طالبان و جریان سلفی گرایی در افغانستان: از تسامح تا تهدید

 

کلکین : در عصر روز چهارشنبه ۱۳ ژوئیه ۲۰۲۲ افراد مسلح ناشناسی شیخ سردار ولی ثاقب، رئیس شورای علمای سلفیان در افغانستان را با ۶۲ ضربه چاقو کشته و متواری شدند. خالد زدران، سخنگوی پلیس کابل تحت حکومت طالبان نیز این حادثه را تایید کرده و گفته شده که پلیس تحقیقات در این زمینه را آغاز کرده است. مولوی ثاقب اهل ولسوالی شیرزاد ولایت ننگرهار و همچنین رئیس مدرسه دینی “نارنج باغ” همین ولایت بود.

 به گزارش رادیو آزادی، گفته می‌ شود که مولوی ثاقب در سیاست نقش نداشت، اما به خاطر تدریس سیرت نبوی در میان مناطق پشتون نشین شهرت داشته است. در موردی دیگر و پس از حاکمیت طالبان نیز عبیدالله متوکل، عالم مشهور سلفی و استاد دانشگاه کابل و با دستانی بسته به قتل رسیده بود. نامبرده نخست کشته و پس از آن خانواده ‌اش جسدش را پیدا کردند. همچنین به گزارش ایندیپندنت فارسی، شیخ عبدالغفور، یکی دیگر از اعضای این گروه نیز در منطقه خواجه بغرای کابل با ضرب چاقو کشته به طرز فجیعی کشته شده بود.

 گرچه هدف قرار گرفتن چهره های دینی اتفاقی تازه نبوده و حتی پیش از این در سایۀ حکومت جمهوری اسلامی افغانستان نیز شاهد آن بودیم، اما می توان گفت اکنون موجی مصمم و مداوم از کشته و به عبارتی ترور شدن برخی اعضا و شخصیت ها از این جریان مذهبی (سلفی گرایی) در افغانستان برخاسته است، آنهم به گونه ای مرموز و فجیع. گویی اشاعۀ ترس و القای وحشت از چنین سرانجامی برای به ویژه شخصیت های برجستۀ این جریان مذهبی، نوعی اخطار در جهت یابی سلفیان برای جذب در گروه های رقیب است.

 آنگونه که ذبیح الله مجاهد سخنگوی امارت اسلامی طالبان اشاره کرده است، ترور این عالم دینی به بیعت وی با امارت اسلامی بر می گردد و وی را افرادی ناشناس برای ایجاد اختلاف و فتنه میان مسلمانان افغانستان کشته اند. بدین ترتیب مجاهد به نوعی سعی در ساقط کردنِ مسئله کشته شدن این عالم دینی از جانب طالبان و عدم سوق یافتن اذهان عمومی به ارجاع اختلافات این گروه با سلفی های افغانستان دارد.

این در حالیست که طبق گفتۀ انیسه شهید، اعضای گروه سلفیان طالبان را مسئول قتل ولی ثاقب می دانند و اذعان کرده اند که طالبان در ۱۱ ماه گذشته ۲۶۰ تن از اعضای این جریان مذهبی را به اتهام رابطه با داعش در افغانستان کشته ‌اند. چنانچه به گزارش دیدبان حقوق بشر در سال ۲۰۲۲، “طالبان بسیاری از محله‌ های معروف به سلفی ‌ها را هدف قرار داده ‌اند. به نظر می رسد این حملات نه تنها علیه ستیزه جویانِ داعش ولایت خراسان، بلکه برای ترس و تنبیه ساکنانی است که به دلیل پیروی از سلفی گری اصلا شاید هیج ارتباطی با این گروه نداشته باشند. به نظر می رسد بسیاری از سلفی های بازداشت شده تنها به دلیل زندگی در محله های خاص یا مناطق سلفی دستگیر شده اند.”

به طور کلی شاید بتوان گفت، گرچه سلفی گری بخشی از جریان مذهبی بزرگی در افغانستان است که طالبان نیز از گذشته گاها با آن هم سو بوده و گاه با آن تقابل داشته است، لیکن در حال حاضر و با ادعای داعش ولایت خراسان به عنوان رقیبی سرسخت و ستیزه جو برای طالبانی تازه قدرت گرفته، به نظر می رسد وجه مقابله ای چه پیدا و چه پنهان از سوی طالبان برای تثبیت نقش خود به عنوان حاکمانِ افغانستان و تنها گروهِ اسلام گرایِ برحق برای رهبری در این کشور غالب گردیده است.

شاید بتوان گفت طالبان امروز جدا از مراودات و مناسبات ویژه خود با برخی گروه و جریانات سیاسی-مذهبیِ خاص، درصددِ پاکسازی و بریدنِ شاخه های اضافی برای سبک کردن بار حکومت و احیای ایدئولوژی واحد طالبانیسم برآمده اند. بدین ترتیب زدن سرشاخه های سنگین و دردسر ساز شاید گامی به سوی جان گرفتن تنۀ اصلی از ایدئولوژی طالبانیسمی است که در صدد پیاده سازی شریعت اسلامیِ مطلوب خود همراه با برندسازی آن برای افغانستان، بدون آغشته شدن به جریان های مذهبیِ غیرقابل پذیرش باشد.

 شاید پیشروی در جریانی از تصفیه سازی های کنونی صفوف خود، امکانِ قطع احتمالی اختلافاتی آتی یا سربرآوردن جریان های اپوزیسیون در برابر طالبان را فراهم آورده و حتی قوت یافتن شبکه های شبه نظامی موازی در افغانستان را تخفیف دهد. چراکه همچنان بیمِ کشش نیروهایی سلفی به سمت گروه هایی چون داعش ولایت خراسان و انتقام گیری از طالبان با حربۀ عضوگیری و جذب نیرو وجود دارد.

جذب جنگجویان جوان به سوی دولت اسلامی به ویژه در جلال آباد، جایی که مساجد سلفی در سال های اخیر به شکل فزاینده ای رشد کرده و بستر مساعد و بسیطی برای عضوگیری برای این گروه تروریستی فراهم کرده اند، مشهود است. نکته مورد توجه در مورد دولت اسلامی خراسان این است در حالی که رقیب طالبان است، بسیاری از اعضای آن طالبان رانده شده هستند. بنابراین شاید در این زمان قطع سرچشمه های سلفی گری چون فعالیت واعظان مبلغ و عالمان دینی، مدارس دینی و جریان تبلیغات مذهبی آنها زهرچشمی موثر برای قدرت نمایی طالبان باشد.

طالبان و سلفی های افغانستان

به باور برخی ناظران سیاسی، در حالی که طالبان به وحشیگری خود به ویژه در برابر زنان و گروه های اقلیت مانند جامعه شیعه هزاره معروف بوده انند، طرزالعمل و رویه های منحصر به‌ فرد آنها از اسلام، ریشه در هنجارهای سنی حنفی و اعمال مشترک بسیاری از صوفیان سنی در افغانستان داشت. پیشینه آموزشی و اجتماعی نسل اول طالبان تحت تأثیر تصوف از طریق آموزش و پرورش دیوبندی و سنت های روستایی مکاتب مذهبی آنها بود. چنانچه چندین مقام طالبان از نسل اول که در دهه ۱۹۹۰ در قدرت بودند، برخی از شیوه ‌های صوفی را به حق اسلامی می‌ دانستند و در عین حال تلاش می‌ کردند تا برخی دیگر را تنظیم، متناسب یا مشروعیت ‌زدایی کنند.

 این تعبیه اجتماعی-فرهنگی، با گشایش خاصی نسبت به اعمال صوفیانه، در تضاد با مبارزان و مشاوران خارجی، عمدتا سلفی که در طول دوره جهاد در دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ به افغانستان آمدند، قرار داشت. در حالی که آنها خود را فداییان می نامیدند، معمولا به عنوان “عرب-افغان ها” شناخته می شوند؛ اصطلاحی گمراه کننده؛ زیرا این گروه نه افغان بود و نه کاملا عرب. (Schmeding, 2021)

بدین ترتیب سلفی گری به عنوان گونه جدیدی از اسلام سنی در افغانستان با ورود جنگجویان خارجی عرب برای حمایت از جنگ شبه نظامیان افغان علیه تهاجم شوروی در اوایل دهه ۱۹۸۰ ظهور کرد. سلفی ها پس از آن که یک رهبر برجسته جهادی افغانستان، “مولوی حسین” مشهور به شیخ جمیل الرحمان، سلفی گری را تحت تأثیر طرفداران خاورمیانه آن پذیرفت، بر ولایت کنر در شمال شرقی تسلط یافتند. او اولین حزب سلفی جهادی افغانستان، جماعت الدعوه الی قرآن و السنه (JLQWS) را تأسیس کرد.

مولوی حسین یک رهبر جهادی کاریزماتیک بود که نفوذ گسترده ای در میان جهادگران افغان، به ویژه در ولایت زادگاهش و اطراف آن داشت. او تبلیغ سلفی گری را آغاز کرد و نقش رهبری را در مبارزه با نیروی متجاوز شوروی و رژیم افغانستان تحت حمایت آن در کابل برعهده داشت. کنر به زودی با تلاش های او به یک ولایت سلفی تبدیل شد. با این حال، حزب اسلامی گلبدین به زودی برای خنثی کردن پروژه سلفی گری او اقدام کرد.

مولوی حسین در اوت ۱۹۹۱، تقریبا یک سال پس از تأسیس تشکیلات سلفی خود در کنر، در حمله ای هدفمند ترور شد. به دلیل این شکست ‌های بزرگ، سلفی ‌های افغان تمرکز خود را عمدتا بر رویکردهای غیرستیزه‌ جویانه برای تبلیغ سلفی گری در افغانستان و در کمربند پشتون‌ های مجاور آن در پاکستان متمرکز کردند. آنها حوزه های علمیه ای را تأسیس کردند که هر ساله صدها فارغ التحصیل غرق در دکترین سلفی را به وجود آورد. این فارغ التحصیلان سلفی در سراسر افغانستان و اردوگاه های پناهندگان افغان در پاکستان برای تبلیغ سلفی گری پراکنده شدند.

اما با روی کار آمدن طالبان به قدرت در اوایل دهه ۱۹۹۰، سلفی ها با دوران چالش برانگیزی در افغانستان مواجه شدند. در حالی که سلفی ها از کنر به ولایات ننگرهار، لغمان و حتی کابل پایتخت نفوذ کرده بودند، با محدودیت های شدید طالبان در این مناطق مواجه بودند که هدف آن محدود کردن گسترش سلفی گری در افغانستان بود. چندین مدرسه علمیه سلفی ها تعطیل و کتاب ها مصادره شد. گرچه هیئتی از سلفی ‌های افغانستان با رهبران طالبان در کابل دیدار کردند، اما نتیجه ‌ای نداشت. شیخ ابوعبیدالله متوکل در کابل و شیخ عبدالرحیم مسلم دوست در ننگرهار از جمله علمای سلفی افغان بودند که تحت این محدودیت ‌های طالبان متضرر شدند.

تهاجم ایالات متحده به افغانستان در سال ۲۰۰۱ به سلفی های افغان فرصتی دوباره برای جهاد ستیزه جویانه جهت انجام وظیفه دینی بزرگتر یعنی بیرون راندن مرتدان متجاوز از وطن داد. آنها پذیرفتند که اگرچه رژیم طالبان به آنها ظلم کرده است، اما مسئولیت یکسانی در قبال طالبان برای مبارزه با مهاجمان دارند. شعله های آتش سلفی-جهادیان با نفوذ در صفوف القاعده و گروه های شبه نظامی خارجی متحد آنها بودند شدت گرفت. بنابراین، با حمایت اقتصادی و نظامی القاعده، سلفی ها شورش خود را پس از ۱۱ سپتامبر علیه ایالات متحده تقویت کردند که منجر به تلفات سنگین به نیروهای آمریکایی شد. (Abdul Sayed, 2022: 3-4)

به هرروی سلفی ‌ها به تدریج پس از سال ۲۰۰۱ به افغانستان بازگشتند و تا سال ۲۰۲۱ بیش از ۲۰ مدرسه، ۱۰ مسجد و دو مرکز آموزشی برای زنان تنها در کابل داشتند. با این حال به گفتۀ آنتونیو جیوستوزی، پس از آنکه شورش طالبان کنر را فرا گرفت، از سال ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ به بعد، رفتار سوء طالبان با جامعه سلفی منجر به پیوستن بسیاری از سلفی ‌ها به گروه داعش خراسان شد که در شرق افغانستان در سال ۲۰۱۵ ظهور کرد. داعش خراسان از ابتدا عمدتاً متشکل از پاکستانی‌های پنج‌ پیری (یک شاخه سلفی‌ گری) و طلاب افغانی از مدارس سلفی در پاکستان بود که با راهنمایی واعظان سلفی شیخ جلال الدین و شیخ قاسم به داعش خراسان پیوستند – این امر باعث سهولت زیاد ارتباط با افغان ‌ها شد.

شکاف و اختلافات طالبان و سلفی ها

به باور برخی ناظران سیاسی، اگرچه سلفی ها در عقایدی مشترک با طالبان مشترک هستند، اما عموما سلفی ها نگرش سخت گیرانه تری نسبت به اعضای جامعه شیعه، دموکراسی و فرهنگ غربی دارند و طالبان جنبشی سلفی جهادی نبوده و نیست. به اعتقاد آنها، ایدئولوژی های جهادی که به عنوان موتور جنگ با شوروی در افغانستان عمل کردند، ستون فقرات ایدئولوژی های سلفی را تشکیل می دهند. سلفی گری پایه معنوی، اعتقادی و روش شناختی جنبش جهادگرایی سلفی شد. این جریان بنیادگرا و محافظه کار در اسلام در قرن هجدهم در نجد عربستان سرچشمه گرفت و توسط محمد بن عبدالوهاب تدوین شد. سپس نه تنها نگرش های اعتقادی خود، بلکه نگرش های کلامی را نیز بدست آورد که با سایر مکاتب اسلامی از جمله مکتب اهل سنت متفاوت است.

اساسا همه جهادگران بین المللی عمدتا پیرو آموزه های سلفی گری نجدی هستند. با این حال، طالبان به مکتب سلفی گری نجدی که آنها را فراتر از جریان اصلی جهادی قرار می دهد، پایبند نیستند. آنها پیوسته از مذهب حنفی و کلام ماتریدی حمایت می کنند که هر دو نمونه ای از افغانستان هستند. بسیاری از افراد وابسته به طالبان در مؤسسات مذهبی و عمدتا در مدرسه دیوبندی در پاکستان، تحصیل کردند. آنها بیشتر به عنوان شاخه ای از دانشگاه اسلامی در دیوبند هند به وجود آمدند که جایگاه ویژه ای در مکتب اسلام حنفی به خود اختصاص داده و نام خود را به گرایشی در حنفیت داده است.

باید در نظر داشت که تضادهای غیرقابل حل اعتقادی و کلامی بین حنفی-ماتریدی ها و سلفی ها وجود دارد که پتانسیل تعامل بین جهادگرایان سلفی و طالبان را به شدت محدود می کند. چنین اختلافاتی پیش از ظهور طالبان، در طول جنگ اول افغانستان و همچنین در اختلافات بین بنیانگذاران جهاد سلفی، عبدالله عزام و ابومحمد مقدسی که برای کمک به مجاهدین به افغانستان آمدند، ظاهر شد.

چند تن از جهادگران، به عنوان مثال، ابو مصعب السوری، تلاش کردند تا این درگیری را حل کنند. او در نشریات خود سعی در رد این تز داشت که طالبان در علم کلام/الهیات بالغ هستند و در مذهب نیز «حنفی های متقاعد» می باشند. او تلاش کرد تا ثابت کند که دیدگاه‌ های طالبان با آموزه‌های سلفی گری در تضاد نیست و آنها پذیرای مشارکت هستند. هدف از انتشار چنین نشریاتی حفظ “وحدت جهانی در صفوف” جهادی سلفی بود. با این حال، طالبان به این اختلاف پایان دادند. چنانچه نهایتا در جریان مذاکرات دوحه، نمایندگان آن خواستار این شدند که مذهب حنفی تنها مکتب فقهی در افغانستان باشد.

همچنین نمی توان از این وجه چشم پوشید که طالبان نوین کسی را به ادامه “جهاد” علیه ایالات متحده دعوت نکرد، برعکس، از گفتگو و همکاری حمایت کرده و به دنبال به رسمیت شناختن واشنگتن بود. دقیقا همین رویکرد باعث شده تا به ویژه پس از آغاز مذاکرات با ایالات متحده در دوحه، طالبان به عنوان مرتد از ایده جهاد شناخته شوند. این موضع برای بسیاری از رهبران جهادی، نه تنها داعش، بلکه افرادی مانند ابومحمد مقدسی مشترک است.

بدین ترتیب به نظر می رسد طالبان امروزه درصدد ادغام در سیستم جهانی، برداشتن گام‌ های خارجی فعال ‌تر و تبدیل افغانستان به مرکز اسلامی جدید با استفاده از قدرت نرم برای ارتقای نفوذ خود هستند. از این رو، چنین مرکزی ایدئولوژی سلفی را رد می کند. (Semenov, 2021)

طالبان و دولت پان اسلامی واحد در افغانستان

به گفتۀ آنتونیو جیوستوزی، روابط سلفی ‌ها با جامعه حنفی که اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان سنی در افغانستان را تشکیل می ‌دهند، هرگز خوب نبوده است. سلفی ‌ها همه مسلمانان حنفی را به “مدرنیست” بودن متهم می‌ کنند که از خلافت دست کشیده ‌اند و دیوبندی ‌ها و صوفیان را “حنفی افراطی” می ‌دانند. روابط آنها با جامعه شیعه حتی بدتر است، اما به ندرت شیعیان در شرق افغانستان وجود دارند، بنابراین اصطکاک مستقیم میان آنها رخ نداده است.

در دهه ۱۹۹۰، دیدگاه ‌های طالبان به‌ عنوان طرفداران اسلام حنفی، نه چندان از اسلام سلفی (یک ایدئولوژی رقیب) الهام گرفته شده بود، و نه جهان ‌بینی آنها پان ‌اسلامیستی به نظر می ‌رسید. با این حال، این صحنه متعاقبا با افزایش مواجهه طالبان با جهادی ‌های خارجی تغییر کرد که احتمالا خطوط ایدئولوژیک گسترده ‌تر این گروه را محو و مخدوش کرد.

اما در دو دهه پس از آن، مشارکت همزیستی طالبان با جهادی ‌های سلفی مانند القاعده، عملا این دو ایدئولوژی رقیب را به هم پیوند زد. در نتیجه، در حالی که اکثر اعضای طالبان امروزه حنفی ‌های افراطی باقی می ‌مانند، تعداد فزاینده ‌ای از آنها نیز برای پذیرش گروه‌ های سلفی مانند دولت اسلامی جدا و مستقل شده ‌اند. اما به هروی باید توجه داشت علیرغم همدردی طالبان با جهادگران غیرافغان، هدف اصلی آنها از دیرباز ایجاد یک دولت پان اسلامی واحد در افغانستان بوده است و به همین دلیل دولت اسلامی ولایت خراسان به نوبه خود، به شدت با طالبان برای تحمیل یک دولت منحصرا حنفی در افغانستان مخالفت کرده و در رقابتی خشونت ‌آمیز با این گروه قرار گرفته است.

امروزه دیگر طالبان به طور فزاینده ای ایدئولوژی خود را به عنوان یک پروژه اجتماعی و سیاسی برای بازگرداندن اسلام «ناب» جهت سازماندهی مجدد جامعه افغانستان تجاری و برند سازی کردند. در همین حال، این تجاری سازی برای تطبیق انواع ایدئولوژیک خود طالبان نیز در نظر گرفته شده است. برای این کار، حاکمان جدید امروز در مسیری سازماندهی شده در سه جبهه اصلی هستند تا حکومت خود را تثبیت کنند:

اول، حاکمان طالبان قوانین اساسی را برای تبدیل جنبش مذهبی خود به یک ایدئولوژی دائمی، یعنی طالبانیسم، تنظیم می کنند. این قانون ترکیبی جهان بینی خاص طالبان را دیکته می کند. از نظر تاریخی، نقطه مرجع اصلی طالبان به عنوان مسلمانان سنی، مکتب دیوبندی بوده است، نوعی از اسلام حنفی که در اواسط قرن نوزدهم تأسیس شد. در حالی که بیشتر افغان ‌ها از اسلام حنفی سنی پیروی می‌کنند، طالبانیسم به سمت دور شدن از دیوبندیسم سنتی و به سمت ترکیبی سفارشی ‌تر و نانوشته ‌تر از عقاید خشک مذهبیِ پیچیده ‌تر در شریعت اسلامی می رود. طالبانیسم دستور می دهد که اسلام همه جنبه های زندگی روزمره را دیکته می کند و جامعه افغانستان را به اندازه کافی اسلامی نمی داند و نیاز به اسلامی سازی مجدد -چه با دعوت یا اجبار- می داند. همه اشکال حکومت جمهوری را رد می کند زیرا از انحرافات انسانی پیروی می کند. طالبانیسم همچنین تمایز مشخصی بین قوانین اسلامی و قوانین ساخت بشر قائل است و قوانین را غیراخلاقی می‌داند، زیرا آنها از امیال انسان‌ های فاسد پیروی می‌کنند.

دوم، حاکمان طالبان خود را به عنوان پیشگام و پیشاهنگی برای رهبری واقعی اسلامی افغانستان معرفی می‌کنند. این قالب ریزی از نو از سوی طالبان به طور کلی شبیه به احیاگران دیگر اسلامی و انقلابیون ایدئولوژیک مانند حسن البنا، بنیانگذار اخوان المسلمین؛ سید قطب، الهام ‌بخش تفکر جهاد سیاسی خشونت ‌آمیز؛ و ابوالاعلا المودودی است، بنیانگذار جماعت اسلامی در پاکستان که مفهوم پیشتازگرایی را به اسلام گرایی معرفی کرد. در حالی که انواع زیادی از طالبان وجود دارد، گروهی از روحانیون مذهبی به طور موثر به عنوان مرکز عصبی این جنبش عمل می کنند. برخلاف عملگرایان طالبان، این روحانیون «اصالت ‌گرا» هستند که اسلام را نوک پیکان و قرآن را قانون اساسی خود می ‌دانند. علاوه بر این، این اخوت جهادی معتقد است که قدرت هرگز با میل و رغبت کنار نمی ‌رود و باید به زور گرفته شود. برای درک چارچوب ایدئولوژیک آنها، نگاه به سیر تحول تاریخی اسلام که احتمالا با شمشیر گسترش یافته، آموزنده است. به همین دلیل، اصالت‌ گرایان طالبان و فدائیان آنها، محوریت ضرب المثل شمشیر اسلامی را جدی می‌ گیرند.

اما در وجه سوم، حاکمان طالبان در حال مهندسی مجدد اصول ملی گرایی افغانی هستند تا با ناسیونالیسم اسلامی هماهنگ شوند. در حالی که افغان‌ ها تا حد زیادی از هم جدا شده ‌اند و مفهوم تهدیدات مشترک افغان‌ ها اکنون یک ناهنجاری است، ملی‌ گرایی افغانی امروز بیشتر حول محور ناسیونالیسم قومی متمرکز است که بر تمرکززدایی قدرت و منابع دولتی تأکید دارد. این زمینه فرصتی را برای طالبان فراهم کرده است تا با ادغام ناسیونالیسم افغانی با ناسیونالیسم اسلامی، بازگشت به گذشته را رهبری کنند. تلۀ ملی گرایی طالبان به دستور کار نوظهور اسلامی سازی مجدد آنها بستگی دارد. این طرح ایجاد یک روایت جدید از اسلام افغانی را متصور است که شامل تحمیل یک هویت اسلامی منحصر به فرد در افغانستان است. در همین راستا، طالبان قصد دارند یک نیروی امنیت ملی -از جمله یک واحد ویژه از سربازان شهید- را ایجاد کنند که قادر به جنگ و پیروی باشد. طرح اسلامی سازی مجدد همچنین شامل اصلاح برنامه درسی آموزش و پرورش است تا احتمالا شامل یک برنامه درسی واحد ملی شود و این پروژه پذیرایِ ترویج ایدئولوژی های دیگر در کنار خود نمی باشد. (Ahmad, 2022)

جنگ طالبان علیه سلفی ها در افغانستان

سلفی ها در افغانستان پس از سقوط کابل به دست طالبان در ۱۵ اوت با چالش ها و ناامنی های شدیدی روبرو هستند. طالبان به سلفی های افغان به دلیل حمایت از دشمن سرسخت طالبان، دولت اسلامی ولایت خراسان مشکوک هستند. ربوده شدن شیخ ابوعبیدالله متوکل یکی از بانفوذترین و بلندپایه ترین علمای سلفی افغانستان توسط طالبان در ۲۸ اوت از خانه اش در کابل و قتل وحشیانه و مرموز او یک هفته بعد، این نگرانی را در میان علمای بانفوذ سلفی تشدید کرده است که طالبان در کابل و ننگرهار به دنبال سلفی‌ های دیگری هستند که سرنوشتی مشابه متوکل خواهند داشت.

سلفی‌ های افغان مدت ‌هاست که از این تهدیدات طالبان نگرانند، به همین دلیل است که در آغاز سال گذشته نشستی در سطح عالی با رهبری طالبان برگزار کردند. طالبان با پذیرفتن بیعت از سوی برخی عالمان سلفی بیعت خود با سلفی ها را به نمایش گذاشته اند. اما همچنان نارضایتی گسترده ای در جامعه آنها، به ویژه در جلال آباد وجود دارد.

در ماه مارس ۲۰۲۰ شورای سلفی افغانستان تحت فرمان شیخ عبدالعزیز نورستانی، با رهبران طالبان افغانستان ملاقات و با شیخ هبت الله آخوند زاده رهبر عالی طالبان نیز بیعت کرد. این نشست پس از شکست داعش ولایت خراسان توسط طالبان در پایگاه های سنتی این گروه در استان های ننگرهار و کنر در شرق افغانستان برگزار شد. همچنین این جریان اندکی پیش از امضای توافقنامه صلح ایالات متحده و طالبان در دوحه در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ رخ داد.

بر اساس ویدیوهای متعاقبا منتشر شده از این دیدار، ۳۲ تن از علما و فرماندهان بانفوذ سلفی افغانستان در این دیدار نورستانی را همراهی می کردند. بیشتر آنها از ولایت های کنر، ننگرهار و نورستان در شرق افغانستان و کمربند پشتون های همسایه پاکستان بودند، به این معنی که برخی از فرماندهان پاکستانی بودند. از جمله شرکت کنندگان برجسته جلسه سلفی ها، حاجی حیات الله، که برادرزاده بنیانگذار گروه سلفیان در افغانستان شیخ جمیل الرحمن حضور داشتند. علاوه بر این، بانفوذترین عالم سلفی افغانستان مقیم پاکستان، شیخ امین الله پیشاوری با برادرش در این جلسه حضور داشت.

 این هیأت سلفی ها از طالبان درخواست کردند که آنها را وارد جنگ خونین طالبان با داعش ولایت خراسان نکنند. نورستانی، حیات الله و دیگر رهبران سلفی به رهبری طالبان توضیح دادند که اگرچه داعش ولایت خراسان از میان سلفی‌های افغان سرچشمه می‌ گیرد، اما آنها از این جریان و جنگشان علیه طالبان حمایت نمی‌کنند. سلفی های افغان داعش ولایت خراسان را “دسیسۀ بین المللی یهودیان و صلیبی ها” برای مقابله با طالبان خواندند.

 شیخ ندا محمد و شیخ خالد از نمایندگان طالبان در این نشست و دیگر رهبران طالبان با سلفی ‌های افغان مقتدرانه صحبت کرده و به آنها گفتند که طالبان از فوریه ۲۰۲۰ پیش از این ابرقدرت ایالات متحده و بیش از چهار ده متحد آن را در دوحه شکست داده‌اند، بنابراین هیچ‌کس حق ندارد طالبان را در افغانستان به چالش بکشد. آنها به هیئت سلفی‌های افغان یادآوری کردند که طالبان ممکن است کمبودهایی داشته باشند، اما جایگزینی برای آنها وجود ندارد. (Abdul Sayed, 2021)

جمع بندی

در کل به نظر می رسد جاه طلبی های ستیزه جویانۀ داعش ولایت خراسان و اقدامات تروریستی با تکیه بر تفسیرهای افراطی این گروه از اسلام، نه تنها بر هم زنندۀ امنیتِ افغانستان تحت حکومت طالبان و تهدیدی برای این گروه و قدرت نمایی آنها باشد، بلکه به نیروی رقیبی دردسر ساز تبدیل شده که برای برکنار ساختن طالبان و جایگزین ساختن خود با این گروه برای پیاده سازی دکترین اسلامی خود کمین کرده اند. این روند موجب شده تا جریان مذهبی سلفی های افغانستان از یک سو هم مورد خشم و غضب طالبان قرار گرفته و شاهد از دست دادن چهره ها و رهبران مذهبی خود باشند، و از دیگر سو با کناره گیری های تدریجی برخی جریانات سلفی افغانستان از ایدئولوژی ها و تفاسیر سخت گیرانۀ داعش ولایت خراسان، موجب شد تا این جریان مذهبی در افغانستان با هدف قرار گرفتن برخی علمای سلفیِ مخالف از سوی داعش ولایت خراسان نیز مواجه گردد.

نهایتا در حال حاضر به نظر می رسد طالبان در حال برداشتن رقبای خود و جریان های محتمل در جبهه اپوزیسیون از سر راه خود، ترویج و پیاده سازیِ ایدئولوژی واحد خود باشند. چنانکه در یکی از مدارس مذهبی سلفی در شهر، طالبان با وادار کردن مؤسس مدرسه به فرار، ایدئولوژی شان را سرکوب کردند. آنها به پسران اجازه داده اند که به مطالعات قرآنی خود ادامه دهند، اما آثار سلفی را از برنامه درسی منع کرده اند. به هرروی، آنگونه که امین صیقل نیز در مطلبی اشاره داشته است باید اشاره کرد که، طالبان و رویه ‌های حکومتی آنها به سادگی و چندان شسته رُفته در یک مدل الهیاتی-ایدئولوژیکی سلفی نمی گنجد. آنها در طبقه و جایگاه مختص خودشان ایستاده اند و توصیف آنها در هر مسیر اسلامگرایی دشوار است، با این تفاوت که دیدگاه آنها ممکن است ترکیبی از اسلام گرایی دیوبندی، وهابی و سلفی باشد.

منابع

Ahmad, Javid, (2022), “The Taliban’s religious roadmap for Afghanistan”, https://www.mei.edu/publications/talibans-religious-roadmap-afghanistan

– Abdul Sayed, (2022), “Why Islamic State Khurasan Poses an Indigenous Threat to the Afghan Taliban”, Nexus Article, https://extremism.gwu.edu/sites/g/files/zaxdzs2191/f/ISK-Poses-Indigenous-Threat-to-Taliban_Sayed_May-2022.pdf

 – Abdul Sayed, (2021), “The Taliban’s Persistent War on Salafists in Afghanistan;”,Terrorism Monitor Volume: 19 Issue: 18, Jamestown Foundation, https://www.ecoi.net/en/document/2061521.html

– Semenov, Kirill, (2021), “The Role and Place of the Taliban on the Global Map of Islam: Challenges and Threats”, https://russiancouncil.ru/en/analytics-and-comments/analytics/the-role-and-place-of-the-taliban-on-the-global-map-of-islam-challenges-and-threats/

– Schmeding, Annika, (2021), “The Problem of Multiplicity: Deconstructing “Sufism” and “the Taliban”, https://berkleycenter.georgetown.edu/responses/the-problem-of-multiplicity-deconstructing-sufism-and-the-taliban

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت