کاوه آهنگر

پروتستانیزم و نقش آن در سیاست ایالات متحده

 

غرب را از زمان ظهور تمدن قرون وسطایی اش، مهد مسیحیت می خوانده اند. پدیداری این تمدن در اساس از آن زمان آغاز می گردد که امپراتوری روم رو به انحطاط  نهاده ودر پی این ناتوانی مسیحیت درمیان اقوام ژرمن و سلت (1) در اروپای شمالی پیروانی می یابد ودامن می گستراند. تمدن قرون وسطایی غرب علی الرغم موجودیت عناصری  از تمدن یونان وروم  در آن، صرفا دنبالۀ آن تمدن نبوده و با حفظ عناصری از تمدن های  کهن، کاملا مسیحی بوده ومی توان گفت که مسیحیت قوی تر ازهرعنصر د یگری پیوند دهندۀ تاریخ دین با سر زمین درغرب بوده است.

مسیحیان غرب در گسترۀ زمانی قرون وسطی در سایۀ آموزه های تفسیری مذهب کاتولیک ازاین دین، با اخلاص وتمسک مؤکد به اعتقادات دینی شان، زندگی می کردند. با چشم پوشی از بعضی جدایی طلبی های کوچک، مسیحیت در غرب با مذهب کاتولیک به مثابۀ نهاد وساز مان تشکیلاتی واحدی، توانست قرن ها  یک پارچگی خود را نگه دارد. به استثنای چند فرقۀ کوچک مسیحی که مهمترین آن مذهب ارتودکس یونانی بود، مذهب کاتولیک تا اواسط قرن 16 میلادی به منزلۀ یگانه فرقۀ مذهبی مسیحی دانسته می شد.

اما غافل نگه داشتن پیروان از جهات و جنبه های معینی از آموزه های عرفانی مسیحیت، بر پایی عزاداری های خرافی برای مردگان و رواج ورخن عقلانیت فکری در این دین، زمینۀ مخالفت متدرج با مرجعیت واقتدار دین خاصتا با مذهب کاتولیک را سبب شد. مظاهری از این مخا لفت با سلطۀ گری دین مسیح به صورت کلی و مخالفت با سلطۀ دینی  قرون وسطی به صورت خاص، با ظهور اومانیسم و فرد گرایی که با روال خشک و بی روح مباحثات حاکم در کلیسا با انزجار می نگریست وراه حل رادر ضرورت ایجاد  تغیرات بنیادی دراین محافل می دانست، هویدا گردید. اما اومانیست ها از ورود به مبارزۀ قدرت اجتناب ورزیده و بیشتر به مطالعه وتحقیق اهتمام می ورزیدند، بنا" آن ها قادر به وارد آوردن تغییرجدی در این دین نشدند.  مخالفت جدی، با بسته شدن نطفۀ عکس العمل مذهبی، که خواستار رجعت به مسیحیت نخستین به همان شمایلی که در کتاب مقدس ذکر آن آمده بود، آشکار شد. که به ظهور پروتستانیزم و نهضت اصلاح دینی منجر گردید.

شهامت آغاز این حرکت نصیب لوتر گردید، چه قبل ازاو هیچ کسی خواهان در گیری خشونت آمیز با کلیسا نبود. مارتین لوتر از جملۀ راهبان کلیسای کاتولیک آلمان بود. اودر سال1843 میلادی به دنیا آمده بود. قبل از ابراز  مخالفتش با کلیسای کاتولیک،  تحت تأثیر آموزه های فلسفی، تیولوژیک و جهان بینی عبرانی قرارداشت.  بعد از  تعبیۀ نظریۀ تثلیث در مسیحیت، لوتر با آغازپروتستا نیزم، دومین انحراف را دراین دین وارد کرد.

راهبان در قرون وسطی و حتی تا شروع رنسانس و اختراع دستگاه چاپ، مؤظف به نوشتن نسخه های بدل ونسخه برداری ازاسناد رسمی وکتب اعتقادی و اد بیات ملل بودند. آموختن  کتابت و ادبیات ملل جزیی از امورات روزمرۀ شان بوده و بدین ترتیب قلمرو فرهنگ واد بیات را زیر استیلای خود داشتند ودر واقع روشنفکران سده ها متمادی اروپا بودند. راهبان اوقات فراغت شان رابه اجرای مناسک مذهبی و نیایش پرداخته و تارکین دنیا شمرده می شدند.

مارتین لوتر، که در ضمن، سمت استادی  دانشگاه ویتنبرگ (2) را داشت، مطالعۀ احوال رومیان؛ درجهت دگرگونی افکار او اثر بخشیده بود. او می دانست که وارد آوردن تغییر در کلیسا، به منزلۀ از د ست رفتن قدرت وثروت پاپ است، چیزی که پاپ به آن علاقه مندی نداشت و مؤافقت او به این اصلاحات بعید به نظرمی رسید. بنا لوترخواست نیرومندانه به پاپ مقابل شود و این رویارویی در سال 1517 میلادی، وقتی راهبی از دربار پاپ برای فروش مغفرت نامه، به ویتنبرگ آمد، آغاز شد. لوترهمزمان باورود نمایندۀ پاپ، بیانیۀ 95 فقره یی خودرا بر در کلیسا ی شهر  آویخت.

لوتر "ایمان" و میزان اخلاص به آن را، وسیله وعامل رستگاری انسان وراه توسل او به بهشت می دانست وبدین طریق در برابر کلیسا که مهم ترین عامل رستگاری و استخلاص انسان رادر اجرای اعمال خوبی می دانست که مؤمن انجام می دهد، قرار گرفت. او عقیده داشت که تنها راه آمرزش گناهان، ایمان به مسیح است.اساسی ترین اعترا ض لوتربه این نکته بود که پاپ قدرتی بر روح انسان ندارد و این که تنها راه رسیدن به مسیح، روح توبه کار خود مومن است.

 او عدالت مومن را هدیۀ خداوندی می دانست که به حساب مومن نهاده می شود واز راه ایمان حاصل میگردد، ایمانی که شخص در اتکا به تؤکل به  وعده های خدا حاصل می کند و برای کسب آن، اجرای اعمال نیک  اجباری نمی باشد. با داشتن چنین ایمانی، ایماندار با مسیح تقرب می جوید. او عقیده داشت که شخص مسیحی، با وجود احساس به  حضور گناه دراعمالش، می تواند عدالت را نیز پیشه کند. 

 اوبا تفسیر اجماعی ازکتاب مقدس، آن را یگانه مرجع برای ایمان وعمل مسیحی دانست، از نظر اومومان برای درک پیام الهی نیازی به وجود  واسطه ندارند و قادر به درک اصل پیام از لابلای کتاب مقدس می باشند . 

حذف واسطه بین مومن وخدا وتوسل محض به کتاب مقدس و اکتفا به آن برای تأمین ارتباط با خدا، ضرورت تفسیر و برداشت درست وقابل قبول به همه را، از کتاب مقدس، آشکار ساخت واین در خواست، کلیسا را که خود را حلقۀ اتصال مومن با خدا و حق تفسیر کتاب مقدس را به  صورت انحصاری ازآن خود می دانست، بی نقش می ساخت و قبول آن از جانب کلیسا کار ساد ه یی نبود. 

مذهب کاتولیک جهان را آزمونگاه انسان می داند چه درآن انسان با اجرای اعمال نیک (معیارنیکی و بدی اعمال، کلیساست) به مدارج بر تر نزد خداوند وبه رستگاری می رسد. چنانچه مسیح در انجیل گفته است: " آن کس که (در این جهان) در ردیف اول است، (در آن جهان) در صف آخر قرار خواهد گرفت آن که در آخر است، اول خواهد بود. مستضعفان وارثان زمین خواهد شد." 

با تمسک به این گفته، کلیسا مردم را به رعایت فقر تشویق نموده وآن را پسندیده جلوه می داد. کلیسا فقر و ناداری را مؤحب رستگاری انسان دانسته وبد ین ترتیب از هر نوع حرکت، در جهت فعالیت مثمر و تذخیر ثروت و کسب نعمت، جلو گیری می کرد. این در حالی بود که اربابان ردۀ اول کلیسا، خود دارند گان ثروت های عظیم و کلیسا ثروتمند ترین نهاد، در جامعه  دانسته می شد.

اعتراضات لوتر خشم کلیسا را بر انگیخت. وی را محکوم و امر به سوزاندن آثارش دادند و اما او درسایۀ حمایت حکمرانان آلمان به ادامۀ اقدامات اصلاح گرانه اش پرداخت. ا و وکشیشان پیوسته به او، در برابر تصامیم کلیسای کاتولیک همواره لب به اعتراض می گشودند، از این سبب  این جریان به نهضت پروتستانیزم مسمی گردید. 

پروتستانیزم رامی توان به نوعی بازگشت و رجعت مسیحیان به عهد عتیق (3) یا تورات دانست. نهضت پروتستانیزم به طور مشخص با لوتر و آرای اعتقادی  جدید وی در خصوص مسیحیت آغاز گردید. قیام لوتر موجب به وجود آمدن کلیسای پروتستان در بسیاری از کشور هایی چون سویس، جنوب فرانسه، انگلیس، افریقای جنوبی و ایالات متحده شد و آلمان در سال 1530 میلادی راه واصول پیشنهادی اورا پذیرفت.  

اما اعتراض لوتر بر ضد کلیسا ومخالفت او با نظریۀ رعایت فقر برای حصول رستگاری، نمی توانست بورژوازی اروپا را که هنوز هم در حلقه های فرهنگی، مذهبی واقتصادی نظام فیودالی اسیر بود، جوابده باشد؛ چه لوتر هنوز هم د چارپندار های اخلاق گرایانۀ کلیسای کاتولیک بود، اوهر چند تشویق  مردم را به فقر، که از جانب کلیسا صورت کی گرفت، مذموم  می دانست، اما نمی توانست، ثروت را بستاید. بنا کار فرمول بندی مذهب بورژوازی به عهدۀ جان کلوین فرانسوی الاصل نهاد ه شد.                                   

جان کلوین، عالم الهیات، پیرو لوترومعتقد به ریفورم در کاتولیسم بود. او ژنو را مرکز سازمان د یی پیروان خویش انتخاب کرد. اودر حال وقوف به نواقص کار لوتر، فعالیت خویش را آغاز کرد.  کالوین انسان را موجودی مجبور می دانست که فاقد اختیاری است که مذهب کاتولیک به آن عقیده دارد. او خداوند را واجد اختیار و همه چیز دان می دانست که ازقبل همه چیز را معیین کرده است و می داند که کی به بهشت  می رود وکی  سزاوار جهنم است وانسان صرف دارای، آگایی نسبی است از این که، آیا  مستوجب دخول به بهشت است یا سزاوار رنج جهنم.   او ایمان به خدا را فکتور اساسی  نجات ورستگاری  فقیر و غنی، می دانست. اینکه این ایمان  چگونه حاصل می شود، کلوینیسم عقیده دارد: چون سروکار انسان ها در دنیا به ماده است، خداوند مایل است که انسان ها  در امور مادی  شان نیز پیروز باشند. خداوند کسانی را که در جهت بهبود زندگی  خود به انباشت سرمایه مبادرت می کنند و زندگی خودرا رونق می دهند، دوست دارد و کسانی را که در پی انباشت سر مایه و مادیات هستند، برتر خلق کرده است. به عبارۀ دیگر، خداوند این انسان ها را هم در این دنیا وهم در دنیای  دیگر نجات می دهد.        

ایده های جدید مورد استقبال وپسند بورزوازی وطبقات متوسط واقع شد؛ زیرا موانع اخلاقی در راه انباشت سر مایه  و ترقی  ایشان را، که مذهب کاتولیک وضع کرده بود، در مذهب جدید از میان رفته بود. آن بود که بورژوازی وطبقات متوسط برای مبارزه با فیودالیزم، تصمیم به قبول این مذهب گرفتند. 

کالوین ثروت مادی در روی زمین را علامت رستگاری دانسته ودر حال تأ یید اهمیت کار، آن را برابر با ثروت دانست. کالوین صومعه ها را بست،عزلت گزینی کشیشان را خاتمه داد وعباد ت رابه نماز گزاری، خواندن سرود از روی انجیل وشنیدن خطابه  خلاصه کرد. حتا اوحق انتخاب کشیش رابه مردم تفویض کرد وبدین ترتیب اولین سنگ دموکراسی را در تشکیلات کلیسا گذاشت. 

 پیروی از ایده انباشت ثروت به عنوان علامت رستگاری ورویکرد به بهشت دنیایی به جای آخرت گرایی مسیحیت وجواز "ربح" تحریم شده از جانب کاتولیسم،با عث آن شد که کشور های پیوسته به پروتستانیزم در زمینۀ انباشت سر مایه وتغییرات اقتصادی، صنعتی، کشاورزی، چاپ ونشر روز نامه وگسترش د یموکراسی، در چند دهه از دیگران، پیش افتادند.                                                                                                   

مذهب پروتستانیزم، تمرکزگرایی مذهب کاتولیک را ندا شته ودارای شاخه ها وتقسیمات مختلف می باشد. همواره تشکیلات ساخته شده در این مذهب دست خوش انشعاب وتشتت است، در حالی که شاخه های جدا شده، با هم خصومت و د شمنی ندارند وخودرا پیرو مذهب واحد می دانند. بر خلاف مذهب کاتولیک که در سراسر جهان، قیادت پاپ را  احترام می گذارند، تعداد گروه های پروتستان به چند هزار می رسند که هر کدام دارای تشکیلات وکلیسا های خاص خویش اند وا فرا د می توانند، از یک تشکیلات مذهبی به تشکیلات مذهبی دیگری بپیوندند.

ترویج پروتستانیزم در دومرحله صورت گرفت: پروتستانیزم آغازین که شامل گسترش این مذهب درقرن های 16و17 میلادی می گردد؛ در این مرحله سه شاخه از پروتستانیزم قابل ملاحظه است؛ در آلمان به نام لوتریسم ودر ژنو به نام کالونیسم وشاخۀ انگلستان این مذهب به نام پیورینیسم یا انقلاب پارسایان شهرت دارد. در این مرحله پروتستانیزم باعث ایجاد اصلاحات مذهبی گردید، اما بنا بر اظهارات" باربیه"  (4) که لوتریسم رابه علت خصلت محافظه کارا نۀ آن، با دولت مطلقه همنوا وسازگار می داند، کالونیسم نیز با آنکه در برابر دولت مطلقه ایستادگی از خود نشان داد، اما بنابرتأ ثیرات غیر مستقیم  قدرت بر آن، این شاخه نیز فاقد مدرنیتۀ سیاسی بوده است. مرحلۀ دیگر از رشد این مذهب، پروتستانیزم  نوین است؛ که انکشاف این مذهب را بعد از قرن 17 در بر می گیرد. 

"باربیه" در این مورد می گوید: "پروتستانیزم آغازین در واقع فرهنگ قرون وسطایی را ادامه داد و دولت وجامعه را تابع د ین گردانید، در حالی که پروتستانیزم  مدرن دولت را نسبت به دین بی تفاوت دانست وجهان سکولار رهیده ازسرپرستی  د ین را  پذیرفت. درواقع پروتستانیزم آغازین عملا" هیچ تأ ثیری در پیدایش جهان مدرن نداشت." 

 تاریخ انگلستان در قرن 17 میلادی ،گویای اقتدار دکتاتوری افراطی پروتستانیزم به مدت بیست سال در این کشور است، دراین دوره یک پروتستانت خشک وپارسا به نام "کرامول"(5)، با بر اندازی رژیم سلطنت، نظام دکتاتوری مذهبی خودرا حاکم ساخته بود. به عقیدۀ "کرامول"، انباشت سرمایه، نباید به هدف تجمل، شراب نوشی ومصارف گزاف شخصی باشد. پروتستانیزم متحجر مذهبی اگر چه به مدت کوتایی باعث رشد اقتصادی انگلیس شد، اما سخت گیری اجرا کنند گان آن، نارضایتی پروتستانیزم معتدل رابر انگیخت و زمینۀ سقوط کرامول واحیای دوبارۀ سلطنت را میسر ساخت. پروتستانت های افراطی، افتاده از قدرت که مورد آزار واذیت قرار می گرفتند و مذهب "جیمز اول" شاه مطلق العنان ومستبد را نیز نمی پذیرفتند؛ درسال1620 م. راه مهاجرت به امریکا را در پیش گرفتند.

 این گروه عقاید خشک اما در عین حال ترقی دهنده را با خود به قارۀ جد ید انتقال دادند. آن ها درسواحل شرقی امریکا، منطقۀ را از آن خود ساخته ونام نیوانگلیند را بر آن گذاشتند وسنگ بنای شهری را بر فراز تپه یی نهادند تا سمبولی ازافتخار وآینده سازی باشد. عصر پیوریتینیسم در امریکا یا نیوانگلیند  آن زمان با تأسیس اولین کالونی پیوریتینی درهمان سال آغاز شد وبعدا توسعه یافت و تمام نیوانگلیند را در برگرفت. 

پیوریتین ها خود را مردم بر گزیدۀ خداوند ومروج یک بشارت جدید می دانستند وسرزمین جدید را همانند ارض موعود، ذکر شده در تورات تلقی می کردند. سخن رانان شان با بیان این عقاید اساس فرهنگ شان را نهادند. چنانچه "جان وینتروت" به عنو ان رهبر پیوریتین ها پس از مهاجرت به امریکا درسال1630 میلادی اعلام داشت : "وظیفۀ ما در امریکا به عنوان یک اجتماع، ایجاد "شهری برفرازتپه" است. ما باید به دنیا نشان بدهیم که بندگان برگزیدۀ خداوند هستیم. " این فرهنگ بعدا به اخلاق امریکایی تغییر هویت داد، همان اخلاق امریکایی که خود را مردم بر گزیدۀ خداوند وپیروزی شان را در استعداد خدا داد شان می دانند که نیروی پیشرو مامور هدیۀ آزادی به دنیا اند ومردمان تهی دست را انسان های متردد وتنبل می دانند. " هرمان ملویل"  یکی ازبزرگ ترین نویسنده گان امریکا در اواسط قرن نوزده میلادی در زمینۀ ماموریت الهی امریکا چنین نوشت: " ما امریکایی ها خیلی عجیب هستیم؛ مردم برگزیده واسراییل زمان معاصر، ماکشتی آزادی  دنیا وپیش قدمان دنیاییم." 

 قانون اساسی  ایالات متحدۀ امریکا هرچند متضمن جدایی دین ازسیاست است، اما با وجود اسکولار بودن این کشور، دخالت دین در امورسیاست، متعدد اتفاق افتاده است و شاهد حضور د ین و دیدگاه های ایدیولوژیک  در بین جامعه و دولت مردان امریکایی هستیم. بسیاری از رؤسای جمهوری این کشور چه در دوران مبارزات انتخاباتی شان وچه بعد از آن در پیش برد سیاست های داخلی وخارجی شان، ازعامل مذهب استفاده نموده اند. 

در جریان مبارزه با کمونیسم، ترویج بی خدایی والحاد توسط کمونیست ها، مورد پسند مسیحیان امریکایی نبود؛ وشعار "ما هم خدا را قبول داریم،هم مالکیت راوهم آزادی را، اما کمونیست هانه خدا راقبول دارند، نه مالکیت را ،نه آزادی را "، عامل و انگیزۀ قوی جامعۀ مذهبی مسیحی امریکا را دربسیج در برابر کمونیسم، تشکیل می داد.  کاندیدای مقام ریاست جمهوری ایالات متحدۀ امریکا در دوران مبارزات انتخاباتی شان به توسل به بیان ریشه ها و پیوند های مذهبی شان وبا استنادبه کتب مذهبی مسیحی در جلب آرای امریکاییان کوشیده اند وبعضا دررسیدن به این اهداف از تبارزنماد های مذهبی مستفید گردیده اند. چنانجه جیمی کارتر قبل از رسیدن به ریاست جمهوری، عضویت کلیسای محافظه کار بریتست جنوبی را حاصل کرده بود.      

تعلیمات مذهبی ایکه رونالد ریگن از مادرش فرا گرفته بود، اثرات عمیقی بر وی نهاده بود، اودر راه کسب آرای مردم از نفوذ جمعیت های اخلاقی مستفید گردید وبعد از به قدرت رسیدن، پست های مهمی را برای آنان اختصاص داد. مالیات را بنا بر درخواست اولیای دانش آ موزان مدارس اسقفی ومذهبی کاهش داد، خواندن نماز را در مدارس اجازه داد، حکم صاد رۀ داد گاه درامورسقط  جنین را محکوم کرد ودرعرصۀ سیاست خارجی اتحاد شوروی را "امپراتوری شیطانی"  خواند. اوجنگ ها وکشتار هایی راکه در این عصر صورت می گیرد علامت فرا رسیدن جنگ "آرماگدون " (6) می دانست.

این دولت مردان چند دهه است که جهان را برپایۀ تعالیم فصول عهد عتیق کتاب مقدس، به سمت جنگ بزرگ هدایت می کنند، جنگی که بنا برعقاید آنان، بعد از آن درسر زمین بیت المقدس، مسیح ظهور می کند و با مومنان تازه تولد شده اش، یک نظام جهانی مسیحیت رابر پا میدارد. می بینیم جماعتی که در سراسر جهان آته ایسم، لیبرالیسم وسکولاریسم را می خواهند پخش کنند، خود مقید به بند بند کتاب مقدس اند. به قول دیزراییلی صدراعظم اسبق انگلیس: " کسانی که برجهان حکومت می کنند، بسیارمتفاوت ازشخصیت های مشهوری اند که افراد بی خبراز پشت صحنه تصور می کنند." 

در یک قرن اخیر جریان جد ید "مبلغان انجیل " در بین پروتستانت ها قدرت مند شده است، قبل از جنگ جهانی دوم، این جریان خواهان به وجود آمدن حکومت بر بنیاد های انجیل وتغییر جامعه از مجرای تغییرات فرهنگی وباز گشت به کتاب مقدس بود. این حریان بعداز جنگ دوم جهانی، با استفاده از وسایل ارتباطات جمعی و کسب نفوذ فراوان در جامعۀ امریکا، اکنون به فعال ترین و قدرت مند ترین تشکبلات دینی مبدل شده است و واجد نفوذ زیادی  در مراکز سیاسی ا ست.                                                                  جماعت بنیاد گرایان مذهبی در گذشته ها مرد مان استفاده جو و آلوده به فساد مالی دانسته می شدند و چندان مورد اعتماد  جامعۀ امریکا نبودند و به عنوان نیروی فعال سیاسی تبارز کرده نمی توانستند، این ها اکنون با هد ف مقابله با  تهدید اسکولاریسم به ایمان خویش، وارد سیاست شده اند وهمچنان اهداف معدودی را در سیاست خارجی تعقیب می کنند که متمرکز بر اسراییل است. از جهت دیگر روی صحنه آوردن آن ها ،بخشی از یک ا ستراتیژی سنجیده شد ۀ دست راستی های حزب جمهوری خواه امریکاست  که اهمیت حمایت این بخش از جمعیت را برای دست یابی به قدرت سیاسی درک کرده اند. واشنگتن پست نوشت: " از زمانی که محافظه کاران مذهبی برای اولین بار به یک حرکت سیاسی تبدیل شده اند، ريیس جمهور امریکا عملا ریاست این جنبش را درد ست دارد."    حزب جمهوری خواه امریکا با تأکید به حمایت نظامی از سیاست خارجی وحمایت از متمولین در سیاست داخلی، مدت ها به مثابۀ حزب اقلیت در امریکا باقی ماند، تا اینکه استرا تیژیست های این حزب با عنوان کردن مسایل اجتماعی؛ چون حقوق زنان، مخالفت با سقط جنین، آموزش های جنسی و مخالفت با ازدواج همجنسان، موفق شدند رأی ملیون ها بنیاد گرای مسیحی را که تا آن زمان به این حزب رأی نمی دادند، ازآن خود سازند. چنانچه با به دست آوردن این آرأ، حزب جمهوری خواه از اواخر  دهۀ هفتاد توانسته است، چهار بار از شش باردر انتخابات ریاست جمهوری  و هفت بار از دوازده بار در انتخابات سنا برنده شود ودر ده سال گذشته کنگره را دراختیار خود داشته باشد. 

تفکرات جورج بوش نتیجۀ همان ایده هایی است که از سال ها قبل "مبلغان انجیلی" در اذهان مردم امریکا د میده اند، یکی از خبرنگاران قصر سفید در کتاب خاطرات خود می نویسد: " پدر جورج واکر بوش ،در زمان تولد وی، نام اورا جورج بوش گذاشت، زیرا می خواست واعتقاد داشت که فرزند وی همان دکتاتور آخر الزمان است که به مدت هفت سال برزمین حکومت خواهد راند. دکتاتوری که انجیل یوحنا اورا معرفی کرده است."             

بوش در سال1993 در زمان انتخابات فرمانداری تکزاس گفته بود: " تنها مومنان به عیسی مسیح، به بهشت می روند." او وقتی  تصمیم گرفت در انتخابات ریاست جمهوری  به رقابت بپردازد، تصمیم شخصی خود را " ماموریت از جانب خدا نامید."  

استیفن منسفیلد نویسندۀ کتاب "ایمان بوش"، می نویسد که وی  قبل ازانتخاب شدن به یکی ازدوستان خود گفته بود: "احساس می کنم خدای مهربان مرا به عنوان رییس جمهور بر گزیده است."  

بعد از 11 سپتامبر که برای اولین بار قلمرو ملی ایالات متحدۀ امریکا مورد حمله قرار گرفت؛ بوش در معرفی و بیان خصایل د شمنان امریکا، بیشتر به استعمال کلمۀ "شیطان" که کار برد آن در متون دینی مروج ومعمول است، پرداخت. اوبه بیان عبارات اید یولوژیک، خواست پروژۀ جنگی اش را موجه وانمایاند، با بیان این عبارت که "نور برتاریکی وظلمت تابیده است و ظلمت هرگز به نور پیروز نخواهد شد"، خودرا در جامۀ یک مبلغ مذهبی پیچانید تارهبریک جامعۀ قانونا سکولار و یک رئیس  دولت جدا ازدین. اوبا گذ شت حدود یک هزار سال  از اعلان اولین جنگ صلیبی (1095م )، شروع دومین جنگ صلیبی را اعلان کرد. بد ین ترتیب در همان جایگایی قرار گرفت که پاپ اوریان II قرار گرفته بود.  

بوش درتمام دوران مبارزات انتخا باتی اش برای احراز کرسی ریاست جمهوری برای دومین بار، همواره تأکید داشت که عیسی مسیح، متفکر محبوب اوست، چون "مسیح ناجی قلب اوبوده است." او در پاسخ خبرنگاری که در مورد فیلسوف محبوبش از او پرسیده بود، گفت:" مسیح! زیرا قلب مرا تسخیر کرده است." او  خود را یک مسیحی واقعی خواند و در عباراتش به کرات از گفتار انجیل استفاده کرد. او برای جبران محبوبیت ازدست رفته اش در اثر حمله به عراق، با شعار هایی چون مبارزه با سقط جنین، مقابله به فساد اخلاقی دولت مردان، مخالفت به ازدواج همجنسان، وارد  کارزار انتخاباتی شد وهمواره  وردش بود  که "مسیح قلب مرا متحول ساخت وهرزمان شما قلب وزندگی خود را به مسیح بدهید؛ اوزندگی شما را متحول می کند واین عملیات آن چیزی است که برای من اتفاق  افتاد."

بوش با این شعار های مذهبی وطرح مسایل اجتماعی فوق توانست آرای جماعت "راست مسیحی" را از آن خود سازد و در جنوب ومرکز ایالات متحده که این فرقه در آن پیروانی دارند، به پیروزی دست یابد. توماس فرید من در مقالۀ زیر عنوان "دو ملت زیر سایۀ خدا " در 4 نوامبر2004 در نیویورک تایمزنوشت" این بار که پای صندوق رفتم، احساس کردم که گویا مردم برای نوشتن قانون اساسی جدید وایجاد یک امریکای جدید آمده اند ومایل اندکرسی های دیوان عالی کشور را پر کنند، تا مبادا قوانین به نفع همجنس گرایان وسقط جنین تصویب شود." 

بوش دومین دورۀ ریاست جمهوری اش را با پرخاش جویانه ترین عبارات وجملات  مرکب از ترمینولوژی مسیحیت آغاز کرد وگفت: "با تلاش های مان... ماآتشی رادراندیشۀ آدم هاروشن می کنیم. این آتش سر انجام آن هایی را که قدرش را دریابند، گرم خواهد کرد. ولی آن هایی را که با پیش روی آن سر جنگ داشته باشند، در آتش خواهند سوخت و یکروز این آتش رام نشدنی به تاریک ترین گوشه جهان ما خواهد رسید."  بدین ترتیب او جهان گشایی امریکا را ماموریت بزرگ آسمانی ورهنمود دهندۀ بشریت، مجسم ساخت.      

به عقیدۀ نو محافظه کاران امریکا، مذهب در شکل پویا وفعال آن در قوام دهی به وفاق اجتماعی، نسبت به عوامل دیگراولویت دارد وبرای حل معضلات اجتماعی وایجاد همسویی میان رهبران ومردم  وبسیج شان برای رسیدن به اهداف دولتی، مؤثر است؛ که باید به آن توسل جست.   بوش خطاب به نظامیان امریکا گفت: " هر جا که بروید،حامل پیام امیدواری وصلح هستید ... پیامی که ازلی وهنور هم به قوت خود باقیست به قول عیسی مسیح، اسیران وبردگان را آزاد کنید. آن هایی را که  در قید وبند تاریکی وظلمت گرفتارند، رهایی بخشید". در این گفتار اوبه صراحت  سربازان امریکایی را به یک نوع مبارزۀ ایدیولوژیک امر می کند ودارندگان عقاید خلاف ارادۀ امریکا را زندانیان ظلمت وتاریکی می داند و چکمه داران امریکایی را مامور هدایت آنان. بوش در جواب خبر نگاری که از وی پرسیده بود آیا در مورد جنگ با عراق از پدرش سوال کرده است؟ گفت: "او آن پدر ی نیست که برای کمک گرفتن باید به او مراجعه می کردم، یک پدر بزرگ تر  در آن بالا هست که به او التجا کردم." ( به نقل از وود وارد روز نامه نگار واشنگتن پست–نویسندۀ کتاب " طراحی بزرگ " ) 

تاریخ گواه است که جنگ های طولانی وخشونت های بزرگ به صورت مستقیم یاغیرمستقیم، ازباور های ایدیولوژیک ودینی ناشی شده است.هر چند امروزجنگ ها میان ادیان کاهش یافته است، اما خشونت ها برمبنای باور های دینی و ایدیولوژیک که در آن یک طرف خود را نمادی ازخوبی وخیروجانب مقابل را مظهری ازبدی وشرمی داند، در گوشه وکنار دنیا دیده می شود. " پروژۀ قرن نوین امریکایی " که توسط محافظه کاران جدید طرح واجرا می گردد و برژنسکی آن را دکتورین بوش می داند، اولین مؤلفۀ آن ( حقیقت نزد ماست، هرکس با مانیست دشمن ماست)، بر مبنای همین نظر، بنا شده است.  

 جنرال  بویکین، معاون امورامنیتی و اطلاعاتی وزارت دفاع امریکا، یک مسیحی انجیلی مربوط  شاخۀ محافظه کار مسیحیت، در ژوییۀ سال 2003، چنین گفت: " رادیکال های اسلا می ازایالات متحدۀ امریکا بیزارند، زیرا ما ملتی مسیحی هستیم، زیرا بنیاد و ریشۀ ما یهودی- مسیحی است و دشمن کسی است که "شیطان"  نام دارد."

او در محل دیگری گفت:" ما سپاه  خدا، در دامان خدا، در سرزمین خدا برای چنین رسالتی پرورش یافته ایم." اودر مورد سرکردگان جنگی کشور سومالی می گفت: "من میدانستم که خدای من بزرگ تر از خدای آن هاست. من می دانستم که خدای من، خدای واقعی است و خدای آن ها یک بت است" (7) می بینیم که جنرال مذکوربر مبنای باور های دینی اش جنگ خود را، نبرد  خیر در برابر شر می داند وآن را با عباراتی چون جنگ در برابر"شیطان" و خشونت دربرابر "شر" توجیه می کند. توماس فرید من می گوید: "مشکل من با بنیاد گرایان مسیحی طرفدار بوش، انرژی معنوی آن ها ویا اعتقاد من به یک مذهب متفاوت نیست، مشکل در شیوۀ استفادۀ آنان از این انرژی مذهبی برای تفرقه، نابردباری و مدارا ستیزی در داخل وخارج امریکاست." 

جورج سوروس در کتاب "رویای برتری امریکایی"، ویژگی محافظه کاران جدید حاکم بر امریکا را در دو مولفۀ بنیاد گرایی بازار وبنیاد گرایی  مذهبی، می داند.  

با بیان قول های ذکر شده می توان گفت که بنیاد گرایی مختص به دین وفرهنگ خاص نیست و می تواند در همۀ ادیان و فرهنگ ها نماد داشته باشد، چون بنیاد گرایی لفظ عام است ومی تواند بر صفات شخص در هر زمان ومکان اطلاق گردد. حاکمیت محافظه کاران جدید و  راستگرایان افراطی بر امریکا نوعی از بنیاد گرایی معاصر است، که ریشه در فرهنگ پیوریتنی این کشور دارد که خود را ملت بر گزیده برای هدایت جهانیان به سوی تمدن اعلی میدانند. اعتقاد دولت مردان امریکا را به افراطی ترین عقاید مذهبی از این جملۀ بوش می توان به خوبی درک کرد؛ وقتی به محمود عباس گفت: "خداوند به من گفت به القاعده حمله کنم وچنین کردم. پس گفت به صدام حمله کنم  و چنین کردم".                                                                با ملاحظۀ این عبارات، آیا صلح و امنیت جهانی فقط از جانب بنیاد گرایان مسلمان تهدید می شود، یا این که بنیاد گرایان مدرن مسیحی نیز به این آتش نفت می ریزند. می گویند عصر ایدیولوژی ها به انجام رسیده است ودر دوران جهان مدرن وعصر گلوبالیزم، دیگر نمی توان به حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی جوامع، تدبیری ایدیولوژیک به کار بست ونهاد های ایدیولوژیک ظرفیت تجزیه  و تحلیل دشواری ها را ندارند و"تیوری رهنمای عمل" دیگر مفهومی ندارد. لبۀ تیزاین به اصطلاح عبارات غیرایدیولوژیک!! متوجه مارکسیسم واکنون متوجه اسلام به عنوان رقیب مسیحیت است. اما آیا نیولیبرالیسم به عنوان قوت محرکۀ گلوبالیزم دستگاه منسجم فکری (تعریف مشخص از انسان، جامعه وتاریخ) نیست؟ مگربنیاد گرایان افراطی مسیحی، واعظان و کاهنان کلیساهای مدرن، اخلاق گرایان وپدران روحانی، دعوت کنندگان رأی دهندگان امریکایی به بوش، نبودند؟ 

 بدون درک صحیح از بنیاد گرایی مسیحی، در ک سیاست امریکا نا ممکن است. بنیاد گرایان مسیحی، واجد نفوذ در سیاست اند و موفقیت هایی نیز در این راستا به دست آورده اند. آنچه آن هارا از توسل به سیاست روگردان می سازد، اعتقاد آنان به آخر زمان است، که خود موضوعیست ایدیولوژیک و در دین مسیح بسیارخطر ناک. اما فضای ایجادکرده شده توسط آن ها، در نکوهش ایدیولوژی ها، موجب آن شده است که مبارزان دیروز، اندیشمندان مردمگرا، خبر نگاران رسالت مند و مدافعان حقوق انسان از ابراز عقاید ایدیولوژیک شان شرم گینانه وبی جهت، ابا ورزند.    

 

------

  پی نوشت ها وموأ خد:                                      

 1- سلت ها، ساکنان سر زمین اسکانیا، شمال فرانسه ومناطقی که امروز آیرلیند، آلمان وجمهوری چک را احتوا می کنند .                                                                                                                  

   2- ویتنبرگ ،شهر کوچکیست در آلمان.                                                                                

 3- نزد پروتستانت ها، 39 کتاب عهد عتیق (تورات)، که متون قانونی دیانت یهودی بوده وعمدتا به زبان عبری است ودر طول قرون متمادی نوشته شده است، همراه با 27 کتاب عهد جدید (انجیل ) که به زبان یونانی توسط کلیسا نوشته شده است؛ کتاب مقدس را می سازد. 

 4- موریس باربیه –دانشمند فرانسوی نویسندۀ کتاب "مدرنیتۀ سیاسی "                                            

 5- الیورکرامول- یهودی الاصل، خانوادۀ وی ازترس اخراج از انگلستان در زمان ادوارد اول، اعلان پذیرش دین مسیحیت را کرده بودند، وی با به راه اندازی نهضتی علیۀ شارل اول، اورا از اریکۀ قدرت به زیر کشاند واعلان جمهوریت کرد. اوقانون منع ورود یهودیان به انگلستان را، رفع کرد.                       

 6-   آرماگدون – به عقیدۀ پیروان فرقه های افراطی مسیحی، در هزارۀ سوم در درۀ آرماگدون واقع در کوهستان های  مرزی اسراییل، اردن وسوریه، جنگی به وقوع می پیوندد، که هفت سال دوام می کند. در این جنگ دنیا نابود می گردد وبا ظهور مسیح و مسیحیان دوباره تولد شده، حکومت جهانی مسیحیت به مرکزیت بیت المقدس در سرزمین اسراییل بزرگ –بین نیل وفرات- تشکیل می گردد.

   7- الین گریش – مقالۀ جنگ هزار ساله- سپتامبر 2004 –لوموند دپلوماتیک.

    کاوه آهنگر – اپریل 2005     

 

 


بالا
 
بازگشت