رویکردهای پیچیدۀ ریاض در قبال مسائل افغانستان، متاثر از تحولات و رقبای منطقه ای

کلکین : عربستان سعودی و افغانستان همواره روابط پیچیده ای داشته و دارند. تاریخ روابط این دو کشور به قرن نوزدهم باز می گردد؛ زمانی که افغانستان نخستین کشور اسلامی بود که دومین دولت عربستان سعودی طی سال های ۱۸۲۴ تا ۱۸۹۱ را به رسمیت شناخت. متعاقبا در سال ۱۹۳۰، ابن سعود حکومت نادرشاه در افغانستان را به رسمیت شناخت؛ پس از آن، دو کشور در سال ۱۹۳۲ نخستین قرارداد دوستی خود را امضا کرده و پادشاه سعودی، ملک فیصل، در سال ۱۹۷۰ به افغانستان سفر کرد. شایان ذکر است در سال ۱۹۵۰، سفر ظاهرشاه به عربستان سعودی نیز که نشان از حسن مناسبات طرفین داشت، بر روی تمبر عربستان سعودی به یادگار منقوش گردید.

روابط دو کشور طی دهه های آتی همچنان نزدیک بود. هرچند سیاست خارجیِ عدم تعهد افغانستان طی دوران جنگ سرد مانع از برقراری روابطی قوی با بلوک غرب و متحدان آن از جمله ریاض شد؛ اما در سال ۱۹۷۷ زمامدار وقت افغانستان، محمد داوودخان، سیاست خارجی خود را اصلاح کرد و درپیِ تقویت روابط کشورش با بلوک غرب برآمد. در نتیجۀ این تغییرات در سیاست خارجی کشور، داوودخان سفرهای خود را به عربستان سعودی افزایش داد. بدین ترتیب روابط افغانستان و عربستان در زمان حکومت داوود خان بر محور مداری دوستانه می چرخید.

 با این وجود، با پایان یافتن رژیم داوودخان در ۲۸ آوریل ۱۹۷۸، روابط گرم و دوستانه مابین ریاض و کابل رو به سردی نهاد. چنانچه در ۳۰ آوریل ۱۹۷۸ و با به قدرت رسیدن نورمحمد تره کی، رهبر وقت و مورد حمایت شوروی در افغانستان، روابط ریاض با کابل چرخش شدیدی یافت. ریاض با رژیم کابل به مخالفت برخاسته و در راستای تأمین بودجه و تسلیحات برای مجاهدین، حافظ منافع پاکستان و واشنگتن  گردید. بدین ترتیب در جریان جهاد افغانستان علیه شوروی، عربستان روندی از حمایت مالی و دیپلماتیک مجاهدین افغان را در پیش گرفت.

پس از خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ و در طول جنگ داخلی متعاقب آن در این کشور، سعودی ها به نقش خود در تاثیرگذاری بر سیاستمداران و جناح های افغان آنهم با تکیه بر دلارهای نفتی و نفوذ مذهبی شان به نمایندگی از ایالات متحده ادامه دادند. در ادامۀ فعالیت های عربستان سعودی در سال ۱۹۹۳، تمامیِ گروه‌ های مجاهدین افغانستان توافقنامه صلحی را در مکه، عربستان سعودی امضا کردند؛ هرچند این توافق نیز نتوانست نزاع جناحی و چنددستگیِ فی مابین را پایان بخشد.

به هرروی آنچه مایه نقد و انتقاد بسیاری ناظران بوده است، اعتراف براین امر است که ریاض در اواسط دهه ۱۹۹۰ به نحوی به جریان افزایش قدرت طالبان کمک کرد تا به عنوان نیرویی نیابتی علیه رهبری افغانستان پس از شوروی عمل کند. اما نکتۀ تاسف برانگیز آنجاست که پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان نیز، عربستان سعودی یکی از سه کشوری بود که رژیم طالبان را به رسمیت شناخت. هر چند متعاقبا حملات ۱۱ سپتامبر و مداخله به رهبری ایالات متحده تغییراتی اساسی در سیاست عربستان سعودی نسبت به افغانستان ایجاد کرد.

پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی که پیشتر رژیم طالبان را به رسمیت شناخته بودند، روابط خود را با رژیم طالبان قطع کردند. از آن زمان به بعد نقش عربستان سعودی در افغانستان بیشتر با تکیه بر عوامل متعددی از جمله: اهداف استراتژیک منطقه ای، وابستگی های مذهبی و حمایت از متحدان جهانی مانند ایالات متحده شکل گرفت. عربستان سعودی به دلیل امتناع طالبان از تحویل بن لادن روابط خود را با این گروه متوقف کرده بود. در همین راستا، شاهزاده ترکی الفیصل، رئیس سابق اطلاعات عربستان، تلاش داشت تا طالبان را متقاعد سازد که از حمایت از القاعده و پناه بردن به بن لادن دست بکشند.

به هرروی، پس از ایجاد حکومت موقت در سال ۲۰۰۱ در زمان حامد کرزی، بار دیگر روابط دو کشور برقرار، و عربستان سعودی در کنفرانس توکیو، متعهد گردید که مبلغ ۲۲۰ میلیون دلار به افغانستان کمک کند. بنابراین به نظر می رسید عربستان سعودی سیاست جدیدی را در قبال افغانستان در پیش گرفته بود. در همین حال مقامات ارشد افغانستان نیز از ریاض دیدن کردند. حامد کرزی رئیس جمهور پیشین افغانستان دومرتبه  در سال ۲۰۰۵ و یک مرتبه در سال ۲۰۱۰ به عربستان سعودی سفر کرد و به طور کلی دو کشور طی دو دوره حکومت کرزی در افغانستان از روابط خوبی برخوردار بوده و در زمینه های مختلف موافقت نامه های همکاری امضا کردند.

 بدین ترتیب باید گفت با بازگشایی سفارت عربستان در کابل در سال ۲۰۰۲، افزایش کمک های بشردوستانه و ابراز علاقه به سرمایه گذاری در منطقه، روابط عربستان با دولت جدید افغانستان به طور قابل توجهی بهبود یافت. یقیناً عربستان سعودی نیز علاقمندِ گسترش نفوذ خود در افغانستان بود؛ چراکه این روند به عنوان بستر و زمینه مساعدی برای گسترش اسلام وهابی و همچنین راهی برای مهار و متعادل سازی نفوذ ایران به شمار می رفت.

 همچنین متعاقبا عربستان سعودی جایگاه مهمی در سیاست خارجی حکومت وحدت ملی داشت. همانطورکه اشرف غنی بلافاصله پس از سوگند، دکترین سیاست خارجی خود را اعلام کرد که ذیل آن عربستان سعودی در حلقه دوم سیاست خارجی او (کشورهای اسلامی) قرار داشت. این رئیس جمهور سابق افغانستان در اولین سفر خارجی غیر رسمی خود از عربستان دیدن کرد. از سوی دیگر، افغانستان از جمله کشورهایی بود که حمایت خود را از مواضع عربستان در یمن اعلام نمود و بعدا نیز افغانستان وارد ائتلاف ضد تروریسم به رهبری عربستان گردید.

اما اکنون و پس از تسلط مجدد طالبان بر افغانستان در آگوست ۲۰۲۱، برخی از مفسران سعودی ها را تشویق کرده تا بار دیگر با ورق دین در این میدان بازی کنند. چنانچه در ماه ژوئن ۲۰۲۱، علمای مسلمان از پاکستان، افغانستان و عربستان سعودی “اعلامیه صلحی” را در مکه امضا کردند که عرب نیوز آن رارویدادی تاریخی و برجسته در مسیر مصالحه میان جناح های متخاصمتوصیف کرد. اما طالبان این اقدام را به عنوان تلاشی نمایشی برای ربودن کانون توجه دیپلماتیک از قطر با استفاده از مزدوران اسلامی رد کرده و آن را نپذیرفتند؛ که به هر حال هیچ تأثیری بر مذاکرات صلح بین طالبان و دولت افغانستان نداشت. (csrskabul, 2016; Miles, 2018)

چرخش رویکرد عربستان در قبال افغانستان: از خطر دفع کمونیسم تا مهار نفوذ ایران

پیش از آغاز بحث شاید بتوان گفت نزدیکی و قرابت در مناسبات عربستان و افغانستان از گذشته، نه غالبا به دلیل منافع ژئوپلیتیکی عربستان در افغانستان، بلکه در وهلۀ نخست به منظور دفع خطر کمونیسم و متعاقبا به دلیل تأثیر کشور افغانستان بر روابط عربستان سعودی با ایران و پاکستان، یعنی به ترتیب رقیب اصلی و متحد مهم این پادشاهی بوده است. پادشاهی عربستان سعودی پیشینه ای طولانی از منافع در افغانستان و جنوب آسیا دارد.

 در راستای سیاست نخست؛ دولت سعودی برای مقابله با شوروی و اشاعۀ کمونیسم در منطقه طی زمان اشغال افغانستان توسط شوروی، حمایت مالی گسترده ای به مجاهدین ارائه داد. همچنین علاوه بر تضمین و تعهد جهاد ضد شوروی، تعداد قابل توجهی از اتباع سعودی نیز با حمایت و تشویق فعال دربار سلطنتی و تشکیلات مذهبی به افغانستان سفر کرده تا در جهاد با اشغالگری شوروی شرکت کنند. بدین ترتیب می توان گفت موضع قاطعانه علیه الحاد و کمونیسم بین ‌المللی یکی از اجزای کلیدی سیاست خارجی عربستان در دهه ‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ بود.

اما از زمان پایان جنگ سرد، سیاست عربستان سعودی در افغانستان از شکست ایدئولوژی کمونیستی به مهار نفوذ ایران در جنوب آسیا و جمهوری ‌های تازه استقلال یافتۀ آسیای مرکزی تغییر یافت. سعودی ها با اعتقاد بر اینکه اسلام سنی رادیکال مانعی برای تبلیغ یک دکترین انقلابی شیعی در منطقه خواهد بود، سرمایه گذاری های هنگفتی در مدارس رادیکال در پاکستان انجام دادند؛ جایی که تعداد قابل توجهی از جوانان افغان و پاکستانی به دنبال آموزش دینی بودند.

همچنین به دلیل عدم آگاهی، تسلط و بصیرت کافی بر شرایط و عدم حضور فیزیکی در افغانستان، سعودی ‌ها عمدتاً به ارتش پاکستان برای ارسال کمک ‌ها به تعدادی از گروه ‌های رادیکال افغان اتکا داشته و چنین می پنداشتند که این گروه‌ ها یارای ایفای نقش مؤثری در مقابله با نفوذ ایران در افغانستان دارد؛ بدین ترتیب سعودی ها هیچ ابایی در حمایت مالی از گروه‌ های افراطی در افغانستان و منطقه نداشتند. (Boucek, 2010: 13-14)

به طور کلی در نگرش عمومی سیاست گذاران عربستان سعودی، ارتباطات دو کشور افغانستان و پاکستان به این پادشاهی نزدیک تر از آن چیزیست که شاید نگاهی اجمالی بر روی نقشه نشان دهد. نواحی ساحلی خلیج فارس از دیرباز بخشی از شبکه ‌های تجاری این منطقه با جهت ‌گیری به سمت جنوب آسیا بوده و روابط با شهرهایی مانند بمبئی و کراچی برای قرن ها به اندازه روابط با کشورهای عربی در شمال و غرب شبه جزیره عربستان بوده است. در نتیجه، رهبری عربستان سعودی افغانستان را بخشی از همسایگی نزدیک به این پادشاهی می‌ داند و از دهه ۱۹۸۰، یعنی زمانی که عربستان سعودی از تداوم پیشروی شوروی به سمت دریای عرب و خلیج فارس بیم داشت، تمایل شدیدی به پیگیری تحولات و آینده این کشور یافت.

 با این حال واقعیت این است که افغانستان هیچگاه به تنهایی موضوع اصلی و محوریِ صرف در مدارِ سیاست عربستان سعودی در قبال این کشور نبوده است؛ بلکه غالبا اهمیت این کشور نزد ریاض همواره از این واقعیت نشات گرفته است که روابط عربستان با پاکستان و ایران و متاثر از رویدادهای افغانستان چگونه خواهد بود. از دید سعودی ها، پاکستان مهم‌ ترین متحد عربستان سعودی پس از ایالات متحده بوده و ایران نه تنها تهدید اصلی برای موقعیت منطقه ‌ای عربستان در خاورمیانه و خلیج فارس، بلکه برای بقای رژیم سعودی نیز محسوب می ‌شود.

 بنابراین عموما چنین برداشت شده است که از یک سو، عربستان سعودی از سیاست های پاکستان در افغانستان حمایت و دنباله روی کرده، و از سوی دیگر به منظور مقابله و رقابت با ایران، برای نفوذ در افغانستان ورود کرده است. از زمان تصمیم ناتو برای خروج نیروهایش از خاک افغانستان تا سال ۲۰۱۴، عربستان سعودی فوریت جدیدی در سیاست خارجی خود در قبال این کشور احساس کرد. بدین ترتیب به گفتۀ برخی ناظران، از آن زمان ریاض همواره هدف خود را درمسیر پرهیز از جنگ داخلی جدید در افغانستان و ایجاد یک دولت وحدت ملی متشکل از حداقل بخشی از طالبان، دور نگاه داشتن ایران از کابل و انزوای القاعده در پاکستان متمرکز ساخت.

این فعال گرایی عربستان سعودی، بارزترین ویژگی سیاست این پادشاهی بود که در سال های ۲۰۰۸ و ۲۰۱۰ آغاز شد، زمانی که دولت کرزی در مقابل ستیزه جویان شورشی دومرتبه میانجیگری عربستان سعودی را درخواست کرد (اولین بار به دلیل تشدید شورش ها از سال ۲۰۰۶ و بار دوم پس از اعلام آمادگی ایالات متحده برای خروج از افغانستان در سال ۲۰۱۴). واکنش سعودی ها نیز متاثر از رشد محسوس نفوذ ایران در افغانستان و تغییر کلی تر در سیاست خارجی عربستان از سال ۲۰۰۵ بود. بدین ترتیب از دید برخی ناظران، تلاش های عربستان غالبا در جهت جلوگیری از گسترش نفوذ ایران ابتدا در لبنان و سرزمین های فلسطینی، سپس در یمن، سپس بحرین و سوریه آشکار شد و این اقدامات ریاض موتور محرکه اصلی سیاست خارجی اخیر این کشور بوده است.

اما باید توجه داشت سیاست افغانستان پس از سال ۲۰۰۸، دنبال کنندۀ سه مرحله قبلی است که در سال ۱۹۸۰، اندکی پس از اشغال این کشور توسط شوروی در دسامبر ۱۹۷۹ آغاز شد. در این جریان، عربستان سعودی که بخشی از مثلث واشنگتن-ریاض-اسلام آباد از مقاومت افغانستان در مبارزه با شوروی حمایت می کرد؛ به بازیگری برجسته طی این برهۀ زمانی تبدیل شد. چراکه علاوه بر ایالات متحده، عربستان سعودی تامین کننده اصلی مجاهدین شد و از اواسط دهه ۱۹۸۰ مناسبات و شبکه هایی از رابطان و وابستگان خود را در میان اپوزیسیون افغان ایجاد کرد.

 هرچند مداخلۀ عربستان در اوایل دهه ۱۹۹۰ پایان نیافت، اما پس از خروج شوروی در سال ۱۹۸۹ و پایان رژیم نجیب الله در سال ۱۹۹۲، اندکی کاهش یافته و دستور کار متفاوتی را دنبال کرد. اما طی مرحله دوم در طول دهه ۱۹۹۰، عربستان سعودی تصمیم پاکستان برای حمایت از گروه اسلام گرای به قدرت رسیدۀ طالبان را به دلیل دلسردی از متحدان افغان خود گلبدین حکمتیار و یا عبدالرسول سیاف، پذیرفت؛ یعنی کسی که از حمله عراق به کویت در اوت ۱۹۹۰ چشم پوشی و تصمیم عربستان برای درخواست کمک از نیروهای آمریکایی علیه صدام حسین را محکوم کرد. بدین ترتیب، عربستان سعودی -علاوه بر پاکستان و امارات متحده عربی- به یکی از سه کشوری تبدیل شد که امارت اسلامی افغانستان را به عنوان حکومت کشور به رسمیت شناخت و با پول و تجهیزات از طالبان حمایت کرد که در ادامه بیشتر به آن خواهیم پرداخت. (Steinberg & Woermer, 2013: 2)

میراث افغان ها از ورود عربستان سعودی به تحولات افغانستان: جهاد دهه ۱۹۸۰

پس از تهاجم شوروی به افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹، عربستان سعودی در کنار پاکستان و ایالات متحده به مهم ترین حامیان جهاد ضد شورویِ مجاهدین افغان تبدیل شدند. تمرکز این سه کشور بر هفت سازمان سیاسی-نظامی سنی مجاهدین (تنظیم) بود؛ تشکیلاتی که کشورهای مذکور به عنوان ابزاری برای پیگیری اهداف سیاسی خود در افغانستان و فراتر از آن تشکیل دادند. به طور کلی می توان گفت سیاست عربستان در قبال افغانستان در طول دهه ۱۹۸۰ عمدتاً از سه عامل متاثر بود :

پس از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ و تصرف مسجد اعظم مکه توسط مبارزان اسلام‌گرا در نوامبر ۱۹۷۹، پادشاهی سعودی از این فرصت استفاده کرد تا با حمایت از جهاد ضد شوروی در افغانستان، تصویر خود در مسیر دفاع از اسلام را برجسته سازد. از این رو سعودی ها روابط خود با روحانیون را بهبود بخشیده و با تشکیلات مذهبی در جبهه داخلی خود مماشات نموده؛ رقیب اصلی ایدئولوژیک خود، ایران را که از بلوک شیعه در مقاومت مجاهدین افغانستان حمایت می کرد، مهار و مقید ساخته؛ و نهایتا روابط خود را با متحد اصلی جهانی خود (ایالات متحده آمریکا) و شریک کلیدی منطقه ای خود (پاکستان) تقویت کردند.

ایالات متحده، پاکستان و عربستان سعودی هنگامی که حمایت خود را از مقاومت افغانستان سازمان دادند، تقسیم کار مشخصی را ایجاد کردند. تنظیم های مجاهدین تحت حمایت سازمان اطلاعاتی پاکستان (آی.‌اس.‌آی)، مجاز به ایجاد مقر خود در شهر پیشاور پاکستان شدند، به همین دلیل غالبا به عنوان احزاب پیشاور یا ائتلاف هفتگانه پیشاور شناخته می ‌شوند. نقش سازمان اطلاعت پاکستان کنترل احزاب پیشاور و توزیع وجوه، تسلیحات و تجهیزاتی بود که عمدتاً توسط ایالات متحده و عربستان سعودی تهیه و تدارک دیده می شد. اما برخلاف دخالت علنی و عملیِ پاکستان، ایالات متحده و عربستان سعودی عمدتاً در پشت صحنه عمل می کردند. با این حال، تعهد آنها پیش شرط و چارچوب سیاست افغانستان در دهه ۱۹۸۰ پاکستان بود. (Steinberg & Woermer, 2013: 11)

سازمان اطلاعات ایالات متحده (سیا) برنامه ای مخفی (عملیات طوفان Operation Cyclone) را به منظور تامین مالی، تسلیح و تجهیز مجاهدین افغان پیش برد و کمک های مالی رسمی ارائه شده از سوی دولت عربستان توسط سازمان اطلاعات این کشور (GID) و رئیس وقت آن، شاهزاده ترکی الفیصل، توزیع شد. بخش عمده ای از پرداخت های رسمی عربستان به سمت برنامه مخفی سیا روانه و برای خرید تسلیحات استفاده می شد. مابقی به عنوان پرداخت نقدی مستقیم بین رهبران احزاب پیشاور و روحانیون، سیاستمداران و فرماندهان با نفوذ توسط شاهزاده ترکی و سفارت عربستان در اسلام آباد توزیع شد.

دومین رکن کمک مالی عربستان سعودی به جهاد افغانستان کمک های غیررسمی یا خصوصی بود که در مجموع حتی بیشتر از پرداخت های رسمی تخمین زده می شود. از میان احزاب پیشاور، اتحاد اسلامی برای آزادی افغانستان به رهبری عبدالرسول سیاف، حزب اسلامی افغانستان به رهبری گلبدین حکمتیار، به عنوان وابستگان و مخدومان کلیدی سیاست پادشاهی در افغانستان ظاهر شد و بخش عمده ای از کمک های مستقیم رسمی را دریافت می کردند. با این حال، در دوره پس از خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان در اوایل سال ۱۹۸۹، روابط بین ریاض و سیاف و حکمتیار رو به سردی نهاده، متشنج شد.

رهبران حزب قویا با یک امارت کوچک وهابی که از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۱ در ولایت کنر در شمال شرقی افغانستان به رهبری مولوی جمیل الرحمن وجود داشت، مخالفت کردند. مسئلۀ امارت وهابی یکی از معدود مواردی بود که پادشاهی سعودی جهت پیشبرد سیاست هایی به ابتکارعمل خود و با حمایت از دولت کوچک نوظهور به نحوی یکجانبه (و نه هماهنگ با پاکستان) عملی کرد. اما تخریب امارت وهابی و ترور جمیل الرحمن توسط نیروهای حزب اسلامی با موافقت آی.اس.آی پاکستان، روابط دوجانبه عربستان و پاکستان را تیره و تار ساخت و باعث عصبانیت شدید ریاض در قبال این متحدان افغان خود شد.

اما زمانی که سیاف و حکمتیار در جنگ کویت ۱۹۹۰-۱۹۹۱ آشکارا در کنار صدام حسین دیکتاتور عراق قرار گرفتند، این اختلافات بالا گرفت و مجددا دشواری ‌های حصول اطمینان از اینکه نیروهای نیابتی واقعاً در راستای منافع حامی عمل می‌ کنند، تشدید شد. به طور کل می توان گفت سعودی ها در نهایت امر در می یابند که تأمین مالی یک گروه لزوماً به کنترل اقدامات آن منجر نمی شود.(Steinberg & Woermer, 2013: 12)

عرب-افغان ها؛ جنگجویان جهاد مقدس یا ستون فقرات گروه هایی افراطی؟

شاید بتوان گفت میراث این دوران برای افغانستان فرو کشاندن تدریجی کشور در باتلاقی بود که تمامیِ امیدها و آمال را برای بهبود شرایط به یکباره در خود فروکشاند. در جنگ نسل کشی بین نیروهای کمونیست شوروی – افغانستان و شورشیان بنیادگرای اسلامی که توسط جهان غرب و جهان اسلام گسترده تر حمایت می شدند، هر دو طرف موازین و قانون اساسی را در تبار و تخریبی مشترک به سمت نقض عمدی حقوق بشر زیرپاگذاشتند. رونالد ریگان، رئیس جمهور ایالات متحده و ضیا الحق، دیکتاتور پاکستان، میلیاردها کمک نظامی آمریکا به مجاهدین، و عمدتاً به “جناح بنیادگرای سنی تندرو به رهبری گلبدین حکمتیار” اختصاص دادند.

به باور منتقدان، حکمتیار از این پول برای سازماندهی یک جناح شدیداً نظام مند برای روزی استفاده می کرد که «یک حکومت اسلامی استبدادی را تحمیل کند». حزب او با خشونت، زنان پناهنده افغان را در پاکستان مجبور کرد تا خود را زیر برقع پنهان سازند. اما عربستان سعودی از ارتش عبدالرسول سیاف که حزبش “هزاران مبارز از کشورهای عربی را به خدمت گرفته بود” حمایت می کرد. سیاف مانند حکمتیار از حمایت محلی اندکی در افغانستان برخوردار بود، اما به دلیل دریافت کمک مالی هنگفت عربستان و در اختیار داشتن تسلیحات خارجی، قدرت یافت.

در سال ۱۹۸۰، سیاف تعدادی از “عرب- افغان ها” را برای جنبش افغانستان استخدام کرد؛ از جمله اسامه بن لادن. بدین ترتیب بیش از ۳۵۰۰۰ نیروی رادیکال از کشورهای مسلمان و عمدتاً عرب، برای شرکت در این “جنگ مقدس” ثبت نام کرده و ۶۵۰۰۰ نفر در ارتباط مستقیم با جنگ وارد ماجرا شدند. بیش از ۱۲۰۰۰ عرب و دیگران در اردوگاه هایی که سازمان سیا در ساخت آنها کمک کرده بود، آموزش هایی از دوره های “ساخت بمب، عملیات خرابکاری و جنگ چریکی شهری” را می دیدند. جنگجویان عربی که احتمالِ آن می رفت که به سازمان تروریستی القاعده و ستون فقرات نظامی جنبش طالبان تبدیل خواهند شد. در نهایت باید اشاره کرد که تا سال ۱۹۸۷، کمونیست ‌ها و بنیادگرایان بر اساس برخی تخمین‌ های ارائه شده، جان بیش از یک میلیون افغان را گرفته شد و هفت میلیون دیگر را از خانه‌ هایشان بیرون راندند.

عربستان سعودی و افغانستان همواره روابط پیچیده ای داشته و دارند. تاریخ روابط این دو کشور به قرن نوزدهم باز می گردد؛ زمانی که افغانستان نخستین کشور اسلامی بود که دومین دولت عربستان سعودی طی سال های ۱۸۲۴ تا ۱۸۹۱ را به رسمیت شناخت. متعاقبا در سال ۱۹۳۰، ابن سعود حکومت نادرشاه در افغانستان را به رسمیت شناخت؛ پس از آن، دو کشور در سال ۱۹۳۲ نخستین قرارداد دوستی خود را امضا کرده و پادشاه سعودی، ملک فیصل، در سال ۱۹۷۰ به افغانستان سفر کرد. شایان ذکر است در سال ۱۹۵۰، سفر ظاهرشاه به عربستان سعودی نیز که نشان از حسن مناسبات طرفین داشت، بر روی تمبر عربستان سعودی به یادگار منقوش گردید.

روابط دو کشور طی دهه های آتی همچنان نزدیک بود. هرچند سیاست خارجی عدم تعهد افغانستان طی دوران جنگ سرد مانع از برقراری روابطی قوی با بلوک غرب و متحدان آن از جمله ریاض شد؛ اما در سال ۱۹۷۷ زمامدار وقت افغانستان، محمد داوودخان، سیاست خارجی خود را اصلاح کرد و درپیِ تقویت روابط کشورش با بلوک غرب برآمد. در نتیجۀ این تغییرات در سیاست خارجی کشور، داوودخان سفرهای خود را به عربستان سعودی افزایش داد. بدین ترتیب روابط افغانستان و عربستان در زمان حکومت داوود خان بر محور مداری دوستانه می چرخید.

 با این وجود، با پایان یافتن رژیم داوودخان در ۲۸ آوریل ۱۹۷۸، روابط گرم و دوستانه مابین ریاض و کابل رو به سردی نهاد. چنانچه در ۳۰ آوریل ۱۹۷۸ و با به قدرت رسیدن نورمحمد تره کی، رهبر وقت و مورد حمایت شوروی در افغانستان، روابط ریاض با کابل چرخش شدیدی یافت. ریاض با رژیم کابل به مخالفت برخاسته و در راستای تأمین بودجه و تسلیحات برای مجاهدین، حافظ منافع پاکستان و واشنگتن  گردید. بدین ترتیب در جریان جهاد افغانستان علیه شوروی، عربستان روندی از حمایت مالی و دیپلماتیک مجاهدین افغان را در پیش گرفت.

پس از خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ و در طول جنگ داخلی متعاقب آن در این کشور، سعودی ها به نقش خود در تاثیرگذاری بر سیاستمداران و جناح های افغان آنهم با تکیه بر دلارهای نفتی و نفوذ مذهبی شان به نمایندگی از ایالات متحده ادامه دادند. در ادامۀ فعالیت های عربستان سعودی در سال ۱۹۹۳، تمامیِ گروه‌ های مجاهدین افغانستان توافقنامه صلحی را در مکه، عربستان سعودی امضا کردند؛ هرچند این توافق نیز نتوانست نزاع جناحی و چنددستگیِ فی مابین را پایان بخشد.

به هرروی آنچه مایه نقد و انتقاد بسیاری ناظران بوده است، اعتراف براین امر است که ریاض در اواسط دهه ۱۹۹۰ به نحوی به جریان افزایش قدرت طالبان کمک کرد تا به عنوان نیرویی نیابتی علیه رهبری افغانستان پس از شوروی عمل کند. اما نکتۀ تاسف برانگیز آنجاست که پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان نیز، عربستان سعودی یکی از سه کشوری بود که رژیم طالبان را به رسمیت شناخت. هر چند متعاقبا حملات ۱۱ سپتامبر و مداخله به رهبری ایالات متحده تغییراتی اساسی در سیاست عربستان سعودی نسبت به افغانستان ایجاد کرد.

پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی که پیشتر رژیم طالبان را به رسمیت شناخته بودند، روابط خود را با رژیم طالبان قطع کردند. از آن زمان به بعد نقش عربستان سعودی در افغانستان بیشتر با تکیه بر عوامل متعددی از جمله: اهداف استراتژیک منطقه ای، وابستگی های مذهبی و حمایت از متحدان جهانی مانند ایالات متحده شکل گرفت. عربستان سعودی به دلیل امتناع طالبان از تحویل بن لادن روابط خود را با این گروه متوقف کرده بود. در همین راستا، شاهزاده ترکی الفیصل، رئیس سابق اطلاعات عربستان، تلاش داشت تا طالبان را متقاعد سازد که از حمایت از القاعده و پناه بردن به بن لادن دست بکشند.

به هرروی، پس از ایجاد حکومت موقت در سال ۲۰۰۱ در زمان حامد کرزی، بار دیگر روابط دو کشور برقرار، و عربستان سعودی در کنفرانس توکیو، متعهد گردید که مبلغ ۲۲۰ میلیون دلار به افغانستان کمک کند. بنابراین به نظر می رسید عربستان سعودی سیاست جدیدی را در قبال افغانستان در پیش گرفته بود. در همین حال مقامات ارشد افغانستان نیز از ریاض دیدن کردند. حامد کرزی رئیس جمهور پیشین افغانستان دومرتبه  در سال ۲۰۰۵ و یک مرتبه در سال ۲۰۱۰ به عربستان سعودی سفر کرد و به طور کلی دو کشور طی دو دوره حکومت کرزی در افغانستان از روابط خوبی برخوردار بوده و در زمینه های مختلف موافقت نامه های همکاری امضا کردند.

 بدین ترتیب باید گفت با بازگشایی سفارت عربستان در کابل در سال ۲۰۰۲، افزایش کمک های بشردوستانه و ابراز علاقه به سرمایه گذاری در منطقه، روابط عربستان با دولت جدید افغانستان به طور قابل توجهی بهبود یافت. یقیناً عربستان سعودی نیز علاقمندِ گسترش نفوذ خود در افغانستان بود؛ چراکه این روند به عنوان بستر و زمینه مساعدی برای گسترش اسلام وهابی و همچنین راهی برای مهار و متعادل سازی نفوذ ایران به شمار می رفت.

 همچنین متعاقبا عربستان سعودی جایگاه مهمی در سیاست خارجی حکومت وحدت ملی داشت. همانطورکه اشرف غنی بلافاصله پس از سوگند، دکترین سیاست خارجی خود را اعلام کرد که ذیل آن عربستان سعودی در حلقه دوم سیاست خارجی او (کشورهای اسلامی) قرار داشت. این رئیس جمهور سابق افغانستان در اولین سفر خارجی غیر رسمی خود از عربستان دیدن کرد. از سوی دیگر، افغانستان از جمله کشورهایی بود که حمایت خود را از مواضع عربستان در یمن اعلام نمود و بعدا نیز افغانستان وارد ائتلاف ضد تروریسم به رهبری عربستان گردید.

اما اکنون و پس از تسلط مجدد طالبان بر افغانستان در آگوست ۲۰۲۱، برخی از مفسران سعودی ها را تشویق کرده تا بار دیگر با ورق دین در این میدان بازی کنند. چنانچه در ماه ژوئن ۲۰۲۱، علمای مسلمان از پاکستان، افغانستان و عربستان سعودی “اعلامیه صلحی” را در مکه امضا کردند که عرب نیوز آن رارویدادی تاریخی و برجسته در مسیر مصالحه میان جناح های متخاصمتوصیف کرد. اما طالبان این اقدام را به عنوان تلاشی نمایشی برای ربودن کانون توجه دیپلماتیک از قطر با استفاده از مزدوران اسلامی رد کرده و آن را نپذیرفتند؛ که به هر حال هیچ تأثیری بر مذاکرات صلح بین طالبان و دولت افغانستان نداشت. (csrskabul, 2016; Miles, 2018)

در قسمت نخست از این تحلیل، به بررسی روابط عربستان در قبال افغانستان به خصوص فعال گرایی این پادشاهی در دهه ‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ جهت دفع خطر کمونیسم و به عنوان عاملی کلیدی در سیاست خارجی عربستان سعودی پرداخته شده و در ادامه به چگونگی مناسبات فی مابین دو کشور طی سال های آتی خواهیم پرداخت.

همسویی مجدد و تعاملی پیچیده: سیاست عربستان در قبال افغانستان پس از ۲۰۰۱

بلافاصله پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر، عربستان سعودی به دولت بوش اطمینان داد که به لحاظ دیپلماتیک از هرگونه اقدام آمریکا از جمله حملات تلافی جویانه حمایت؛ و همچنین در مبارزه با تروریسم بدون محدودیت همکاری خواهد کرد. روحانیت سعودی نیز حملات تروریستی مذکور را محکوم کرده و آشکارا از ایدئولوژی عاملان آن فاصله گرفتند. بدین ترتیب پس از روی کار آمدن دولت موقت افغانستان به ریاست کرزی در اواخر دسامبر ۲۰۰۱، رهبر جدید افغانستان در ژانویه ۲۰۰۲ عربستان سعودی را برای اولین سفر دولتی خود انتخاب کرد و با فهد پادشاه عربستان سعودی و ولیعهد عبدالله دیدار کرد.

این دیدارها نشان دهنده احیای روابط دوجانبه عربستان و افغانستان و آغاز مشارکت طولانی و قابل توجه پادشاهی در تلاش های بین المللی بازسازی در افغانستان جنگ زده بود. دولت عربستان اجرای پروژه های کمک رسانی و بازسازی را به تعدادی از سازمان های امدادی، خیریه و شرکت های خصوصی سعودی واگذار می کند که غالبا سرمایه گذاری های خود را به پایگاه های اطلاعاتی وزارت مالیه افغانستان، برنامه توسعه ملل متحد (UNDP) یا بانک جهانی گزارش نمی دهند.

 بنابراین، مابین تعهدات رسمی عربستان (که طبق بیانیه رسمی عربستان بین سال‌ های ۲۰۰۱ تا اواسط سال ۲۰۱۰ حدود ۴۲۹ میلیون دلار بوده است) و ارقام پرداختی سازمان ‌های فوق که کمتر است، شکافی وجود دارد. از این رو، درحالی که پروژه ‌های سعودی را می ‌توان در سراسر کشور یافت، ارزیابی اینکه آیا دولت سعودی، یک نهاد خصوصی یا یک نهاد مذهبی اهداکننده باشد، دشوار است. تمرکز تلاش ‌های کمک‌ های عربستانی بر بازسازی زیرساخت ‌ها در افغانستان (به عنوان مثال شاهراه کابل-قندهار-هرات)، ساخت بیمارستان‌ ها، و حمایت بشردوستانه از مهاجران افغان در پاکستان و عودت ‌کنندگان از آنجا به کشورشان بوده است.

در سال ۲۰۱۰، دولت عربستان به منظور بهبود زیرساخت های آموزشی، به طور مستقیم از وزارت معارف افغانستان با ۲۴ میلیون دلار حمایت کرد. اما از سوی دیگر باور براین بود که سیاست پادشاهی سعودی در افغانستان به دلیل پیوند مالی بین افراد خصوصی و نهادهای مذهبی در خلیج فارس و بازیگران اصلی شورشی در افغانستان جریانی پیچیده گردیده است. چراکه اعتقاد براین بود جمع آوری کمک های مالی در مسیر بهره برداری طالبان و شبکه حقانی سوق یافته و احتمال می رود گروه های مذکور از سازوکارهای قدیمی که به دوران همکاری عربستان سعودی با مجاهدین و کارگزاران طالبان باز می گردد، استفاده کنند.

 شایان ذکر است جمع آوری کمک های مالی از سوی طالبان و شبکه حقانی در خلیج فارس (عمدتا در عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر و کویت) به طور گسترده یکی از ستون های اصلی (در کنار قاچاق مواد مخدر) بودجه سازمان ها است. به همین دلیل یکی از ابزارهای تبلیغاتی کلیدی طالبان، مجله اینترنتی ماهانه الصمود، منحصراً به زبان عربی منتشر می گردید. چراکه به باور ناظران سیاسی، هدف الصومود جذب و جلب رضایت کمک کنندگان ثروتمند در کشورهای عربی بود .(Steinberg & Woermer, 2013: 14)

به هرروی می توان گفت روابط دیپلماتیک بین عربستان سعودی و افغانستان در اوایل سال ۲۰۰۲ پس از اینکه حکومت حامد کرزی جایگزین رژیم طالبان گردید، احیا شد. با ایفای نقش مسلط ایالات متحده/ناتو- آیساف در حمایت از دولت جدید در برابر طالبان، عربستان سعودی نقش متواضع، میانه و حامیانه تری را بر عهده گرفت. استراتژی جدید عربستان نه تنها با هدف ارائه کمک های بشردوستانه، بلکه تقویت نهادهای مذهبی همفکر و متجانس در افغانستان با هدف حفظ موقعیت رهبری عربستان سعودی به عنوان مرکز جهان اسلام بود.

همچنین سعودی ها به دنبال تشویق مذاکرات صلح بین دولت و طالبان بودند. با این حال، نقش این کشور در بازسازی اقتصاد افغانستان به عنوان اهرم و ابزاری برای ثبات و امنیت چندان برجسته و مطرح نگردید. بیشتر رشد سریع در افغانستان طی سال های ۲۰۱۰-۲۰۰۲ ناشی از هزینه های هنگفت مربوط به جنگ بود که توسط ایالات متحده/ناتو تحت آیساف تمویل می شد. هرچند این جریان از کمک ها با خود پیامدهای ناخواسته ای مانند رشد سریع و ناپایدار بخش خدمات جنگ محور، افزایش نابرابری درآمد و تضعیف نظم و قانون را نیز به همراه داشت. به ویژه، وابستگی شدید اقتصاد افغانستان به جریان های موقت منابع خارجی برای اقدامات جنگی، از جمله کمک های بلاعوض که بیش از نیمی از مخارج دولت طی سال های ۱۰-۲۰۰۲ بود، موقعیت اقتصادی اساسی را تضعیف می کرد.

این تحولات نه تنها بر روند صلح تأثیر منفی گذاشت، بلکه تلاش ‌های صلح‌ سازی سایر ذینفعان از جمله عربستان سعودی را نیز با مشکل مواجه کرد. با توجه به موقعیت رهبری مذهبی خود، مشارکت طولانی مدت در افغانستان، اما کاهش نفوذ مالی، عربستان سعودی به نحوی آرام و ملایم گزینه های مذاکرات صلح بین دولت افغانستان و طالبان را در زمینه منطقه ای دنبال کرد. در سال ۲۰۰۸، عربستان سعودی دور جدیدی از مذاکرات صلح را آغاز کرد. انتظار می رفت که این ابتکارعمل سعودی ها نه تنها طالبان و دولت را گرد هم بیاورد، بلکه پاکستان و دیگر شرکای منطقه ای را تشویق سازد تا در حل مسائل منطقه ای فعال تر عمل کرده و ثبات منطقه را تقویت کنند.

این ابتکارعمل در اساس طالبان را ملزم به قطع روابط با القاعده می کرد. این استراتژی، که به موازات رویکرد ایالات متحده/ناتو بود و از حمایت ضمنی دولت افغانستان برخوردار گردید، با هدف منطقه ای وسیع تری برای مهار نفوذ ایران در افغانستان از طریق تقویت وحدت جامعه سنی هموطنان نیز طراحی شده بود. لیکن به هرروی این ابتکارعمل سعودی ها ناکام ماند که تا حدی منعکس کننده نفوذ محدود عربستان سعودی بر رهبری طالبان بود. تلاش مشترک بعدی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس نیز شکست خورد. (Iqbal, 2016: 119)

به هرروی شاید بتوان گفت علیرغم کمک های غذایی و سرمایه گذاری های تجاری گاه به گاه، روابط عربستان سعودی با افغانستان در بیشتر دهه گذشته در هاله ای تار و مبهم و دور از دید عموم باقی مانده بود. مشخص نیست چه چیزی باعث دخالت عربستان در مذاکرات اواخر سال ۲۰۰۸ با طالبان شد. در ماه اکتبر، روزنامه الشرق الاوسَط متعلق به عربستان سعودی گزارش داد که یک هیئت طالبانی در ماه رمضان با مقامات افغان در مکه دیدار کرد. در این نشست، ملا محمد طیب آغا، سخنگوی ملا عمر رهبر طالبان، شماری از مقامات پیشین دولت طالبان و تعدادی از مقامات افغان، از جمله عارف نورزی، نماینده پارلمان، حضور داشتند.

گزارش ها حاکی از آن است که در مذاکرات تکمیلی، قیوم کرزی، برادر حامد کرزی، رئیس جمهور افغانستان نیز حضور داشت و بر اساس گزارش ها، این مذاکرات به میزبانی ملک عبدالله در شهر مکه عربستان سعودی برگزار شد. سعود الفیصل وزیر امور خارجه عربستان تایید کرد که مذاکرات “به درخواست حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان” انجام شده است. به اذعان سعودی ها، دخالت بیشتر عربستان مشروط به این بوده است که احزاب افغانستان سلاح های خود را زمین گذاشته و وارد جریان اصلی سیاسی شوند.

گرگوری گاس، کارشناس برجسته عربستان سعودی در دانشگاه ورمونت، براین باور بود که با توجه به روابط تاریخی ریاض با طالبان، بعید بود که عربستان صرفاً با توجه بر منافع استراتژیک عمل کرده باشد. «سعودی ‌ها به دلیل ارتباط با طالبان متضرر شدند. بدیهی است که حادثه ۱۱ سپتامبر آنها را به دردسر بزرگی انداخت، تنها دلیل آنها برای اقدام به این کار این است که کرزی از آنها خواسته باشد.” برخی دیگر بر این باور بودند که عربستان سعودی با هدفی استراتژیک­تر انگیزه می گرفت. چنانچه دنیل مارکی، عضو ارشد شورای روابط خارجی آمریکا اذعان داشت که سعودی ها قصد دارند “متحد کننده/عامل یکپارچه  ساز جامعه سنی” در افغانستان باشند.  (Bruno, 2008)

تاثر معادلۀ عربستان-افغانستان از دو رویداد: بهار عربی و خاتمه عملیات ایالات متحده/ناتو (۲۰۱۵-۲۰۱۱)

از سال ۲۰۱۱، دو رویداد مهم معادله عربستان و افغانستان را تغییر داد: ۱-بهار عربی که باعث تولد و اشاعۀ خیزش مردمی در کشورهای خاورمیانه علیه رژیم های استبدادی شد که این مسئله مستلزم تمرکز مجدد و اساسی منافع استراتژیک عربستان سعودی نسبت به همسایگان نزدیک خود در خاورمیانه بود. ۲- و پایان دادن به مداخله نظامی ایالات متحده/ناتو در افغانستان که ضعف های اساسی اقتصادی و امنیتی را در افغانستان به وجود آورد، در حالی که شورش طالبان و اقدامات آنها همچنان ادامه داشت.

در حالی که منافع، تمایلات و ظرفیت های عربستان سعودی برای کمک به افغانستان کاهش یافت، نیاز افغانستان به چنین کمک هایی از سوی کشورهای سابق و سایر کشورهای منطقه افزایش یافت. بهار عربی که در سال ۲۰۱۱ در تونس و مصر آغاز شد، به سرعت به لیبی، یمن و سوریه گسترش یافت. سقوط دولت ‌ها در این کشورها و گسترش جنگ داخلی در سوریه شدیدا به احساس امنیت منطقه ای عربستان سعودی و دیگر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس آسیب جدی وارد کرد. اعتراضات برای آزادی بیشتر و حقوق مدنی در بحرین توسط اکثریت شیعه شعله ور شد. تظاهرات همچنین در استان شرقی عربستان – منطقه اصلی تولید نفت- با جمعیت زیادی شیعه که از شرایط تبعیض آمیز شکایت داشتند، سربرآورد.

 مقامات سعودی با سرکوب مخالفان؛ افزایش مزایا و یارانه ‌ها تا مبلغ حدود ۱۲۰ میلیارد دلار به شهروندان با هدف منصرف کردن مخالفان؛ و کمک مالی به نیروهای مقاومت در کشورهای آسیب دیده برای شکست این جریان خیزشی و بازگرداندن دولت های غالبا متحد و دوست در آن کشورها، به این تحولات واکنش نشان دادند. همزمان، تنش ها با ایران و متحدانش (عراق، سوریه و لبنان) افزایش یافت و هزینه های نظامی بالاتری را ایجاب کرد. بدین ترتیب اولویت های راهبردی عربستان سعودی تغییر و پادشاهی سعودی خواستار تغییر جهت در سیاست خارجی شد و سیاست خارجی جدید بیشتر خاورمیانه محور گشت.

 بدین ترتیب بحث امنیت خارجی از طریق افزایش حمایت از همسایگان دوست از طریق کمک‌ های مادی به نیروهایی که با رژیم ‌های غیردوست (یمن و سوریه) می ‌جنگند و کمک به مقابله با نفوذ ایران در حال ظهور در منطقه تقویت شد. تأثیر منفی بر افغانستان تنها تا حدی با افزایش توجه به مقابله با نفوذ فزاینده ایران در آن کشور سر به سر و متوازن شد. از سوی دیگر، پس از توافق سال ۲۰۱۲ بین ایالات متحده و افغانستان برای کاهش تدریجی نقش نظامی ایالات متحده و ناتو، نیاز افغانستان به کمک های مالی خارجی و حمایت های امنیتی افزایش یافت که از منابع داخلی یا غیرآیساف قابل تامین و برآورده شدن نبود.

کاهش مداوم قیمت جهانی نفت در سال ۲۰۱۵ چالش های استراتژیک برای عربستان سعودی را تشدید کرد. بدون هیچ راه جایگزینی برای تامین مالی (مانند عربستان سعودی و سایر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس) برای پر کردن شکاف منابع، رشد اقتصادی در افغانستان از میانگین ده درصد در سال ۱۱-۲۰۰۲ به کمتر از سه درصد در سال در سه سال بعد کاهش یافت. (Iqbal, 2016: 120-121)

تشدید نقش آفرینی های قطر؛ کشوری کوچک، اما رقیبی بزرگ برای سعودی ها در مسائل افغانستان

ریاض همچنین در تلاش ‌های دوره ‌ای متناوب از آشتی و میانجیگری بین عناصر دولت افغانستان و طالبان و همچنین بین گروه‌ های متفاوت طالبان مشارکت داشته است؛ هرچندکه به نظر می‌ رسد این تلاش ‌ها موقتی و غیررسمی بوده‌ اند. به گزارش روپرت استون، خبرنگار آزاد مسائل جنوب آسیا و خاورمیانه، در سال ۲۰۱۱، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر در به دست گرفتن میزبانی یک دفتر سیاسی برای طالبان باهم رقابت داشتند. عربستان و امارات به عنوان شرط میزبانی این گروه خواستار آن شدند که القاعده را کنار گذاشته و قانون اساسی افغانستان را بپذیرند. لیکن قطر چنین خواسته ای نداشت و این دفتر در سال ۲۰۱۳ در دوحه افتتاح شد. از آن زمان، رقابت عربستان سعودی با قطر تشدید و در سال ۲۰۱۷ به اوج خود رسید.

در تلاش بیشتر برای به حاشیه راندن قطر و کاهش نفوذ آن در افغانستان، ریاض از دونالد ترامپ خواستار بسته شدن دفتر سیاسی طالبان در دوحه شد. همچنین فرستاده سعودی در افغانستان قطر را به حمایت از طالبان متهم کرد. این لفاظی های تند بخشی از نگرش خصمانه فزاینده سعودی ها به این گروه گردید؛ چنانچه سعودی ها همچنین از تاکتیک های قهری برای وادار کردن طالبان به مذاکره استفاده کرده است.

برای مثال، در ماه ژوئیه ۲۰۱۸ عربستان سعودی کنفرانسی از علما ترتیب داد که جنگ طالبان را غیراسلامی خواند و خواستار گفتگوهای صلح شدند. عربستان سعودی همچنین فشار بر متحد خود پاکستان را برای کاهش حمایت ادعایی خود از گروه های تروریستی افزایش داد. لیکن ریاض موفقیت دیپلماتیک چندانی نداشت. در مقابل، قطر نیز نه تنها در پیشنهاد خود برای میزبانی دفتر طالبان پیروز شد، بلکه دورهای متعددی از مذاکرات را میانجیگری کرد.

در چند سال اخیر چنین به نظر می رسید که موضع روزافزون ضد طالبانی عربستان سعودی کمکی به تحکیم اتحادهای منطقه ای حیاتی ریاض و تلاش برای کاهش اثربخشی ابتکارات دیپلماتیک قطر در افغانستان قطر در مسیر دست یابی اجماع خاورمیانه بود. چنانچه در ۷ آگوست ۲۰۱۷، مشاری بن مزعل الحربی، دیپلمات عربستان سعودی در افغانستان، در مصاحبه با خبرنگاران افغان، طالبان راتروریست های مسلحتوصیف کرد.

لیکن باید گفت گرچه عربستان سعودی از سال ۲۰۰۱ حمایت دیپلماتیک خود از طالبان را کنار گذاشت، اما پادشاهی سعودی همچنان به جریانی از کمک های مالی خصوصی اجازه می داد تا به طالبان کمک مالی کنند. حمایت مالی عربستان سعودی از طالبان همچنین به تلاش‌های پاکستان برای تقویت قابلیت ‌های نظامی طالبان کمک کرده و به طالبان یاری رسانده تا به عنوان یک بازدارنده در برابر افزایش نفوذ ایران در افغانستان عمل کند. اما شاید این دست لفاظی های خصومت آمیز شاید نشان از این داشت که این بار طالبان با دیگر کشورها بده بستان و تعاملاتی چند سو یافته و دیگر شریک قابل اعتمادی برای ریاض برای همکاری در افغانستان محسوب نمی شوند.

لفاظی های ضد طالبان ریاض همچنین از سوی برخی ناقدان با هدف جلوگیری از کمک مالی خصوصی وهابی ها در عربستان سعودی از ارائه کمک های مالی به طالبان و تشویق آنها به انتقال منابع خود به سمت تقویت قدرت اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان تحلیل می شود. چنانچه در همین راستا و به منطور تشویق سرمایه‌گذاران سعودی برای حمایت از دولت افغانستان، ملک سلمان و غنی پادشاه عربستان سعودی در ۲۲ مه نشستی دوجانبه در ریاض برگزار کردند.

در آن دیدار، غنی از عربستان سعودی به عنوان یک میانجی بالقوه موثر میان کابل و گروه های مسلحی که به دنبال بی ثباتی در افغانستان هستند، تقدیر کرد. هر دو رهبر همچنین توافق کردند که محدودیت‌ های ویزا را کاهش داده و عربستان سعودی متعهد شد کمک مالی به تحرکات سیاسی با پیوندهای تروریستی را قطع کند. بدین ترتیب شاید بتوان گفت اقدامات ملک سلمان نشان دهندۀ تعهد بی چون و چرای ریاض به حمایت از مشروعیت غنی به عنوان رئیس جمهور افغانستان بوده است.

می توان گفت از زمانی که محمد بن سلمان به عنوان ولیعهد عربستان سعودی در ژوئن ۲۰۱۷ منصوب شد، پادشاهی سعودی انتقادات خود را از کشورهایی که همچنان به حمایت مالی، کمک های نظامی یا مشروعیت دیپلماتیک به طالبان ادامه می دهند، افزایش داد. این تغییر در سیاست را می شد با تمایل ریاض برای همسویی بیشتر سیاست ‌هایش با تلاش ‌های ایالات متحده برای قطع ارتباط طالبان با حامیان بین ‌المللی توضیح داد.

 از دیگر سو، از آنجایی که استراتژی ترامپ در افغانستان به صراحت حمایت دولتی از تروریسم را محکوم می کند، موضع ضد طالبان عربستان سعودی با هدف متقاعد کردن واشنگتن به این موضوع بود که قابل اعتمادترین شریک ایالات متحده در شورای همکاری خلیج فارس (GCC) است. سعودی امیدوار بود محکومیت های تهاجمی این کشور در رابطه با روابط قطر با طالبان، ایالات متحده را متقاعد کند که شراکت امنیتی خود با دوحه را برای حفظ روابط مثبت با ریاض کاهش دهد؛ امری که نه تنها محقق نشد، بلکه شاهد برجسته شدن نفوذ دیپلماتیک قطر در مذارکات بین الافغانی و نقش کاتالیزوری این کشور کوچک خلیج فارس در میانجیگری های سیاسی و انعقاد توافقنامه ۲۰۲۰ دوحه بودیم.

به طور کلی،  شاید بتوان گفت تا پیش از این، باور براین بود که سعودی ‌ها – که از طریق کانال ‌های خصوصی یا مخفی – به طور ضمنی از طالبان حمایت کرده‌اند، به گونه ‌ای این  پادشاهی را به یک کارگزار مهم قدرت تبدیل می ‌کند و با جریان خروج ایالات متحده، تفکری از به دست گرفتن سرنوشت افغانستان احیا شد، اما در نهایت باید گفت علی رغم بازی در چندین جنبه از معادله ژئوپلیتیکی یک راه برای پیشبرد منافع استراتژیک سعودی ها، عربستان سعودی همواره یک قدم در تمامی سیاست ها عقب بوده است.  (Ramani, 2017)

عربستان سعود؛ کاهش نفوذ، کاهش اهمیت؟!

در ژوئیه ۲۰۲۱، نیروهای آمریکایی از پایگاه هوایی بگرام خارج شدند. شاهزاده فیصل بن فرحان، وزیر امور خارجه عربستان سعودی به پاکستان سفر کرد و در ماه اوت، ژنرال فیاض بن حامد الرویلی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح عربستان سعودی، با عمران خان، رئیس جمهور سابق این کشور دیدار کرد. بدین ترتیب به طور گسترده گمان می رفت سرویس اطلاعاتی پاکستان، آی اس آی، و متعاقبا سعودی ها به طور مخفیانه از طالبان حمایت می کند.

 اما همان طور که برخی کارشناسان هشدار دادند؛ نفوذ پاکستان بر طالبان، مانند عربستان سعودی، در سال ‌های اخیر کاهش یافته است و شاهد بودیم که قطر و ترکیه به‌ عنوان طرف ‌های کلیدی از مذاکره ظاهر شده ‌اند. به گزارش وب سایت چشم خاورمیانه، «عارف رفیق» رئیس شركت مشاوره ویزیر (Vizier) كه در نیویورك در زمینه مشاوره مخاطرات سیاسی فعال است براین باور بوده که “طالبان (امروز) روابط خود را با سایر دولت های منطقه توسعه داده اند. آنها در سطح جهانی بیش از پیش در ارتباط بوده و (برای آنها) سعودی ‌ها به اندازه گذشته اهمیت ندارند.»

اما به هر ترتیب می توان گفت پس از تسلط طالبان بر این کشور (۱۵ اوت ۲۰۲۱)، عربستان سعودی با کمک پاکستان به دنبال احیای نقش جدیدی در افغانستان بود. چنانچه بر اساس گزارش ‌ها، محمد بن سلمان، ولیعهد قدرتمند عربستان سعودی به ترکی الفیصل، رئیس سرویس اطلاعاتی سابق این کشور، مأموریت داد تا روابط میان رهبران طالبان را که بیش از دو دهه پیش با آنها ارتباط داشت، تجدید کند.

 چنانچه به گرازش اینتلیجنس آنلاین، ترکی الفیصل با ملا یعقوب، پسر ملا عمر، یکی از بنیانگذاران طالبان، ملاقات و همچنین با ملا برادر، مقام ارشد طالبان در قطر نیز دیدار کرد. اما شاید بتوان گفت نفوذ بر طالبانِ امروز که تعاملات گسترده تری با بازیگران دولتی و غیردولتی مختلف دارند، چندان قابل پیش بینی، سهل و آسان نیست و سعودی ها در دید طالبان تنها کانال های تامین مالیِ قدرتمندی محسوب می شوند و همچون ایالات متحده، از این پادشاهی فاصله می گیرند.

بدین ترتیب به نظر می رسد امروز سعودی ها رسما از متحدان قدیمی خود فاصله دارند. طالبان ظاهراً عربستان سعودی را تحقیر و به آن بی ‌اعتماد است، چرا که به نظر طالبان، عربستان سعودی پس از یازده سپتامبر خیانت کرده است. همچنین روابط این گروه با پاکستان نیز رو به سردی گذاشته است. اگرچه در یک مرحله آنها به‌ عنوان میانجی‌ های بالقوه در مذاکرات بین طالبان و دولت سرنگون ‌شده افغانستان دیده می ‌شدند، کشور کوچکتر خلیج فارس، یعنی قطر در چند سال گذشته این نقش را تمام و کمال و مطابق میل طالبان ایفا کرد.

جدا از نقش خنثی شدۀ سعودی ها در مذاکرات صلح، همچنین در رابطه با عدم اتخاذ سیاست هایی موثر برای بهبود شرایط در افغانستان از سوی عربستان طی سال های اخیر، برخی منتقدان براین باورند که ایفای نقش پررنگ تر عربستان در طول سی سال گذشته بیشتر ایدئولوژیک بوده است و ریاض در میانجی گری و فشار بر طالبان عملا تلاش هایی عمده ای صورت نداد. همچنین به گزارش شبکه اطلاع رسانی افغانستان، در این میان مخالفان بر این نظرند عربستان سعودی هیچگاه به اندازه ای با افغانستان دوست نبوده که به زدودن ریشه های تروریزم، بنیادگرایی مذهبی و افراطی گری ایدئولوژیک منجر گردد.

جمع بندی

نفوذ عربستان سعودی بر طالبان با تأمین مالی مدارس مذهبی یا مدارس تندرو اسلامی در پاکستان، جایی که این جنبش سرچشمه گرفته است، آغاز شد. عربستان سعودی، متحد دیرینه پاکستان، از تبلیغ اسلام آباد برای طالبان حمایت کرده است. در طول سال ها، شیوخ ثروتمند سعودی و نیکوکاران ثروتمند نیز با تأمین مالی خصوصی شورشیان جنگ را برانگیخته اند. همچنین عربستان سعودی یکی از سه کشوری بود که دولت طالبان را به رسمیت شناخت و ریاض در طول جنگ داخلی افغانستان از طالبان حمایت کرد.

هرچند این پادشاهی به دلیل حضور تاریخی القاعده و اسامه بن لادن، به واقع نگرانی های شدید و علنی در رابطه با افغانستان داشته است. عربستان سعودی همچنین دارای رابطه ای عمیق و چند وجهی با متحد نزدیک خود پاکستان و رابطه ای فزاینده دردسرسازی با ایران دارد. با این حال، سیاست خارجی عربستان سعودی در رابطه با افغانستان ساده، صریح و به آسانی قابل درک نبوده و مشخص نیست که آیا پادشاهی سعودی دررابطه با افغانستان سیاستی منسجم و معین دارد یا خیر؛ چنانچه زمانی شاهد رسمیت بخشیدن به طالبان بوده و زمانی شاهدیم که آنها را تروریست هایی مسلح می خوانند.

شاید بتوان گفت عربستان سعودی بین عناصر مختلف طالبان (پیروان تندرو در مقابل رهبران قدرت ‌طلب) تمایز قائل است و مایل است هسته سخت را از جنبش گسترده‌ تر جدا کند. عربستان سعودی در زمان ملک عبدالله، چیزی را دنبال کرده است که می توان آن را یک سیاست خارجی فعال توصیف کرد. به طور سنتی، عربستان سعی داشته به گونه ای نامحسوس و دور از توجهات عمومی پیشروی کند تا اینکه نقشی آشکار در مسائل بین المللی داشته باشد. با این حال، در سال های اخیر این پادشاهی به دنبال مشارکت بیشتر در مناطق استراتژیک کلیدی (یمن، عراق، سومالی، فلسطین، لبنان، سوریه و غیره) بوده است و این رفتار عربستان عمدتاً ناشی از شناخت این موضوع است که پادشاهی سعودی نمی ‌تواند برای پیشروی درراستای اعمال بهترین منافع خود به کشورهای دیگر وابسته باشد.

سیاست خارجی سعودی همچنین در سال های اخیر برای حفظ نقش مرکزی عربستان در جامعه جهانی مسلمانان عمل کرده است. به ویژه، عربستان سعودی کمک ها و حمایت مالی به افغانستان پس از طالبان ارائه کرده است. لیکن مسئله ای که همواره مطرح می شد این بوده است که مخارج هنگفت خارج از بودجه در عربستان سعودی و همچنین کمک های مالی خصوصی از سمت بازیگران مختلف سعودی (شاهزاده های ارشد، شخصیت های مذهبی، بازرگانان و غیره)، روندی منسجم از ارزیابی کلی هرگونه کمک های مالی عربستان را پیچیده می کند. به طور خلاصه، وجود ارائه شده از منابع متعدد در عربستان سعودی به مقاصد مختلف در افغانستان سرازیر می شود. این خصلت از سازماندهی نشدن مسبب جریان یافتن کانال های مالی از سمت سعودی ها به مقاصد و اهداف نامشخص گردیده است.

به هر روی شاید بتوان گفت اکنون و با قدرت گیری مجدد طالبان این جریان برای سعودی ها به نحوی کج دار و مریز پیش می رود. چراکه عربستان سعودی با در نظر داشت معضل تروریسم و بیم از قدرت یابی داعش و القاعده،  نمی تواند برای مدت طولانی از صحنه خارج مانده و یا در پس پرده فعال باشد؛ اما از دیگر سو نیز جانب احتیاط را رعایت نموده و نمی تواند ریسک کرده و همچون گشته در به رسمیت شناختن طالبان پیشتاز میدان شود. ریاض که با انتقاد واشنگتن درباره شرایط حقوق بشر در این پادشاهی روبرو شده است، ممکن است برای دوری از هدف قرار گرفتن در آماجِ حملات، فعلا از انداختن خود در شرایطی بحرانی با گروه طالبان نیز اجتناب کند. سعودی ‌ها که لیبرال‌ تر گشته اند، سعی دارند نشان دهند نقطه مشترک کمی با طالبان دارند و درصدد بر می آیند تا از هر گونه مقایسه با گروه مذهبی افغانستان اجتناب کنند.

در همین راستا به گفته محمد السلمی، رئیس مؤسسه بین المللی مطالعات ایران در ریاض، ریاض مایل است از تبدیل شدن کابل به “دولتی ایدئولوژیک که تفسیری افراطی از دین در همه اشکال آن را اتخاذ می کند” جلوگیری کند. این امر می ‌تواند افغانستان را به یک مرکز تروریستی جهانی تبدیل، افراط‌گرایان را جذب کرده و آنها را در سرتاسر جهان مستقر کند؛ همانطور که در مورد ظهور القاعده اتفاق افتاد.» (Miles, 2018)

با در نظر گرفتن خطر تروریسم و نگرانی سعودی ها، شایان ذکر است که تروریسم در طول دهه ۱۹۹۰ به تدریج به عربستان سعودی بازگشت. چنانچه کهنه سربازان سعودی از جنگ های ضد شوروی در افغانستان، و مبارزان سعودی از درگیری های بعدی که شامل مسلمانان در مناطق دیگر بود، و درجه داران سعودی از اردوگاه های آموزشی تروریستی مستقر در افغانستان در این دوره به پادشاهی بازگشتند. برخی در نهایت هسته سازمانی را تشکیل دادند که خود را القاعده در شبه جزیره عربستان (AQAP) می نامید، که در می ۲۰۰۳ یک عملیات مرگبار حملات تروریستی را با همکاری متحدان محلی راه اندازی کرد.

به هر حال؛ گرچه برخی پیش بینی کرده اند که پادشاهی رویکردی عمل گرایانه در پیش خواهد گرفت و “سعودی ها در نهایت مجبور خواهند شد [مجددا] طالبان را بپذیرند… چراکه آنها هیچ گزینه دیگری ندارند”؛ لیکن با چالش های فوق الذکر به ویژه احتمالاتی از روند تقابل با متحدان منطقه ای و فرامنطقه ای و همچنین معضل تروریسم در منطقه، شاید بتوان گفت فعلا سعودی ها در حال رصد شرایط بوده، بلکه در برخی موارد و برای همسو نشان دادن خود با جامعه جهانی و محکومیت موانع و محدودیت های اعمال شده از سوی طالبان، گاها منتقد سیاست های دینی و اعمال آنها به شیوه ای سخت گیرانه در جامعه نیز هستند.

چنانچه پیشتر با مسدود کردن دسترسی زنان به دانشگاه در دسامبر ۲۰۲۲ و ممنوعیت تحصیلات عالی برای زنان از سوی طالبان، عربستان سعودی و پاکستان ممنوعیت تحصیل دختران را محکوم کردند؛ اما در نهایت به هرروی نباید فراموش کرد دو کشور مذکور خود حامیان طالبان بوده و هستند. به هرروی آنچه غالب ناظران سیاسی بر آن اتفاق نظر داشته اند، عدم امکان و احتمالِ اتحاد مجدد طالبان امروز و عربستان سعودی است.

منابع :

– Boucek, Christopher, (2010), “IS A REGIONAL STRATEGY VIABLE IN AFGHANISTAN?”, Ashley J. Tellis & Aroop Mukharji, Editors, Carnegie Endowment for International Peace

– Bruno, Greg, (2008), “Saudi Arabia and the Future of Afghanistan”, https://www.cfr.org/backgrounder/saudi-arabia-and-future-afghanistan

– csrskabul, (2016), “The NUG and Kabul-Riyadh ties”, https://csrskabul.com/en/?p=1916

– Iqbal, Zubair, (2016), “Stakes and Role of Saudi Arabia in Afghanistan”, book at the two-day international Conference on “Evolving Situation in Afghanistan: Role of Major Powers and Regional Countries” organised by the Islamabad Policy Research Institute (IPRI)

-Miles, Hugh, (2021), “The Aftershocks of the Saudi and American Debacle in Afghanistan”, https://www.fairobserver.com/region/middle_east_north_africa/hugh-miles-arab-digest-saudi-arabia-taliban-afghanistan-arab-world-news-middle-east-24792/

– Ramani, Samuel, (2017), “What’s Behind Saudi Arabia’s Turn Away from the Taliban?”, https://thediplomat.com/2017/09/whats-behind-saudi-arabias-turn-away-from-the-taliban/

– Steinberg, Guido & Woermer, Nils, (2013), “EXPLORING IRAN & SAUDI ARABIA’S INTERESTS IN AFGHANISTAN & PAKISTAN: STAKEHOLDERS OR SPOILERS – A ZERO SUM GAME? PART 1: SAUDI ARABIA”, CIDOB Policy Research Project

– Travis, Hannibal, (2005), “FREEDOM OR THEOCRACY? CONSTITUTIONALISM IN AFGHANISTAN AND IRAQ”, Northwestern University Journal of International Human Rights, Volume 3 | Issue 1 Article 4



 

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت