’’ تحليلگران معاش خوار!‘‘

مكثي بر مقالهء ’’ افغانستان: گذشته، حال و آينده!‘‘

(عبدالواحد فيضي- دنمارك)

 

بر مبنای ضرورت زندگی و برنامهء روزانه در ديار هجرت و آوارگی، مروری بر سايتهای انترنت نمودم تا دانه های را از خرمن تفکر  و انديشه های اهل بصيرت برداشته، روان نا قرارم را تغذيه و تسکين نمايم. درين راستا توجه ام را مضمونی از آدرس آقای خليل رُمان در سايت «آزادی» تحت عنوان « افغانستان، گذشته، حال و آينده » جلب نمود.

از آن جائيکه از يکطرف نويسندهء مقاله شخص نا آشنا و چهرهء نو بنظرم رسيد، و از جانبی هم عده يي قابل ملاحظهء از روشنفکران، از جمله شماری از هيئت رهبری پيشين ح، د، خ، ا و وابسته گان سياسی سنتی شان، که شوربختانه پُستهای کليدی را نيز در اين حزب و حاکميت دولتی آنوقت ، دراختيارداشتند؛ بدين باور اند، که گذشته ها گذشت، نبايد از آن ياد کرد و بر آن مروری نمود، بلکه فقط به آينده نگريست، که حوادث با سرعت ميگذرد و ما از اين جريان: (سهمگيری در قدرت دولتی و شرفياب شدن ببارگاه بزرگترين ابر قدرت جهان و ولينعمت افغانستان) عقب ميمانيم؛ با ميل و علاقه مندی فراوان اين نبشته را بخوانش گرفتم. زيرا نويسنده، سوالات جالبی را بدينگونه عنوان نموده است:

  1: چرا در قطار عقب مانده ترين کشور ها حساب ميشويم؟

  2: چگونه و چرا در طول تاريخ به تهديد، تهاجم و تجاوز خارجی مواجه گشته ايم؟

  3: عوامل ثبات، امنيت، قدرت، استقلال و ترقی افغانستان کدام ها اند؟

  4: بيطرفی و عدم انسلاک يا وابستگی متقابل و انکشاف؟

ولی همينکه مقاله را تا آخر خواندم و در مورد هويت نويسندهء آن، از يک دوستم استمداد جسته و دريافتم که نگارندهء آن، روزگاری نه تنها عضو ح، د، خ، ا بوده، بلکه در حاتم بخشي های دوران زعامت دوکتور نجيب الله در دفتر رياست جمهوری آنوقت، مقامی هم داشته و اکنون نيز در همان مقام در دفتر آقای کرزی احراز موقعيت نموده است. لذا او را نه يك تحليلگرِ متفكر و هدفمند، بلكه شخصيتي يافتم، كه براي هر نظام و حكمران، در بدلِ معاش و امتياز تحليل ميدهد، و براي بقا و دوامِ رژيمِ حاكم،  به نرخ روز قلم ميزند.

  در انديشه فرو رفتم و از خود پرسيدم كه، چرا و چگونه روشنفکران اينقدر بزودی تطميع و تسليم حوادث و مقامات شده، عاليترين انديشه ها و آرمانهای جامعه انسانی را، که روزی خود را از جمله مدافعين صديق آن قلمداد ميکردند و مليونها انسان در سراسر جهان بخاطر تحقق آن جانهای شيرين شان را نثار کردند؛ بخاطر امتيازات اندکی، همه را يکسره در زير پا های انحصارات غارتگر بين المللی، که جنايات شان برای همه گان اظهر من الشمس است؛ می اندازند و خود را حقير و کمرنگ می سازند؟!...

ولی اندکی بعد با خود انديشيده دريافتم، که در دوران حاکميت حزب ما، نه تنها آقای رُمان، بلکه تعداد بيشتر ديگری نيز به اساس شناخت ها و رفاقتهای شخصی، مناسبات فاميلی، قومی، قبيله ای، سمتی، زبانی؛ نه بر پايهء تفکر  سياسی، درک و تحليل از جامعه، طبقات و مبارزه طبقاتی و اعتقاد به جهانبينی علمی و درک و مطالعهء برنامه حزب، خيلی به آسانی وارد حزب شدند، خود را به اين و آن مقام حزبی و دولتی رسانيدند و بعد از سقوط حاکميت، با حزب و انديشه های آن وداع نموده، وارد احزاب و مقامات مورد نياز ديگری شدند.

اکنون از مجموع مقالهء آقای رُمان، صرف روی عمده ترين خواستهای اصلی و اساسی وی مرور مينمايم. او رشته سخن را چنين آغاز ميکند:« مهاجمان قبل از قشون سرخ شوروی، خود با سپاه و تخنيک وارد می شدند و کشور را اشغال ميکردند، ولی در حمله شوروی ما شاهد قدرت داخلی، طرفدار اشغال بوديم.»

هدف آقای رُمان از قدرت داخلی مسلمآ ح، د، خ، ا است، که خود وی نيز عضو آن حزب بوده و هدف وی از « سپاه و تخنيک » همانا برنامه حزب ما است، که آنرا  سبکسرانه بحيث سلاح مربوط به شوروي ها تلقی مي نمايد. نخست بايست از اين آقا بپرسيم، که هرگاه بزعم شما کشور ما از طرف شوروي ها اشغال شده بود و ما در اشغال آن عوض سپاه و تخنيک خارجی کمک کرديم، جناب شما چرا در همان وقت اعتراض نکرديد؟ چرا برسم اعتراض کشور را ترک نکرده رهسپار اسلام آباد، تهران، رياض، لندن، واشنگتن ... که اکنون ببارگاه شان شرفياب شده ايد؛ تشريف نبرديد؟ بلکه برعکس در وزارت امنيت دولتی و سپس در قصر رياست جمهوری در مسند قدرت و امتيازات بي حساب تکيه زديد! آيا برنامه ح، د، خ، ا ، که تحولات بنيادی را در جهت بهبود زندگی مردم در همه عرصه های سياسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، برای نخستين بار بصورت علمی و مستدل بجامعهء افغانستان تقديم و مورد تائيد همه جانبه اکثريت قاطع مردم ما در سراسر کشور قرار گرفته، و مردم اين حزب را با اهداف مطروحه اش تا سرحد رهبری دولت و جامعه حمايتِ عام و تام نمودند؛ بنظر شما اين سلاح شورويها بود؟ نميدانم، که شما برنامه حزب را خوانده وارد صفوف آن شديد، و يا کسی شما را بزور و يا چشم بسته درين جادهء پيکار کشاند؟ مگر ديده نميتوانيد، که حالا اتحاد شوروی وجود ندارد؛ اما اين انديشه در سراسر جهان با قوت آن و در زير ريش ولينعمت تان، در کوبای انقلابی با عظمت چشمگيری، پرچم ظفر آفرين آن در اهتزاز بوده و به پيش ميتازد؟

آقای رُمان همينگونه از مبارزات آزاديخواهانه رادمردان بزرگ کشور ما در برابر استعمار و غارتگران بين المللی، انتقاد کرده ميگويد:« مقدرات، تدبير و انديشهء دولتمردان حاکم بر کشور، فقط دفاع و جنگ را از فهرست همه عوامل انکشاف و ترقی تجويز کرده است، که حاصل آن بدبخت ترين، عقب مانده ترين، مستهلک ترين و آسيب پذير ترين کشور و مردمان را به ارث برده ايم... البته کشور های مشابه افغانستان در منطقه و جهان وجود دارند، که در زمانه های مختلف با بکارگيری درست سياست واقع بينانه وابستگی متقابل!، به مدارج بلند ترقی و سعادت رسيده اند.»

منظور آقای رُمان، از«دفاع و جنگ» همانا مبارزات آزادي خواهانه و حق طلبانهء پدران و نياکان ما در مقابل غارتگران انگليسی و ما قبل آن، و همينگونه هدف وی از کشور مشابه در منطقه، که با کارگيری سياست واقع بينانه وابستگی متقابل! ...، کشور پاکستان ميباشد، که بگفته وی زمامداران اين کشور به برکت اين وابستگی و گردن نهادن در زير يوغ اسارت انگليسها - امريکائيها، به مدارج بلند ترقی و سعادت رسيده اند. ماشاء الله باين تفکرِ عالی!

اما آقای رُمان مثل ساير بخشهای زندگی، تاريخ کشور ما را نيز تصوير نادرست ميدهد. زيرا به استثنای شاه امان الله، ديگر اين دولتمردان نه؛ بلکه اين غازيان و رادمردان بزرگ تاريخ اين سرزمين دشمن ستيز بودند، که پرچم مبارزه برضد استعمار را بکف گرفته، قهرمانانه رزميدند و حماسه های جاودان را در دلِ تاريخِ کشور ما، ثبت نمودند.

به تعبير آقای رُمان، بايست پدران و نياکان ما در برابر تهاجم و غارتگريهای اشغالگران انگليسی و امثالهم، مثل امروز، سر تعظيم فرود آورده، اسارت را بر آزادی، ذلت را بر عزت و شهامت، و سر افگندگی را به سر افرازی، فقط بخاطر صرف لقمه نانی از دسترخوان استعمار؛ ترجيح داده، ببارگاه خداوند دعا و به پيشگاه اشغالگران عذر و زاری مينمودند، تا با لطف و ارادهء خداوند، دل شان بحال ملت ما ميسوخت و آزادی کشور ما را اعطا ميفرمودند.

بنابرين، در تفسير، تعبير و داوری آقای رُمان، گنهکاران اصلی اين اشتباهات و خطاهای بزرگ، همه مبارزين ضد استعمار، بشمول مير مسجدي خان، ميربچه خان، وزير محمد اکبرخان، سردار محمد ايوب خان، شاه امان الله، جنبش مشروطيت اول، دوم و سوم و سرانجام ح، د، خ، ا؛ ميباشند، که قهرمانانه برضد استعمار کهنه و نوين رزميدند و انديشه آزاديخواهی را برای مردمان ساير کشور های آسيا انتقال و رسالت تاريخی شان را ايفا نمودند.

ولی جنرالهای پاکستانی، که يوغِ اسارت استعمار کهنه و نو را از تشکيل آنکشور تا کنون به گردن نهاده اند و بقيمت هزاران حيله و نيرنگ، جنايت و پستی، به شمول سازماندهی جنگ بيست و شش ساله برعليه ملت بپا خاسته افغانستان، تأسيس هزاران مراکز فعاليتهای جاسوسی و ترورستی تحت پوشش مدارس دينی، بسيج و تشکل صدها هزار قاتل، تروريست، سارق، قاچاقبر و ساير جنايتکاران حرفوی عرب و عجم بنام مجاهد و طالب، القاعده و بيقاعده، از سراسر کشور ها و گسيل نمودن آنان بهدف قتل و کشتار زن و مرد افغانستان؛ مزد های گزاف را در بهای خون بيش از سه مليون افغان از تيکه داران خون و شرکتهای توليد اسلحه و ساير غارتگران امريکايی، انگليسی و شرکآ بدست می آورند؛ بزعم آقای رُمان «ابتکار جالب و سياست واقع بينانه وابستگی متقابل!» است، که به مدارج بلند ترقی رسيدند. اکنون جا دارد، که خلق پاکستان به اين کارنامه های زمامداران شان افتخار و مباهات نموده، همه آنرا ثبت تاريخ درخشان ! کشور شان بنمايند.

آقای رُمان درمقاله اش، پيوسته تشويش «حمله و تجاوز همسايگان» را عنوان کرده, ميگويد که افغانستان بدون يک متحد قوی, توان دفاعی را در برابر همسايگان حريص اش ندارد. بنأ روی وابستگی به ايالات متحده امريکا و متحدينش تاکيد می نمايد. بهتر خواهد بود تا درين رابطه نيز از خودش پرسيد، که منطور  ايشان از حمله و تجاوز کدام يکی از همسايگان حريص است, که بگفته ايشان، ما قدرت مقاومت دو روزه را هم نداريم.

تاجائيکه ديده ميشود ميان افغانستان و کشور های تاجکستان , ازبکستان, ترکمنستان , چين و گذشته از آن هندوستان, کدام اختلافاتيکه منجر به جنگ و لشکر کشی شود، وجود ندارد. با جمهوری اسلامی ايران, اختلافاتيکه روی مسأله آب دريای هيرمند داشته ايم, اکنون در استراتيژی نظامی اين کشور کدام حالت تعرضی ديده نميشود. حتی در زمان طالبان و حوادث ترور خبرنگاران آنکشور از جانب طالبان، نيز حالت دفاعی اختيار نمودند. در اوضاع موجود آنکشور بجز فعاليت های ايديولوژيک و مذهبی ميان تنظيم های بنيادگرای اسلامی اهل تشيع , که در اقليت قرار دارند، ديگر هيچ عرصه و جايگاهی برای فعاليت های تخريبی در کشور ما ندارد.

       

 امآ اختلافات مرزی ميان افغانستان و پاکستان، از کارنامه های شوم دوران استعمار انگليس، در مورد خط استعماری ’’ديورند‘‘ از زمان تجزيه نيم قاره هند و تشکيل سرزمين مستقلی بصورت جعلی، بنام پاکستان، با قوت آن وجود داشته است. بدان ملحوظ، اين تجاوزات مستقيم و علنی تنها از جانب پاکستان بوده مي تواند، که طی سه دهه اخير بصورت مشهود و مستمر ادامه داشته، که در جريان فعاليت های ترورستی و دهشت افگنی، هزاران پاکستانی در جملهء تروريستهای جهادی و طالبی هنگام ارتکاب جرم بالفعل دستگير، زندانی و بعدا" تسليم مقامات آنکشور شده اند.

اکنون سوال کليدی برای رفع تشويش آقای رُمان از خود وی قابل پُرسش است، که چی کسی رهبران اين کشور را در جهت مداخله و تجاوز و انجام فعاليتهای تروريستی و تخريبی رهبری، هدايت، تمويل، تسليح و حمايت علنی مينمايد؟ کدام يکی از قدرتهای جهان، پاکستان را بمرکز تشکل بنيادگرايی اسلامی، تربيت نظامی تروريستهای بين المللی، پروسس قاچاق مواد مخدر و پناه گاه جنايتکاران و مرکز انواع جنايات تبديل نموده است؟ کدام يکی از کشور های جهان، سلاحهای کشتار جمعی را، که در قدم اول کشور ما را تهديد ميکند، به پاکستان تحويل داد، تا امنيت و مصئوونيت کشور های منطقه را در معرض خطر جدی قراردهد؟

فکر ميکنم که جواب ساده و روشن ميباشد؛ ولی شهامت گفتن را نياز دارد. زيرا امروز بازار گرم بوده و همه چيز بشمول قضاوت در مسايل، به نرخ دالر محاسبه ومعامله ميگردد. اينکه آقای رُمان شهامت پذيرش حقايق تلخ سرنوشت کشورش را، که قربانی تلخکامی شکست امريکا در ويتنام گرديد؛ دارند يا خير؟ مربوط بخودشان خواهد بود. ولی بعد از اينکه ايشان تشويش شان را در مورد حمله و تجاوز همسايگان حريص! «جنرالهای پاکستانی» به مطبوعات و جامعه ارايه نمودند؛ آرزومندم تا جناب شان همين تشويش را که ما هم در آن شريک هستيم، بدفتر پهلوی شان، به مشاورين ارجمند امريکايی، که تعداد شان به برکت جهاد فی سبيل الله! نسبت به تعداد مشاورين پاکستانی، روسی، انگليسی و عربی، بمراتب بيشتر است؛ ابراز فرموده، از ايشان بپرسند که:

سرانجام، آقای رُمان راه برون رفت از وضع موجود را که برايش تشويش آور بوده، اينگونه مطرح مينمايد: راه برون رفت، درسه نکته اساسی ذيل است:   

«اول: انعقاد پيمان استراتيژيک دراز مدت به شمول عهد نامه های نظامی در موارد معين با قدرتهای بزرگ جهان، بطور مثال با ايالات متحده امريکا متصور است. (آيا اين اشاره اي نيست براي عضويت افغانستان در پيمانِ نظامي’’ناتو‘‘ ؟)

 دوم: تدوير کنفرانس منطقوی و دستيابی به راههای آبی با شرکت کشور های چين، هند، پاکستان، آسيای ميانه و ايران. بيطرفی، غير نظامی سازی، جمع آوری سلاح... افغانستان توانايی دفاعی را ندارد... تمويل اردوی ملی بالاتر از امکانات عايداتی افغانستان است. لذا بايد يا در اتحاد با متحد قوی و نيرومند باشيم(باز هم اشاره به عضويت افغانستان در پيمان نظامي ’’ناتو‘‘!) و يا تا آينده های نامعلوم، دست نگر کمکهای مشروط و مقيد باشيم.»

انديشهء « راه برون رفت سه گانه» که از جانب آقای رُمان مطرح گرديده، حرف تازه و اختراع شخص ايشان نيست؛ بلکه اين طرح، گوشهء کوچکی از ماستر پلان ايالات متحده امريکا، در زمينهء تصرف کامل قاره آسيا بخاطر بهره برداری از منابع سرشار طبيعی و نيرو های توانمند انسانی و ايجاد مارکيت های فروش کالا ها از يکسو، و سرکوب نهضت های دموکراتيک و رهايی بخش ضد امپرياليستی از جانب ديگر، در اين قارهء دست ناخورده بوده است؛ که در پايان جنگ جهانی دوم و بعد از استعمال بم ذروی در دو جزيرهء جاپان:(هيروشيما و ناگاساکی) و تصرف آنکشور، سلسله اقدامات گسترده ای را بخاطر پياده کردن اهداف ذکر شده انجام و سرمايه های گزافی را درين راستا به مصرف رسانيده است.

لشکرکشی غارتگرانه امريکا در سرزمين ويتنام و قتل مليون ها انسان ويتنامی، سرکوب خونين نهضت ترقی خواهانهء داکتر مصدق در ايران، سازماندهی و رهبری مستقيم کودتا های نظامی در اندونيزيا، بنگله ديش و پاکستان بوسيله جنرال های خون آشام و مزدورش درين کشور ها، ايجاد پايگاه های نظامی در کوريای جنوبی و کشور های خليج فارس و اخيراٌ لشکرکشی و اشغال افغانستان و عراق و جابجا کردن عساکرش در نقاط استراتيژيک آسيا، همه و همه جزی از همين برنامه ذکر شده ميباشد. البته انجام اين برنامه در افغانستان با پرتاب نمودن اجنت مشهورش حفيظ الله امين در درون نهضت چپ و به تعقيب آن ايجاد احزاب اخوان المسلمين بنامهای حزب اسلامی، جميعت اسلامی و غيره توسط سازمانهای (سی، آی، ای) و (آی، اس، آی) در اسلام آباد، سازماندهی 14 کودتا و توطيه نظامی بر عليه حکومت محمد داود، سرانجام با ترور علی احمد حزم، گران پيلوت و استاد مير اکبر خيبر، رويداد های بزرگ هفتم ثور 57 و ششم جدی 58 را نيز قهراٌ و جبراٌ بر عليه وطن، مردم و ح، د، خ، ا تحميل نموده، 14 سال جنگ اعلان نا شده را بر عليه حزب و دولت افغانستان تحميل و تا ختم حاکميت حزب ادامه دادند، و به تعقيب آن در برنامه جابجا نمودن باند گروپ های جهادی و طالبی اش، اين جنگ و بازی را تا حادثه 11 سپامبر دنبال نمودند.

اکنون که به برکت اين زحمات خستگی ناپذير تاريخی، افغانستان و عراق اشغال شده اند، عساکر امريکا و متحدينش مناطق قابل ملاحظه اي را در آسيا جديدا" تصرف و تحت کنترول خود در آورده اند، حکومت دلخواه شان را توسط لويه جرگه های فرمايشی تشکيل نموده، افغانستان را بداشتن« بابای ملت» و رئيس جمهور انتخابی با رای دو مليون کارت جعلی افتخار بخشيدند. در قانون اساسی جديد، حکومت مودل امارت امير عبدالرحمن خان را تسجيل و سياست بيطرفی مثبت و فعال افغانستان را نيز عمدا حذف نموده و به تعقيب آن کار اعمار هشت پايگاه نظامی دايمی امريکا را در شهر ها و مناطق استراتيژيک افغانستان آغاز نمودند.

اکنون وقت آن فرا رسيده است، تا مسأله عضويت افغانستان را در پيمان ناتو و انعقاد پيمان استراتيژيک دراز مدت نظامی را با اين کشور کشای جهانخوار، آغاز  و جناب حامد کرزی رئيس جمهور منتخب! نيز بايد بخاطر انجام اين خدمت بزرگ! مثل شاه شجاع به امريکا مسافرت نمايد.

   در اين رابطه، مخاطب من آقای رُمان نبوده، زيرا وی دارای آن صلاحيت تيوريک، تفکر سياسی و قدرت عملی نميباشد، که روشنفکران چيز فهم را بجانب طرح های غارتگرانه استعمار بکشاند، بلکه روی سخنم جانب آن عالی جنابانی است، که ديروز يکی با بر افراشتن پرچم سرخ، شعار مرگ بر امپرياليزم جهانخوار را ميداد، و ديگری جهاد فی سبيل الله را بر عليه کفار و متجاوزين تبليغ ميکرد. اکنون که افغانستان و عراق اسلامی، بوسيله همان امپرياليزم جهانخوار و بزرگترين کشور کفر و دشمن مسلمين جهان، از جمله قاتل صدها هزار فلسطينی طی پنجاه سال اخير، اشغال شده است. کجا شد آن شعار ها و تبليغات تان؟ مگر دالر های امريکايی همه خرد، تفکر، جرأت اسلامی و غيرت افغانيرا خريده است­­­؟

   جناياتي که امريکايی ها در عراق و افغانستان، در قتل و کشتار های دسته جمعی مردم که تا کنون نظير آن ديده نشده است، در زندان گوانتانامو، ابوغريب بغداد و بگرام و پروان و زندان شخصی کابل انجام دادند، وجدانهای در خواب رفته را هم بيدار مينمايد، تا بر ضد اين وحشيگری ها دست به مبارزهء سالم و سازنده سياسی و مقاومت خرد کننده مردمی بزنند؛ ولی نميدانم چرا چشم های عده از گروههای راست و چپ کور، گوشهای شان کر و قلب های شان قسی و سياه شده است، که اين جنايات هولناک را نمی بينند و نه احساس می نمايند و باز هم پيشنهاد مينمايند، که« بيائيد زير قومانده و چتر و حمايت جنايتکاران بزرگ برويم، تا جناياتکاران کوچکِ وابسته به آنها، بالای ما حمله و تجاوز ننمايد».

ما چقدر گفته شهيد خسرو  روزبه را در صحبت های مان تکرار ميکرديم که: « اگر زنده ماندن به قيمت تن دادن به پستی، گذشتن از حيثيت و آبرو و پا ماندن بالای عقايد مقدس سياسی و انسانی باشد، مرگ صد بار بر آن شرف دارد.» و اکنون چرا در بدل چند دالر و يا پُستی در اين يا آن ادارهء دولتی، روی تمام جنايات مشهور ترين دولت جنايتکار در کره زمين، که جناياتش در آسيا، افريقا، اروپا و امريکای لاتين اظهر من الشمس است، پرده پوشی کرده، از مردم دعوت می نمائيم، که: «بيائيد در زير حمايت اين جنايتکار، که در حال ارتکاب جرم بالفعل دستگير شده است، همکاری کرده، زندگی خوب و راحت را نصيب شويم» و محکوميت ابدی تاريخ را متقبل و خون های پاک شهيدان و جانبازان را هم زير پا گذاريم؟ مزيد برآن، تا جائيکه تاريخ گواه است، ساکنين افغانستان دارای خصوصيت ويژهء «بيگانه ستيز» بوده، هيچگاه وجود و اسارت بيگانه را تحمل نکرده اند.

بلی! اين مردم، بعد از دو صد سال جنگ و مقابله با ا عراب، دين اسلام را پذيرفتند، ولی فرمانروايی خلافت بغداد را قبول نکرده، امپراتوری اموی ها را برای نخستين بار در تاريخ اسلام در تحت رهبری سپه سالار بزرگ شان، ابومسلم خراسانی سرنگون کردند. متعاقبا در حمله و غارت چنگيز و تيمور، اکثريت مردم اين سرزمين جام شهادت نوشيدند، ولی تسليم دشمن اشغالگر نشدند. همينگونه 80 سال در برابر استعمار انگليس پيکار نموده، سرانجام پرچم استقلال و آزاديخواهی را در قلب آسيا در اهتزاز در آوردند، که مايهء الهام و تحرک جنبش آزاديخواهی در سراسر کشور های آسيا گرديده، سلطهء امپراتوری بريتانيای کبير که آفتاب در مستعمراتش غروب نميکرد، برچيده شد و همه کشورهای مستعمره و نيمه مستعمرهء اين قاره، بشمول هند و پاکستان کنونی، به استقلال و آزادی شان نايل شدند. 

بهمين منوال 26 سال است که مردم ما در برابر، توطيه ها، دسايس و جنگ غارتگرانه امريکائی ها، انگليس ها و متحدين عربی و پاکستانی آنان قرار گرفته، از استقلال ملی، تماميت ارضی و حفظ بيطرفی مثبت و فعال شان در مقابل متجاوزين و پيمانهای غارتگر نظامی، امثال ’’ناتو‘‘ و غيره دفاع نموده اند، اکنون هر گاه مطابق برنامه جديد امريکايی ها، که گوشهء کوچک آن بوسيله آقای رُمان بصورت فشرده بازتاب يافت، با عضويُت در پيُمان ناتو و يا معادل آن، وابستگی نظامی خود را زير پرچم امريکايی ها متقبل شده، امنيت داخلی و خارجی کشور ما را امريکايی ها تأمين کنند، در اينصورت نه تنها استقلال افغانستان محتوای حقيقی و حقوقی خود را از دست خواهد داد، بلکه اردوی افغانستان که ساخته و پرداخته اردوی امريکايی خواهد بود، بايست در جهت تحقق برنامه های استراتيژيک سياسی و نظامی توسعه طلبانه اتازونی در سراسر قاره آسيا، انجام خدمت نموده، مانند عساکر اروپای شرقی در قتل و کشتار زن و مرد، پير و جوان کشورهای اشغال شده، سهم بگيرند.

اين موضع گيری ما، متناسب با موقعيت جيوپولتيک و جيواستراتيژيک افغانستان، برای هيچ يک از کشور های منطقه، از جمله، چين، هندوستان، ايران، جمهوری های آسيای ميانه و گذشته از اينها کشور روسيه قابل هضم و پذيرش نبوده، کشور پاکستان نيز هرگز نمي خواهد تا کشور ديگری در جيره خواری اش بحيث معادل يا جانشين وی شامل خوان امريکا گردد.« هيچ ناظری نمي خواهد که جايش را شخص ديگری در خانهء ارباب بگيرد!»

بنابران در وجود چنين برنامه های غرب، هيچگاه در افغانستان صلح و ثبات دايمی، امنيت و مصوونيت فردی و اجتماعی تأمين نخواحد شد، بلکه ترور، وحشت، بی امنيتی، قتل و کشتار مردم ما ادامه خواهد يافت و انواع جرايم و جناياتيکه تا هنوز به افغانستان صادر نشده، توسط اين مهمانان نا خوانده(!)، بحيث کالاهای مود روز  وارد کشور خواهد شده و افغانستان بيش از پيش بمرکز تروريزم، توليد و قاچاق بيشتر مواد مخدر، آدم ربايی، تجاوز جنسی، انواع بيعدالتی های اجتماعی و مرکز فعاليت مافيای بين المللی و فساد تبديل خواهد شد.

در فرجام سخن ميتوان اينگونه نتيجه گيری کرد، که افغانستان در جريان سده بيستم از آغاز نهضت مشروطيت و قيام ملی 1919 تا حادثه 11 سپتامبر 2001، يعنی از برچيدن بساط استعمار کهن تا افتيدن بدام استعمار نوين، طی يکصد سال پيوسته مورد دسايس، توطيه و تهاجم استعمار و امپرياليزم قرار گرفته، تمام تلاشهای دلسوزانهء احزاب و دولت های دموکراتيک و ترقيخواه، بوسيله ارتجاع سياه و سپيد و حاميان بين المللی آنان سرکوب گرديده است، ولی اکنون با افشای کامل پلان مارشال ايالت متحده امريکا و متحدين اروپايی، منطقوی و داخلی آنان، مسألهء استقلال ملی، تماميت ارضی و بود و نبود افغانستان در معرض  خطری جدی و معامله قرار گرفته است.

بنابران در اوضاع و احوال کنونی، ديگر وقت آن  نيست تا سياستمداران متعهد و نويسندگان رسالتمند، وقت گرانبهای شان را صرف داستان نويسی و پخش انديشه های عرفانی و غيره نمايند، بلکه وقت آن فرا رسيده است، تا تمام احزاب و سازمانهای دموکراتيک، ترقيخواه و وطن پرست، همه علما، دانشمندان، متفکران، روشنفکران، فرهنگيان، قلم بدستان آزاديخواه و شخصيتهای مستقل ملی و رسالتمند افغانستان، بنا بدستور زمان، حکم آمرانهء تاريخ و ندای مادر وطن، گرد هم آمده، هر گونه اختلافات قومی، قبيله وی، سمتی، گروهی، زبانی، ذوقی و سليقه يی را کنار گذاشته، بخاطر دفاع از سرزمين واحد آبايی و اجدادی مان افغانستان، باری مثل پدران و نياکان شان، دست يکديگر را برادرانه فشرده، کار و فعاليت آگاهانه و هدفمند را در زمينه تنظيم و طرح يک پلاتيفورم مشترک، بخاطر سازماندهی و انجام مبارزهء مشترک بر عليه دشمنان مشترک، در وجود و تشکيل (جبههء متحد ملی افغانستان) انجام بخشند. تا همه توطيه ها و دسايس غارتگران بين المللی خنثی گرديده، دست های خونين همه قاتلان و جنايتکاران داخلی و بين المللی، از گلوی مردم بی دفاع و اسير شده اي ما كوتاه گرديده، زمينهء عملی تشکيل دولت مستقل ملی و دموکراتيک، استقرار حاکميت قانون و نظام دموکراسی، تشکيل اردوی ملی و پوليس مسلکی، صلح و امنيت دايمی و اعمار مجدد افغانستان مساعد گرديده، کشور ما بعد از يکصد سال توطيه، توقف و عقب گرد، دوباره وارد شاهراه تکامل جامعه انسانی گردد. /

     

           ما  نه  زان  محتشمانيم،  که  ساغر گيرند         و نه ز آن مفلسکان، که بز لاغر گيرند

           ما  از  آن  سوختگانيم ،  که  از  لذت  سوز         آب   حيوان  بهلند  و   پی  آذر  گيرند

           چو  مه  از  روزن  هر  خانه،  که  اندر  تابيم        از  ضيا  شبصفتان  جمله  ره در گيرند

            نا اميدان، که فلک ساغر ايشان بشکست        چو  ببينند  رخ  ما  طرب  از  سر گيرند

           تو  دو رای  و  دودلی  و دل صاف آنهاراست       که دل  خود  بهمند  و  دل  دلبر  گيرند

           آب   ماييم  به  هر  جا  که  بگردد   چرخی       عود ماييم به هر سور که مجمر  گيرند

 

                                                                                                              ( مولوی)                   


بالا
 
بازگشت