کانديداى اکادميسين سيستانى

 


کدامين گروه قابل محاکمه ست   
 

دگرانديشان ياجنگسالاران؟

 

دکترعبدالکريم سروش، فيلسوف ونظريه پردازاسلامى معاصرايران، در سخنرانى خود درانجمن اسلامى دانشجويان تربيت معلم درتهران درفبرورى سال گذشته در مورد اسلام گفت : اسلام نيازى به صنف روحانى ندارد و هيچکس نميتواند دراسلام به نام روحانيت بين مردم وخدا واسطه باشد. اوکه درباره معناى چهارگانه سکولاريسم سخن ميگفت : افزودکه يکى ازبناهاى سکولاريسم کوتاه کردن دست روحانيت از واسطه گرى بيم مردم وخداست. او تأکيد کرد که از نظر تاريخى کلمه روحانيت دراسلام وجود نداشته وقرآن برترين کسان را نزد خدا باتقواترين ميداند، نه آنکه هرکس روحانى تر، عالم ترو آگاه ترباشد،به خدا نزديکترخواهد بود.(بى بى سى، ٢٢ اگست ٢٠٠٤) دکترسروش نسبت به اعدام دگرانديشان ،گفت: « صدور حکم اعدام براى انديشمندان جز نشانه بيمارى نيست.» بدون ترديد اين سخن دکتر سروش اشاره به حکم اعدام آغاجرى، استاد تربيت مدرس دانشگاه همدان است که بارى دريک سخنرانى گفته بود:«حجت قراردادن فهم گذشتگان، يعنى ارتجاع وتقليد.» ، « مگر مردم ميمون هستندتا ازکسى تقليد کنند.» ، « دراسلام طبقه رحانى وجود نداشته واين يک طبقه جديد است که بعداً بوجود آمد.» آغاجرى گفته بود : « بسيارى از سلسله مراتب روحانيت، مثل آيت اﷲ و حجت الاسلام و جزء اينها از کليساى کاتوليک گرفته شده است.» او معتقداست که:« امروز ما نيازمند دينى هستيم که براى انسان ارزش واعتبارقايل باشد و نه اسلام بنيادگراکه حتى شکنجه را براى گرفتن اعتراف تجويز ميکند.» آغاجرى بعد ازاين سخنرانى بلا فاصله به اتهام توهين به اسلام ومقام معظم روحانيت زندانى و محاکمه شدو قاضى شهر برايش(درصورت عدم توبه ازگفتارش) مجازات اعدام صادرکرد.اما اين مرد مثل کوه برسرگفتارش استوار ماند وگفت که: اگر اعدام هم شوداز سخنش برنميگرددو توبه نميکند. درنتيجه شاگردان مدارس و دانشگاه هاى ايران همه بدفاع ازآغاجرى دست به تظاهرات گسترده زدند و تمام سازمانهاى مدافع حقوق بشر سازمان ملل و اتحاديه اروپا وهمه نهادهاى دموکراتيک بين المللى از دولت ايران خواستار لغو اعدام آغاجرى شدند. پس از مدتها نا آرامى درشهرهاى بزرگ ايران ، سرانجام آيت اﷲ خامنه اى رهبرجمهورى اسلامى متوجه وخامت اوضاع شده ، پرونده آغاجرى را به مرکز طلبيد و بالاخره درمارس ٢٠٠٥ حکم اعدام به مدت حبس سپرى شده آغاجرى محاسبه شد و اواز زندان رهائى يافت، اما آغاجرى به محکوميت خود قناعت ندارد و خواهان برائت و غرامت از دادگاه شده است.
درافغانستان نيزدوسال پيش يک نويسنده جوان بنام ميرحسين مهدوى، خطر کردو درسرمقاله شماره ٢٠ نشريه «آفتاب» تحت عنوان«فاشيزم مقدس» پاى دين ورهبران دينى را به ميان کشيد واز عملکرد رهبران دينى در افغانستان اتتقاد بعمل آورد، هنوز بجز محدود کسانى آن مقاله را نخوانده بودند که حکم توقيف نشريه و زندانى شدن نويسنده و مدير نشريه صادرگرديد ودر ظرف کمتر از دوهفته حکم اعدام هردوى شان صادرشد. و اگر کمک بموقع نهاد هاى حقوق بشرسازمان ملل ، کمسيون مستقل حقوق بشر افغانستان، اتحاديه ژورنالستان بدون مرز فرانسه واتحاديه ژورنالستان افغانى نمى بود، اين دوجوان انديشمند، مفت و رايگان سر به نيست شده بودند.آقاى ميرحسين مهدوى نوشته بود: «... اگر اسلام دين کامل و آخرين دين آسمانى است ، چرا پيروان آن به تمام رذايل اخلاقى دچار اند و از تمام کافران نسبت به دين خودشان بيگانه تراند؟ دروغ ، ريا، تجاوز و ... مثل نقل و نبات در زندگى روزمره مسلمانان مى ريزد و تمام نصايح اخلاقى علما و روحانيون راه بجايى نبرده است ؟ رايج ترين پاسخ به اين پرسش اينست که ميگويند:
اســـــلام بذات خــود ندارد عيـبى هر عيبى که هست در مسلمانى ماست
و مردم با اين پاسخ کليشه يى دلشان راخوش نموده و دين شان را نسبت به اسلام تمام شده تلقى ميکنند، اما کسى نپرسيده که اين مسلمانى که مخاطب دين آخر خداوند است ، چرا سرتا پا عيب است ؟چراهرکس بيشتر تظاهر به ديندارى ميکند، بساطش آلوده تربه تمامى خباثت و ناپاکى هاست ؟ کسى تا کنون نتوانسته بگويد که علماى اخلاق بيشتر از تمام مردم آلوده به بى اخلاقى هاست.کسى تا کنون نتوانسته بگويد که علماى اعلام که خود راستون فقرات دين تلقى ميکنند، فاصله شان از دين بسياربيشتر ازمردم عادى است .واقعيت اين است که دين مردم در طول تاريخ قربانى بى دينى جمعى از سردمداران دين شده است.» (سرمقاله آفتاب، ٢٨ جوزا٨٢) آقاى مهدوى ، علت اين نا هنجارى ها را زير سرعلماى دينى جستجو ميکند که از دين اسلام متاع پر سودى براى خود شان ساخته ، بدون پرواى احکام دين ، به سودجوئى و منفعت پرستى خود پرداخته اند. نويسنده براى وارد کردن ضربه قاطع در بزنگاه اين دکانداران دين، دلايل محکم و مستندى ارائه ميکند و مينويسد: « مسئله اساسى اين است که ما دين مانرا از سرچشمه هاى آلوده ميگيريم نه از خود اسلام. اسلام ما را امروز علمايى تفسير ميکنند که از اصول ساده بشرى فرسنگ ها فاصله دارند. افغانستان با اسلام آقاى سياف به هيچ بهشتى راه پيدا نخواهدکرد.اگر ايشان اسلام را درک ميکردند ، حد اقل زندگى شخصى خودشان بويى از اسلام داشت. آقاى ربانى از کجاى کتاب خداوند آيه ويرانى [کابل] راکشف کرده اندکه آنرا با بمب و راکت و طياره بر سر مردم بدبخت و زبون به تعبير نشسته اند.آقاى حکمتياربه کدام کتاب آسمانى ايمان دارد؟ اصلاً همين ملاعمر عزيز را ببينيد: اسلام او اسلام گرسنگى و مرگ است . اسلام اسيرى وبرده گى است . اسلامى است که بايدبا تمام وجود با آن کافر شد. ولى بازهم خدا پدر اين ملاى عزيز را بيامرزد که حداقل کمتراز ملاهاى مدرن ما از خون مردم براى خود کاخها درست کرد. من نميدانم که استاد ربانى ، استاد سياف ، آيت اﷲ العظما محسنى و خيلى از بزرگان ديگر با کدام رويى اعلام ميکنند که مفسران دين اند و چهره هايى برجسته اسلام؟ درحاليکه ضمن آلوده بخون بودن دستان مبارکشان ، کاخها از عزت و آبروى اين سرزمين براى خود ساخته اند. از ذکر ازدواج هاى مکررحضرات مى گذريم ، اما لطف کنند و بفرمايندکه بر اثرکدام فعاليت اقصادى مشروع که خمس و ذکات آن را پرداخته اند و حجش را رفته اند، اين همه موتر کروزينگ و خدم و حشم را خريده اند؟» و سپس با نيشخند مى افزايد: « شايد اين معجزه حضرات باشد که ماخبر نداريم .»(سرمقاله شماره ٢٠ آفتاب، جوزا٨٢)
پيام اصلى نويسنده اينست تا مردم را متوجه سياه کارى رهبران اسلام سياسى و بنيادگراى جهادى کند که ديگر فريب سخنان پر طمطراق و پر طنطنه ملاهاى مدرن را نخورند. به تعبير ديگر، مگرکدام عملکرد ميتواند فاشسيتى تر از اين عمل رهبران تنظيم هاى افراطى باشد که در جامه دين و پاسدارى از اسلام ، مردم مسلمان تحت ساحه تنظيم مخالف خود را به توپ و راکت و بمباران بستند، برزنان گروه هاى مخاف خود تجاوز دسته جمعى نمودند. پستان زنان مسلمان گروه مخالف را بريدند وبر سرمسلمانان منسوب به گروه يا قوم ديگرميخهاى شش انچه کوبيدند و شکم دريدند و نعش مخالفان را از چنگگ قصابى آويختند و زنان شوهردار را بزور به نکاح فرماندهان خود در آوردند؟ مگر در قرآن خدا مسلمانان برادر هم گفته نشده است ؟ پس چراحيثيت و آبروى وعِرض مسلمانان و مال و دارائى هاى شخصى مسلمانان و دارائيهاى عامه بدست غارت سپرده شد و يا منابع اقتصادى و توليدى کشور از بيخ وبنيان نابود گرديد و موترهاى ملى بس و تانک هاى محاربوى و سرمايه هاى ملى آن به پاکستان انتقال داده شدو به نرخ آهن پاره به فروش رسيد ؟ تاکى مردم جرئت نداشته باشند که بگويند: اين همه ناروائيها و اين همه ويران گريها و اينهمه کشتارها زير سر رهبران تنظيمهاى افراطى افغان نهفته است که بخاطر کسب قدرت بيشتر ويا حفظ آن، هريک افراد وابسته بخود را بجاى برادرى وتفاهم و گذشت ، بسوى نفاق و برادر کشى و غارت و چپاول تشويق کرده اند.
اين همان رهبران اند که سوگند در خانه خدا را در بيرون ازآن خانه شکستاندند. اين همان رهبرانى اند که ميليونها دالر و پوند و ريال کشور هاى کمک کننده به مجاهدين را در حسابهاى بانکى خود واريز ميکردند.و مجاهدين را با شکم گرسنه راهى ميدانهاى مرگبار جهاد ميکردند،بدون آنکه دينارى از آن پولهاى باد آورده را به خانواده هاى آواره مجاهدين بجاى حقوق و مزد خون شان بدهند. اين رهبران از برکت همان پولهاست که اکنون هريک لشکر شخصى براى خود درست کرده اند تا بازهم بحساب اين نوکران بى خبر وفقير، براى خود اعتبار و جاه و مقام کمائى کنند. حال اگر کسى از ميان آگاهان جامعه ، اعمال اين آقايان را به انتقاد بکشد، انتقاد از خود را، توهين به اسلام و توهين به مقدسات دينى قلمداد ميکنند و فوراً گوينده را به کفر و الحادوکمونيستى نسبت ميدهند و داد و واويلا راه مى اندازند تا ديگران را بترسانند و از ادامه چنين انتقاداتى جلوگيرى کنند.
با در نظرداشت موارد خشن نقض حقوق بشر در افغانستان، کسانى که دست شان به خون مردم آلوده است ، و متهم به نقض حقوق بشراند ولااقل آنهايى که در ليست سازمان نظارت بر حقوق بشر ملل متحد نام شان ثبت و درسال ٢٠٠٣ نشر شده، نبايد حق کانديدشدن در پارلمان را داشته باشند، ، در چنين صورتى آيا اين رهبران تنظيمى باز به پاى منبر نخواهند رفت و نخواهندگفت که اينکار توهين به مقدسات اسلامى و از جمله به رهبران جهادى است و هرکه باحضور رهبران جهادى درپارلمان آينده مخالفت کند، مخالف با جهاد ومجاهدين و بالنتيجه مخالف قرآن است و کافر دانسته ميشود و ....و... چنانکه آقاى ربانى در دومين همايش مسعود شناسى درتاريخ ٨ سپتمبر ٢٠٠٣گفت : «آنانيکه ميگويند ، مجاهدين شهر کابل را خراب کرده، دشمنان مجاهدين و دشمنان اسلام اند.» اينک يکسال بعد از اين سخنان آقاى ربانى ، سياف نيز درارتباط به گزارش کميسيون مستقل حقوق بشرافغانستان، گفت :«کسيکه مجاهدين را متهم به جنايت ميکند، از دايره اسلام خارج است.» هدف اين ديده درائيها، اين است تا مردم کابل زبان شکايت از هرگونه اتهامى عليه آدمکشى و تجاوز تنظيمهاى ايشان ببندند ؟؟
يکى از کارهاى فوق العاده اصولى ، بشردوستانه وتوام باشهامت کميسيون مستقل حقوق بشرافغانستان، تحت رياست داکترسيما سمر، تکميل پروژه دادخواهى مردم افغانستان از کسانى است که در سه دهه اخير درافغانستان مرتکب نقض حقوق بشر شده اند و اکنون بيدغدغه به حيات شرم آورخود درداخل وخارج کشور ادامه ميدهند. داکتر سيما سمراظهارميکند که: « ما درکميسيون به اين باوربوديم که صلح بدون عدالت تأمين شده نميتواند.و درعين حال نبايد به نيابت از مردم ، نه کميسيون ونه ديگران حق دارندتصميم بگيرند. بلکه مسئله عدالت وچگونگى تطبيق آن به مردم تعلق داشته وبه همين منظورما مشوره ملى را راه اندازى کرديم.»
دراين گزارش آمده است: درحالى که افغانستان گامهاى مهمى درجهت ثبات ، امنيت وتامين دموکراسى برداشته است ،مشوره ملى انعکاس دهنده دردها وبدبختى هاى مردم در دوران جنگ هاى تباهکن ٢٣ سال گذشته بوده وبيانگر برداشت شان از عدالت وتطبيق آنست. اکثر مردم درجريان اين نظرخواهى خود راقربانيان تخطى ونقض حقوق بشردر٢٣ سال اخير ميدانند.و معتقداند که اين جنايات هنوز هم ادامه داشته ويک تعداد افراد با گذشته تاريک ودستان خون آلودکه بيه يک نحوى درکشتارهاى دسته جمعى نقش داشتند، دروظايف وپست هاى عمده تعيين شده اند. نظرخواهى در٣٢ ولايت و درميان مهاجرين درايران و پاکستان انجام شده است . در مجموع ٤١٥١ نفر و از آن جمله ٣٤٥١ تن درداخل کشور، ٤٠٠ تن مهاجر درپاکستان و ٣٠٠ تن مهاجر درايران درنظرخواهى سهم گرفتند. از اين جمله ٦٩٪مردم گفته اندکه خود وى يا يکى ازاقارب شان به نحوى قربانى جنايات ونقض حقوق بشردر سه دهه گذشته شده اند.درجريان نظرخواهى از مردم سوال شد که چه زمانى شما ازتخطى هاى حقوق بشر متاثر ومتضرر شده ايد؟مردم طور آتى جواب داده اند: ١٦٪ در دوران تسلط شوروى وحاکميت خلق وپرچم، ١٨ ٪ درزمان حکومت مجاهدين، ٨٪ در هردو درزمان ،١١٪ در دوران نظام طالبان و١٧ ٪ در هرسه زمان. همچنان ٦٣ ٪ پاسخ دهندگان به اين باوراند که جنگ افغانستان در دوران جنگ هاى داخلى (٩٢-٩٦) اساس قومى نداشته ، بلکه بوسيله قوماندانان ، جنگ سالاران وقدرتهاى خارجى بشمول ايران وپاکستان دامن زده شده بود. از مردم سوال شدکه کشانيدن جنايت کاران جنگى به محاکمه چه تاثيرى برجريان عدالت خواهد داشت ؟ ٤. ٧٦٪ جواب دادند که محاکمه جنايت کاران به ثبات و امنيت کمک ميکند.٦.٧٪اظهار داشته اندکه ثبات راکاهش داده وامنيت راتهديد ميکند. ٨٥ ٪ پاسخ داهندگان همچنان فرکرکه محاکمه مجرمين به آشتى ملى کمک مينمايد.و١١ ٪نظر دادند که محاکمه به آشتى ملى کمک نخواهد کرد.درجريان مباحثات بامردم ، کمسيون مستقل حقوق بشر افغانستان از افراد حواست تا برداشتهاى خويش رااز مفهوم عدالت بيان دارند. اشتراک کنندگان اظهار داشتند که براى مردم افغانستان ، عدالت يک مفهوم وسيع است که از محاکمه مجرمين وجنايتکاران فراتر ميرود. مردم عدالت راراهى براى بهبود جنبه هاى گوناگون زندگى خود دانسته اند. براى تعدادى عدالت به معنى ترويج حقوق اساسى بشراست که شامل آزادى بيان ، رفع تبعيض براساس نژاد، زبان ، جنس، وحق اشتراک در انتخابات ميباشد.برخى ديگرعدالت رابه مفوه دموکراسى اقتصادى پنداشتنه اند.براى يک تعدادديگر، عدالت مفهوم وسيعترى داشته که شامل رفاه عمومى ، وحدت ملى، برابرى، بازسازى، ترويج معارف ورفع بيسوادى است. يک تعداد از اشتراک کنندگان به اين عقيده اند که عزل جنگ سالاران وناقضان حقوق بشراز وظايف دولتى ، عدالت را تأمين خواهد کرد. اشتراک کنندگان خواهان تحقيق درخصوص کسانى گرديدند که با استفاده از بيت المال وبه قيمت جان مردم ، قصرهاى مجلل ساخته ، موترهاى لوکس خريده وقسماً به خارج فرارنموده اند. شمار زيادى از اشتراک کنندگان به اين عقيده بودند که نه تنها افراد بلکه کشورهاى که درسياست وامور داخلى افغانستان مداخله کرده اند، بايد پاسخ گوى اعمال خود بوده و مسئوليت بربادى هاى وارده را که از جانب آن کشورها برافغانستان تحميل شده به عهده بگيرند. اشتراک کنندگان درمورد نگرانيهاى شان هم ابرازنظر نموده وتاکيد کردند که دولت تا کنون درتهيه برق کافى، سرپناه ، غذا و آب آشاميدنى صحى وساير وسايل ابندائى زندگى ناکام بوده است. آنها همچنان از تاسيس زندانهاى شخصى وبازداشتهاى خود سرانه شکايت داشته ودامن زدن به کشمکش هاى قومى راذريعه اجانب وعمال شان، خيانت ملى تلقى نمودند.کمسيون مستقل حقوق بشرافغانستان پيشنهادات متعددى راغرض تطبيق استراتيژى تامين عدالت به دولت افغانستان وملل متحد تقديم کرده است .و از رئيس جمهورافغانستان تقاضا شده است تابراى اجرى يک سلسله از تدابيرسمبوليک به منظور حمايت از قربانيان اقدام کند وجهت رسيدگى به جرايم گذشته از طريق استراتيژى طويل المدت که شامل جبران خساره ، عدالت جزائى وبرکنارى ميباشد، تعهدنمايد. دولت بايستى سعى ورزد تا پست هاى مهم وکليدى را به افراديکه سابقه جنائى داشته باشد وبه حقوق بشراحترام نميگذارند، نسپارد.و با کميسيون درهنگام مقرريها درسطح عالى ادارات دولتى مشوره کند. کليه اشخاصى که مقرر ميشوندبايد سوگنديادکنندکه نقض حقوق بشريا فساد را درگذشته مرتکب نشده و درآينده هم نخوهدشد. درگزارش همچنان آمده که ايجاد يک نهاد داخلى براى محاکمه مجرمين گذشته درافغانستان بادرنظرداشت خواست مردم قبل از بهبودنظام عدلى وقضائى ضرورى است.
کميسيون مستقل حقوق بشرافغانستان ازسازمان ملل متحدوجامعه جهانى تقاضا ميکند که دولت افغانستان رادرمورد عملى ساختن اين استرتيژى تشويق به پاسخگوئى وحسابدهى کرده واز تطبيق اين استراتيژى حمايت سياسى ومالى نمايد. ملل متحد وجامعه جهانى بايست فشار هاى سياسى لازم رابه منظورعدم تقرر يا برطرفى ناقضان بدنام حقوق بشر وارد نموده واز ايجاد يک نهاد داخلى براى تطبيق مجازات مجرمين حمايت تخنيکى کند. وضمناً دولت بخواهد تاگزارش هاى منظمى را درخصوص پيشرفت استرتيژى عدالت دراختيارآنهاقرار بدهد. کميسيون مستقل حقوق بشرافغانستان همچنان از جوامع مدنى ملى وبين المللى تقاضا داردکه موارد نقض حقوق بشررا مستند ساخته وآنها رابه اطلاع دولت افغانستان، کميسيون مستقل حقوق بشرافغانستان وجامعه جهانى برساند.(رک: سايت آريائى ،مردم، شماره ٨٥).
پس از ارائه اين گزارش به مقام رياست جمهورى افغانستان ،(که مورد تائيد سازمان ملل متحد نيزقرارگرفته است) با وجوداينکه اسامى نقض کنندگان حقوق بشر دراين گزارش ذکر نشده است، برخى از رهبران تنظيمى متهم به نقض حقوق بشر،درکابل کنفرانسى ترتيب دادند و درآن برهان الدين ربانى، با اعتراف به برخى اشتباهات تنظيمها ،در مورد دادخواهى مردم وتهيه گزارش، نه تنها کميسيون مستقل حقوق بشرافغانستان را فاقد صلاحيت خواند ، بلکه تهديد نمود که تحقق اين گزارش ثبات را درکشور برهم خواهدزد. البته استادسياف با جرئت بيشتراز ربانى اظهار داشت که ما در امر تخريب و کشتار مردم کابل هيچ اشتباهى نکرده ايم. او افزود که ما«اشتباه نکرديم ، بلکه سنجيده و دانسته عمل کرديم.و از محاکمه نيز هيچ باکى نداريم.»
درين شکى نيست که برخى از رده هاى بالائى رژيم دولت اسلامى مجاهدين و امارت اسلامى طالبان و همچنان برخى ازعناصر رژيم حزب دموکراتيک خلق ، متهم به جنايت وخيانت عليه مردم وکشوراستند، از زمان پخش خبرتسليم دهى گزارش کميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان بحکومت، اين اميدوارى در مردم ماتقويت يافته است تا هرچه زودتردولت با حمايت جامعه بين المللى ، کسانى را که دست شان بخون مردم و غارت و چپاول دارائى هاى عامه آلوده است ، به ميز محاکمه بکشاند و داد مردم را از جنايتکاران جنگى بستاند. مطمئناً اگردولت قادر به انجام چنين کار سترگ ملى بشود ،نه تنها بيشترباور واعتماد مردم را به رهبرى دولت تقويت خواهد کرد. بلکه درس بزرگ تاريخى براى ديگر زورگويان درکمين نشسته نيز خواهد بود.
مردم ما با قبول هرگونه خطراز سوى قدرتمندان تنظيمى، با ريختن رأى خوددر صندوق آقاى کرزى ، نفرت وانزجار خود را از جنگ سالاران ابراز کردند، زيرا آقاى کرزى با کنارگذاشتن وزيردفاع فهيم از معاونيت رياست جمهورى، اين اميدوارى را در مردم تقويت بخشيد کهً وى بعد از بقدرت رسيدن يکايک از تفنگ سالاران را از وظايف مهم دولتى کنار خواهدزد و گردن مردم اززير ساطورقومندانان مسلح رها خواهدشد. مردم افغانستان بيش ازهر کارى به امنيت جانى نياز دارند و بدين باوراند : تا زمانيکه جنايتکاران و نقض کنندگان حقوق بشر به پاى ميز محاکمات ملى يا بين المللى کشانده نشوند، عدالت تأمين نخواهدشد و ثبات وامنيت به کشور برنخواهدگشت .بدبختانه، نه تنها دستان اکثريت جنگ سالاران درجنايات جنگى آلوده است ، بلکه در کشت و قاچاق مواد مخدر نيز دخيل وسهيم اند . پس درحالى که جامعه جهانى نيز خواستار محو کشت وقاچاق مواد مخدر ومحکوم کردن نقض کنندگان حقوق بشر در افغانستان است ، تقرر برخى ازعناصربدنام به مقام هاى ارشد دولتى، آيا به معنى پشيمان ساختن مردم از انتخاب شان ونمک پاشيدن برزخم مصيبت ديدگانى نيست که درطول ٢٦ سال گذشته حقوق شان پايمال زورگوئى تفنگ داران و قدرت مندان شده است؟
انگشت اشارت مردم کابل بيشتر بسوى رهبران تنظيم هايى است که طى سالهاى ١٩٩٢- ١٩٩٦ مرتکب ويرانى شهر کابل وکشتار بيش از پنجاه هزار نفرمردم غيرنظامى وبالنتيجه مسبب اصلى جنايت عليه بشريت شده اند. آقاى ربانى وآقاى سياف بشمول آيت اﷲ محسنى در تبانى با ديگرجنگ سالاران، بخشى ازرهبران افراطى تنظيمى اند که در هنگام قدرت دولتى، دريک جبهه متحد برضد نيروهاى تنظيم افراطى حکمتيار ومتحداوجنرال دوستم و حزب وحدت اسلامى جنگ را تاسطح کوچه هاى کابل، درجمال مينه و چنداول ومنطقه افشارو ديگر نقاط شهر گسترش دادند، و در تاريخ دهم ماه فبرورى ١٩٩٣ بيش از چهار هزار مردم بى گناه افشار را درکابل بوسيله توپ و مسلسل و بمباردمان بى امان خود قتل عام کردند. اين جنايت جنگى يکى از شواهد انکار ناپذيرى است که تمام مردم کابل و مردم افشار که اهل آن بيشتر هزاره اندو قربانى اين قتل عام و فاجعه المناک شده اند، آنرا تا هنوز فراموش نکرده اند. علاوتاً در روز ١١ جدى مطابق اول جنورى ١٩٩٤ چندين هزار نفر ازمليشه هاى ازبک در ساحه ارگ تا پل محمود خان توسط نيروهاى ربانى قتل عام شدند . همچنان قتل عام دوهزار طالب در شهر مزارشريف در مى ١٩٩٧ بوسيله نيروهاى تحت فرمان حاجى محمد محقق وجنرال ملک و قتل عام حدود هشت هزار ازمردم هزاره در مزارشريف توسط ملامحمدحسن آخند درتاريخهاى هشتم ونهم اگست ١٩٩٨، وکوچ دادن اجبارى مردم کوهدامن و به آتش کشيدن خانه وباغ وتاکستان مردم شمالى توسط طالبان بدستور ملاعمر و تخريب بت هاى معروف باميان وساير ميراث هاى فرهنگى مردم اين مرز وبوم بدستور ملاعمر در مارچ ٢٠٠١، و قتل فجيع سه هزار اسيرطالب توسط مليشه هاى جنرال دوستم در داخل کانتينرهاى دربسته در دشت ليلى شبرغان در دسامبر ٢٠٠١، اينهاهمه اعمال جنايت عليه بشريت اند که مجرمين آن بايد به محکمه بين المللى جنايات جنگى سپرده شوند. در تداوم تصفيه هاى قومى توسط اسماعيلخان والى هرات در ٢٨ ماه اپريل٢٠٠٣ نيروهايش برچند روستاى پشتون در بالامرغاب حمله کردند و ٣٨ نفربشمول ٣ زن و دو کودک را کشتند و دارائى مردم مسلمانرا غارت کردند. در اوايل ماه مى سال٢٠٠٣، در برخوردهاى جناحى در ولايت بادغيس وفارياب پنجاه تن کشته و ١٥ زن و کودک پشتون ازترس خود را در رودخانه بالامرغاب پرت کردند و غرق شدند. وخانه ها و فروشگاه هاى قريه جات پشتون غارت شدند.( ٥ مى، سايت آريائى ٢٨ اپريل) افزون براين جنگسالاراسماعيل خان زشتى ودنايت را بحدى رساندکه زنان شريف هرات را که با اقارب ويا مردان خود از منزل بيرون ميرفتند، مورد پيگرد قرار ميداد وموضوع باکره بودن شان را که يک امر بسيار خصوصى است، مورد تست ومعاينات طبى قرار ميداد، وآنانى را که از نظر او دراين آزمون پست ناکام بيرون مى آمدند، به زندان مى سپرد وطبعاً اقارب شان مورد توهين و تحقير قرار ميکرفتند و بالنتيجه زنان «متهم» که ديگر روى بازگشت به خانه را نداشتند، مجبور ميشدند خود را آتش بزنند و ازشر سرزنش فاميل واقارب و همسايگان خود را راحت کنند.يک چنين توهينى را مردم هرات در طول تاريخ، ازسوى هيچ مهاجم بيگانه اى نه ديده بودند، مگر درزمان امارت خود ساخته اسماعيل خان مردم هرات ديدند. اسماعيل خان تا قبل از شکست وفرار ازدست طالبان آدم درست وقابل احترامى بود، ولى پس ازشکست و فرار به ايران او زنجير غلامى سازمان اطلاعات ايران را برگردن انداخت و بعد از سقوط طالبان و اشغال دوباره هرات ، او به مدافع جدى منافع ايران در افغانستان تبديل شد و اجرآت او درهرات حتى از رژيم اسلامى ايران هم سخت گيرانه تر و دربسى موارد دست رژيم طالبان را از پشت بسته بود. متاسفانه بسيارى ازبنياد گرايان، بنام دين، با تعصب وتحجر مذهبى برمردم حکومت کرده و ميکنند.برخى از رهبران بنيادگراى تنظيمى تاهنوزتلاش دارند براى دست يابى به قدرت سياسى همه پيروان خود و همه مسلمانان را فداى جنون قدرت طلبى خود نمايند، بدون آنکه دينارى از صدها وهزاران ميليون دلارى که در بدل خون مردم افغانستان بدست آورده اند، در راه اعمار يک مدرسه ويا يک کلينيک صحى خرج کنند. از ميان تفنگ سالاران تنظيمى بالاخره سياف گام بجلو گذاشت ويک ميليون دالر به وزارت معارف بخشيد و بعد محسنى براى اعمار يک مدرسه مذهبى ١٢ ميليون دالر از دارائى شخصى خود بخشش نمود.هرچند ما ميدانيم که قبل از اشغال افغانستان توسط روسها ، نه آقاى محسنى ونه آقاى سياف ونه ربانى وبسيارى ديگر ازفرماندهان جهادى، نه باغ و نه زمين زراعتى داشتند و نه سراى ونه فروشگاهى ونه شرکت تجارتى ايکه از مدرک آنها، اين پولهار را کمائى کرده باشند، اما پس از تجاوز اتحاد شوروى به افغانستان وسرازيرشدن کمک هاى نقدى وجنسى کشورهاى غربى و ممالک اسلامى چون عربستان سعودى وشيوخ خيلج به مجاهدين افغان ، بزودى هريک از اين رهبران قارون زمان خود گشتند وصدها ميليون دالردر بانکهاى خارج بنام خود ذخيره کردند و اردوهاى شخصى وگاردهاى امنيتى براى خود درست نمودند. يکى از اين رهبران تنظيمى ربانى است که امروز از همگى رهبران بيشتر پول و سرمايه دارد، زيرا درمدت دولتمدارى خود کارى بجز چاپ بانکنوتهاى افغانى در روسيه نداشت وصدها کانتى نرپول افغانى که به کشور ميرسيد بعد از تقسيم يک بخش آن ميان ساير رهبران شريک دولت خود ، بقيه را به دالر تبديل و دربانک هاى خارج از کشور مثل کانادا ، پاکستان و کويت ومصر ذخيره ميکرد. وى تا کنون يک پول از آن همه سرمايه ايکه دربدل خون مردم بدست آروده ، حتى به مصيبت رسيدگان بدخشان که زادگاهش است هم نبخشيده است . درحالى که باز هم آرزو دارد تا آن مردم بخوشى يک بار ديگر به او رأى بدهند. بنابرگزارش هاى خبرگزارى هاى بين المللى، در آستانه تشکيل حکومت مؤقت، کانتينر هاى پولى که آقاى ربانى درشهرکابل به دالر تسعير نمود، بالغ به ششصد ميليون دالر گرديد و وقتى خبرنگار بى بى سى در اين مورد از او سوال نمود، جواب گفت: اين موضوع بشما ارتباط ندارد. در سايه زورگوئى رهبران تنظيمى و تفنگ سالاران وابسته به اين تنظيمهاکه پيوسته امنيت و ثبات سياسى را در کشور اخلال ميکنند ، انتخابات آزاد براى تدوير يک پارلمان مستقل و با اراده ممکن نيست ، زيرا مردم بياد دارند که با وجود صراحت در ماده ١٤ « لايحه انتخابات اعضاى لويه جرگه اضطرارى» که کانديد مى بايد: « ١ ــ در پخش وقاچاق موادمخدر، تعرض برحقوق بشر، جنايات جنگى ، تاراج دارائى هاى عمومى و قاچاق ميراث هاى فرهنگى وباستانى دست نداشته باشد. ٢ ــ از ديدگاه مردم ، مستقيم يا غيرمستقيم در کشتار انسان هاى بى گناه دخيل نبوده باشد.» ولى همه ما شاهد بوديم که آدم کشان وجنايتکارانى که شهر کابل را به ويرانه مبدل ساخته بودند و درقاچاق مواد مخدر و از ميان بردن ميراث هاى فرهنگى کشور دست داشتند، در آن لويه جرگه پيش از همه در قطار اول اخذ موقع کردند و شعار دولت اسلامى ميدادند. تنظيم سالارانى که ادعاى رهبرى سياسى جامعه را دارند، دکانداران دينى بيش نيستندکه بقول فردوسى

:
 

زيـان کسـان از پى سـود خــويش          بـجـويند و ديـن انـدرآرنـد پيش

 
پايان


بالا
 
بازگشت