سنگ هم دلی دارد

                    بمناسبت پنجمین سال انهدام تندیسهای بامیان                                               

نصیرمهرین

   سده ها بود که چشمهای دردمند  تندیس های  شکیبای بامیان ،  به روبداد ها،  نگاه میکردند . اما آهی از آن جگر بیرون نمی آمد . چشمانی که گواه بودند ؛ تبلیغ حقیقت جویی ، قناعت ، محبت ودوستی  ، خدمت بدیگران  وتبلیغ صبر وحوصله کار صبح وشام مبلغین بود ؛ باری نگریستند که تیغی بر ریشه آن تبلیغات فرو میرود ، تساهل وسازش واحترام منع میشوند وخشونت وبی احترامی فرمان میراند . در ادامه آن عمر درمند ، چون ناتوان بی دست وپای و زبان بریده یی که مورد غارت قرار گیرد ، با نگاه های غم آمیز خویش  میدیدند که مهاجمین تزیینات روی پیکر ها را که از طلا و جواهرات قیمتی بودند می دزدیدند . دیدند که توپهای آتش افروز نیز پیکرهای شان را نشانه گرفتند وآتش کردند . . .

روزهای بیکسی و بی یاری  وتنهایی را نیز در آغوش کشیدند . اما هر چه در دل داشتند ، از آن آهی بیرون نشد .

 گفتی دعوت سی دهارتاگواتا ما  بودا را صمیمانه به اجابت نشسته اند و در بدترین روزگار تنهایی وبیکسی هرچند  دهن بسته اما با آن چشمان ،  از درد های خویش به درد آشنایان بابردباری جگرسوز سخن میگویند .

 سینه های  دردمندی که از تاریخ وهنر واندیشه سخن بسیار داشتند ، با گذشت زمان به ارج و قیمت آن افزوده میشد  .

وچه کسی از علاقمندان تاریخ وهنرواندیشه بود که بر آن  پیکر ها ببیند و باری نام راه پر پیچ وخم تاریخی « جاده ایریشم » برایش تداعی نشود وعامل اقتصادی  سرای آفرینی  واقامتگاه یابی  وسرانجام  فراهم شدن بعد تکمیلی یا ارامش یابی  مذهبی آن را در منطقه یی نیابد که از نظرطبیعی نیز برای پاسخ دهی به این نیاز ها مناسب بود .

در تداوم همان نگاه ها به پیکر های پر راز ونیاز ، باز آیی پیشینه های تاریخی چون آبی میشد که از پیش نظربیننده در جویی گذرد .

اسان مطلع از تاریخ زنده گی پیکر ها ، در ژرفگاه های خویش ، به ریشه های خشکیده وکمتر برجای مانده وتغییر یافته فرهنگ ویدی و اوستایی ویونانی  و اختلاطی که در چهره فرهنگ پیکر تراشی گریکو بودیک نماد یافت ، به عظمت دستان آفریننده گان بی ونام ونشان نیز میخواست بوسه یی بگذارد .

آری در چهره وپیکر تندبس های  بامیان میتوان بسیار دید وخواند . تصور  وذهنیت غمخوارانه یی که رمز آشنایان داخلی وخارجی برای پیکر ها دادشتند ، نیزبا  توجه  به همین ارزشهای نهفته در ن بود که پدید می آمد . فرانسوی ها و هندی ها سالها  دل سوختاندند  تا بر زخمهای آنها مرهمی نهند  .

پیروان کیش بودایی که درکشورهای دورتر حیات به سر می بردند  در عالم ناتوانی ومایوسی از دیدار پیکر ها ، حسرت دیدار آنها را  هنگام ترک دنیا با خود می بردند . جهان گردان ژولیده سیما که نه قصد ونیت عبادت ونه هم نیت تهیه گزارش هایی را چون زایران سده های پیشین داشتند بلکه انگیزهء دسترسی به بته های ققیرانه پاب آنها را به بامیان نیز می کشانید ، حد اقل رساننده پیامی برای هموطنان خوبش بودند تا از اعجابی سخن بگویند که نیاکان انسانهای آن دیار با عقاید دیگری آفریده بودند . ودرین میان ، این دیدار ها  مزیت اقتصادی خویش را نیز داشت که نسل زمانه  ما شاهد آن بوده است .

از سوی دیگر ، از سوی  تحقق نیاز گسست ریشه های تاریخی وفرهنگی که یکی از آرزومندی های غلبه گران فرهنگ ستیز و کوشش های محو هویت ها است ، برنامه های روی دست بود تا آن چشمان نظاره گر تاریخ و آن سنه های دارنده تاریخ وفرهنگ واندیشه را نیست ونابود کند . واگردست این نیت شوم در پیشینه ها نتوانسته بود گلوهای  پیکر ها را بفشارد وفقط با نهادن جای ونشانی از ظلم در حق آن نماد ، راه خویش در پیش گرفته بود ، اینک دستان مجهز به سلاح تباهیگر و درتحت حاکمیت سری  که جهل و وحشت در آن فرمان میراند ، آهنگ نابودی آن ها را کرد . دلایل سخیف وجهل آمیز نیزبرای توجیه نابودی پیکر ها ، آن نیات ضد فرهنگی وتاریخی را همراهی میکرد . دلیل مذهبی داشتند : بت هارا باید از بین برد !  

اما خود نیز مانند دیگران میدانستند  که حتا مردم منطقه بت پرست نبودند ونیستند . واین پیکر ها درد سر مذهبی به گروه جاهل القایده وطالبان ایجاد نکرده بودند . بگذریم ازینکه احترام به پیروان کیش بودایی که در سایر کشورها به سر میبرند وملیونها انسان را تشکیل میدهند ، در منطق نیروهای باچنان صفات وحشت آمیز نمی گنجد . و چنان گوشهای ناشنوای کاری به شنیدن استدلال ندارند .

 اما درهرحال تصمیم نابودی پیکر ها  از خواستگاه مشترکی که در سایر زمینه ها در جامعه ما در ضدیت با مردم و انسانیت وفرهنگ عملی میشد وبخش قابل ملاحظه مردم آن را با توجیه تامین امنیت استقبال هم میکردند، عملی شد .

پیکر های با آن قدامت و  دارنده سینه پر اطلاع را به آتش کشیدند  و درمیان صداهای حاکی از ابراز خوشنودی اعضای القایده وطالبان واز سوی دیگر فریاد فروریزی پیکر ها وانفجار صدای تراکم کرده دیده گیهای پیکر ها، میشد پذبرفت که سنگ هم دلی دارد .

تردیدی نیست که از بین بردن پیکر های بامیان ،آن خساره جبران ناپذیر، توفیقی در دست القایده وطالبان نگذاشت ، بلکه در معرفی چهره جهالت آمیز آنان کمک بیشتر کرد .

 و امروز که سعیی برای ایجاد و اعمار پیکر های دیگری در جای آنها  وجود دارد ،میتوان گفت  که علی الرغم استفاد ه از انواع امکانات و وسایل، در مقایسه با آن پیکر ها حیثیت نهادن گل کاغذیی را در جای گل طبیعی دارد . و چه خوب است اگر در روی  سنگی که در پای پیکر ها خواهند گذاشت ، بنویسند که درینجا پیکر مقاوم دوهزارساله یی خوابیده که قربانی جهالت دوره سیاه طالبی در افغانستان شده است .

 

 


بالا
 
بازگشت