نجيب الله ضيا رحمان

  جبههُ  متحد:    

درس هاي تلخ و اميد هاي مبهم

 

شرايط ايجاد

گويند : تاريخ شرح و تحليل رويدادها است . پس تاريخ سرگذشت هر رويداد، حوادث و عمل كرد ها و دست آورد هاي هر فرد و ملت را چه نيك و چه بد و با هر درجه اهميت آن، در حافظه خود ثبت ميكند تا باز گو كننده  آن حوادث برای نسل های بعدی باشد. خوشا بر مردمانی، كه تاريخ  شان را عقلي و منطقي با واقعيت هاي عيني جامعه شان به نگارش درآورده اند و سرنوشت هاي شخصی بازيگران را، مطابق سهم شان در حوادث درج نموده  و در بررسی اين شخصيت سياسی يا آن رويداد تاريخی، تا حد« انتخابی » و « گزينشی » عمل نکرده  اند. چون در جامعه فرا تر از منافع شخصي يا مصالح قومي، حقايق و ارزش هاي عمومي موجود است كه از آنها بايد تعريف كرد. حتي اگر اين حقايق خلاف منافع شخصي و يا گروهی باشد.

 به‌همين منظور ما بايد خود را از اسارت چنين تاريخ‌های انتخابي و احساساتي آزاد كنيم و با ديد منصفانه به رويدادها و حوادث تاريخی كشور خود نگاه كنيم و واقعيت‌های تاريخی و سياسی را همان گونه كه بوده و هستند، اراُئه نمايم. آنگاه در قبال هزاران واقعيات ناگفته و يا تحريف شده، در مي يابيم كه علت و ضرورت ايجاد جبهه متحد ملي براي چه وبر بنای نيازمندی های كدام شرايط بوده است؟

بدون شك حافظه تاريخى مردم افغانستان به مراتب بيشتراز سايرمردم کشورهای منطقه در سده اخير، شاهد فراز و نشيب هاى سياسى بوده است. در فراز و نشيب اين مصيبت ها بايد در تحليل و ارزيابي تداوم فاجعه پرداخت، كه با كودتاي هفت ثورسال1357 آغازشد و به تجاوز اتحاد شوروي سابق به حريم مقدس كشور ما انجاميد و بعداز شكست ارتش سرخ، با جنگ هاي داخلي ادامه يافت و با تسلط و توحش طالبي به اوج خود رسيد.

آن روزی که  طالبان ده ها هزار خانواده شمال کابل را جبراً اخراج کردند و آن سرزمين را به شيوه چنگيزي ويران نمودند وهر جا كه انسان يافتند كشتند و كوچاندند و حتي به تاك و تاكستان هاي ان مردم رحم نکرده وآنها را از بيخ وبن بر كندند...

 هنگاميكه در باميان به شيوه امير عبدالر حماني دست به قتل عام يا زيدند و براي عرب های ولگرد، ناموس فروشي اختيار كردند...

 در آن روز ئيكه( 8 اگست1998) کابوس قتل عام 8000 نفر حين ورود اين  آدم کشان ، به مزار شريف صورت گرفت كه سوار بر لاري ها و پيكب ها و با ماشيندار های شان به طرف اهالي آتش کشودند و مرد ها، زنها و كودكان را در خانه ها و سرك ها تيرباران نموده و حتی بيماران را در بستر مريضي شان در شفاخانه ها به قتل رساندند...

ويا اين قاتلان در موقع عقب نشيني از ولسوالي قيصار ولايت فارياب در جنوري 1998 ميلادی، بيشتر از 600 نفر غير نظامي اعم از كودكان زنان و مردان را تير باران كردند و چشمان كشته شدگان را با برچه های اسلحه از حدقه بيرون كشيدند...،

 زمانيكه قيام در سرتاسر شمال نضج گرفت و تمام شهر ها و ولايات افغانستان از تير بند تركستان گرفته تا تالقان دوباره به آزادی نايل آمد و به تاريخ 7 جوزا 1376 به وسيلهُ مردم  ولايات بلخ و فارياب 5000 طالب اسير و 1500طالب كشته شد. در همين برهه بود که سران آخرين پايگاه های مقاومت با لاخص جبهات شمال کشور، به فكر ايجاد يك جبهه قوي مشترك عليه  نيرو های غاصب و حاميان خارجي شان گرديدند، كه تولد آن به تاريخ 12جوزا1376 خورشيدی به عنوان : جبهه متحد اسلامي و ملي براي نجات افغانستان صورت گرفت.

 درسهای تلخ

بعد ازتاسيس جبهه متحد براي نجات افغانستان مردم اميد وار بودند كه با عمليات هاي يك پارچه نظامي  سيطره وحشت طالبان از افغانستان بر چيده خواهد شد. اما با تاسف اسماعيل خان اسير شد( گرچه در زمان قدر تش به هرات به همين قانع بود که برقسمت اعظم غرب افغانستان حکم مي راند و اين به معنی نبودن علاقه زياد به تحولات در کابل محسوب می گرديد ) در حاليكه آزادی افغانستان و حاكميت خود افغان ها به كشور شان هدف اصلي احمد شاه مسعود را تشکيل مي داد،  مقصد جنرال  دوستم از جنگيدن دفاع از مردمان ولايات شمال كشور و رهايي آنها ازاسارت طالبان و اعاده حقوق شان بود. استاد کريم  خليلي هزاره جات را حفاظت كرد و محقق چشم طعمه به مزار شريف دوخت وبا ورود نيرو هاي غير ضروري وضعيت را در آن شهر متشنج ساخت. بدين وسيله مشكل ديگري در آن زمان براي رهبري جبهه متحد خلق گرديد، كه اشتباهي بود جبران ناپذير.

 در طول تاريخ پر از حوادث كشور ما، حكومت هاي دست نشانده از شاه شجاع گرفته تا كنون، آمده و رفته اند و اين حكومتها نه عوام مارا درک کرده اند و نه هم خواص  مارا .... اما بار ها   به آمال ملي  مردمان غيور  كشور ما، كه آرزويی جز آزاد زيستن نداشته اند، خيانت كرده اند.  با وجود چنين تجر به  از تاريخ و عملکرد هاي دولت هاي دست نشانده   و زودگذر درافغانستان،هميش وحدت با نيروي هاي تازه ظهور و بي بنياد، جايگزين وحدت با مردمان ستمديده ما شده است. مثلا" از اين واقعيت نمي توان انكار كرد، كه نيروهاي جهبه متحد در ائتلاف با امريكا، حكومت فعلي را به قدرت رساندند و آقاي كرزي را تا مقام رياست كشور ياري و حمايت نظامي كردند. بعد ها رييس كرزي با تيم تحميل شده اش  بر مردم افغانستان، توانست با كنار زدن و شكستن جبهه متحد، توافق نسبي ملي و هواداراني هم در سطح كشور و منطقه به دست بيآورد ومردماني را كه سابقه طولاني مقاومت عليه ستمگران ملي و پيشبرد مبارزه  بر ضد هرگونه تجاوز خارجي و بي عدالتي هاي داخلي داشته اند، به نام جنگسالار سرکوب كند.

در ابتداي سقوط طالبان، بعضي از رهبران جبهه متحد به اين پندار بودند که، سيطره كامل بر قدرت را به دست آورده اند و با اين تصور مسووليت خويش را در مقابل مردم، پايان‌ يافته تلقي كرده و در سايهء گويا  " برادر بزرگ! "، بدون در نظر داشت حق و حضور اقوام ديگر،  تنها به فکرحاکميت و سيطره حکومت و تقويت خود شدند و با تمام امکانات از تيم كرزي حمايت نمودند و آقاي كرزي براي گرفتن قدرت مطلق، هويت قومي را بر هويت انساني ديگر شهروندان كشور ترجيح داد و با بي‌توجهي وبی اعتنايی تمام به خواسته هاي مردم، رهبران جبهه را از صحنه  كنار زد .

گرچه سران جبهه متحد - كه عمدتا ديدگاه و تمايلاتی برای مشاركت ملي و سهيم شدن همه مليت ها واقوام در قدرت داشتند- ولي بدون تحليل استراتيژی سياست امريكا، عجولانه به مسيري گام نهادند، كه متاسفانه  لغزيدند. اين خطا به نفع سياستهای آمريكا و دست پرورده هايش در مورد افغانستان تمام شد.‏ آنها به عوض درك و شناخت  ماهيت روند سياسي براي مليت ها در كشور، براي وفا داري به تيم كرزي ، از يك ديگر سبقت جسته و ازقول وقرار به كرزي دم زدند و نا آگاهانه در آن زمان از سناريوهاى پشت پرده حمايت كردند كه براي حكومت مطلوب آمريكايى ها در حال اجرا بود و به تخريب صفوف جبهه متحد و تقويت آراي رئيس جمهور کنونی تمام گرديد.

اكنون بيشتر ازچهار سال از آن زمان مي‌گذرد و  فضاي سياسي حاكم بر افغانستان تغييرات نسبتاً وسيعي را به خود ديده و تجربه‌هايي را از سرگذرانده‌است. ظهور احزاب سياسي جديد با اهداف و مرام هاي مختلف، ايجاد و توسعه رسانه هاي خبري و آزادي هاي نسبي بيان و بالاخره مبارزات انتخاباتي، سبب ايجاد شفافيت‌هاي زيادي در حوزه‌ي سياست و جناح‌هاي سياسي كشور شده و مردم از ديدگاه‌ها و برنامه‌ هاي اين جناح‌ها و گروه‌ ها شناخت دقيق‌ تري به دست آورده‌، باوجود فشار هاي سياسي ، نظامي از فضاي ايجاد شده پس از سقوط طالبان بهره‌هاي نسبي بردند و به فهم دقيق ‌تر واقعيت‌ هاي خويش پرداختند، آزادانه ‌تر در مورد خود و خواسته‌هاي ‌شان اقدام كردند و از مشاركت سياسي، رفع تبعيض‌هاي قومي و مذهبي حرف زده و به مطالبه‌ي سهم خود از قدرت پرداختند.

  بهر حال كشور  ما در حال گذار است .گذار از فضا ی نظامي به فضاي سياسي، از ديارباج گيري ازملت، به ديار راي گيري از ملت. از برداشت و تخيل اكثريت نمايي به برداشت و اعتراف ديگران و بالاخره از يک الگوی زندگي به الگوهاي ديگر . در چنين شرايط  با چه برنامه ها به حضور ملت قرار خواهيم گرفت؟ باز تك روي ها و تك انديشي ها يا متحدانه به يك جبهه.

انتخابات

رهبران جبهه متحد ملي با وجود تجربه هاي طولاني از نيرنگ هاي سياسي، اين مسالهء مهم را درك نكردند، كه تيمي را كه حمايت ميكنند، متشكل از همان اشخاص و گروه هايي اند كه هرگز در پايمال نمودن حقوق ديگران ترديد بخود راه نداده اند. همچنان اين رهبران نتوانستند در برابرآقاي كرزى و هوادارانش هماهنگ عمل نمايند و اين امر بيش ازهر چيزى بيانگر آشفتگى در بدنه جبهه متحد بود. پس از تصويب قانون اساسى كه منجر به تثبيت اقتدار كرزى گرديد، رهبران جبهه متذکره بيشتر به اقدامات و تلاش هاى انفرادى روى آوردند. گفته ميشود: استاد ربانى كه بايد رقيب بالقوه حامد كرزى در انتخابات رياست جمهورى مي بود، با كرزى بر سر به دست آوردن رياست پارلمان آينده افغانستان به توافق رسيد. استاد خليلى را كرزى با حفظ پست معاونت رياست جمهورى قناعت داد. جنرال  فهيم در ابتداى روى كار آمدن حكومت كرزى به كمك قدرت نظامى اش عملاً كابينه دولت موقت را اداره مى كرد و به حرفهاي كرزي بازي خورد وبه گفته مولاناي بزرگ بلخ (... باز ماند از اصل خويش).به زودي بسيارى از مؤلفه هايى را كه اقتدارش را شكل مى داد، از دست داد ( بازجويد روزگار وصل خويش) و حتي به عنوان جانشين مسعود نتوانست يكپارچگى جمعيت را حفظ كند و به خاطر حفظ پست معاونت رياست جمهورى در دوره آينده با كرزى كنار آمد. تنها جنرال دوستم، قانوني و محقق به مبارزات انتخاباتي شان در مقابل كرزي ادامه دادند كه نتايج قبل از انتخابات براي هركسي كه قضاياي افغانستان را ازنزديك تعقيب ميكردند، معلوم ومشخص بود.

مبارزات انتخاباتي به اساس تاريخ تعيين شده آغاز گرديد و در آن روز ها براي نخستين بار مردم افغانستان مورد توجه سياست پيشگان كشورخود قرار گرفته، براي بهره‌ برداري‌ هاي سياسي از اين ملت تعريفها وتمجيد ها صورت گرفت و در آن مقطع، فرصت‌هايي كه گويا براي انتخاب كردن در اختيار مردم قرار گرفته بود، مردم شريف و نجيب ما به فكر آنكه، پس از سالها رئيس جمهور كشور خود را با آراى مستقيم خود انتخاب ميكنند، بي خبراز اينكه از رأي شان استفاده ابزاري صورت مي گرفت و حضور ويتريني و نمايشي در سرنوشت خويش داشتند و در آن معركه‌ مهمترين موضوع اين بود كه نظام سياسى ـ حكومت مطلوب آمريكايى  هابايد جاى انتخاب واقعى مردم را مي گرفت؛ لذا منافع ايالات متحده آمريکا فراسوي آراي مردم ما قرار داشت.

حامد كرزى در استراتژى انتخاباتى خويش دو تاكتيك را بسيار زيركانه و ماهرانه پيش برد:

 يكي : جلب حداكثر آراى پشتون  ها  . دومي: تقسيم آراى نامزدهاى ساير اقوام و جريانات سياسى.
در ارتباط به تاكتيك اولي: نخستين دست نشانده امريكايي ها از سياست آخرين دست نشانده روس ها استفاده كرد و با اعلام عفو عمومى مصالحه ملي را براى جلب به اصطلاح عناصر ميانه  رو طالبان؟! و حزب اسلامى آغاز نموده بمباران مناطق جنوب و جنوب غرب كشور را - كه در آن هنگام از سوى طيارات جنگي آمريكاييها به خاطر مبارزه با طالبان و القاعده صورت مى گرفت- متوقف كرد تا نه تنها فضاى عمومى در آن مناطق عليه كرزى تحريك نشود، بلكه آغوش آشتي ملي را به سوي مخالفان همنژاد خويش بازكرد.
  تاكتيك دومي: تلاش كرزى در آستانه انتخابات ايجاد اختلاف و انشعاب در بين جبهه متحد بود،  خيلي موفقانه اجرا شد، كه چندين كانديد از يك جبهه عليه وي بود. براى جلوگيرى از پيروزي  نامزدهاى جبهه متحد، از شهرت شهيد احمدشاه مسعود براي   جلب همكارى استاد ربانى و احمد ضيا مسعود  استفاده كرد. ضمن حذف عملى مارشال فهيم احمد ضيا مسعود را به عنوان معاون اول خود تعيين كرد تا از امكانات وي، به نفع خوداستفاده كند.

 فهيم خان اگرچه پس از شهادت مسعود به فرماندهى ائتلاف شمال برگزيده شد، اما هنگامى كه دولت جديد شكل گرفت حاضر شد براى به دست  آوردن سمت معاونيت كرزى به متلاشي شدن جبهه متحد- كه به خون بهاي هزاران انسان ايجاد شده بود-  تن دهد و كرزي از ائتلاف فهيم  براى حاشيه نشين كردن ساير رهبران جبهه متحدملي بهره گيرى كرد و سپس،  او را كنار گذاشت و همسنگران او را جنگ سالار خوانده از دايره قدرت حذف كرد.
همچنان عزل جنرال دوستم ازولايات شمال واسماعيل خان از ولايت هرات، به كرزى اين فرصت را داد كه به ولايات شمال و غرب نه به عنوان كانون مهم مخالفان و رقباى انتخاباتى خود، بلكه به عنوان حوزه هاي نفوذ خود نگاه كند.

 ائتلاف مجدد

  در آخرين روزهايی که کمپاين گزينش رييس مجلس نمايندگان دو حزب منشعب شده ازجمعيت اسلامی افغانستان، دو باره به آغوش جمعيت برگشته و با پشتواني ديگر اعضائي جبهه متحد باعث پيروزی آقای قانوني به حيث رئيس مجلس نمايندگان  افغانستان گرديد.     

پيروزي آقاي قانونی در مقام رياست مجلس نمايندگان با وجود تلاش های مخفيانه کرزی جهت به پيروزی رسانيدن آقای سياف به معاونيت آقای محقق- كه از چندی قبل از انتخابات ادامه داشت محصول اتفاق، و اتحاد گروه های سياسی، قومی، مذهبی و فرهنگی كشور بود- نشان داد که موازنه قدرت ميان نهادي داخل كشور، وضعيت رواني افراد جامعه و ميزان ريشه دواندن حق طلبي ديگر تغيير يافته و وزن به اصطلاح " اقليت ها" در محيط سياسي كشوراز آنچه كه رقم زده ميشد، بالابوده است. هنوز هم اگر كساني به اين تحولات توجه نداشته باشند در آينده با مشكلات ديروزي كشور همچنان دست به گريبان خواهند شد. روش منطقي آن است كه به حقوق يكديگر احترام گذاشته شود و موجوديت ديگران را در چار چوبه جغرافيای افغانستان پذيرفته آيد و   حقوق شهروندان گوناگون كشور را محترم شمرده شود و روشنفكران همهء  اقوام مورد توجه قرار داده شده و ارزيابي گردد كه چگونه مى توان ا ين نيروي اجتماعى را - به جاى اينكه مجدداً به نيروي پرهزينه و ضد توسعه بدل شود - به نيرو ى سازنده و توسعه يابنده، تبديل كرد. در غيرآن مقاومت هاى گوناگون اجتماعى مردم مثل گذشته مى توانند به جنبش هايى تبديل شوند، كه در آينده ثبات كشور را مجدداُ زير سوال برند.
درطول سال هاي گذشته هرگاه چنين توافقات بين گروه هاي مختلف جبهه به وجود آمده
 و اتحاد تازه ای تشكيل گرديده، نگراني و اضطراب نيز در چشمان مردم لانه كرده است، سرانجام تشكيل اين حلقه ها به كجا مي انجامد، و چه معامله اي سرنوشت مردم را سمت و سو مي بخشد و مسير آينده ي آنها را تعيين مي كند؟ اين نگراني ها از آنجا تشديد مي شد كه هدف از چنين توافقات، هرگز فهم و درك مساله تساوي حقوق مليت ها نبوده است، بلكه به دست آوردن امتياز بيشتربه نفع شخصي و گروهي بوده است.

نيروهاي جبهه متحد بيش ازهروقت ديگر بايد صفوف خود را هر چه بيشتر فشرده تر کنند و با كنار گذاشتن مسايل قومي، تمامي امکانات ملي و بين المللي را به کار گيرند و براي انتقال قدرت به نمايندگان راستين مردم و استقرارحاكميت ملي و قانوني را ه را هموار نمايند. بايد به تمامي آن کساني که در سياسـت هاي بين الملل نقش دارند، تفهيم شود که هر نوع راه حل،  جز اشتراك و سهيم بودن تمام مليت هاي ساكن در كشور ما در قدرت، اشتباه بوده و نبايد تكرار شود و براي محو كامل سيستم تك مليتي - كه خلاف مصالح ملت و ميهن ما است - دست به كار شده، كشور را از شر بي امنيتي، تروريزم و قاچاق مواد مخدر بايد نجات داد. از همين اكنون فعاليت پارلمان بايد بديل حکومت کنوني باشد، به همين سبب از همه آن کساني که آرزوي  دمکراسي و آزادي و عدالت اجتماعي براي مردم افغانستان را دارند، به سوی ارائه خواسـت هاي ملي دعوت صورت بگيرد، تا  به تركيب حكومت از ميان نيروها و انسان هاي فرهيخته ملي و ميهني انتخاب گردند .

  آينده مبهم

  مهم ترين گرايش سياسي اي که شيرازه جامعه ما را در دو سده ء اخير تهديد نموده و در گرداب بحران هاي عميق سياسي، اقتصادي و اجتماعي فرو برده است ، همانا : ناسيوناليسم قومي است. اين گرايش سياسي از نظرفکري ضعيف و از لحاظ تشکيلاتي نامنسجم بوده، اما اين ضعف ها توانسته اند قشر آزاديخواه و مترقي جامعه را از پتانسيل مخرب و غيرانساني اين تفکر غافل كرده، حركت هاي تجدد خواهي و ترقي طلبي را به خاك و خون بكشد .همين سياست هاي قبيله گرايی در طول تاريخ "افغانستان" مانع عمده به ثمر رسيدن كوششها و تلاشهاي مردم قهرمان ما با آن همه رشادت و ايثار و خون های زيادی كه براي دست يابي به جامعه مترقي ومتمدن انساني پرداخته اند، شده است. ازاين درسهاي تلخ گذشته بايد آموخت و اين درسها را در افغانستان بايستي جمع بندي نمودو ازتجارب بايد استفاده موثر كرد.به راي مردم بايد حرمت گذاشت و اعتماد مردم را نسبت به عملكردهاي خويش وسعت بخشيد؛ تا نسبت به مسائل مهم سياسي حساسيت نشان دهند و صداي شان راعليه هر شكلي از ستم - كه بر اقشار مختلف مردم درجامعه ما اعمال ميشود- بلندكنند و بالآخره براي تشكيل وايجاد سيستمی  با قاعده هاي وسيع و اشتراك همه گاني مبارزه نمايند .

نقد را بايد پذيرفت تادانسته  شود که آنچه ما مي خواستيم چقدر محقق شد و چقدر نه. با شجاعت ناكامي‌ها را موشكافي بايد كرد. دراين چار سال گذشته كارهاي كه انجام شده است ، بسياري از لحاظ روند سياسي رضايت ‌بخش نبوده است . بايد قبول كرد تك روي ها و تك انديشي ها - كه غرور فردي را در قبال داشت - كار آمد جبهه را زير سوال برد و مردم امروز با ترديد به اين جبهه مينگرند. چون به خون بهايي مردم، حكومت را بر پاكردند و بعد عدالت را از آن گدائي.

بي عدالتي در مسايل ملي موجود در چهارچوب كشورما تحت سلطه تك قومي، بافته شده است. به همين جهت نميتوان آنرا در روندي مجزا و مجرد از حل مسا له ملي فراگير شرايط كنوني، كه عبارت است ازناديده گرفتن حقوق ديگر ملتيهاي ساكن كشور مان توسط اين حاكمان قبيله گرا ، حل كرد. اين موضوع مهم ملي را مانند ديگر مسائل، بايستي از طريق يك جبهه متحد واقعي متشكل از تمام اقوام كشور حل كرد . اين جبهه  بايستي توسط يك برنامه عمومي  و با هدف نهائي و دورنماي آن هدايت شود ـ يعني به  مثابه يك گام در گذار به افغانستان بدون تعبيض وتعصب .

 اگراعضاي جبهه متحد -  كه داراي شايستگي مقامت ملي  در برابر هر تجاوز بودند - اکنون با تجربه  و آموزش از گذشته در روند سياسي جاري كشور و در برابرهر گونه چالش های بزرگ و حتي پيچيده ، متحد نشوند وبا يك برنامه عمومي و يك رهبري واحد وارد صحنه سياسي كشور نگردند، همچو سالهاي گذشته در حاشيه ء حكومت باقي خواهند ماند وحاكميت ديگران را منحيث شهروندان درجه دو كشورتماشاخواهند كرد.

 


بالا
 
بازگشت