داكتر عارف پژمان

  در حكايت آويخته شدن به دنبال خر

 

 

سال هاي كه در دانشگاه كابل درس ميخوانديم, زمانه اي بود ممتاز و مرد آزماي.  سالهاي پر التهاب پاياني دهه چهلم بود.حكومتها مثل باد مي آمدند و ميرفتند.  پارلمان ولسي جرگه شلوغ بود ,هر وكيل كه بيشتر به دولتمردان دشنام مي داد,  بيشتر محبوبيت مي يافت. سخنراني و كلاي ولسي جرگه بصورت      يكراست از راديو پخش ميشد, همه دور صندوقچه هاي چوبي گويا,يا لودسپيكر هاي بزرگ خياباني جمع مي شدند , ببينند نمايندگان ملت چه ميگويند.  زندگاني سياسي شده بود, فضا و آب و غذا سياسي شده بود . وهيچ گربه اي براي رضاي خدا موش نمي گرفت در ليليه دانشگاه كه در ان روزگاران, لحظه هاي سبز جواني من در كريدور هاي آن جوانه ميزد, شاهد رخداد هاي جالبي بودم.  باري يك محصل فاكولته شرعيات شبانه, قاشق و بشقاب خود را روي ميز سالون غذا خوري كوبيد و نظر بچه هارا بخود جلب كرد,  سپس گفت,  اي شتر جنرال خان محمد خان خيال ميكنه ازدماغ فيل افتاده...لقب شتر جنرال براي سترجنرال خان محمد وزير دفاع ملي كه افسر بلند قدي بود تااخر عمر باقي ماند.

در محوطه دانشگاه اينجا و آنجا, همه روزه ميتينگ برگذار ميشد, بويژه مقابل كتابخانه مركزي و ياچمن كنار فاكولته حقوق واقتصاد.

يكي از سخنران هاي پرشور و پر شنونده, عبدالاله رستاخيز بود, جواني شهرستاني نسبتا بلند بالا باچشماني نافذ و بروتي سياه.  اين آقا هرگاه قصد سخنراني داشت, پيش از خطابه و ايراد شعار هاي مسلكي, يك قطعه نظم انتقادي ميخواند, با لحن كوبنده و احساساتي.

نظم هاي مورد عنايت او از نوع منظومه هاي تعليمي ادبيات فارسي بود مثل بوستان سعدي يا مثنوي هاي عطار يا آفريده هاي پروين اعتصامي, درين گونه نظمها اغلب مطالب ازطريق داستان, تمثيل و مناظره, بازگو ميشود.

اما عبدالاله رستاخيز در گزينش منظومه ها مهارتي چشمگير داشت, كار وي محشر بود. طنز تلخ مطالب او با اوضاع واحوال مي خواند, به دوران ظاهر خاني

مي چسپيد. در ان سراشيبي كه فساد و فرسودگي از درو ديوار ميريخت و همه اسباب نگون بختي و عقب ماندگي حاضر بود, "ذات شاهانه" از ديده رعايا, "غايب" بود واگر شبهاي جمعه  "ذوات اتي" به "حضور ملوكانه" ,شرفياب نمي  شدند, انگار نه انگار كه اين ده  كدخدايي دارد.

طنز آقاي رستاخيز  كه بخش اعظم آنرا بياد دارم حكايت آويختن لگام شتربه دم خر است كه اغلب ساربان هاي وطني  مرتكب ميشوند.

اين روز ها وقتي آدم مينگرد, "طالب" هاي رنگارنگ در صدد وكيل شدن و وزير شدن اند, در همان حال چند جانور پشت پرده از قماش اينان,  گاه "اسلام ناب" طالبي را بوسيله راكت به تهيگاه امت محمدي ميكوبند و جناب كرزي صاحب هم طالب را دوست دارد وهم امريكا را و هم حقوق بشر هارا, و كم كمك بصورت يك زمامدارغايب در مي آيد كه فقط سخنگويان او سخن ميگويند, يادهاي برايمان زنده  ميشود. و اكنون اصل مطلب:

 

يكي كرد روزي زاشتر سوال

كه اي آهنين پيكر خوش خصال

ترا كشتي دشت خوانند ازان

كه داري تحمل به بار گران

برندت به صحرا وكوه وكمر

كشندت به  هر وادي پرخطر

نمانند يك لحظه ات بي مهار

به خوردت دهند جاي كنجاره, خار

بگو با چنين خصلت مردمي

به دل شكوه اي داري از آدمي

بگفتا ندارم شكايت از ان

كه بارم كنند بيشتر ازتوان

برآرند از روزگارم دمار

بخوردم دهند جاي كنجاره, خار

ولي شكوه دارم ازان بي هنر

كه بندد مهارم به دنبال  خر

ازان است برمن هزاران  جفا

كه خر پيش باشد ومن از قفا

 

*******************************************************

حال که سخن از خران است اينک عکس و مطلبی را از سايت کابل زمين خدمت دوستان تقديم ميداريم

اين عکس از تلويزيون دولتی افغانستان گرفته شده است. در عکس، مقامات شهرداری کابل در روز اول احداث سرک برچی (غرب کابل) ديده ميشوند.

 

به تاريخ نهم ماه می، روز دوشنبه، ساعت هشت بجه شام وقتی اخبار بخش دری تلويزيون دولتی افغانستان به پايان رسيد نوبت پخش اخبار پشتو رسيد که بعدا اخبار پشتو به خوانش رفت. من در حال ديدن تصاوير و اشخاصی بودم که در عکس ديده ميشدند.
يکدفعه متوجه شدم در قسمت پاين، کُنجک صفحهء تلويزيون نوشته شده است "خرونه". اول باورم نشد گفتم شايد چشمانم اينطور ميبيند. نزديک تلويزيون رفتم دقت کردم ديدم نوشته شده است خرونه. اول کمی با خودم خنديدم و گفتم چه خرانی!

 


بالا
 
بازگشت