جواب آقای رمان مطابق سوال نيست

 

نجيب بريد

مدير مسوول نشریه پرستوها

 

دو هفته قبل در سايت آزادی مقاله آقای خلیل رمان را بنام « گذشته ، حال و آينده» خواندم و به تعقيبب آن، مقاله ديگری را در اين رابطه در سايت آريایی، بقلم استاد فيضی تحت عنوان« تحليل گران معاشخوار» مطالعه نمودم. گرچه ، مقاله استاد فيضی بحدی با فاکتها و مدارک مشخص غير قابل انکار تحرير و در پايان موقيعت جيوپولتيک افغانستان در ميان کشورهای منطقه بيان شده بود، که هيچ انسان واقع بين و روشن ضمير نميتواند ، از جنايات و فجاييعی که انگليسها، امريکاييها، و متحدين آنها در طی سده بيستم در برابر خلقها و کشورهای آسيا از جمله در اشتعال جنگ ، تجاوز و اشغال کشور ها ،امثال ويتنام ، افغانستان و عراق و غيره نموده اند؛ چشم پوشی نمايد. ولی هفته جاری جوابی از جانب آقای رمان در سايت آريای خواندم گرچه وی در برابر سوالات مشخصی که استاد فيضی در مورد جنايات کشورهای ذکر شده نموده است، سکوت اختيار کرده، هيچ جوابی مشخصی در برابر هر سوال نداده و انصافاً جوابی هم نداشته، زيرا آفتاب را نميتوان بدو انگشت پنهان کرد، نميتوان از جنايت هولناک ايالات متحده امريکا در روز 10 مارچ 1945 که با پرواز 300 هواپيمای جنگی 500 بم ثقيل را به شمول دو بم اتومی در جزاير هيرو شيما و ناگاساکی بر سر مردم جاپان پرتاب نموده، طی 24 ساعت 100هزار زن و مرد، پير و جوان و اطفال انکشور را قتل عام نمود؛ انکار کرد.

نميتوان از حمله وحشيانه اش در ويتنام و جنگ 12  ساله اش بر عليه مردم بپا خاسته آنکشور که در نتيجه آن 17 مليون ويتنامی مقتول، معلول و معيوب گرديدند و سر انجام در 10 مارچ 1975 شکست و سرافگنده گی اش را رسماً قبول کرد، انکار نمود.

همينگونه نميتوان از سازماندهی کودتا های نظامی سازمان سياه بر عليه حکومت مترقی داکتر مصدق در ايران، دوکتور سوکارنو در اندونيزيا، شيخ مجيب الرحمن در بنگله ديش، ذوالفقارعلی بوتو در پاکستان، همچنان بر عليه دولت سوسيالست سلوادور آينده در کشور شيلی و کودتای نافرجام بر عليه دولت جوان و مترقی چاوز در امريکا لاتين، اشتعال جنگ 26 ساله در افغانستان و اشغال اين کشور، انجام کودتا بر عليه تصاميم شورای امنيت سازمان ملل متحد و لشکر کشی بجانب عراق و اشغال انکشور، سازماندهی مستقيم و علنی انقلاب های گلابی و نارنجی در کشورهای اروپای شرقی و غيره را که در مطبوعات و سايت های اينترنتی وسيعاً انعکاس يافته است، چشم پوشی نمود. ولی آقای رمان بنابر حکم اجبار، موظف ميگردد تا پل پای قاتلان مردم و دزدان نهضت دموکراتيک جامعه افغانستان و کشور های ذکر شده را بپوشاند و مطالب ديگری را که باين سوالات هيچ ربطی ندارد، عنوان نماید.

بيايد مطالب تازه! آقای رمان را باهم بخوانيم و قضاوت را بخاننده گان گرامی بسپاريم.

 آقای رمان در آغاز سخن ميگويد« نميخواهم وارد بگو مگو ها و جنگ زرگری شوم و بخشی ازسايت آريايی را به صحنه « برخورد های شخصی » ومسايل «تکراری و خسته کننده» مبدل کنم.

من ندانستم که جنگ12 ساله امريکا در ويتنام و اشتعال جنگ 26 ساله در افغانستان و عراق پرتاب دو بم اتومی در جاپان و بم های نيپال و راکت های کروزوپرشنگ  2 در اين کشور ها همه «جنگ زرگری » هستند که در سوالات استاد فيضی مطرح شده است؟

آيا سرکوب نهضت های آزاديبخش ملی بوسيله کودتاهای نظامی برهبری ايالات متحده امريکا در کشور های ذکر شده که مورد سوال قرار گرفته است، همه تکراری بوده و ياد کردن از اين جنايات مطابق ذوق و اشتياق و آرزومنديهای امريکايی نبوده،از اينرو ملالت خاطر را برای آقای رمان ببار آورده است. همينگونه « برخوردهای شخصی» در حاليکه اينها يکديگر را از نزديک نمی شناسند چی مفهومی خواهد داشت. آقای رمان از دوره کارش در وزارت امنيت دولتی طفره رفته ولی احراز موقيعت اش را بدفتر رياست جمهوری دوران زعامت دوکتور نجيب اله،اينگونه شرح ميدهد:

« قدر مسلم است که موصوف ( دوکتور نجيب اله) با اعلام مشی مصالحه ملی، ميخواست جنگ برادر کشی و افغان کشی ختم شود و همه نيروها، متناسب با سهم و نفوذ شان در جامعه و اداره ايتلافی با پايه های وسيع سهم بگيرند. مرحومی از حفظ و انحصار گرانه قدرت انصراف بعمل مياورد و توجه را به نوعی مشارکت ملی، با در نظر داشت منافع عليای افغانستان متمرکزمينمود. متاسفانه جريان درون حزبی متمايل به يکه تازی و قدرت محور با انواع سبو تاژ تا سر حد سازش های بدون طرزالعمل تضمين اجرايی با عجله و شتاب روند مصالحه را با مانع مواجهه ساخت.)

من فهميده نتوانستم که برنامه مصالحه ملی، تشکيل اداره ايتلافی و مشارکت ملی را آقای رمان چگونه تعريف و توجيهه می نمايد. زيرا مشی مصاله ملی در آنزمان بخاطر قطع جنگ با بنياد گراهای اسلامی 15 گانه پاکستان و ايران که با حمايت مستقيم ايالات متحده امريکا و متحدين اروپايی و آسيايی شان، بر عليه دولت آنوقت افغانستان مسلحانه می جنگيدند مطرح گرديد. ولی اين برنامه از جانب تنظيم های ذکر شده و حاميان امريکايی انگليسی، پاکستانی و عربی شان قبول نگرديد، جنگ تا سال 1371 و سقوط حاکميت با حدت و شدت آن ادامه يافت و حتی توافقات يک جانبه ژنيو را هم زير پا گذاشتند. در حاليکه اکثريت کادرها و فعالين حزب دموکراتيک خلق افغانستان ميدانستند که مصالحه و آشتی و تشکيل دولت ایتلافی يک حزب و دولت معتقد باوصول و آرمانهای دموکراتيک و ترقی خوا با بنياد گراهای متحجر و تاريک انديش عقب گرا، يعنی باارتجاع سياه قرون وسطی ايی غير ممکن و غير عملی است بنابران نظريات شان را در جلسات حزبی و دولتی بصورت علنی مطرح نمودند، که بز غم آقای رمان و ساير تحليل گران در کمين نشسته، يکه تازی و سبوتاژ تلقي و مسووليت ادامه جنگ 14 ساله و جنايات شرات پيشه گان داخلی و بين المللی را بدوش انديشمندان درون حزبی می اندازند.

همچنان دولت يا اداره ايتلافی علی القاعده با شرکت آنعده احزاب و سازمانهای سياسی صورت ميگيرد که دارای اهداف نزديک باهم باشند و عمدتاً بدو بخش ( احزاب راستی و چپی ) تقسيم شده در روند انتخابات پارلمانی و غيره بخاطر کسب قدرت با هم متحد شده بمقابل مخالفين  طبقاتی شان بمبارزه ميپردازند، مانند احزاب چپی در هندوستان، آلمان، يونان،اسپانيه، سويدن، ناروی و ساير کشورها که در جريان انتخابات بمقابل احزاب دست راستی پيروزشده قدرت دولتی را دراختيار دارند. ولی برنامه ح، د، خ، ا با بنياد گرايان جهادی وطالبی و القاعده هيچ رابطه نزديک نداشته بلکه صد در صدمتضاد همديگر بودند، يک فيصد هم امکان تشکيل دولت ايتلافی ممکن و مقدور نبود. ساير احزاب چپ باستثنای چپ افراطی در جريان 14 سال جنگ تحميلی از جمله متحدين ح، د، خ، ا بودند و در اداره دولت نيز شرکت داشتند. ولی اين را ندانستم که آقای رمان بصفت عضو حزب وطن و کارمند امنيت دولتی از سهميه کدام يکی از تنظيم جهادی 15 گانه در روند مصالحه ملی بحيث تحليل گربدفتر رياست جمهوری وقت دوکتور نجيب اله، نماينده گی ميکردند که تا اکنون نيز همان موقف شان را حفظ کرده تحليل ميدهند.

همينگونه ندانستم که آقای رمان« مشارکت ملی» را چگونه تحليل و تفسير می نمايد آ يا هدف شان از مشارکت ملی، همانا کنار آمدن با آقايون حکمتيار، ربانی، سياف، خالص، محسنی، خليلی، گيلانی، حضرت  و ملا محمد عمرآخند زاده است؟

در غير آن اگر مقصد ازمشارکت ملی، اشتراک فعال همه مليت ها، اقوام وقبايل افغانستان در اداره قدرت و حاکميت دولتی بوده باشند، اين داعيه بزرگ برای نخستين بار در سالهای اول دهه 80 ميلادی در ترکيب شورای انقلابی، حکومت و جبهه ملی پدر وطن افغانستان تمثيل گرديد، از تاريخ تشکيل دولت در افغانستان برای اولين بار، يکی از فرزندان رنج ومحنت يکی از مليت های زحمت کش افغانستان برای مدت 10 سال بحيث صدر اعظم افغانستان ايفای وظيفه نموده، که خوشبختانه موفق ترين صدراعظم افغانستان بوده، که حتی مخالفان نيز بدست آورد های حکومت آنوقت متعرف اند.

آقای رمان در جای ديگر می نويسد: " چرا بايد هميشه روحيه قدرت ستيزی داشت، هر که را که در قدرت رسيد غريب پنداشت." اما فهميده نشد که منظور آقای رمان از قدرت ستيزی چيست بايد انسان با هر قدرت کنار آيد؟ مگر مخالفت با قدرت های حاکم ستمگر، گناه بزرگ است در ينصورت بزغم آقای رمان بزرگترين گناه را سپارتاکوس در جريان سالهای 65 الی 61 قبل از ميلاد، مرتکب شد که در مقابل قدرت برده داران قيامهای مسلحانه را انجام داد، که نتيجه آن نظام برده داری در روم باستان متلاشی گرديد. همينگونه مبارزات آزاديخواهانه کار گران و دهقانان و ساير زحمت کشان فرانسه در مقابل قدرت مطلقه فيودالها که منتج بانقلاب کبير فرانسه گرديد نظام فيودالی را سرنگون کرد، نيز گناه بزرگ بود، زيرا آنها هم قدرت ستيزی کردند. مبارزات 80 ساله افغانها در برابر قدرت طاعونی استعمار و دولت دست نشانده شان مطابق تحليل آقای رمان قدرت ستيزی تلقی گرديده که در نظريات قبلی و فعلی شان آنرا از اشتباهات بزرگ مبارزين استقلال افغانستان پنداشته اند.

آقای رمان درد دلش را اينگونه باز گو می نمايد." در جهان احزاب روی صحنه قدرت می آيد و ميروند، ورود اشخاص از حزبی بحزبی ديگر امر غريب نيست، مشاهده ميشود که از يک حزب ديروز د، خ يا وطن اکنون دها حزب ديگر که جناب عالی نيز در رهبری يکی از آنها قرار دارند، ساخته شده است. اکنون جهان و افغانستان تغيير پذيرفته، درک جديد مناسبات بين المللی  بر پايه همکاری وهمياری، تحول معادلات بين الدول باساس سياست « بده و بستان» و « نظم نوين همگرايی منطقه يی و بين المللی» در قالب تنگ ايديولوژی 40 - 50 سال قبل نمی گنجد.... راه حل بن بست کشور را از طريق وابستگی متقابل! با انعقاد پيمان ستراتيژيک با يک قدرت بزرگ جهانی بطور مثال ايالات متحده امريکا.... پيشنهاد کرده ام ما تجربه انقلاب ها« کودتاها» و« پادشاه گردشی ها» سپری کرده ايم، بدين باوريم که نتيجه انقلاب از هر نوعی باشد، فاجعه بار می آورد."

از اين نوشته اخير آقای رمان من کاملاً درک کردم که ايشان دانش مسلکی در مسايل سياسی و مفاهيم جامه شناسی علمی از جمله« انقلاب» و « ايديولوژی» را که از مبادی جامعه سياسی علمی بوده و در واژه نامه سياسی، بمثابه آغاز دوره آموزش، نيز مطاله نفرموده اند، خيلی مشکل خواهد بود تا با ايشان از بخش های ديگر مفاهيم سياسی حرف زد. ولی ناگزيرم تا حداقل روی دو واژه « انقلاب» و « ايديولوژی» مکث و مروری نماييم.

آقای رمان! انقلاب، عبارت از تغيرات کيفی و بنيادی در حيات سياسی، اقتصادی و اجتماعی يک جامعه به نحوی است که يک فرماسيون اقتصادی - اجتماعی کهنه جايش را بفرماسيون  نو و بالنده بدهد و راه را برای رشد نيروهای مولده در حال رشد که توقف نمی پذيرد بکشايد.

مثلاً، انقلاب کبير فرانسه، بقول شما فاجعه ببار نياورد، بلکه فرماسيون اقتصادی اجتماعی  فيودالی جايش را به صورت بندی اقتصادی اجتماعی سرمايه واگذار کرد و زمينه را برای رشد نيرو های مولده جديد باز نمود. همينگونه انقلاب در جمهوری خلق چين در ويتنام، کوريا، کوبا، انگولا، موزمبيق، هندوستان، ونزويلا و غيره و غيره فاجعه بار نياورد، بلکه زحمتکشان اين کشور ها در روند توليد، توزيع و مصرف نعمات مادی و معنوی سهيم شده، زنجير های اسارت را بدور افگنده اند. بگونه مثال امروز ما آن جميعت يکنيم ملياردی چين را با ساحه اراضی و آهنگ رشد آن با کشور های هم سطح آن مقايسه کنيم، آنگاه وجدان ما حکم خواهد نمود تا بالای نظر اشتباه آميز جناب شما خط بطلان بکشيم و بگوييم که بر خلاف ادعای شما هر انقلاب فاجعه ببار نمی آورد. فقط آن انقلاب فاجعه بار خواهد بود که شرايط عينی و ذهنی برای آغاز و انجامش مساعد نباشد و مستقيماًٌ دروازه ارباب بزرگ جهان! را دق الباب نکند.

همچنان در مورد تعريف ايديولوژی بايد بعرض برسانم که « بيان منافع طبقاتی يک طبقه معين در زمينه چگونگی ساختار اقتصادی - اجتماعی يک جامعه و روبنای سياسی و حقوقی آن ايديولوژی ناميده ميشود.»

 بنابران هر يک از احزاب سياسی بمفهوم دقيق آن ( نه تنظيم های جهادی و طالبی که آنها حزب نيستند)  که مدعی گرفتن قدرت دولتی و از طريق آن ساختن دولت و خدمت به طبقات و اقشار معين در جامعه اند مسلماً دارای ايديولوژی همان طبقات و اقشار کشوراند من تا کنون دولت و حزب فاقد ايديولوژی را نديده و نشنيده ام.

باصطلاح مردم ما:  

شير بی بال و بی دم را که ديد

اين چنين شيــــــری خدا نيافريد

مثلاً جنگهای را که آقای بوش و همدستانش در کشور های جهان راه اندازی نمودند اين اراده شخصی يکی دو نفر نبوده، بلکه زاده ايديولوژی انحصارات غارتگر امريکايی است، که تمام شاهرگ های اقتصادی امريکا را در اختيار داشته، گرچه ظاهرآ به دو حزب جمهوری خواه و دموکرات تقسيم شده اند ولی منافع شان يکی بوده، که در مناسبات داخلی کارگران و ساير زحمت کشان را در زنجيرهای اثارت و استثمار بيرحمانه قرار داده و در مناسبات بين المللی کشورهای در حال رشد جهان را بکام شان می بلعند. هر بحران اقتصادی رابراقتضای منافع شان، مطابق مشخصات پنجگانه امپرياليزم از طريق آغاز جنگ و اشغال کشورها و بازاريابی برای صدور کالا و سرمايه مرفوع ميدارند.

بنابران جنگ های که امريکايی ها در سده بيستم براه انداخته اند زادهء خصوصيات جامعه سرمايه داری و رژيم حاکم بر امريکا و ايديولوژی حاکم بر آن کشور است. تا وقتيکه اين سيستم جهانی و اين غارتگران در اريکه  قدرت قرار داشته باشند و جامعه مطابق قانونمندی نظام درونی آن وارد گذار به يک فرماسيون جديد ( سوسياليزم) نگردد اين جنگها و غارتگری ها ادامه خواهد داشت و انتظار زنده گی گرگ و گوسفند در يک محيط، غير ممکن و ايدياليسم است. همچنان امروز، بودن در صفوف يک حزب حاکم و تبلغ به نفع آن، فردا  رفتن بحزب دومی ضدآن و روز سوم و چهارم و پنجم رفتن با حزاب ديگری و مطابق نرخ روز حرف زدن، يک روز ريش مبارک سياف، ربانی و محسنی را شانه کردن و روز بعد دست های « بابای ملت» را بوسيدن و روز سوم بدربار خليلزاد شرفياب شدن و روز چهارم و پنجم بخدمت کرزی و جنرال مشرف، قرار گرفتن و بخاطر خوشنودی آنان به گذشته خود و انديشه عالی انسانی دشنام دادن، عيبی است بزرگ که چنين اشخاص را يا اپورتونست و يا کارمند اطلاعات دشمن دانست.

سرانجام آقای رمان، تحليل هايش را اينگونه پايان می بخشد:

"سخن آخر اينکه، اتهام زنی، تسکين روان نا قرار، با رديف کردن اهانت ها، چشم بستن بر روی واقعيت های سر سخت موجود، دنيارا از ورای عينک های دود اندود ديدن برای بدست آوردن سند دايمی اقامت در خارج, دوسيه سازی کردن و خود را مخالف رژيم تبارز دادن، کار مهمی نيست. ما برای چنين کارها، وقت نداريم بهتر است از هر امکانی برای روشنگری! و ارايهء طرحهای نو و عملی، که جنبهء عمومی داشته باشد استفاده کنيم."

آقای رمان! اگر شما در مورد شخصيت و کرکتر استاد فيضی اقلأ از اعضای حزب و مردم شهر کابل می پرسيديد، اگر در موردکار  و فعاليتش در ح،د،خ،ا در دوران سلطنت، جمهوری داود، مبارزات يکنيم ساله دوران اختفااش بر ضد فاشيسم و باند امين، انصرافش از پست ولايت پروان و مقابله رويارويش با سر مشاور کميته مرکزی حزب، 17ساله دوره کارش در ستره محکمه، شش ساله انجام خدمت وی در جبهه ملی پدر وطن شهر کابل، مقابله اش بر ضد تصميم نا درست و ضد قانونی بيروی سياسی کميته مرکزی حزب که منجر به سه سال بيکاری و فروش جايداد پدری اش برای امرار حيات فاميلش گرديد،انجام وظيفه اش بحيث استاد زبان وادبيات دری دريکی ازليسه های شهرکابل، مبارزات پنجساله اش در شرايط تقريبأ مخفی بر ضد مجاهدين و طالبان تا سال 1376 در داخل کشور، طرح و ارسال برنامهء صلح افغانستان در سال 1377 عنوانی کوفی عنان و 30 کشور ذيدخل و بزرگ جهان که مورد استقبال گرم کوفی عنان قرار گرفت،  ولی شور بختانه محتوای اين برنامه زير تاثير حوادث 11 سپتامبر 2001 با مکانيزم نا درست و ضد دموکراتيک وبدون مشارکت علما، دانشمندان وروشنفکران، تطبيق گرديد، کار و فعاليت سه ساله اش در دنمارک بصفت يکی از کادرهای حزب، در زمينه آغاز فعاليت مجدد ح،د،خ،ا بخاطر بر گذاری کنگره سوم حزب، از طريق نوشتن طرح پيشنهادی و مقالاتش در جريده آزادی و سايت سپيده دم و غيره وغيره را حد اقل يک فيصد معلومات ميکرديد، اکنون اتهامات تاريک انديش و تشنه ء اقامت دايمی را به او نسبت نمی داديد. شما با اين اتهام نا روای تان نه تنها به استاد فيضی بلکه به هر کسيکه درديارمهاجرت حکومت دست نشاندهء کابل و غارتگرانء بين المللی را انتقاد کند ميخواهيد تاپه بزنيد.      بگفته حضرت حافظ:

ما بدين در نه  پی  حشمت و جاه امده ايم     ازبد حادثه اينجاه به پناه امده ايم

 استاد فيضی بر خلاف ادعای شما با فاميلش اقامت دايمی در کشور دنمارک را داشته، يک فيصد هم پرابلمی ندارند. او فقط مثل دها هزار کادر مومن و معتقد به آرمانهای حزب و ساير وطنپرستان افغانستان مدافع صديق منافع زحمتکشان و دشمن آشتی ناپذير ارتجاع ، استعمار، امپرياليزم و کاسه ليسان داخلی آنان ميباشد. او چنين ميپندارد که :

هم باستبداد سازش، هم ز آزادی دفاع         اين تفکر جز فريب و خدعه و نيرنگ نيست

اومانند ساير رفقای همرزمش عشق ورزيدن بوطن و مردمش را از مدرسه حزبش فرا گرفته نميتواند مانند عناصر فروخته شده با غارتگران بين المللی و باند گروپهای جهادی و طالبی وسوپر فاشيستهای قبيله سالار و مرتدين کنار آيد و به نرخ دالر و کلدار حرف بزند.          اوجدايی از وطن و مردمش را که بهترين دوران جوانی اش را وقف آن نمود، درد جانکاه ميداند و اندوه قلب داغديده اش را اينگونه با زبان شعر باز گو می نماييد:

ای آفتاب حسن برون آدمی ز بر                        کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

                                                                                          (مولوی)  

*  *  *  *  *  *   *    *

 زین کاخهای سرد اروپا دلــــــــــم گرفت        گشـــت و گذر بدشت و بــــــــــيابانــم آرزوست

آواره ام، ولی نپـــــــــــــــــذيرم ديار غير        باری طواف ميــــــــــــــهن ويرانــم آرزوســت

يک سمت مردمم وآن دگر دشمـــنان خلق         رزمی درين ميانه ميـــــــــــــــدانــم آرزوسـت

جانم ملول گشـــــــــــــت زاشغـــال ميهنم         رسم «ايوب» و«اکبر» و«عثمــانم» آرزوست

در اشتعال سمت و زبان سوختن بس است        از « پ» و« ت» ملـــــولم و انسانم آرزوست

انـــــــــدوه قلـــــــــــب داغـــــــم، خواننده عزيز

« زان سان همی شمرد، که زان سانم آرزوست »

 

 


بالا
 
بازگشت