در حاشيهء -  بازگشت ازشوروى

نصيرمهرين

 
باز گشت از شوروى
نويسنده : اندره ژيد
محل انتشار : پاريس
نوبت چاپ : دوصد وسى ويکم
مترجم فارسى : جلال آل احمد
چاپ پنجم پاييز ١٣٦١ خورشيدى
تهران ، ايران .
 

اندره ژيد(١٨٧١-١٩٥١ ع.) ازنويسنده گان نامداردرسطح جهان است . درسالهاى که اوبه عنوان نويسنده ، در دهه پايان سده نزدهم ونيمى از سده بيستم زيست ، از پرهيجان ترين وپرتلاطم ترين دوران زنده گى جامعه بشرى حساب تواند شد . در آن زمانه امواج پرتکان سياسى نمى گذاشت که نويسنده گان انديشه ورز در ساحل آرامش عمر بگذرانند .
مکتب ها واسلوب هاى متنوع ادبى، با پشتوانه ها و مايه هاى از انديشه گى وکارکرد هاى قلمزنان پيشين، گستره ادبى وديد نويسنده گان را با افق هاى فراختر آشنا ميساخت . جهانيان آثار جنگ تباهى آوربين المللى رابا اندوه آورى هاى فراوانى که برجاى نهاده بودلمس ميکردند. بيکارى، فقر و بيمارى بيداد ميکرد. ناتوانى هاى نظام هاى حاکم به ويژه با بنياد هاى سرمايدارانه مشهود بود ٠ انديشه ها وافکار کارل مارکس ، اثر جادويى يافته ، درهيأت وسيماى مارکسيسم ، وباتنوع تفسيرها وتعبيرهاى متفاوت که همواره از صاحبنظران در رابطه با مسايل ونيازهاى بعدى به عمل ميايد، رونق چشمگير يافته بود. جنبش هاى کارگرى وسوسياليستى به عنوان تحرکات نيرومنداجتماعى وسياسى ، درکار زار سمت دهى جوامع اوپايى دخالت داشتند .
چنان اوضاع واحوال در چکيده هاى قلمى و گرايشات فکرى وعملى بزرگترين نويسنده گان بازتاب ميافت . برخى از آن نويسنده گان درموضع جانبدارى ازين جنبش ها قرارميگرفتند. الزام اتخاذ موضع درکنار تهيدستان ستمديده و در معرض استثمار، مخالفت باجنگ ها، به شهرت افزايى ودرجه مقبوليت آنها اثر ميگذاشت .
در آنسوى ، در روسيه که انقلاب شده بود و شعار هاى پرکششى داشت ، وبرعلاوه در معرض کوشش هاى نابودگرايانه  و شکست آورمخالفين داخلى وجهانى به سر مى برد، درميان انديشمندان ونويسنده گان چهره مجذوب و مظلوم واميدوارى دهنده يافته بود . به گفته جلال آل احمد « روشنفکران اروپا همه چشم به سوى مسکو داشتند وهميشه اطاق خاطره انقلاب اکتبر را در اجاق دل خويش روشن نگه ميداشت » (١) سبک نگارش هنرمندانه ، ابتکارى ، دلپذير ودلکش و وسعت دايره اطلاع از تاريخ وادب وسياست ، که به مطرح شدن نويسنده گان طراز اول منتج ميشد ، مسلم است که در موضعگيرى هاى برله وياعليه شوروى نيز مهم بود . اندره ژيد ، نويسنده فرانسه ، ابعادى از ويژه گى هاى نويسنده گان نامدار و پذيرفته ها وگرايشات آن زمانه را داشت . اما آنچه به اوويژه گى و خصلت متبارزتر بخشيده بود ، ريز بينى وشم دقيق، ژرفنگرى ، کاربستى از اندوخته ها ومعيارهاى فرهنگى وفکريى بود که به منظور تشخيص حقيقت و واقعيت هاى جارى بکار مى بست. اندره ژيد سال ها پيش از آنکه به اتحاد شوروى سفرکند ( ١٩٣٦) سفرى به کشورهاى کنگووچاد از مستعمرات آنوقتهء فرانسه داشت . از روى يادداشت هاى آن سفر، ,, صحنه سازى ها ، خونريزى ها، و حقکشى هاى کمپنى هاى بزرگ فرانسوى را در آ ن ناحيه از افريقا ,, همراه با محکوميت بيعدالتى وطلب حق وعدالت براى مردمان مستعمرات نگاشت . در مقايسه با سفر وى به اتحاد شوروى ، سفر او به کنگو وچاد دارنده اطلاعات پيشين و مدارک لازم بود. اما با آن سفر وديدار وضع از نزديک اطمينان بيشترى حاصل نموده بود . زيرا او نظام فرانسه استعمارى وغارتگر را از درون ميشناخت . از روابط نهاد هاى ادارى ونظامى وکارکردهاى اقتصادى کمپنى هاى فرانسوى در آنجا مطلع بود . ولى سفر او به شوروى اين خصوصيت را داشت که با علاقمندى نظام حاکم بدانجا پس ازانقلاب سفرکرد. با اين تصور بدانجا قدم مانده بود که پاره يى از آرزوهاى مردم شوروى بر آورده شده و جامعه در راستاى تحقق بقيه آرزو ها سمت مييابد . اين انتظار رانيز همراه داشت که جهانيان شوروى را سرمشق رستن از بيعدالتى ها خواهند دانست . جان سخن براى دريافت افکار و محتوى سفر او پس از بازگشت اش از شوروى در نتايج متفاوت و دريافت آگاهى متناقض با تصورات پيشين است . بعباره ديگر ژيد تصورات وخوشبينى ها، معيار ها ومحک هاى از سنجش داشت که با رفتن به شوروى وديدار واقعيت ها وناپسنديده گى ها از نزديک ؛ قلم اعتراض بدانها را به روى کاغذ آورد . اندره ژيد به اين هم بسنده نکرده ، تصورات پيشين و پذيرفته ها خويش را در بته سنجش ونقد گذاشت . بمنظور معرفت بيشتر با او در زمينه ياد شده و آگاهى از کتاب ,, با زگشت از شوروى ,, ، نخست به آن تصورات که پيش از مسافرت به شوروى و  دفاع يکدنده يى که ازآن کشور داشت مى پردازيم . ژيد نوشت : « اتحاد جماهير شوروى در نظر ما سرزمينى بود ، که مدينه فاضله قدما در آن کم کم داشت صورت واقع بخود ميگرفت . تحقق يافتن مسايل عظيم در آنجا قلوب ما را آکنده از نياز ‌ميساخت . بنظر ميرسيدکه سخت ترين ودشوارترين مسايل در آنجا حل شده است و ما شادمانه درين ماجرا بسر ميبرديم که بنام تمام ملل رنجديده ودردمندبا اتحاد جماهيرشوروى وابستگيهاى بايد داشته باشيم .» (٢)

در جاى ديگر هنگامى که ميخواهد سرزنش ها ، نکوهش ها وشيوه هاى موهن وآزار دهندءبرخى از منتقدين چشم بسته و وفادار به پذيرش بى چون چرا را که به او تاخته بودند ، جواب بگويد ؛ مينويسد : « . . . در موقعى که من هنوز اعتقاد داشتم ( آرى ، من هم اين ساده گى را داشتم ) که ميتوان درروسيه شوروى جدا از فرهنگ حرف زده با کمال صميميت درباره آن بحث کرد . اين سخنرانى ها مربوط به زمانى بوده است که من هنوز نميدانستم مسايل مربوط به اجتماع شوروى چقدر عقب مانده وچقدر رنج آور است ». (٣)

به اين ترتيب نويسنده بزرگى از تعويض برداشت هاى خويش با صراحت ووضاحت وصادقانه گپ ميزند و مى نويسد که نه تنها آنچه سالها در نظرش صورت واقع از‌مدينه فاضله را داشت ، در ست نبوده است بلکه( چنانکه بعدتر مى بينيم ) مبناى لغزش هاى پر مخاطره نيز ميتوانند شد.
ديدارى که ژيد از نزديک پس از رفتن به شوروى باواقعيت ها دارد ، جالب ونشاندهندء توفيق انسانى است که ميکوشددر ديدار هاى خويش با اوضاع واحوال صادق باشد . ازهمين روست که سفر او به شوروى سفر وگذر وعبور معمولى و ساده نيست . او در دام مهماننوازى ها و نشاندادن جايهاى مورد نظر به مهمانان نمى افتد وآنگونه که بسيار معمول است که باغرض تبليغ يکطرفه مهمانان راطبق ميل درجاهاى چون جاده هاى يکطرفه عبوردهند غافل نمى شود . او از کوچکترين امکان و زمينه براى دسترسى به هرچيزى که از نظر پنهانش کنند ، بهره مى گيرد . در ين باره خودش چنين مى نويسد : « وقتى در کنگو بسر مى بردم ، وبراى جست وجوى حقايق اموراز اتومبيل حکام وفرمانداران جدا ميشدم ، وباهمه - با هرکسى که دردسترس بود - باب مراوده را باز ميکردم ، کسانى که در آن هنگام مرادرين طرز جست وجوى حقيقت تاييد ميکردند آيا ازينکه وقتى به شوروى رفته ام ، نيز چنين دلهره يى را داشته ام سرزنش خواهند کرد ؟  و آيا ازينکه نگذاشته ام در طول اين سفر چشمهايم از ظواهر امور خيره شود ، مرا بباد ملامت خواهند گرفت .؟(٤)
طرز جست وجوى ونيات بکاربرده که ژيد براى کشف حقايق در شوروى با استفاده از عينيت هاى تازه يافته اش بکار برد وباايجادشک وابرازاعتراض وانتقاد انجاميد ، با معيار هاى يک نويسنده وارسته وحقيقت جوى معرفى ميشود . ژيد پس از دريافت اطلاعات جديد ، در حالى که با برداشت ها ، تصورات و خوشبينى هاى پيشين خود فاصله گرفت ؛ از اطلاعات ، برداشت ها و نيات اعتراض آميز خود نوشت :  زنده گى کامل روسها را با تمام فقدانهاى آن ، اشتباهات آن ومتأسفانه با تمام رنجهاو دردهاى آن ؛ واين ها را بموازات پيروزى ها وموفقيت هاى که به عد ه يى از مرد اجازه خوشبختى بيشتر ميدادندوبه عده يى ديگر نويد خوشبختى را ، اين ها همه را بموازات هم ، وبا روشنى بيشترى احساس ميکردم . . . روشنى هاو درخشنده گى هاى شوروى ، مرا به آن سرزمين دلبسته ساخته است - به همان اندازه تيره گى ها وظلمات آن ، البته با احساس دردمندانه وغم آورى - مرا به آن ديار وبه اين ملت هاى وحدت يافته، به اين اقليم جديدى که ازآينده در آن نشان ميتوان يافت ، و درعين حال نوميدى هاى فراوان را ميتوان ديد که سر از تخم بيرون آورده اند . حتى اينهامرا به اتحاد اتحادشوروى علاقمند ساخته است . . . و افسوس که اين ها همه را بايد ترک ميگفتم وباز مى گشتم .
و تازه ازين پس بود که غمى ناشناخته دلم را ميفشرد ، ومرا درين ترديدنهاده بود که در برگشت به پاريس ، چه بايد بگويم ؟ چگونه به سئو الاتى که از پيش ميدانستم چيست ، و احساس شان ميکنم ، جواب بدهم ؟ . شايد انتظار دارند که يک جا در باره تمام قضايا قضاوتى کنم و دربست نظرخود را بدهم . چطور ميتوانم توضيح بدهم که در اتحاد جماهير شوروى من گاهى چنان گرم - از نظر اخلاقى - ميشدم وگاهى چنان يخ ميکردم . آيا بروم وباازعشق وعلاقه خويش به شوروى دم بزنم ؟ و اعتراضها وايرادهارا پنهان کنم ؟ و تاييد کنان از آنچه در شورى ديده ام دروغ بگويم ؟ نه - کاملا احساس ميکنم که باچنين رفتارى درعين حال که به شوروى خدمتى نکرده ام - نسبت به هدفى نيز که در شوروى در انظار ما از آن دم ميزده است ، خيانت کرده ام . اشتباه بزرگى است اگر کسى بخواهد هريک ازين دورا بصورتى عميق بديگرى وابسته بداند . چون درينصورت ممکن است مسئول آنچه راکه در شوروى ميگذرد- ومااز همانهاست که به شکايت در آمده ايم - همان هدف اصلى دانست . . . » (٥)
 
با اين وسوسه ها وطرح سوال وتهيه جواب براى خويش بود که ژيد تسليم حقيقت جويى گرديد و برداشت هاى تازه خويش را به نام ,, بازگشت از شوروى ,, انتشارداد.
در ينجانمونه هاى رامياوريم که ژيدطى انتشار کتابش و يا هنگام پاسخ به معترضين کتاب نوشته است . با آنکه نقل سخنان او تاحدودى طولانى خواهد بود اما بمنظور آشنايى با نظرياتش آوردن آنها سودمند تلقى ميشود .
ژيد ميگويد ، دولتيان ميخواستند به او جاهاى را نشان بدهند که از پيش آماده شده بود اما او ميخواست جاهايى را هم ببيند که چنين آماده گى تهيه ديده نشده بود ٠(٦)  وى درخلال اين ديدار ها مردمانى را مى بيند که جلو مغازه ها چندين ساعت صف کشيده اند . ميخواهد بداند که آن مردم چه ميکنند ؟ . وبراى مشاهده عينى آرزو دارد خود را در ميان انبوه آن انسانها ببيند . ازيکى ازين ديدار ها ى خويش چنين تصويرى دارد : « همه دنبال هم صف بسته اند . صفى که تاخيابان بعدى ادامه دارد . نزديک به دويست ( دوصد ) سيصد نفر هستند که همه آرام وصبور ودر حال انتظار . هنوز خيلى زود است ودرهاى مغازه هنوز باز نشده . سه ربع ساعت بعد ، از همان جا برميگشتم . همان جمعيت باز درهمان جا صف کشيده بود . تعجب کردم وپرسيدم فايدهء اين زودآمدن وبه انتظار ايستادن چيست ؟ وازين کار چه استفاده يى مى برند ؟
- چطور چه استفاده يى ميبرند ؟ فقط به اولى ها چيزى  خواهد رسيد به آنها که زودترآمده اند . و بعد اضافه کردند که « در روزنامه ها اعلام شده که . . نميدانم چه چيز تازه رسيده است . ( گمان ميکنم در آن روز بخاطر پشتى بود .) و شايد چهار صد يا پانصد عدد از آن چيز بيشتر نيست . در صورتى که هشتصد وحتى هزار و پانصد نفرطالب دارد . ومسلما هنوز غروب نشده ديگر چيزى ازآن باقى نخواهد ماند . احتياجات بقدر ى زياد است که مراجعه کننده گان بقدرى فراوان که مدتهاى دراز تقاضانسبت به عرضه برترى داشته است وبرترى هم خواهد داشت . و موفق نشده اندکه احتياجات را به اندازه تکافو برسانند. چند ساعت بعدمن هم توانستم خود م را داخل مغازه کنم . . . » (٧
اين مشاهده اندره ژيد ، بيان واقعيتى بوده است با عمر هميشگى ٠ نه تنها تا آخر عمر شوروى واضمحلال آن بلکه تداوم آن حال و روزگار مردم شوروى را تا زمانه موجود همرايى کرده است . صف هاى طولانى براى دريافت نان و گوشت وبسيارى از‌ مواد خوراکى پيشينه يى در پس مانى هاى عرضه نسبت به تقاضا و ازدست رفتن وقت بيشتر نيازمندان دارد . ازهمين روست که ميگويند در شوروى ، اگر انسان هفتادسال عمر کرده باشد ، سى سال را در انتظار دريافت مواد خوراکى سپرى کرده است .!
ژيد ازينکه چنين مشکلى طرف توجه نبوده است ابرازنارضايتى ميکند . درباره مورد ديگرى که طى سالهاى متمادى به منظور تشويق کارگران شوروى به کاراضافى وبا نام استاخانويچ مبتکر آن شهرت يافت مى نويسد :  دريکى از کارخانه ها. . . يک کارگر استاخانويست را بمن معرفى کردند که تصوير بسيار بزرگ او را ديده بودم که روى ديوارى کوبيده شده بود . وتوضيح دادند که او موفق شده است در پنج ساعت کار هشت ساعت را بکند . ( يا - چون درست يادم نماند ه است - کار پنج روز را در عرض هشت ساعت .) من دل بدريا زدم وپرسيدم آيا در حقيقت نبايد گفت که کار پنج ساعت را معمولا در عرض هشت روز انجام ميدهند ؟ البته سئوال من بسيار بد تلقى شد . وترجيح دادند به آن جوابى ندهند .) » (٨)
يکى ازاعتراض هاى جالب ژيد برسياست هاى دستورى کارهنرمندان است . درين باره مينويسد :  در اتحادجماهير شوروى يک اثر هنرى هزارى هم که زيبا وعالى باشد ، اگر طبق دستور نباشد ، ملعون و مطرود خواهد بود . . . زيبايى در شوروى درست بعنوان يک ارزش بورژوايى مورد توجه قرار ميگيرد . و يک‌هنر مند هزارى هم که
نابغه باشد ، اگر طبق مقررات کار نکند ، نظر همه از اوبرمى گردد ومطرود ميشود آنچه که در شوروى از هنرمند و نويسنده ميخواهند اين است که همرنگ جماعت باشد ، طبق دستور کار کند . واگر درين مورد ايرادى نبود ، از سرهمه مشکلات ديگر به آسانى ميتوان گذشت . » (٩)
در ادامه همين سخنان از‌زبان دوست هم صحبتش بنام ,, ايکس ,, ميگويد که « . . . آثار داستايوسکى ديگر هيچ خواننده يى ندارد . در صورتى که نميتوان گفت نسل جوان روسيه از او روى برتافته است . ونمى توان گفت که کسى عمدا در صدد اين بوده است که توجه جوانان را از اوبرگرداند . قضيه فقط ازينقرار است که افکار همه را بقدرى خوب ساخته اند که به چيز ديگرى بغير آنچه دستورداده شده است ، توجهى نمى کنند . » (١٠)
مثال ديگرى از صحبت هاى همان ,, ايکس ,, دارد که نقاش ، هنرمند ، تحصيل کرده وآدم فهيمده يى بوده است . ,, ايکس ,, در ميان صحبت هاى طولانى با ژيد ازاين عقيده جانبدارى کرده است که :  آنچه که امروز بدرد ما ميخورد آثارى است که همه مردم قادر به فهم آن باشند وخيلى هم زود بتوانند معنايش را درک کنند . . .» ( يعنى هنر عاميانه باشد ) وى ادامه ميدهد که « به اين مسأله توجه کنيد که هنرمند در مملکت ما قبل از هرچيز بايد طبق مصالح بنويسد وکارکند وگرنه بهترين قريحه ها به عنوان تمايلات ,, فرماليستى ,, تلقى خواهد شد . . . هنر امروز ما بايد عوامانه باشد ، وگرنه چه بهتر که نباشد .»
ژيد در جوابش گفته است : « شما همه هنرمندان خودتان را مجبور ميکنيد که همرنگ جماعت باشند وبهترين آنها را که حاضر نمى شوند هنر خود را پست وعوامانه کنند ، ويا آنرا به طاعت وادارند ، شما اينگونه هنرمندان خود را مجبور به سکوت ميکنيد . وبه اين طريق فرهنگى که شما ادعاى خدمتگذارى آنرا داريد ، مدعى دفاع از آن ومشهور ساختن آن هستيد ، شما را لعن خواهد کرد .» (١١)
طرف صحبت او در سالونى که نشسته بوده اند ، باصداى بلندتر وهرلحظه بيشتراز پيش داد ميزده و مثل اينکه درسى را از حفظ ميخوانده اعتراض کنان ژيد را متهم به استدلال بورژوامنشانه ميکند . ژيد ديگر به او جوابى نگفته بلکه ترکش کرده است . ميتوان ژيد را دريافت که با آن پاسخ خاموشانه وهمراه باخلوتى که دست داده چه تعجب هاو تغييراتى در برداشت هاى او در آن لحظه پديد شده است . اما هنوز ژيد از مشغوليت ذهنى با آن نظريات تحجر آميز وپرمخاطرهء ,, ايکس ,, رهايى نيافته که ,, ايکس ,,  بدنبال ژيد به اتاق وى مييايد وبرخلاف دقايق پيشتر با صداى آهسته چنين ميگويد :  آخ مرده شور ! من خوب ميدانم . . . ولى آنجا که بوديم به حرفهاى ما گوش ميدادند و . . . آخر نمايشگاه نقاشى من هم بزودى بايد افتتاح بشود . » (١٢
پس ژيد حق داشته است که بگويد : غمى ناشناخته دلم را مى فشرد و مرا درين ترديد نهاده بود که در بازگشت به پاريس چه بايد بگويم ؟
وقتى ژيدبرعلاوه پى بردن به عواقب سياستى که مبتنى بوده است بر به بندکشيدن هنر ، به نقش سازمانهاى جاسوسى متوجه مى شود و آن دورويى را مى بيندکه يک آدم دانش آموخته به گونهء توجيه اى اتخاد کرده و وانمود ميکند که از روى ناگزيرى براى ادامه زنده گى وبهره گيرى از امکانات حزبى ودولتى مجبور به آن است ، ميداند که عواقب وخيمى همواره دارد .  آن دو رويى را که ژيد ديده بود و شکل يافتن انزجار دهنده شخصيت چند گانه يى را که ناظرش بود، در واقع همواره بانظام هاى ديکتاتورى واستبدادى وطبع شخصيت هاى فرهنگى سازگارى يافته است ، تاريخ بسيار ديده است . شاعران ونويسنده گان وهنرمند انى بوده وهستند که بمنظور دريافت زمينه بهره گيرى از امکانات دولتى ، کارشان به ابراز چيزى  کشيده است که در دل با آن موافق نبوده اند . آنها دو رويى را بر‌گزيده ؛ تملق و چاپلوسى و پشت سر گويى وغيبت وبرشمردن معايب دولتى را درحلقه هاى خود ى شايد هم در مواردى با درد جانکاه پيش گرفته اند. وشايد شريفترين آنها با رنجهاى بيشمارى دست وپنجه نرم‌کنندوراه گريز را حتى تاسر حدخود کشى و خود سانسورى مطلق آنچه باور داشته اند پيشه کرده و قفل بردهان ويابر دست نهاده اند . اگراز ضعف هاى شخصيتى دارنده گان چنان گرايشات وتمايلات صرفنظر شود وريشه ها شناخته شوند گفتنى است که بيش ازهمه اين نظام آزادى کش و دشمن تفکر وآزادى انديشه است که از انسانهاى انديشمند هويت شان را ميگيرد واز آنهاشخصيت هاى بار مى آورد قابل سرزنش ودر بسا موارد با توجه به توانمندى هاواستعدادهاى شان ، ترحمى نيز سرزنش را همراهى ميکند.
دورويى فرهنگى و سياسى ، با تفاوت هاى زبان ودل در عرصه يادشده تمام نمى شود . خروشف ها و گورباچف ها را نيز حتا در بالاترين مقامات ميرساند تابا رسيدن در بالاترين مقام دولتى مکنونات خويش را پياده کنند . وقتى نهاد حاکم انسانها را وادار کند که همه يکسان بينديشند و ايجاد شباهت هاى اجبارى در دستور کار باشد ، دست ها همواره بايد براى تاييد عقيده حاکم بلند باشد . و به گفته ژيد « در مورد همه چيز بايد يک عقيده داشت . هر بار با يک روس سر صحبت را باز کنيد درست مثل اينست که داريد با همه شان حرف مى زنيد . . . » (١٣)
ودر چنان نظامى آن هنرمند مظلوم و محصور در حصار اجبار با دو رويى قصدبهره گيرى از امکانات حزبى و دولتى مى کند تابراى نمايش آثارش زمينه يى بيابد. معلوم است که گرداننده گان چنان نظامى ، چه فهم ودرکى از هنر وهنرمند دارند.  نمونه يى را که ژيد آورده است، نماد هزاران ديگر از نظام هاى مشابه است . آدم فهميده هنرمندو . . . که ناگزير شده بود، دروغ بگويد وبلندتر حرفهاى دروغش را بگويد ، اما درلحظه هاى بعدى ، ودر گوشه ديگرى ، با آهسته گى وترس ولرز براى ژيد چيز ديگرى ميگويد و از جاسوس ها خبر ميدهد ، ذهن ژيد را به نقش نهاد هاى جاسوسى متوجه ميسازد. از آن روست که ژيد مى نويسد :  يک‌وسيله عالى ديگر براى پيشرفت ، جاسوسى است . اين عمل ميانه آدم را باپليس گرم ميکند . و او را مورد حمايت آن دستگاه قرار ميدهد . در عوض بايد بدستگا پليس خدمت کرد . و يک بار که کسى به چنين اقدامى شروع کرد ، ديگر شرافت ودوستى نميتواند برايش معناى داشته باشد . به هرصورت بايد با پليس راه آمد . بقيه کاربسيار ساده است ، زيرا جاسوس هميشه در امان است . . . » (١٤)
واقعيت هاى انتشار يافته بيشمار نيز نشان داده اند که در آنجا وهمه جوامعى که تفتيش عقايد ناشى از تحميل يک عقيده وجود دارد ، توسل به نهاد هاى جاسوسى براى کشف مخالفين و سرکوب آنها ؛ برخى از هنرمندان وفرهنگيان را در خود فروبرده ، خود دار ، محافظه کار ويا خود فروش و درمعرض استفاده بدترين شيوه هاى پيشبرد امور زنده گى براى دسترسى وبهره مندى از امکانات مادى ويا مقام دولتى بار آورده است ٠
٭٭٭
اندره ژيد با گذاشتن انگشت بر کجروى ها و ناهنجارى ها که با ابراز تأسف وغمخوارى صميمانه همراه بود ، هنگام اتخاذ تصميم براى انتشار برداشتهايش ، از بروز‌دو احتمال غافل نبوده است : نخست ، بهره گيرى هاى سوء مخالفين شوروى از انتقاد هاى او و ديگرى ، ايجاد واکنش هاى دشمنانه از‌طرف کسانى که تبليغات رسمى شوروى را در فرانسه ،چشم وگوش بسته پذيرفته بودند . در مورد پيش بينى نخست نوشت :  بگذار مخالفين شوروى ازين نوشته سوء استفاده کنند .من که ازين کار نميتوانم جلوگير بگيرم . تازه اگر ميتوانستم ، هرگز نمى خواستم . ولى اينکه نشسته باشم واز دريچه سياسى معينى وبا غرض خاصى چنين مطالب را نوشته باشم ، هر گز! اين کاريست که ديگران در مطبوعات دست راستى ميکنند . من از ابتداى آشنايى با رفقاى کمونيست خودم ، اين مطلب را خاطرنشان کردم که هرگز ، آدم از نفس افتاده ، آرامش طلب نخواهم شد که محتاج به استراحت است . ودرپى درد سر نمى گردد . » (١٥)
وهمانگونه که وى پيش بين بود ، نامه هاى اهانت آميز وحاکى از برافروخته گى عليه او انتشار يافت . حتا نويسندهء برجسته يى مانند رومن رولان ٭ او را بخاطر انتشار انتقادهايش ناسزا گفته است . اما ژيد با جسارتى که درنويسنده گان حقيقت جوى سراغ توان کرد ، با ارجگذارى به نيازهاى انسانيت وفرهنگ بشرى ، حملاتى را که به شخصيت او بکار بردند، بى اهميت تلقى کرد. با آگاهى از همان عواقب سرزنش هاى برافروخته شده گان که ناتوان از بحث منطقى بودند، نوشت :  در نظر من چه بسا مسايلى هستند ، که بسيار از شخص خودم اهميت بيشترى دارد . مسايلى که حتى از اتحاد جماهير شوروى نيز اهميت بيشترى دارد . و آن انسانيت وفرهنگ بشرى است . » (١٦)
----------------------------------------------------------------------
٭ ژيد درباره ناسزاهاى رومن رولان نوشت : « انتشار کتاب بازگشت از شوروى مرا مورد ناسزاهاى بسيارى قرارداد . و ناسزاهاى رومن رولان بيش از همه مرا آزرد . من هرگز به اين اندازه مزهء نوشته هاى او را نچشيده بودم . ولى دست کم اين است که براى شخصيت اخلاقى او احترام فراوانى قايلم . اما غصه من از ينجا ناشى ميشود که چقدر نادرند کسانى که قبل از رسيدن به آخرين حد بزرگى و عظمت خويش به پايان زنده گى خويش ميرسند . . . اين عقاب ديگر آشيانه خويش را ساخته وهم اکنون در آن به استراحت پرداخته است »  براى آنکه انگيزه طرح انتقاد ها و اعتراض ها ى اندره ژيد ، با انگيزه کسانى که روى دلايل کوچک وحقير شخصى نارضايتى هايى را با بهانه جويى مطرح ميکنند ، يکسان تلقى نشود ، همواره از مساعد بودن همه اسباب مهماننوازى وپيش آمدها به نيکويى ياد ميکند . مهماننوازى هايى که واقعا خوب بوده است . اما همزمان با آن مصارف اضافى را نيز بباد انتقاد گرفت . مى نويسد :  تمام مطالب که براى بى ارزش جلوه دادن انتقادهاى من منتشر گشته تا اين انتقاد ها را معلول نارضايتى شخصى وانمودکند ، مسلما بى ارزش و پوچ است . . . مسلما نميتوانم از آنچه در تمام طول سفرم در اتحاد شوروى برمن گذشته است شکايتى داشته باشم . . . من درتمام عمرم هرگز با چنين شرايط آسايش بخش و پرتجملى سفرنکرده ام . . . » (١٧)
« . . . محبت آميزتر و بهتر از آنچه که درين سفر بمن هديه شد ، هرگز نميتوان يافت . . . ولى همين مهماننوازى عجيب وهمين توجهاتى که نسبت بمن ميشد ، مرا دايما بياد برترى ها واختلاف سطح ها مى انداخت که درشوروى است . در جايى که من انتظار داشتم هيچ عدم تساوى نبينم . . . ما مهمان ,, اتحاديه نويسنده گان اتحادشوروى ,, بوديم که حسابى پولدار است . من وقتى به مخارجى که اين اتحاديه براى پذيرايى از ما ميکرد مى انديشم ، ترديد ميکردم‌که حتا تمام حقوق نويسنده گى آثار خود م نيز - که به آن اتحاديه واگذار کرده بودم - بتواند کفاف اين مخارج گزاف را بدهد . . . مسلما آنها ازين گذشتهاى سخاوتمندانه که ميکردند ، ميخواستند نتيجه ديگرى را پيش خريد کنند ، و فکر ميکنم قسمتى از تأسف آميخته به کينه يى که پراودا در باره من ابراز داشت از همين جا انگيخته شده باشد ؛ ازينجا که من زياد ,, قابل خريد ,, نبودم . » (١٨)
٭٭٭
به اندره ژيد هرچه بهتان بستند وهر ناسزايى که عليه او منتشر کردند، هرقدر کوشيدند تا محتوى واقعى اعتراض هاى او را بربنياد هاى کژينه تهى کنند ، اما نگرش دقيق وانگشت گذارى هاى او برکجروى هاوبرعلاوه مصمم بودن او براى دفاع از حقانيت برداشت هايش ، چنان محکم بود سرتسليم به آن ناگوارى هاى ايجاد کدره مخالفين فرونبرد .
گذشت چنددهه از عمر گفته ها وپبشبينى هاى ژيدرا وقعيت هاى بيشمار ديگر صحه گذ اشت . و سرانجام از دل خود جامعه شوروى فرياد هاى اعتراض و افشأ دروغ وريا ،طنين افگند . اگراز شاعران ونويسنده گان وهنرمندان وافراد سياسى که اعتراض وانتقاد ى داشتند ويا حتا با مواجه به سوء ظنى عاقبت غم انگيزى را ديدند، واز قربانيانى که بسيار توانند بود امااز جزئياتسرنوشت شان اگاه نيستيم نيز بگذريم، باز شدن حد اقل فضا در آغازين فصلهاى پروستروئيکاى گورباچف نشان داد که در سينه هاى مردم آنجا چه اندازه گفتنى هاى مخالفت آميز با دولتيان و چه حدودى دگر انديشى با نظام حاکم و لزوم ديدهاى انحصارى آن تراکم کرده بود . اگر از بحث هاى که درزمينه هاى اقتصادى و سياسى جوانب نظام حاکم وجود داشته است درينجا بگذريم ، اعتراض ژيد برسياست فرهنگى آن دوران ، با گذشت چند دهه حقانيت خويش را به اثبات رسانيده است .
گورباچف که باانگيزه هاى شناخته شده ، باتوهم درپى نجات نظامى سقوط کرده ودر نزديکى پرتگاه انفجار افتاد ، وبا اصلاحات و رنگ وروغن دهى هايش ، نجات آن نظام رابا شعار هاى ٓازادى دهند ه وفضاى باز ميخواست به ثمر بنشاند ؛ اما پديد آيى پاره يى از آزادى ها و روزنه هاى کوچک نشاندهنده آن شد که پروسترئيکاى فرهنگى ؛ فرهنگيان ، نقاشان وهنرمندان را چنان با تحرک و گزيدن راه جدا از سياست رسمى - دولتى وارد صحنه ميسازد که مبتکر اصلاحات نميتوانست مانع حرکت شان گردد .
براساس تحقيقات وپژوهشهاى نهادهاى مطلع وصاحبنظر در فرانسه آشکار گرديد که ، « در زمينه هنر زيبا، هفدهمين نمايشگاه نقاشان جوان ، در نوامبر ١٩٨٦ع در تالار نمايشگاه کوزنتسکيى موست مسکو ، به عنوان مرحله قاطعى در برسميت شناختن عملى کثرت گرايى واقعى هنرى تظاهر ميکند . . .
نمايشگاه موزه پوشکين ( سپتامبر١٩٨٧ ) براى مقامات دولتى فرصتى بود تا اين هنرمند را که مدتها طردشده بود، دوباره از آن خود شمارند . . .
در زمينه سينمايى ، سه فيلم با تفاوت بسار، با يکديگر حادثه آفرين بوده اند . . . دردسامبر ١٩٨٦ پشيمانى اثر ت . آبولازه ( که امروز شهرت جهانى دارد ) . . . در ماه فوريه ١٩٨٧ آيا جوان بودن آسان است ؟ فيلمى مستند ،اثر سينماگر جوان اهل لتونى ، اى . پودنيکس آشفته حالى طبقه جوان حاشيه اى را آشکار کرده است که با دهشت افگنى جنگ در افغانستان روبرو شده است . . . (١٩)
در زمينه ادبى نيز سالهاى ١٩٨٦ - ١٩٨٧ زمان پشيمانى بوده اند .
د. ليخاچف درپيام خود به شرکت کننده گان در مجمع عمومى اتحاديه نويسنده گان در ماه مى ١٩٨٧ع . مينويسد : « اکنون در ادبيات از هرچيزى مهمتر پشيمانى است . » اندره ژيد ، بيش از چندين دهه ، بروز اين رويدادها را ميدانست . او با آن شم يک نويسنده آزاد متوجه اثرات زيانبار و پرمخاطره جمود واستبداد فرهنگى بود . جمودى که دامنه آن مشتريان مطيع وعقيده گير هاى وارد کننده وپذيرنده گان چشم بسته را درسراسر‌کشورهاى جهان به اطاعت واداشت .
هنگام مکث به باز شدن يخها در دوران گورباچف اين مطلب نبايد فراموش گردد که تفاوت ماهوى ميان آرزوهاواعتراض هاى مخالفت آميز سرکوب شده گان که در گذشته هاوجود داشت با گفتنى هاى تراکم کرده دوران گورباچف وجود دارد . بسيارى از آرزوهاى محتمل در گفتنى هاى پيشين جذابيت هاى انسان گرايى وخدمت به زحمتکشان ر ا با نشاندادن کجروى ها ونارسايى ها وناهنجارى هاداشت ، درحالى که در دوران گورباچف ، نام بدى هاى که به دادخواهى مردمى تحميل شد، درآن ديکتاتورى نفى ديگران نهفته بود ، به سوى سرمه آزموده شده جهان غرب کشش دارند. درست است که در دوره گورباچف ذوق بازيافتهء خواندن احيا گرديد، اما اين تمايل حامل کوشش هايست در راستاى فروبردن سر تعظيم به نظامى که درغرب بشريت انديشمند بانگرانى شاهدغلبه جوانب ويرانگر آنند . کجروى ها ى جبران ناپذير و از جمله نهادن زنجير بر دستهاى نويسنده گان وآويختن شمسير تهديد بالاى سراهل تفکر وانديشه ، شاعران ونويسندهگان وهنرمندان درشوروى ومشاهده آزادى هاى بى آزار براى قدرتمندان در غرب ، وقتى پاى مقايسه را براى نسل کنونى شوروى با تمام سر خورده گى هايشان در ميان مياورد ، گويى توجيهى عاطفه برانگيز‌مى شود. اما اگر فرياد هاى اندره ژيد ها وصدهاى ديگر که اميدهاى پس از تبارز تحول ، به شوروى بدانسوى بسته بودند ، و مضار پرمخاطره نظام غربى را با تأثر واندوه به نقد مى کشند ، در نظر آيد و اگر به اين طنين رساى فر انتس فانون گوش داده شود که چندين دهه پيشتر راه ديگر ازين دونمونه را گوشزد کرد : « . . . بهتر آنست که از هم اکنون ساحل ديگر بجوييم . ديواره شب سياه وديرپايى را که درآن غرقه ايم بشگافيم وبيرون رويم . بايد روز تازه يى که سربر مى آورد ما را استوار ونستوه آگاه وانديشمند، مصمم وگستاخ بازيابد .
مقام وموقع انسانى وطرح هاى انسانى وهمکارى ميان افراد انسانى درزمينه تلاشهاى که برجامعيت انسان مى افزايند، مسايل تازه يى هستند که نو آورى هاى واقعى را طلب مى کنند . تصميم بگيريم از اروپا تقليد نکنيم . گامهايمان را در راهى بنهيم . و مغز هايمان را در جهت تازه بکار اندازيم . بکوشيم آن انسان جامع راکه اروپا از ساختنش ناتوان ماند ، مابسازيم .
دو قرنى است که مستعمرهء سابق اروپا در کله خود فرو کرده است که بايداز اروپا پيش بزند،درين کار چنان کامياب شده که امروز امريکا غولى گشته است . اماغولى که در او نقض هاى اخلاقى وبيمارى ها ونامردمى هاى اروپا ابعادى وحشتناک يافته اند .
رفقا آيا کارى جز بناى يک اروپاى سوم نداريم ؟. . .
بنابرين رفقا، خود را خراجگذار اروپا نکنيم وبا ساختن دولتها ونهادها وجامعه هايى که با الهام از اروپا وبه شکل اروپا به اروپا باج ندهيم . » (٢١) ؛ چشم اندازهاى ديگرى در انتظار خواهد بود برميگرديم به سوى چندويژه گى آموزنده از انتقادات ژيد . اندره ژيد در طرح انتقادات واعتراض هاى خويش نشان داد که دشمن اتحاد شوروى نبود . انسانى بود که با دلسوزى وهمنوايى و احترام ؛ پاره يى از ناهنجارى ها وروشهاى ناپسند راانتقاد وسرزنش کرد . امانبود گوش شنوا و شاخص هاى يکسان نگرى نظام حاکم که انتقاد را غلط مى پنداشت ، وتربيه شده گان چنان طرز ديد ، در برابر انتقاد هاى او واکنش تند ودشمنانه نشان دادند . چنين کنش و واکنشى ، در عمق يافتن معرفت پسين ژيد او را کمک کرد . تا آنجاکه هنگام دادن پاسخ به حملات دشمنانه لحن جدى ترى در ضميمه کتاب فشرده بازگشت از شوروى به او داد .
امروز سرنوشت کارنامه هاى بيش از هشتاد سال چه استنباطى را پيش روى ما قرار ميدهد ؟
پنداشته مى شود که شکست الزامى شوروى بانهاد هاى کجروانه وشکست پذير وافتنده ، آشکارا شدن صد ها مورد از اشتباهات تا سرحد قاپيد ن ساير جوامع ، بهره کشى ها و عرض وجود شوروى بعنوان يک ابر قدرت ، جنايات جنگى مانند حمله به افغانستان که پيامد منطقى واقتضاى درونى و تاريخى آن نظام بود ، تنها با تاييد حقانيت برداشت ها واعتراضات اندره ژيد وصدهاى ديگر پايان نمى يابد . با آنکه تلقى شود که ژيد وشوروى به تاريخ پيوسته اند ، اما بازهم از روى آنچه از او واز شوروى بجاى مانده است ، ميتوان درسهاى فراخترى را فراگرفت . از ويژه گى هاى ژيد اين سرمشق را ميتوان آموخت که هنگام سفر به کشور مورد علاقه اش چشم وگوش خود را بازنگه ميدارد تا همه چيز را بيبند وفريفته ظواهر نمايشى نشود . از نويسنده يى ميتوان آموخت که با قاطعيت وپايبندى به موضع يک نويسنده انديشمند، عقيده مند بود که صاحبان فکر وانديشه، قادر باشند درين جهان پيچيده ، سخن خويش را بگويند . سليقه هاى هنرى هنرمندان ، شاعران ‌نويسنده گان نبايد ، پس لگدى مدافعان متحجر ادبيات وهنر رسمى را بخورد . درين راستا ژيد نويسنده يى بود که حرکت شاعرو نويسنده را بقولى حرکتى ,, درجاده يکطرفه ,, نميدانست وبرآن اعتراض ميکرد .
نويسنده يى که باکجروى هانساخت وبر آنها انگشت انتقاد واعتراص به موقع گذاشت ، به نظام جاسوس پرور وتملق ساز اعتراض کرد ونگران دردناک عواقب آن بود ؛ ديده بود که تفاوت زبان وحرفهاى که در دل هنرمند است ، محصول آن نظام ترساننده وشاخص هاى ديکتاتورى و استبدادى است ، کار هنر و ادبيات را زارميسازد و چنين نيز شد .
بازگشت از شوروى درسنامهء رساى انسانى از وفاداران پاکباز به قلم است . بنياد هاى از او درين کتاب برجاى مانده است  ٢٩ که وفاداران به قلم وپاکيزه گى آن ميتوانند از آن بياموزند . جسارت وديدانتقادى وروشهاى آزادانه او براى دريافت واقعيت ها ، الهامبخش حرکت ورهنمودهاى ميشود براى اتخاذ راه وروش دريافت حقايق در سايرجوامع . با توجه به پاره يى از نهاده هاى فکرى - قلمى ژيد، انسانى که چنين وارسته گى و آزاده گى را پيشه کند ؛ دارنده وجدان شايسته قلمزنان آزاده خواهدبود.
درين راستاست که نويسنده حقيقت شناس، از پشت زرق وبرق و ظواهر پرطنطنهء ,, جهان آزاد ,, تأسف انگيز ترين تاثرات خودرا ابراز کند ، دردهاى ناشى از بيعدالتى اجتماعى را بيابد وحتا بحال مرگى که زمين را ازين ناحيه در انتظار نشسته است بگريد . با انتخاب راه وروش ژيد ، بدانسوى ديگر به حال جمهورى مردم چين ، از‌کپى هاى ناشيانه و مواجه در انتظار سرنوشت محتوم شوروى ، ميتوان ره برد و صداى اعتراص را بلند کرد . اعتراضى که الزام صحه گذارى نظام غارتگر وجنگ افروز را نمى تواند همراه داشته باشد . آنگاه چشم واقع بين به سهولت به باطن تفاوتهاى را تواندبردکه در پس ظواهر رنگ هاى مشابه و دوخت لباسهاى رهبران چين وکارگران وجود دارد . چشمى که خدمتگذار راستين قلم باشد ، در پشت آن ظواهر مشابه ، دنياى از تفاوت ها ، محروميت هاومظلوميت هايى رامى بيندکه دامنگير خلقهاى آنجاست . نويسنده آزاد وآزاد انديش فلسطين را فراموش نميکند . و درهرجايى از جهان که بى عدالتى را مى بيند ويا مى شنود، فرياد اعتراض را از گلوى قلم بيرون مى آورد .
آرى نويسنده ميتواندديدنى هاراببيند وبنويسد به شرط آنکه آزاد انديش باشد، چشم وگوش را بکار اندازد و قلم را نفروشد . قلم را فداى مقام وجاه وپول نکند ، قلم را نوک خنجر ظالمان وکجروان نسازد .
برعلاوه وظايف شريف وبيشمارى که درگستره زمين در انتظار قلم نشسته است ، رنجى چند مليارد انسان روى زمين راميفشارد. درينصورت نيز بگفته خانم گورديمر برنده جايزه نوبل ١٩٩١ع. نويسنده نبايدجارچى حکومتگران جبارباشد بلکه بايد به درون ستمديده گان ومردم محروم رفته حقيقت را آنگونه که هست بيان دارد.
٭
٣١ امروز از اندره ژيد و کتاب بازگشت از شوروى بسيار ميتوان آموخت . امروزى که دروغ سياستمداران ، اخلاق دوگانه را نه درظريفترين سيما بلکه در خشن ترين شمايلش به کرسى سمت دادن جهان ونظم آفرينى نشانده است ؛ انسان کشى در زير لواى دفاع از حقوق بشر بيداد ميکند . پرورش ورويش روبه تزايد انسان کشان عقده مند ومشغول ساختن جهانيان با آن ، کار شبارزوى شده است ؛ جنگهاى فريبنده که با فير هرمرمى ، وريختن خون بيگناهان ، دلارى در جيب صاحبان فابريکاه هاى نظامى مى ريزد ، برنامه هاى عصر شده است ؛ شکنجه وآزار انسانها ، نفى حق حاکميت ملى ، حذف عملى چيزى بنام تماميت ارضى ، تبعيض ؛ بيعداتى هاى قومى وملى، پيدايش امراض مهلک ومخاطره انگيز . . . رونق يافته اند ، آرى نويسنده جسور که پاکبازانه برقلم بوسه يى مى نهد وحرمت آن را نگه ميدارد ، ناگزير است ، از ژيد وامثالش بياموزد، قلم را در حول اين ناهنجارى ها بچرخاند وبگرياند .
بازگشت از شوروى ، نوشته اندره ژيد درين قلمرو ها کمک شايسته يى ميکند .
آياشايسته گى عطف وتعمق به آن راه وروش و رعايت آن درگستره نويسنده گى نزدقلمزنان هم وطن ما هست ؟ منابع و رويکرد ها :
١ - اندره ژيد ، بازگشت از شوروى ، ترجمه جلال آل احمد . تهران ، ايران ص ٥
٢ - کتاب بالا ص ١٨
٣ - ص ٨٨
٤ - ص ١٩
٭ ملاحظه ميشود که اندره ژيد از مناسبات مليت ها در شوروى اطلاع اشتباه آميز داشت . حقايق حاکى از آن است که سياست هاى تحميلى و درهم آميزى جابرانه ، در مرکز توجه تداوم امتيازوحاکميت روسها را نهاده بود اين سياست غلط ره به منزلگه مشترک وساختارموفقانه نبرد . کسب استقلال جمهورى هاو وجود تنش هاى موجود ، گواه عدم وحدت ملت ها درشوروى سالهاى طرف نظر اندره ژيد نيز است .
٥ - ص
٦ - ص
٧ - صص ٢٨- ٢٩
٨ - ص
٩ - ص ٥٤
١٠ - ص ٥٥
١١ ، ١٢ - ص ٥٣
١٣ - ص ٣٤
١٤ - ص ٩٢
١٥ - ص ١١٢
١٦ - ص ٧٧
١٧ - ص ١٠٦
١٨ - ص ١٠٨
١٩ - ٢٠ شوروى گورباچف ، مجموعه يى از مقالات ، ص ٦٥ ، ترجمه دکتر عباس آگاه .دفتر نشر فرهنگ اسلامى ،
١٣٦٨ خورشيدى ، تهران ، ايران .
٢١ - دوزخيان روى زمين ، جزء دوم ، انتشارات مصدق ، ١٣٤٧ خورشيدى ، خارج ايران .


بالا
 
بازگشت