بودا

چه بزرگي و بلند

چه درخشان و قشنگ

عظمت و جاه ترا بود قرون

سنگ تو زر شده بود از پس دوران كهن

ياد تو نقش محك

ياد دستان ظريفي كه ترا ساييدند

خود برفتند و بتو جان دادند

ماندگاريت زاوست

استواريت زاوست

ياد تو ياد همان نقشگر است

نقشه گر رفته زبر

سالها ياد كسش نيست دگر

اين بهاي سالهاست

قامتت ماه و بلند

يا غرورت كه به عالم شده چند

واي جلاد اجل

تيغ در دست سياه

آمده در پي جان

نقشگر آهي كرد

قلبش از درد تباهي لرزيد

اشك از چشم عزيزش غلطيد

گفت

جان من گير سياه

بي ادب دست من و حاصل دستم مشكن

بت من جان من است

بت من قامت دوران من است

عشق من زحمت من،مايهً ايثار من است

ليك شياد سياه

صنمم كرد به دار

قلب مجروح ترا توپ زدند

قامتت بشكستند

رخ زيباي ترا خاك زدند

ليك بودا

تو بزرگي و بلند

ماندگار و جاويد

سده ها،قرن  و هزار

با شكوهي كه تراست

با غروري كه تراست

حفيظ حازم

 


بالا
 
بازگشت