برنامۀ آموزشی طالبان چگونه و بر چه اساسی است؟

 

لورین اوتس، مدیر اجرایی زنان کانادایی برای زنان در افغانستان از سال ۲۰۰۳ در حوزه برنامه ‌های آموزشی و مسائل مرتبط با حقوق زنان در افغانستان کار کرده و پژوهش های گسترده ‌ای نیز در مورد افغانستان تألیف کرده است. با توجه به محدودیت های متعدد طالبان بر ابعاد مختلف زندگی زنان افغانستان و نقض فاحش و گستردۀ حقوق اولیه و حتی کوچکترین آزادی های شخصی آنها، از استقلال وجودی و نحوه پوشش گرفته تا آمد و شد خارج از منزل، حضور در جامعه، کار کردن، و بالاخص موضوع آموزش و ممانعت از تحصیل، و به ویژه طبق آخرین اقدام طالبان مبنی بر منع حضور دختران و زنان برای حضور در دانشگاه ها؛ مطلب حاضر به بررسی عواقب ناشی از اجرایی سازی سیستم آموزشیِ مطلوب و مدنظر طالبان و پیاده سازی برنامه های آموزشی طراحی شده از سوی این گروه با القائات فکری ایدئولوژیکِ خطرناک و مشکل آفرین برای آینده نسل های جوان در افغانستان پرداخته است. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.

تصمیمِ ایالات متحده مبنی بر خروج نیروهای خود از افغانستان همانگونه که سال گذشته عملی شد، پیامدهای وحشتناکی را با خود به همراه داشته است و مهمترینِ این عواقب که امکان و احتمالِ اثبات آن می رود؛ تغییرات گسترده، بازبینی و پیاده سازی تغییراتی اساسی از سوی طالبان در سیستم آموزش و تحصیلات عمومی افغانستان است.

روزنامۀ هشت صبح افغانستان، به نسخه ای از اصلاحات پیشنهادی طالبان برای اعمال در برنامه آموزشی/تحصیلی مدارس کشور افغانستان دست یافته است. ترجمه دریِ نسخۀ اصلاحی این گونه آغاز می شود: “برنامۀ آموزشیِ کنونی تحت حکومت دست نشاندۀ کابل تدوین و توسط کشورهای یهودی و غیرمذهبی تامین مالی می شده است”؛ چنانکه طرز بیان -که مملو از توطئه، پارانویا، و حالتی تدافعی و از دیگر سو عاری از هرگونه اصول تربیتی می باشد- و همچنین طرح پیشنهادی برای این برنامه آموزشی که در ادامه آمده است را معین و مشخص می سازد.

روایتِ ۱۷ دسامبر روزنامه هشت صبح، خلاصه ای مشروح و مفصل از این سند را ارائه داده که ذیل آن پیشنهادِ حذف کل موضوعات و مباحث از برنامه آموزشی و مواردی بیشتری مطرح شده است. مواردی از این قبیل که تمام تصاویر موجودات زنده از کتب درسی پاک می شوند؛ در این رابطه می توان گفت تصاویری از دختر بچه ها و افرادی که ورزش می کنند و همچنین تصاویری از آناتومی در کتاب های درسی زیست شناسی مورد توجه ویژه و نگرانی خاص (طالبان بوده) است. همچنین شایان ذکر است در همین راستا و با توجه به اعمال تغییرات، هرگونه اشاره ای به موضوعاتی چون دموکراسی و حقوق بشر از دیدگاه و منظری مثبت؛ تشویق و ترغیبِ صلح، حقوق زنان و آموزش؛ سازمان ملل متحد (بر اساس این گزارش “سازمان شریر/شیطانی”)؛ اشاره بر موسیقی، تلویزیون، مهمانی ها و جشن ها از جمله تولد؛ اشاره بر شخصیت های غیر مسلمان مانند دانشمندان یا مخترعان (توماس ادیسون به عنوان نمونه برجسته شده است)؛ اشاره بر مین ها و خطرات آنها (به دلیل ارتباط آنها با طالبان)؛ رادیو (“رسانۀ استعماری”)؛ و یا انتخابات، ممنوع خواهد بود.

حتی شخصیت های تاریخی و ادبی افغانستان که طالبان آنها را قبول نداشته و با آنها مخالف می باشند؛ از جمله شاعران برجسته و شخصیت های ملی شیعه از برنامه آموزشی برای کتب درسی حذف خواهند شد. همچنین، سنت‌ های فرهنگی مورد احترام و کهن در افغانستان، از رقص اتن و جشن نوروز گرفته تا آلات موسیقی محلی و لباس ‌های سنتی رنگارنگ زنان باید از کتب درسی حذف شوند. از دیگر سو روایتی دیگر را تنها از بابِ شرم آور بودنِ طرح تغییراتِ طالبان برای برنامه آموزشی نیز می توان اشاره کرد و آن لزوم تاکید معلمان بر “کراهت و زشتیِ” بودای غول پیکر بامیان و تحسین و تجلیل برای تخریب چنین بت هایی از سوی طالبان می باشد. همچنین «عقاید غیراسلامی» مانند «عشق به همنوع» نیز بایستی حذف شود.

حال این سوال مطرح می گردد که با حذف تمامی این موارد، چه مباحث و مسائلی به جای آنها در کتب درسی اضافه و جایگزین خواهند شد؟ و به عبارتی برنامه آموزشی/تحصیلی مد نظر از دید طالبان چیست؟

از آنجایی که اهداف و نیات طالبان آشکارا واضح و مشخص است؛ دیگر مجالی برای حدس و گمان باقی نمی ماند.

طبق گفتۀ اعضای کمیتۀ بازنگریِ طالبان، هدف از این برنامه آموزشی/تحصیلی «حفظ و بسط منافع ایدئولوژیک طالبان» است و بر اساس ارزیابی هشت صبح، «طالبان درصدد تقویت و پرورداندن ایدئولوژی هستند که با سایر ادیان و فرهنگ ‌ها در تضاد است». چنانچه به قول خود طالبان، کمیته بازنگری توصیه می کند که «بذر نفرت از کشورهای غربی باید در ذهن دانش ‌آموزان کاشته شود.»

این برنامه آموزشی، بر «تبلیغ روایت طالبان از تاریخ، تمرکز و توجه بر جهان اسلام، و نادیده گرفتن جهان غیراسلامی» تمرکز خواهد کرد، و همچنین ترویج جهاد را در اولویت قرار خواهد داد، روندی که در مسیر تبیین توجیهاتی برای استفاده از خشونت جهت پیشبرد اهداف طالبان و تشویق کودکان به نبرد در راه جهاد تاکید دارد. همچنین ذیل این برنامه؛ کتب درسی موظف به تصریح و توضیح قوانین شرعی کشتار در جنگ، از جمله کشتن موجه سایر مسلمانان برای دست یابی به اهدافی معین، قصاص /مقابله به مثل، سنگسار و قطع عضو بوده و همچنین بایستی تشریح گردد که ازدواج کودک (کودک همسری) با رضایت پدر قابل قبول است. همین طور اینکه فقر، بلایای طبیعی و چالش های زندگی را باید به عنوان «عذاب الهی» تبیین کرد.

در حالی که سابقه و پیشینه ای دیرین در دست بردن مقامات کشور در برنامه های آموزشی مدارس جهت حمایت از اهداف ایدئولوژیک خود وجود دارد، لیکن باید گفت طرح های طالبان احتمالا نمایانگر رادیکال ترین –و دامنه دارترین نوع همراه با پیامدهای فراوان– نمونه ای باشد که جهان تاکنون به خود دیده است.

اما شاید این ها همه قابل پیش بینی بود. چراکه به واقع بازنگریِ کنونیِ برنامه آموزشی از سوی طالبان، به سال ۲۰۲۰ و حول و حوش امضای توافق نامه دوحه با ایالات متحده باز می گردد؛ به عبارتی بیش از یک سال و نیم پیش از اینکه طالبان عملا برای بار دوم بر افغانستان حکومت کنند. بدین ترتیب باید گفت بدیهی می نمود که برنامه آموزشی و اعمال تغییرات در سیستم تحصیلی، اولویت بالایی در دستور کار این گروه داشته و دارد.

همچنین از وجهی دیگر نیز این جریان قابل پیش بینی بود؛ چرا که این نخستین بار نیست که طالبان سیستمی آموزشی را تحت کنترل خود اداره می کند. بلکه با نگاهی به گذشته می توان گفت، این گروه در دور نخست از حاکمیت خود بر افغانستان، سیستم آموزشی این کشور را به شبکه ای از مدارس با مدیریت ضعیف و بیمارگونه تبدیل کردند. چنانچه ذیل آن سیستم، موضوعات و مباحث سکولار مانند علم و تاریخ حذف گردیده، دختران از حضور در مدارس منع شده، ملاها جایگزین معلمانی مجرب گشته، تنبیه فیزیکی بخشی از سیستم آموزشی گردیده، و سوء استفاده جنسی رایج بود. بدین ترتیب مدرسه به مکانی تبدیل شد که ذهن و جسم کودکان در مسیر آموزش و رشد ناچیزی که صورت می گرفت، بیشتر در معرض تهدید و خطر قرار داشت. چنانچه طبق گفتۀ یک دختر افغان در سال ۲۰۰۰، «آنها ما را به مدرسه راه نمی دهند، زیرا می خواهند مانند آنها بی سواد باشیم.» از دیگر سو، هدف از رفتن به مدرسه برای دانش آموزان پسر که از فرصت رفتن به مدرسه بهره مند می شدند نیز تبدیل آنها به شکل و قالبی از طالبان بود.

به هرروی دولت های کشورهایی که تا همین اواخر در افغانستان حضور داشته و ظاهرا به دموکراسی و حقوق زنان در آنجا متعهد بودند، بایستی نسبت به خطر پیش رو از اعمال تغییرات طالبان در برنامه آموزشی و انعکاس این خطر در آیندۀ کودکانی که ذیل این سیستم آموزشی مدرسه و تحصیل را تجربه کرده و رشد می کنند، آگاه و متوجه باشند. ضمن آنکه باید توجه داشت خطراتی هم در بُعد امنیتی -وجود سیستم مدرسه ای که نقش مهمی در تبلیغ یک ایدئولوژی خشن و خطرناک دارد – و هم در بعُد بشردوستانه، توسعه و حقوق بشر وجود دارد.

چراکه ترویج و پیشرفت این نوع سیستم آموزشی، قطعا شهروندانی رشد یافته با دانش و مهارت جهت کسب معیشتی مناسب در قرن بیست و یکم و یا افرادی قادر در کشاندن افغانستان به سمت جامعه اقتصادی جهانی مدرن را پرورش نخواهد داد. در مقابل باید گفت تغییراتِ آموزشی از سوی طالبان موجب ناکامی دانش آموزان افغان در دنیای مدرن خواهد شد. چراکه دیپلم دبیرستان از یک مکتب دولتی افغانستان بی ارزش و نشان از سرافکندگی و خفت در مارکت جهانی خواهد بود. اما شاید مهم تر از همه این باشد که سیستم آموزشیِ برپاشده توسط طالبان، زیان و خسرانی عمیق به میلیون ‌ها کودک و نقض حقوق اولیه انسانی آنها برای دسترسی به آموزش مناسب و در نتیجه داشتن فرصت های زندگی بهتر خواهد بود.

باید گفت سیاسی کردن سیستم مدارس دولتی به گونه ای که اساساً به شاخه ای از جناح شبه نظامی طالبان تبدیل شود و متعاقبا بیرون کشاندنِ جوانانی اشباع شده از تلقینات ایدئولوژی انحصارطلبِ ضدبشری طالبان از دل این مدارس، در جامۀ سبعیت و قساوت ظاهر خواهد شد. شاید این اقدام رخدادهایی عینی و ملموس مبتنی بر خونریزی آشکاری از قتل عام، یا دهشت غریزی و ذاتیِ یک نسل کشی را در همان زمان به همراه نداشته باشد، اما عواقب آن ممکن است به همان اندازه کریه و مشکل ساز بوده، و تأثیرات آن نیز نه تنها برای افغانستان، بلکه برای جهان شدید و گسترده تر باشد. شاید بتوان گفت جهان امروز قدرت سیستم های آموزشی برای پرورش تروریسم و ایدئولوژی های خشونت آمیز به به خصوص با قرار گرفتن این سیستم زیر دست افرادی غلط، اشتباه و نامناسب را دست کم گرفته است و باید گفت طالبان دقیقا همین آدمای اشتباهِ امروز هستند.

اما چه باید کرد؟

 بایستی توجه داشت که حضور سازمان ملل متحد در افغانستان مانع از پیشبرد برنامه های طالبان برای اجرای برنامه آموزشی-تحصیلیِ خود و اعمال آن در کل سیستم مدارس دولتی نشده است. همچنین تمامی بیانیه های محکومیت از سوی دولت های دموکراتیک در سراسر جهان و در واکنش به ممنوعیت تحصیل دختران افغانستان در مقطع متوسطه، بر عزم و ارادۀ طالبان برای کشاندن کشورشان به عصر جهالت و تاریکی آنهم از طریق محروم کردن دختران و زنان از تحصیل و آموزش، تأثیری نداشته است. طالبان نه تنها علاقمند توجه به توصیه های عملی، حتی زمانی که به نفع خودشان باشد، نداشته و ندارند؛ بلکه به گوشزدهای جامعه بین الملل نیز اهمیتی نمی دهند. بنابراین جامعه بین المللی در مواجهه با این بحران قریب الوقوع بایستی چه اقداماتی انجام دهد؟

جامعه بین المللی می تواند با کنترل و مهار کامل طالبان، اطمینان حاصل سازد که کودکان و جوانان افغان می توانند به آموزش واقعی و عملی دسترسی داشته باشند و این امر از طرق مختلف قابل اعمال است.

بسیاری از این افراد در شرایط بی ثبات و ناپایدار و در موقعیتی فاقد راه حل های بادوام برای اسکان مجدد بوده و یا در کشورهای به اصطلاح ثالث در انتظار اجازه اسکان می باشند. هرچند در آنجا نیز، دسترسی به آموزش مسئله ای چالش برانگیز بوده یا به عنوان اولویتی ارجح در نظر گرفته نمی شود. اما حداقل می توان گفت سرمایه گذاری برای آموزش این جوامع افغان به نسبت آسان بوده و حداقل دیگر نیازی به سرو کار داشتن با طالبان یا مسائل پیرامونی آنها نیست و نتیجه نهایی یا بازده این کار نیز می تواند قابل توجه باشد. چراکه پناهندگانِ بهره مند از جریان آموزش، در آینده مهندسان، دکتران، معلمان و رهبران جوامع خود گردیده و نهایتا می توانند یکی از مهمترین دارایی و سرمایه برای افغانستان آینده پس از طالبان باشند.

شاید بتوان گفت در وهله اول، بهترین راه در جلوگیری از جنایت حقوق بشری از سوی طالبان که اکنون میلیون ها کودک افغان را در معرض تهدید قرار داده است و همچنین خطرات امنیتی ناشی از تبدیل مدارس افغانستان به کمپ های آموزشی طالبان، عدم اجازه به طالبان برای صعود به قدرت بود؛ امری که اکنون دیگر برای مبادرت به آن بسیار دیر است. اما به هرروی؛ اگر دولت هایی که در مسئولیت وضعیت سیاسی کنونی افغانستان سهیم هستند –ایالات متحده و کشورهای ائتلاف که بخشی از آیساف بودند– همچنان هم به ارزش هایی مانند حق تحصیل که زمانی با صدای بلند در افغانستان تبلیغ می کردند، ذره ای تعهد دارند؛ بایستی تمام تلاش خود را جهت یافتن جایگزینی در دسترسی هرچه بیشتر کودکان افغان به آموزش واقعی و محافظت از آنها در برابر آسیب های آموزشی و برنامه های تحصیلی مدنظر طالبان به کارگیرند. بنابراین باید گفت، همانطور که نیروهای شرور می توانند از آموزش و تحصیل به عنوان ابزاری در جهت ایجاد نفرت و خشونت سوء استفاده یا بهره کشی کنند؛ پس در مقابل این امکان هم وجود دارد که مقولۀ تحصیل و آموزش را در مسیر ایجاد صلح و آرامش نیز تحت کنترل ویا استفاده قرار داد.

منبع: وب سایت دیپلمات

 

 


بالا
 
بازگشت