عثمان نجیب

 


 
نادرِ غدار، مار افعای هزار چهره. باری جهانی داور نابخرد سیاسی و وکیل مدافع و

ملابرهان‌الدین کشککی، بی‌سواد و سگ زنجیر به دست نادر غدار

 بخش دوم

گاهی که تاریخ را می‌خوانی و مادامی انسانی با نقش در یک برهه‌ی زمانی پی‌گیری می‌کنی و زمانی که راستی آزمایی های کهن نگاری را سره سازی می‌کنی، می‌دانی که ۹۹ درصد جهان سیاست و اهل سیاست و اقتدار در این کره‌ی با میلیون ها رمز ناگشوده مردمان اغواگر بوده اند. بیش‌ترین آنان با پس زمینه ها و‌ پیش زمینه های سراسر  دروغ و خودنمایی های بی مایه و بی باربنه‌ی به ویژه در کشور های ماننده‌ی افغانستان کنونی جولان حیوان‌ساختاری داشته اند. در آوردگاه های سره سازی های کهنی می‌یابی که کهن‌کاوی و‌ کهن‌نگاری های داده شده به هوش نسل های ما بیش‌تر فرمایشی و زیر ذره‌بین شمشیر سلاطین خودساخته و مکار به میان آمده اند. روی سخن من در این نوشته به کارنامه‌!؟ های ننگینی از نادر خان، آن مار افعای هزار چهره و شخصی به نام ملابرهان الدین کشککی است. این نوشته بازتابی از چند نگاشته‌ی تاریخی به عنوان کتاب، خاطره‌نگاری،‌ روزانه نگاری های دی‌‌روز و ا‌م‌روز است. که در لابلای هر مورد یادی از سرچشمه می‌نمایم

نادرخان که بیش‌تر به نام عشیره‌یی و دودمانی پدرکلانی یعنی سردار یحیا شناخته می‌شود، فرزند سردار محمدیوسف خان است که در یکی از پدربزرگ هایش به سردار سلطان محمد‌ آن طلاپرست و زن‌دوست بی‌کار و بی‌اندیشه و بی تاریخ نکو می‌رسد. عبدالباری جهانی در مقاله‌ی تفصیلی خود به زبان پشتو، منتشره‌ی ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۷  تارنگاشت (دعوت میدیا) نادر خان را زاده‌‌ی روز ۲۱ حمل  ۱۲۶۲ هجری خورشیدی می‌داند. کتابی به نام نادر افغان که منتسب به برهان الدین کشککی است این تاریخ ها را تایید می‌کند. کتاب یاد شده در ۲۰ جوزای ۱۳۱۰ گویا از سوی کشککی به مردم اهدا!؟ گردیده، در  ۲۴ میزان همان سال از سوی چاپ‌خانه‌ی سنگی یکی از زیر مجموعه های ریاست عمومی مطابع دولتی از چاپ برآمده است. افغانستان در پنج قرن اخیر  نوشته‌ی استاد فرهنگ مرحومی در صفحه‌ی ۶۵۳ و ۶۵۴ تنها وارد شدن نادر خان به کابل را ۲۳ میزان ۱۳۰۸ یادکرده است. من آگاهانه از میان ده ها نوشته‌ی با‌ی‌گانی شده و کتاب های چاپی، نوشته‌یی از آقای عبدالباری جهانی و کتاب نادر افغان که آقای ملا برهان‌الدین کشککی را نویسنده‌ی آن می‌دانند برگزیدم. پیشا پرداختن به شناسایی رخ تاریک نادر غدار، در مورد دو شخصیت چاپلوس و ستایش‌گر وی که ویژه‌ی تبار پشتونیستی و یا وابسته‌گی به فرمان‌روایی آن است. خواننده‌ی گرامی باید به تازه یافته هایی از تاریخ آشنا یا بازیاد شود تا سررشته‌ی نا به سامانی های کشور را دریابد.آقای عبدالباری جهانی را همه می‌شناسیم و گنجایی خردورزی شان هم نشانه‌ی بر شناسایی بی‌باوری‌هاست. آقای جهانی آن گره انداز بر دشواره های تباری‌ست که در زنده های پشتون سیاسی کسی جدا از او پیش‌‌گیر نیست. درنده‌خویی آقای جهانی بیش‌تر از رنگ خامه های طرف‌داری پشتونیستی و پارسی‌ ستیزی شان تراوش دارد. به هر رو از این که خود آقای جهانی تا هنوز آهیدن هوای زنده‌گی دارند، چشم‌داشتی هم نه داریم تا دگرگونی‌‌یی برای هوش بیمار شان رونما گردد. این‌جا بر شناسایی ایشان بسنده‌،ی کرده، آن‌چه دیدگاه شان در مورد نادر غدار نوشته شده را بررسی می‌کنیم آقای جهانی در نوشته‌ی بسیار دراز و‌ نابرابر شان بر واکاوای سرشت نادر خان زیر عنوان ( اعلیحضرت محمدنادرشاه ) پرداخته. این نوشته که هرگز به اراده‌ی واقع‌گرایی و واقع‌نگاری نه بوده، نکات فراخورِ اندیشه هم در آن دیده می‌شود. این اندیشه بیش‌تر از نگرانی های آقای باری جهانی نسبت به لرزاننده‌گی ایستاری نادر غدار در یاده های تخمه های جوانان ام‌روز و فردای کشور است، نه ارزشی برای خود کشور. آقای جهانی برای شست‌و‌رُفت هوش های مردمی از دغدغه های خاطر شان نسبت بزه‌‌کاری های نادر غدار تلاش های ناکامی کرده اند. تا به گفتار زیبای فردوسی بزرگ شهریار!؟ از آقای باری توشه‌یی در طَبَقِ  پاکدنی او داشته باشد. ارچند خود نادر غدار یا دودمان او حالا نیستند، ولی بی‌تردید این ستایش‌نامه‌ی کورکورانه بخشی از وابسته‌گی های تباری اوست و بس. نگرانی بیش‌تر آقای از پس‌وندِ غدار در نام نادر است. ایشان بی‌پرده در دفاع از نادر چنین می‌نویسد:

«  نادرخان د افغانستان په منور قشر کي چنداني ښه نوم نه لري او چي نوم یې اخیستل کېږي نو معمولا د غدار کلمه ورسره ملګرې وي. د دې یو علت دا دی چي وايی هغه د افغانستان له محبوب پاچا او د استقلال د ګټونکي اعلیحضرت امان الله خان څخه قدرت غصب کړی دی. په داسي حال کي چي د اعلیحضرت امان الله خان څخه قدرت حبیب الله کلکاني اخیستی وو…»

برگردان فارسی این نوشته آن است که: ( نادر خان در میان قشر روشن‌فکر چندان نام خوب نه دارد. زمانی که نامی از او گرفته شود، معمولاً کلمه‌ی غدار  هم‌راه است. یک دلیل این است که می‌گویند او قدرت را از امیر امان‌الله خان پاچا “ی محبوب و بَرنده‌ی استقلال غصب کرده است.)، آقای جهانی در آیین‌نامه‌ی وفاداری خود به نادر خان می‌افزاید که این موضوع به نادر خان ربطی نه دارد، چون قدرت توسط حبیب الله کلکانی از اعلیحضرت امان‌الله خان گرفته بود و به نادر خان هیچ ربطی نه دارد. و اعلیحضرت امان‌الله خان در جنوری ۱۹۲۹ از پادشاهی استعفا داد. دلیلی که هیچ هوشِ هوشیار نه می‌پذیرد. چون تاریخ های دگر گواهی می‌دهند که مؤکل آقای جهانی از زمان شورش های جاجی منگل  در زمان امیر حبیب‌الله خان (۱۹۱۲)

 و حتا پیش‌تر از آن هوای تخت نشینی سلطنتی را در سر می‌پروراند. آقای جهانی در بخش دیگری از دفاعیه‌ی نادرخانی خود که دلیل درستی برای نوشتن آن هم نه داده اند می‌نویسند:

 "دیر کسان داسي استدلال کوي چي نادرخان له پښتنو قبایلو سره ژمنه کړې وه چي پاچهي د  امیرامان الله خان لپاره نیسی، خو کله چي قدرت ته ورسېدی، نو پر خپله ژمنه پښېمان سو. ځکه یې نو ګواکي غداري وکړه. البته د بشر په سیاسي تاریخ کي هیڅ وخت داسي نه ده پېښه سوې چي یوه جنرال دي د توري په زور قدرت نیولی او په لوی لاس یې خپل حریف ته تسلیم کړی وي. هر ډول منطق چي دا خبره مني، سیاسي منطق او تاریخي سوابق یې نه مني."

برگردان فارسی آن چنین است: ( ...کسان بسیاری این گونه استدلال می‌کنند که نادر خان با قبایل پشتون پیمان بسته بود تا پادشاهی را دوباره برای امان‌الله خان می‌گیرد. ولی زمانی که به قدرت رسید، از پیمان خود پشیمان شد. به این دلیل گویا غداری کرد…)،‌ آقای جهانی که از دین و دنیای دیگری به جزء تبار‌گرایی چیزی نه می‌دانند، شکستن پیمان در دیدگاه شان بسیار ساده می‌نمایاند. آقای جهانی اگر از قرآن آگاهی می‌داشتند، وفا به پیمان را فرض دانسته است. پروردگار می‌فرماید: (… اوفو بعهدی و اوفو بعهدکم… وفا کنید تا من هم به پیمان شما وفا کنم و نسبت به پیمان شکنی فقط از من بترسید… آیه‌ی ۴۰ سوره‌ی بقره…)، آقای جهانی در این دفاعیه‌ی نادرخانی شان از هیچ اصولی آگاه نیستند، پیامبر در مهم‌ترین حدیث شان از سه روش منافق یکی خلاف وعده و تعهد عمل کردن را می‌دانند. آقای جهانی کم از کم به شأن نزول آیه‌ی ۲۳ الاحزاب در مورد وفا به عهد مراجعه کنند. پس هویداست که مردم قبایل پشتون باید چنان پسوند را به نام نادر می‌دادند. باز هم‌ آقای در پیروی از احساسات، همین نوشته‌ی شان را چنان بی ربط و بی محتوا از کارگاه اندیشه‌ی توجیهی شان برون داده اند که مپرس. ایشان یکی از دلایل برگشت نادر غدار از فرانسه به ژورنالیستان را برگرداندن قدرت به امان الله خان وانمود کرده و به وام‌گیری از کتاب تاریخ تیخانوف 

می‌نویسند

" نادرخان له فرانسې څخه د حرکت په ورځ خبریالانو ته ویلي وه چي د کابل د فتح کولو په صورت کي، د تاج او تخت او قدرت ته د امان الله خان د بیرته رسولو په مسله کي ځان ته د مداخلې حق نه ورکوي، بلکه دا حق ملت ته سپاري. هغه کتاب ص ۲۲۵

برگردان‌ فارسی آن این گونه است:

(...نادر خان روز حرکت از فرانسه به خبرنگاران گفته بود که در صورت فتح کابل، برای مسئله‌ی بازگرداندن امان الله به تاج و تخت و قدرت حق مداخله را نه می‌دهد، بلکه این حق را به ملت می‌سپارد... همان کتاب ص ۲۲۵...)، از این در هم و بر همی های نوشته‌ی آقای جهانی هر خواننده را دچار سرگیچه می‌کند. تا آن‌جا که گاهی امان الله خان را شاه مستعفی داوطلب می‌خواند و زمانی هم او را شاه فراری می‌نامد:

" له افغانستان څخه د امان الله خان له تېښتېدلو سره په مزار شریف کي د غلام نبي خان چرخي د قواوو عملیات بې مفهومه سول..." 

برگردان فارسی آن چنین است:

( ...با فرار امان الله خان از افغانستان عملیات قوای غلام نبی خان چرخی بی مفهوم شد...‌).

بخش فراخورِ اندیشه‌ی دیگر این است که آقای جهانی ناخواسته یا نه دانسته غصب قدرت توسط نادر خان پسا خادم دین رسول‌الله در شکستن پیمان توجیه کرده و می‌نویسند: “ 

البته د بشر په سیاسي تاریخ کي هیڅ وخت داسي نه ده پېښه سوې چي یوه جنرال دي د توري په زور قدرت نیولی او په لوی لاس یې خپل حریف ته تسلیم کړی وي. هر ډول منطق چي دا خبره مني، سیاسي منطق او تاریخي سوابق یې نه مني."

برگردان فارسی آن چنین است: (…در تاریخ سیاسی هیچ‌گاهی چنین واقع نه شده است که یک جنرال قدرت را به زور شمشیر گرفته و با دست بزرگ او را به حریف!؟ خود تسلیم کرده باشد. هر منطقی که این سخن را بپذیرد، منطق سیاسی و دیرینه‌گی تاریخ آن را نه می‌پذیرد…)، آقای جهانی با این دفاعیه‌ی بی‌معنا، حریف بودن نادر خان با امان الله خان را تایید و در عین حال نادر خان را پادشاه قدرت گرفته به زور شمشیر خودش می‌داند. ولی آقای جهانی پنداشته کسان دیگری تاریخ نه می‌دانند و پیشینه‌ی کاری نادر خان در گذشته و علاقه‌ی خاص!! موردی عبدالرحمان خان پدر کلان امان الله خان نسبت به نادر خان را در عنفوان جوانی اش نه می‌داند ‌و یا از پیدا و‌ پنهان رابطه‌ی او با خودی های درونی و کشور های بیرونی به خصوص که در هند تحت استعمار انگلیس هم زاده شده و هم رشد نموده و هم تحصیل کرده آگاه نیستند. جوانان فراوانی باید هم‌دوره و هم‌صنف نادرخان در هند برتانوی بوده باشند، پس چرا یکی از آنان نه توانستند به منصب پادشاهی بی درد سر برسند؟ نوشته‌ی آقای جهانی که هرگز نه توانسته نادر غدار را مبرا از گناه و خیانت بداند، بیش‌تر به داستان خنده‌دار هم مانند است و من لینک آن را این‌جا می‌گذارم. سفر رسمی و مدیریت کرسی سفارت افغانستان در فرانسه توسط نادر خان، و حضور وی از سال ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۸ در فرانسه نه می‌توانند دلایل قاطع برای رابطه‌ی او با مقامات سیاسی و استخباراتی فرانسه باشند و به خصوص که محمدطاهر فرزند نادر خان هنگام فراگیری تحصیل در فرانسه وفات می‌کند‌. یعنی از پیش رابطه هایی میان نادر غدار و مقامات فرانسه برقرار بوده. آقای جهانی مواردی را از سفر امان‌الله خان به اروپا ‌و گویا پیشنهادات اصلاحی نادر خان به وی یاد کرده ولی عکس‌العمل شاه و دلیل مقرری نادر خان به سفارت و دور ساختن او از کشور را نه نوشته اند. آن‌چه بیش‌تر سایه بر شخصیت علمی!؟ آقای جهانی انداخته و این نوشته‌ی او برای شان شرم تاریخی آورده این است‌ که ایشان سیاهی شب را صبح سفید نشان‌داده و تهاجم جاجی منگل به شمال را گناه نادر غدار نه دانسته و. او را به نارسایی ‌و ناکاره‌گی گویا بازداشتن جنوبی والان از جنایت‌کاری در شمال کابل و همه مناطق شمالی تبرئه‌ی عاطفی کرده و می‌نویسد: “ 

"…هغو قومي پوځونو چي له نادرخان سره د کابل د نیولو لپاره یو ځای سوي ول، د سقاو له ماتي وروسته د قدرت له خلا څخه ګټه واخیسته او د کابل او شمالي له چورولو څخه وروسته په خپله مخه ولاړل. نادرشاه ځکه د هغوی مخه نه سوه نیولای چي نه یې منظم پوځي قوت درلود او نه یې د هغوی د خدمت په بدل کي پیسې په لاس کي لرلې. مجددی 

ص ۵۱۲"

برگردان فارسی آن  چنین است:

(… اقوام و لشکر هایی که همراه نادرخان به گرفتن کابل آمده بودند…پس از شکست سقاء از خلای قدرت استفاده کرده، پس از چور کابل و شمالی به جای خود رفتند. نادرشاه در آن وقت نه لشکر منظم داشت و نه پولی داشت که در مقابل خدمت شان می‌داد…)، چنین یاوه‌سرایی از شخصیتی به نام باری جهانی جهانی و سراینده‌ی شعر گویا سرود ملی پشتون شرمی‌ است برای شکوه وهخام نویسی. ایشان با دیده درایی تاراج کابل و شمال را به دست لشکریان جنوب توجیه نابخردانه کرده و رو سیاهی تاریخی برای خود کسب کردند. ضرب زدن مدال سرکوب اشرار  شمالی در سال (۱۳۰۹) از سوی چه کسی بوده؟ آقای جهانی پیمان شکنی قرآنی نادر غدار با امیر حبیب‌الله خادم دین رسول‌الله و کنفرانس پیش از ورود به افعانستان برای خبرنگاران در فرانسه را فراموش کرده اند؟ خوش‌کنانه که سراسر نوشته‌ی سرسری ایشان رونمایی چهره‌ی اصلی نادر غدار است در پیمان شکنی به دو حبیب الله و امان الله تا زمانی که به سکوی قدرت رسید. برای آگاهی بیش‌تر آقای جهانی اقرار خود شان را در همین مقاله‌ی شان معطوف داشته و یادداشتی از آقای نصیر مهرین را برای شان بازنشر می‌کنم:

                              ( …عبدالرحمان لودین،

                                                  قربانی تـَـوَهُــم 

                                                                   و

                                                                     استبداد نادرشاه

                                                    (قسمت دوم

سردارمحمد رحیم (شیون ) درین زمینه چنین مینویسد :

" هنگام عملیات نادرخان علیه کابل، هستۀ اساسی نیروهایش را ملیشیای قبایلی انگلیسی وجنگجویان قبایل جنوبی که لباس افغانی پوشیده بودند، تشکیل میداد. قبل از حملـــۀ برکابل نادرخان به آنان وعده 

نمود که چون شهرتصرف شد آن رادر اختیار قوا بگذاردکه در مدت سه شبانه روز غارت کنند. نادرخان بقول وفا کرد. بقول شاهدان عینی از غارت وتجاوز قوای نادرخان شهر خساراتی رابه مراتب بیشتر متحمل گردید نسبت به آنچه در دورۀ حبیب الله خان متحمل شده بود…).‌

 

اعلیحضرت محمد نادرشاه / عبدالباري جهاني – DawatMedia24

 

https://dawatmedia24.com/?p=83330

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت