انجنیرعزیز فیصل افضلی

 

شورظهور و افتضاح زوال

 

یکی از عواملیکه باعث تشد ید گشت و گزار ها و ازد یاد نیروهای حزب اسلامی حکمتیار در ولایات شمال شرقی کشور شد ، همانا کار شکنی ها و بی اعتنائی های دفاتر و مسئولین جمعیت اسلامی بود که توجه به نیازمندیهای مهاجرین و مجاهدین در داخل و خارج از افغانستان نداشتند.

جوانان و افرادی بومی ایکه از سر زمینهای دور دست ودره های دور افتادهء ولا یات شمالشرقی با قبول هر نوع خطر ، گرسنگی وسرما با پشت سر گذاشتن کمین ها  و مین زارها بعد هفته ها وارد پاکستان میشدند،در فاصله مهرامشاه ـ تری منگل ـ چترال ـ پشاور از  رفت و آمد های بیهوده از  این دفتر به  ان دفتر جمعیت اسلا می خسته گردیده، هفته ها و ماهای دیگر هم در گرمای طاقت فرسای پاکستان سپری میشد و دستشان بدامن هیچ سلطانی از جمعیت اسلامی  نمی رسیدو سر انجام چارهء جز سر زدن به آستان احزاب دیگر عمدتاً حزب اسلامی حکمتیارکه بیشتر توانائی پذیرش مجاهدین را داشت، نمی دیدند.جالب این بود که بیشتر این افراد بقصد دریافت امکانات از جمعیت اسلامی رهسپار پاکستان میشدند ولی با سلاح و نشان حزب اسلامی حکمتیار برمی گشتند1. 

سیر کردن چشم و شکم مسئولین انحصار گر و شهرت طلب که از محدودهء  عقده ها ، حسادتها و تنگ نظریها پا فراتر نمیگذا شتند یکی از درد سر های بود که  جمعیت اسلا می  تا  آخرین  روزها با آ ن دست بگریبان بود.چنانچه تا آخر رهبری جمعیت اسلامی نتوانست ابتکاری در ایجاد یک هیئت اداری وسیاسی سالم ملی از خود نشا ن دهد.

وچنان شد که  حزب اسلامی حکمتیار با داشتن نظم و دسپلین و ظرفیت  مالی و نظامی  در مدت کمی توانست  در اکثر نقاط شمالشرقی کشور  بر نیروهای جمعیت اسلامی  غلبه حاصل کند وآنهارا از مراکز و سنگرهایشان بیجای سازد.

انحصار طلبی  مسئولین و فساد اداری در جمعیت اسلامی  از یکطرف، قدرتخواهی و دعوی حاکمیت حزب اسلامی از طرف دیگر، اختلافات عمیق را در بین اقوام، خانواده ها  و  فامیلها   بوجود

آورد و فجایع خونین و دردناک  ببار آمد که مردم ما درهر گوشه و کنار کشور شاهد هدف گرفتن سینهء برادری توسط برادر دیگر بودند. بیشتر از یک دهه کشمکشها و برادر کشیها که هدف پاکستان و حامیانش را نهفته داشت ، هزاران پیر و جوان این سر زمین را را بخاک و خون کشاند که نفهمیدند  چرا ؟! و برای که  کشتند و چه  کسی  آنهارا کشت!

 تا آ نکه شناخت وتشخیص مردم اما بسیار دیر ! بر عاملین و محرکین اصلی قرار خود را صادر کرد و بساط خونین این اختلافات و برادر کشی ها در سه ولایت شمالشرقی کشوردرسال 1992 چیده شد.

ظهور و زوال فعالیتهای حزب اسلامی گلب الدین حکمتیار در ولایات شمالشرقی کشور باکارنامه ها و سر نوشت جوانی از سر زمین چاه آب  گره خورده است  که با هجوم ارتش  سرخ شوروی  بخاک کشورش  با قلب پاک و سرشار از ایمان را سخ ، صداقت و صمیمیت کامل به جهاد قد علم کرد اما دست تجارت پیشگان و مدعیان حاکمیت اورا از مسیر اصلی منحرف و در خدمت اهداف مشترک استراتیژیک سی آی ئی و آی اس آی  بجنگ برادر کشی و پدر کشی کشانید تا سر انجام با گلولهء آی اس آی قلبش درید و بخاک و خون نشست.

 

انجنیر بشیر شها د تیار

 

نام اصلی او شاه حبیب الله فرزند پیر صاحب جان در سال 1338 هجری در شهر چاه آب زاده شد. تعلیمات ابتدائی رادر امامصاحب و  متوسط را تا صنف ایازدهم در چاه آب فرا گرفت. بعد از صنف ایازدهم ابتدا به لیسهء کندز و بعداً در اما م صاحب ولایت کندز دورهء لیسه را بپایان رسانید.

هنوز یک سال از تحصیل وی در  دانشکدهء انجنیری دانشگاه کابل سپری نشده بود که مورد تعقیب خادیستهای دانشگاه کابل قرار گرفت و امر دستگیری اش صادر گردید ولی قبل از دستگیری به موقع توسط یکی از محصلین همشهری اش از خوابگاه دانشجویان کشیده شد و مدتی رادر یکی از خانه های خیرخانهء شهر کابل در منزل محمد قاسم شعله 2 بسر برد وبعد از برقرار نمودن تماس بپاکستان مهاجرت نمود.

جوان لایق ،خوش قد و قامت وحسین بود. لیاقت وکرکتر عالی او باعث شد تابعدها در مقام فرماندهی نظامی از محبوبیت و شهرت زیاد بهره مند شود.گرچه مدتی در چاه آب  با عناصر چپ مائوئیست هم جلیس بود اما فکر آن میرود که در زمان شاگرد بودنش در امام صاحب تغیر جهت داده بوسیلهء انجنیر ایشانجان عریف  پسر کاکایش 3 یکی ازاعضای معروف نهضت جوانان مسلمان  ارتباطات و علائقی با گلب ا لدین حکمتیار وحلقات نزدیک به او4 پیدا کرده باشد.

چنانچه  محض رسیدن به پاکستان  و فراگرفتن تعلیمات نظامی  بحیث قوماندان نیروهای حزب اسلامی حکمتیار در اشکمش ولایت تخار که بنابر موقعیت خوب استراتیژیک مرکزعمومی فعالیتهای نظامی و سیاسی نیروهای مجا هدین بود، فرستاده شد.همینجاست که بنام انجینیر بشیر  شهادتیار شهرت پیدا می کند.

در مدت کمی به اثر شجاعت و کرکتریکه در عملیات  مؤفقانه نظامی بالای  اردوگاهای بغلان از جمله فرقهء نهرین بغلان از  خود نشان داد، شهرت و محبوبیت زیاد کسب کرد ، بهمین علت مؤظف گردید تا در ولایات کندز ، تخار و بدخشان گروپهای چریکی و پارتیزانی تشکیل دهدکه او این کار را مؤفقانه در هر سه ولایت متذکره انجام داد. مؤفقیتهای  پی در پی او باعث گردید تا آمریت جهادی  و نظامی در هر سه ولایت بدخشان ، کندز و تخار به او محول گردد و عضویت شورای اجرائیهء حزب را نیز در سال 1986 م بدست آورد.

از دستآوردهای او ونیروهایش ، مشارکت در تصرف  شهر تالقان در سال1989از دست نیروهای دولت  کمونیستی بود که بعداً نیروهای جمعیت اسلامی تحت قوماندهء احمد شاه مسعود برین شهر غلبه حاصل کرد و حکومت نمونه ئی مجاهدین را تشکیل داد.

با کسب شهرت و عالیترین موقف جهادی  در سه ولایت شمالشرقی افغانستان ،ارتباطات او با داشتن کمترین  تجربه  و شناخت سیاسی، با گلب ا لدین حکمتیار تنگتر و خیلی گرم  گردید و  با گرفتن امتیازات زیاد  زیر تأثیر جنرالهای فعال آی اس آی و عناصر بنیادگرای عرب قرار گرفت وآهسته آهسته بوسیلهء امکانات بیدریغ و مشوره مستقیم مسحور گردیده در دام افتاد.  زمینهء  ابتکارات  و فعالیتها در مبارزه با حکوت کمونیستی خیلی ماهرانه و استادانه از او صلب گردید.

تمام فعالیتها و عملیاتهای او جلوهء تازهء پیدا کرد و تقریباً در چوکات  مخا لفت  و اخلال نیرو های جمعیت اسلامی به فرماندهی احمد شاه مسعود خلاصه گردید.

دامن این حملات و کشمکشها  با نیروهای  احمد شاه مسعود   بحدی وسعت  پیدا کرد  که بسیاری از جبهات جمعیت جز یکتعداد  از واحد های  کوچک  که سر سازش پیش گرفتنه بودند، نیست و نا بود گردیده و از منطقه فرار نمودند و بالآخره جنگ در بین دو حزب جهادی جمعیت و حزب اسلامی به اکثریت ولایات افغانستان سرا یت نموده و تضاد ملی را بیشتر دامن میزد.

به یقین میتوان گفت که خسارات و قربانیها درین جنگها بیشتر از خسارات و تلفاتی بود که بوسیلهء حملات نظامی روسها و کمونیستها ببار می آمد.در پهلو ی این جنگها نیرو های حزب گاهگاه  با شعار احیای اسلام در آسیای میانه دست به حملات در داخل خاک شوروی سابق میزدند5 و با پرتاب راکتها به آنطرف دریای آمو مزاحمتهای سرحدی را ایجاد میکردند. ادامه ء این جنگها بویژه از جانب حزب اسلامی عدهء زیادی از مردم را به این عقیده واداشت که حزب اسلامی در تبانی  با نیروهای روسی و کمونیست فعالیت می کند.مردم نسبت به حزب اسلامی و نیروهایش مشکوک گردیده و روز بروز از اعتبارات این حزب کاسته می شد.

در یکی از درگیریها یکه بین  نیرو های جمعیت اسلامی و حزب اسلامی  در کوهپایه های سرتار انجیردر سال1985 صورت گرفت ، مواضع و سنگرهای هردو طرف برای روسها و کمونیستان افشاء گردید، هردو طرف درگیر در جنگ  مورد حملات کوبندهء هوائی و زمینی روسها قرار گرفتند.این حملات که با تعداد زیاد بم افگنها و هلیکو پتر های راکت انداز  ،مستقیماًاز پایگاهای نظامی کولاب و قرغان تیپه وفرخار تاجکستان همراهی میشد، با تانکها زرهی وزرهپوشهای مستقر در رستاق ، آهن قلعه و چاه آب حمایه میشد. در نتیجهء این حملات جاروبی هردو جناح مخالف ، نیروهای جمعیت اسلامی و حزب اسلامی تار و مار گردیدند و از سنگرها وکمینگاه های خود  بیجای و متواری شدند.هردو جناح درگیر در جنگ مجبور شدند با ارسال افراد تازه دم به پاکستان سر از نو آرایش  نظامی دیده، خودرا اکمال نماید.

برخوردهای نظامی ومسلحانه در بین دو جناح رقیب در سال 1989 به اثر شهادت بیشتر از 30 تن قوماندانان و اعضای بر جستهء  جمعیت اسلامی که در میان آنها  قاضی اسلام ا لدین وداکتر حسین  اعضای شورای نظار جمعیت اسلامی نیز شامل بودند، بوسیلهء سید جمال ولید 6  یکی از فرماندهان حزب اسلامی در ورسج فرخار7 بامشوره حکمتیار  که درآنموقع نزد معلم عبدا لصبور فرید 8  یکی از فرماندهان دیگر حزب اسلامی در گلبهار بود ، به اوج خود رسید.

 قربانیان این کشمکشهای تنظیمی همه فرزندان همان مردمی بودند که در منطقه زندگی با همی وبرادر وار داشتند، حالت انزجار و تنفر مردم نسبت به این بر خردهای مسلحانه از تحمل مردم بیشتر میشد، مردم و عدهء زیادی از مجاهدین به افشاء عوامل و مهره های اصلی  این تحریکات و دسایس برآمدند ،بویژه حادثهء دلخراش فرخار اهداف غرض آلود را به اکثریت مردم و مسئولین جهادی برملا وآشکار ساخته بود.

هرچند سید جمال دستگیر و اعدام گردید اما کشته شدن او برای اکثریت مردم و مجاهدین بسنده نبود، عامل اصلی  تشنجات و برخوردهای مسلحانه  دیگربمردم و مجاهدین پوشیده نمانده بود.

نیروهای حزب اسلامی متشکل از جوانان و افراد بومی بودند که  بخاطر آزادی کشورشان بمقاومت و جهاد تن در داده بودند و عدهء زیادی از فرماندهان آنها ریشه و پیوند نا گسستنی با مردم خود داشتند. یکتعداد افراد غیر بومی و جوانان عرب هم در میان آنها رفت و آمد داشتند.

افشای عوامل فاجعه دلخراش فرخار و بروز یک سلسله تشنجات ناشی از خود سری ها و سوء استفاده از امکانات مالی توسط یکتعدادافرادیکه ارتباطات و پیوند های شناخته شده داشتند سبب شد تا اکثریت مجاهدین و قوماندانان حزب اسلامی در منطقه تماسهای مخفیانه با احمد شاه مسعود مسئول و فرمانده نیرو های جمعیت اسلامی برقرار نمایند. بر قراری روابط و آمد و شد ها  توسط شبکه های استخباراتی حزب اسلامی کشف گردید.تاآ نکه در سال 1990 م شهادتیار به پاکستان فرا خوانده شد و عدهء از قوماندانان خودرا که نسبت  به آنها مشکوک بود باخود با پاکستان برد،اختلافات و سوء ظن بین او وقوماندانانش به شکل پرخاشها ، بگو مگو ها و سر کشیها بر ملا گردید ، بویژه اختلافات او با قو ماندان عمومی چاه آب محمد بشیر قانت کاملاً حاد شده بود. روی مشوره و مصلحت عدهء از صاحبنظران و لزومدید مجاهدین، قوماندانان بعلت  خطریکه در پاکستان آنهارا تهدید میکرد، ازشهادتیار اطاعت نموده و سر بفرمان او نهادند.

تقویهء نیرو های حزب اسلامی در ولایات شمالشرقی توسط پاکستان ، تلاش و پا فشاری حکمتیار بویژه در ولایات آزادشده بدخشان و تخار جوابگوی چراها و بد گمانی های زیادی بود که برای مردم بومی این سرزمین خلق شده بود،ذهنیت مردم نتنها درین ولایات بلکه در اکثر نقاط کشور تیره تر گردید، منطق و استدلال سیاسی حزب اسلامی از باور مردم افتاد.باوجود این پیچیدگی اوضاع در ولایات شمالشرقی که با منافع حزب در تقابل قرار گرفته بود ، حزب اسلامی بخاطر حاکمیت درمنطقه  با ساز و برگ عظیم نظامی از طرف پاکستان تشویق میشد.

بنا ءً  پنجهزار  از افراد نظامی حزب که افراد بشیر بغلانی9 نیز شامل آن بود  بسرکردگی  و فرماندهی  شهادتیار با اکمالات  و امکانات فوق ا لعاده در اردو گاه های مخفی پاکستان  تکتیکهای پیشرفته ء گوریلائی را فرا گرفته و با وسایل مجهز تر جنگی و استخباراتی  در سال 1990 بقصد شکار و گم ساختن مراکز فعالیتهای نظامی جمعیت اسلامی در تخار فرستاد شد.این زمانی بود که دیگر روسها خاک افغانستان را ترک گفته و مجاهدین جمعیت اسلامی بر دو ولایت تخار و بدخشان دست یافته بودند .

این تمرینات مخفی در اردو گاه های پاکستان که بعد ازمذاکرات روس و امریکا  درژ نیو مبنی بر اکمال نکردن  نیرو های مجاهدین ونیرو های دولت کمونیستی صورت گرفت، سر و صدای  زیادی در بین احزاب مجاهدین ورسانه های خبری دنیا بوجود آورد.

ـ درین سفر همراهی معما گونهء شخصی بنام ستار که قبلاً روابطش با شهادتیار خیلی تیره و حتی گفته میشد که شهادتیار بفکر ترور آن است، بوساطت و دستور مقامات پاکستان در هیاهوی مخالفت شهادتیار با بعضی قوماندانانش نسبتا غیر محسوس و بی سرو صدا صورت گرفت  که باعث تعجب وشگفت حلقه های مجاهدین و فرماندهان حزب اسلامی گردید. 

بهر حال نیرو های حزب اسلامی بفرماندهی بشیر شهادتیار با گزشتن از مناطق جاجی، دشت لوگر  ، دره ء سییدان وسیاه خاک ومناطق مرزی بامیان به  بغلان نزدیک شد.

گرچه روابط شهادتیار با قوماندانانش  بویژه محمد بشیر قانت قوماندان عمومی جبهات چاه آب ظاهراً آرام و خوب می نمود ولی در واقعیت هردو طرف  نسبت بیکد یگر بی اعتماد و مراقب بودند. محمد بشیر قانت اولین مانع اجرای پلان شهادتیار در منطقه بود که باید از سر راه بر داشته میشد تا نیروهای شهادتیار از حالت دو پارچگی و مخالفت درونی نجات می یافت ،بنابران شهادتیار باید قبلاً و همزمان با اجرای برنامه هایش در بین نیروهای خود به یک سلسله پاکسازیها   دست می زد.

اولین دسته از مجاهدین را که با گزشتن از بغلان باید  در اشکمش توقف میکرد، از میان افراد خودانتخاب نمود .

ایندسته از مجاهدین که با سلاحهای خود بوسیله لاریها انتقال داده میشدند، با تمام ساز وبرگ نظامی خود غافلگیرانه وچشم بسته به یکی از قشله های نظامی دولت در بغلان تحویل داده شد. وقوع این رویداد که امر تصادفی نبود در بین مردم و مجاهدین بسرعت پخش گردیدو شور و هلهله بر پا کرد.

بهرحال چون منطقه عبوری ومحل مناسب برای طرحهای دیگر نبود وکوچکترین حرکتی باعث دو پارچگی و حادثهء بزرگی میشد،تا رسیدن به اشکمش دیگر حادثه و بر خوردی صورت نگرفت.

با رسیدن  به اشکمش  شهادتیار شروع به عملی کردن  گوشهء از پلانهای طرح شده کرد، بوسیله ارتباطاتیکه  داشت به یکتعداد  از قوماندانان  و سر گروپهای  نیروهای  جمعیت اسلامی پول هنگفتی توزیع  نمود و این فعالیتها زمانی  صورت  میگرفت  که  نیروهای  احمد شاه مسعود مصروف نبردهای فیصله کن با نیروهای دولت کمونیستی در ماورای کوکچه که بعد از دست دادن شهر تالقان، شهر خواجه غار در جوار آی خانم وساحل دریای  کوکچه  و  آمورا  مرکز فعالیتهای اداری و نظامی  خود گزیده بودندو بوسیله ملیشه های صمد اوغلی( مشهور به صمد پاچا) ،رشید تا تار ( از کفتر ایلی آهن قلعه)،  عبدا لحکیم صدیقی  (پسر وکیل محمد صدیق خان از بزرگان مردم قلغ  رستاق و  دشتی قلعه)،قوماندان جلیل چپ انداز  (از یکه توت رستاق) و میرزا عبدا لرحیم وقوای روسی مستقر در آنطرف دریای آمو   رهبری و حمایه می شدند ، بود. بعد از توزیع یکمقدار پول، درست در زمانیکه بعلت   زد و خورد های شدید در ماورای کوکچه، عدهء معدودی از مجاهدین جمعیت در شهر آزادشدهء تالقان مستقر بودند، دستهء از مجاهدین حزب اسلامی بخاطر حمله به شهر تالقان و خنجر زدن حریف از پشت سر، از ناحیهء  اشکمش و خان آباد  به مناطق   نزدیک به تالقان  (بنگی )     مواصلت کرد.

 رهبری و قوماندهء  این دسته به  محمد بشیر قانت   قوماندان عمومی  جبهات چاه آ ب داده شد و به او توصیه گردید تا بطرف تالقان  پیش روی   نماید و   و عده داده شد    که در ین حرکت توسط قوتهای دیگر حزب که از خان آباد و کندز می رسند حمایه و تقویه خواهد گردید.گرچه این تصمیم در فرصتی مناسبی اتخاذ شده بود اما اختلافات درونی و سوء قصدها مانع همبستگی و وحدت عمل درین برنامه شدوبعداً رویدادها و دگرگونی های بوجود آمد که بسادگی قابل تصور نبود.نیروهای ضربتی حزب بدون تقویه وحمایه در بنگی توقف کرد و بعد از انتظاری چند روز به خان آباد و کندز برگشتند.

نیروهای احمدشاه مسعود بعداز شکست نیروهای دولتی و قوتهای ملیشه در دو طرف دریای کوکچه و شهر خواجه غار ،دشتی قلعه و مربوطات آن و تصفیهء کامل منطقه پیروز مندانه بتالقان برگشت، نیروهای باقیماندهء ملیشه و واحدهای دولتی بوسیلهء هلیکوپتر ها به حیرتان و مزار شریف متواری شدند.

 درین فاصله بشیر شهادتیار خودرا به چاه آب رسانید تا تغیراتی و اصلاحاتی را در بین نیروهای حزب در چاه آب بوجود آورد.بشیر قانت قوماندان عمومی وی نیز با نگرانی ایکه از اوضاع چاه آب داشت از راه امام صاحب و ارچی خودرا به چاه آب رسانید.از شتاب و عجلهء بشیر شهادتیار و بشیر قانت  چنین تصور میرفت که هردو مرگ و زندگی خودرا در چاه آب میبینند، از همه بیشتر کشیدن شهادتیار خودرا بطرف چاه آب چنان نشان میدادکه او در حالیکه فرماندهی  سه ولایت شمالشرقی حزب اسلامی را بعهده دارد، دیگر اعتماد و صمیمیتی به نیروهای خود در اطرااف تالقان بقوماندانی مطلب بیک،دشتی قلعه بقوماندانی مامور حسن  ،آهن قلعه بقوماندانی قاضی محمد کبیر،رستاق بقوماندانی  پیرام قل،اشکمش ، خان آباد، کندز بقوماندانی مولوی عجب گل و قوماندان سید حمیدالله وامامصاحب ندارد و فقط  با عجله خودرا به گوشهء دور افتادهء چاه آب رسانیده و حیات وممات خودرا درآنجا می بیند. یکی از دلایل پا فشاری شهادتیار در تصفیهء نیروهای خودش درچاه اب ، ممکن بخاطر  حفظ پرستیژ ، مورال ، نفوذ و کارآئی خود در بین کلیه نیروهای حزب بوده باشداما بدون شک دلایل دیگری نیز وجود داشته که ما درآن مورد معلوماتی در دست نداریم.

 پیروزیهای پی در پیء احمد شاه مسعود در منطقه اورا نآرام و سراسیمه ساخته و حالت عجیبی برا یش دست داده بود ،اوضاع را به نفع خود نمی دید، اعتبار و اعتماد او در بین نیروهایش زیر سوال قرار داشت . او در جستجوی نقطهء اتکاء برای خود بود تا چارهء بسنجد  ولی سر نوشت بد اورا دنبال میکرد ، صحنهء رقابت ها با نیروهای جمعیت اسلامی در سرزمینهای وسیع بغلان ، کندز و چهار دور و بر تالقان برایش تنگ و ناسازگار مینمود وفقط بگوشهء دور افتاده ء چاه آب وبفکر تصفیه و اصلاح نیرو های آن شهر بود.

اما در چاه آب:اختلافات شهادتیار و بشیر قانت بحد یست که دیگر هیچ چیزی پنهان نمانده است.

همه میدانند که هردو در کمین یکدیگر اند و گپ از ترور وتوطئه گزشته وشکل علنی و آشکار بخود گرفته و هردو تحمل یکدیگر را ندارند . تحویلدهی دستهء از مجاهدین در بغلان و وقوماندهء بدون حمایت و تقویه  بطرف تالقان در بنگی دیگر چیزی را پت و پنهان نگزاشته، واقعات و برخوردهای بعدی را اجتناب نا پذیر ساخته بود.

امیر جهاد حزب اسلامی انجنیر بشر شهادتیار داخل اقدام میشود وعدهء از سر گروپهای مربوط به بشیر قانت را خلع سلاح و بعداً جلسه ء اضطراری ایرا دائر می کند ، بشیر قانت در حالیکه در محاصره و اختیار شهادتیار قرار می گیرد ، چاره ء جز خونسردی و حوصله نمی بیند، مشوره و مصلحت  مردم تاثیری در تصمیم  و اقدام شهادتیار نمی گذارد.

 او محمد بشیر قانت را متهم به خیانت به حزب اسلامی میسازد و ارتباط اورا بانیرو های حمعیت اسلامی حتمی و مؤثق می داند و از او میخواهد تا سلاحهای آشکار و پنهان خودرا تسلیم دهد.قانت به بهانه اینکه بدون موجودیت خودش جمع آوری سلاحها و مهمات نا ممکن است، خودرا از چنگ او رها میسازد و بسرعت افراد خودرا تنظیم و عدهء دیگری را مسلح نموده در همان شب بسیاری از سر گروپهای را که تازه بوسیلهء شهادتیار مسلح شده بودند خلع سلاح نموده و بالای شهر چاه اب که افراد شهادتیار جا بجا شده اند حمله می برد. جنگ شدیدی میان افراد هردو بشیر  شهادتیار و قانت  در میگیرد که سه روز دوام میکند تا با لآخره شهادتیارو افرادش  در اثر تبلیغات مبنی بر حملهء مجاهدین آهن قلعه و رستاق بطرفداری بشیر قانت  شهر چاه آب را را ترک گفته ، با تعدادی بیشتر از دو صد نفر طرفدارانش بقریهء ور نخواه و صفکان که در جنوب شرق چاه آب موقعیت دارند، عقب نشینی می کند. حین عقب نشینی سلاحهای ثقیله و چند عراده زرهپوش خودرا به آ تش می کشد و با افراد خود بطرف داونگ بدخشان می رود.تأ ثیر  تبلیغات مبنی بر حملهء مجاهدین حزب اسلامی از آهن قلعه و رستاق  چگونگی اعتماد و علائق شهادتیار رابا دیگر نیروهای زیر فرمانش در ولایت تخار واضیح می سازد .

شهادتیار دو بار دیگر از طریق داونگ دست به حملات غافیلگیرانه بالای چاه آب زد اما موفق نگردید ، عدهء از افراد او تلف و عدهء دیگری اورا ترک گفته به قندز بر گشتند.

 در جریان  حملات  پیروز مندانهء   احمد شاه مسعود  بالای مراکز نظامی دولت کمونیستی در ماورای کوکچه و بروز اختلافات درونی حزب اسلامی که بیشتر از فاجعه ء فرخار نشئت نموده بود ،همهء قوماندانان و فرماندهان حزب اسلامی در سرتا سر ولایت تخار از جمله قاضی محمد کبیر در آهن قلعه ، ملا پیرام قل در رستاق، مامور حسن در دشتی قلعه، مطلب بیک در بهارک  و محمد بشیر قانت در چاه آب  همبستگی خودرا با  جمعیت اسلامی تحت فرماندهی احمد شاه مسعود اعلام نمودند و حلقهء محاصره ایکه نیروهای حزب اسلامی از چند سال بدینطرف دور درادور نیروهای احمد شاه مسعود وساحهء فعالیت آنها ساخته بودند خود بخود بدون کدام فشار خارجی شکست و از هم ریخت که  در استقامت دادن فعالیتهای نظامی و سیاسی جمعیت بطرف شمال کابل و دیگر ولابات تأثیر عمده خودرا داشت .

شهادتیار بعداً تصمیم گرفت با شش نفر افراد باقیمانده اش که برادرش نیز شامل آنها بود بطور مخفیانه بولایت کندز

 که تازه از تصرف نیروهای دولتی بر آمده بود 10  و توسط شورای مشترکی از مجاهدین جمعیت اسلامی ، اتحاد اسلامی و حزب اسلامی اداره میشد، برود و با نیرو های حزب که بوسیلهء قوماندان سید حمیدا لله و مولوی عجب گل اداره میشدند ، بپیوندد.

اما سر انجام درمسیر راه، شب هنگام در سر چشمه ء رستاق  یکی از همرهان او ، بنام ستار ،شخصیکه همراهی ا و با شهادتیار دستوری بود خودرا به بهانهء گرفتن امنیت پیش کشید و در کمین نشست. شهادتیار هدف رگبار مسلسل او قرار گفت و از پا در آمدوبرادر شهادتیار نیز زخمی گردید.

 جنازه ء او توسط مردم بچاه آب برده شد و بخاک سپرده شد.

یکعده افراداو بعد ها با گروه  نو برآمد طالبان در مزار و خان آبادپیوستند که تا آ خر با آنها ماندند.

حزب اسلامی حکمتیار بعد ازقتل شهادتیار و فرو پاشیدن نیرو ها یش هیچ  موضعگیری  قابل   ملاحظه ء نداشت و صرف ؛ افواهات و افشا گریهایئ  در مورد  خیانت شهادتیار !  نسبت به حزب اسلامی در بین اعضای این حزب اشاعه و زمزمه میگردید.

شهادتیار دارای سه زن و چند فرزند  بود.او طی نامهء از داونگ به بشیر قانت ، تقاضای مسئونیت فامیل خودرا نمود  که مراعات این ارزش معمول و سنت  نیک  در بین مردم  چاه آب قبل از نامهء ا و پذیرفته  و احترام میشد.

 

بدینترتیب یکی از بر نامه های مقدماتی که زمینه سازفعالیتهای آی اس آی و حامیان او برای رخنه ونفوذ  در ولایات شمالشرقی افغانستان  و جمهوریتهای  آسیای مرکزی شوروی سابق  بود، با ساز و برگ عظیم نظامی  با همان سرعت  و تیزی ایکه با برکت  ضمنی  د ست اندرکاران جمعیت اسلامی  مقیم پشاور، براه افتاده بود  به همت  فرزندان اصیل  مردم    بر چیده شد.

محاسبه و تصور پاکستانیها و حامیانشان ازجوانان و مردم این سر زمین که برای آزادی و نوامیس مذهبی و ملی کشورشان قیام کرده بودند  خام و اشتبتاه برآمد که شاید هم بر اساس نتیجه گیری از این پروژهء  11 نا فر جام بود که بعدها در ایجاد گروه  طالبان از پروسهء شستشوی مغزی و تبلیغ تعصبات نژادی و مذ هبی کار گرفتند.

 

پاینویسها:

1ـ   قرعه ء این افتخار و امتیاز در روند فعالیتهای جهادی و سیاسی مسئولین جمعیت اسلامی در پاکستان بنام آنانی رقم خورده است که هنوز هم  در پشت شیشه های نمایشی وزارتها ومعینیتها تا پرچار هوتلها که سخت مصروف

 جمع آوری چایپولی اند ، با معامله آرمان و خون مردم چون شیر مادر تغذیه می کنند و خمی هم به ابرو ندارند . سوء استفاده و دست برد مادی و معنوی یک مشت  عناصر مقیید و  بی تفاوت در برابر فرهنگ و  آرمان ملی  مردم و  نا آ شنا با شیوه های مردمی با نداشتن تحمل فرهنگیان و روشنفکران کار آگاه و دورنگر، در ساختار جمعیت اسلامی که چون موریانه  کاری جز خوردن رشته های وحدت و همبستگی در درون این حزب را نداشتند، از همان آغاز مانع و تهدیدی بود  برای  مبارزه و حرکت آگاهانه بجهت اشتراک در حاکمیت انحصار شدهء ملی وحیات سیاسی و اقتصادی این سر زمین .بعد از رویکار آمدن حکومت مجاهدین هم  در حالیکه همچنان از مراجع وهابیت و آی اس آی استحقاقشان حواله است  ،همینها بودند که بز دلانه ونا جوانمردانه دست به ترورافراد روشن و متعهد بمردم زده و چند پارچگی ایجاد نمودند وسرانجام همهء رشادتها وافتخارات،قهرمانیها وآرمان مردم مارا پیش پای بابای مستحق !! احدی ها واحمد زی ها یکجا با آخرین داشتهء مردم که  همان هویت  تاریخیشان بود تحفه گزاشتند. 

2 ـ محمد قاسم شعله مدیر مجلهء سالنامهء کابل که یکروز بعد از قتل سفیر آمریکا درزمان حفیظ ا لله  امین از دفتر کارش به پلچرخی برده شد و بعد از یکماه بولایت کابل واز آنجا به قندهارانتقال داده شدو درآنجا به اثر لت و کوب و شکنجه بشهادت رسید.

3 ـ انجنیر ایشانجان عریف در زمان دولت مؤقت مجاهدین بریاست صبغت ا لله  مجددی در پاکستان پست وزا رت معادن و صنایع  و بعداً در زمان دولت مجاهدین بریاست پرو فیسور بر هان الد ین ربانی مدتی پست سفارت افغانستان در دهلی را بعهده داشت.

4 ـ شاه حبیب الله در امام صاحب با مرحوم مولوی عبد ا لرئوف امام و مدرس مسجد حکمتیار و فرزندانش قاضی محمد امین وقاضی حضرت نشست و برخاست داشت.مولویصاحب  عبد ا لر ئوف از فعالین جنبش آزادیخواهی برای آسیای میانه بود  که بعداً در چاه آب و امام صاحب  متوطن شد .در  جریان یورش عساکر شوروی به عربستان سعودی مهاجرت کرد و بحیث نماینده افتخاری حکمتیار درآنجا بسر برد و در همانجا دعای اجل را لبیک گفت و در مکهء معظمه مدفون گردید.از وی در کتاب " چپاولگران ازبازی خارج می شوند"  نوشتهء یوری کوزینتس  ترجمهء پرویز آرزو نیز یاد    آوری  شده است.

5 ـ  اسپی را که نیرو های حزب با خود از آنطرف دریای آمو ازدشتهاو مراتع جنوبی کولاب بعد از شبخون زدن  با خودبه پشاور آوردند،باعث خرسندی و تعجب اعراب شد. این اسپ که یابوی سیاه تروقی بیش نبود بعداً به عربها هدیه گردید. 

 6 ـ سیدجمال بعداً توسط احمد شاه مسعود به کمک مردم محل دستگیروبخواست مردم اعدام گردید.

7 ـ درسال1989 در ورسج فرخارکه قلمرو حزب اسلامی بفرماندهی سید جمال ولید بود بنابر تقا ضای حزب اسلامی برای پایان بخشیدن به منازعات و  برخوردهای مسلحانه ! جلسهء دائر شد که در آن از سی نفر اعضای بر جستهء جمعیت اسلامی نیز دعوت بعمل آمده بود.افراد جمعیت اسلامی که از راهای نامعلوم وارد جلسه شده بودند،  درختم جلسه با دریافت اطمنان خاطر در بر گشت خود براهی هدایت شدند که امنیت آن از طرف  حزب اسلامی گرفته میشد.اما در مسیرراه ابتدا توسط افراد سید جمال دستگر و بعداً مثله گردیدند .

8 ـ معلم فرید گلبهاری از قوماندانان مشهور حزب  در گلبهار که بعداً با ورود مجاهدین به کابل سر پرستی صدارت را بنمایندگی از حکمتیار بعهده گرفت.

9 ـ بشیر بغلانی قوماندان عمومی مجاهدین حزب اسلامی در بغلان بود  که بعد از شکست طالبان در مزار شریف و فرار آنها بطرف بغلان با قوماندان عارف خان همتبار وی که قوماندان مجاهدین جمعیت اسلامی در کندز بود نتنها از طالبان حمایه کردند بلکه با آ نها مدغم گردیدند و ایندو ولایت (کندز و بغلان) تا ا خرین روزهای سلطهء طالبان پایگاهای مستحکم طالبان در شمال بحساب می آمدند. عارف خان بعداً در پشاور توسط طالبان ترور گردید و بشیر بغلانی را محبوس ساختند  که با آ وردن آ قای کرزی ومتحد ینش دو باره سر کلهء بشیر بغلانی پیدا شد ومأموریتی تازهء بدست آورد.

10 ـ شهر کندز درین روزها رنگ و رخ عجیب و دموکراتیکی  داشت که حضور مسلح سه تنظیم جهادی و جنبش اسلامی ،قومندانان ملیشه، عده از مسئولین حکومت کمونیستی بمشاهده میرسید. موتر حامل رشید تا تار و صمد  اوغلی قوماندانان ملیشای خلقی در همین شهر هدف راکت قرار گرفت وکاملاً سوخت .

 11 ـ رادیو بی بی سی ، رادیو صدای افغانستان در آمریکا و دیگرخبر رسانیهای دنیا  در مورد این پروژهء بزرگ پاکستان که بخاطر برچیدن  بساط نیرو های احمد شاه مسعود تدارک شده بود، اطلاع داده وتبصره ها داشتند.در کتاب افغانستان در آتش نفت نوشتهء خواجه بشیر احمد انصاری  صفحه 53 ، 54  ازاین پروژ ه بنام لوای تخار و از انجنیر بشیر شهادتیار بنام بشیر چاه آبی تذکر رفته است.

 


بالا
 
بازگشت