سازمان سياسي فراگير به تفاهم،همگرايي و برخورد صادقانه نياز دارد

  

فضل احمد طغیان

برهمگان هويدا است که افغانستان از لحاظ سياسي و نظامي وارد مرحله جديدی شده است،چنانچه مناسبات جديد حاکميت در عرصه ملي و بين المللي در حال شکل گيری و توافقات است،طوری که سرنوشت حاکميت و دموکراسي در افغانستان در پرتو همکاری های درازمدت امريکا و حضور نظامي آن در کشور و منطقه پيچيده گي های خاص خود را داشته و تابع نوسانات گوناگون مي باشد، که حال و آيندهء آن نگران کننده است، و از سويي اين واقعيت که دامن جنگ

در افغانستان برچيده نشده و هنوزهم حضور طالبان و القاعده در حمايت شبکه های مختلف پاکستان بر شانه های مردم سنگيني مي کند قابل توجه و بحث است،افزون بر آن هم نيروهای تشکيل کنندهء دولت و بنيادگرايان اسلامي هرکدام با دلايل متفاوت با تکيه برتداوم سنت ها،تاريخ و عقايد خود به مساله حاکميت و افغانستان برخورد نموده،مي خواهند نيات و خواست های خود را عملي سازند.

همين اکنون تنش و شگاف پيرامون بسا مسايل دولتي در درون دولت جاری است،دليل امر نه فقط رقابت گروپ های قدرت،بلکه شکست و بي اعتباری سياست های کلان حکومتي در عرصه های داخلي و نارضايتي روزافزون اقشار مختلف جامعه نيز مي باشد.بن بست نظامي،سياسي،اقتصادی و اجتماعي در عقب شعارهای ميان تهي و هياهوی های سياسي دولت مردان کابل پنهان مانده است.چنانچه در عرصه امنيت،کشور سير نزولي را دنبال مي کند،در عرصه اقتصادی و بازسازی استراتيژی دولت شفاف نيست که مي توان آنرا ناشي از علت های عمده وجود نواقص ساختاری در قانون اساسي،تصميمات و عملکردهای عقب گرايانه دولت دانست که تحت نام آشتي و مصالحه ملي در جهت سهم گيری در حاکميت با شناخته ترين جنايت کاران قرن رهبران طالبان و گلبدين حکمتيار،کژفهمي و نبود يک مشي روشن اقتصادی و اجتماعي،شکست پروژهء بازسازی و اصلاحات اداری،افزايش توليد مواد مخدر و فساد اداری که اينها را مي توان به عدم تشخيص به موقع واقعيت ها و ناتواني و بي کفايتي در عرصه دولتي ارتباط داد.گروهي که اهرم قدرت سياسي را در چنگ دارد،نتوانستند با وعده و وعيدها و با اتکا به روش های برپايه معامله و تک تازی ها همکاری و همياری مردم را جلب نمايند که اتخاذ همچو سياست های کوته نظرانه و جانبدارانه با واقعيت های کشورما همخواني نداشته و به آيندهء افغانستان مستقل،باثبات،پويا و دموکراتيک خطرناک مي باشد.

بعضي احزاب و شورايي هم که تحت نام اپوزيسيون قدبرافراشته اند،آگاهانه و نااگاهانه دموکراسي را آرايش داده،مي خواهند با درپيش گرفتن سازش و تمکين نسبت به سياست های ملي و بين المللي کشتي شکسته شدهء قدرت را به ساحل نجات برسانند.باآنهم تجمع مخالفان سياسي حکومت قابل توجه است،اما ديده شود که آنها در برابر وعده های منصب و مقام جناب کرزی چقدر با هم خواهند ماند.

درين ميان طيف های وسيع از جريانها و شخصيت های سياسي و ملي با درک حساسيت شرايط به تعمق و هم انديشي ملي برای جستجو راه برون رفت از وضع موجود برخاسته اند که بايد به همگرايي هرچه بيشتر برای دست يافتن به رهيافت مشترک،فضای گفتمان،تفاهم ميان خود گام های موثر و سودمندی را بر دارند.اين حکايت از آن دارد که هيچ نيرويي به تنهايي نمي تواند به حل و فصل مسايل سياسي کشور بپردازد و برآن غلبه کند.در حقيقت شرکت فعال و متحدانه در زنده گي روزمره و گسترش مبارزه در دفاع از دموکراسي و گشايش فضای سياسي مسيری است که مي تواند زمينه و فضای تفاهم و همگرايي را با همديگر مساعد و سوءتفاهمات را بشکند.لذا بجا و حياتي است که از آغاز کار همه تلاش های لازم برای ايجاد همچو زمينه ها مساعد گردد.

به باور من وضع و شرايط ايجاد شده در افغانستان و آشفتگي شرايط منطقه ای و بين المللي به حق انتظارات را در ميان آگاهان سياسي،اجتماعي،نيروهای پراگنده سياسي و فرهنگي پيشين و نوين در بيرون و داخل کشور برای ايجاد سازمان سياسي فراگير بوجود آورده که برای نيل به آن گفتمان،تفاهم،همگرايي و برخورد صادقانه امروز از همه بيشتر ضرورت مبرم اين نيروها را مي سازد،آنچه همهء ما را درين راستا باورمند و به هم پيوند مي دهد،نزديکي فکری،برداشت های واحد از وضع،تشابه و تطابق هدف ها است .

خوشبختانه در اين اواخر در کشورهالند نماينده گان برون مرزی کنگره ملي افغانستان،حزب متحدملي افغانستان،حزب آرمان مردم افغانستان،طرفداران نهضت ميهني و شماری از گرايشات و شخصيت های مستقل سياسي ميان خود نشست های دوستانه يي به عمل آوردند تا آغازگر و پايه گزار اين اتحاد باشند، که حرکت و گامي مهمي درين راستا است.

گرچه بسياری از نماينده گان از نهاد های سياسي  هنوز در آن شرکت ندارند،ولي طيف های مختلف را به حمايت از آن در بيرون و داخل برانگيخته و اميدواری به شکل گيری اتحاد گسترده از همه طرفداران دموکراسي و حاکميت ملي را باورمند ساخته است .اشتراک کننده گان براين امر مصمم اند که زمان برای ايجاد تفاهم،همکاری و سرانجام وسيعترين اتحاد ميان نيروهای ترقيخواه وطنپرست،از هر عقيده و گرايش فرا رسيده و چنين اقدامي بيش از هر وقت ديگر مورد حمايت ساير نيروهای سياسي و مردم قرار مي گيرد.

قابل ياددهاني است تدوير همچو نشست ها،جلسات مشترک،کنفرانس ها و سيمينارها که از جانب هر سازمان سياسي برای گفتمان بيشتر و برای دريافت و هماهنگ نمودن نقاط نظر مشترک تدوير يابد مورد تاييد و پشتيباني ما قرار دارد،زيرا برای نيل به توافق کلي مفيد و با ارزش محسوب مي گردد.

با موضوعات گفته شده ايجاد سازمان سياسي فراگير يک نياز و ضرورت عيني کشور است که در صورت تاسيس چنين ساختاری مي توان حکومات را وادار ساخت که از روش های نادرست اجتناب و در برابر مردم سالاران و حقوق بشر که خواست جامعه و مردم است،تن در دهند.البته تلاش برای ايجاد چنين سازمان در صورت طرح خطوطي که دربرگيرنده واقعيت های کشور و بازتاب آرمانهای طيفي از نيروهای سياسي،روشنفکران،نخبگان،آگاهان سياسي افغانستان باشد،مي تواند امکان پذير گردد و در امر بسيج و حرکت به سوی آينده خدمت کند.توجه بايد داشت که طرح در صورتي عامل و منبع اصلي برای بسيج عموم مي باشد که مناسبات عادلانه و دموکراتيک در بين نيروهای سياسي استقرار يابد،و نبايد هيچ سازماني،گروهي و يا حزبي در صدد چالش و کسب امتيازات باشد و يا در طرح خطوط دچار نگاه بدبينانه و موضعيگيری غيرواقعبينانه گردند که درين صورت مورد حمايت قرار نخواهد گرفت، و گام های که برداشته مي شود،در آنصورت شکنند بوده و متوقف خواهد شد،لذا لازم است با توجه به باريکي های اين مساله و درس اندوزی از تراژيدی چنددهه،امروز نسبت به هروقت ديگر همهء ما بايد به همکاری،کثرت گرايي فکری،سازماني اعتقاد پيدا کرده باشيم،زيرا جو سياسي ايجاد شده نيز ايجاب مي نمايد که برای گذار ازين مرحله به کمک و همکاری اتکاداشته باشيم .ما نمي توانيم کوتاه نظرانه همديگر را ناديده گرفته و يا به دشمني در مقابل هم برخيزيم.توقع اکثريت هم چه در خارج و در داخل نير اينست که آگاهان سياسي ونخبگان شالودهء چنان طرح و سازمان گردند که همه را بدور يک محور جمع نمايند.بناً بهتر است قبل از همه بالای توانمندی وهم پيوندی نيروهای جانبدار دموکراسي و عدالت اجتماعي يکبار ديگر انديشيد،زيرا يکي از ملزمات رسيدن به مسايل مطروحه اتحاد و انتخاب صحيح متحدين است .بايد اعتراف کرد که ما کمتر تجربهء همکاری و اتحاد فکری و عملي را به آزمايش گرفته ايم،اگر در مواردی هم دست يازيده ايم بنا بر عملکرد و عوامل مختلف پايدار نبوده است،اکنون بايد به اين نتيجه رسيده باشيم که اتحاد نيروها و بالاخره ايجاد سازمان ايجاب همکاری و شناخت بيشتر از همديگر را مي کند که خوشبختانه در اکثر موارد اين شناخت وجود دارد،البته باآنهم اين کار ساده نبوده و يک شبه صورت نمي پذيرد.

به اعتقاد من در مرحله اول لازم است نيروهای متجانس و همسو که در بسا مسايل برداشت و موضعيگيری واحد دارند به هم نزديک و طرح را در قالب يک سازمان فراگير بريزند،اما اين کار با اهداف که در برابر همه يي ما قرار دارد،به مفهوم نفي ديگران از اين پروسه نباشد.در مرحله دوم با ساير نهاد ها مي توان همکاری های سياسي در عرصه های مختلف را بوجود آورد،اين همکاری های متقابل،شناخت ها را عميق و اعتماد به همديگر را ايجاد مي نمايد که در صورت ادامه اين جريان زمينه های مساعد را برای سازمان فراگير ميسر و ممکن مي سازد.

معيار و شرط اين همکاری ها بايد پذيرش اصول مردم سالاری و موازين آن باشد.هرگاه به طيف های سياسي مختلف افغانستان چه در گذشته و حال نظر انداخته شود،گرايشات گوناگون خشن و راديکال،معتدل و دموکراتيک،ميانه رو مذهبي و تندرو مذهبي و غيره به نظر مي خورد و در صورتي که در ميان اين ها از طيف های مختلف ،اما معتقد به موازين دموکراسي و حقوق بشر با کنار گذاشتن اختلافات از طريق همکاری در يک خط در کنارهم قرار گيرند،مي توانند عناصر افراطي و ضد ترقي و پيشرفت را به انزوا بکشانند .اين مساله بخاطر آن طرح مي گردد که تا نهادينه شدن دموکراسي در جامعه سنتي و قبيلوی افغانستان راه طولاني و دشواری درپيش است .ازين رو هر نهادی،سازماني و گروهي که درين مسير گام بر مي دارد،بايد مورد توجه،همکاری و با اين جهت جلب و جمع گردد،همانقدر در وضعيت موجود با اهميت و ارزنده مي تواند باشد،مهم تر اينکه احساس اشتياق گفتمان در بين کته گوری های مختلف سياسي برای خود بيانگری و مشارکت ديده مي شود آنچه در اينجا با اهميت و قابل دقت است تحمل شنيدن انديشه ديگران،قدرت ديالوگ با اين رده ها وجستجو کردن زمينه های مشترک مي باشد،يقيناً اين رابطه ها و پيوندها مي تواند توافق عمومي را روی بسا مسايل تضمين و عرصه های مناسب را درجهت کارهای مشترک مهيا سازد.

کنون اين مساله مطرح مي گردد که چگونه و با کدام راه ها مي توان تفاهم،همکاری و اتحاد برای دموکراسي را شکل رسميت داد.

بايد مرزهای سوء تفاهم ميان طيف وسيع نيروهای سياسي را فرو ريختاند،اما پرسش اينجاست که چگونه ؟

مدت هاست که اگاهان سياسي و نخبگان بر نياز و ضرورت مبرم همکاری و اتحاد نيروهای سياسي جانبدار دموکراسي تاييد و تاکيد مي کنند.درين راستا مقالات و برنامه های ارائه شده،اينجا و آنجا ائتلاف و اتحادهای ناقص،نيم بند و ناکار آمد صورت گرفته است،اما آنچه اصلاً در سال های گذشته وجود نداشته و هنوز وجود ندارد،سازمان سياسي فراگير است که تجربه و انرژی ده ها شخصيت سياسي،گروه ها و سازمان های سياسي مختلف را که همگان طرفدار دموکراسي و در امر استقرار آن در کشور ذينفع اند،بدور آن هماهنگ و يک جا سازد.البته منشا و ريشه آن را مي توان به عوامل تاريخي،اجتماعي و سياسي جستجو کرد.نبايد فراموش کرد که هيچ محفل،حزب،سازمان و شخصيتي در جريان مبارزه خالي از اشتباه نبوده است،بناً نبايد خود را مبرا از همه چيز دانست و در برابر ديگران خرده گير بود و آنان را از حق همکاری و کار جمعي محروم ساخت و حذف کرد.            

اين کار به هيچ وجه منصفانه نبوده و شايسته نيست .اين دوستان که از دموکراسي و کثرت گرايي حرف مي زنند بايد توجه داشته باشندکه با اين موضعيگيری هنوز خود انها اسير فرهنگ حذف اند، و نتوانسته اند پلوراليزم سياسي را که مدارا و تحمل دگرانديشان و مخالفان است بپذيرند،من به اين باورم احزاب و جرياناتي که شايسته حذف باشند،در سير زمان با رای و ارادهء مردم کسي بخواهد و يا نخواهد حذف مي شود،هر راه و رسم ديگری غير ازين نه اصولي و نه دموکراتيک است .

تا زماني که همهء ما با اين تفکر حذف گرا در درون خود تعين تکليف  نکنيم،نمي توانيم با آنهايي که سد ترقي و پيشرفت اند تعين تکليف نماييم ،به همين ترتيب بعضي ها وقتي از سازمان و نهادی تازه بنياد و شخصيتي سخن در ميان مي آيد،بدون درنظرداشت پيوند،اهميت و تاثيرات آن در جامعه فوراً نقاط اختلافات،مرزهای عقيدتي را از ديدگاه خود متبارز و برجسته مي سازند،و در حقيقت وجوه مشترک و منافع جمعي را در بسا مسايل ناديده گرفته و به فراموشي مي سپارند،و يا به حرف معروف ديگران را به آساني قبول و تحمل نمي کنند،ارزش ها و اعتبار هم را نفي و يا کم بها مي دهند،خود محوری،تنگ نظری سازماني و فرکسيوني را ترجيع مي دهند که در نتيجه،ترديدها و دوری ها را بار مي آورند و راه را بر همکاری وهمدلي ها مي بندد،بياييد صادقانه اعتراف کنيم که اين ضعف ها واقعيت داشته و يکي از موانع شکل گيری اتحاد و در نهايت سازمان سياسي فراگير است.

من بدين باورم که مرزها و تمايزات عقيدتي،ايديالوژيک و گروهي در ميان طيف وسيع جانبداران دموکراسي يک واقعيت انکار ناپذير اند و برای رشد و تکامل جامعه لازم اند،اما هرگرايش وسازمان مردم گرا در فردای افغانستان بايست اصول مردم سالاری را بپذيرد،در نتيجه کثرت گرا است و بايد همين اصل کثرت گرايي را نخست برای عضويت در سازمان سياسي فراگير بپذيرد،بخاطری که گذار از وضع موجود مهمترين تحول در چرخش کشور است،اين گذار بسيار فراتر از مرزهای ايديالوژيک،عقيدتي و منافع سازماني،گروهي،قومي و منطقوی است .آنهايي که اين پرنسيپ را نمي پذيرند در حقيقت قبول کنيم که هنوز هم نطفه های فرکسيوني تماميت گرايي و محور گرايي را با خود حمل مي کنند و معلوم نيست که فردا برای پذيرش آزادی ديگران باشد.

عده يي هم بر اين عقيده اند که آغاز اتحاد نيروهای سياسي بايد در بارهء دو فکتور عمده مساله همياری های استراتيژيکي امريکا و حضور نظامي آن در افغانستان و ملي ساختن قدرت سياسي در کشور،سياست روشن و شفاف وجود داشته باشد،تا تعريف دقيق ازين مساله صورت نگيرد،اقدام عملي برای سازمان سياسي بطي و کند خواهد بود،دريافت راه حل منطقي مساله ملي موضوع حل ارگان های قدرت در محلات،تاکيد بر استقلال کاری مي تواند يکي از پرجاذبه ترين راه ها برای اتحاد و همگرايي باشد.

استدلال مي گردد که دموکراسي و عدالت اجتماعي دو عنصر لازم و ملزوم يکديگر اند و يکي بدون ديگری قابل تحقق و تصور نيست،گفته مي شود که در بحث عدالت اجتماعي،اظهار نظريات و شيوه های برخورد،روشن و همسان نيست و راه پايان دادن به انقطاب های ملي و منطقوی بوجود آمده،طرح نمي گردد،اين مساله باعث گرديده که اهداف و مفهوم دموکراسي را مخدوش و بي اهميت نموده است،اساساً آگاهان سياسي بايد مطابق به خواست های جديد جنبش گام بردارند، و شکل قابل تحقق دموکراسي را جستجو نمايند،ديگر نمي توان بر انديشه ها و يا بنيادهای ديروزی که دموکراسي را از موضع طبقاتي مطرح مي نمودند،در يک پروسه کار کرد. دموکراسي قابل قبول برای مردمان افغانستان بدون مشارکت ملي نمي تواند پايدارباقي بماند.

طوری که ديده مي شود تعدادی از روشنفکران موسوم به مجاهدين نيز ديگر سالها است دنبال برنامه و مردم ديروزی نيستند و نگرش ديگری نسبت به قدرت سياسي پيدا کرده اند.روند پيوستن اين گرايش ها به طرفداری از مردم سالاری پديدهء تازه و قابل توجه است،اين موضعيگيری در ديدگاه آنها خود محصول شرايط و وضع جديد افغانستان است،که بايد به آن توجه مسولانه نموده برای اينکه روی آوری آنها نه تنها حقانيت راه دموکراسي را به اثبات مي رساند،بلکه مرزبندی و دوری آنان پايه های بنيادگرايان اسلامي را که در بحران درون تنظيمي قرار دارند،لرزان تر مي کند،برعکس نيروی محرک جنبش مردم سالاری را نيرومند تر مي گرداند و در نتيجه تحولاتي را که برای گذار ضرور است،شتاب و سرعت مي بخشيد .

اعتقاد و باور من اينست که هرگاه،روشنفکران،صاحبان انديشه سياسي تصميم بگيرند در هر جايي که هستند مي توانند منشاء برکت های برای رشد و تعالي دموکراسي،حاکميت ملي و عدالت اجتماعي به مردم افغانستان گردند.اين امال پاک زماني تحقق مي ياید که همه با خروج از خيمه های تنگ گروهي،فرکسيوني،سازماني و قومي به ايجاد يک سازمان فراگير بي انديشند و لزوم ايجاد آن را در يک طيف وسيع شامل و از نيروهای سياسي چپ گرفته تا دموکرات ها،وطنپرستان،روشنفکران،شخصيت های با اعتبار مردمي،استعدادهای سرشناس و بي نام و نشان اولين مرحله اين استراتيژی باشد.و طرح برناموی را در کوتاه مدت و دراز مدت با حفظ نظريات اپوزيسيوني و معيارهای پشتيباني مشخص کند،بويژه سياست مشخص خود را در اوضاع و احوال کنوني و پيشبيني هايي که در آينده صورت مي گيرد معين سازد.

طوری که معلوم است بزرگترين ضعف نيروهای ترقيخواه،پراگنده گي و ناهماهنگي اين جريانات اختلاف بالای استراتيژی،از جمله يکي هم عدم طرح روشن،شفاف در مورد حل مسله ملي در افغانستان که بعضي ها از پذيرش آن هراس دارند،تشکيل مي دهد.حقيقتاً امروز نسبت به هر مساله ديگر،مسله ملي بر امر ساختار و قدرت به يکي از موضوعات حاد و داغ تبديل گرديده است وتجربه هم نشان داد که فاکتورها و امتيازات قومي به ثبات و وحدت ملي آسيب مي رساند،آنچناني که شَيرازه های حاکميت سياسي از هم پاشيده است .شوربختانه بعضي از آگاهان سياسي نيز به طرح و دريافت حل منطقي آن از خود جسارت نشان نمي دهند،با عام گويي ها و کلي گويي ها از طرح واقعي اين مساله طفره مي روند.حقيقت اينست که تا آواني که مسله ملي در افغانستان راه حل اصولي و دموکراتيک خود را نيابد،شعارهای چون وحدت ملي وتفاهم ملي بي معني و ميان تهي است و حل اين مساله هم به هيچ وجه برپايه ديدگاه های شونيستي،ناسيوناليستي و حتا بر بستر نيات نيک اراده گرايانه ايديالوژيکي امکان پذير نيست .

به مفکوره من با توجه و قبول واقعيت ها و با برخورد منطقي در موضوع ساختار سياسي قدرت،اين مساله مي تواند راه حل دموکراتيک خود را بيابد،ميزان صداقت،مومن بودن هر نظام سياسي،هر جريان سياسي با برخورد آنها به اين مساله پيوند دارد.لذا ارائه سياست صريح و روشن درين رابطه و مبارزه در جهت تحقق آن در عمل در چارچوب يک چوکات فکری از اهميت ويژهء برخوردار است.

از آنجايي که شکل گيری يک سازمان سياسي فراگير با توجه به تنوع سليقه های موجود در داخل و خارج کشور،توافق حول يک استراتيژی سخت مي نمايد،از سويي هم تعين استراتيژی مشخص همواره به شرايط مشخص جامعه افغانستان،حاکميت،رابطه مردم و دولت،وضعيت و توان نيروهای ترقيخواه و شرايط جهاني و منطقه يي مربوط و بستگي دارد.لذا بهتر خواهد بود با درنظرداشت ويژه گي های اصلي شرايط کنوني،در گام اول توافق حول يک برنامه حداقل به جای توافقات حول يک برنامه حداکثر برمبنای کار قرار گيرد،يقيناً توافقات حاصل شده بالای آن به اهداف دراز مدت خدمت مي نمايد.درين صورت نقاط اشتراک فراوان بين نيروها برای شکل گيری سازمان سياسي در آينده وجود خواهد داشت .

اگر چنين شود،مي توان اميدوار بود که مبارزه اساسي و ريشه دار پي ريزی و يک حرکت سياسي فعال بوجود مي آيد،مبارزه سياسي نيروهای ترقيخواه در مقابل بنيادگرايان اسلامي پيچيده و طولاني است که بايد آگاهانه،متحدانه با خرد و عقل جمعي گام برداشت ./

 

منتشره شماره چهارم سال سوم ماهنامه مشعل  چاپ هالند

 


بالا
 
بازگشت