دوشعراز :

دوكتورعبدالخالق رشيد استاد پوهنتون كابل

 

نوا هاى   

مرغكان كوچك سردى ها ....

 

شگوفه هاى الماسى باران،

باران موسمۍ برشګال هاى پيهم

بربسترسبز زاهد مكار، 

بال ها اش نه گسترد و خاموشانه ...  

باچشم هاى پراشك ،

تنها به سويش يك نګاهي كرد .

نګاهى كه تصويرش را به نګاهاسپرد  ....

نغمه هاى مرغكان كوچك ،

كه بعد ازبرشګال ديرپاى سال

آهسته آهسته شنيده ميشد ،

امسال ازدم افتاده است .

درقلب  زمانه هاى پركين ،

درزيرنور لايزالى خورشيد،

همۀ شان ، همۀ شان ،

نواى بينوايي ها سردادند،  

زيرا ازشهرسرد ى هاى جگرسوزغم 

پيامې برايشان رسيده است :  

پيام  نه سرودن ،

پيام  نه خنديدن ،

پيام نه پريدن ...  !؟

دهلي جديد ۲۰۰۲

 

***********************

زمستان بازمى آيد ...

 

نمى دانم يادت خواهد بود يانې ؟

زمستانى كه ما درخانه هاى مان ،

درشهرنازنين كابل ما ،

مانند زندانيان گوانتانامو.

فقط براى تقديرآواره ، 

دست به دعا بوديم ومى گريستيم :

الهى در دل اين ياران دهر،

چيزې بنام رحم ،

چيزى بنام گفته هاى خدا

گاهى هم خل ميزند ومى آيند ؟

 نمى دانم يادت خواهد بود يانې ؟

كه ان بيوۀ دربه ديوار ما

خانه اش به ما سپرد وخودش رفت ،

وآن ياران تفنگباز آمدند

ازمن پرسان كردند :

واين بيوۀ كافر كجا گريخت ؟

وهرچه درخانه اش بود ربودند  ...

وبعدازچوروچياول آن  روز

يادى ازوى كس نه كرد ....

ازآن بيوۀ كافر ....

نمى دانم يادت خواهد بود يانې ؟

كه مردمان شهر توبه كشيدند،

وبخداى خود رجوع مى كردند

كه مارا ازين ديوودد نګهدار

وما باورنداشتيم ،

كه خفاشان برفى ،

در زمستانهاى سوزان آن روز

برشهريان بې گناه شهر،

شهرسياه روزى هاى  آنروزها ....

هرچه دردهاى زمانه بودند روا داشتند .

وعلاوه برشكم گرسنه گې هاى پيهم

همه را مى كشتند وبرسرشان ميخ ميزنند ....

وكس ازآنها تا هنوز نپرسيد !

نمى دانم يادت خواهد بود يانې ؟

 زمستان بازمى آيد !؟

 

۲ جنورى ۲۰۰۶

ادمنتون _كانادا

 

 


بالا
 
بازگشت