مجددی؛ مبارزی پیشرو در حذف کمونیست یا میانجیِ ناموفق در اتحاد جناح های مجاهدین؟

کلکین : صبغت الله مجددی، نخستین رئیس دولت اسلامی افغانستان پس از خروج نیروهای شوروی از کشور و فروپاشیِ دولت دکتر نجیب الله در سال ۱۹۹۲ بود. مجددی در سال ۱۹۲۶ و در شهر کابل به دنیا آمد و نهایتا به سن ۹۳ سالگی نیز درگذشت. مجددی در دانشگاه الازهر مصر در رشته حقوق و فقه اسلامی تحصیل کرد. او همچنین از مشایخ طریقت نقشبندیه، یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین طریقت های عرفان و تصوف در افغانستان بود. نقشبندیان مجددیِ افغانستان خود را وارثان راه شیخ احمد سرهندی (مجدد الف ‌ثانی) می ‌دانند و خانواده “مجددی” نیز نام خود را از لقب همین شخص گرفته است.

مجددی از یک خانواده مذهبی بسیار مورد احترامی برخاست که اغلب به شاهان سابق افغانستان نیز در مورد مسائل مذهبی مشاوره می داد. مجددی با عمامه ای سفید و بیانِ منعطف خود، حامیِ حامد کرزی رئیس جمهور پیشین افغانستان نیز بود؛ کسی که در جریان تهاجم شوروی به افغانستان در دهه ۱۹۸۰ به گروه مقاومت ضد کمونیستیِ او تعلق داشت. صبغت الله مجددی پس از کودتای ثور ۱۳۵۷ و قدرت یافتن حزب دموکراتیک خلق افغانستان به پاکستان رفته و با تاسیس «جبهه نجات ملی» مبارزات سیاسی خود علیه کابل را آغاز کرد.

گروه مبارز مجددی شاید کوچکترین و میانه رو ترین گروه چریکی بود که برای بیرون راندن ارتش سرخ سابق از افغانستان می جنگید. پس از فروپاشی دولت کمونیستی، در راستای توافق نامه ای که توسط رهبران همه گروه های مجاهد به امضا رسید؛ مجددی در سال ۱۹۹۲ به عنوان رئیس جمهور افغانستان انتخاب شد. در این توافقنامه، صبغت الله مجددی، یک رهبر مذهبی نسبتا مستقل با یک حزب سیاسی کوچک، به مدت دو ماه برای پذیرش مسئولیت ریاست جمهوری افغانستان و پس از آن، برهان الدین ربانی، رهبر سیاسی حزب جمعیت، برای چهار ماه دیگر تعیین شد.

در دوران حکومت طالبان، مجددی در خارج از افغانستان زندگی می کرد و پس از تهاجم نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده در سال ۲۰۰۱ و سرنگونی این گروه، مجددی به کشور بازگشت. او به عنوان رئیس لویه جرگۀ سال ۲۰۰۳ که قانون اساسی جدید افغانستان را تصویب کرد، خدمت کرد. وی در سال ۲۰۰۵ نیز به ریاست مشرانو جرگه، مجلس اعلیای شورای ملی افغانستان منصوب شد و در سال ۲۰۱۱ مجددا به عنوان عضو منصوب شد.

 او همچنین برای مدت کوتاهی به عنوان رئیس شورای عالی صلح دولتی که وظیفه اش تلاش برای پایان صلح آمیز جنگ افغانستان بود، خدمت کرد. در مسیر برداشته شدن گام هایی داخلی برای آشتی بین دولت افغانستان و طالبان، برنامه معروفی به نام تحکیم صلح در کشور راه اندازی شد که هدف اصلی آن کشاندن طالبان به میز صلح بود و صبغت الله مجددی ریاست کمیسیون تحکیم صلح را برعهده داشت.

ناکامی اتحاد مجاهدین پس از شکست شوروی، در سایۀ اختلافات قومی و فرقه ای داخلی

اتحاد موقت مجاهدین با عقب نشینی «دشمن مشترک: شوروی» در نهایت در سال ۱۹۸۹ و با اختلاف بر سر تعیین رهبری برای حکومت، رو به ضعف و شکست نهاد. این تنش ها عمدتا ناشی از اختلافات قومی و فرقه ‌ای میان چندین گروه مجاهدین بود. به طور کلی باید گفت، بازیگران اصلی سیاسی در این میان عبارت بودنداز: برهان الدین ربانی و احمدشاه مسعود از حزب جمعیت اسلامی که هر دو تاجیک بودند؛ گلبدین حکمتیار از حزب اسلامی که پشتون بود؛ عبدالرشید دوستم از جنبش ملی که ازبک بود؛ عبدالعلی مزاری از حزب وحدت اسلامی که هزاره بود؛ و صبغت الله مجددی از جبهه نجات ملی افغانستان که پشتون بود.

به هرروی، با وجود اختلافات فراوان، سرانجام برخی از این گروه های مجاهد به نوعی اجماع دست یافته و توافق پیشاور را در سال ۱۹۹۲ اعلام کردند. توافق پیشاور به مجاهدین مشروعیت بخشید تا قدرت را در کشور از نجیب الله بگیرند. بدین ترتیب در ۲۸ آوریل ۱۹۹۲ بود که مجاهدین رسما حکومت را در دست گرفته و دولت اسلامی افغانستان را تأسیس کردند.

بدین ترتیب توافق پیشاور (۱۹۹۲) یک دولت انتقالی ایجاد، و ریاست آن را به مدت دو ماه به مجددی و سپس به ربانی داد. در مورد سایر تشکیلات دولتی، این موافقت نامه (۱۹۹۲) وزارتخانه های مختلفی را به گروه های مختلف مجاهدین اختصاص داد. به عبارت دیگر از دید برخی ناظران، پیمان پیشاور (۱۹۹۲) قدرت سیاسی را درست مانند غنایم جنگی، بین گروه‌ های مختلف مجاهدین و بدون برگزاری انتخابات یا هر چیز دیگری، توزیع کرد.

 از آنجایی که چنین قدرت سیاسی مشروعیت پایداری نداشت، به بازتولید اختلافات بی پایان در میان مجاهدین ادامه داد، که در نتیجه افغانستان سرانجام وارد جنگ داخلی تمام عیاری شد. بدین ترتیب در زمان حکومت مجاهدین (۱۹۹۲-۱۹۹۶)، افغانستان به مناطق تحت کنترل پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک تقسیم شد بود که هر یک توسط رهبران مربوطه اداره می شد. به عبارتی افغانستان به قرن نوزدهم و به عنوان دولتی حائل بازگشت.

فرمانده تاجیک، احمد شاه مسعود بر ولایت بدخشان و پنجشیر در شمال شرقی؛ ژنرال دوستم ازبک بر مناطقی از جمله فاریاب و جوزجان؛ اسماعیل خان بر غرب از جمله هرات و فراه کنترل داشتند؛ ضمن آنکه کابل به میدان جنگ میان گروه های مختلف مجاهدین تبدیل شد. (TUBA SUNGUR, 2020: 97-98) بنابراین گرچه رهبران مجاهدین در دستیابی به هدف مشترک خود یعنی سرنگونی اتحاد جماهیر شوروی و سرنگونی دولت وابسته به آن موفق شده بودند؛ با این حال، از آنجا که آنها دیگر هدف مشترکی نداشتند، بلافاصله به جناح های مختلف تقسیم شدند. این تقسیم بندی در میان مقامات ارشد به چندپارگی تدریجی نظام سیاسی و اختلافات داخلی پیرامون اینکه چه کسی باید کشور را رهبری کند، منجر شد.

دوران کوتاه ریاست صبغت الله مجددی و عدم رضایت از اختیارات خود در دولت

به گفتۀ چنگیز پهلوان در کتاب “افغانستان عصر مجاهدین و برآمدن طالبان“، هنگامی که رژیم نجیب بر اثر ورود نیروهای احمد شاه مسعود به کابل سقوط کرد، رهبرانی سیاسی احزاب جهادی در پیشاور بودند. برهمه روشن بود که یک گروه و یک قوم به تنهایی نمی تواند بر افغانستان حکومت براند. تنها چاره برپایی ائتلاف تازه ای بود میان نیروهای جهادی. بدین ترتیب در موافتنامه ۲۴ آوریل ۱۹۹۲ میان رهبرای احزاب مقیم پیشاور چارچوبی برای ایجاد یک دولت موقت فراهم آمد که بر اساس این توافق نامه صبغت الله مجددی به مدت دو ماه و برهان الدین ربانی به مدت چهار ماه عهده دار ریاست دولت موقت می شدند.”

اما در ادامه، آنگونه که محمد ابراهیم ورسجی روایت کرده است، “مجددی صاحب که در بازی سیاسی قرعۀ فال به نامش درآمده بود، از بد حادثه نیروی نظامیِ قابل ملاحظه ای نداشت و به جای توان تنظیمی بیشتر وابستگی اش به یک خانوادۀ صوفیانه (مجددی ها) مطرح بود. احمد شاه مسعود هم مایل بود که مجددی در مرحلۀ گذار از آشوب به سوی نظام سیاسی باثبات، به کار خود به حیث رئیس دولت ادامه بدهد. برنامه ریزان قرارداد پیشاور برای دوام بی نظمی همان کشمکش های گروهی پیشاور را به کابل صادر کردند تا بتوانند از آب گل آلوده ماهی بگیرند.

 مجددی که مورد تایید آمر مسعود قرار داشت، دریافته بود که جنبش ملی و حزب وحدت دو قوت موثر نظامی سیاسی می باشند که بدون مشارکت آنها در حکومت و شورای رهبری هماهنگی در کارها ناممکن است و بنابراین بدون مشورت آمر مسعود به مزار رفت و به دوستم رتبه ای ستر جنرالی اعطا کرد و در کابل برای جلب حمایت مزاری مقام وزارت امنیت را برای حزب وحدت در میان گذاشت. در عین حال بدون مشوره با آمر مسعود به اسلام آباد رفت تا حمایت دولت پاکستان را نیز برای دوام ریاست جمهوری خود و پس از سپری شدن مدت دوماۀ قرارداد پیشاور به دست آورد.

احتمالا مذاکرات موصوف در اسلام آباد حولِ تعیین موقعیت دوستم و مزاری در ساختار دولت که در قرار داد پیشاور نادیده گرفته شده بودند، دور می زد. وقتی که از پاکستان بازگشت، طیاره حامل او در میدان هوایی کابل مورد حمله راکتی قرار گرفت؛ در عین حال به طور شتاب زده حکمتیار را متهم کرد که به چنان حمله ای وحشیانه ای دست یازیده است. حمله ای راکتی به طیاره ای حامل رئیس دولت اسلامی، وقتی به آدرس حکمتیار از این دیدگاه قبول واقع شد که حکمتیار پیشتر گفته بود جرج بوش و مجددی از نظر او یکسان می باشند. به عبارت، دیگر برای من بوش به حیث رئیس دولت افغانستان قابل تحمل تر است تا ریاست مجددی!

 مجددی با توجه به نمایش نیروهای در میدان جنگ و سیاست، به این نتیجه رسیده بود که حمایت آمر مسعود را با خود دارد. اگر حمایت دوستم و مزاری را نیز به دست آورد، بدون تردید می تواند به آرامی و بدون قید و شرط قرار داد پیشاور حکومت کند! اما چون در سفر به مزار و قبول جنرال خداداد خلقی به حیث وزیر امنیت به نمایندگی از حزب وحدت مزاری و همچنان سفر به اسلامی آباد، با آمر مسعود مشورت نکرده بود، میانه اش با آقای مسعود به هم خورد.

از سوی دیگر نیز، ربانی که در قرار داد پیشاور دوماه بعد باید ریئس دولت می شود و قرار بود در روزهای آخر دوران دوماهۀ حضرت مجددی به کابل تشریف فرما شود، چند روز بعد از عودت مجددی به کابل، او هم به سوی کابل شتافت. سیاف، محسنی، محمدی و نماینده مولوی خالص نیز به کابل آمده بودند. ربانی در آن روزهای قدم به قدم حضرت را تعقیب می کرد. به عنوان مقال وقتی که مجددی به مزار رفت، استاد ربانی هم به دنبال او رفت، و دراین سفرها به هرات هم دنبال گردید.

در شرایطی که مجددی برای تمدید دوره ای دو ماهه می کوشید، استاد ربانی برای آغار دوره ای چهاره ماهه آمادگی می گرفت و رهبران جهادی دیگر غیر از حکمتیار به شمول رهبرچه ها به کابل تشریق آوردند تا در رکاب شان هزاران اوباش و جنایت کار مسلح در لباس مجاهد، رئیس، شیاد، و شیطان وارد کابل شدند و همین ها به شمول ملیشه های رژیم قلب، مجرمین رها شده از زندان پلچرخی و زندان های ولایات و قومندان های خود سریکه روی جهاد را غیر از سلاح فروشی ندیده بودند و اگر دیده بودند برای غارت اموال مردم و بدنام کردن اسلام و جهاد دیده بودند و همین ها در شهر کابل بازار چور و چپاول، بی بند و باری و عصمت دری و فحشا را گرم کردند. ….

 به هرروی، مجددی برای ماندن در قدرت بعد از دو ماه پا می فشرد و استاد ربانی برای پایین آوردن او از قدرت مصروف شده بود. مجددی که از میانه ای خراب از ربانی با مسعود در پیشاور آگاهی داشت، فکر نمی کرد که مطالبات ربانی مورد تایید مسعود واقع شود. مجددی در رابطه با مناسبات مسعود و ربانی خوب اندیشیده بود! اما تقصیر از خودش بود؛ زیرا که توان مسعود را دست کم گرفت و بدون مشورت از او به حلب توجه دوستم و مزاری پرداخت.

در آخرین روزهای دوره دو ماهه، مجددی در مسجد جامع وزیر اکبر خان، از مسعود لب به شکوه کشور و گفت: من آقای مسعود را مسئول نظم و امنیت تعیین کردم او در تامین امنیت موفق نشد! در عین حال آرین پور قومندان شورای نظار از کشم بدخشان به محددی هشدار داد و به این عبارت غیرمحترمانه که «شما کی هستید؟» مجددی را مورد خطاب قرار داد. روشن بود که میانه مجددی با مسعود خراب شده است و مجددی باید در ۸ سرطان صحنه را برای جانشی خود یعنی برهان الدین ربانی ترک کند. مسعود که از سیاست های مجددی کاسه صبرش لبریز شده بود، فشار آورد و با تهدید رئیس دوماهه دولت اسلامی را از میدان بدر و راه را برروی استاد ربانی باز کرد. (ورسجی، ۱۳۸۱: ۴۴۷-۴۴۹)

صبغت الله مجددی و عقیم ماندن تلاش های وی در تداوم دوران ریاست دولت

اما آنگونه که محمد اکرام اندیشمند در کتاب خود شرح داده است، صبغت الله مجددی در دو ماه دورۀ انتقال قدرت، راه های تداوم حاکمیتش را به جستجو گرفت. او کوشید تا حمایت جنبش ملی عبدالرشید دوستم و حزب وحدت اسلامی را به دست بیاورد. اما تلاش های او سوء ظن و مخالفت احمدشاه مسعود و سایر احزاب جهادی و اعضای شورای رهبری را برانگیخت. آنها مصمم بودند که مجددی را یک روز بیشتر از معاد تعیین شده بر اریکۀ قدرت نگذارند.

از نظر بسیاری رهبران احزاب اسلامی، ادامۀ حاکمیتِ مجددی برای دولت اسلامی و حکومت مجاهدین خطرناک و مضر تمام می شد. زیرا مجددی که خود نیرو و قدرتی برای حکومت نداشت، جنبش ملی و حزب وحدت را با اعطای امتیازات مستمر و پیهم بر قدرت سیاسی و نظامی کشور حاکم می ساخت. صبغت الله مجددی درروزهای نزدیک به پایان دورۀ انتقال، به آخرین تلاش های خود برای ماندن در کرسی حاکمیت دست زد. او پسر خود دکتر نجیب الله مجددی را با پیامی نزد ژنرال دوستم به مزار شریف فرستاد.

یکی از همراهان نامبرده در این سفر از محتوای پیام و پاسخ دوستم اظهار داشت: «حضرت صاحب به دوستم پیام فرستاد که به اساس تقاضا و خواست بسیاری از قوماندانان و مردم کشور، من میخواهم به کارم در ریاست دولت ادامه بدهم. اکثر مردم انتقال قدرت به استاد ربانی را نمی پذیرند و از من میخواهند که در ریاست دولت باقی بمانم. از شما می خواهم تا از این تصمیم حمایت سیاسی و نظامی خود را اعلان بدارید. اما ژنرال دوستم در پاسخ به این پیام و خواست جناب حضرت صاحب گفت که من نمی توانم بدون موافقت احمد شاه مسعود در مورد تقاضای حضرت اعلان موافقت بدارم. هرچه نباشد ما با مسعود قول و قراری داریم. به مجددی صاحب بگویید که با وزیر دفاع تماس بگیرند، اگر ایشان موافقه کرد، من صد درصد با جناب حضرت صاحب موافقه دارم.»

 اما صبغت الله مجددی در اقدامی دیگر نیز خواست با انتشار اعلامیه ای از طریق رادیو تلویزیون افرادی را از ولایات برای تشکیل همایشی در کابل فراخواند. مجددی هدف از تدویر این اجلاس را حضور نمایندگان ولایات در مراسم انتقال قدرت وانمود می کرد. اما وزارت دفاع از نشر اعلامیه در رادیو تلویزیون جلوگیری کرد. سرانجام صبغت الله مجددی تحت فشار شدید وزیر دفاع و رهبران احزاب حاضر شد تا مطابق توافقنامۀ پیشاور قدرت را به برهان الدین ربانی رئیس شورای رهبری انتقال دهد. وی در هشتم سرطان ۱۳۷۱ طی محفلی در هوتل بین المللی کابل کناره گیری خود از حاکمیت را اعلام کرد.

 مجددی که از تسلیم کردن قدرت به رئیس شورای رهبری ناراضی بود، در محافل انتقال قدرت به جای تذکر نام او به عنوان جانشین خود از شورای رهبری و شورای جهادی خواست تا فرد و هیئتی را برای به دست گرفتن قدرت انتخاب کنند. «چون مدت دوماهی که بر اساس فیصلۀ تنظیمات هفتگانه جهادی در پیشاور برای اینجانب تعیین گردیده بود رو به اختتام است، با در نظر داشتن عدم همکاری، کارشکنی ها و عدم رعایت، مخالفت و نقض مصوبه مذکور از جانب برخی از رهبران و تنظیم های جهادی و با توجه به مسئولیت خطیر و بزرگی که در برابر ملت مسلمان افغانستان دارم، همانطوریکه قدرت را از رژیم گذشته تسلیم گردیده ام طی این جلسه خجسته آن را به شورای محترم رهبری و جهادی می سپارم تا رهبران محترم جهادی مشترکا با شورای محترم جهادی که طی دو ماه گدشته رسما مسئولیت امور وزارت خانه ها را به عهده داشته اند، به هر شخص و یا هیئتی که آنهان پس از غور و تعمق لازم انتخاب نمایند تسلیم دهند…. »

 صبغت الله مجددی که به حیث اولین رئیس دولت اسلامی در دوره انتقال بدون ارائه خط مشی آغاز به کار کرده بود، برعکس در پایان این دوره از خط مشی و برنامه کار خود سخن گفت: «… در نخستین گام، تامین امنیت کامل و جلب کمک ها، طرح پلان بازسازی کشور و اسکان دوباره مهاجرین شامل برنامه کار ما بود… »

آنگونه که اندیشمند شرح می دهد، مجددی مسئولیت ناکامی ها خود را در دوماه دوره انتقال قدرت بر گردن برخی تنظیم های شریک دولت انداخت: «اما با تاسف باید گفت که عدم همکاری، کارشکنی و تخلفات برخی از تنظیم های و برادران باعث گردید تا طوری که آرزو داشتیم نتوانیم به اهداف خویش نائل گردیم….. شورای رهبری به ریاست استاد برهان الدین ربانی برخلاف فیصله پیشاور در شروع دورۀ انتقال قدرت به جلسات خود آغاز کرد و بسیاری از فیصله هایش در تضاد با تصاویب شورای جهادی بود.

 استاد ربانی بدون اطلاع و استیذان دولت اسلامی افغانستان و شورای جهادی به خارج سفر کرد… وزارت دفاع در جریان سفرهای داخلی و خارجی اینجانب هیچ گونه تدابیر امنیتی اتخاذ نکرد و برای دریافت عاملین فیرراکت بالای طیاره اینجانب کاری انحام نداد… با آنکه محترم استاد سیاف خود طراح و بنیانگذار فیصله نامه پیشاور بود، اما بعد از ورود به کشور به جای همکاری با دولت در اطراف شهر کابل مرکز گرفته به تبلیغات و تخریبات علیه دولت اسلامی آغاز نمود و از آن هنگام تا حال یکبار حاضر نشد برای ابراز نظریات و خواسته های خویش با این جانب ملاقات کند…. »

جانشین صبغت الله مجددی و همه کسانی که مورد حملات شدید لفظی او قرار گرفته بودند در مراسم حضور داشتند. آنها سخنان مجددی را با خونسردی و سکوت شنیدند و برهان الدین ربانی در سخنان کوتاهی که آمادگی خود را در پذیرش زمامداری اعلان می کرد، به انتقادات و حملات مجددی پاسخی نداد. روی هم رفته این انتقال قدرت که هرچند با اعمال فشار و تهدید صورت گرفت در تاریخ ساسی افغانستان از مجدود رویدادی در تعویض حاکمیت ها محسوب می شد که بدون جنگ و خون ریزی و بودن دخالت نظامی به وقوع پیوست. (اندیشمند،  ۱۳۸۳: ۱۴۷-۱۴۹)

جمع بندی

به هر روی باید گفت مجددی را یک رهبر اسلامیِ میانه رو اما رک گو، مدافعی خستگی ناپذیر برای دموکراسی و شریکی حائز اهمیت در روندِ صلح افغانستان می دانستند که آغازگر مسیری جدید برای آینده افغانستان بود. اما شاید جریانِ همکاری و همراهیِ همتایان مجاهد وی چندان تضمین کنندۀ آینده ای روشن برای سال های آتی نبود. پس از دوره ربانی، قرار براین شد که یک شورا دولتی موقت را انتخاب نماید که تا هجده ماه دیگر بر کشور حکومت کند و پس از آن انتخابات برگزار شود. مجددی طبق توافق کناره گیری کرد، اما جانشین او، برهان الدین ربانی، که قرار بود به مدت چهار ماه خدمت کند، در عوض به مدت چهار سال در قدرت ماند. این توافق شکست خورد و جنگ سختی بین گروه ‌های مجاهدین رقیب کابل را فرا گرفت و ده ‌ها هزار غیرنظامی را کشت تا زمانی که طالبان در سال ۱۹۹۶ قدرت را به دست گرفتند. بدین ترتیب باید گفت گرچه مجددی آرام و مسالمت آمیز قدرت را واگذار نمود، اما متأسفانه مفهوم یک حکومت واقعا اسلامی که بتواند صلح، امنیت، ثبات و رفاه را تضمین کند، در دوره جانشین آتی اش، برهان الدین ربانی محقق نشد.

منابع

·         اندیشمند، محمد اکرام، (۱۳۸۳)، “سال های تجاور و مقاومت ۱۳۵۷-۱۳۸۱″، نشر پیمان، چاپ اول

·         ورسجی، محمد ابراهیم، (۱۳۸۱)، “جهاد افغانستان و جنگ سرد قدرت های بزرگ/از حماسه تا تراژدی”، مرکز نشرات اسلامی صبور، جلد دوم

– TUBA SUNGUR, ZEYNEP, (2020), “WHAT EDUCATION BUILDS AS NATION IN AFGHANISTAN: A CASE OF NATION-BUILDING A THESIS SUBMITTED TO THE GRADUATE SCHOOL OF SOCIAL SCIENCES OF MIDDLE EAST TECHNICAL UNIVERSITY”, Ph.D., The Department of Area Studies

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت