عثمان نجیب

 

کولن پاول راست گفته بود.

رونمایی چهره‌ی حقانی هدایتِ  سی آی اِی و آی اِس آی است برای گویا ترسانیدنِ پوتین

در افغانستان غیرِپشتون‌ها شاملِ برنامه‌ی منظمِ نسل‌ُکشی اند.

شروع و ختم لشکر‌کشی خود خواسته‌‌ی خون‌بار و ‌ویران‌گر آمریکا ‌‌و اروپا ‌و متحدینِ عربی شان بالای افغانستان بهانه‌یی برای گرفتنِ انتقام از القاعده و‌ طالبان بود. کولن پاول که حالا چهره در نقاب خاک دارد جنگ آمریکا در افغانستان را جنگِ انتقام‌گیری حادثه‌ی یازده‌ی سپتامبر خوانده بود. او به عنوانِ‌ وزیرِخارجه‌ی مقتدرترین کشورِ‌ جهان سخنِ ساده نه می‌گفت. صحبت‌های او در دورانِ تصدی وزارتِ‌ خارجه‌ی آمریکا از ( ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ ) عیسایی مدام سرخطِ رسانه‌ها بود. آن‌چه را پاول جنگِ انتقامِ یازده‌ی سپتامبر خواند،‌ فقط پوششی بود در توجیه اقداماتِ قصرِسفید برای فراهم‌‌آوری ظاهراً قناعتِ مردم و مجالسِ نماینده‌گان و سنای آمریکا و به نوعی کاذب جهتِ دفاع از منافع آمریکا. توجیه احمقانه‌یی که هرگز برچسپِ واقعیت پیدا کرده نتوانست. آگاهانِ نظامی هم می‌‌دانند که رشدِ سریع تکنولوژی نظامی و روش‌های نظارتی و‌ ردیابی جهان بسیار ساده، سریع، صریح و با اطمینان است. اگر کشوری، آن هم آمریکا اراده کند کم‌تر از دقایق صدها کیلومترِ عمقِ ابحار را مطالعه کرده و در دفترِ رییس جمهورهای آمریکا این همه قدرت را به نمایش گذاشته از همان‌جا مدیریت می‌کند. چنانی که بعدها و در زمانِ کرسی نشینی اوباماما چنین کاری را انجام دادند و جهانیان دیدند که اسامه چی‌گونه و در پاکستان به توسطِ نیروهای ویژه‌ی ارتش و استخبارات آمریکا در پاکستان از بین رفت و دوربین‌های مداربسته یا تعبیه شده گزارشِ به قتل رسانیدنِ اسامه را مقابلِ چشمان اوباما و هیلاری و وزیرِ دفاع و رییس‌ ستاد ارتش و رییس سیاهِ آمریکا در دفتر اوباما همه چیز را طور زنده به آنان گزارش می‌کردند. معادلاتِ بعدی حضور در افغانستان همه و همه فقط توجیه رسانه‌یی و سرگیچه‌سازی‌ بودند و بس. بحثِ استخراج یورانیوم و لیتیوم و دیگر موادِ معدنی کارساز اتومی و سامانه‌یی زیرزمینی در افغانستان برای آمریکا و انگلیس و شرکای شان بسیار ارزان و در عینِ حال بی‌پرسان بود. خیانت و جنایتِ اینان در حدی بود که حتا به هم‌کارانِ افغانستانی شان هم رحمی نه‌ می‌کردند. اجمل نقشبدی و یک مترجم دیگرِ افغانستانی وقتی ناظرِ انجامِ معاملاتِ پنهان و قاچاقی نیروهای انگلیس و آمریکایی بودند و رخ‌دادها را بنا بر ارتباط کاری می‌دانستند، بدونِ آن‌که به کابل برسند، جدا جدا توسط انگلیسی‌ها ‌و آمریکایی‌ها شهید شدند. این جانیانِ خطرناک با شعار‌های کاذب و عوام‌فریب برای گویا مبارزه علیه تروریسم و طالبانِ تروریست سعی کردند تا برعکسِ شعارهای شان عمل کنند. تا سالِ ۲۰۰۹ مقدماتِ کاملِ عبور از آمو دریا به سوی روسیه را چیدند ‌و برای رسیدن به آن طرح نارام سازی شمال را ریختند. آگاهانِ درونماسنجِ آمپریالیسم تشخیص دادند که نیروهای جبهه‌ی متحدِ‌ملی و مقاومت و فرماندهانِ زبردستِ شمال هرگز راضی به آن نیستند و نبودند تا کشورِ شان دست‌خوشِ دسیسه‌ها شود. به آن لحاظ اقدام به ترور‌های گسترده‌ی زنجیره‌یی و ‌کروهی فرماندهان و سرانِ جبهه به خصوص در شمالِ کابل، پهن دشتِ شمالی و مناطقِ مرکزی از پروان تا بغلان و بامیان و بلخ و بدخشان و تخار و ‌‌کندز و جوزجان و در امتداد از مسیرِ فاریاب تا بادغیس و هرات و قسماً هم ولایات دیگر کردند که هرگز باز پرسی نداشت. آمپریالیسم به زودی شمال و شمال‌الشرق و پروان کاپیسا و شمالی بزرگ را به پناه‌گاه‌های مخفی تروریست‌ها مبدل و در داخلِ نظام‌های افغانستان هم که کرزی و غنی جواسیس شان بود رخنه‌ و بسیاری‌ها را به خود جلب کردند. این سو رهبرانِ جبهه‌ی مقاومت نا آشنا به ترفندهای سیاسی و استخباراتی گاهی در نادانی داوطلبانه بستر سازِ ترورپروری غرب شدند. شهادت‌های پی‌ در پی از سیدمصطفا کاظمی و همراهانِ شان در بغلان تا مولانای سیدخیل و جنرال داود و همراهان شان، استادربانی و ترورِ بیولوژیکی مارشال فهیم و دسیسه سازی به دوستم توسط سیاه و انتلجنت سرویس انگلیس و موسادِ ایران و سی آی ای پاکستان و سازمان‌های جهنمی استخباراتی عربستان و کشورهای حوزه‌‌ی خلیج و شیخ‌نشینانِ عرب سبب شدند صفِ نیروهای مقتدرِ پسا مسعود روز به روز به تحلیل بروند و پس از مرگِ مارشال فهیم به نهایت برسند. غرب توانست به خوبی مهره‌های خود را در مقابله با روسیه و چین و یا حتا گاهی در یک برنامه‌ی ساخته‌ای هم‌کاری با آنان عیار سازد و افغانستان را بسترِ حمله به آن‌سوی آمودریا ساخت. آغاز مذاکراتِ مجددِ ساخته‌گی آمریکا با طالبان در زمانِ ترامپ بدونِ ارزش دادن به دولت‌های مزدورِ حاکم در افغانستان نشان که آمریکا بیش‌ترین هدفِ خود را به دست‌‌ آورده بود. این‌که ملتِ افغانستان در معرکه‌گاهِ جهنمی بیست‌سال چی رنج و شقاوت و بدبختی را متقبل شدند. برای هیچ یکی از جهانیان ارزش نه داشت و نه‌ دارد و نه خواهد داشت. عمل‌کردهای تحریک‌آمیزِ غرب از نشانی افغانستان به سوی آسیای میانه و روسیه کارآمدی چندانی نه داشت و آمپریالیسم مشتاقانه در فکر بود تا به نوعی پای روسیه را به منازعاتِ فرامرزی خودش بکشاند و روسیه را در جغرافیای چهاراطرافش مصروف سازد تا به نوعی روسیه را داخل یک جنگِ فرسایشی ساخته و در نتیجه تضعیف و فروپاشی روسیه را به دستِ پوتین رقم بزنند. چنان اقدامات نتیجه‌ی برعکس داد و روسیه‌ی زمانِ پوتین و‌ مدودوف دوباره به یک قدرتِ مهارناپذیر تبدیل و حالا دردسر بزرگی برای غرب شده است. پندارهای متخصصانِ فکری اتاق‌های فکرِ جنگ در غرب همه غلط از آب در آمدند. غرب حتا اگر حوادثِ اخیر را هم بخشی از مؤفقیت‌های خودش در کشانیدن پای روسیه به جنگ وانمود کند باز هم غرب بازنده است. حمله به اوکرائین کاری نبوده که روسیه پی‌آیندهای منفی و مثبتِ آن را نه سنجیده باشد. اما در هر دوحالت این مردمِ اوکرائین اند که مثلِ مردمِ ما بار جنگ‌ را به شانه‌های شان حمل می‌کنند. ما شاهدِ موضع‌گیری‌‌های خصمانه‌ی زلنسکی در معادلاتِ جهانی به نفعِ غرب بودیم. این‌ها فراموش نه می‌شوند. حالا اگر برنامه‌ی جنگِ استخباراتی نیابتی از سوی افغانستان به سوی آسیای میانه در دستورِکار سی آی اِی و ام آی زِکس هم باشد و طالبانِ ملیشه‌یی پاکستانی و جنوبی و خیبری را از سوی افغانستان آن سوی آمو دریا گسیل کنند جز شکست و سیاه‌رویی کاری نه‌دارند. ما این‌جا در پی توجیه حمله‌ی روس به اوکرائین نیستیم و هرتجاوزی را محکوم می‌کنیم. اما رهبرانِ جهان اولویت‌های خود و کشور های خود را ترجیح می‌دهند. پوتین هم چنان می‌کند. من معتقد هستم که تبلیغاتِ وابسته‌گی پوتین به آمریکا بیش‌تر یک برنامه‌ی سنجیده شده‌ی کی گی بی است برای مغشوش ساختنِ اذهانِ عامه تا آن که برنامه‌یی از سوی سیاه. باشد. آمریکا و‌ متحدانش که به قولِ شادروان وحیدمژده تحلیل‌گر و طالب‌شناسِ زبردستِ افغانستان آثار شکست با طالبان را از سالِ ۲۰۰۹ احساس کرده و از همان زمان در پی راه یابی به حلِ صلح آمیزِ منازعه با طالبان بودند. از دیدِ این قلم برنامه‌ی حذفِ طالبان از اول در دستورِ کار آمریکا نبوده و بل استمرارِ حمایت از طالبان در خفا بوده است. نتیجه‌ را همه‌ی ما دیدیم که چه‌گونه یک شبه گروهِ تروریستی تحتِ پیگرد را به مقام ریاست دولت در کشوری چون افغانستان رسانیدند. پنهان نمایی و حالا ظاهرنمایی چهره‌ی سراج‌الدین حقانی در بحبوحه‌ی جنجالِ اوکرائین همه و همه برنامه‌های تنظیم شده از سوی سازمان‌های جاسوسی غرب اند و بی‌ارتباط نیستند. شاید زمانِ آن رسیده که غرب می‌خواهد مهره‌های

جاسوسی خود را به عنوانِ پیش‌‌مرگه‌ها وارد کارزا رِ‌منازعه گشایی فرسایشی وارد آسیای میانه کنند. اما این محاسبه را نه کرده اند که زمام‌دارانِ هر کشور مثلِ کرزی غنی عبدالله جاسوس و خاین به وطن نیستند. اگر تمام نیروهای طالبان انتحاری شوند و اگر تمام مدارسِ پاکستان را انتحاری پوش کنند و یا چهره‌ی سراج‌الدین حقانی را هزاربار سیاه و ‌‌سفید کنند. برای جنگ‌ با جبهه‌ی مقاومت تحت رهبری احمدِ مسعود در افغانستان چو آن سو برای پوتین و رحمانوف در تاجیکستان تأثیری ندارد. قزاقستان، ترکمنستان، ازبیکستان و همه کشورهای حاشیه‌ی دریای آمو و یا هم شاملان پیمانِ کشورهای مشترک‌المنافع هم عاقلانه می‌دانند که بقای شان در اتحادِ منطقه‌یی است نه فراسوها. در غیر‌ِ آن حال بهتری از اوکرائین نه‌خواهند داشت.

ما باید به این نتیجه برسیم که کشورِ ما از هیچ لحاظی هم‌سانِ اوکرائین نیست.

غیرِ افغان‌ها در یک تصفیه‌ی عملی قومی و تباری قرار دارند، موردی که سال‌هاست فریاد می‌کنیم.

ما دردِ خود را درمان کنیم و خوشی‌های ناحق نه کنیم.

این روزها بحثِ داغ و در عینِ حال تراژیدِ حمله به اوکرائین در سرخطِ خبرهای جهان قرار دارد.‌ در این بحبوحه است که افغانستان بارِ دگر به فراموشی سپرده ‌می‌شود. با آن که جهان عمداً هر دو کشور را فدای‌ امیالِ تفوق‌طلبانه‌ی خود کرده با خونِ انسان‌های روی‌زمین بازی کرده و ‌حیات خلوت‌‌های شان را در عشرت نگاه‌داری می‌کنند. علت‌ها و معلول‌ها در تحولاتِ اوکرائین فقط و فقط حاصلِ دشمنی آمریکا و انگلیس و اروپا و متحدانش با انسانیت است که مردم‌اش مثلِ ما رنج می‌برند و شاهدِ ویرانی و نابودی خود و کشورِ شان اند. البته در این میان است که برخی‌ها به نام تحلیل‌گر حالاتِ حمله به اوکرائین را فرصت‌های پیش آمده در گویا حلِ معضلِ اشغالِ افغانستان و رهایی آن از چنگالِ تروریسمِ طالبانی پشتونیستی و پاکستانی می‌دانند. در حالی‌که همه برنامه‌های فروپاشی و اشغالِ افغانستان و به حمایت و‌ هدایتِ آمپریالیسمِ آمریکا و انگلیس و جهان در مجموع صورت گرفت و غل‌بابای فراری زمینه را به اجرای چنین کاری مساعد ساخت. این گروه از آقایان یا بانوان‌ هنوزم در خواب‌های گرانِ دروغ باوری‌ها و دروغ‌بافی‌ها و دروغ‌پروری‌ها قرار دارند. چه خوابِ‌های ارزانی، چه پندارهای نادانیْ. اینان نه می‌دانند که موضوع اوکرائین با افغانستان تفاوت‌های زیادی دارد. اوکرائین نظامِ متعهد و ملی دارد و اشتباهاتِ سیاسی رهبرانِ اوکرائین در وابسته شدنِ زیاد به وعده‌های دروغ و چرب و نرمِ آمریکا و ‌اروپا بخشِ جداست. اما در افغانستان مرزها روشن شده اند و افغان افغان است و تاجیک تاجیک و هزاره هزاره و… افغان دیگر غیرِ افغان را نه می‌پذیرد. افغان و یا همان پشتونِ اقتدارگرا به ویرانی وطنِ ما کمربسته است تا با افغان‌ها خیبری و پشاوری و پاکستانی به نابودی همه مدنیت و تبارِ غیرِ افغان‌ها برود. افغانستانی‌ها باید راهِ‌شان را همین حالا با افغانِ اقتدار‌گرا جدا کنند و فقط به تجزیه بروند. ورنه حالتی که اکنون علیه شان روان است به زودی ریشه‌براندازتر می‌شود. مخصوصاً که برخی غیرِ افغان‌های بی‌غیرت هم‌راهی این‌ها را با قلم و قدم و سلاح افتخار می‌دانند. اشتباهِ بسیار مضحک. آنانی که به فروپاشی کشورِ اوکرائین توسط تجاوزِ روسیه و پوتین در خو‌ش‌حالی اند، چی دلیلی دارند؟ وقتی کشورِ ما را از هم پاشیدند جهانِ غرب، جهانِ عرب، جهانِ اسلام و آمریکا چه کردند؟ همین آقای پوتین نه‌‌ بود که در اولین ساعاتِ 19 آگوست با حمایت‌های خاموشانه از طالب، طالب را به شکارِ ملتِ ما فرستاد و پسا فرارِ غنی طالب را حمایتِ کامل کرد؟ ما چرا و‌ توسطِ کی‌ها در بندِ تروریسم شدیم؟ از عرب و عجم و از ایرانی و پاکستانی و از انگلیسی تا روسی و از هندی تا چینایی هیچ کسی پس نماند تا بر علیه ما و ملت ‌و کشورِ ما دام پهن نه کرده و در ویران‌گری وطنِ ما و بدبختی ملتِ ما نقش نه داشته باشد. ما باید تعرض به حریمِ استقلالِ اوکرائین و محوِ آن کشور از نقشه‌ی جهان را محکوم کنیم. ما طعمِ تلخِ تجاوز و اشغال را چشیده‌ ایم.‌ چرا؟ بی‌خود و بی‌اندیشه از فروپاشی یک کشوری خُرسندیم که در موقعیتِ ما قرار دارد و ضرری هم به ما نه رسانیده، انسانیتِ برخی‌ما ها همین است.

چرا ماچَک‌چَه‌کی‌‌‌های عجیبی هستیم. درست است که پوتینِ با امکانات به آمریکا و ناتو درس داد، چرا ما همه شادیم و در لباس‌ها نه می‌گنجیم .‌ ولی مقاومت‌گرانِ دلیرِ وطن با امکاناتِ صفر اما قوت و ایمان یک‌هفته پوز مزدورانِ آمریکا را از شمالی بزرگ تا پروان،‌ کاپیسا، پنج‌شیر و اندراب‌ها به خاک مالید فقط چندتای ما آنان را یاد می‌کنیم. برخی از ما ها چه بی‌گانه ‌پروریم. ما عملاً دیدیم که مردمِ ما در چند روزِ اخیر در یک برنامه‌ی منظمِ تصفیه‌ از کابل ‌و شمالِ کابل، پروان،‌ کاپیسا، پنج‌شیر تا اندراب‌ها و بامیان و همه بخش‌های پارسی گویان و ازبیک زبان‌ها و ترکمن‌ها هدف‌های مستقیمِ شکار پاکستان و طالبان اند و جوانانِ ما به نام تلاشی شکار می‌شوند و به حریم‌های خصوصی مردمِ غیرِ افغان تجاوزِ آشکار می‌شود و یک نخبه یا تحصیل‌کرده‌ی افغان را ندیدیم که ابرازِ تأسف کرده باشد یا هم‌دردی نشان داده باشند. بهتر است اقداماتِ پوتین در اوکرائین و هدفِ تحلیلی ما باشد نه انتظاری. پوتین نیاز به زمان احیای پسا حمله دارد. ما رنجِ اشغال‌ و استبداد و استیلای هویتی را می‌کَشیم. آمپریالیسم و انگلیس و غرب باید چنان درس بگیرند. ورنه جهان را مثلِ وطنِ ما به مکانِ امنی برای تروریسمِ خود تبدیل و فرار می‌کنند. در حالی که ملتِ اوکرائین حقوقِ مساوی و زنده‌گی بدونِ تبعیض دارند. و در افغانستان غیر پشتون‌ها شاملِ برنامه‌ی منظمِ نسل کشی اند.

منبع: مقاله‌ی شادروان وحیدمژده، گزارش‌نامه‌ی افغانستان منتشره‌ی یک شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸

 

 

 


بالا
 
بازگشت