مهرالدین مشید

 

خاموشی پیش از توفان و پیچیده گی اوضاع سیاسی افغانستان

جنگ های نیابتی و دیپلوماسی نیابتی و شکننده گی اوضاع افغانستان

افغانستان تحت حاکمیت طالبان، پس از فراز و فرود های دوامدار روز های دشوار و آرمونی را سپری میکند و اوضاع سیاسی و اقتصادی و امنیتی به مراتب پیچیده تر از گذشته شده است که فضای اندوهبار و شدید پولیسی آن حکایت از خاموشی پیش از توفان را دارد. حضور ده ها گروۀ تروریستی تحت حمایت طالبان در شمال و حضور گروه‌هایی زیر چتر داعش از جنوب و شرق تا شمال حکایت از پی آمد های ناگواری دارد که به دلیل پیوند ها و قول و قرار های استخباراتی و اعتقادی با طالبان و شبکۀ جهانی تروریزم مهار ناپذیر تلقی می شوند. در این ميان تنها مردم شوربخت و بلا کشیدۀ افغانستان اند که با غم بزرگ و اندوۀ بیکرانی دست و پنجه نرم می کنند؛ اما دریغ و درد که نه تنها هنوز بار گران‌سنگ جنگ نیابتی برروی شانه های زخمی مردم افغانستان سنگینی میکند؛ بلکه پس از سیطرۀ طالبان و به رسمیت شناخته نشدن امارت آنان قربانی بدترین دیپلوماسی نیابتی نیز گردیده اند. باتاسف که بازیگران منطقه ای و جهانی و سازمان های بین المللی با عقب زدن مردم افغانستان از صحنۀ فعال سیاسی، زیر پوشش دفاع از حق آنان دنبال منافع خود اند و مردم افغانستان و منافع ملی آنان را فدای دیپلوماسی نیابتی خود کرده اند. هنوز از وحشت و دهشت جنگ نیابتی بیش از چهار دهه چیزی کاسته نشده که بار گران‌سنگ دیپلوماسی نیابتی چون کوهی از انتظار بر سینه های زخمی مردم افغانستان سایه افگنده  و زنده گی آنان را به شب های تار بدل کرده است.

از همه مهمتر اینکه حضور دهها گروۀ تروریستی خطرناک در شمال اکنون روسیه و چین و ایران را در تلۀ آزمون افگنده و نگرانی مقام های کشور های یادشده را از یک جنگ نیابتی در آنسوی آمو سبب شده است. از یادآوری نکات یاد شده نشانگر این است که افغانستان تحت حاکمیت طالبان در حال تبدیل شدن از میدان جنگ نیابتی به سکوی پرش جنگ نیابتی بدتر از آن است. بدون تردید شبکه های استخباراتی از طریق مجرا های همکار شان این جنگ نیابتی را برای طالبان تلقین دینی کرده باشند و اما آنچه مسلم است، اینکه این بازی افغانستان را تا افتادن به پرتگاۀ اوضاع نابسامانی به پيش می برد که مقدمه های آن در زمان جمهوریت فراهم شده بود و با به قدرت رساندن طالبان در منصۀ اجرا قرار گرفته است. کرزی و غنی با خیانت های آشکار زمینه ها را برای طالب سازی و تقویت و بقای طالبان فراهم کردند و با فرار سازمانیافتۀ غنی و تخلیۀ افغانستان از افراد چیزفهم و نخبه به شدت ادامه دارد. در موازات این بازی تعامل بسیاری از کشور های جهان با طالبان در راستای تقلیل بخشیدن خواست های برحق و انسانی مردم افغانستان صورت می گیرد. طالبان که نبض جهان را یافته اند و با وضع محدودیت های کار و آموزش به زنان و دختران قطعۀ بازی را ماهرانه در دست گرفته اند تا با دور زدن حکومت فراگیر به مثابۀ نخستین خواست برحق مردم افغانستان، در دقیقۀ نود از آن به سود خود تا سرحد به رسمیت شناختن استفاده کنند تا بالاخره جنگ نیابتی با سناریوی تازه و بازیگران جدید در  افغانستان به راه بیفتد.

جنگی که از چندیدن دهه بدین سو خوشی و رفاه و شگوفایی و خوش بختی را از مردم افغانستان گرفته و تیغ از دمار آنان بیرون کرده است. این در حالی است که رهبران جهادی قربانی جنگ نیابتی پاکستان و کشور های غربی در رقابت با شوروی پیشین گردیدند و با به پایان رسیدن ماموریت شان، فلسفۀ وجودی آنان نیز منتفی گردید و با کنار زدن آنان گروۀ نیابتی جدید زیر نام طالبان، جنگ نیابتی با شکل و شمایل جدید آغاز شد که با راندن گروه‌های جهادی به قدرت رسانده شدند و پس از یک توبیخ، بیست سال بعد دوباره بر اریکۀ قدرت نشانده شدند. در این مدت نه تنها مردم افغانستان قربانی جنگ نیابتی در موجی از حمله های انتحاری و انفجاری شدند؛ بلکه به نحوی قربانی دیپلوماسی نیابتی نیز شده اند که امضای معاهدۀ ژنیو بوسیلۀ پاکستان و امضای معاهدۀ دوحه در غیاب مردم افغانستان نمونه های آشکار آن است.

توافقنامه‌ ژنو (۱۴ اپریل ۱۹۸۸) در پی ۴۱ دور مذاکره بین مقام‌های دولت وقت افغانستان، پاکستان، شوروی و آمریکا با میانجیگری دیه‌گو کوردوویز نماینده ویژه سازمان ملل در امور افغانستان به امضا رسید. سربازان شوروی پس از امضای این توافقنامه در ١۵ فبرورى ۱۹۸۹ از افغانستان خارج شدند. معاهدۀ دوحه توافقنامه صلحی است که در ۲۹ فبروری ۲۰۲۰ بین ایالات متحده آمریکا و گروه طالبان در دوحه، قطر امضا شد. بربنیاد این توافقنامه امریکا پذیرفت که در عرض ۱۴ ماه تمام نیروهای نظامی، متحدان و شرکای ائتلافی، به‌شمول تمام کارمندان غیرنظامی و غیردیپلماتیک، پیمان‌کاران امنیتی خصوصی، مربیان، مشاوران و پرسنل خدمات حمایتی خود را از افغانستان خارج خواهد کرد.

معاهدۀ نخستین در نتیجۀ ناکام ساختن تلاش های بنین سیوان در نتیجۀ پیمان جبل سراج میان مسعود و مزاری و شاخه پرچم و درگیری میان نیرو های مسعود و حکمتیار به ناکامی انجامید. سیوان در گفت و گویی اظهار کرد که نجيب حاضر شد تا از قدرت کنار برود و طرف ها روی صلح به توافق برسند. به همین گونه معاهدۀ دوحه هم در نتیجۀ شتاب آمریکا و خیانت و کارشکنی غنی و مداخلۀ آی اس آی به ناکامی انجامید. دلیل این همه ناکامی ها جنگ نیابتی بوده که دیپلوماسی نیابتی را بر مردم افغانستان تحمیل کرد و حالا بر پشت و پهلوی آنان نه تنها آتش خونین جنگ نیابتی سنگینی می کند؛ بلکه زخم های چرکین دیپلوماسی نیابتی نیز بیشتر از گذشته چون کابوسی بر روان آنان وزن افگنده است.

دیپلوماسی نیابتی که در نتیجۀ جنگ فرسایشی در برابر تهاجم شوروی و بعد حملۀ آمریکا بر مردم افغانستان تحمیل شده و اکنون پس از حاکمیت طالبان مصداق روشنی در افغانستان پیدا کرده است. مثلی که در جنگ های نیابتی شخصیت ها و دسته ها و گروه‌های سیاسی یک کشور زیر نام جنگ های میهنی ابزاری در دست قدرت های خارجی قرار می گیرند تا از آنان برای برآورده شدن اهداف راهبردی شان سود ببرند. به همین گونه دیپلوماسی نیابتی نیز در دست قدرت های خارجی است که از آن برد مردم افغانستان استفادل ابزاری می کنند. چنانکه امریکا و پاکستان دیروز با استفاده از جنگ نیابتی مجاهدین و بعد طالبان را ابزار قرار دادند. پاکستان در فصل دیگری پس از حملۀ آمریکا به افغانستان دوباره طالبان را ساخت و به جنگ نیابتی خود برضد مردم افغانستان ادامه داد.

گفتنی است که جنگ های نیابتی ایران برضد عربستان از طریق گروه‌هایی چون حزب الله و فاطمیون و زینیون و غیره و جنگ های محرمی نیابتی آمریکا از خاورمیانه تا آفریقا و امریکای لاتین و افغانستان از جمله جنگ های بزرگ نیابتی است. با تاسف که افغانستان و مردمش از بدترین قربانیان جنگ نیابتی در دنیای معاصر اند که با به قدرت رسیدن طالبان اوضاع افغانستان به شدت پیچیده و چند جانبه و چندین لایه و مرموزتر و در عین زمان دستخوش دیپلوماسی نیابتی شده است. دیپلوماسی نیابتی از سوی کشور هایی به کار گرفته می شود که سياست خارجی مستقلی ندارند، برای حل و فصل مسایل خارجی شان دست به دامن قدرت‌های خارجی می زنند. این گفت و گو ها به گونۀ مستقیم نه، بلکه بوسیلۀ واسطه ها یا میانجیگران صورت می گیرد. در واقع میانجی ها موضوع نظر کشور ها را با طرف مقابل مطرح می کنند. از اینکه این گفت و گوها از کانال منافع ملی واسطه يا ميانجی ها ميگذرد و بيش از آنکه تامين‌کننده مناسبات دو طرف باشد، تامين‌کننده مناسبات منافع طرف ميانجی ها است.

در این رویکرد دو طرف از طريق سخنرانی ها و موضع‌گيری ها پاسخ همديگر را مي‌دهند. اين موضع‌گيری ها به‌طور طبيعی هم هدفش پاسخ دادن به طرف مقابل است و هم قانع کردن همه لابی هاي داخلی و خارجی که مترصد اين رابطه هستند و از اين رابطه سود و زيان‌های گوناگونی را می برند که به نحوی تنش های سیاسی را در پی دارد و به سود کشور های اصلی نیست. در همین حال این دیپلوماسی تقابل‌ها و چالش‌هایی را در پی دارد که بجای کاهش تنش ها برعکس بر آنها می افزاید. در میان این تنش ها وقایع اصلی به تعبیری تحریف و ماست مالی می شوند که به نحوی تنش های جدید را در پی دارد. از گفته های بالا فهمیده می شود که افغانستان در فصل دیگری از تحولات سیاسی و اجتماعی خود بدترین جنگ نیابتی را در موجی از دیپلوماسی شکنندۀ نیابتی تجربه می کند.

علل و عوامل زیادی وجود دارد که حاکی از رفتن افغانستان به چنین پرتگاه است و بیانگر این واقعیت است که افغانستان چشم انداز سیاسی روشنی ندارد. چیدمان استخباراتی و دست کاری های مرموز شبکه ای در ساختار گروۀ طالبان طوری صورت گرفته که هر نوع تصمیم گیری واحد و ابتکار عمل را در عرصۀ ملی از آنان گرفته است. هسته گذاری شبکه ها در میان گروۀ طالبان طوری است که هیچگاهی متحد نباشند و همدست عمل نکنند. هر چند در ظاهر از موجودیت سه جناح چون، جناح مطلق وابسته و تحت فرمان آی اس آی، مانند شبکۀ حقانی و گروه هبت الله؛ جناح متمایل به آمریکا چون، ملابرادر و ملایعقوب و جناح وابسته به روسیه و ایران چون، متقی و طرفداران ملااختر منصور که در بازگشت از ایران و دیدار با پوتین در پایگاۀ نظامی روسیه در تاجکستان با اشارۀ آی اس آی  بوسیلۀ آمریکا کشته شد، یادآوری می شود؛ اما این به معنای مطلق نیست؛ زیرا حلقه هایی در میان طالبان موجود اند که به گونۀ جداگانه با کشور های غربی و ساختار های الیگارشی روسیه و چین در تماس هستند. این وابستگی ها نه تنها مانع اتحاد و یک پارچگی طالبان شده؛ بلکه فلسفۀ وجودی طالبان را بحیث یک گروه دارای برنامه های راهبردی زیر پرسش برده است. هدف اصلی از این هسته گذاری پیش برد عرادۀ جنگ نیابتی کشور های یادشده است. بنا براین برای طالبان دشوار است که هر تصمیمی بازتاب دهندۀ اجماع جمعی آنان باشد.این موضوع اختلاف میان این گروه‌ را به یک امر طبیعی و حتا آشتی ناپذیر بدل کرده است؛ اما کشور های دارای نفوذ در میان طالبان اهداف گوناگون شان به شمول جنگ نیابتی و ادامۀ این جنگ را در وحدت طالبان تلقی می کنند. از این رو تلاش می کنند تا آنان سقوط نکنند. در راستای این سیاست ها است که آمریکا هفته وار ۴۰ میلیون دالر برای طالبان می دهد. روسیه با عقد قرار داد نفت و سهمگیری در پروژۀ تاپی با طالبان ابراز همکاری می نماید. به همین گونه چین تعرفه های گمرکی خود را برای طالبان به صفر می رساند و ایران آماده گی خود را برای همکاری با طالبان اعلان می کند. حتا هند هم یک گام پیش گذاشته و حاضر به پیشبرد پروژه‌های پیشین خود در افغانستان شده و پاکستان هم از جهان می خواهد که برای شناسایی طالبان نباید فرصت را از دست بدهند.

یادآوری نکات فوق دلالت به این دارد که همه حلقه های حاکم یا گروهک سالاران از واشنگتن تا پیکنگ و مسکو و تهران و لندن در پشت جنگ های نیابتی جهان از فلسطین تا اوکراین و عراق و سوریه و افغانستان دست دارند و ذورق خونین جنگ های نیابتی در سراسر جهان را متحدانه به پيش می برند تا از سود فروش اسلحه و نفت پول بدست آورند و از آن برای حفظ حاکمیت های حلقه های فاسد در کشور های یادشده استفاده کنند. این کشور ها نه تنها جنگ نیابتی؛ بلکه دیپلوماسی نیابتی را نیز به پيش می برند. پس جنگ نیابتی و دیپلوماسی نیابتی لازم و ملزوم یکدیگر اند. با تاسف که امروز افغانستان در موجی از این بازی ها به ظرف گداختۀ تروریسم بدل شده و مکان امنی برای تروریست های جهانی بدل شده است.

اینکه طالبان حاضر به پاسخ گویی به خواست مردم افغانستان نیستند و در مدت یک و نیم سال گذشته به ارادۀ آنان مبنی بر تشکیل حکومت فراگیر اندک ترین توجه نداشته اند. دلیلش آشکار است ، آن این که امارت طالبان و وضع محدودیت های دست و پاگیر بویژه برای زنان افغانستان خودساختۀ طالبان نه، بلکه ساختۀ شبکه های استخباراتی بویژه آی اس آی است که از سوی آنان بخاطر خشک گردانیدن تمامی زمینه های مشارکت سیاسی در افغانستان مطرح و بوسیلۀ  طالبان عملی می شود. به همین گونه جنگ نیابتی و دیپلوماسی نیابتی ابزار های برای بقای تروریسم و ادامۀ امارت طالبان است. پایان این سناریو به معنای پایان امارت طالبان است. درست این زمانی ممکن است که طالبان از قدرت کنار زده شوند و یا به خودآگاهی انسانی و اجتماعی و جغرافیایی و تاریخی برسند. 

از آنچه گفته آمد، آشکار می شود که گروه‌های تروریستی مستقر در افغانستان بوسیلۀ کشور های گوناگون حمایت می شوند و آمریکا و روسیه و پاکستان و ایران و چین هر کدام گروۀ مورد نظر خود را حمایت می کنند. این گروهها از حمایت گروه‌های حاکم کشور های یادشده برخوردار اند و برای شعله ور ساختن جنگ نیابتی، چرخ های دیپلوماسی نیابتی را نیز زیر نام طالبان به سود خود به گردش نگهداشته اند تا زمانی این بازی ادامه خواهد داشت که گروه‌های نیابتی وابسته به آنان بر اریکۀ قدرت سوار و یا در عرصۀ سیاسی و نظامی فعال باشند. برندۀ این بازی بلاک تروریسم و گروه‌های تروریستی است و اما بازندۀ این بازی مردمان کشور هایی مثل افغانستان اند که در زیر سیطرۀ گروه تروریستی طالبان و گروه‌های هم پیمان آنان زنده گی مصیبت بار را در فضای خاموشی پیش از توفان سپری می کنند. یاهو

 

 

 


بالا
 
بازگشت