ســید مقصـود برهان

 

بمناسبت ۴۵ مین سالروز وفات بزرگمرد مبارز و اسطوره مقاومت
شادروان میر غلام محمد غبار

 

درست ۴۵ سال قبل از امروز -  تاریخ ۵ فبروری سال ۱۹۷۸ شخصیت بزرگ ملی، بزرگمرد مبارزه و اسطوره مقاومت میرغلام محمد غبار از دنیا رفت و ضمن مراسم شاندار در شهدای صالحین بخاک سپرده شد. بمناسبت این سالروز خاطره یی از ملاقات و صحبت شخصی ام را با مرحوم غبار در مورد نشر جریده ستاره افغان با شما در میان میگذارم.

قبل از آنکه به اصل موضوع در مورد چگونگی نشر جریده ستاره افغان به نگارندگی مرحوم غبار مطالبی را به عرض برسانم و خاطراتی که از مصاحبه با ایشان دارم  باز گو بدارم لازم میدانم تا متذکر شوم که این خاطره برمیگردد به 55 سال قبل از امروز یعنی سال 1346 خورشیدی که اینجانب محصل صنف چهارم ژورنالیزم در پوهنځی ادبیات پوهنتون کابل بودم. اما قبل از تقدیم مصاحبه توجه شما خواننده گرامی را به محدود جملاتی از مرحوم دوکتور اکرم عثمان که زمانی شادروان غبار را مختصراً چنین به معرقی گرفته بودند. 


 (غبار یک منشور کثیر الاضلاع بوده در جلو محقق توانایی سیاسی در نمیرخ مورخ دور اندیش و در بُعد - بعدی یک رزونامه نگار پرشور و رسالتمند  در انداز یک زندانی صبور و نستوه زندانهای دهمزننگ و سرای موتی، در موردی هم تبعیدی بدار کشیده شده یک دهکده بی آب و نان بنام بالابلوک د رکویر سوزان ولایت فراه.  تمام این نیمرخ ها کلیت شخصیت شاخصی را میسازد که فرهاد وار با تیشه مو بجام بیستون افتاد . سلسله جبالی که چند لا - در پیچاپیچی که راه ملت ما راه  بسوی آزادی و ترقی اجتماعی بسته بود – باز و حالا به زبان متداول در علم اجتماع از بن بست تاریخی و سد اسکندری سخن میرانیم که در تسخیرش در رویا های شرین غبار بود، نیم قرن تمام بخاطرش تیشه زد و بیخ آن حصار خارائین را سست کرد)

اکنونن می پردازیم به توضیح ملاقات بنده با مرحوم غبار و شرح اینکه چگونه توانستم ایشانرا از نزدیک ببینم و افتخار صحبت با ایشانرا حاصل کنم. طوریکه خوانندگان ارجمند اطلاع دارند در پوهنتون کابل مخصوصاً در بضعی از پوهنځی های علوم اجتماعی معمول و مرسوم بود که محصلان صنف چهارم باید مونوگرافی را غرض فراغت ختم تحصیل زیر نظر یکی ازاستادان مسلکی دیپارتمنت مربوط بنویسند. و بعد ا زصحه گذاری استاد  و طی مراحل  لازم، آنرا در دو کاپی  تایپ نموده یک کاپی آنرا در شبعه ریفرنس کتابخانه پوهنتون کابل غرض نگهداشت تسلیم و کاپی دوم آنرا نزد خود نگهدارند. و آنگاه حین اشغال وظیفه مبلغ 200 افغانی معاش امتیازی در معاش ماهانه شان اضافه میشد. به همین اساس نزد - یکی از استادان مسلکی دیپارتمنت ژورنالیزم پوهاند حبیب الرحمن هاله غرض تعین موضوع مونوگراف رفتم. استاد هاله موضوع مونوگراف مرا پروان و مطبوعات پروان تعین نمودند. زیرا او میدانست ک زادگاه من ولایت پروان است. این موضوع از دونگاه برای من جالب و دلچسپ بود، نخست اینکه میدانستم که جریده یی در زمان اعلیحضرت امان الله خان در پروان نشر میشد که نگارندگی آن بدوش شادروان غبار بود که من برای اکمال معلومات در زمینه باید مرحوم غبار را از نزدیک ملاقات میکردم و معلومات مفید و بیشتری را بدست میآرودم؛ دوم در باره وجه تسمیه پروان- چاریکار و سوابق تاریخی بگرام، توپدره، اوپیان، خواجه سیاران و غیره جاها با استادان و مورخین بزرگ در تماس میشدم. در قدم اول در جستجوی آدرس استاد غبار شده و شماره تلفون شانرا دریافت و تماس گرفتم، تلفون شانرا دخترشان « دنیا» که بعداً به داکتر دنیا غبار معروف شد- جوابداد. خود را معرفی، هدف خود را ابراز و عرض کردم که میخواهم در مورد جریده ستاره افغان با پدر شان  صحبت تا معلوماتی بدست آورم. دخترش بعد از صحبت با استاد، آدرس و زمان ملاقات را برای من تعین و تثبیت کرد.

منزل استاد در آنزمان در آپارتمانی در جاده ولایت کابل نزدیک به چهارراهی ملک اضغر بود. مطابق قرار قبلی به منزل شان رفتم- پسرشان که حشمت نام داشت و بعداً به حشمت خلیل غبار شهرت پیدا کرد – مرا خوش آمدید گفته به منزل بالا دعوت کرد. از خانه نشینمن به بالکن رفتیم که گلیم در آن هموار بود. در همین لحظه که منتظر آمدن استاد بودم خاطرات و حرفهای از نوجوانی ام به ذهنم آمد که بعضی از مردمان ترسو مخصوصاً ریش سفیدان که پسران شان به مطبوعات همکاری داشتند و چیزهای مینوشتند با عتاب به آنها میگفتند: (میخواهی همچون محمودی و غبار به کنج دهمزنگ بیفتی و کسی پرسانت را هم نکندو به دادت نرسد.)

با خود گفتم این همان غبار محبس دهمزنگ است که مشتاقانه به ملاقاتش  آمده ام. ... بعد از لحظاتی مردی با قامت بلند، سرفراز، اندام لاغر و وجاهت آمد، نگاه نافذی داشت – خوش برخورد بود. استاد بعد از احوالپرسی در مورد زندگی و علاقمندی من به این موضوع معلومات خواست. برایش عرض کردم و گفتم که استاد دیپارتمنت ما میدانست که زاد گاه من ولایت پروان است؛ بناً این موضوع را برای من تعین نمود. ایشان با خوشی پذیرفته و پرسید:

دلیل خوشحالی وعلاقمندی ات در چه است؟

گفتم: بخاطر مشرف شدن بحضور شما.

 مرحوم غبار سخنان خود را با این سخنان آغاز کردند:

خوب است که بعد از مدتی یکتن ا ز اهالی شمالی را می بینم، مردم شمالی مردم سلحشور هستند، در طول تاریخ در مقابل انگلیس، اسکندر، چنگیز و دیگر متجاوزین اشغالگر شهامت و مردانگی کم نظیری از خود نشان داده اند - که شهامت و سلحشوری شان قابل تقدیر است . من حق شانرا در کتابهای خود ادا کرده ام – حال میآیئیم سر اصل موضوع یا تاسیس جریده ستاره افغان.

زمانیکه شاه امان الله خان در سال 1297 خورشیدی قدرت را بدست گرفت و خود را پادشاه افغانستان اعلان کرد، انگلیس هنوز دولت او را برسمیت نشناخته بود، اما نضهت امانی شروع شده بود. مسئاله آزادی کشور و اصلاحات جامع رویدست گرفته شده بود، من در این وقت جوان بودم، اعلیحضرت یکروز مرا بحضور خواست و گفت:

- حسینی صاحب ( د رآنوقت من حسینی تخلص میکردم ) مسئاله تحصیل استقلال وطن مطرح است و مردم باید برای گرفتن استقلال ذهناً آماده شوند- مخصوصاً مردم سلحشور و جنگجوی شمالی – این وظیفه باید توسط جریده به پیش برده شود، بناً میخواهم در حکومت کلان شمالی اخباری تاسیس کنم  که نشرات آن بدوش شما باشد. - گفتم اقدام معقول است.

در مورد هدف تاسیس جریده اعلیجضرت فرمودند:

- میخواهم تا حس سلحشوری مردم را تقویه کنم، زیرا مردم شمالی و کوهستان در طول تاریخ در مقابل متجاوزین مخصوصاً انگریز ها شهامت کم نظیری از خود نشان داده اند که جانفشانی های میر مسجدی خان کوهستانی و میربچه خان کهدامنی نشانده این دلیرمردی ها میباشد. شاه در ادامه گفت که نام جریده را خودت انتخاب کن و آنچه نیاز است برایم بنویس تا هدایت بدهم به مرکز حکومت کلان شمالی یا جبل السراج انتقال داده شده و کار خود را از آنجا شروع کنی.

من از شاه چند دقیقه وقت خواسته به اتاق دیگری رفتم، چند نام را برای لوگوی جریده، وسایل چاپ  و دفتر یاد داشت کرده – دوباره بحضور شاه رفتم. شاه از جمله نامهای که برای نامگذاری جریده یاد داشت کرده بودم (ستاره افغان) را برگزید.
باید تذکار بدهم که در آنوقت مرکز حکومت کلان شمالی – جبل السراج بود که امیر حبیب الله خان در جبل السراج ارگی هم برای خود اعمار کرده بود.

 نشرات را از آنجا شروع کردیم و آن سال 1297 هجری شمسی بود.  اما وقتی مرکز حکومت کلان شمالی به شهر چاریکار منتقل شد، کارکنان و وسایل چاپ جریده افغان به شهر چاریکار انتقال و نشرات ادامه داشت. همکاران ما عبارت بودند از خلیفه غلام صدیق مشتاق و غلام جیلانی اعظمی محرران و  سه نفر ماشینکار. مرحوم غبار در مورد هدف جریده گفتند.

اهداف معین و اساسی جریده عبارت بود از:

1 – تشجیع مردم شمالی برای مبارزه بمقابل استعمار فرهنگی و جهاد علیه انگلیس.

2- انتقاد بر نواقص ادارات حکومتی و اصلاح محیط.

متأسفانه  کلکسیونهای من مفقود گردیده است تا شما با مطالعه شماره های ستاره افغان قضاوت میکردید.

استاد غبار در مورد قطع و صحافت جریده علاوه نمودند:

- جریده دارای دو صحفه بود و قطع آن برابر با یک ورق روزنامه انیس حالیه، که در صفحه اول سرلوحه و نام جریده، در وسط و بطرف راست، نام مدیر مسؤول و محل اداره بطرف چپ و شرح اشتراک هم تحت نام جریده هم بیت ذیل به عنوان شعار جریده درج میگردید.

ز مهر و ماه بود تا به اوج چرخ نشان
همیشـــه باد درخشـــان ستاره افـــــغان

شاد روان غبار فرمودند که در شماره 16 سال 1337 هجری قمری جریده امان افغان و در آخرین صفحه یا پشتی آن اعلانی در یک جدول شرح اشتراک جراید و نشریه های آنوقت چاپ و چنین ارائه گردیده بود:

ستاره افغان – اداره شهر چاریکار- نشر هفته وار – قیمت اشتراک در داخل 4 روپیه کابلی و در خارج 5 کلدار.

مرحوم غبار اضافه کردند: در هر شماره یک سرمقاله داشتیم، همچنان خبرهای داخلی، خبرهای خارجی و بعضاً اخبار محلی را نیز نشر میکردیم. این نکته را باید علاوه نمائیم که شخص اعلیحضرت روزیکه تصمیم اش را مبنی به نشر جریده به من گفتند - خاطر نشان کردند که نشرات شما باید مطابق سویه و فهم مردم بوده، عوض تفنگ باید کمان و عوض باروت – دارو بنویسید. زیرا اخبار برای تنویر مردم و توده ها میباشد. باید سویه اخبار هم مطابق به فهم و سویه مردم بوده و مطالب آن برابر با فهم توده ها باشد.

مرحوم استاد غبار راجع به تیراژ جریده گفتند: تیراژ جریده ما د رحدود یکهزار نسخه بود و 300 مشترک داشتیم، بقیه در شهر کابل و ولایات سمت شمال بقسم تک فروش عرضه میگردید. در حالیکه شخص آعلیحضرت دو شماره اشتراک داشتند.

علل سقوط

مرحوم غبار به ارتباط قطع نشرات جریده امان افغان چنین علاوه نمودند:

اینجانب در شماره های اخیرجریده مذکور مطالب انتقادی و اصلاحی راجع به وضع و چگونگی امنیه و ژاندارم بچاپ میرسانیدم، زمانیکه در کابل ریاست امینه تشکیل شد، بنده را بحیث رئیس امنیه شهر کابل مقرر کردند. وقتیکه  به کابل آمدم شاه امان الله کس دیگری را بعوض من  بحیث مسوول جریده ستاره افغان مقرر نکرد. درنتیجه جریده بی سرپرست مانده وکارمندان آن بکابل احضار شده و مطبعه چاپ جریده هم به ماشینخانه تسلیم داده شده.

 نشریه ستاره افغان بعد از تقریباً دوسال فعالیت از نشربازمانده در نتیجه جریده مذکور از آسمان مطبوعات کشور افول کرد. دلیل دیگر از بین رفتن جریده را مرحوم غبار عدم سواد مردم وانمود کردند، زیرا در آنوقت تعداد کم مردم باسواد بود.بناً شخص شاه متوجه این نکته گردیده که مردم اولتر از مطبوعات و جریده به سواد و معارف نیازمند هستند. بنابراین بعد از توقف نشرجریده ستاره افغان در سال 1299 خورشیدی، مکتبی در شهر چاریکار به امر شاه تاسیس گردید. این همان مکتبی بود که بعداً بنام لیسه چاریکار معروف شد. باید علاوه شود که لیسه چاریکار در سال 1339 هجری خورشیدی به لیسه نعمان تغیر نام داده شد.

روح شاه امان الله خان و غلام محمد غبار شاد و قرین رحمت باد

یاد شان گرامی.


..

 

 


بالا
 
بازگشت