عبدالناصر نورزاد

 

ایالات متحده امریکا و بازی بزرگ جدید در آسیای مرکزی

چه ابزاری در این بازی کار گرفته خواهد شد؟

هدف اصلی این نوشتار، بررسی کنش گری امریکا در چارچوب بازی بزرگ جدید، ابزار های آن، توسعه ساحه بازی بزرگ از سمت جنوب روسیه و آسیای و بلاخره نقش نسخه خودساخته داعش برای این بازی می باشد. برای این کار نیاز است تا ابتدا راهبرد منطقه ای ایالات متحده امریکا را در این منطقه مورد بحث و بررسی قرار دهیم. ممکن متغیر های مختلفی در این بازی، با مدنظرداشت خصلت پویایی آن، شامل باشد. اما هدف اصلی مبحث حاضر، تمرکز روی این نقش آفرینی و بررسی ابزار های احتمالی ای است که ممکن ایالات متحده امریکا به کمک آن و بواسطه سایر مولفه های سیاسی، اقتصادی و امنیتی در پیشبرد این بازی، مدنظرداشته باشد.

در مجموع وقتی ما از مبحث راهبرد منطقه ای امریکا صحبت می کنیم، در واقع، شاکله اصلی سیاست های امنیتی، اقتصادی و سیاسی آن را مورد مداقه و بررسی قرار می دهیم. این راهبرد در مسیر زمان، خصلت ثابت و کلی داشته ولی در مواقعی، دچار تحول بنیادینی شده است. به گونه مثال وقتی از راهبرد منطقه ای امریکا در زمان حضورش در افغانستان صحبت می کنیم، یک راهبرد کاملات متفاوت از امروز را مشاهده می کنیم. اما زمانیکه از خروج امریکا از منطقه حرف می زنیم، بازی جدیدی با قاعده و ابزار های مختلفی را نظر داریم. در کل سیاست راهبردی امریکا در مناطق مختلف دارای رویکردهای مختلف است:

راهبرد آرام سازی، راهبرد افزایش درگیری و جنگ های نیابتی در منطقه، اجماع سازی برای تسلط در منطقه و بلاخره راهبرد بی ثبات سازی. با مدنظرداشت این مهم و عدم حضور نظامی امریکا در افغانستان و منطقه، امریکا در بازی بزرگ جدید از قاعده های متنوع و ابزار متفاوتی کار می گیرد. این کار به دوعلت صورت می گیرد: اول عدم حضور امریکا در منطقه و ضعف نفوذ نرمی سیاسی  و اقتصادی. دوم تعدد بازی گران در این بازی که امریکا یک ضلع آن را می سازد. خوب دقیق شویم امریکا از زمان خروج از افغانستان و ختم حضور نظامی اش در این کشور، راهبرد بی ثبات سازی را تعقیب می کند تا از یک طرف افغانستان را منحیث نقطه تقاطع قدرت های متخاطم در یک تشنج دایمی نگهدارد و از سوی دیگر، در قالب بازی بزرگ جدید، این کشور را تخته خیز برای تداوم سیاست فشار و تعقیب مورد استفاده قرار دهد. برای این کار، سه نتیجه مورد نظر امریکا خواهد بود: اول امکار شعله ور شدن یک جنگ داخلی درازمدت در افغانستان، دوم کشانیدن پای چین، روسیه و ایران در این لجن زار و سوم تقویت، استحکام و گسترش ساحه عملیاتی برای داعش.  چون هدف بعدی راهبرد امریکا، آسیای مرکزی است، بنا روی این مسئله  باید بحث شود که آسیای میانه با کدام نقاط ضعف، می تواند این هدف راهبردی امریکا را محقق سازد؟ زیرا این موضوع کاملا واضح است که آسیای میانه بعداز به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان و تجمع گروه های چند ملیتی تروریستی در شمال این کشور، به شدت زیر تهدید قرار دارد. زیرا گروه های هم پیمان طالبان که اکثریت مطلق شان را تروریستان خارجی از کشور های چین، آسیای مرکزی، چیچن، حوزه جنوب آسیا و حتی کشور های حوزه خلیج فارس جمع القاعده شکل میدهد، بعداز به قدرت رسیدن طالبان  در افغانستان، الهام تازه ی برای یورش به کشور های متبوع شان گرفته اند. باید بدانیم که چرا و بر مبنای کدامی دلایلی، آسیای مرکزی از نقطه نظر سیاسی، امنیتی، اقتصادی و ژئوکالچری در بازی بزرگ جدید، برای امریکا درتقابل با روسیه و چین مهم است؟

اینکه چرا آسیای میانه برای تروریسم و هم برای امریکا که افغانستان را تحفه به تروریسم طالبانی و شرکای هم پیمان و تروریست شان، داد، مهم است، بحثی است غیر قابل چشم پوشی. واقعا در این آسیای میانه چه چیزی موجود است که حتی یکی از دلایلی ایجاد حرکت طالبان به آن ربط داده می شود؟ رقابت میان کامپانی برایدیس برازیلی و یونیکال امریکایی، روایت مشهوری است که در یک مقطع خاص زمانی، به یک بحث مورد توجه همه مبدل شده بود. آیا بازهم، ماجرا عین چیز است؟ آیا اهمیت ژئوپولتیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچر این منطقه، به حدی مهم است که بتواند  ژئو استراتیژی های قدرت های بزرگ را به سوی منازعه و کشمکش سوق دهد؟ آیا بازهم افغانستان بازنده خواهد بود؟ شرایط بازی جدید بزرگ کدام ها اند و چه عواقبی در پی خواهد داشت؟

قبلا گفته بودیم که وابستگی متقابل، نیاز روزافزون به نفت، موقعیت استراتیژیکی و ژئوپلیتیکی و مقابله با نفوذ غیر خودی ها که خواستار حضور و ایفای نقش در منطقه استند، منابع اصلی تنش در آسیای مرکزی، حساب می شوند. مجموع این عوامل را می توان بنیاد یک فضای تنش آلود میان بازی گران قدرت مندی عنوان کرد ابزار های خطرناک تروریسم در اختیار دارند و تلاش دارند از این ابزار ها در برابر همدیگر سود برند. روسیه با تلاش متداوم در پی آن است تا مسیر های تازه ی را برای دست یابی به اهداف خود در منطقه جستجو کند. به همین لحاظ امریکا با مدنظرداشت این پیچیدگی و سردرگمی در وضعیت منطقه، در تلاش است تا از هر طریقی که شده به اهداف در آسیای میانه برسد و این منطقه رابه گونه های مختلفی دچار بحران سازد و زمینه را برای آبستن تحولات تازه ی فراهم سازد. 

حال سئوال این است که ابزار های امریکا در این بازی چه است و چگونه می خواهد در برا آورده ساختن آن، نقش بازی کند؟ سنجش این مسئله به میزان آسیب پذیری، میزان واکنش حوزه شانگهای و وضعیت افغانستان، تعلق دارد. برای امریکا نزدیکی جغرافیایی افغانستان و نفوذ سنتی آن بر سازمان های تروریستی، امتیاز های را بالا می کشد.  امریکایی ها، با بازی نفوذ هژمونیک، بازی با کارت افراط گرایی و تروریسم، تلاش دارند تا دو راهکار متفاوت را همواره دنبال کنند: اول سیاست تطمیع و فشار که با کارت تروریسم و تهدید های برخاسته از آن محقق می شود. دوم سیاست مدارا که با ارائه مشوق های مالی و کمک های اقتصادی، امکان پذیر است.  این کشور، با درک وضعیت موجود، تلاش می کند تا از رقبای خود در این بازی پیشی گرفته و شرایط را به نفع خود تغییر دهد. این تغییر شرایط در واقع، به معنای حضور امریکا در منطقه ی آسیای مرکزی خواهد بود.  در ضمن، دیدگاه های ژئوپلتیک کنونی این کشور را بیشتر علاقمند به منابع نفتی و زیر زمینی می سازد؛ بخصوص امریکا را که محتاج قطره چکانی نفتی برای ادامه تسلط خود بر جهان است. زیرا دیدگاه های ژئوپلتیک کنونی تمهیداتی را برای استمرار سلطه ی کشور های بزرگ، در خصوص نفت و کنترول منابع آن دارد. این دیدگاه های ژئوپلیتیک در واقع تحولی را تجربه کرده  که بی پیشینه است. تغییر ساختار سیاسی جدید سیاست های جهانی از تعاملات محض سیاسی و نظامی به تمهیدات و تمایلات اقتصادی و فناوری، مبیین این حقیقت است. محور اصلی دیپلماسی قدرت های بزرگی مانند امریکا در سیاست های جهانی نیز، نه تنها مسائل سیاسی و نظامی نیست بل مفروضات و تمهیدات اقتصادی، مراودات تجاری و نیاز های نفتی، از ارکان اصلی آن حساب می شوند. از این رو مناطق اروآسیا که دارای منابع غنی نفت است و کنترول استثنایی بر مسیر های ارتباطی شرق و غرب دارد، از کانون های اصلی منازعات فعلی جهانی بنا بر اهمیت آن است. به همین دلیل، متعاقب فروپاشی اتحاد شوروی سابق، رقابت و کشمکش میان قدرت های بزرگ منطقه ای و جهانی، عرصه “بازی بزرگ جدید” را در این منطقه تنگ تر کرده است. بازیگران این رقابت خون بار، امریکا، روسیه و چین است که ممکن است برای دهه ها درگیر این رقابت نا برابر باشند و هرکدام به اندازه توانشان در جهت حفظ و گسترش هژمونی خود، تلاش خواهند کرد و از هربرگ برنده ی سود خواهند برد.

در خصوص اهداف سه کشور چین، روسیه و امریکا در قبال این بازی گفتیم. به همین ترتیب دولت های آسیای مرکزی هم اضلاع ضعیف این بازی استند و تلاش میکنند تا وزنه تعادل را در مقابل روسیه، چین و امریکا کماکان حفظ کنند. مثلا دولت های آسیای مرکزی با استقبال از طرح های اقتصادی چین و استفاده از آن، در تلاش حفظ وزنه تعادل در برابر روسیه استند. از سوی دیگر، با دست فشردن روسیه، در تلاش اند تا حساسیت بیشتر امریکا و چین را در خصوص تشدید رقابت های اقتصادی که به نفع کل منطقه است، بر انگیزند. چین واکنش مثبت نشان میدهد و راه مسالمت آمیز را برای ادامه این رقابت انتخاب کرده است. اما امریکا از برگ تروریسم و گروه های تروریستی، استفاده پرهزینه می کند و تلاش دارد تا با تعقیب دو ضلع از سیاست خود” فشار و مدارا” استفاده کند و جای پای خود را در منطقه داشته باشند. این جا است که “نظریه ی بازی ها” مارا کمک می کند تا بهتر بفهمیم که اصل موضوع از چه قرار است و قرار است در آینده چه بلای بر سرنوشت منطقه حاکم شود. نظریه بازی ها با ارائه مدلی از “دوراهی زندانیان-Prisoner dilemma ” برای تحلیل این چنین موقعیت ها موثر و کار ساز است.  دوراهی زندانی یک مسئلهٔ پایه‌ای و پرکاربرد و یک بازی باصطلاح «مجموع _ غیرصفر» در نظریه بازی‌ها به‌شمار می‌آید و نشان می‌دهد که چطور دو نفر در همکاری برای این که خود به سود بیشتری برسند به خودشان ضرر وارد می‌کنند.  یک مثال کلاسیک که از دوراهی زندانی بیان می‌شود، به شرح زیر است: دو مظنون توسط پلیس دستگیر شده‌اند پلیس باید شواهد کافی برای محکومیت مظنونین جمع‌آوری کند و برای این کار به صورت جداگانه از مظنونین بازجویی می‌کند. اگر یکی از مظنونین علیه دیگری شهادت دهد و مظنون دیگر سکوت را ترجیح دهد (زندانی‌ای که سکوت را ترجیح داده باصطلاح می‌گوییم -با شریک خود- «همکاری» کرده‌است)، در این حالت مظنون اول آزاد و دیگری به یک سال حبس محکوم می‌شود. اگر هر دو سکوت را انتخاب کنند هر دو زندانی تنها برای یک ماه حبس خواهند کشید. و اما اگر هر دو علیه دیگری شهادت دهند باید به مدت سه ماه هر زندانی حبس بکشد. درنتیجه هر زندانی باید بین خیانت و سکوت یکی را انتخاب کند؛ ولی هیچ‌کدام از آن‌ها نمی‌داند که دیگری کدام راه را انتخاب خواهد کرد. حال هر سه کشور با عدم وضاحت بیشتر در خصوص سیاست های همدیگر مواجه استند. این وضعیت باعث می شود تا سو تفاهم بوجود آمده شرایط را به سوی بحران سوق دهد. برعلاوه، هر سه بازیگر برای حفظ و یا تغییر موقعیت خود ابزار های در اختیار دارند. تا اینجا به گونه فشرده در رابطه به اهمیت، نوع بازی و تعدد بازی گران  در آسیای میانه پرداختیم.  لازم است تا از نقش افغانستان منحیث تخته خیز امریکا بواسطه گروه های تروریستی نیز، یاداشت های داشته باشیم.

نقش افغانستان و سرنوشت آن در این بازی چگونه خواهدبود؟

بخش دیگری از بحث ما این است که افغانستان چگونه داخل این بازی می شود. از قبل، چه در زمان رقابت میان روسیه تزاری و انگلیس ها که افغانستان را منطقه حایل قبول کرده بودند و چه در زمان جنگ سرد که اتحاد شوروی و امریکا، این بازی را ادامه دادند و چه بعداز فروپاشی اتحاد شوروی که این منطقه یک بار دیگر، دستخوش رقابت های جدید میان سه ضلع از قدرت های جهانی شد، افغانستان جز این بازی بوده است. البته زمانیکه از جز صحبت می کنیم در واقع هدف ما وسیله ی برای انجام این بازی است؛ نه اینکه این کشور نقش موثر در تعیین ان داشته باشد. طالبان در حال واگذاری کنترل مناطق شمالی افغانستان به ساختار خیالی و توهم ذهنی بنام داعش است. حضور داعش همچنین با انتشار ویدئوهای، در هاله ی از ابهام باقی می ماند. فضای امنیتی رو به وخامت در شمال افغانستان، خبر بدی برای مناطق مرزی آسیای مرکزی است. طالبان از زمان به قدرت رسیدن، به طور مکرر به دولت‌های این منطقه (قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان) تضمین داده است که اجازه نخواهد داد از خاک افغانستان برای حمله به همسایگان این کشور استفاده شود. این تفاهم با طالبان، امیدهایی را برای ایجاد ثبات در دوران آشفته پسا خروج ایجاد کرده بود، اما کم کم واضح می شود که طالبان صلاحیت تصمیم گیری در این خصوص و واکنش جدی در هم پیمانان تروریست خارجی خود را ندارند. طوریکه معلوم می شود، وضعیت بحرانی موجود، نتیجه یک مدیریت بحران است که زمینه را برای آشوب های بعدی بدی مساعد می سازد. داعش نمی تواند بدون حضور ذهنی، در موجودیت طالبان، حضور واقعی پیدا کند. داعش یک خیال پردازی به سبک هالیودی است که هر روز با تغییر قیافه برای اهداف راهبردی تری استفاده می شود. این حرکت هالیودی، در واقع، یک حرکت هماهنگ شده برای استفاده ابزاری از کارت تروریسم بر علیه امنیت کل منطقه است. هدف نهایی به چالش کشیدن روسیه،چین، ایران و هند است تا از یک طرف کل منطقه در آشوب امنیتی غرق شود و از طرف دیگر، زمینه برای حضور یابی استراتیژیک و امنیتی امریکا و متحدانش در منطقه، مساعد شود. با یک کارت بازی که همان تروریسم و افراط گرایی است، امریکا تلاش می کند تا هم رقیبان خود را سرزنش کند و از عدم تحرکات بیشتر در حوزه سیاست های جهانی از طرف آنها اطمینان حاصل کند و هم تلاش می کند سیاست و اقتصاد را در یک پله ترازو گذاشته و تحول عمیق از ژئوپولیتیک به ژئو اکونومیک را به دنیا نشان دهد. تحولی که می تواند یک تمام دنیای لیبرال را نابود کند و یاهم پیروز میدان سازد. بازنده اصلی دولت های ناتوان و محتاج منطقه است که اگر در پله ی منافع قدرت های بزرگ قرار نگیرند، نابود می شوند و در آتش تروریسم بین المللی می سوزند. کارت بازی، طالبان، گروه های تروریستی چند ملیتی و چتر کلان از تروریسم بین المللی زیر عنوان داعش خواهد بود. واقعا که این نوع بازی خیلی ها خطرناک، پرهزینه و درد سر ساز خواهد بود. نتیجه آن چه است، بلای درازمدت خواهد بود و قربانی بی گناه های بیخبر از نیرنگ های قدرت های بزرگ و شروری که تنها منافع خود شان ارجحیت دارد و بس.

آمریکایی ها به این تحلیل رسیدند که تنها جای ممکن برای درگیر کردن ایران، روسیه و چین در افغانستان است و تنها گروهی هم که می تواند در برابر طالبان صف آرایی کند، داعش است. به همین منظور تمام توان خود را بر احیا و حمایت از داعش قرار داده است تا از یک سو طالبان را با آن درگیر کند و از سوی دیگر فضا را برای ایجاد ناامنی در داخل افغانستان فراهم کند تا از این طریق سایر بازیگران را در پروژه "مشغول سازی" خود وارد کند.

در مقطع فعلی آمریکا همین گزاره ها را به صورت گام به گام و تدریجی در حال پیاده سازی است. البته آمریکا از طریق راهبرد هرج و مرج سازنده در راستای پروژه دولت- ملت سازی که در افغانستان طی 20 سال گذشته آغاز کرده، به دنبال ایجاد یک دولت وابسته غربی است تا از این طریق تاثیرگذاری خود را در داخل افغانستان همچنان داشته باشد. این رویکرد در مراحل بعدی پیاده سازی خواهد شد و فعلا در دستور کار آمریکا قرار ندارد. در این بازی فعلاگروه های مقاومت ضد طالبان مخصوصا تاجیک تبار ها، جایی ندارند. به اساس قراین، امریکا برای فعلا در تلاش است تا طالبان را برای زمینه سازی برای بزرگ ساختن داعش، استفاده کند. بنا برای این کار نیاز است تا طالبان کماکان در قدرت باقی بمانند. قرار اطلاعات موجود، رهبر طالبان در قندهار تصمیم گرفته‌است که یک ارتش خاص نظامی مانند سپاه ایران را ایجاد کند و امکانات مالی این ارتش توسط آمریکا تامین و استادان پاکستانی در تبانی با مشاوران نظامی آمریکا تعلیمات آن را روی دست گرفتند و هم زمان طیاره های کشفی و پهپاد‌های آمریکایی به منظور تامین امنیت‌ ملا هبت الله  از میدان هوای قندهار پرواز می کنند تا امنیت رهبر گروه طالبان را به عنوان دولت موازی در برابر کابل تامین نمایند. چون برای اساس گزاری چنین ارتشی نیاز به منابع مالی فراوانی است، بنا براساس معاهده دوحه، امکانات مالی هنگفت این برنامه که اکثرا آشکار نیست از کجا تمویل می شود، به گمان اغلب باید توسط آمریکا برای تیم هبت الله پرداخت شود. هم‌چنان مطابق این توافق امور داخلی و خارجی افغانستان توسط پاکستان اداره وساز برگ داده می شود و با جوانب معاهده که: طالبان، پاکستان، آمریکا، قطر، امارات متحده و ترکیه می‌باشد وفا داری به معاهده دوحه ادامه دارد. از پول کمک چهل میلیون دالری هفته‌وار آمریکا زیر  نام کمک‌هاي بشر دوستانه، استخبارات طالبان در جنگ و سرکوب مردم شمال و شمال شرق، حوزه جنوب غرب و خصوصا مردم شمالی- پنجشیر، اندراب‌ها، خوست‌ها وبقیه مناطق  استفاده می‌کنند و هم‌چنان این کمک‌ها برای کسانی داده‌می‌شود که باید به استخبارات طالبان هم‌کاری اطلاع ‌رسانی داشته باشند و اگر چنین وظیفه را انجام نداده‌اند،  کمک را به شخص دیگر عوض می‌نمایند. زیر نام‌ کمک‌های بشر دوستانه انجوها که کارمندان استخبارات انگلیس و آمریکا هستند، باهمکاری پاکستان و طالبان در تمویل، تجهیز، آموزش، حمل و نقل؛ القاعهد، داعش، لشکر طیبه، جیش محمد، سپاهی صحابه و انصار الله تاجکستانی و حرکت ترکستان شرقی و آسیای میانه و ده‌ها سازمان تروریستی دیگر استفاده می‌نمایند. استعمار غربی باسیاست شیطانی خود،  جنگ را در ماحول افغانستان برای پنجاه سال طراحی وپلان گذاری نموده است و لشکر طالبان کم مصرف ترین سپاه سر بکف جنگی در خدمت آمریکا و انگلیس قرار دارن تا  منافع این دو کشور استعمار‌گر را تامین در راستایی در هم کوبیدن حریفان اقتصادی  (چین) ایدئولوژیکی (ایران) و نظامی ( روسیه) به دستور آمریکا  فعالیت نمایند و این واقعیت است که  جهان  و مردم کشور آن را درک کردند؛ اما طالبان در جهل گره خورده مثل کور مادر ذات استفاده می شوند. در تمام این بازی های شیطانی امارات متحده عربی ، قطر  و ترکیه نقش راهبردی دارند. انگلیس‌ها و آمریکا مانند عادت همیشگی در یک سبد بازی نمی‌کنند بلکه؛ در چند بخش و چند دست بازی می نمایند. قابل ذکر است که ام آی ۶ انگلیس جبهه آزادی را به ضد  جبهه مقاومت ملی افغانستان تمویل می‌کند. در برنامه است تا میدان افغانستان و آتش شعله ور شده در آن، به حدی داغ شود تا تمام منطقه در یک تشنج و بحران امنیتی عمیق فرو رود. کشور های رقیب امریکا مانند چین، روسیه، ایران و حتی هند در مراحل بعدی، دچار بحران های امنیتی حاد شوند و منبع این بحران امنیتی افغانستان باشد. زیرا تروریستان جا گرفته در این کشور، باید به اساس یک برنامه منظم به یک قدرت و قوت تروریستی با قابلیت بلند مانور تروریستی مبدل شوند تا بتوانند در این بازی به نیابت از امریکا، برضد رقبای آن بجنگند. امریکا برای فعلا جبهه مقاومت را به رسمیت نمی شناسد و تمایلی برای همکاری با آن ندارد. در عوض، سایر گروه های که می توانند در آینده در منطقه از طریق خشونت و تروریسم بنیاد گرفته در افغانستان، در خدمت منافع راهبردی امریکا باشند، مطمح نظر است.

نوت: در تحریر این تحلیل از منابع انترنتی بهره برده شده است

 

 

 


بالا
 
بازگشت