وحید اخوت 

نگاهی به آینده و تحلیل وضع موجود

نظم در نظام بین الملل از دید کیسینجر

دیپلماسی ایرانی: 

مقدمه

سیاست بین الملل، به نظم یافتگی در زندگی اجتماعی بین المللی می‌پردازد. فصل ممیز سیاست در داخل و خارج، وجود یا عدم وجود ناظم است. نظم داخلی دارای یک اقتدار مرکزی است که می‌تواند قانون وضع کند و تبعیت از قوانین را تکلیف کند. اما فضای بین المللی دارای نظمی آنارشیک است که در آن اقتدار مرکزی و ناظم وجود ندارد.

در این تحقیق قصد داریم نظم در نظام بین المللی را از دیدگاه یکی از پرآوازه‌ترین دانشمندان روابط بین الملل که کسوت دیرینه‌ای نیز در سیاست‌ورزی دارد، یعنی هنری کیسینجر بررسی کنیم. گذشته از کارنامه‌ سیاسی و زندگی شخصی بحث برانگیز او، تمایل به بررسی دیدگاه‌های علمی او را داریم.  جالب است که در سال 2015 کیسینجر آخرین کتاب خود با عنوان «نظم جهانی، تأملی در ویژگی ملت‌ها و جریان تاریخ» منتشر کرد که در آن دغدغه‌های خود در زمینه نظم جهانی را بازتاب داده است. البته باید دانست که کتاب‌های کیسینجر علاوه بر جنبه‌ علمی، سعی در موجه نشان دادن عملکرد او در صحنه‌ عملی سیاست جهانی دارد و در بررسی متون او نباید از این نکته غافل شد.

در یک دید کلی، کیسینجر جهان را بر اساس جغرافیا تقسیم بندی می‌کند، اما نگاه او در تحلیل، فرهنگی است و سعی می‌کند تاریخچه‌ نظم در زندگی سیاسی بین المللی را از ابتدای شروع آن پس از صلح وستفالی تا امروز ارائه دهد. البته هدف او در این مرور تاریخی اثبات برتری یک «نظم» بر دیگری نیست، بلکه او اصل وجود نظم را برای جلوگیری از هبوط جهان به هرج و مرج لازم می‌داند. (Osman,2015)

البته دیدگاه‌های ارائه شده توسط کیسینجر صرفا در حد طرح سؤالات و ابراز نگرانی‌ باقی نمی‌ماند و او در فصل‌های مجزا، چگونگی توسعه دیدگاه‌های آمریکایی، چینی، اروپایی، هندی، اسلامی، ژاپنی و روسی را درباره نظم جهانی تشریح می‌کند. او تجارب شکل‌دهنده و دگرگون‌کننده‌ای را که هر یک از این جوامع پشت سر گذاشته‌اند، (سطح تحلیل ملی) معرفی می‌کند و نقش شخصیت‌های کلیدی تاریخی را پررنگ (سطح تحلیل فردی) و روی نحوه‌ی تأثیرگذاری آنها درنگ می کند. (Osman,2015)

نظم جهانی چیست؟

از نظر کیسینجر، نظم جهانی در حقیقت عبارت است از مفاهیم مورد پذیرش یک منطقه یا تمدن درباره چیستی مناسبات عادلانه و توزیع قدرتی که گمان می کنند باید بر همه‌ جهان اعمال شود. نظم بین المللی عبارت است از کاربست عملی این مفاهیم در بخش قابل توجهی از جهان به گونه ای که تعادل قدرت در جهان را تحت تاثیر قرار دهد. نظم‌های منطقه‌ای نیز از همین اصول پیروی می‌کنند با این تفاوت که در یک محدوده جغرافیایی مشخص اعمال می‌شوند. (Kissinger, 2015: p13)

باید دانست که هر نظمی بر دو مولفه اصلی استوار است: نخست، مجموعه ای از قوانین پذیرفته شده که محدوده‌ی اختیارات را در عمل تعریف می کنند و دوم، موازنه قدرتی که به هنگام ناکارآمدی قانون، حدود را تعیین می‌کند و از چیرگی یک واحد سیاسی بر دیگر واحدها جلوگیری می‌کند. البته استقرار یک نظم و وجود اتفاق نظر بر مشروعیت مناسبات موجود - چه در امروز و چه در گذشته - مانع از رقابت یا تقابل نمی‌شود، اما کمک می کند تا رقابت و تقابل‌ در چهارچوب نظم موجود رخ دهد. موازنه‌ی قوا به خودی خود صلحی را حاکم نمی‌کند، اما اگر با تدبیر انجام شود می‌تواند دامنه و بسامد چالش‌های بنیادی را بکاهد و احتمال بقا را به هنگام بروز خطرات کم کند. (Kissinger, 2015: p14)

نقطه عزیمت کیسینجر در بحث از نظم جهانی، این نکته است که اساسا هیچ زمانی، نظم فراگیر در فضای بین الملل وجود نداشته است و تنها از میانه قرن هفدهم و صلح وستفالی است که جهان به سمت نظم حرکت می‌کند و به آن نزدیک می‌شود. صلح وستفالیا، نسخه‌ای را وضع کرد که بر اساس آن به هر دولتی این حق داده شد که بر قلمرو مستقل خود به شیوه‌ای مناسب برای خود حکومت کند؛ البته به شرطی که در امور داخلی همسایه مداخله نکند. کیسینجر معتقد است که تنها راه واقع بینانه برای ایجاد هر نظمی در دنیای مدرن، وستفالیزه کردن جهان، البته به تفکیک مناطق است. یعنی هر منطقه‌ای امور خود را بر اساس قوانین خود سامان دهد و فکر نکند که نظم‌بخشی او نسبت به دیگر مناطق برتری دارد و باید از آن الگو پیروی شود. البته این موضوع حداقل مستلزم توانایی ارتباط و ادراک میان فضاهای فرهنگی مناطق پیش‌گفته است که در ادامه بیشتر در مورد آن سخن خواهیم گفت. (Kaarelson,2020)

در نگاه کیسینجر، انقلاب برهم‌زننده ثبات و نظم بین المللی  است. او اشاره می‌کند که چگونه انقلاب فرانسه که در ابتدا به نظر می‌رسید تنها به اصلاحات داخلی در فرانسه منجر شود، تعادل بین المللی را خیلی عمیق‌تر از مرزهای این کشور تحت تأثیر قرار داد. انقلاب روسیه و انقلاب ایران نیز دقیقا به همین منوال عمل کردند و دایره بزرگی از معادلات بین المللی را علاوه بر مسائل داخلی تحت الشعاع قرار دادند. (Kakutani,2014) به طور کلی او معتقد است که بازیگر آرمان‌خواه و بازیگر ناراضی دو عنصر ایجاد بی‌ثباتی در نظم بین المللی هستند و زمانی که یک بازیگر، بپذیرد که محدودیت‌هایی را بر رفتار خود اعمال کند، ثبات به وجود می‌آید.

خوب است اشاره کنیم که کیسینجر در ساختن مفهوم نظم جهانی از مفهوم عدالت نیز غفلت نمی‌کند، هر چند که نسبت به عدالت، دیدگاهی ابزاری دارد. او در کتاب دیپلماسی استدلال می‌کند که اگر نظم بین المللی، عادلانه تلقی نشود، دیری نخواهد پایید. (Kissinger, 1994: p79) از نظر او نظم‌های پایدار، توأمان به عناصری از قدرت و اخلاق نیاز دارند. در جهانی بدون تعادل، قوی‌تر با هیچ محدودیتی مواجه نمی‌شود و ضعیف‌تر هیچ وسیله‌ای برای اثبات خود نخواهد یافت. در عین حال، تنها گفت وگو از عدالت هم کافی نیست و اگر تعهدی به عدالت وجود نداشته باشد و عدالت به شیوه‌ای نظام‌مند وارد ساختار نشود، چالش‌های مداومی برای تحمیل نظام ارزشی خود بر دیگران از سوی بازیگران وجود خواهد داشت. او در کتاب نظم جهانی، دیدگاه خود در مورد نقش عدالت را کامل‌تر می‌کند و آن را با مفهوم مشروعیت گره می‌زند. کیسینجر معتقد است: هر نظم جهانی، برای اینکه پایدار باشد، باید به عنوان یک نظم عادلانه پذیرفته شود؛ نه تنها توسط رهبران، بلکه توسط شهروندان. (Kissinger, 2015: p13)

انواع نظم جهانی

کیسینجر چهار گونه نظم جهانی را معرفی می کند:

1.    نظم مبتنی بر صلح وستفالیایی که در قرن هفدهم اروپا به وجود آمد؛

2.    نظم مبتنی بر فلسفه مرکزی امپراتوری چین؛

3.    نظم مبتنی بر برتری گرایی مذهبی اسلام سیاسی؛

4.    و ایده آلیسم دموکراتیک ایالات متحده.

او سعی می‌کند مبارزه امروزی برای برقراری نظم در جهان را در رقابت میان این چهار الگو ترسیم کند. (Osman,2015) به لحاظ علاقه شخصی به نظم اسلامی، این نوع از نظم را کمی بیشتر توضیح می‌دهیم.

کیسینجر در تشریح نگاه اسلامی به مقوله نظم جهانی، روی مبحث «دار الاسلام» و «دار الحرب» تمرکز می‌کند و این نگاه مفهومی را عامل اصلی در جهت پذیرفته نشدن هر گونه نظم دیگر توسط اسلام می‌داند. البته او از رهیافت‌های اسلامی دیگر که چهره‌ متفاوتی از این دین می‌توانند ارائه بدهند، غفلت می‌کند و دیدگاه‌های اسلامی در مورد همکاری و تعامل را مطرح نمی‌کند. جالب اینجاست که کیسینجر میان دیدگاه ایرانی و دیدگاه اسلامی تمایز قائل می‌شود و این موضوع احتمالا تحت تأثیر فرهنگ قوی ایرانی و تجربه‌ شخصی او از ایران است. چه اینکه ایرانیان قوی‌ترین فرهنگ را در میان مسلمانان داشتند و اسلام را بدون تغییر زبان خود به عربی، پذیرفتند. کیسینجر در بیان نگاه خود نسبت به اسلام‌گرایی، با برجسته‌کردن سلفی‌گری و دوگانه‌ جنگ و صلح در دیدگاه آنها، این نهیب را گوشزد می‌کند که با ادامه‌ این روند، ممکن است جهان اسلام، توسط مسلمانان از نظم بین المللی بیرون رانده شده، منزوی شود. (Osman,2015)

نظم جهانی کنونی

کیسینجر نظم جهانی فعلی را بسیار شبیه به دوران برقراری صلح وستفالیایی می‌داند. جهانی که در آن تعدادی از واحدهای سیاسی که هیچ کدام قدرت کافی برای یکه‌تازی نداشتند - و در عین حال رویه‌های متضاد داخلی قابل توجهی داشتند - در جست‌وجوی تنظیم قوانینی بی‌طرف برای تنظیم رفتارها و کاهش تعارضات بودند. کیسینجر می گوید که اصل موازنه قوا (تضمین اینکه هیچ کشوری قدرت خود را به حدی افزایش ندهد که تهدید به هژمونی شود) کلید حفظ تعادل در سیستم وستفالیا شد. (Kakutani,2014)

ساختار تثبیت شده در معاهده صلح وستفالی نخستین تلاش برای نهادینه سازی نظم جهانی بر پایه قوانین و محدودیت‌های پذیرفته شده و بنیان گذاری یک نظام بر مبنای تکثر قدرت‌ها به جای سلطه یک کشور واحد محسوب می‌شود. اصولی همچون «استقلال ملی»، «حاکمیت مستقل»، «منافع ملی» و «عدم مداخله» که برای نخستین بار پدیدار شدند به معنای تمجید جایگاه قدرت نبودند بلکه هدف آنها منطقی ساختن و محدود کردن استفاده از قدرت بود. نظام وستفالی معاصر و اکنون جهانی (که به زبان عام‌تر آن را جامعه جهانی می‌نامند) می‌کوشد تا ماهیت آنارشیک جهان را با شبکه وسیعی از ساختارهای سازمانی و حقوق بین المللی که تجارت آزاد و نظام پایدار مالی بین المللی را ایجاد کرده است، مهار کند. این ساختار سعی می‌کند اصول پذیرفته شده حل مناقشات بین المللی را بر پا کند، و بر شیوه جنگیدن اعمال محدودیت کند. (Kissinger, 2015: p12)

البته از نظر کیسینجر، عناصر تشکیل دهنده نظم جهانی، دائما در تحول هستند. از میان تحولات معاصر، او تحول در بازیگران و انتقال قدرت از دولت‌ها به بازیگران غیر دولتی را تحول شگرفی نمی‌داند، اما توازن ایجاد شده پس از جنگ سرد، که شامل توزیع گسترده قدرت میان کشورها در مناطق گوناگون است، از نظر او تازگی دارد و در تاریخ جهان هیچگاه چنین نظمی مبتنی بر وجود مراکز عمده قدرت به صورت توزیع شده در سراسر جهان وجود نداشته است. (Wyne,2019)

در این چارچوب، کیسینجر معتقد است که غرب، به ویژه آمریکا، مقصر عدم تعادل در نظم جهانی کنونی است. وی اذعان می‌کند که ایالات متحده باید به دنبال توازن قوا باشد، نه اینکه خود را مأمور به گسترش دموکراسی ببیند و در این راستا دست به تغییر در سایر مناطق بزند. کیسینجر از این منظر نسبت به ایفای نقش هژمونیک توسط آمریکا پس از جنگ سرد هشدار می‌دهد و به صراحت می‌گوید هیچ دولتی آنقدر قوی یا عاقل نیست که به تنهایی نظم جهانی ایجاد کند. از منظر یک سیستم کارآمد وستفالیایی، مفهوم مرکزی «توازن قوا» شامل ایده‌ بی طرفی اخلاقی نیز هست که بر اساس آن هر دولتی به تنهایی امور خود را در راستای ارزش های اصلی خود سازماندهی می کند. از نظر کیسینجر غرب باید در مورد جهانی دانسته شدن اصول خود بازنگری و سعی کند آنها را با واقعیت ها، فرهنگ و تاریخ مناطق دیگر، تطبیق دهد. (Kaarelson,2020)

اما به راستی شکل‌گیری یک نظم جدید، در یک نظام بین المللی متنوع چگونه می تواند به دست آید؟ از نظر کیسینجر، نقطه‌ آغازین برای ایجاد نظم، مناطق است و در مرحله‌ بعدی باید مناطق را با یکدیگر مرتبط کرد. نباید در ارزیابی مساوی از مناطق و حوزه‌های نفوذ عجله کرد، زیرا نظم بین المللی فقط می تواند پرورش یابد، نه اینکه برقرار شود. نظم پایدار تنها می تواند در ترکیب با آزادی پدیدار شود. و در آخر (شاید مهمتر از همه)، توازن قوا باید به معنای عدم مداخله نیز باشد. (Kaarelson,2020)

چشم‌انداز آینده

کیسینجر در دنیای امروز نشانه‌های شومی از بازگشت به حالت طبیعی هابزی را رصد می‌کند، وضعیتی که در آن قانونی وجود ندارد و تنها نیروی برتر موفق به بقا خواهد بود. از نشانه‌های این چرخش می‌توان به گسترش سلاح های کشتار جمعی، تداوم شیوه های نسل کشی و فضای مجازی افسارگسیخته اشاره کرد که هر موضوعی را به سمت بحرانی شدن و تغییرات انقلابی سوق می‌دهد. (Kakutani,2014)

کیسینجر بسیار نگران نظم بین المللی در عصر سایبری است. از نظر او در صورتی که استاندارد‌های بین المللی و همه‌جانبه بر این فضا حاکم نشود و سرنوشت این فضا به رفتارهای یکطرفه واگذار شود، نمی‌توان نظمی بین المللی را متصور شد. فضایی که می‌تواند، شکل‌گیری جنبش‌های اجتماعی توده‌ای را تسهیل کند. (Wyne,2019)

اما در یک دید کلی، او سه چالش سیستمی روبه‌روی نظم جهانی شناسایی می‌کند:

1.    دولت تحت فشار فزاینده‌ای قرار دارد؛

2.    نظام اقتصادی در حال جهانی شدن است، در حالی که ساختارها سیاسی میل به برجسته کردن مرز و ملی‌گرایی دارند؛

3.    قدرت های بزرگ قادر به همکاری اساسی در مسائل مبرم نیستند. (Wyne,2019)

از نظر کیسینجر برای رسیدن به یک نظم جهانی پایدار، باید مراحلی میانی را طی کرد و در این مراحل تحولاتی را به وجود آورد. از نظر او یک زمینه‌ مناسب برای شکل‌گیری همکاری‌های بین المللی، بحران‌های جهانی است که طی آنها قدرت‌های بزرگ متمایل به همکاری با یکدیگر ‌شوند. از نظر کیسینجر یک بیماری همه‌گیر جهانی، اقدام هسته‌ای تروریستی، بحران مالی جهانی و... از مواردی است که می‌توان در آنها انتظار داشت که قدرت‌های بزرگ رو به همکاری با یکدیگر بیاورند و قدم‌های میانی مناسبی برای رسیدن به یک وضعیت نظم با ثبات را طی کنند. کما اینکه نظم لیبرالی امروزی نیز ره‌آورد دو جنگ خانمان‌سوز با حدود 80 ملیون تلفات انسانی است. البته از نظر کیسینجر دو عامل می‌توانند عزم رهبران جهانی برای رفتن به سمت نظم جدید را تضعیف کند:

1.    نامعلوم و مبهم بودن حالت عینی نظم جهانی بعدی؛

2.    این واقعیت که بی‌نظمی رو به رشد کنونی، تا امروز پیشرفت بشری را تضعیف نکرده و جهان علی‌رغم موج بی نظمی، به پیش رفته است. (Wyne,2019)

اما اگر تلاش‌ها برای استقرار یک نظم جهانی نوین، شکست بخورد چه می‌شود؟ از نظر کیسینجر در صورتی که تلاش‌ها برای به وجود آمدن نظم جدید جهانی شکست بخورد، لزوما جهان به ورطه‌ جنگ خانمان‌سوز و فراگیر نخواهد غلطید، بلکه ممکن است، جهان به بلوک‌هایی تقسیم شود که هر کدام به لحاظ داخلی، نظم خاص خود را داشته باشند. به طور مثال یک بلوک با نظم وستفالیایی اداره ‌شود و نظم بلوک دیگر بر اساس نسخه‌ای افراطی از اسلام شکل گیرد و روشن نیست که چنین نظمی تا کی امکان بقا خواهد داشت. الگوی رفتاری آمریکا نیز تا کنون همین گونه بوده و زمانی که این کشور در صدور الگوی دموکراتیک خود شکست می‌خورد، به عقب‌نشینی‌های ناگهانی دست می‌زند که نوعی الگوی «توسعه افراطی و عقب‌نشینی ناامید کننده» را در سیاست خارجی آمریکا ایجاد کرده است. ویتنام، عراق و افغانستان سه مصداق برای روی دادن این الگو هستند. (Kakutani,2014) بی‌نظمی ناشی از این عقب‌نشینی‌های ناگهانی، شکل‌گیری انواعی از نظم را مستعد است که امکان دارد آن مناطق را به انزوا بکشاند. مانند اتفاقی که در افغانستان افتاد و پس از عقب‌نشینی عجولانه و ناگهانی آمریکا از این کشور، گروه طالبان مقدرات این کشور را به دست گرفت.
منابع:

 

Kaarelson, K. (2020, August 6). The New World Order According to Kissinger and Fukuyama: Who We Are and Who We Could Be. International Centre for Defence and Security (ICDS). Retrieved July 31, 2022, from https://icds.ee/en/the-new-world-order-according-to-kissinger-and-fukuyama-who-we-are-and-who-we-could-be/

Kakutani, M. (2014, September 8). In ‘World Order,’ Henry Kissinger Sums Up His Philosophy. The New York Times. Retrieved July 31, 2022, from https://www.nytimes.com/2014/09/09/books/in-world-order-henry-kissinger-sums-up-his-philosophy.html

Kissinger, H. (1994). Diplomacy (First ed.). Simon & Schuster.

Kissinger, H. (2015). World Order (Reprint ed.). Penguin Books.

Osman, T. (2015, April 6). World Order. The Cairo Review of Global Affairs. Retrieved July 31, 2022, from https://www.thecairoreview.com/book-reviews/world-order/

Wyne, A. (2019, October 31). “World Order,” by Henry Kissinger. Lawfare. Retrieved July 31, 2022, from https://www.lawfareblog.com/world-order-henry-kissinger

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت