نگاهی به نقش و خواسته های پاکستان در افغانستان

دکتر مجتبی نوروزی

کلکین :با توجه به ماهیت و سرشت سنت های سیاسی و حکمرانی در افغانستان، نقش بازیگران بیرونی در سپهر سیاسی این کشور از اهمیت ویژه برخوردار است. فهم نقش و خواسته های کلیدی هر یک از این بازیگران می تواند در شناخت و ترسیم سناریوهای پیش رو در معادلات سیاسی افغانستان یاری گر پژوهشگران این حوزه باشد. در بین بازیگران بیرونی هیچ بازیگری به اندازه پاکستان نسبت به مسایل افغانستان حساس نبوده و آن را در عرصه مسایل پراهمیت سیاست خارجی خود دسته بندی نمی کند. لذا در سلسله نوشتارهای پیش رو ابتدا به موضوع نقش و خواسته های اساسی پاکستان در افغانستان خواهیم پرداخت.

الف) نقش پاکستان در افغانستان

پاکستان نقش های متعددی در حوزه های مختلف در افغانستان ایفا کرده است که می توان مهم ترین موارد آن را چنین برشمرد:
نخست، شاید بتوان مهم ترین نقش پاکستان طی چهار دهه پیشین در افغانستان را که می توان از آن به عنوان مهم ترین ابزار بازیگری این کشور یاد کرد، ایجاد، ارتباط و مدیریت گروه های مخالف نظم موجود در افغانستان دانست. پاکستان با قرار گرفتن در محور مدیریت گروه های جهادی در دهه ۱۹۸۰ م. این امکان را پیدا کرد با تعریف خود به عنوان کانال کمک های بین المللی به جهاد مردم افغانستان علیه ارتش سرخ شوروی و پناه دادن به مجموعه مهمی از رهبران سیاسی و نظامی این کشور به بالاترین درجه اشراف اطلاعاتی بر این گروه ها دست پیدا کند و با سپردن این پرونده به سازمان اطلاعات ارتش خود پیوندهای پیچیده ای را در این زمینه ایجاد کند به طوری که این توان به پاکستان داده شد تا با مدیریت صحنه بازی بین این گروه ها که در دهه بعد و با سقوط جریانات چپ گرا در افغانستان به عنوان مهم ترین بازیگران عرصه سیاسی این کشور ظهور پیدا کردند جایگاه خود را به عنوان مهم ترین بازیگر بیرونی صحنه تحولات تثبیت کند تا جایی که بسیاری تصور حل مشکلات افغانستان بدون اراده پاکستان را امری محال می دانند. این عرصه بازیگری در دهه ۱۹۹۰ م. و با ظهور یک باره جریانی به نام طالبان و باز شدن گره کور نزاع بین مجاهدین سابق توسط آن جلوه تازه ای پیدا کرد. در واقع پاکستان در این مقطع این فرصت را پیدا کرد توان خود را در طراحی و مدیریت جریانی نو به نمایش بگذارد. جریانی که تا امروز هم ارتباطات وثیقی با ارتش پاکستان داشته و تا حد زیادی تحت تاثیر این جریان نیست. اما ویژگی بارز نقش آفرینی پاکستان در این زمینه بازی چندگانه و چندبعدی در این زمینه بوده و هست. به این معنی که هیچ گاه نقش و ارتباط خود را محدود به یک جریان نکرده است و در مواقع لزوم به ایجاد پیوند بین گروه های نزدیک به خود و تقویت ایشان پرداخته است که مهم ترین جلوه آن را باید در ایجاد پیوند رسمی بین شبکه حقانی و طالبان در دهه پیشین و در نتیجه ارتقای جایگاه هر دو گروه در دل منازعات افغانستان دانست که در نهایت به قبضه کامل قدرت توسط این جریان منتهی شد.

دوم، کانالیزه کردن نگاه بازیگران فرامنطقه ای به مسایل افغانستان. حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان در شرایط جنگ سرد و جغرافیای محصور در خشکی این کشور و هم زمانی آن با انقلاب اسلامی ایران و خارج شدن ایران در منظومه جبهه غرب، موقعیتی منحصر به فرد در اختیار پاکستان قرار داد تا تبدیل به تنها کانال ارتباطی جبهه غربی-عربی به عنوان مهم ترین بازیگران فرامنطقه ای سپهر سیاسی افغانستان شود. البته به مرور ضلع سومی هم به این محور افزوده شد که روزبه روز نقش گسترده تری در بازی افغانستان پیدا کرد. این ضلع سوم چین بود که با منطق جغرافیای سیاسی همسایگان دو سوی یک قدرت نوظهور یعنی هند به متحد راهبردی پاکستان در بازی های منطقه آسیای جنوبی تبدیل شده بود و مهم ترین عنصر موازنه بخش در این منطقه محسوب می شد. به این ترتیب دستگاه دیپلماسی و نهادهای امنیتی پاکستان با به نمایش گذاشتن سطح بالایی از هنر بازی دوگانه و موازنه بخشی بین رقبا خود را تبدیل به کانال ارتباطی و ایجاد، توسعه و القای روایت خود از مسایل افغانستان بین دو محور غرب-چین در سطح جهانی و آنکارا و دوحه-ریاض و ابوظبی در سطح جهان اسلام نماید و از این منظر هم بازیگران دیگر را در فضای نیاز به خود قرار دهد و هم از حضور هر بازیگری با نگاه مستقل به مسایل افغانستان تا حد زیادی جلوگیری کند. تا جایی که حتی در دوره حضور بیست ساله مستقیم ایالات متحده در افغانستان، این کشور از تاثیر نگاه پاکستانی به مسایل افغانستان به صورت کامل رها نشد.

سوم، تبدیل شدن به عنصر کلیدی در ارتباطات و رقابت های دوگانه تعریف شده در محورهای مختلف. همان طور که در بخش پیشین اشاره شد، پاکستان تلاش کرده است در میانه رقابت های موجود بیرونی و درونی در سپهر سیاسی افغانستان خود را به عنصر محوری و کلیدی تبدیل کند. این محورها را می توان چنین برشمرد: مذاکرات و مراودات طالبان و ایالات متحده، رقابت کلان ایالات متحده و چین، رقابت اساسی اسلام اخوانی (محور آنکارا-دوحه) و اسلام وهابی (محور ریاض-دوحه) و رقابت پشتون ها و غیرپشتون ها در سطح داخلی.

چهارم، نقش کلیدی در اقتصاد افغانستان در سایه عنصر ترانزیت. افغانستان کشوری محصور در خشکی است که بخش عمده ای از نیازهای مصرفی خود را از بیرون تامین می کند. لذا برای واردات نیازها و صادرات محصولات خود به صورت طبیعی به ایران و پاکستان وابستگی خواهد داشت. افزون بر این موقعیت جغرافیایی این کشور این امکان را به صورت بالقوه برای آن فراهم کرده است که بتواند حلقه پیوند آسیای مرکزی و آسیای جنوبی در ترانزیت کالا و انرژی از یک سو و حلقه مهمی در ساختار ابرپروژه یک کمربند-یک جاده چین از سوی دیگر باشد. پاکستان طی دهه های پیشین به صورت سنتی و با اتکا به ظرفیت بندر کراچی و ارتباطات سنتی بازرگانان خود با بدنه بازرگانان افغانستان دست بالا را در کنترل صادرات و واردات افغانستان داشته است اما با توسعه رقابت هند و چین در این منطقه که در سرمایه گزاری در دو بندر گوادر پاکستان و چابهار ایران متجلی شد، این برتری مطلق تا حدی به چالش کشیده شد. موضوعی که برخی آن را یکی از ریشه های تحرکات و تحولات اخیر افغانستان می دانند. در عرصه ارتباطات بازرگانی و اقتصادی دو منطقه پیرامونی افغانستان هم پاکستان نقش کلیدی خود را همواره حفظ کرده است تا از این طریق نبض یکی از مهم ترین منابع درآمدی بالقوه افغانستان یعنی درآمد ترانزیت را در دست داشته باشد.

ب) خواست ها و نگرانی های پاکستان در افغانستان

پاکستان خواست ها و نگرانی های متعددی در حوزه های مختلف در افغانستان دارد که می توان مهم ترین موارد آن را چنین برشمرد:

نخست، متغیر هند. به نظر می رسد متغیر هند مهم ترین کلان متغیر موثر بر سیاست خارجی پاکستان از ابتدای شکل گیری این کشور بوده و هست که بر تمام مناسبات این کشور در سطوح مختلف تاثیرگذار بوده است. روابط پاکستان و افغانستان هم از این امر مستثنی نبوده است. بدین معنا که دولت پاکستان به دنبال اطمینان از عدم گرایش و نزدیکی دولت حاکم بر افغانستان، فارغ از این که این دولت چگونه دولتی است، می باشد. تجربه جدایی بنگلادش از پاکستان و نقش جدی هندی ها در این جدایی در ذهن سیاست مداران هندی به شدت موثر بوده است و ایشان را به سمت مفهوم عمق استراتژیک سوق داده است. مفهومی که معنای عملیاتی آن در واقعیت سیاست خارجی پاکستان ناظر بر جغرافیای افغانستان می باشد. بر این اساس تلاش برای دوری و دشمنی هند و افغانستان را یکی از مهم ترین خواست های پاکستان در افغانستان دانست. افزون بر این تلاش برای استفاده از جغرافیای افغانستان برای آموزش جهادیست های کشمیری در جهت ضربه زدن به هند هم یکی از وجوه این امر می باشد.

دوم، افراط گرایی و تروریسم. هرچند که پاکستان در مواردی خود مدافع پیدا و پنهان گروه های افراط گرا در راستای سیاست های منطقه ای خود بوده و هست ولی نمی توان از نگرانی سیاست مداران این کشور نسبت به توسعه این پدیده در افغانستان و سرریز و جهت گیری آن به داخل پاکستان گذشت. به تعبیری پاکستانی ها با وجود حمایت از طالبان افغانستانی و جهادگرایان کشمیری نگران توسعه نفوذ و حضور القاعده و داعش و طالبان پاکستانی در خاک این کشور هستند و این امر بر پیچیدگی نگاه و سیاست ایشان نسبت به افغانستان افزوده است.

سوم، مسئله پناهندگان. گستره وسیع تعداد و تداوم حضور پناهندگان و مهاجران افغانستانی همواره یکی از موضوعات مورد توجه دو کشور ایران و پاکستان در مناسبات با افغانستان بوده است. این حجم گسترده در کنار مشکلات و فشارهای اقتصادی جدی در پاکستان و مسایل اجتماعی، فرهنگی و امنیتی ناظر به مهاجرت گسترده مردم یک کشور به کشور دیگر موجب شده است طی سال های گذشته جهت گیری سیاسی پاکستان تلاش برای کاهش حضور مهاجران افغانستانی در این کشور باشد. تلاشی که به دلایل متعدد چندان موفقیت آمیز نبوده است.

چهارم، اختلافات ارضی و مرزی. بحران خط مرزی دیورند در طول تاریخ روابط دوجانبه افغانستان و پاکستان همواره متغیری تاثیرگذار بوده و هست. این خط که توسط بریتانیایی ها ترسیم شده است همواره مورد اعتراض و عدم پذیرش حاکمان کابل بوده است. این مرز به نوعی با سیاست پشتون گرایی و تلاش برای تثبیت اکثریت و حاکمیت این قوم در افغانستان گره خورده است چراکه در صورتی که پشتون های آن سوی مرز شهروند افغانستان محسوب شوند، ایشان می توانند اقتدار خود را با استفاده از عامل اکثریت مطلق شدن همراه با حفظ انسجام درونی تتبیت کنند و تداوم بخشند. در نقطه مقابل پاکستانی ها سه سیاست درهم تنیده را در قبال این امر پیش گرفته اند: جلوگیری از شکل گیری دولت مقتدر مرکزی در کابل که در دوران ضیاءالحق و با سیاست تبدیل آرام افغانستان به سرزمین سوخته اوج گرفت، راهبرد اسلامی سازی مناطق پشتون نشین در جهت تضعیف هویت قومی و تلاش برای حمایت از تشکیل دولت هم سو در افغانستان.

پنجم، گسترش روابط و همکاری های امنیتی و اطلاعاتی. این امر یکی از مهم ترین خواسته های پاکستان طی دهه های گذشته در افغانستان بوده است. هم برای تثبیت نفوذ خود و هم برای جلوگیری از نفوذ رقبا و دشمنان و هم برای توسعه وابستگی بازیگران فرامنطقه ای به این کشور برای تاثیرگذاری در افغانستان. این خواست در سایه تلاش برای آموزش نیروهای امنیتی، اطلاعاتی و حتی مرزی افغانستان و توسعه ارتباطات با چهره های شاخص این حوزه و حمایت از افراد هم سو با خود برای نفوذ و ارتقا در ساختار امنیتی و اطلاعاتی افغانستان همواره دنبال شده است.

ششم، گسترش روابط تجاری. این راهبرد ضمن تاثیر مثبت بر سایر راهبردهای اتخاذشده از سوی پاکستان به دلیل توسعه وابستگی افغانستان به پاکستان خود نیز به صورت مستقل دارای اهمیت ویژه برای سیاست مداران پاکستانی می باشد. این راهبرد خود بر دو موضوع اساسی ترانزیت و معادن استوار است. بی شک یکی از منازعات عمیق در زیرلایه های سیاست گذاری های منطقه ای تلاش برای تنظیم مسیرهای ترانزیت کالا و انرژی می باشد. این امر در مناسبات آسیای مرکزی و آسیای جنوبی از اهمیت ویژه برخوردار است. پاکستانی ها در هم سویی با جهان غرب برای حذف جمهوری اسلامی ایران از مسیرهایی ترانزیت منطقه تمام تلاش خود را معطوف تثبیت این مسیرها از خاک افغانستان و پاکستان کرده اند. جالب اینجاست که در این مسیر همراهی چینی ها با سرمایه گذاری گسترده در بندر گوادر را نیز با خود دارند.

هفتم، کسب درآمد و جایگاه در سایه همکاری های امنیتی با غرب و سایر بازیگران. پاکستانی ها به صورت خاص در طول چهار دهه گذشته بر موضوع حفظ جایگاه خود در سطح منطقه ای و بین المللی در موضوع افغانستان متمرکز بوده اند و این امر را با جهت دهی به نگاه بازیگران و تنظیم اقدامات ایشان از کانال پاکستان پیگیری کرده اند. این امر هم درآمدهای قابل توجهی را نصیب این کشور کرده و هم جایگاه و پرستیژ خاصی را به ارمغان آورده است تا جایی که تصور حضور در مسایل افغانستان بدون در نظر گرفتن متغیر پاکستان و ملاحظات این کشور برای بسیاری از بازیگران ناممکن شده است.

هشتم، انتقال بحران های داخلی به خارج از مرزهای پاکستان و منطقه ای ساختن ابعاد بحران. پاکستان به دلایل متعدد از بدو شکل گیری تاکنون همواره با مسایل و مشکلات عمده داخلی در عرصه های مختلف فرهنگی-هویتی، سیاسی-امنیتی و اقتصادی مواجه بوده است. یکی از راهکارهای حاکمان این کشور در مواقع بحران برای انحراف افکار عمومی از مشکلات و تنگناها و بحران های داخلی تلاش برای ایجاد بحران در خارج از مرزها و منطقه ای ساختن ابعاد بحران بوده است که در این زمینه افغانستان همواره گزینه نخست برای اجرای این سیاست بوده است.

در پایان باید گفت متغیرهای دخیل در سیاست گذاری پاکستان نسبت به افغانستان بسیار متنوع می باشد که هر یک در جایگاه خود از اهمیت برخوردار است. بنابراین ملاحظه می توان ادعا کرد این سیاست چه در مقام برنامه ریزی و چه در مقام اجرا چندلایه و پیچیده طراحی و اجرا می شود.

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت