سيمای شاه محمد ولی خان « آگاه » بدخشی وکيل شاه امان الله غازی در آيينه تاريخ

 

سهراب پروان دره يی*

کابل

 

 سخن بر سر روشن شدن تاريخ ، فرهنگ ، مفاخر ملی وهويت ملی است. ما و همه نسل های کنونی مسئووليت  وجدانی داريم تا ازين ارزش های مقدس نياکان ما دفاع وپاسداری کنيم و حقايق را کشف و کما هوحقه  به جهانيان و آينده سازان تاريخ کشور خويش معرفی بداريم.

اين يک حقيقت روشن است که مشتی از فاشيست مشربان گمراه و دغلکار که ايشان را به هيچ عنوان نماينده قوم بزرگ و شريف پشتون نبايد دانست پيوسته سعی نموده اند تا حقايق و افتخارات تاريخی و اصالت ملی را آنچه به ساير اقوام شريف اين کشور تعلق دارد وارونه جلوه دهند و شخصيت های بزرگ وطن ما را در اذهان بکوبندو برآنها جفا روا دارند.

ازاينجاست  که دانشمندان کنونی عقيده دارند  که بايد تاريخ را از نو نوشت (1) و بر نوشته های نوکران  ارتجاع و نقالان کوردل که از زير بار مسئوليت ها بخاطر رابطه های  سازش کارانه تباری شانه خالی کرده اند و از ستمگرانيکه مردم از ستم شان به فرياد آمده اند ، از شکم بارگان  و چشم دريدگانيکه در طی سه قرن از جان و مال مردم تغذيه نموده و خون هموطان ما را در شيشه کرده اند و به برتری خواهی دست يازيده اند  خط بطلان کشيد. درحاليکه  ما هيچ گاه به چنين عمل ناجوانمردانه دست نزده ايم و هيچ شخصيت ملی نيک نام وطن را به باد دشنام و انتقام ناروا نگرفته ايم و فرهنگ متعالی خويش را که به آن می باليم و افتخار می کنيم  تحت سوال قرار نداده ايم.  ...  و اما اگر از خيانت های اميران بيسواد ديوانه( 2 )  ، مستبد زنباره ( 3 )  و خون آشام و نوکران انگليس يادی کرده ايم و ميکنيم ، اين را حق مسلم خود ميدانيم و بايد دين وطنی و ملی خود را در برابر تاريخ و مردم خود به چنين افشاگری های مشروع  ادا سازيم و مشت خائين ملی را باز کنيم و آنها را سرجای شان بنشانيم. ونسل های آينده را به حقوق ووجايب ملی شان متوجه و ملتفت گردانيم.

بلی من اين مقاله را به شاه محمد ولی خان « آگاه » دروازی وکيل شاه امان الله خان غازی اختصاص داده ام که با تاسف زياد دراين اواخر عليه وی ، فاشيست ها به انشاء مقالات جعلی در سايت های انترنتی و نوشتن رساله ها پرداخته اند و کوشش نموده اند تا شخصيت والا وممتاز او را که مانند آفتاب در تاريخ معاصر افغانستان ميدرخشد و از لحاظ فرهنگ و فضيلت در ميان اميران معاصر افغانستان بينظير است، در انظار مغشوش جلوه دهند. و اما بايد بدانند که با اين نوشته های ميان خالی  تاريخ مسخ نمی شود و جز پشيمانی و معذرت خواهی حاصلی بدست آنها نمی دهد. بلی بايد به آنها گفت « خود شکن آيينه شکستن خطاست.»

توصيه ام به گردانندگان سايت های انترنتی اينست تا ازنشر مقالات غرض آلود و بی مايه که منتج به نفاق ملی ميگردد  و به آتش اختلاف بين مردمان دامن ميزند جدا بپرهيزند و مسئوليت ژورناليستی خويش را هميشه مدنظر داشته باشند.

نوشته کنونی من شامل دوبخش است : بخش اول اعدام شاه محمد ولی خان آگاه بدخشی بدست نادر غدار. و بخش دوم واکنش دانشمندان، مورخين و روشنفکران کشور پيرامون شخصيت و فضيلت و خدمات صادقانه ايشان برای مملکت که ناشی ميشود از  انتشار مقالات فاشيست هائيکه در بالا از آنها نام برده شد.

شادروان ميرغلام محمد غبار ، مورخ ، مشروطه خواه و ازادی خواه مشهور کشور درجلد دوم « افغانستان در مسير تاريخ » اثر ماندگار و بينظير خويش جريان محاکمه کذايی و اعدام اين شخصيت والا گهر را چنين شرح ميدهد:

« نادرشاه در همان اوايل ورود خود در کابل ( خزان 1929 ) جنرال پيشن بيگ خان ، ميرزامحمد اکبرخان ، امرالدين خان ، ، عبدالطيف خان کوهاتی ، محمد نعيم خان کوهانی ، عيسی خان قلعه سفيدی ، تازه گلخان لوگری ،سلطان محمد خان مرادخانی ، محمد حکيم خان چهاردهی وال ، احمدشاه خان کندکمشر احتياط ، دوست محمدخان غندمشر پغمانی و سيد محمد خان کندکمشر قندهاری را بدون محاکمه گلوله باران کرد.

نادرشاه يک عده ديگر را چون آقا سيد احمدخان ، ميراحمدشاه خان وپسرش ، نيک محمد خان ، عبدالرب خان محمد آغاه يی ، شيردل خان و نوردل خان لوگری و عبدالرحيم خان پياروخيل تبعيد و محبوس کرد. جريده اصلاح اين خبر ها را در شماره 8 مورخ 24 قوس 1308 شمسی ( دو ماه بعد از جلوس نادرشاه ) اعلام نمود. دراينجا سوالی که نزد مردم پيدا ميشود تنها راجع به گنهکاری ويا بيگناهی اين اشخاص نبود بلکه مردم از اينکه نادرشاه اشخاص را ناگهانی از خانه اش احضار کرده بدون اجرای تحقيقات و بدون حکم کدام محکمه شرعی يا عرفی و يا نظامی ، فورا اعدام ميکند و يا تبعيد و حبس می نمايد درحيرت فرورفته بودند.

متعاقبا چون محمد ولی خان وکيل شاه امان الله خان که برای تحکيم استقلال کشور خدمات سياسی زيادی نموده بود ، حکومت در زمستان 1929 محبوس و با محمود سامی مرد منفور يکجا به محاکمه کشيد( درحاليکه محمود سامی افسر نظامی و محل محاکمه او ديوان حرب بود نه ديوان عالی ملکی )

اين کار برای اين بود که محمد ولی خان را در انظار مردم افغانستان مانند محمود سامی يک شخص مشکوک وشبهه ناک وانمود نمايد. استناد نادرشاه دراين حکم گرفتن يک عريضه جعلی از يک عده « سقويها»  که آنان از ترس تهديد حکومت جديد ، اظهار کرده بودند که در اغتشاش بچه سقاو تنها گناه آنها نيست بلکه رجال حکومت امان الله خان هم بشمول محمدولی خان از بچه سقاو حمايت مينمودند. درحاليکه نادرشاه متعرض هيچکدام آنها از قبيل احمد عليخان لودين و دهها نفر خارجی پرست ديگرنشد و تنها محمد ولی خان را از نظر مخالفت سياسی به ديوان عا لی کذايی تسليم نمود.

رئيس ديوان عالی مصنوعی عبدالاحدخان وردکی ( ماهيار ) و پيشکارش احمد علی خان لودين مدعی اثبات جرم ملا ميرغلام ننگرهاری و از اعضای عمده ديوان عالی ، علی محمد بدخشانی وزير معارف و ميرزا محمد حسين دفتری معين وزارت ماليه بودند. عبدالاحمد خان آدميست که در غزنی شاه امان الله خان را در مقابل بچهً سقاو تخريب کرد و به عقب کشی واداشت. احمد علی خان آدم ديگريست که دهارهً بچهً سقاو را ضد شاه امان الله با اسلحه دولت مجهز ساخت. ملامير غلام محمد يکی از دشمنان سرسخت امان الله خان بود که مقالالت خاصمانه و ارتجاعی او در جريدهً انيس ضد شاه و ترقی و تحول منتشر گرديده است. علی محمد خان و ميرزا محمد حسين خان از قبل تحت اشتباه سياسی روشنفکران قرار داشتند و به طرفداری از سياست استعماری مظنون بودند. شهود ثبات جرم عليه محمد وليخان هم مامورين و امضاء باند بچهً سقاو بودند از قبيل خواجه بابو کوهدامنی وزير داخله بچهً سقاو ، عطا الله صاجبزاده وزيرخارجه بچهً سقاو ، آغا سيد احمد خان رئيس ضرابخانهً سقوی ، سيد آقا خان قوماندان کوتوالی سقوی، خواجه ميرعلم خان برادر وزير داخله سقوی ، ميرزا عبدالقيوم خان مستوفی سقوی ، محمد عمرخان و عبدالريحم خان کوهدامنی ، همچنان از کارکنان حکومت جديد ، گل احمد خان ملکيار معين وزارت عدليه ،اميرمحمد نام بهسودی و زين العابدين خان ، جزء شهود عليه محمدولی خان بشمار ميرفتند. اعضای اين ديوان عالی 75 نفر و از آنجمله دو نفر درکابينهً برسراقتدار ، 23 نفر ازشورای کذايی و 34 نفر از ولايات بودند.

نخست هيئات تحقيق ( حافظ جی عبدالجبارخان ، ميرزا محمد حسين خان دفتری و سه نفر ديگر ) سوال و جوابهای در محبس با محمدولی خان نموده ، و جواب های صريح و مقنع دريافته بودند. باز جلسهً اولين ديوان عالی در 15 دلو 1308  شمسی منعقد و اوراق تحقيقات ابتدايی ( درغياب محمد ولی خان ) خوانده شد. در 20 دلو سال مذکور جلسهً دوم ديوان عالی ( مواجه محمد ولی خان ) در تالار قصر استور با حضور چند سامع داير گرديد. سه نفر از اعضای جميعت سياسی ( جوانان افغان ) ( غلام محی الدين خان آرتی ، عبدالرحمن خان لودی رئيس بلديه کابل و نگارندهً اين کتاب ) و يکنفر از آزاديخواهان مشهور هندوستان ( راجه مهندر پرتاب ) جزء مشاهدين قرار داشتيم.

محمد ولی خان احضار و مقابل ميز رئيس جا داده شد ، او همان چهرهً آرام و سنگين هميشگی خود را داشت ، و با متانت و خونسردی قرائت اوراق تحقيقات ابتدايی را شنيد. چون جوابهای کتبی خودش اتهامات متناقض هيئت تحقيق را بوضاحت ترديد و ابطال نموده بود، منتظر بود رئيس مجلس اتهامات حکومت را عليه او ثابت نمايد. مدعی اثبات جرم ، شهود ساختگی را پيش کشيد و از همه اولتر احمد علی خان لودين بلفظ ( اشهد بالله ) شهادت داد که : « محمد ولی خان ، راز عدم تعهد امان الله خان را به بچه سقاو افشاء کرده ، و برای حبيب الله و سيد حسين احوال داده است تا بالای حکومت بدگمان شده و بنای شرارت گذاشتند.» يعنی هنگاميکه خود احمدعلی خان بحيث رئيس تنظيمه شاه با بچه سقاو عهد قران بسته و حيات او را تضمين کرده بود، اين محمد ولی خان بود که بچه سقاو را مطلع ساخت تا اين عهد را از طرف شاه نشناخته و اعتماد ننمايد. درحاليکه محمد ولی خان کتبا تصريح کرده بود که هنگام وکالتش از شاه : « بچهً سقاو که يک دزد کوه گريز بود خواهش کرد که با او عهد قرآن و تضمين جان شود آنگاه خودش را تسليم ميکند ، اما من چنين عهدی را با يک دزد نپذيرفتم و تسليم بدون قيد و شرط او را خواستم.» وقتيکه احمد علی خان شهادت خودش را ادا کرد ، محمد ولی خان با استحقار نگاهی به او افگند و جواب سابق خودش را تکرار نمود. آنگاه احمد علی خان بايستاد و با لهجهً دريده گفت : « والله خاين هستی. بالله خاين استی ». محمدولی خان به رئيس مجلس خطاب کرد : « شما که رئيسيد حفظ آداب گفتگو را در مجلس بعهده داريد ، نبايد اجازه بدهيد که آدمی مثل احمد علی خان هرزه درائی کند. اما من حاضرم که نه تنها از کارهای خود بحيث وکيل اعليحضرت امان الله دفاع کنم ، بلکه خودم را مسئول و جوابده تمام اعمال و اقوال اعليحضرت امان الله ميدانم.» اما رئيس مجلس مجال نداد و شهود ديگر را پيش کشيد که همه به نوعی از انواع وابستگی محمد ولی خان را با بچهً سقاو شهادت دروغين دادند.

سامعين بيطرف بکلی مبهوت شده بودند که چگونه دوستان و خدمتکاران بچه سقاو همه دراينجا مطمئن و ارام نشسته و ديگری را به دوستی با بچهً سقاو محکوم مينمايند ، و چگونه دشمنان شاه امان الله خان امثال عبدالاحمد خان واحمد علی خان و خاندان نادرشاه مرد ديگری را بنام دشمنی با شاه امان الله خان متهم و محکوم ميکنند. در همين لحظات بود که غلام محی الدين خان آرتی از صف سامعين بايستاد و فرياد کرد : « اينشخص صادق افغانستان را که شما زير تهديد قرار داده ايد ، چرا نمی گذاريد که در هجوم اين اتهامات وکيل مدافع بگيرد؟ و ... »  هنوز سخن اين مرد در دهنش بود که به امر رئيس مجلس او را کشان کشان از تالار محکمه خارج کردند. ( ولی او در بازار شاهی رفت و مردم رهگذر را جمع و مخاطب قرار  داده بيانيه مفصلی راجع به شخصيت و خدمات محمد ولی خان و توطئه خائنين عليه او ايراد کرد و گفت اينشخص از جهتی محکوم ميگردد که او ضد ارتجاع و استعممار انگليس بود ....)

متعاقبا راجه مهدر پرتاب در صف سامعين بايستاد و به رئيس مجلس گفت : « گرچه من يک نفر خارجی و دراين مجلس سامع استم و حق سخن زدن ندارم ، معهذا شما را متوجه ميسازم که محمد ولی خان ازرجال بزرگ و بين المللی افغانستان است که برای معرفی کردن استقلال آن در ممالک خارجه خدمات قيمتداری انجام داده است ، بايد شما در رفتار و قضاوت نسبت به او محتاط باشيد ، و شخصيتش را در نظر بگيريد. تا اکنون از طرف بسا آزادی خواهان ( مطلبش از مبارزين هندوستان بود ) تلگرافهای متعددی راجع باينشخصيت و حمايت از او رسيده است ... »  رئيس مجلس چون نمی توانست مهندر را مثل غلام محی الدين خان آرتی که يک نفر تبعه افغانستان بود ، تحقير و توهين نمايد ، به نرمی او را متوجه حفظ موقفش بحيث يک سامع خارجی ساخت.

وفتيکه مهندر نشست از صف مقابل عبدالرحمن خان لودی رئيس بلديه کابل بايستاد و صدا کرد که : « مضحکتر ازاين محاکمه يی در جهان نبوده که برای محکوم نمودن شخصی مثل محمد ولی خان باتهام طرفداری از بچهً سقاو شهودی که عليه او آورده شده همه از دوستان و خدمتکاران بچه سقاو استند. از روباه پرسيدند که شاهد ادعايت کيست؟ در جواب دم خود را جنباند و گفت اينست شاهد من ... »

سخنان عبدالرحمن خان تازه آغاز شده بود که احمدعلی خان لودين از جاه جهيد و با کمک دو نفر محافظ از دستهای رئيس بلديه شهر گرفته و او را از مجلس خارج نمودند. رئيس مجلس هم جلسه محاکمه محمد ولی خان را خاتمه يافته اعلان کرد و خودش را به زندان فرستاد.  ( صفحات 61 ـ 64 افغانستان در مسير تاريخ. جلد دوم )

خوانندگان ارجمند! جريان  محاکمه کذايی شاه محمد ولی خان آگاه بدخشی را تا اينجا خوانديد اينک جريان اعدام اين مرد بزرگ را نيز از قلم شادروان غبار مطالعه فرمائيد :

نادرشاه گرچه عجالتا محمدولی خان را نظر به تقاضای وقت نکشت و محبوس نگهداشت ولی او کشتن اينمرد را وظيفهً خود ميدانست ، لهذا در تابستان 1933 ( 24 سنبله 1312 ) بدون علت و دليل تازه يی امر کرد تا او را در کنارهً دهمزنگ با چند تن ديگر ( جنرال غلام جيلانی خان چرخی ، جنرال شيرمحمد خان چرخی ، فقيرمحمد خان و ميرزا محمد مهدی خان ) بدار کشند. سيد شريف خان سرياور نظامی شاه در زير دار به محمد ولی خان تکليف کرد که خودش ريسمان دار را به گردن اندازد ، محمد ولی خان استنکاف کرد و گفت : « به نادرخان بگوئيد که آمده ريسمان را بگردنم اندازد.» سيد شريف با يک حرکت وحشيانه پيش شد و گفت : « من اين ريسمان را بگردنت می اندازم » و هم انداخت. محمد ولی خان باز گفت : به نادرخان بگوييد که اگر تو هزار آدم مثل مرا بکشی ، بازهم روزی رسيدنی است که ملت افغانستان ماهيت اصلی ترا خواهند شناخت ، و حساب خود را خواهند گرفت.» سيد شريف خان سرياور مجال بيشتری نداده ريسمان را کشيد و حرکت بی ادبانه اجرا نمود.

ميرزا محمد مهدی خان که محکوم ديگری بود همينکه ديد محمد ولی خان را از ديگران پيشتر بدار می آويزند ، فرياد زد که : « اول مرا بدار بزنيد تا مرگ چنين مردی را بچشم خود نبينم.» اين  خواهش او عقب زده شد و نوبت به اعدام فقيراحمد خان رئيس جنگلات رسيد. اين جوان آراسته وتحصيل کرده جزء حلقهً سياسی ميرسيدقاسم خان بود. وقتيکه که او سرکاتب سفارت افغانستان درمسکو بود ، مورد توهين محمد هاشم سفير قرار گرفت و با تفنگچه جواب اين اهانت را داد. ولی بدبختانه يکنفر کورير افغانی که خودشرا بين فقيراحمدخان و محمد هاشم خان حايل ساخت ،ازاين گلوله بيافتاد و چشم از جهان پوشيد ، درحاليکه محمد هاشم خان بسرعت فرار کرده بود. اينک که محمدهاشم خان صدراعظم افغانستان و فقيراحمدخان محبوس دست او بود لابد بدار زده شود.

روزيکه نادرشاه فرمان اعدام محمد ولی خان و چند نفر ديگر را بصدارت ارسال نمود ، نام فقيراحمدخان جز فهرست اعدام شوندگان نبود. محمد هاشم خان همينکه فهرست را بخواند و امر اجرای فرمان بداد ، مجددا فهرست را بخواست و گفت : « نام يکنفر فراموش شده ». آنگاه بقلم خود نام فقيراحمدخان را بنوشت و بفرستاد. محبوسين سياسی ارگ حکايت ميکردند که وقتيکه صدای زندانيان ارگ بلند شد که فقير احمد بيايد ، فقيراحمد خان بياستاد و لباس و دستارش را وارسی نمود ، آنگاه با بی اعتنايی و زهر خند مستهزيانه برآمد و درحلقه کشندگان و کشته شوندگان داخل شد و الحاصل اين پنج نفر يکی پی ديگر به دار آويخته شدند.

جنرال شيرمحمد خان چرخی با سکوت و خونسردی دار را استقبال نموده هيچ حرفی نزد( اينشخص بشجاعت معروف بود ). جنرال غلام جيلانی خان چرخی درپايه دار فرياد کرد که : « اگر کشته شدم پروا ندارد تنها می خواهم که فرزندان ما  از تحصيل محروم نگردند.» البته اين خواهش از دشمنی که مردانگی را نمی شناخت رد گرديد و داستان اين خاندان مانند داستان خاندان محمد ولی خان بانجام رسيد.

دارايی کوچک محمدولی خان که عبارت از خانه و کافی و زمينی بود و از دولت امانيه باز يافته بود ضبط شد. چون اولاد محمد ولی خان همه کوچک و صغير بودند ، در عوض شان ، خواهر زاده های محمد ولی خان ( محمد امين خان وزير مختار سابق افغانی در برلين و محمد يوسف خان محصل مدرسه ) در زندانهای کوتوالی و ارگ افتادند ، و بالاخره هر دو نفر در زندان جان دادند. اولاد صغير محمد ولی خان از مدرسه طرد و از تحصيل رسما ممنوع گرديدو عايله اش در يک خانه بغل کوه زير مراقبت گرفته شدند و اولاد خاندان چرخی همه در زندان افتاده بودند. ( ص 66 ـ 67 افغانستان درمسير تاريخ ، جلددوم)

هموطنان عزيز!

تا اينجا جريانات را مطالعه فرموديد. ما قضاوت را در مورد اعدام شهيد محمدولی خان آگاه بدخشی وکيل شاه امان الله خان و ساير نام وران دوران ساز کشور بشما ومردم افغانستان واگذار ميشويم و اينک توجه تانرا به بخش دوم مقاله جلب ميداريم.

واکنش مورخين ، سياست مداران ، دانشمندان ، شعرا ، نويسندگان و پژوهشگران پيرامون اين قتل های ناحق و ستايش از شخصيت ملی و بين المللی آن شهيد بزرگوار يعنی شاه محمد ولی خان بدخشی.

نظريه محترم عبدالحق واله :

جناب عبدالحق واله شاعر و نويسندهً لايق و مشهور افغانستان ، مدير مسئول جريده کاروان در زمان صباح الدين کشککی و رئيس فعلی کابل تايمز در شماره 705 هفته نامه وزين اميد ( دوشنبه 2 عقرب 1384 خورشيدی ) زيرعنوان « خاطراتی از محمد ولی خان بدخشی » شرحی را نوشته و در قسمتی از آن چنين ميخوانيم : « آمديم به شهادت يک عده که مرحوم ميرغلام محمد غبار آنها را بنام ( سقاوی  ها ) ياد کرده و در آن جمله اسم پدر مرا بجای عطاالحق ، عطاالله نوشته.

درحقيقت نه کدام شهادت بود و نه کسی را ازآن جمله به محاکمه آورده بودند. تنها فهرستی ترتيب شده بود که نامهای محبوسين سياسی و غير سياسی در پايان يک مقدمه ذکر شده بود. مقدمه که به شکل عريضه از طرف منشی ميرغلام تحرير گرديده بود مرکب از يک سلسله جعليات بود که گويا وکيل اعليحضرت امان الله خان در غياب او با يک دزد داخل دسيسه شده بود ، در حالی که احمد علی خان لودين مشهور به ( آقای بيادر ) که در محکمه محمدولی خان را مورد اهانت قرار داده بود ، با حبيب الله و سيد حسين مقاوله نموده و به هردو از طرف اعليحضرت رنبهً غند مشری داده  و بهريک چهارصد عدد تفنگ پنج تکهً جرمنی با کارتوس اعطا کرده بود که از آن در جنگ با شنواری ها استفاده کنند ولی با کمال پررويی مرد موقری مانند وليخان را حين سوال و جواب مورد خطاب قرار داد که « والله خاين هستی . بالله خاين هستی. » !

محمدولی خان به اعليحضرت موصوف گفته بود که امضای معاهده بين يک پادشاه و دو دزد ( طوريکه احمد عليخان رئيس تنظيمه شمال پيشنهاد کرد ) از شان سلطنت ميکاهد. و هر موافقتنامه ای که لازم باشد ، بين رئيس تنظيمه و آنها صورت گيرد. جناب واله ميرغلام را بحيث مدعی العموم اين محکمه شخص دسيسه باز ، درغگو ، مزدور و آلت دست ارباب قدرت ميخواند و محاکمه را کذايی ميداند و مثال های ديگری هم آورده است که نسبت طوالت کلام از آن صرف نظر بعممل آمد.

نظر سيد مهدی فرخ:

 سيد مهدی فرخ مولف کتاب کرسی نشينان کابل که مدت طولانی سفير ايران در افغانستان بود در صفحه 113 کتاب خود شهيد شاه محمد ولی خان بدخشی را شخص بسيار خليق ، متواضع ، متين و موقر و طرف محبت و ميل عامه تعريف ميکند و او را در امور سياسی از تمام رجال افغانستان اعلم و موقع شناس و مال انديش تر ميداند.

نظر جناب نصير مهرين :

اين مورخ و نويسنده معاصر افغانستان در کتاب گوشه ای از قتل های سياسی در تاريخ افغانستان معاصر در صفحه 44 چنين نوشته است : « محمد ولی خان بدخشی که کفالت سلطنت امان الله خان را هنگام سفر اروپايی او به عهده داشت دارندهً هيچ مدرک و دوسيه ای نبود که حاکی از خيانت بوده  و زندانی گردد. با انهم او را به هشت سال زندان محکوم کرده بودند و بالاخره اعدامش کردند.

نظر مرحوم ميرمحمد صديق فرهنگ نويسنده و مورخ بزرگ کشور :

جناب فرهنگ شهيد شاه محمد ولی خان را مرد نيک نام و شجاع توصيف ميکند که در جريان محاکمه کذايی با وجوديکه به اسناد دسترسی نداشت مدعيات وارده  را با دلايل منطقی رد نمود و با شهامت اظهار داشت که بواقع وکيل شاه امان الله خان بود و مسئوليت های او را بعهده ميگيرد.

او مينويسد که عبدالرحمن خان وکيل بلديه کابل و رهبر دستهً جوانان تندرو و غلام محی الدين آرتی مربوط به همان دسته و سومی راجا مهندرا پرتاب رئيس حکومت موقت هند در کابل ازمحمد ولی خان دفاع کردند که دو نفر اولی عنفا از مجلس اخراج شدند و سومی در پايان محاکمه ، افغانستان را ترک گفت.

فرهنگ ميگويد در حالی که نادرخان به تصفيه روشنفکران مصروف بود ، مناسبات با امان الله شاه نيز بهم خورد و طرفين به نشر مضامين زنده عليه يکديگر اقدام نمودند. عامل اصلی اين خصومت اعلان پادشاهی نادرخان به شکل عاجل بود. گويا امان الله خان توقع داشت که نادر خان پس ازفتح کابل پادشاهی به او واگذار شود ويا اينکه موضوع را چنانچه در بيانيه اش وعده داده بود به لويه جرگه محول ساخته بر ای او هم مجال پيش کش کردن ادعايش را فراهم کند. حکومت نادرشاه تلگرام های او را در هنگام محاکمه محمد ولی خان پنهان نمود و به محکمه ارائه نکرد و هم جايداد شخصی او را مسترد ننمود.

دراين وقت اختلافات شدت گرفت و شاه امان الله مضامينی مبنی بر فريبکاری نادرخان ووابستگی او به دولت انگليس انتشار داد و نادر شاه نيز به انتشار نامه های توهين آميز عليه او پرداخت و حتی او را نامرد خطاب کرد.

نظر جناب زين العابدين عثمانی

جناب عثمانی در صفحه 11 شماره 711 هفته نامه وزين اميد برکتاب « افغانستان در قرن 20 » اثر محمدظاهر طنين تبصره کوچکی دارد و براو انتقاد گرفته است که در آن کتاب از شاه محمد ولی خان بدخشی تذکری نداده است.

وی خدمات صادقانه شهيد محمد ولی خان را در عرصهً سياست ملی و بين المللی به نفع کشورمورد ستايش قرار ميدهد و محاکمهً او را کذايی و قلابی ميخواند و متذکر ميگردد که امير امان الله خان در جريان محاکمه طی تلگرامی از تقوا ، صداقت ووطن پرستی او شهادت داده و مسئوليت تمام کار ها ی او را متقبل شده و صريحا تذکر داده که محمد ولی خان هيچ کاری را بدون دستور من انجام نداده است. با آنهم فيصله محاکمه خودسرانه محمد نادرخان در حلقه های سياسی اروپا و آسيای مرکزی ، ايران و نيم قاره هند انعکاسات زيادی به زيان نادر شاه پديد آورده بود. عثمانی علاوه ميکند که شاه محمد ولی خان بدخشی طرفدار برقراری نظام فدرال بجای شاهی در کشور بوده است.

نظر مرحوم سيد قاسم رشتيا ، مورخ ، نويسنده و سياستمدار برجسته افغانستان :

ايشان در صفحه 21 کتاب خاطرات سياسی خويش که به همت محمد قوی کوشان بچاپ رسيده و از اسناد مهم بحساب ميرود ، پيرامون قتل های سياسی نادرشاه و بخصوص اعدام شهيد شاه محمد ولی خان بدخشی وکيل امان الله خان غازی با محاکمه کذايی پرده برميدارد و اين اعدام های پی در پی دانشمندان آگاه کشور و مشروطه خواهان و شخصيت های سياسی را نکوهش ميکند و ميگويد که نادرشاه دربارهً محمد ولی خان سند قوی بدست نداشت و اين اعدام ها فضای وحشت و دهشت را در محيط تقويه نمود و هرکس از خود ميترسيد و اطمينان نداشت که تا فردا آزاد خواهد بود يا نه؟

تمديد دورهً وکالت محمد ولی خان

مولف و نويسندهً کتاب « سفرهای غازی امان الله  در دوازده کشور آسيا و اروپا ( 1306 ـ 1307 ش ) جناب عزيزالدين پوپلزايی در صفحه 232 اثرش مينويسد که :

درمدت هشت ماه مسافرت امان الله خان غازی محمد ولی خان ولد ابوالفيض خان ولد ترک خان دروازی وکيل مقام سلطنت بود. پادشاه غازی حينيکه وارد کابل نيز شد دورهً وکالت او را تمديد فرمود برای اينکه اين مطلب ذهن نشين وکلای ملت گردد. روز جمعه 13 سنبله 1307 ش در چهارمين روز انعقاد لويه جرگه در پغمان در ضمن بحث فرمود : وکيل دايم من عزيزم محمدولی خان است. که من از ايشان خيلی ممنونم. من خودم دائما بامور مهم کار ميکنم و باقی کارها را وکيل من خواهد کرد. در مواقعی که به اطراف مملکت بروم نيز وکيل من محمد وليخان خواهد بود. کابينه بحال خود باقيست...

نظرشادروان عبدالحی حبيبی مورخ نامور کشور!

او در صفحه 140 کتاب جنبش مشروطيت در افغانستان ، شهيد شاه محمدولی خان دروازی را از اشراف زادگان بدخشان توصيف ميکند و او را جوان دراک و هوشيار  وکاردان ميخواند و ادامه ميدهد که شاه محمد ولی خان بدربار حبيب الله خان قرب خاصی داشت ووابسته به گروه شهزاده امان الله خان و مادرش بود. چون دختر خالهً سراج الخواتين سرور سلطانه مادر امان الله خان صبيهً فقيرمحمدخان شاه غاسی در حبالهً محمدولی خان بود و او در وقايع جلوس امانی فعاليت شايانی باثبات رسانيد ،  برتبه بريدجنرال و نشان حسن خدمت نايل گرديد.  بعد از آن بحيث سفير فوق العادهً سيار افغانستان در راس هيئاتی به دولت شوروی و ديگر ممالک اروپايی از راه تاشکند فرستاده شد و با موسس دولت شوروی لينن و سران انقلابيون اکتوبر 1917 م ملاقتها نمود و روابط سياسی افغانستان را با آن دولت قايم نمود و معاهدهً نخستين دولتين را ( باچچرين ) و قره خان در 12 ماده امضاء نمود. اين هيئات سيار برياست شاه محمدولی خان بعد از سفر از اروپا و معرفی افغانستان مستقل بدنيا و مذاکرات سياسی با وزارت های خارجه ممالک اروپا بتاريخ 11 جوزای 1301 شمسی ( 12 می 1922 م ) بکابل برگشت. درحاليکه شخص امان الله خان از خدمات شاه محمد ولی خان بدخشی قدردانی نمود و او را بجای محمود طرزی بحيث وزيرخارجه مقرر داشت ( يکشنبه 25 جوزا 1301 ش ) و پس از يکماه بموجب فرمان عليحده نشان اول مملکت ( لمر اعلی ) با املاک مزروعی ، باغ و عمارات قلعه مرادبيگ به او بخشيد. و بعد ازين دوره های وزارت خارجه ووزارت حربيه ( 1302 ش ) را هم طی کرد ودر اغتشاش 1303 ش پکتيا در انتفای بغاوت قبايل ، قوماندان آن محاذ بود و چون در سنه 1306 شمسی شاه افغانستان عزم سفر اروپا نمود وی بحيث کفيل وزارت خارجه ووکيل مقام سلطنت باقی ماند که متهم به مخالفت رژيم و تهيه مقدمات يک جمهوريت بوده است.

شاه محمدولی خان بدخشی از آغازجوانی ، در حلقه های ضد انگليسی کابل محشور بود و تااخير عمرش چه درسفر اروپا و امريکا ( 1921 م ) و چه درايام وزارت خارجه و کفالت مقام شاهی به همين صفت باقی ماند و هنگاميکه در ميزان 1308 ش کابل فتح گرديد وی  با محمود سامی قوماندان قوای کابل درعصر امانی که هردو از مقربان دربار امانی بودند محاکمه و دراخير سال 1308 ش در کابل اعدام شد.

تبصره نويسنده درموردنظر مرحوم حبيبی :

1 ـ نگفته که محاکمه گذايی و قلابی بود.

2 ـ جای افتخار است که شاه محمد ولی خان بدخشی در طول حياتش برعکس شاهان و شهزادگان درانی و بارکزايی غير از امان الله خان با استعمار انگليس مخالف بوده است.

3 ـ اگر او خواهان نظام جمهوری بجای نظام شاهی می بوده است ، اينهم مويد آنست که وی حتی نسبت به شاه امان الله ، عنصر مترقی و تحول طلب به نفع کشورش بوده است و اين موضوع مطالعهً دقيق تر را ايجاب ميکند و تمام اينها اين سوال را در ذهن تداعی ميکند که فاشيست ها چرا و چگونه در قرن 21 به ترور شخصيت والای او و تحريف حقايق جرئت کرده دست يازيده اند؟ در حاليکه بايد از اعمال ننگين اميران وابسته به انگليس که افغانستان ويران ، فقير و بيسواد را در آغاز قرن 21 به ما بميراث مانده اند از ملت افغانستان معذرت بخواهند و نويسندهً که بدون خريطه فير کرده است و بعدا معذرت خواهی نموده درفرهنگ عوام بدان می ماند که آدم پس از ..... دو زانو بنشيند.

 

پاورقیها

 

1 ـ نويسندهً توانای کشور محترم عبدالعلی نوراحراری طی مضمون پرمحتوايی در صفحه پنجم شماره 711 هفته نامهً اميد و جناب محمد آصف آهنگ شاعر ، نويسنده، سياستمدار و مورخ کشور فرزند محمد مهدی خان چنداولی که پدرش را نادرخان بدون محاکمه بدار زد در صفحهً گلهای انديشه شماره های 719 و 720 هفته نامهً اميد نگاشته اند که مشتی از فاشيست ها تاريخ کشور را به نفع يک قوم تحريف کرده و حقايق را در پرده های ابهام کتمان نموده اند. لذا بايد تاريخ را از سرنوشت و حقايق را برملا کرد. عبدالعلی نور احراری ميگويد از فتح خان قاتل قهرمان و از اميردوست محمدخان که نزد برادران مشهور به « گرگک » بود امير کبير ساختند.

2 ـ عبدالرحمن خان نزد کاکاهايش به ديوانه سگ کش مشهور بود. يعقوب خان که هشت سال را در زندان پدر گذرانيد حينيکه از زندان برآمد تمام نيروی جسمی و دماغی اش را از دست داده بود. ميگويند روزی در اتاقی در بالا حصار روبروی کلکين نشسته بود ، مشاهده کرد که در تپه مقابل يکعراده توپ قرار داده شده و ميلهً آن بطرف بالاحصار خم شده است. او فورا جا عوض کرد تا فيری از طرف مقابل صورت نگيرد.

 داود خان را نيز مردم ديوانه خطاب ميکردند .

3 ـ مرحوم عبدالحی حبيبی در اثرش بنام تاريخ مختصر افغانستان در صفحه 287  ، تعداد زنان نکاحی دوست محمد خان را ( 14) و تعداد زنان  سراری اورا صد ها تن مينويسد و هم ميگويد که امير در دوره اول کارش مملکت را بين برادران و در دوره دوم امارت بين پسران خود تقسيم کرد که همه مصدر کارهای هولناکی در کشور شدند.

تعداد زنان تيمورشاه در صفحهً 120 افغانستان در پنج قرن اخير اثر مرحوم فرهنگ 300 زن و از حبيب الله سراج نظر به نوشته پوهان سيد سعدالدين هاشمی در کتاب جنبش مشروطيت بين 600 تا 1000 ذکر شده است.

 

* پروان دره جائيست در 15 کيلومتری شمال چهاريکار موقعيت دارد.  در آنجا اسکندرکبير زانو زده ، کوروش کبير بخاک خفته و سپاه چنگيز شکست خورده و در يک شبخون نيروهای جهنمی طالب ، القاعده و پاکستان تار و مارشده اند ولی من نمی دانم اين نام را کی و در کدام زمان و به چه علتی به  « جبل السراج » تبديل کرده است.

'


بالا
 
بازگشت