محمدرضا بهرامی

 

افغانستان در دوران گذار قرار دارد/ طالبان گرفتار اختلاف‌های درونی است

محمدرضا بهرامی سخن خود را با ابراز تاسف از محروم شدن زنان و دختران افغان از حقوق مدنی و اجتماعی آغاز و تاکید کرد که واکنش‌های جهانی به مجموعه تصمیم‌های اخیر طالبان به شمول ممنوع کردن حضور دختران در دانشگاه نشان داد که اجماع جهانی در زمینه محکومیت این قبیل اقدام‌ها وجود دارد.

مشروح سخنان سفیر پیشین ایران در افغانستان به شرح زیر است:

اول به این سوال باید پاسخ داد که چرا نظام سابق در افغانستان علی‌رغم اینکه تنها امریکا حدود ۱۵۰ میلیارد دلار برای بازسازی و ۹۰ میلیارد دلار برای ایجاد نیروهای امنیتی هزینه کرد به راحتی سقوط کرد؟

علت فروپاشی نظام جمهوری

اول عبور امریکا از نظام با مذاکره مستقیم و بدون حضور نماینده دولت، دوم مشروعیت نظام با تردیدهای جدی نزد مردم مواجه شده بود (وجود فساد گسترده در دولت و جامعه، شیوه حکمرانی دکتر غنی شامل مدیریت به‌شدت متمرکز و گسترش تبعیض، ناسازگار بودن ارزش‌های اجتماعی به‌ویژه در روستاها و شهرهای کوچک با دموکراسی)، سوم شبه کودتای مشکوک یک کشور همسایه افغانستان و یک کشور منطقه بر علیه توافق نهایی و غیر‌علنی که در هفته‌های آخر در دوحه اتفاق افتاده بود.

۲- امریکا بنا داشت از جنگی که می‌دانست در آن پیروز نخواهد شد، خارج شود. جنگ امریکا در افغانستان هزینه‌های سرسام‌آوری را برای ایالات‌متحده، افغان‌ها و دیگران طی دو دهه به همراه داشت. دولت ایالات‌متحده ۲٫۳ تریلیون دلار هزینه کرد و جنگ منجر به کشته شدن ۲۳۲۴ پرسنل نظامی ایالات‌متحده، ۳۹۱۷ پیمانکار ایالات‌متحده و ۱۱۴۴ سرباز متحد شد. برای افغان‌ها، این آمار تقریبا غیرقابل تصور است: ۷۰۰۰۰ کشته نظامی و پلیس افغان، ۴۶۳۱۹ غیرنظامی افغان (اگرچه احتمالا دست‌کم گرفته شده است) و حدود ۵۳۰۰۰ جنگجوی مخالف کشته شده‌اند.

۳- در ۵۰ سال اخیر ۶ بار نظام فروپاشیده و مجموعا ۵ نظام حکومتداری را تجربه کرده‌اند. دو بار هم ارتش به صورت کامل فروپاشیده است.

افغانستان فعلی تحت تسلط طالبان از چه مشخصه‌هایی برخوردار است

۱-  طالبان عمده‌ترین سهامدار قدرت تا شرایط قابل پیش‌بینی آتی در افغانستان بوده و مجموعه مخالفین آنها در حال حاضر در شرایطی قرار ندارند تا بقای طالبان را با تهدید جدی مواجه کنند.

۲- مخالفین طالبان در چند تشکل جدا از هم قرار داشته، تغییر شرایط را با اهداف و روش‌های متفاوت دنبال می‌کنند و نوع نگاه طرف‌های مختلف بیرونی نسبت به آنها متفاوت است،حتی آن گروه از مخالفین غیر از داعش خراسان یا ISKP نیز فاقد همگرایی حداقلی می‌باشند.

۳- اختلاف جناح‌های سیاسی درون طالبان نیز واقعی و جدی است. هسته سخت قدرت مستقر در قندهار فعلا بنایی برای برتری دهی به هیچ یک از این جناح‌ها در ساختار قدرت این مجموعه را ندارد.علی‌رغم این، امکان مهار و کنترل این اختلاف درونی طالبان در میان‌مدت دشوار به نظر می‌رسد.

۴- هیچ کشوری از نفوذ تعیین‌کننده بر طالبان برخوردار نیست و در واقع اثرگذاری بر طالبان تقسیم شده است.

۵- کشته شدن رهبر القاعده در کابل علاوه بر افزایش تردیدها نسبت به طالبان، تمرکز بر امنیت را در سیاست افغانی دیگر کشورها به عنوان عنصری کلیدی تقویت کرد.

۶- شناسایی طالبان در حال حاضر امکانی جدی برای قرار گرفتن در دستور کار هیچ طرفی را ندارد و موضوعاتی مانند تسهیل تحصیل دختران که این روزها سخت‌تر شده یا حتی دولت فراگیر بر‌اساس قرائت طالبان نیز بعید است کمک‌کننده باشد.

۷- در باب دلایل عدم مقابله واقعی طالبان با گروه‌های غیر‌افغان تندرو در محیط داخلی افغانستان می‌توان به: پیوندهای ایدئولوژیک و همکاری آنها با یکدیگر در گذشته، نگرانی از جذب آنها به داعش خراسان، نگرانی از اثر منفی این اقدام در انسجام نیروهای داخلی آنها و همچنین نوع نگاه بخش‌هایی از طالبان به این گروه‌ها به عنوان ابزار چانه‌زنی با کشورهای متبوع این گروه‌ها اشاره نمود (نگاه ژئوپلیتیکی). به نظر می‌رسد طالبان علاقه دارند تا این گروه‌ها را محدود و محیط حفاظت شده‌ای برای آنها فراهم کنند.

۸- بعید به نظر می‌رسد طالبان تا تکلیف نهایی مناسبات‌شان با امریکا مشخص نشود، مبادرت به برقراری مناسبات پایدار و قابل پیش بینی با دیگر کشورها نمایند.

افغانستان را در چه Context یا بافتی باید مورد ارزیابی قرار داد؟

– در بخش افغانی راهبرد جدید امنیت ملی امریکا که مدتی قبل منتشر شد نشانه‌ای از تمایل برای عبور از طالبان توسط این کشور مشاهده نمی‌شود. در این متن نوشته شده: «ما طالبان را مسوول تعهدات عمومی خود در زمینه مبارزه با تروریسم نگه خواهیم داشت.» این جمله بر توافق دوحه میان این دو تاکید دارد.

– ارزشمندترین دارایی افغانستان موقعیت جغرافیایی و منابع معدنی آن است. این دارایی‌ها بدون ثبات فاقد ارزش هستند.

– سه حوزه آسیای جنوبی، افغانستان و آسیای مرکزی در حال تبدیل به یک منطقه ژئوپلیتیکی می‌باشند. ابتکار یک کمربند و یک راه (BRI)، پیوندهای شکل‌دهنده مسیرهای انرژی و حمل و نقل و ترانزیت و نهایتا نظم امنیتی حاکم بر منطقه (جنس سه منطقه متفاوت و امنیت در هر کدام در مرحله خاص خود است و معماری امنیت در این سه منطقه متفاوت است و لذا این موضوعی نیست که بتوان به سرعت در مورد آن به نتیجه رسید. ممکن است درنهایت تابع یک نظم امنیتی مشترک هم نشوند، ولی اساسا موضوع امنیت بین چین و امریکا در این منطقه وجود خواهد داشت) سه موضوع کلانی هستند که این سه حوزه را مشترکا به یک منطقه ژئوپلیتیکی تبدیل می‌کنند. افغانستان را در این بافتار و منطقه ژئوپلیتیکی باید مورد ارزیابی قرار داد.

– در منطقه ژئوپلیتیکی فوق رقابت اصلی بین چین و امریکا و موضوع اصلی رقابت سه محور ذکر شده در بند قبل خواهد بود. البته باید توجه داشت این حوزه اصلی رقابت این دو قدرت نمی‌باشد.

– همچنین باید توجه داشت برآیند تحولات به ویژه متعاقب آغاز بحران اوکراین حاوی نشانه‌هایی از روند کاهش نفوذ روسیه در آسیای مرکزی و تقویت موقعیت چین در هر دو حوزه اقتصاد و امنیت است. البته این یک روند می‌باشد. با کاهش نفوذ روسیه، به نظر می‌رسد شی جین‌پینگ بنا دارد به شریک اصلی کشورهای آسیای مرکزی را به یک اولویت کوتاه‌مدت تبدیل کند.

– برای هر دو کشور چین و امریکا، افغانستان به تنهایی اهمیت استراتژیک ندارد و قرار داشتن آن در این منطقه ژئوپلیتیک آن را دارای اهمیت می‌سازد.

– اهمیت نفوذ در آسیای مرکزی و ثبات در این منطقه برای چین به معنای تضمین کارکرد و اثر بخشی BRI، تضمین انتقال بخشی از انرژی مورد نیاز، تضمین سرمایه‌گذاری‌های چین در این منطقه، تثبیت تنوع و توسعه راه‌های دسترسی و اطمینان از عدم سرریز افراط‌گرایی از این طریق به ایالت سین‌کیانگ می‌باشد. از این منظر، چین بر این باور است که ثبات در افغانستان و عدم انتقال افراط‌گرایی از افغانستان به آسیای مرکزی یکی از مولفه‌های اثرگذار بر BRI است.

– در چارچوب فوق اسلام‌آباد به ویژه به جهت پروژه CPEC که مهم‌ترین بخش BRI محسوب می‌شود، برای پکن نقشی حیاتی خواهد داشت. CPEC نگرانی‌های امنیتی هند را با عبور از کشمیر مورد مناقشه تولید و نقش اثرگذار چین در جنوب آسیا و اقیانوس هند را افزایش می‌دهد. باید توجه داشت CPEC از ظرفیت اثرگذاری بر توازن قدرت منطقه‌ای بین چین و هند برخوردار می‌باشد.

– امریکا نیز با شکل‌دهی به ساختار C5+1 با ۵ کشور آسیای مرکزی و علاقه‌مندی به وارد کردن افغانستان به این ساختار تمایل خود را برای اثرگذاری در منطقه و در دهه گذشته به نمایش گذاشت.

– در مورد وضعیت افغانستان به نظر می‌رسد چین هنوز به این جمع‌بندی نرسیده که در صورت ورود جدی امکان اثر بخشی لازم برای تثبیت شرایط در افغانستان را خواهد داشت و فعلا حفظ تعامل توام با سیاست صبر و رصد نوع برخورد طالبان با ایغورها و اصولا افراط‌گرایی را در کنار پرهیز از سرمایه‌گذاری عمده دنبال می‌کند.

– به نظر می‌رسد در حال حاضر واشنگتن با درک اهمیت حفظ پاکستان، سیاست خود درقبال اسلام‌آباد را از دو منظر؛ میزان سهولت دسترسی به افغانستان، مقابله با افراط‌گرایی و اثرگذاری بر مناسبات پکن و اسلام‌آباد و خصوصا CPEC می‌بیند.

۱- افغانستان به تنهایی اولویت خود را در سیاست‌های ایالات‌متحده از دست داده و در کوتاه‌مدت مقابله با افراط‌گرایی و تروریسم غیر‌بومی مستقر در این کشور اهمیت دارد.

۲- استراتژی غرب برای مشروط کردن کمک اقتصادی به تعدیل رفتار طالبان پیرامون حقوق زنان و سایر موضوعات آشکارا شکست خورده است.

۳-  اقتصاد کلان افغانستان متعاقب تسلط آنها بر این کشور دراختیار آنها نبوده و توسط امریکا مدیریت می‌شود.

۴- بین کشورهای منطقه در مورد افغانستان اجماع واقعی وجود ندارد و این عدم اجماع بین منطقه و فرامنطقه نیز صادق است. در واقع نوعی بلاتکلیفی و عدم برنامه مشخص قابل مشاهده است. اصولا افغانستان در حال حاضرنه تنها در لیست اولویت‌های به ویژه فرامنطقه قرار ندارد، بلکه موضوع به منطقه نیز واگذار نشده و منطقه هم در موقعیتی قرار ندارد که تصمیم مستقل تعیین‌کننده‌ای اتخاذ کند.

۵- اکثر کشورها دو نگرانی کوتاه‌مدت نسبت به افغانستان داشته و رفتار خود با طالبان را متناسب با آن تنظیم می‌کنند: اول ممانعت از فروپاشی امنیتی و تولید خلأ قدرت که موقعیت ISKP را در افغانستان تقویت می‌کند. دوم ممانعت از فروپاشی اقتصادی افغانستان که حجم مهاجرت و تروریسم را برای دیگر کشورها و اروپا افزایش می‌دهد.

۶- به نظر می‌رسد که هسته سخت قدرت طالبان علاقه‌ای به تعدیل تصویر خود برای مخاطبان بین‌المللی داشته باشد، زیرا ۲۰ نفر از ۳۳ مقام رژیم در لیست تحریم‌های سازمان ملل هستند. برخی این تعداد را در بین مقامات مختلف طالبان بین ۴۱ تا ۶۰ نفر ذکر می‌کنند.

۷- دو نکته در مورد طالبان قابل بحث است: اول طالبان از پایگاه اجتماعی در بین مردم خصوصا مناطق روستایی و بخش‌های سنتی‌تر جامعه برخوردارند. فارغ از اینکه این پایگاه چند درصد مردم را تشکیل می‌دهد، نمی‌توان این واقعیت را نادیده گرفت. از این منظر نقد سیاست طالبان جدا از بستر اجتماعی، مذهبی و تعلقات قبیله‌ای آنها نمی‌تواند دقیق باشد. دوم شیوه حکمرانی طالبان آنها را مشوق یا موتور پیشران روند دین گریزی در بین بخشی از مردم تبدیل خواهد کرد.

۸- جهت‌گیری سیاسی ساختار طالبان و میزان کنترل آنها بر افغانستان در نوسان است. اختلاف بین آنها هم جدی است. هر سه جناح سیاسی البته با میزانی متفاوت علاقه‌مندند با حل برخی مشکلات تعامل جدی‌تری را با جامعه بین‌الملل برقرار کنند. هسته سخت قدرت در قندهار که توسط رهبری طالبان و تعدادی از افراد فکری نزدیک به ایشان اداره می‌شود فعلا موافق کوتاه آمدن نیست. هر چند اهمیت حفظ بقا مانع ورود جناح‌های سیاسی به رقابت‌ها و اختلافات شان می‌شود، ولی دشوار است بتوان استمرار این وضع را در میان مدت به دلایل مشخص توقع داشت.

۹- افغانستان در دوران گذار قرار دارد. نظم سابق در این کشور فروپاشیده و علی‌رغم تسلط طالبان به عنوان قدرت برتر و عدم وجود منبع تهدید داخلی که بقای آنها را با مخاطره مواجه سازد، هیچ نظمی تاکنون مستقر نشده است. شناسایی طالبان به عنوان حکومت مستقر انجام نشده است، شاخص‌های حکمرانی آنها معلوم نیست، اقتصاد کلان دراختیار طالبان نمی‌باشد، کشورها معمولاسیاست‌های خود را در قبال افغانستان متناسب با دوران گذار تنظیم می‌کنند، در این دوران پایداری و ثبات سیاسی قابل اتکا کم است و اثرگذاری کنشگران بیرونی بر معادله افغانستان بیش از مولفه‌های داخلی است. لذا دشوار است زمان مشخصی برای این دوران بتوان ارزیابی کرد.

۱۰- سه گفتمان در طول این ۵۰ سال در حوزه سیاست خارجی در افغانستان وجود داشته که هیچ کدام موفق نبوده و ریشه آن را باید در حایل بودن افغانستان و عدم رعایت الزامات ژئوپلیتیکی سیاست خارجی توسط دولت وقت جست‌وجو کرد.

۱۱- از منظر تئوریک بحران‌های به جا مانده از دوران جنگ سرد (همانند افغانستان) که در دوره تلقی نظام تک‌قطبی به سرانجام نرسیدند، در دوران گذار فعلی طبیعتا به نتیجه نرسیده و متعاقب مشخص شدن نظام جدید جهانی ژئوپلیتیک امکانی برای به فرجام رسیدن پیدا خواهند کرد.

لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=7064

 

  


بالا
 
بازگشت