بصیر کامجو ـ آلمان   

ـــــــــــــــــــــ

          «   فواید اخلاقی درک و تفکر   »

     با توجه به اهمیت وارزش شناخت ازمحیط های طبیعی ، اجتماعی ، اقتصادی وفرهنگی که حیات انسان درآنها شکل گرقته است . رهیافت اسلوب معرفت نوین برای رهبری عقل وحصول حقیقت هستی ، الویت های فکری ست که راه را به سمت وسوی جهان دگردوستی وانسان گرایی باز میکند .

     تاریخ تفکر وسیر اندیشه بشری شاهد صدها طرز وشیوه ادراک وشناخت پدیده های طبیعی و اجتماعی بوده است . اما اساس شناخت دربرهات تاریخ تفکر جهان بشریت مجموعه برداشت های انتزاعی وتوضیح صفات خیلی عمومی از طبیعت وانسان درآمیزه ء از تصورات وخیال بافی ذهن چیزی بیشتر نبوده است . این شیوه معرفت پیوسته با اخذ گفته های تعبیری وتفسیری ایکه اهمیت عینی شئ به ذهنی داده شده ومنجر به پدید آمدن خطوط فکری متنوع درجهان گردیده است.

     اما درتاریخ گسترش آگاهی وشناخت انسانی از سرشت حیات که مراحل متعدد را پیموده اصالت انسان ومقام خردمندی اوازتوجه مرکزی بدور نگهداشته شده  و مورد حمایت اخلاقی وبازبینی انسانی قرار نگرفته ، برعکس جهلا ً وعمداً به باد فراموشی سپرده شده است . عقل وتفکر آزاد هم نتوانسته بود که فضای گشاده تری برای پرواز بسوی جهان انسانی بازنماید . جهانیکه درآن اراده آزاد خود آگاهی فکری وتقدم ماهیت انسان درپروسه انسان شدنش مطرح باشد .

     امروز در روشنایی آفتاب دانش بشری میتوان اذعان کرد که علم حاصل عقل وتجربه انسان بوده همگام با سرعت نوربه مهار کردن طبیعت درحرکت است . ودر بسترۀ شناخت بصورت بازدارندۀ که ازضرورت انسان آغازیده وبه سعادت او می انجامد . ولی با تأسف ودرد دست آورد های علوم درمقاطع زمان که حقیقتاً ازنیاز حیات شروع شدهد درتخالف با ارزش های اخلاقی بوسیله صاحبان زرمایه و قدرت به نحوه غیر انسانی  به محو آزادی وجان انسان انجامیده است .

که اینک جهت وضوح خط اندیشه ما گونه های چند از طرزرویکرد های فکری وبرداشت ها و عملکرد های ضد انسانی افراد و محافل و ودول مختلفه ایکه دست آورد های معرفت بشری را در فراسوی اهداف اقتصادی  خود محوری خویش به کار گرفته اند که تلفات انسانی آنرا  به بیان میگیریم :

ــ جنگ دوم جهانی ( 1939 – 1945 )  که پنچاه وپنج ملیون کشته و سی وپنج ملیون زخمی سه ملیون مفقودالاثر بجا گذاشت .

ــ ودر جنگ کوریا ( 1950- 1953) یک ملیون و هفصدو هشتاد هزارانسان کشته و یک ملیون و پنچصد هزارزخمی گردید .

ــ همچنان درجنگ ویتنام ( 1954-1975) سه ملیون انسان کشته ، ششصد هزار زخمی و هشتصد هزاریتیم گردیدند وضمناً  پنجاه و هفت هزار متعرض امریکایی جان خود را ازدست دادند .

ــ هکذا واقعه دلخراش وخون آشام هیروشیما و ناگساکی جاپان (1945 ) که براثر سیاست های ضد اخلاقی و ضد انسانی محافل امریکایی اعمال گردید بود یکصدوبیست و هشت هزارانسان مرده و بیست و پنجهزار زخمی دست آورد داشت . همین طوردرحادثه چیرنوبل (1986 ) اوکراین حیات هفتاد هزارانسان قربانی سیاست های ضد انسانی دولت وقت شوروی گردیدند .

    همین نحوۀ سازماندهی جنگ های صادراتی اجباری پلانیزه شده ، شیوه غیر اخلاقی ست درتغییرسیرعقلانی تفکر به ضد انسان که ازطرف حاکمان اقتصاد جهانی درسده های تاریخ بکارگرفته شده وسبب نابودی ملیون ها انسان درکره خاکی ما گردیده است . کنون تصاحب و غضب دارایی های مادی جهان وابسته به فقر توسط استکبار بین المللی و همکاسه گان واجیران فراقاره یی شان ، تحت نام دموکراسی ومبارزه علیه تروریزم ، همه وهمه آوار هایی اند که بروی انسان فرو میآیند واورا به معنی شئ بی ارزش توجیه میکنند .

     عدم رهیافت سرشت وماهیت مادی و معنوی مشاکل حیات اجتماعی نه تنها نداشت شیوۀ عقل عملی ونبود عینیت گرایی تفکر وپاکیزگی اندیشه بوده ، بلکه درپیوند با آلودگی های مادی درهر برهه تاریخی شیوه معرفت وسیر تکامل علوم جبراً به نفع نظام حاکم ودرنفی سعادت وخوشبختی انسان قرار گرفته است .

     اگر هدف تجدد وتکامل پسندی تفکرومعرفت ـ مطلوب کمال اخلاقی واقع شود یعنی درراستای منافع انسان عمل نماید و انسان را آگاه ،آزاد، آفرینندۀ فراه هستی وسالاروجود قبول نماید . اگر داوریهای خدعه آمیزسیاستمداران ، علما وروحانیون و نویسندگان جهان درهرقارۀ که هستند ازمرزهای تنگ خود خواهی فردی واز خود محوری اقتصادی ، نژادی ، لسانی ، عقیدتی ولاغیربیرون آیند وباکمال رضا ومیل ازشهرت مؤقت بگذرند وراه عقل وصواب را انتخاب کنند . آنوقت حس جدال وبدبینی میان افراد بشری را ازمیان برده وفضای اعتماد و همدردی و همبستگی اقتصادی ، اجتماعی واخلاقی را براصل ارزش شناختی انسان ایجاد مینمایند. به عقیده من این تنها روشی است که دربحران فعلی رهنمای برنامه مبارزه دگردوستی ما باشد.  

     برداشت های عقلی واخلاقی ازحیات آنست که: ازهرگونه قید وملاحظه آزاد باشد ومانند آیینه مناظراشیاء وحیات را بی کم وزیاد ودخل وتصرف به نمایش گذارد. وبیانی اززندگی حقیقی اسباب وجود ووحدت اضداد ، تحلیل واقعی ازبدبختیها ورنجهای انسان ، ریشه یافتی خیر وشر، حقیقت ومجاز ووو دور از دست کاری ودخالت اندیشه وسلیقه باشد .

     جهت وضوح تأمل بحث ما بگونه مثال برخی ازبرداشت های عبدی واخلاقی  نوشته محترم بشیر احمد انصاری که در مورد جایگاه زن دراسلام که اخیر درسایت انترنیتی آریایی به نشر رسیده بود به مطالعه میگیریم . 

     به فکر ما اگر محترم بشیر احمدانصاری میخواستند جایگاه زن را دراسلام مورد پژوهش وبرسی عقلی قرار دهند باید در جایگاه دفاع از اصالت وشایسته سالاری  مادر ( زن) خویش را قرار میدادند واز مقام ملکوتی زن سرسختانه وبدون هراس دفاع مینمودند وازاسلوب تحقیق وتحلیل عینی شناخت حمایت کامل مینمودند.  او نه مانند یک محقق بیطرف دررهیافت حقیقتی تلاش نموده بلکه بمثابه یک مسلمان ساده ، اول به همه داشته ها ونداشته های حقوق زن در اسلام ایمان راسخ خویش را بیان میکند بعد در گیرماندگی جال اعتقاد عبدی خود بادست کاری دخالت اندیشه وسلیقه درتخالف به ارزش ها حقوقی مادر (زن) خوش رضاکارانه باخون و پوست و گوشت خود از دین وحقوق وضع شده آن حمایت جانانه مینمایند.  

     به نظرما ایمان داشتن به هردین وآیینی حق طبیعی هرانسان است . اما تضاد معنایی که در تحقیق جناب محترم بشیر احمد انصاری وجود دارد اینست که خود میخواهد برجستگی جایگاه زن در اسلام و مقام شامخی اورا بنمایش گذارد. اما برعکس درجریان تحقیق وحتی در جوابدهی به نوشته آقای داکتر انصاری نه در راه دفاع از حقوق وآزادی های زن گامی میگذارد.  برخلاف درکیف ایمان احساسات خود دواری قرار گرفته ، بااصول تحلیلگران عقلانی وداع کرده ودرصف روحانیت مبارزبه اصطلاح راه حق برای خویش جاه باز مینماید .

     سیر باز نگری اسلوب شناخت درهمگونی قواعد درک وتفکر معرفت ما درقبال حیات متعالی انسان ، تعین اصولیست درجهت درک مقاصد وآرمان های نظام متعادل اجتماعی اخلاقی .

     هرگاه ارزش های معرفتی اسلوب دید و تفکر انسانها تبیین نمادین برای زندگی عادلانه اجتماعی ارائه تکنند ، جامعه ازمسیرانسانی واخلاقی انحراف نموده به گروه هایی با علایق واندیشه های کاملا ً متضاد ومختف المنافع تقسیم میشوند . 

     درچنین جوامع محبوبیت سیستم های فکری وایدالوژی های گونه گون ، افزایش نیروهای مسلح غیر مسئول ، میزان خود کشی وکجروی های خُلقی وروانی ، رابطۀ محتمل میان میزان جنحه وجنایت ، تعدد وافزایش سازمان های اجتماعی خود سروابسته ـ  ارتجاعی ومضر، انکار روزافزون نظام حاکم برقوانین بجای تکیه به ارزشهای مشترک انسانی ، تشتت فکری افراد وعضویت درگروه های متخاصم ، مبهم ونامعلوم بودن تعاریف اجتماعی از: جنگ ، جنایت وخیانت وده ها امراض وفشار دیگری توأماً یاجداگانه میتواند تعادل اجتماعی را برهم زنند.

     صرف فکر عامل اصلی سیرعقلی معرفت ودرک وحدت اختلاف است . وظیفه آن تحلیل عینی اضداد وتوحید شناخت معیار های کامل زیرساخت حیات انسانی همانا ضرورت وآزادی میباشد . وتوضیح عقلانی مقولات آزادی وضرورت صرف از ورای شناخت مادی وعینی از قوانین جبرطبیعت ، جبرتاریخ ، جبرجامعه وجبرخویشتن ، امکان پذیر است وبس .

     هرگاه بیان وتعریف ضرورت وآزادی ازاحقاق حق وازماهیت ونجابت انسان بدون قید وشرط حکایت نماید از مصلحتی و منفعتی متأثر نگردد آنگاه سود گذرا را عاقلانه قربانی ابدی سازی ارزش اصالت وجود انسانی کرده وبرای مشخص کردن حیات اجتماعی منبع اصلی ایجاد تحول وخمیره ساز صلح و خوشبختی انسان میگردد .       

 با عرض احترام

 


بالا
 
بازگشت