تحقق  نظام دموکراسی باعث حل همه

جانبهء بحران دير پای افغانستان خواهد شد

قسمت اول :

 

  انجنير سخی ارزگانی ( جرمنی )

 

    اکنون جامعه آلام ديده و  سرزمين  جنگ  زده افغانستان  در محک آزمون  دشوار نهادينه سازی دموکراسی  از يکسو ، و بازی ها ، تداوم  انحصار حاکميت  و  توطئه  های گوناگون جهل ورزان ، جنايت کاران ،  تفنگ سالاران محلی ، خود محوران ، تاجران  دين ، فاشيستان ، حاميان  جهانی و منطقوی آزمند آنان  از  سوی  ديگر قرار دارند .  در اين  صورت به  طور آشکار ملاحظه می گردد که دو خواست متضاد و متفاوت در  مقابل همديگر در چانه زنی ،  چالش و غلبه بر يکديگر صف آرايي می کنند . 

 در اين راستا نوانديشان پيشتاز ، خردمندان رسالتمند ، تحصيل يافته گان مسؤل ، ناقدين سازندهء امور جامعه ، عناصر ملی و دموکرات بر اساس علم و متکی به خواستهای حقوقی  و سياسی مردم  و مقتضای عصر و  توجه به  شرايط  عينی و ذهنی جامعه ، خواهان نهادينه شدن تدريجی  و مسالمت آميز نظام  دموکراسی در کشور ما  هستند و می خواهند که  اگر از خواست بستر قانونی تکامل زمان به جلو حرکت کرده نتوانند ، از آن کاروان  تکامل به عقب هم  نمانند  . برعکس  پاسداران  عصر حجر ، مسلمان نما ها ، تمدن ستيزان ، ميراث داران عبدالرحمان خانی ، طالبان ريش تراش و دريشی پوش ، فاشيستان به  ظاهر دموکرات ، خردگريزان ، جنايت کاران  جنگ 25 سال اخير کشور ، جنگ سالاران با حمايت مافيای بين المللی  و برخی قدرت های بزرگ جهانی  و منطقه و آنهم  در  ظواهر  «  برقراری امنيت » ، «  حکومت  فرا ملی  و  شايسته  سالار »  ،  تحقق  «  نظام  دموکراسی »  ، « رعايت حقوق بشر» ،  « تساوی حقوق بين زن و مرد » ، « حکومت قانون » و  امثالهم خواهان  حفظ  وضع  موجود  و نظام فرسودهء  ملوک الطوايفی  و جمهوری  اسلامی  ( يعنی اسلام  سياسی ) در افغانستان می باشند . 

     همه می دانند که  همواره  مسأله  مطالبات  گوناگون  اجتماعی- سياسی  از  قبيل  حق ، عدالت ،  آزادی و ... بالاخره  اراده و خواست  مردم در حاکميت دولتی به شکلی از اشکال که  مفهوم  دموکراسی را مي رساند ، بصورت نياز عصر در پيشگاه  تمام جوامع بشری و آنهم از آغاز عصر خرد  تا حال قرار داشته که  خوش  بختانه دموکراسی از اثر تلاش های خستگی ناپذير و مبارزات  مداوم  و همه جانبهء  پيش آهنگان  خرد و  توده های  تاريخ  ساز در خيلی  از  قاره های جهان ، به ويژه  در کشورهای پيشرفتهء  صنعتی  تدريجا  از  مدت طولانی به اين  سو عملا استقرار يافته است . و دموکراسی  با مسير رشد  طبيعی همه جانبه  و  مسالمت  آميز خود ؛  بحران های  استبداد فردی  ، شاهی  مطلقه ،  جمهوری  خودکامه  ، کوده تا های  نظامی ، حاکميت  فاشيستی ، ستم های مذهبی و دينی ، سمتی ، زبانی قومی ،  فرهنگی  و ساير سنت های  عقبگرا  و منفی قرون  وسطايي و ماقبل  از آن  را  از  ريشه به گودال  مرگ ابد  سپرده اند . و ضمنا با  نهادينه  سازی جدای  دين  از سياست ، قدسيت  و ارزش فرهنگی دين  را  برای جامعه  محفوظ  و گرانقدر  نگهداشته و تمدن  پويا و  رسالتمند  را  در  تاريخ  بشريت  خلق کرده است که کيفيت نقش انسان  و حيات جوامع بشری را به پيمانهء چشم گيری  ارتقاء داده است  .   

     در شرايط کنونی  مردمان قهرمان و شهيد پرور ميهن عزيز ما نياز شديد به نظام دموکراسی دارند تا در  پرتو  خرد سالم  جهت نهادينه سازی آزادی ها ، تحقق حقوق فردی و اجتماعی ، جامعه مدنی  و  اقتصادی ، اجتماعی و ... نايل به حل تدريجی و عبور عقلانی از  پراگندگی قومي و فرهنگی به  سوی « ملت- دولت شدن » ، از تعصبات فرساينده مذهبی و دينی به  سمت همسويي  و همبستگی  آگاهانه   مذهبی و دينی  و  بالاخره  قادر به  حل  مسالمت آميز  تمام   بحران  سرطانی  افغانستان  گردند .  پس  بد  نخواهد  بود که  مبنی  بر کاوشها ، نگرش ها و  ارزيابی های عالمانه  محققين گرانسنگ کشور خويش اندکی در مورد دموکراسی مکث نمايم .

    قبل از همه بايست عرض کرد ، هرجای که حق تلفی وجود دارد ؛ مسئله حق خواهی نيز به نحوی  از انحاء بروز می کند . و يا در هر اجتماعی که ظالم است در برابر  آن  مظلوم نيز عرض اندام نموده است ، و ... .  خلاصه اينکه ، در سيستم ها و نظام های مادی ، معنوی ، اجتماعی و طبقاتی جامعه منجمله  با مولفه ها و  نظام های  ديکتاتوری  و دموکراسی  نيز بر می خوريم که با دو فلسفه متفاوت و با دو ديدگاه متضاد و با دو خواست مغاير  در  مبارزه  و مقابل همديگر  قرار دارند . اهل خرد با داوری  تاريخ و دانش هم می داند  که  چنين  مسايل از هيچ  مرجع  ديگری در جامعه نيامده  و اينگونه  موضوعات صرفا محصول نظام اجتماعی – سياسی جوامع  بشری  است که  تمام  فلسفه ،  بافت ، روبنا و  زيربنای  جامعه  از آن متأثر می گردد . پس تجربه  ثابت  نموده است که  اين انسان  هم « خلاق و ايجادگر » است و همچنان  اين انسان « تخريب گر و نابود کنند »  همهء پديده ها و ارزش های بشری ، طبيعی ، فرهنگی ، اقتصادی ، هنری ، زيبايي و نظاير آن می باشد .

 و اين خود علما و آزمون شده می رساند و نيز ثبت تاريخ بشری است  که انسان  « هرکاره » بوده ؛ يعنی هم « سازنده » و هم  « کشنده » است .

تعريف دموکراسی :

    دموکراسی يک واژه غربی است که به زبان  فارسی دری آنرا مردم  سالاری  نيز گويند .  و اينکه  دموکراسی چيست ،  از پژوهشگر  فرزانه و گرانمايه  آقای  محمود  آهنگر در  نشريه  وزين  « انديشهء نو »  منتشرهء  کانادا ،  چنين  می خوانيم :  « از دموکراسی تعريف های گوناگون صورت گرفته که از لحاظ مفهومی در فرهنگ های مختلف  سياسی معانی متفاوتی دارد و نيز در  عمل  با  انواع  حکومت های دموکراتيک رو برو  هستيم . به قول  ويلسون : دموکراسی در هيچ کشور يکسان نيست . در اينجا به دو تعريف از دموکراسی بسنده می کنيم : مو نتسکيو از دموکراسی چنين تعبيری دارد :

 « هنگاميکه در جمهوريت ، ملت زمام  امور را به دست می گيرد ، اين طرز حکومت دموکراسی است ... در دموکراسی ملت از يک لحاظ فرمانروا و از لحاظ ديگر فرمان بر است . »

   کلايمر معتقد است : « دموکراسی در يک مدل آن نوع  رژيم حکومتی است که به موجب آن بخش عمده  مردم ، کنترول سياسی را اعمال می کنند و مدل ديگر آن به يک فلسفه  اجتماعی بدل  شده است و بيانگر نوعی راه زندگی ای که مجموعه ای از آرمان ها و نظريات را در بر دارد که باعث  انگيزش رهبری رفتارهای  افراد  اجتماعی به سويي می گردد. » (1)

    از نگارش فيلسوف  بزرگ و بی همتای  ميهن  خويش آقای دای فولادی که مؤلف چندين کتب فلسفی ، سياسی ، جامعه شناسی ،  تاريخی ، اسلام شناسی ، تيئوريتيکی و اجتماعی است و همچنان با سابقهء  درخشان فرهنگی و ژورناليستی و اکنون گردانندهء اصلی «  ماهنامهء ديموکراسی » و همچنان  يگانه  وزير مشاور در امور سياسی و خارجی دولت  افغانستان  نيز است ؛ دموکراسی  را  اينگونه  تعريف  نموده  است :

 « دموکراسی عبارت  است از حکومت مردم  توسط مردم  که در آن قدرت عالی به مردم اهدا  شده  و  اين قدرت يا مستقيما توسط خود  مردم و يا توسط نمايندگان انتخابی آنها ، که ذريعهء يک سيستم انتخاباتی انتخاب می شوند ، اجرا گردد . » ( 2 )

   معنای  دموکراسی  را  آقای  دای فولادی  از قول رئيس  جمهور ايالات متحده امريکا ،  ابراهام لينکلن هم بطور مختصر و مؤجز چنين می نويسد :

 «  حکومت مردم ، توسط مردم و برای مردم . »  ( 3 )

    باز هم آقای دای فولادی از اثر کاوش های علمی خود می نگارد که  :

 « ديموکراسی در حقيقت يک مجموعه از تفکرات و اصول ها در مورد  آزادی است و به همين ترتيب ، ديموکراسی برعلاوه  تفکرات  و  اصول های نظری متشکل از مجموعه اعمال و طرز العمل هايي نيز است که در جريان يک تاريخ طويل و پر پيچ و خم شکل گرفته اند . اولين  ديموکرات ها را ما در دو هزارو پنجصد سال پيش در شهر آتن ، يکی از شهرهای يونان باستان  می بينيم . آتنی ها نظام  ديموکراتيک داشتند و جامعه خود را توسط يک مجلس 5000 تا 6000 نفری رهبری می کردند و  رئيس مجلس نيز انتخابی بود . آنها حتا  ژنرال ها و بعضی مقامات ديگر را نيز انتخاب می کردند و مدت وظيفهء آنها را تعيين می نمودند . »  ( 4 ) 

    در اين راستا از پژوهش های عالمانهء فوق نيز چنين استنباط می گردد که  دموکراسی  به  معنای  امروزی  آن  عبارت  از  ايجاد و عقلانی ساختن نهادينه های جامعه مدنی ، حقوق فردی  و  اجتماعی  ، آزادی ها  و حقوق  عادلانهء  حيات  مادی  ، اجتماعی ، معنوی ، سياسی ،  اقتصادی  ، فرهنگی ، قانون مداری ، توليد اندشه و نظاير آن در جامعه است که مبنی بر خرد و شعور آگاهی بخش سياسی در جامعه  عينيت پيدا کرده که اجتماع  يک جامعه  به صورت طبيعی و انسانی مستحق  حقوقی آنست . پس با گواهی تاريخ  و تجارب  ملاحظه می گردد که با  نفوذ  مسالمت آميز مولفه های خرد  و همپاي  عناصر  مادی تکامل در بطن جوامع فيودالی و فرهنگ تنگ و مناسبات  عقبگراي  قبيلوی است که  نطفه های  عوامل عصر نوزايي  تدريجا نظام  مودرنيته و دموکراسی می گردد .  

     اما در کشورها و جوامع عقب نگهداشته شده  جهان و آنهم به  ويژه  در جوامع  اسلامی ، از آنهم  خاص تر در  سيستم ملوک الطوايفی  و فرهنگ  مسلط  خردگريز  قبيلوی  سر بسته  و ماقبل عشيروی ما ؛  يک  مشت  خاصی بناء  بر ماهيت  تمدن ستيزی و تاريخ زدگی خود واژه « دموکراسی »  را  که کلمه  غربی است و آنرا يا به غلط  و گاهی هم  تعمدا ، ضد آيات قرآن  عظيم الشان  تعريف  و تفسير نموده  و  بخاطر  حفظ  نظام کهنه  و  خواستهای  غير مشروع   سياسی ،  قومی ،  سمتی  ، گروهی ، شؤنيستی ، قبيلوی ، خانوادگی ، طبقاتی ، شخصی خودها و همچنان بخاطر نوکرمنشی به  استعمار  جهانی  و تداوم حيات طفيلی و سالوسانهء خويش در کشور ما هم ؛  مردم را در مورد  خرد ،  آزادگی  ،  خود باوری ،  ترقی  و دموکراسی  می فریبند  تا ماهی مقصود  خودها  را  از  آب که  خودشان  آنرا  عمدا  گل آلود  نموده اند ،  به  چنگ آورند . در  حاليکه در قرآن  کريم  جامع  ترين  و  شفاف ترين  تعريف از خود  اراديت  انسان ، خود  محور بودن انسان  ، مستحق  بودن  حاکميت انسان بر کليه فلسفه  زندگانی  شان در نظام های  اجتماعی  و حتا  بر طبيعيت  و سيارات  سماوی  هم ، آمده است . و  مفهوم  صريح نظام  مردم سالاری  يعنی دموکراسی  در سورهء  قصص ، آيهء  ششم  با  تشريح  ذيل آمده است :

« ما می خواستيم که  به ضعيفان و ناتوانان  تفضل  نماييم  و ايشان  را  پيشوايان و وارثان سازيم  و ايشان را در زمين  مستقر گردانيم  و سلطه و حکومت شان دهيم .»  ( 5 )

     از آيت فوق به صورت  شفاف فهميده می شود که خداوند  لايزال حق حکومت کردن را  توسط خود مردم بالای خود مردم و برای خود مردم عطا کرده و زمين  را  متعلق به مردم  دانسته  تا مردم  وارث  اصلی آن  باشند .

خداوند بزرگ واضحا ، ضعيفان و ناتوانان را که  همانا  طبقات  محکوم  و مظلوم  مردم  و عوام الناس هستند ، آنها را وارث  و حاکم   اصلی کرهء خاکی زمين قرار داده است ؛ نه سلاطين ، نه طبقات خودکامه ،  نه دانش  ستيزان ، نه دين فروشان  ، نه استثمارگران و استحمارگران ، نه متوليان نظام سياسی غير مردمی ، نه تمدن ستيزان  و خونخواران جامعه و ...  را .

     يعنی بدين معنا که زمين مال  قطعی مردم است و مردم به هر شکلی که می خواهند ، بالای زمين حکومت کنند و آزادانه خود مردم  تعيين سرنوشت  اجتماعی- سياسی خويش  را نمايند . در جای ديگر خداوند می فرمايد :

 «  ان الله لايغير ما بقوم حتی يغيرو ا ما بانفسهم . » يعنی خداوند در اين آيهء شريفه می فرمايد که : « سرنوشت مردم  و قومی را تغيير نمی دهد  مگر که خود آن مردم و آن قوم سرنوشتش را تغيير دهد .» (6) 

    در اين آيت باز هم بصورت آفتابی روشن گرديده که تنها مردم  حق دارد تا  تغييری در حالت اجتماعی و تعيين سرنوشت  سياسی خويش را توسط خودش ايجاد  نمايند و اين حق را هيچ احدی در کرهء زمين با اکراء  و يا اشکال ديگری اجازه ندارد که از عوام الناس و مردم بگيرد .  اين حق طبيعی ، انسانی ، سياسی  و حقوقی تنها  و  تنها  از آن مردم است . ديده ميشود که حتا  خدای ( ج ) حق  مردم  را  به  خود  متعلق  ندانسته  و آن  حق  را  صرفا مال  مطلق   مردم   می داند  و خداوند مهربان حقوق  مردم را  خود تصرف  نکرده  و نمی کند . حال  پرسش  در اينست که  چرا  و با کدام « حق » ظلمتگران ،  دلالان دين ،  علم ستيزان ، يزيديان زمان  ،  متوليان  سياسی ظالم  ،  زورمندان قلدر ،  عدالت  ستيزان ،  تاريک  فکران  ،  دولت مردان و حکومت گران مستبد  و ...  به  هر شکلی که ممکن گردد و به  خصوص در پوشش  دين هم  حقوق مردم را تصرف  می نمايند ؟  علی رغم  آن  ، اينها  با  استفاده  از  ناپختگی و عدم  شعور سياسی  و  عقب  ماندگی  اجتماعی  جامعه ،  خودها را  به  عنوان  خدايان  زمين بالای جامعه  نيز  با جبر  تحميل  نموده  و می کنند .

    در اينجا به اثبات می رسد که دموکراسی ضد ارشادات قرآنکريم  ، خلاف خواست ، آرمان های  مردم  و منافع  انسان   هرگز نيست . خداوند متعال نه تنها  با صراحت تام  حق حاکميت ، زمام داری زمين  و نظام اجتماعی- سياسی جامعه را  از آن مردم می داند ؛  بلکه  خداوند بزرگ  تسخير  آسمان ، سياره ها و نفوذ  انسان  در عمق بحرها ، در دل نيروهای طبيعيت و  ...  را نيز توسط انسان  برای آدميان  و در خدمت  بشر در  قرآنکريم  بشارت  داده است . پس معلوم است که زمين و آسمان و خلاصه تمام طبيعيت توسط اراده آهنين ، تلاش  مداوم ،  انتخاب ،  مبارزه  خردمندانه و علمی و خواست  انسان  به صورت تدريجی و مسالمت آميز و عقلانی تسخير و مورد استفاده بشر و آيندگان قرار می گيرد  و تاريخ  انسان  با خلاقيت و حاکميت خود انسان برای خودش مفهوم منطقی ، علمی و جهان  شمول هم  پيدا می کند . چنانچه  پيشرفت ها ،  تمدن ها ، ارزش های مادی و معنوی  از آغاز مبارزه بشر تا کنون  و  مشخصا   دست آوردهای برخی  از  جوامع  کشورهای صنعتی پيشرفته جهان ، مؤيد نقش  اصلی  انسان  در جوامع  شان اند که به  اثبات  رسيده است .

    پس ، از تمام فلسفه نزول کلام و آيات قرآنی برای بشر نيز درک مي گردد که دين برای انسان آمده و در خدمت انسان است تا انسان  با اختيار و کار برد توانايي  فکری و  جسمی دلاانگيزانهء  خود در پرتو  دانش و خود سازی ، خود باوری ؛ نخست خود ، دين الهی  و جهان را بشناسد و از آن برای  پيش برد  مقاصد  بهترزندگانی ، شيوه های عقلانی تر و انسانی تر حيات شکوهمند و آبرومندانهء مادی و معنوی بشر استفاده نمايند. به قول معروف که گويد: « خود شناسی ، خدا شناسی ! » اما ، دين ستيزان  ( يعنی دلالان دين  ) ، مستبدان  سبک سر ، جمود  انديشان  و متوليان سياسی خودکامه  به  خاطر تسلط جهل بر عقل ، تاريکی بر روشنايي ، سنت خرافاتی بر تمدن ، جزمگرايي بر ديگر انديشی های  مثبت و آزادگی  ، ديکتاتوری بر دموکراسی و ... انسان و انسانيت را  مانند  طالبان و ساير  اسلاميستان  قربانی دين  می نمايند که  سبک  مغزانه  و علم ستيزانه ؛ اصل  دين و  پيام  و حی کلام الهي  را  با تفسيرهای غلط  و ناقص و آنهم ضد  پيشرفت و  مغاير  ميراث های دانش  ارزشمند  بشری  معرفی  می کنند  تا  بيشتر جهلستان ها را برای جهل سازی ،  جمود  انديشی و تحميق  جامعه آباد نمايند .   

     در نظام اجتماعی- سياسی ، واژه  دموکراسی  زمانی درک می گردد که  مسأله رابطه  مردم  با حکومت در ميان آيد و پرسشی اصلی از ساختار و ماهيت حکومت در جامعه مطرح  شده و چگونگی « حق و ملکفيت و ... »  در اذهان بازتاب پيدا می کند . و يا به عبارت  ديگر ،  مسئله  جايگاه  مردم  و حکومت در نظام سياسی- اجتماعی  از نگاه  آزادی  بيان  ، حقوق مدنی ، اجتماعی ، سياسی  ، حاکميت و محکومیت ، حق دهنده و حق گیرنده و... مشخص می گردد . در  اينجاست که تمام فلسفه ، جوهر و سازه های ديکتاتوری و دموکراسی در  تقابل  با يکديگر  در تاريخ  سياسی جامعه بشری  به  نمايش گذاشته می شود که به طور گذرا و اندک  روابط آن با گزينه های ذيل در مورد ماهيت حاکميت های استبدادی و ضرورت دموکراسی در افغانستان مورد  بحث  قرار می گيرد :

ديکتاتوری ضامن آزادی ستيزی و عقب گرايي جامعه :

تا کی از جور و ستم شکوه  و فرياد  کنيد       سعی   بر هم   زدن  منشاء   بيداد   کنيد

دست ما ، دامن  تان  باد  جوانان  وطن !      که از اين ذلت و  خواری  همه  آزاد کنيد

خانه مان کرده  تباه تا  شود  آباد  خودش       خانهء  ظلم   و  ستم  يکسره   برباد کنيد

اي  جوانان   ستم   مرتجعين   چند  کشيد       تا به کی  رحم  بر  اين  دسته  شياد  کنيد  ( 7 )

 

   بدون  شناخت خردمندانه  و  همه جانبه از ماهيت ساختارهای اقتصادی- اجتماعی و سياسی- فرهنگی  و عوامل عقبگرايي ، آزادی ستيزی و ... جامعه ، ناممکن  و يا حتا خيلی  دشوار خواهد  بود که  نشانهء  از  رهبرد  عاقلانه  و علمی به  سمت و 

 سوی  اساسگذاری  آزادی های  پسنديده  ،  جامعه مدنی ،  شکوفايی   اجتماعی- اقتصادی  ، خرد زايي ،  وحدت ملی  ، فرهنگی ملی ، استقلال ملی ، تماميت ارضی کشور و بالاخيره دموکراسی بدست آيد .

     حکومت های که با جوهر طبقاتی و مستبدانه  متشکل از سلطان يا  رئيس جمهور ، صاحبان  زور و زر ،  مالکان  بزرگ اراضی ( اربابان ،  طبقات  استثمارگر ،  روحانيون  ممتاز نه  همه  روحانيون  و ...) ، منصب  داران عالی رتبه ، بروکراتان ، خوانين ،  تکنوکراتان ، سود خوران و نظاير اينها مغاير خواست و ارادهء دلاانگيزانه مردم  تشکيل شده باشند ، خود  بيانگر  آنست که چنين  حکومت ها  با پشتوانهء عوامل مادی ، نظامی ، سياسی ، فرهنگی اجانب و با حمايت کسانی که  تمام ثروت ملی را به صورت غير مشروع  تصاحب نموده اند ، دارای ماهيت مشترک و منافع مشترک بوده و آنهم همهء آنان در ضديت  به  مصالح  و حقوق  اجتماعی – سياسی توده های  از  مردم  و عوام الناس  قرار دارند .  اين گونه حکومت ها  چه  شاهی

يا جمهوری و يا کمونيستی و يا اسلامی باشد ، و يا اگر قدرت  سياسی آنها  موروثی باشد و يا  از  راهی کودتای نظامی  و يا توسط قدرت  خارجی  و يا  با  فريب  مردم  بر  سر قدرت  آمده  باشد ؛  باز هم  چنين  حاکميت ها  نه  تنها  از  ماهئيت  ديکتاتوری برهنه  و ضد ترقی برخوردار  بوده ؛ بلکه  همچنان  در  برابر حقوق  اجتماعی- سياسی ، خواستها و  آرمان های  مشروع  و دموکراتيک مردم  و جامعه نيز قرار دارند .

     وقتيکه اينگونه  رژيم ها در ضديت  مطلق به تحقق جامعه مدنی ، دموکراسی و خردسالاری در جامعه عرض اندام نمايند ؛ عملا درک می گردد به هر پيمانهء که  ديکتاتوری  و استبداد  در جامعه گسترش  پيداد  ميکند ، به  همان   اندازه  نهادهای  تکامل عقلانی جامعه مدنی ،  عناصر خام  همبستگی ملی ،  پايه های  ابتدايي حاکميت  ملی ، نطفه های  نوزايي  اقتصادی  ، اجتماعی ، فرهنگی و سياسی جامعه تضعيف و يا حتا معدوم هم می گردند . و همچنان استبداد  ، تمام نهادهای مادی و معنوی جامعه  را بر مبنای  ماهئيت  سيستم  اجتماعی و سياسی عقبگرا و منافع  خودکامگان  جامعه  سازماندهی می دهد تا دستگاه ظالمانه و ضد مردمی هرچه بيشتر به نفع ستمگران ، استثمارگران ، استحمارگران ، دست نشاندگان اجانب  و هئيات حاکمه ظلمتگرا فربه تر و متداوم ترگردند . از جانب  ديگر ،  زمينه های گوناگون  ستم  پذيری ،  خرافات پرستی ، جمود نگری ، اسارت و ... مردم را  در جامعه  مساعد می سازند . در  اينجاست که  ستم  و جهالت و ... متأسفانه با خون  جامعه عجين گرديده ، جامعه هم غيرشعوری  در خدمت  حکومات  ديکتاتور ، عقل ستيزان ، جهل سالاران ، نظام کهنه و تمدن ستيز قرار می گيرد . يعنی جامعهء که از سوی  نظام  مستبد  از لحاظ سياسی ، اجتماعی ، مادی ،  فرهنگی ، مذهبی وغيره  تحميق شده است ، به نوبه خود  از يکطرف  باعث  تداوم  انحصار  حاکميت نظام  استبدادی  در کشور گرديده و از سوی ديگر ،  اين  جامعه گور خواسته ها ، نيازها و آرمان های اجتماعی – سياسی آينده خويش را بدست خود حفر می کند . در اينجاست که جامعه هم غيرآگاهانه همگام  و ياور دشمنان ترقی ، تمدن ،  نوآوری ،  عقلانيت ، شکوهمندی های  مادی ، معنوی ، اجتماعی ، انسان سالاری در کشور گرديده ؛ و چنين يک جامعه  را ناگزير بايد فاقد پشتوانه  خدا ، عقلانيت ، تمدن ، نوزايي ، ترقی  ، علم  و ضد جريان قانونمندی نياز زمان در کشور دانست .

    مثلا دولت های فيودالی و حکومات تک قبيلوی افغانستان در حدود سه قرن  اخير دارای اوصاف فوق بوده و  هيچ  يک  از حکومت های کشور ما  ممثل ارادهء آگاهانه  و مختارانه  مردمان  افغانستان نبوده و از همين جاست که ماهيت  غير مردمی حاکميت های  افغانستان  خوب  درک می گردد . تجارب  رژيم های  شاهی ، جمهوری ، جمهوری دموکراتیک خلق ، دولت اسلامی مجاهدين و امارت اسلامی طالبان  هم  با  خواست های  زمامداران تماميت  خواه ، تک ايدولوژيک ، تک تبار ، قبيله سالار ، تک گروهی و  منافع  تطاولگرانهء  اجانب  مطابقت  داشته اند .  چنين  حاکميت ها و رژيم های  تک بعدی و ديکتاتور در تضاد کامل به خواستهای انسانی ، منافع  حقوقی  و دموکراتيک مردم ما قرار داشتند و ضد حاکميت دموکراتيک  ملی  و انسان  سالاری  در  افغانستان  بودند . و علی رغم آن ،  در  نظام  ديکتاتور دولت های افغانستان  ؛ خودکامگی های خانوادگی، استبداد طبقاتی، خود محوری قبيلوی و اتنيکی، سلطهء ايدولوژيکی و اسلاميستی ، زن ستيزی ، بيگانه پرستی ، تمدن ستيزی ، تعصبات مذهبی و قومی ، آوارگی  و بی سرنوشتی مردم ، کشتار و تصفيه قومی – مذهبی مردمان  تحت ستم وغيره  هرچه بيشتر چاق تر گرديدند و بحران  هويت کشور ما باز هم به  اشکال ديگری  فراخ تر گسترش يافت .

    پس با فهم و درک از ماهیئت ديکتاتوران  و نظام اجتماعی- سياسی  و فرهنگ مسلط  قبيلوی خردکش  سرزمين ما  و  شناخت سياست حاميان  منطقوی و جهانی شان  در  افغانستان  بوده که  جامعه  ما  به  خاطر  تحقق خواسته های  حقوقی ، انسانی ، سياسی ،  اقتصادی ، فرهنگی  و اجتماعی مستمر خويش نياز شديد  به ايجاد و نهادينه سازی جامعه مدنی ، آزادی ، حقوقی ، ارزش آفرينی کليه  بنيادهای  مادی و معنوی جامعه  و دموکراسی در افغانستان دارد  که ذيلا به آن  اشاره کوتاه  می گردد :

  نظام دموکراسی تضمين کنندهء آزادی و  سعادت اجتماعی جامعه :

   اصلا انسان آزاد به دنيا آمده و بايد هم منطقا آزاد زيست نمايد . خداوند آزادی انسان  را مورد تأيد قرار داده  تا  انسان بر مبنای آزادی ( داشتن حق آزادی خود ) ،  قلمرو  و  سرنوشت اقتصادی- اجتماعی ، فرهنگی- سياسی و ... خويش  را داوطلبانه و مختارانه خود رقم بزند و بر خود حاکم  باشد .

   شاعر آزادی پسند پشتو زبان ما ضرورت و آرمان پير و جوان جامعه  ما را  نسبت آزادی  اين گونه بيان می دارد :

حريت  او آزادی  زموژ  آرمان  دی       که واره  دی که زاره  دی دايي بيان دی

   شادروان استاد خليلی حتا زن و مرد ، کشور و دنيا را بدون آزادی به هيچ گرفته و يقينا که با بودن آزادی است که انسان و جهان  مفهوم پيدا کرده و انسان در پرتو آزادی تدريجا صاحب « هستی خرد » اجتماعی شده ؛ و  اينجاست که  انسان  به  شناخت خود ، جامعه  ، طبيعيت ، جهان  و بالاخره به معرفی و شناخت اساسی خداوند لايزال نايل گرديده و به طور مسالمت آميز در همآهنگی با بستر تکامل منطق زمان ؛ زمینه های عدالت اجتماعی ، برابری ، خرد سالاری ، غنای فرهنگ مادی- معنوی  و بالاخيره  مردم  سالاری  در آينده مساعد خواهد گرديد  .

چو آزادگی نيست کشور مباد      زن و مرد ما  زنده يکسر  مباد

چو آزادگی  نيست  دنيا  مباد      ز  فرش  زمين   تا   ثريا   مباد ( 8 )

   پس شيوهء های حل علمی و عقلانی  و ريشه يي تمام تضادها ، ناهنجاری ها  و بحران های سرطانی کشور مصيبت زده ما با تحقق نظام  مردم سالاری توسط  خواست و ارادهء آگاهانه و رضايت مندانه مردم ما تدريجا و مسالمت  آميز با جوهر خرد  و نياز عصر  جديد  ميسر است . فلهذا  در همين  رابطه ،  شالوده های  اخلاق  دموکراسی را  از  ياد  نبريم که  عبارت اند از  : مايه گذاری و وسعت شعاع  فکری  جامعه ،  روش سازش  پذير منطقی در اجرای امور در  برابر  هرگونه ناگواری های عصر ، روحيه مشارکت دموکراتيک ملی در حاکميت سياسی عليه فاشيزم  قبيلوی و ديکتاتوری  فردی ، تحمل نظريات مخالفين  با منطق آزادی بيان و عقيده ، احترام به تکثر عادلانه  منابع  قدرت  بر ضد  سياست انحصارگران  ، بازتوليد انديشه در برابر نازايي فکری- سياسی جامعه ،  تسامح و تساهل  لازم  در برابر خيره سران  تاريک انديش ، رعايت  اعلاميه جهانی حقوق بشر در برابر  ناقضان  حقوق  بشر ،  حمايت  از  آزادی  های حقوقی  جامعه  برای همه مردم  در برابر سيستم  و شيوه های استبدادی  و مطلقه ، زمينه سازی  بالندگی تمام  خرده  فرهنگ های  کشور در  برابر  ستم   و  انحصار فرهنگی  تک  قومی  ، شکوفايي و نوزايي مثبت حيات  اجتماعی – اقتصادی  مردم  عليه  سيستم  و فرهنگ  سر بسته قبيلوی و نظام فيودالی ، رشد نهادهای خرد در مقابله با عقل ستيزان ، کثرتگرايی  اتنيکی و قومی در برابر سکتاريزم  قبيلوی  و شؤنيزم قومی و تک تازی فردی ، تساوی تحقق حقوق همه جانبهء زنان با مردان عليه  نظام  ارباب و  رعيتی و مرد سالاران  متحجر ، سامان دهی و شکوهمندی حيات اجتماعی- سياسی جامعه ، پلوراليزم  مذهبی و دينی در برابر استبداد و جزمگرايي مذهبی و دينی يکه تاز  ، تضمين حقوق اطفال و جوانان و  نوجوانان  در جامعه  با  موازين  پذيرفته  شدهء  جهانی ،  انبساط مؤلفه های فرهمند  تيوريک علمی و آموزشی جامعه ، اساس گذاری  و  رشد سالم  کانون  خانودگی عزتمند  و رشد  يابنده  ، رفع  هرگونه تبعيض استخوان  شکن  و زيانبار در جامعه ،  تهداب گذاری و غنی سازی  عناصر  وحدت  ملی  در عوض فروپاشی اقوام ،  اصلاح  قانون  قضايي و ساير قوانين  فرعی در همآهنگی با  قانون  اساسی  دموکراتيک  با مقتضای  قانون  تکامل  زمان ، حفظ  و پاکی محيط زيست ،  ايجاد فرهنگ  منطق و نقد  عاقلانه ،  حراست از نابودی طبيعيت ، زايش  موج آفرينی فکری جامعه ، حفظ مقدسات دينی و مذهبی با دوری کامل از آلودگی  دستگاه  دولتی و سياست  ،  نهادينه سازی و حفظ  و استحکام پايه های  استقلال  سياسی و تماميت ارضی کشور ،  پايه گذاری  تکثر منابع  حاکميت  دموکراتيک  ملی و نظام  پارلمانی با سيستم فيدرالی ، محدود نمودن  قانونی  قدرت  حکومتی ،  تشکيل  پايه های  روشنگری برای خود سازی جامعه ، رشد  و استقلال  اقتصاد ملی و پيوند عادلانهء آن  به  اقتصاد جهانی  ،  احيای اعتبار کشور  در  مجامع  بين الللی ، تضمين   حقوق  و امنيت  قانونی  برای  همه  افراد  داخلی  و خارجی  بر  پايه  موازین  بين المللی ،  نهادينه سازی  پايه های سيستم انتخابات دموکرتيک و نظام قانونمند پارلمانی جمهوری  ، اقتصاد آزد و مختلط ، استفاده معقول از منابع آبی و توسعه سکتور زراعتی ، ايجاد منطق فرهنگ گفتگو و عقلانيت ، رشد صنايع دستی و سنگين کشور ، شکوهمندی هويت ملی  به  جای  هويت  تک قومی – قبيلوی  ،  انسان   محوری  با  زيربنای خرد سالاری  و ... در جامعه  برای  يک افغانستان آزاد ، مستقل ، بی طرف ، شکوفا و دموکراتيک مبنی بر نيروهای پرتوان مردمان ساکن و تابع در کشور ما .

    خلاصه  اينکه  با نظر داشت  شرايط و بحران ديرپای فرسايشگر افغانستان  ، حضور  نيروهای  خارجی  در کشور ما  و با تحقق تدريجی عناصر اصلی و شالوده های  دموکرسی و عوامل  ديگری ترقی در عرصهء  های  روابط  سياسی – اجتماعی و ... جامعه در سرزمين  ما  است که  در  بستر تکامل  زمان  تدريجا  محقق  شدن  آرمانهای  والای  انسان  و انسانيت  به  صورت  خردمندانه  و مسالمت آميز و آنهم  به  طور عمده  در  اثر تلاش های  مدبرانه و  پيکار جويانهء آحاد  از  مردم آزاديخواه ، عدالت پسند ، ترقی طلب ما پیام نهادينه خواهد شد .

    باز هم در فرجام  باورمندم ، تا  تدريجا انسان  با ناب  ترين تقوا ،  خود سازی ،  شايسته  سالاری  ، خود باوری  ، خرد سالاری ، با  بهتر ترين  خدمت گذاری  خود جهت  رفع  نيازها  و آرمان والای  انسانيت  و با آفرينش عالی ترين  ارزشهای فرهنگی ، اجتماعی ، مادی ، معنوي ، هنری  و ... خود بالاخيره در  جامعه ، به حيث  نماينده  خداوند لايزان  به  روی زمين  عرض  اندام خواهد کرد  و عدالت اجتماعی ، برابری های مادی ،  معنوی و ... بدون  هرگونه  تبعيض و تفاخر و بدون هر نوع نابرابری های اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و ... برای بشريت تدريجا و مسالمت آميز نهادينه و گسترده  خواهد شد . 

 ( ادامه دارد )

___________________________________________________________

منابع :

1- « انديشهء نو»  ، ماهنامه فرهنگی ، سياسی و اجتماعی  مجمع فرهنگی افغانهای مقيم کانادا ، شماره هشتم – سال اول – شنبه 12 ثور 1383 شمسی .

2 -  شماره  1  ، ص 32 ماهنامه ديموکراسی ، جوزای 1382 ، بنياد انکشاف مدنی .

3 -   شماره 1 ، ص  32  همان  مدرک .

4 -  شماره  1 ،  ص 33  همان  مدرک .

5 -  شماره 1  ، ص 33  همان  مدرک . 

6 -  ( احيای هويت ) مجموعهء سخنرانيهای شهيد مظلوم حجت الاسلام والمسلمين استاد عبدالعلی مزاری ( ره ) ، مرکز فرهنگی نويسندگان افغانستان ، زمستان 1374.

( 7 ) خط سوم ( 3 و4 ) بهار و تابستان 1383.

( 8 ) « سرخون » گزيدهء آخرين سروده های استاد خليل الله خليلی پاييز 1368 .

 

 


بالا
 
بازگشت