دموکراسی یا شعار های دروغین

 

همانطوریکه به همه گان معلوم است دموکراسی واژه یست که همه روزه  بر سر زبانهاست و اکثریت مردم فهمیده و نافهمیده  و با افتخار آن را تکرار میکنند. و برای ریشه یابی این کلمه خواستم کوتاه پوژهشی داشته باشم.

به اثر بحث و ریشه یابی  اصل این واژه  برمیگردد به عهد یونان قدیم  و از دو کلمه (DEMOS) به معنی مردم و (CRATOS) که در زبان  عربی  به معنی( سلطه) و در فارسی به معنی های توانایی - قدرت و فرمانروای آمده است، ترکیب و ساخته شده است و هردوی این واژه ها  معنای( فرمانروای مردمی )و یا اداره مردمی  را میدهند.

و اگر به این کلمه(دموکراسی) دقیق شویم معانی زیادی را به خود در بر میگیرد. مثلا آزادی بیان . آزادی اعتقاد . آزادی نقد اشخاص و غیره...و پیرامون به کار گیری این واژه آرای متفاوتی و جود دارد:

حسب تعبیر بعضی از علماء امریکایی که میگویند دموکراسی قبل از صد سال در امریکا به وجود آمده است.

 و همچنان بعضی ها  به این عقیده  اند که  دموکراسی  برای اولین بار بعد از انقلاب فرانسه در اروپا ایجاد شده است. ولی بسیاری از علماء اروپایی  به این باور اند که  دموکراسی در عهد یونان قدیم  به طور کلاسیکی  تولد و به کار گرفته شده  است

و قسمیکه همه میبینیم در این زمینه بسیاری از دولت ها تحت شعار دموکراسی از این عنوان استفاده های گزافی کرده اند. و خاصتا کشور امریکا بعد از سقوط اتحاد شوروی که خود را حامی اصلی دموکراسی قلمداد میکند.

و همچنان اگر این واژه را از دید اسلامی بنگریم بصراحت میابیم که معارضین و مؤیدینی حول این کلمه در بین علماء اسلامی وجود دارد.

 بسیاری از مسلمانها به کلمه دمکراسی به دیده شک و تردید مینگرند و آن را یک اصطلاح وارداتی و حرام میشمارند. ولی بعضی ها و خاصتا  دکتور یوسف قرضاوی قسمیکه در یکی از مصاحبه های خود گفت (دموکراسی حرام نیست اگر دموکراسی در اسلام نمی بود پس چطور شوری وجود میداشت)

ومن فکر میکنم که برداشت ما مسلمانان و حتی بعضی از اروپاییان از دموکراسی یعنی  بی حجابی و دور شدن از چوکات اسلامی و تقلید از اعمال فجیع و منافی اخلاق اروپاییان و امریکاییان میباشد.و هرگاه مسلمانان تقلیدی از آنها میکنند برای اولین بار به عادات وتقالید منحرف آنها رومیآورند.

و اگر نگاهی به سیاسات کشور های که خود را پاسدار دموکراسی میپندارند بیندازیم  به وضاحت درمیابیم که همه آنها جز شعار های دروغین  چیز دیگری نیست  طوریکه چندی بیش یک روزنامه گار فرانسوی به تلویزیون الجزیره گفت که دها سایت خبری انترنتی ضد سیاست های استعماری امريكا توسط قوات امنیتی امریکا در داخل آن کشور  بسته شده است. تجاوز دولت امریکا به عراق و ساختن گورستان های جدید بعد از صدام و جنایت و وحشی گری نظامیان امریکای در زندان ابوغریب و در افغانستان و هزار ها کار های غیر اخلاقی و انسانی دیگر که  به حق بشریت بنام دموکراسی رواداشتند .... و در فرانسه که خویش را پیشگام آزادی میشمارد، دختران مسلمانیکه در مکتب های دولتی درس میخوانند حق پوشیدن روسری را ندارند. و همچنان اگر کسی در کشور فرانسه  اسراییل را متهم به قتل بیگناهان فلسطینی کند، از وظیفه اش  برکنار میشود و صدایش را هیچ دادگاهی هم نمی شنود.

بسیاری از دولت های استعمار گر  به همین اسم هزاران ظلم و عذاب را روا داشته و روزانه قبرستانهای دستی جمعی ساخته و هر کسیکه با نظر استعمار گرانه شان مخالفت کند مهر تروریست به جبینش کوبیده میشود و حتی حق زنده گی را در این دنیای بزرگ ندارد.

من با دیدن این همه اعمال وحشی گری همیشه به تفکر فرو میروم و از خود سوال میکنم آیا اینست دموکراسی؟

طوریکه مردم ما در جریان هستند که واژه (دموکراسی) در افغانستان از سه دهه اخیر به اینسو به زمزمه گرفته شده است. و بعد از سقوط گروه  فاشیزم طالبان و به روی کار آمدن دولت های موقت و انتقالی این واژه به شدت و به افتخار در مجالس دولتی بیان میشد. از اینرو امید و آروزی مردم افغانستان برآن بود که دیگر دولت آینده افغانستان اشتباهات گذشته را تکرار نمیکند. و از تاریخ مان آموخته اند. ولی متاسفانه دست درازی و مداخلات دولت انتقالی و فشار های بیرونی بالای نماینده گان مردم در تصویب قانون اساسی و تزویر در انتخابات ریاست جمهوری و تشکیل کابینه جدید و دها خلاف های دیگر  امیدهای مردم مان را به خاک یک سان کرده و بسیاری از هموطنان مان را که برای بر پا ساختن دموکراسی حقیقی  که همانا آزادی مردم در تعین سرنوشت شان است کم رنگ و نا امید ساخته و ایشان را در فکر آن انداخت که افغانستان به طرف دموکراسی نه بلکه به طرف دکتاتوری روان است و زمانی این دل خوره گی اضافه شد که سیاست های دولت فعلی افغانستان بعد از تشکیل کابینه آن معلوم شد که این دولت فرقی با دولت های قبلی و شاهی استبداد گر سابق ندارد مثلا در آن زمان اکثریت وزراء از خانواده شاه و یا وابستگان شان می بود که حالا هم چنین چیزی به نظر میخورد.

و به نظر نگارنده اگربه تاریخ گذشته نزدیک  خود نگاهی کنیم واقعا درمیابیم که علت جنگ های چند دهه اخیر افغانستان بیان گر آنست که ریشه تاریخی دارد. زیرا قدرت به دست یک گروه و یا یک طیف بوده و دیگر اقوام افغانستان یا در سطح رهبری نبودند و اگر بودند هم سمبولیک و همين مسايل سبب شده که به مجرد بدست آمدن اندک قدرتی جنگ های خانمانسوز روشن شده قتل عامها و کشتار بی رحمانه در بین اقوام افغانستان ترویج یافته که همه اینها زاده حکومات گذشته استبداگر افغانستان بود.

در خاتمه یاد آور میشوم که دولت مردان ما باید بدانند و از این فرصت طلایی که بدست آمده استفاده نموده و وطن ما را از بدبختی نجات دهند و باید بدانند که همه اقوام افغانستان امروز زیر تاثیر هیچ گروه یا قوم خاصی نمیروند. و دنبال قوم زدایی و زبان ستیزی را رها کرده برای مردم حق شهروندی مساوی  داده شود و به شعار های کاذب دموکراسی پایان بخشیده و در صدد تطبیق پروسه وحدت ملی شوند تا مردم مان یک بار دیگر به جنگ های داخلی کشانیده نشوند. 

 

دژ کوهی

 


بالا
 
بازگشت