صديق  وفا 

 

مهاجرت  افغانها و  َمسأله ء ُگسِست پيوند ها

پناهنده گی، تبعيد و مهاجرت  َصرف نظراز عللی که اين جابجائی ها را سبب ميشود، ماهيتا ً از يک منطق واحد پيروی ميکند که آن عبارت از ترک وطن و جستجوی محل ُسکنــــــای جديدی است برای برخورداری از يک زنده گی بهتر وبا امن، يعنی مکانی که در آن، هم دسترسی به کار سهل است و هم  برخورداری از حقوق مدنی وسياسی ميسر ؛ به عبارت ديگر: تمامی تجارب مهاجرتها بعد از جنــــگ  جهانی دوٌم بدينسو تا بحرانها و تصادمات کنونی که جهان را به لرزه در آورده است بيانگر آنست که قطع رابطه با مؤطن خويش ميتواند تنها راهی باشد که برای برخورداری از حقوق فردی باقی ميماند.

اعلاميه جهانی حقوق بشر، ميثاق بين المللی حقوق مدنی وسياسی که توسط کنوانسيون ( 1951 ) ژنيو رسميت يافت، چنين حقوق را تسجيل و مشخص ساخته است.

در ميان کشورهای جهان افغانستان سرزمينی است که با حفظ کاهش نسبی بيجا شده گان آن و بازگشت رقتبار عده ای افغانها از ايران وپاکستان در جريان سالهای اخير همچنان بزرگترين جمعيت پناهنـــده و مهاجر جهان را در بر می گيرد.

بادريغ بائيست ياد آور شد که بنا بر نبود کارائی دولت انتقالی افغانستان و کمبود توجه دلسوزانه مراجع مسئول بين المللی عودت کننده گان افغان يادر حا لت بدتراز دوران مهاجرت در خيمه ها و کنار جاده ها بدون هيچگونه تأمينات اقتصادی و اجتماعی بسر ميبرند ويا آنعده ای که توانائی حد اقل را داشته اند به مهاجرت دوباره پرداخته اند.

آشکار است که بسياری از افغانها بنابر تعلقيت به يک گروه خاص سياسی ، فعا ليت ، وظايف  گذ شته و همچنان بر مبنای دلايلی چون بروز جنگ داخلی و تشديد مخاصمات تنظيمی که خود را در خطرمی ديدند ، ترک وطن نموده اند.

دريک نگاه ميتوان اذعان داشت ؛ خشونت تعميم يافته ای که بر اثراين رخداد ها بميان می آيند پيشرط-های اساسی هجرت و پناهنده گی را فراهم می آورد .اما همه ای اين حرکت را تبين نمی کنـــــد، بد ين مفهوم که در پهلوی عوامل فوق مداخلات خارجی، منافع و ساختار های جهانی و جدالهــــــای ناشی از

تأسيس دول اقمار و گسترش ساحه نفوذ  ابر قدرت ها نيز زمينه ها ی د يگری اند که پروسه مهاجرت را تشديد می بخشد. به رغم تمام پيچيده گی ها علل اصلی گسترش اين وضعيت درنهايت امرجزخشونت تعميــــــــم يافتــــــه ای که بدان اشاره شد چيزی د يگری بوده نمی تواند. به گفتۀ بيرنگ کوهدامنی :

هجرت از خاک بود تلخ ترين فصل خدا                           دست بيداد بدين فاصله مهجورم کرد

اختياری  نبـــــود آمدنم  اين  ســـــو هــا                          تو بدانی که چه افتا د که مجبورم کرد

موج پناهنده گی روشنفکران افغان که در نتيجه تنش های سياسی آغاز يافت با اضمحلال و فروپاشی باورها ، سيستم وساختارهای که اين باورها را رشد و تکامل داده بود و ميتوانست نقش ها ووظايف را مشخص سازد و عملکرد ها را سازماندهی دهد وارد مرحله بحرانی و همه گير گرديده و پيش شرط - های عينی هجرت کتلوی اين کتگوری رافراهم آورد. گسست پيوند ها تعميق يافت ، درهمی وبرهمی رخ داد ؛ بدينمنوال گسستی از بنه ها وريشه ها به ميان آمد. روشنفکران افغان که وطن دوستی و برخورداری از يک ريشه ء ديرينه تاريخی را از طريق وقف به جامعه دريافته بودند به تدريج خود را دريک موقعيت جديد يافته ، زنده گانی وهمسازی با محيط را مهم پنداشته و کتله ای ترک خانه و کاشانه نمودند. بسياری از فعا لان سياسی هنگاميکه دانستند آيده ها و نماد ها ئی که نشانگر تعلق آنها و ارتباط اجتماعی بود از هم متلاشی شده، آنگاه است که  زميـــــــنه مهاجرت برای شان آماده شده بود .

فروپاشی و اضمحلال که باعث مهاجرت شد ، تنها ضعف نظری ومحدويتهای ايديالوژيک نبود. زيرا گروههای سالم انديش سياسی کار کردهای شانرا فقط به تعين نقش سياسی فرد محدود نميساختند ، بلکه به نحوی کلی تر،موقعيت فرد را در جامعه نيز ترسيم ميکردند. ازاين رو چنين گسستی ، بيانگر نوعی بحران هويت ،بحران مفاهيمی ميشد که طرز زنده گی فراتر از افراد را نماينده گی ميکرد. مفاهيمی که در آن ميشد وابستکی کلی وتعهدات فرد را نسبت به جمع رفقا ، ستمديده گان، توده ها، مبارزه، پايداری و غيره را معين کرد.

از بسياری ها شنيده شده است که آنها هنوز هم از نقش شان در جامعه سخن ميرانند ، و بيان ميدارند که سرخورده گی از آزموده های سياسی و حزبی نبود که موجبات هجرت و دوری از وطن را فراهـــــــم ساخت، بلکه از پايان يافتن نقش خود در جامعه صحبت مينمايند واضافه ميکنندکه اين وضعيت هنگامی پيش آمد که ايديالوژی ديگر نمیتوانست آن احساس منسجم هويت وشناخت را که با خود داشت بازتابدهد  يعنی هنگاميکه برخی از ارتباطات و پيوند ها در محيط زيست و جامعه از هم گسست و پديده هـــــای همانند ايديالوژی، باورهای سياسی ووظايف اجتماعی قدرت پيوند دهنده خودراازدست دادند ، بلافاصله مقوله های وطن،احساس تعلق،وطنپرستی،حفظ عظمت تاريخی و چنين آرمانها کمرنگ گرديدند.

حتا گروهی از مهاجران و پناهنده گان پارا فراتر گذاشته وبه محض ورود به يک محــــــل امن بـــا بی احترامی از خاک وطن خود ياد نموده ويادآور شده اند که خاک وطن در چنين وضعيتی که گويا آنها را آواره ساخت . جايگاه و نيروی پيوند دهنده خود را از دست داده است.

شاخصهای ديگر گسست از وطن و تعلق در احساس قطعيت ونهائی بودن جدائی پديدار ميشود .اگر چه بسياری از پناهند ه گان وروشنفکران برای بازگشت دلتنگ اند{که آنهم ناشی از نوستالوژی مهاجرت ( غم غربت) است } و ظاهرا ً صحبت از بازگشت مينمايند . اما عملکرد عده ای واضح ميسازدکه آنها تمايل شديد و بی حد وحصر به قطع پيوند ها داشته و ميخواهند بهر قيمتی که باشد ، از حالت( پناهنده ) به ( مهاجر) گذار نموده و بدينترتيب به (( مدينه فاضله)) برسند و شر (تعلق) به وطنی را که برايش مصيبت زا بوده است از ســــــر بدر کنـــــــــد.

چنين آدمها به تغيير هويت افغانی و دريافت شناسنامه جديد چنان شتاب و مساعی بخرچ ميدهندکه گوئی آرمان بزرگتر وآروزی سترگ تر ازاين در ذهن شان تداعی نشده و به ديگر اصل و ريشه ای هيچگاه متعلق نبوده اند . همين شتابزده گی و تلاش بی تب وتاب از آنها آدمهائی دو سوئی و چند سوئی بميان آورده است . چنين کسان بی باگانه در محضر عام وخاص با پر روئی از نفی هويت ملی اش و تر جيع دادن هويت دومی به آب وتاب سخن ميرانند.

شکستن ساختارهای ايديالوژيک برای کسانی که زنده گی شان به دلايل سياسی وحزبی درمعرض خطرقرار نداشت وياندارد ، ساده به نظر مي آيد. چنين آدمها چون ازيکطرف به کدام طرز ديد مشخص  و سيستم انديشوی که بتواند آنان را در کوره راهها و زوايای تاريک تاريخ مدد کند اعتقاد و پابندی ندارند واز جانبی هم چون در ميهن آينده ای برای خود تصور نمی نمايند و جايگاه خود را تشخيص داده نمی توانند بنـــــــــابران: برای اينها آينده با اعتقاد غير واقعی به عرصه ای ديگر منتقل شده وجای خود را به يک باورکـــــــور- کورانه به  جهان خارج باز مينمايد . از همين جاست که پندارها و انديشه ها سير قهـــــــقرائی خود را پيموده ، کردارها به بيراهه ميروند . بدينترتيب گسست پيوند ها بميان می آيد و زمينه های عينی ريشه- کن ساختن فرد از جامعه فراهم ميگردد. که خود ناشی از کمرنگی باورها و مرزهای ايديالوژيک بوده وبه محض فروپاشی آن رشته ها سست شده و ازهم گيسخته گی ودوری روانی و جسمی از مؤ طن

اصــــــــلی به ميان می آيد .

 


بالا
 
بازگشت