عثمان نجیب

 

نامه‌ی یازده‌ی عمومی و نامه‌‌ی چهارم  سرگشاده‌ی من عنوانی شخصِ جنابِ مسعودِ پسر فرماندهِ کُلِ  مقاومت.

 

محمدعثمان نجیب نوشت:

سلام و پیغام مهم برای رهبری جبهه‌ی مقاومت داریم. این پیام ما بسته‌‌کی دارد به تحلیلِ اوضاع 

در حالِ گذرِ جهان.  به خصوص این سخنان من متوجه شخصِ جنابِ احمدِ‌مسعود فرماندهِ‌کُلِ 

نیروهای مقاومتِ ملی کُلِ افغانستان و همه هم‌کارانِ عزیزِ شان ‌‌و مشاورین قابلِ اعتماد و آگاهِ

 شان است. وضعیتِ عمومی جهان‌ را در یک بررسی کوتاه میبینیم که بعد از حوادثِ اوکرائین و 

حوادثِ شرق‌ میانه،‌بعد از حوادثِ داعش پروری آمریکا  و‌ داعش ظهوری در عراق آمدن القاعده تا رفتن آن‌جاها تا سرنگونی نظام‌ها و کشتن رهبران شان و به دار کشیدن صدام و تمام مخالفین غرب مثل معمرالقضافی و کی و کی و کی و آن‌کسی 

که مخالف امریکا بود کشورهای شان ره به خاک و خون کشاند. وضعیت به اینحالت آمد.

 درمناطقی که ما و شما زند‌ه‌گی داریم و در حوز‌ه‌ی که ما و شما زنده‌گی داریم ‌‌و در کشوری که ما 

زنده‌گی داریم مخصوصاً در کشوری که به نام افغانستان است نمیتوانیم پارچه‌ی جدا بافته از 

جامعه‌ی جهانی باشیم. رخ‌دادهای اوکرائین غبار تیره‌ی سردرگمی جهان را رقم زده و افغانستان را از محور اصلی بحث‌های جهانی به حاشیه کشیده است. بحثی که آمریکا و انگلیس و همه کشور های جهان عمداً ما را به آن دچار کردند. این‌جاست که ابتکار عمل حتا با مدیریت بی‌ امکانات هم در دست و رهبری با توانایی های خود شما برای مقاومت و‌ بسیج جوانان بدون حس تعلق صورت‌کیرد. 

لازم است تا نگذارید که شکاف‌های عمیقِ بی‌باوری نسبت به ماهیت ملی و سراسری جبهه‌ی مقاومت ملی ضربه بزند، کارهای عملی نشان دهید تا مردم باور کنند ‌و جوانان شمال کابل شمالی و پروان کاپیسا  یقین کنند که واقعاً جبهه‌ی متحد ملی مقاومت دوم تحت رهبری شماست. شعارهایی که عمل‌گرایی نداشته باشند به وجهه‌ی مقاومت ضربه می‌زنند. متوجه تحرکات پشتون‌‌های اقتدار‌گرا در سراسر افغانستان باشید. باورِ مجددِ بعضی خیال‌پرداز ها به طالبان درست مثل باور به کرزی و به مغز گندیده‌ی غنی متفکر! تکرار همان اشتباهی بود، که امیرحبیب الله خادم دین رسول الله بالای پدران مغز متفکر، یعنی نادر غدار کرده بود. چرا فراموش کردیم؟ که این حاکمان جابر و نماینده گان پروپاقرص دستگاه های جاسوسی، دل و دین یکی ندارند؟ بر حاشیه ی قرآن مهر نهادند، ولی از تعهد در کلام الله پاک انکار ورزیدند.

سپردن هر باوری به این ها،جفا به خود است. نیروهای شجاع مقاومت به پایداری تان ادامه دهید. جناب احمدِ‌مسعود به هیچ وعد‌یی از قبیله‌سالاران یا آمریکا و انگلیس باور نکنید. چون از اعتماد شمااستفاده‌ی ابزاری می‌کنند.

ما سال ها از سخنان آفایان عبدالله، خلیلی، محقق و‌ بی‌دانش و صالح و احمدضیا و چندتا قلدر تاجیک یا ازبیک یا هزاره شگفت زده شده ایم. چون آنان چی دید کوتاهی، چی نقد ناصوابی، چی انتظار بی نمکی و چی قناعت بی معنایی داشتند. چرا؛ چنان مبارزه کنی، که برای گرفتن یک ولایت انتظار خم شدن به پاهایت را داشته باشی؟ مگر این، نه آن است که به اقرار خود قبول کردی برده بمانی؟

چرا برای سرآمدی در سکوی رهبری جامعه و گسست طلسم انحصار، و استقرار حضور رنگین قدرت وصلابت ملت مبارزه نه کنیم؟ پس از این، رعایت همه گزینه ها در صدر کار کرد های ما باید قرار داشته باشد. نه شود چنانی که‌ ما حالا انگشت نقد جبن، بر بزرگان دیروز خود داشتیم، فردا نسل بعد از ما، ما را محکوم به جُبن نه کند.

چی سودی زین پامال شدن داشتند اخلافم؟

کز جبن آنان رنجی دایم داریم من و اسلافم

ز چی رو بیگانه ها می خوانند بی وطنم؟

جایگاه من کجاست؟ایهات من که سنگ پایایم

شاید آنگاه آفتاب طلوع نکرد از خراسان؟

که هر منحوس سیاهی ز هرکجا تقلید آفتاب کرد

تشخیص هویت افراد نظامی دولت‌های جمهوری در پنجشیر ‌‌و به رگبار بستن شناسایی شده ها ترفند جدیدی برای نسل کُشی در پنجشیر است و‌ این موضوع به زودی سراسری می‌شود.‌ جواب این همه وحشت طالبان تروریستی را چی کسی می‌دهد؟ خاینان داخلی از تبار و سرزمین‌های خودِ‌ما که با طالب همراه اند مسبب همه جنایات اند. مثلی که عبدالله ولد زنا حالا بدون نام بردن از طالب و ‌برادران تروریست خود یک پیام فورمولیتی داد. ننگ به تو و امثالِ تو.

ما سال ها فریاد می‌زدیم که ای پشتون های تمامیت خواه و اقتدار‌گرا که خود را مشران می‌گفتید و مردم تان را با همه اقوام می‌جنگانیدید تا شما در قدرت باشید باید بحران اعتماد مردم را از بین ببرید، ظرفیت های واقعی خدمت به مردم را بلند ببرید، انحصار قومی، تبعیض آشکارای قومی و تک‌تازی را محو کنید، از سیستم انحصار قبیله ببِرُید، ارکان مدنی شدن و مدنیت را فرا بگیرید، تا چنین مجبور و وامانده نه باشید که از روش جبر قبیله بالای مردم کار بگیرید و به زور سر نیزه‌ی آمریکا و انگلیس و ایران و عرب ‌پاکستان و اسرئیل و روس و چین به اطاعت وادار شان کنید که هرگز چنان نخواهد شد،

با آغازِ نسل کُشی در پنجشیر و‌اندراب ها و ساحات فارسی زبان ها و اتخاذ چنین تصمیم نا بخردانه، مهر تایید بر همه آن چی بی عدالتی، ظلم، تعدی، اتلاف حقوق همه ملت است گذاشتید.

حالا مقایسه و قضاوت کنید، در موجودیت نیروهای بین‌المللی که همه داد از دموکراسی می زدند، نظام‌ هم به ظاهر طبل دموکراسی را می کوبید هم تبعیض و‌ ترورهای زنجیره‌یی را سازمان می‌دادند و حالا عملاً وارد معرکه‌گاه آدم‌کشی شده اید. و به نام طالب یک نظامِ تروریستی و یک‌ اجبار و حربه‌ی فشار را بالای ملتِ بی چاره‌یی که ما‌هاست تحتِ شکنجه و ستم و بدون کوچک‌ترین رفاه اجتماعی قرار داده اید.

این‌ طغیان سلطه ی فاشیستی و کراهیت است که ارباب قبیله به مردم تحمیل می کنند.

کوی ‌و برزنِ پنجشیر و‌ اندراب‌ها از ۹ ماه به این سو آماج حملاتِ ستورانِ پشتونِ قبیله قرار گرفته که هم خودِ شان و هم هم‌راهانِ خیبری و‌ پشاوری شان بر اراضی شان می‌تازند و جنگ‌های نیابتی و تمامیت‌ خواهی قبیله را با انجامِ نسل‌كُشی ‌های مداوم روی شان را سیاه کرده ‌می‌روند. در این محشرِ برپا پشتون قاتلی است که ملت زجرِ آن را می‌کَشَد. پشتونِ اقتدارگرا جدا از این که دروازه‌ های شرقی و جنوبی افغانستان را برای پشتونِ متعرضِ پاکستانی خود باز گذاشته اند هم خودِ شان و هم بخشی بزرگی از جوانان و میان سالان و کهن سالان جنوبی و مشرقی و احتمالاً جنوب غربی و کندهار را برای انجام جنایات به شمال یعنی پنجشیر و اندراب ها سوق می‌دهند. ۹۰ % پشتون‌های بومی شده‌ی شمالِ کابل و شمالی بزرگ نه تنها مانع رژهِ رفتنِ تروریست‌های هم‌تبارِ شان در قلمرو مقاومت نه می‌شوند بلکه با آنان مساعدت کرده و‌ مانع مقاومت علیه آنان می‌شوند تا عبورِ شان را برای نسل کُشی سهل سازند. جنگِ امروز در پنجشیر و اندراب‌ها جنگ نسل کشی است که به صورتِ برنامه‌یی در تمامِ مناطقِ پارسی زبانان بدونِ استثنا عملی می‌شود. شکی نیست که عامل شکست اقتدار تاجیک و پارسی‌گویان اعمالِ انحصاری توسطِ اکثریتِ ارکان رهبری پنجشیر بود. اما برخی از ما ها هم دست زیر الاشه نشسته چیزی نگفتیم. شکست کشور توسط غنی به خیانت خود غنی و کرزی و عبدالله و احمدضیا مسعود، ویسِ برمک، و از داخلِ دولت در موجودیتِ وزیر دفاع و معاون رییس جمهور از پنجشیر و صدها مقام و فرمانده پنجشیری و توسط برخی خاینان محلی پنجشیر صورت گرفت که شمالی و شمال کابل در آن هیچ نقشی نداشتند و تاوان آن را پرداختند. البته این موارد سبب نه می‌شوند تا ما از جنایات اکثرِ کلان نماهای شمالی و پهن‌دشت شمالی و پروان کاپیسا مثل ضرار مقبل، فضل‌الدین عیار، بصیر و ایوب سالنگی، حاجی الماس، میرداد نجرابی و اقبال صافی چشم پوشی کنیم. بدانیم که به قبیله سالاران همه‌ی ما هدف هستیم. نه می‌شود که برای سرزنش یک خطا خطا های محاسباتی دیگری کنیم. از همین‌جا و همین حالا شما نسل جوان باید متوجه باشید که همه چیز برابر باشد و‌ کسی حق تان را نخورد. اما حقیقت تلخ این است که امروز در پنجشیر و اندراب ها نسل کشی روان بوده و‌ خاموشی در آن مورد گناه. پشتون های بومی شده‌ی شمالی مثلِ انورِ اوریاخیل، داودزی، خواصی، آغای نجراب و همه زیرمجموعه ها و زیر دستان شان سبب شده اند تا اطفال بی‌گناه و‌ مردم بی‌گناه پارسی‌گو شکنجه و شهید شوند .در غیر آن من بار ها تأکید کرده ام که نسبت به شمال کابل و شمالی جفا شده است. جنرال صاحب امان‌ الله گذر، جنرال صاحب بابه‌ جان، ملاصاحب تاج‌محمد‌ و همه رجالِ شمالی نادیده گرفته شده اند ‌‌و حتا ضرار بچی وکیل عثمان در عملیات خراب‌کارانه علیه امان الله گذر دست داشت و امرالله صالح در موضوع جنجال جنرال عارف استرغچی به نوعی مهمان گویا جنرال‌صاحب بابه جان را زیر نظر داشت و‌ فکر می‌کرد همه مثل خودش بی‌عقل اند. که الحمدالله من این موضوع را در زمان آن بارها تحریر نموده ام. اما فراموش نکنیم که برخی بزرگ نماهای شمالی و پروان کاپیسا مثل آقایان داود کلکانی، حاجی‌الماس، ضرار، وکلای‌ کاپیسا همه و‌ همه جفا کردند. همان‌گونه که یک تعداد پنجشیری ها اول قهرمان ملی و بعد مارشال فهیم را تنها گذاشتند در نتیجه یکی عملی شهید شد و دیگری تدریجی. معلوم شد که هیچ کسی با قهرمان ملی نبود، حتا برادران و خسر و خسربُره هایش. همین‌گونن غیر از دکتر گلستان و‌ جنرال جلال‌الدین محمودی و ‌دو یاورِ مارشالِ فقید در وزارت دفاع و کم و ‌بیش هم جنرال هابیل دیگران به شمول ادیب فرزند مارشال به ایشان وفادار نبودند و مثل صلاح‌الدین ربانی حتا یادی از شهادت پدر نکردند. داستان مضحکه‌بار رفتن داکتر صدرالدین را همه بیاد دارند که روایت می‌شد مارشال در حالِ نزع بودند و داکتر صدرالدین از کارته‌ی پروان به کُتلِ خیرخانه بیمارستان شخصی خودش دنبال آکسیژن می‌رفت.پس ملت از این‌ها چی گِله کند؟ همان گونه همه‌گی به شمول ایوب سالنگی، بصیر سالنگی، ‌میررحمان، و تعدادی از قلدرانِ همه‌گی دست به دست هم داده، جنرال صاحب بابه جان و فرمانده امان‌‌الله گذر رییس شورای شمالی بزرگ را تنها گذاشتند و هرکسی پی منافع خود بود. خوشبختانه که با مرور در بای‌گانی‌های نوشتاری من همه موارد را می‌یابید. مهم است تا قبل از همه گذشته نسل‌کشی پنجشیر و‌ اندراب‌ها را باید قطع کرد و راه های عبورـ تروریستان را از مسیر شمالی انسداد نمود. همه مردم عام خاین نیستند. این پشتون اقتدارگرا و تمامیت‌خواه است که ملت را به تباهی برده و چند تا خاینی از ماها هم ایشان را همراهی کردند. این بحث ها با احساسات نمی‌شود. انور‌اوریاخیل،‌ خواصی، داودزی‌ دیگر پشتون‌های تمامیت خواه سال‌هاست حلقه‌های تروریستی طالبانی در شمالی را رهبری می‌کنند اما کسی به آنان چیزی نگفت و سرانجام این حالِ ماست.

 

 

 


بالا
 
بازگشت