نجيب الله عظيمي

المان

قسمت اول:

چگونگي انكشاف حوادث در دهه هاي ٧٠  و بعد از آن در افغانستان

 

هموطنان عزيز!

مطالبي را يكه مي خواهيم اكنون غرض مطالعه مجدد هموطنان عزيز به دست نشر به سپارم، آنست كه چند سال قبل من آن را با زحمات فراوان تحرير و شخصآ غرض مطالعه بعضي از دوستان و هم رزمان قبلي ارسال نمودم، با آنكه در آنروزها در باره اين مطالب عكس العملها و قضاوتهاي گوناگون گرديده و به گوشم رسيد. ولي با آن همه صادقانه بايد گفت، كه ازهمان اوايل و حتا ازهمان روزها در سر تا سر اين نوشته به جُز از باز نگري و باز سازي در مسايل نظامي و سياسي كشور كدام هدفي ديگر تعقيب نه گرديده بود.

به هرصورت اكنون ديگر بعد از گذشت چندين سال ضرورت آنرا مي بينم، كه دوباره به گفته بعضي از منتقدين آن " قلم فرسايي" را درمجموع با حفظ محتواي اولي اش و يك كمي ازدياد غرض مطالعه مزيد و قضاوت مجدد همه هموطنان عزيز تقديم بدارم.

اميدوارم كه اينبار هموطنان عزيز و چيز فهم، حرف ها، سخنان، قضاوت ها و مطالبات گنجانيده شده در اين جر و بحث ها و عميق فرو رفتن ها را در مسايل نظامي و سياسي كشور، بازهم بدبينانه و يك جانبه ندانسته و با مطالعه دقيق و روشن بينانه آن كنجكاوي ها، نكته هاي آموزنده و سازنده را در آنها دريافته و بالاي محتواي عمومي آن، قضاوت هاي دوستانه، دور انديشانه و روشن بينانه شانرا نمايند.

دوستان عزيز!

باوجوديكه تاكنون آثار، يادداشتها، مقالات و تحليلهاي گوناگون ذريعه نويسنده گان (داخلي و خارجي) در داخل و خارج كشوري ما پيرامون حوادث آن زمان،يعني دهه هاي ٧٠ و بعد از آن تحرير يافته و هريك از نويسنده گان و تحليلگران، حوادث آنزمان ها را به زعم خود مورد مطالعه و تدقيق قرار داده اند، ولي هنوز هم به صورت كُل گفته مي توانيم، كه همه چيزها در باره آن روز ها گفته نه شده اند. 

هستند هنوز موضوعات، كه در آرشيف هاي مُختلف ادارت استخباراتي كشور هاي ذيعلاقه قيد بوده و صرف  بعد از چندين دهه بيرون ريخته خواهند شد. با وجودي آنهمه عدم افشا گريها از جانب اين و يا آن كشوري ذيدخل در قضاياي آنروزي افغانستان، اينجا و آنجا اثر و يادداشتي از افراد و اشخاص به دست انسان مي افتد، كه نه تنها انسان را به آن وا مي دارد، كه بالاي بسياري از حوادث و قضاياي آن روز ها به شك و ترديد نگاه نمايد، بلكه طوري ديگري انديشيده و حتا قضاوتهاي ديگري بالاي آنها نمايد.

 به هر صورت اگر در اين رجوعي كنج كاوانه يك افغان و تحرير چند سطري مُختصر در باره آنروز ها چيزي جديد تري را يافته نه توانيم، حداقل نظري افغان را در خواهيم  يافت، كه در آنروز ها هنوز متعلم يكي از مكاتب آن كشور بوده و در يكي از چوكي هاي آن مي نشسته و مصروف فرا گيري علم و تحصيل آن بوده. جواني كه نه تنها علاقه فراوان به سرنوشت نظامي و سياسي كشوري خود داشته، بلكه انكشاف حوادث آنرا نيز در آنروز ها با دلچسپي فراوان تعقيب مي نموده است. 

اگر كمي به عقب رفته و تاريخ مبارزات روشنفكران افغان را مُختصرآ به ارزيابي به گريم مي توانيم به گويم، كه روشن فكران افغانستان نيز مانند روشن انديشان و وطنپرستان ساير كشور هاي جهان راه  تكامل  مستقلانه خود را با در نظر داشت، عنعنات پسنديده ملي مردم افغانستان طي نموده و با تحمل مشكلات فراوان آنرا مردانه وار پيموده اند.(جنبيش هاي اول و دوم مشروطه خواهي و بعد از آن)

طوريكه تاريخ مبارزات آزادي خواهانه افغانها نشان مي دهند، مبارزان افغان نيز بعد از بلند گرديدن شُعارهاي گوناگون چون(جهاد غرض راندن بيگانه گان، استرداد استقلال و آزادي افغانستان) و غيره در صف اول مبارزه آن قرار گرفته و كار نامه هاي بُزرگ شانرا در آنراه به انجام رسانيده اند. 

مبارزان آزادي خواهي افغان ابتدا به خاطري استرداد استقلال شان و بعدآ هم به خاطري حفظ و بقاي آن، راه هاي گوناگون مبارزه را جستجو نموده و آن را مورد آزمون شان قرار داده اند. (اينكه تا كدام حدود در آنراه موفق گرديده اند، سواليست پيچيده، كه به تحقيقات علمي و جداگانه ضرورت دارند. اما امروز آن قدر مي توان گفت، كه دستاوردان بعدي مبارزان افغان طعمه يغما گران در كمين نشسته و زيرك تر سياسي گرديده اند.)

اما سرزمين باستاني افغانستان، باز هم مانند سرزمينهاي ديگري جهان، فرزندان دلير و آزاده، قهرمان و شهزاده را باري دگر تقديم جامعه جهاني و جهان معاصري ما نموده است. 

افغانستان و مردم آن، همان گونه كه نام شعراي بُزرگ و چيره دست خود را بياد داشته اند، كارنامه هاي فرزندان شجاع و رزمنده گان راه آزادي شانرا نيز فراموش نه نموده و به خاطر خواهند داشت.

اگر به تاريخ نه چندان دور افغانستان نظر اندازيم، در آن نه تنها زمام داران سلحشور، بلكه مبارزان استوار، پُر غرور و سر بدست داشته افغان را نيز مشاهده مي نمايم، گرچه كه تعداد آنها اندك و كم به نظر مي رسند، ولي با چهره هاي متين روبروي انسان مجسم مي گردند.

مبارزان آزادي خواهي افغان در دوره هاي مُختلف تاريخي در شرايط دشواري زماني و مكاني گاهي به تنهايي و گاهي هم با همنوايان تهي دست شان به مبارزات عادلانه و انساني شان به  خاطري دفاع از انسان زحمتكش برخاسته و گاهي به تنهايي و گاهي هم مشتركآ با همنوايان عقيده وي شان يكجا سر به نيست و نابود گردانيده شده اند. 

مبارزان گوناگون افغان در دوران هاي مُختلف تاريخي با شجاعت عام و تام به مقابل بي عدالتي هاي حاكم اجتماعي قد برافراشته و علم مبارزه شانرا به خاطري يك زنده گي نورمالي انساني، يك حكومت بهتر مردمي، يك اداره مترقي قضايي تا به از دست دادن جان هاي شرين شان در آن راه به پيش برده اند. 

اما نظر به تسلط شرايط مُختنق سياسي و حاكميت زمام داران مستبد، آرزو ها و خواست هاي قلبي آنها به درستي درك نه گرديده، گاهي به تنهايي و گاهي هم به صورت دسته جمعي به انواع و اقسام مُختلف شكنجه ها و جزا هاي غيري انساني (جسماني و فزيكي) گرفتار و نا به هنگام سر به نيست

و نابود گردانيده شده اند.

ولي آنهمه تحقير و توهين ها (لت و كوب ها) غُل و زنجير ها(زندان و ذولانه ها) ترس و وحشت  را در وجودي نيرو هاي تحول طلب كشور راه نداده و به وجود نه ياورده اند، بلكه شُعله آتش پيش رونده را در قلب هاي آنها به شراره انداخته و آرزوي نيل به اهداف انساني را در وجودي آنها به غُليان بيش تر در آورده اند.

تاريخ بُحراني( نظامي و سياسي) سه دهه اخير كشور، تلاش هاي گوناگون نيرو هاي مُختلف سياسي آن كشور را در جهت بيرون آوري جامعه از منجلاب عقب ماني به سوي ترقي و تحول به ما نشان مي دهند.

تلاش هاي عجولانه، كه با وجودي تسلط نظام نيمه فيودالي در كشور، دست به انجام تحولات رديكالي يا (پيش از وقت) نظامي و سياسي مي زنند.    

با تاسف فراوان، كه نظر به عوامل گوناگون (داخلي و خارجي) به همه تلاشها و حيات تحول خواهانه آنهمه نيروها در نيمه راه خاتمه بخشيده ميشوند.(حوادثيكه به تحقيقات جدي و پيوسته تحليلي ضرورت دارند.) تا كه در اثري تعقيب و پيگرد صادقانه، همه حوادث آنزمان با همه جوانب خوب و بد، دُرست و غلط آن به همه مردم ما روشن گردند.

گرچه كه مراجعه به آن دوره ها و غوري دوباره آنها، حكايتي تلخ از ناكامي ها و به عقب افتادن ها دارند، ولي با آنهم اگر آن واقعات و دگر گوني ها هرقدر هم دلخراش و تكان دهنده باشند، بايد كه به بررسي گرفته شوند، تا زمانيكه درس هاي لازم تاريخي و سياسي از آنها براي آينده گان ما استخراج گردند، تا باشد كه نسل هاي آينده وطن مان در روشنايي آن وقايع و حوادث، قضاوت هاي آزادانه و جدا گانه شانرا بالاي اعمال گذشته گان شان نمايند.

اگر به احصاييه هاي دقيق دهه هاي ٦٠ و ٧٠ سازمان هاي اجتماعي و بين المللي در باره افغانستان در آسيا مراجعه نمايم، ديده مي شود كه افغانستان آن روز مطابق به احصاييه هاي آنها از جمله عقب مانده ترين كشور هاي فيودالي در آسيا به شمار مي رفته است.

در همان دهه ها اضافه از ٩٨ فيصد از ساكنان آن كشوررا افرادي تشكيل مي دادند، كه يا از داشتن سواد بكلي محروم بوده و يا هم سواد كافي نه داشته اند. بسياري از افغانها در آن روز ها نه تنها مي توانستند، كه چيزي را به خوانند، بلكه نه مي توانستند، كه چيزي را هم به نويسند. يعني آنكه هر دو قوه از آنها گرفته شده يا حذف گرديده بودند.(هم خواندن و هم نوشتن) 

درُست در همان سالها اكثريت قاطع از ساكنان كشور از بابت غُربت و بيكاري، ناداري و بي خانماني به داخل و خارج كشور سرگردان بوده و از بي عدالتي هاي مسلط و حاكم اجتماعي رنج فراوان مي بُردند. بسياري از مردمان در آن روز ها غرض كار يابي به كشور هاي همسايه افغانستان رفته و با فروش نيروي كار انساني شان لقمه ناني را به خانواده هاي شان فراهم مي نمودند.

مردم افغانستان دُرست درهمان دهه ها مانند ساكنان ساير جوامع شرقي در آسيا از بروكراسي و كاغذ پراني به عذاب رسيده بودن. فساد اداري چنانكه در سر تا سري آسيا بيداد مي نمود، در افغانستان نيز وجود داشته و همه مردم افغانستان را رنج مساوي مي داد.  

دهاقين كه ساكنان اصلي افغانستان را تشكيل مي داد، دهقان و زارع آن توته زميني در اختياري خود نداشت، كه خود بالاي آن كار كُند، كه به تواند در آينده از طريق فروش حاصلات آن اعاشه و اباطه فاميل خود را نمايد.

دهقانان در مجموع مصروف كار هاي اجباري و اجاره وي بالاي زمين هاي ديگران(خانها و فيودال ها) بودند، كه بعد از تاديه حصه يا سهم خان چيزي كافي از حاصل دست رنج براي آنها باقي نه مي ماند و مجبور بودند، كه تياري خود را براي كاري ثاني در سالي آينده به گيرند. سال ها بدان منوال سپري مي گرديد و در زنده گي دهقان افغان بهبودي قابل ملاحظه احساس نه مي گرديد. 

دستان دهقان افغان از بيل زني فراوان، يعني از صبح تا شام تركيده و پُر آبله تر گرديده مي رفت و چهره هاي آنها از تابش آفتاب سرخ و سوزان از گندمي به سياه و از سياه به سوخته تر مبدل گرديده مي رفت. كسي به جُز از فاميل و اولاد، ديگران نه مي توانستند او را كُمك نمايند. 

صُنعت در مملكت در حال زار و ناتوان آن در فعاليت بود. صنايع ثقيل اصلآ در كشور وجود نداشت و اگر صنايع خفيفه بشكل پراگنده آن در گوشه و كنار آن فعاليت مي نمود، توليدات آن براي كشوري چون افغانستان و مردم آن ناكافي به شمار رفته و كفايت همه مردم را نه مي نمود.

در بخش هاي ديگر چون اداري و دولتي، اكثريت قاطع از روشن فكران كه واقعآ مي خواستند براي مردم خود كار نمايند، عمدآ و قصدآ از سهم گيري در اداره امور، دفاتر اداري و دولتي به دور نگاه داشته مي شدند.

ماموران دولت را در مجموع بروكراتاني تشكيل ميدادند، كه كارها را مطابق به ميل شان تنظيم نموده بودند.(رشوه خوري، خيش خوري،  روابط  قومي و قبيلوي، سمتي و وطنداري از بالا تا به پاهين در همه جا وجود داشت و در هر اداره به مشاهده مي رسيد)   

اگر يك عده از روشنفكران، كه در اداره امور دولت سهيم گرديده بودند، كدام نيروي قابل ملاحظه نه بودند، كه به توانند چرخ اداري كشور را به شيوه دموكراتيك آن به سوي ترقي و تحول به حركت در آورند.(اوضاع بدان منوال شباهت پيدا نموده بود، كه همه ايستاده و يكجا پا مي زنند، يعني هيچكس نه به پيش و نه به پس مي روند.)  

تقرر و تعينات در بست ها و پُست هاي مهم دولتي و نظامي نظر به شناخت و توصيه ها صورت مي گرفت، آنانيكه در راه مردم وفا دار بوده و يا در آنرا باقي مي ماندن، هيچ گاهي شانس تقرر و تبارُز را بدست نه مي آوردند.

با قرارداشتن كشور درچنان حالت واضع بود، كه كشور به دگر گوني هاي عميق اجتماعي و سياسي، تعقيب و تحقُق بيدرنگ پروگرام هاي دقيق اجتماعي و اقتصادي ضرورت عاجل داشت. پروگرام هاي كه تحقُق آن بايد جواب لازم را به حل مسايل لاينحل آن كشور و آن جامعه به دهند. 

باگذشت روزگار، تلاش و پيگري غرض حل مسايل پيچيده اجتماعي و سياسي در كشور افزود گرديده مي رفت. در آن روز ها نه تنها روح و روان، بلكه هوش و حواس همه نيرو هاي سياسي كشور بدون ترديد در آن متمركز گرديده بود كه چگونه راه بيرون رفت از معضله موجود در كشور را پيدا نمايند.

سوالي كه چه نوع ساختاري را براي مردم به ميان آورد، همه را يك سان به خود مصروف مي نمود. ساختاري كه نظير آن تاكنون در تاريخ سياسي كشور ديده نشده باشد. 

با حركت و چرخش زمان به پيش جُنبش هاي پيشرونده و تحول طلبانه در كشور توسعه مي يافتند و همزمان با آن مُخالفت ها نيز ميان آنها و ساير جنبش هاي مُختلف العقيده ديگر اوج گرفته مي رفتند.

طرح ها و برنامه هاي مُختلف سياسي همراه با شعار هاي متفاوت آيديولوژيكي آهسته، آهسته راه خود را ميان احزاب و سازمان هاي مُختلف العقيده كشور باز مي نمود.طرح ها و برنامه هاي رنگا رنگ گروه ها و جريانات گوناگون سياسي با پشتيباني هاي گوناگون مردمان جامعه ما رو برو گرديده مي رفتند.

از لابلاي طرح ها و برنامه هاي متفاوت(اكثريت قاطع نيرو هاي مُختلف سياسي اعم از پير و جوان آن) يك چيز بود و آن اينكه:

يا طوري دسته جمعي و يا فردي سيستم فرسوده و كُهنه اداري دولت آن زمان را به يك ساختار جديد سياسي انتقال دهند، كه تضمين با اطمينان در جهت جهش كشور بيك مرحله مترقي تر تاريخي گردد، يعني يك زنده گي نورمال انساني، يك حكومت بهتر مردمي، يك اداره مترقي قضايي را براي مردم به ارمغان بياورند، جهشي كه آرمان ديرينه و مشترك اكثرآ از وطن پرستان و روشن فكران كشور را بر آورده گرداند.

دهه قانون اساسي(١٩٦٣ الي ١٩٧٣) انتخابات آزاد پارلماني(در همان سالها) و فعاليت عملي پارلمان (ولسي جرگه و مشرانو جرگه) و بالاخره هم سير آهسته جامعه به سوي تحولات نيم بند اقتصادي و اجتماعي، زمينه هاي مساعد انكشاف يكسان را براي آغاز و رُشد مبارزات علني(صلح آميز، خياباني و غيره اشكال آن) بروي همه جريانات مُختلف سياسي كشور كشوده رفت. 

اگر موجوديت دموكراسي نيم بند زمينه هاي لازم را غرض تبارز شخصيت ها و گروه هاي گوناگون اجتماعي و سياسي مساعد نموده رفت، همان طور فعاليت وسيع و آزادانه پارلمان زمينه هاي لازم را براي ابراز نظريات و انتقادات افراد و گروه هاي مُختلف العقيده سياسي نيز مساعد نموده رفت.

دموكراسي و محافظه كاران در افغانستان!؟

در تاريخ بارها ديده شده، كه محافظه كاران نه به دموكراسي و نه به فعاليت هاي آزاد پارلماني علاقه و دلچسپي خاصي داشته اند. به نظري آنها دادن هرنوع آزادي به مردم چه از طريق پارلمان و چه از طريق انتخابات، رفتن بسوي هرج و مرج بوده و به هر شكلي كه شود، بايد كه از تكثير و انكشاف آن جلوگيري به عمل آيد.

در وجودي نماينده گان بسياري از گروه هاي محافظه كار بزُرگ ماني و خود ماني خيلي قوي بوده و آنها مي انديشند، كه آنها حلال مشكلات بوده و صرف آنها اند، كه مي تواند به همه مشكلات يك كشور و يك جامعه غالب آيند.يعني آنكه(بدون آنها همه چيز به سرنشيبي رفته و سقوط خواهند نمود.)  

از آنجايكه بسياري از مردمان آسيايي و حتا بسياري از نماينده گان نيروهاي فعال سياسي كشور هاي آسيايي آشنايي لازم شانرا با (پارلمانتاريزم) يا سيستم پارلماني و مبارزات علني پارلماني(پارلمان هاي انتخابي) رژيم هاي سرمايه داري و غيره آزاديهاي داخل چوكات دموكراسيهاي پارلماني و انتخابي نه داشته اند، بنابران براي بسياري از آنها، شيوه هاي علني مبارزات علني پارلماني و انتخابات پارلماني يا( دموكراسي هاي پارلمان اروپايي) بيگانه بوده و مي باشند.(پرابلم هاي عمومي آسيايي ها يا شرقيان در آنند، كه با دموكراسي بايد آشنا گردند و آنرا بايد قبول نمايند.)

تا به دهه هاي اخير قرن گذشته، بسياري از روشنفكران شامل دولت و حتا روشنفكران شامل جريانات مُختلف روشنفكرانه در كشور نيز يگانه راه بيرون رفت از معضله و يگانه راه انتقام را از رژيم هاي حاكم دركشور ازطريق كودتا يا قيام نظامي دانسته و حتا بسياري از آنها در آن سمت فعالانه و آگاهانه به پيش مي رفتند.(بسياري از روشنفكران دهه هاي اخير قرن ٢٠ افغانستان را به طرفداران استعمال قوه و زور تشخيص داد.)

گرچه كه بسياري از آنها حتا در آنروز ها ميدانستند، كه كودتا اصلآ شيوه غيري دموكراتيك به قدرت رسيدن بوده و استعمال قوه نيز خود بخود عملي غيري قانوني ميباشد. آنها آنرا نيز مي دانستند، كه هر آنكه خود را ذريعه كودتا به قدرت مي رساند، يا نيروي سياسي كه ذريعه كودتا قدرت را تصرف مي نمايد، تمامآ ارزشهاي دموكراسي را نفع نموده و زيري پا ميگذارد.(من فكر نه مي نمايم، كه تا چندي قبل ديگران چنان نه مي انديشند، كه امروز به آن متوجه ميگرديم. به هرصورت تاريخ كاري خود را در افغانستان انجام داده و دگر نه مي توان روزهاي از دست رفته را دوباره بر گشتاند.) 

كودتا خود عمل غيري قانوني يا به معني ديگر دزدي سياسي بوده، هر آنكه ذريعه كودتا به قدرت مي رسد و يا به قدرت رسانيده مي شود، عمل شان خلاف همه نورم ها و موازين دموكراسي امروزي در جهان بوده و در آينده ها نيز خواهد بود.(جنبش هاي روشن فكرانه بايد، كه از گذشته ها پند گرفته و بيآموزند.)

تا كنون در تاريخ كشورها نيز به مشاهده رسيده، هر رژيمي كه ذريعه كودتا به قدرت رسيده، بالاخره به سوي ديكتاتوري و خود كامه گي سير نموده است. افراد و اشخاصي كه معمولا در راس چنان نظام ها قرار گرفته اند، به مرور زمان يا نا خود آگاه و يا هم خود آگاه به آن طرف ميلان نموده و يا سوق داده شده اند.(اينرا نيز بايد اعتراف نمود، كه به گمان اغلب، كسانيكه بسوي يكه تازي و خود كامه گي حركت نموده اند، در اصل خود  نيز مُخالف آن ميلان نبوده اند. آوردن هر بهانه ديگر در اين قسمت غيري قابل قبول و پذيرش مي باشد.)

 در بسياري از كشورهاي دُنيا و مخصوصآ آنجا هاي كه رژيمهاي مُستبد حاكميت داشتند، آنجا هاي كه ابراز نظر از روشن فكران حزف و قوه انتقاد از آنها سلب گردانيده مي شده، البته كه افراد چيز فهم و شامل در جريانات مُختلف سياسي آن كشور ها نيز غرض حل پرابلم هاي لاينحل اجتماعي و سياسي شان استعمال قوه را نفع نه نموده و به آن مي انديشيدند، چون چاره ديگري جُزاستعمال قوه را نه ديده و نه مي شناختند.(افغانستان نيز قرباني چنين طرز ديد ها و مفكوره هاي خطرناك سياسي گرديد.)   

گرچه كه در دهه هاي ٧٠ و بعد از آن آزاديهاي نسبي(پارلماني و انتخابي) تا حدودي در كشور فراهم گردانيده شد، ولي آن آزاديها قدامت فراوان نداشت. گرچه كه در آنروزها داشت كه كشور با پارلمانش به سوي دوام و بقاي آن آزادي ها حركت نمايند، ولي با تاسف فراوان، كه آن حركت به ذوق و سليقه محافظه كاران كشور برابر نه بوده و به زودي به پايان آن دسيسه چيدند.      

با كمال تاسف، كه افغانستان از آن مرض آسيايي نجات پيدا نه نمود، د اثري تلاشهاي انفرادي روشن فكران(شامل درگروه هاي مُختلف سياسي) و مساعي سياستمداران گوناگون(خانداني و غيري خانداني) پاي اردوي تا آن روزها هنوز وفادار و صادق به نظام شاهي و نظاميان مصروف در قطعات تعليمي كشور را به سياست كشانيده شد.(البته كه در آن روز ها محافظه كاران از آن حالت استفاده وسيع تري را نمودند.)

درُست در همان دهه يعني آغاز ٧٠ نيروهاي محافظه كار نظامي كشور تحت قيادت محمد داود، قبلآ صدراعظم كشور دست به قيام مسلحانه زده و موفق ميگردند كه در جريان يك روز بساط رژيمي را بر چينند، كه مردم افغانستان ديگر نزديك به نيم قرن، تقريبآ با تمامآ بيعدالتي هاي اجتماعي، نظامي و سياسي آن عادت نموده بودند.

قيام كُننده گان در آن روز ها  دست به ابتكار زده و بعد از اين و آن فراوان براي اولين بار در تاريخ كشور جمهوريت را اعلان مي نمايند، كه اعلان و ايجاد چنان يك نظام در آنروز ها براي مردم ما به حيث يك تحفه الهي به شمار مي رفت.(گرچه كه در آثاري بعضي از دوستان آنروزي ريس دولت آن زمان بعدآ به مشاهده رسيد، كه قاعد آن قيام، يعني شخص محمد داود در ابتدا چندان علاقه به اعلان كدام جمهوريتي نداشت؟

اينكه بعدآ او چرا موافقه خود را به اعلان جمهوريت نشان داد، سواليست پيچيده، كه به تدقيقات و بررسي هاي جداگانه ضرورت دارند؟

بهر صورت دولت جمهوريت اعلان گرديد و دولت جديدالتاسيس نيز پروگرام اجراي تحولات بُنيادي خود را طرح و سياست خارجي نوين خود را اعلان نمود و در جهت عملكرد عاجل آن دست به اقدام بدور از توان آنروز كشور زد.( چنانچه كه بعدآ از جانب نماينده گان دولت هاي بعدي نيز چنان اشتباه تكرار گرديدند. در صورت امكان به آن پرابلم ها نيز مراجعه خواهد شد.)

پيروزي رژيم جديد در افغانستان نه تنها در داخل كشور، بلكه در خارج نيز از جانب همسايه گان آن به اشكال مُختلف و متفاوت آن درك و استقبال گرديد.(شوروي آنزمان به يك شكل و كشور هاي عربي و منطقه بشكل ديگر)

عده از روشنفكران دور انديش جناح پرچم (جريان دموكراتيك خلق) در آن روز ها با درك حساسيت شرايط و ضرورت زمان سعي ورزيدند، تا در تسريع تحولات بُنيادي با دولت جديد داخل همكاري گرديده و دولت جديد التاسيس را پشتيباني لازم نمايند. عده از آنها غرض تحقُق و به ثمر رسانيدن پروگرام هاي اصلاحي آن دولت، حتا طرح هاي معيني خود را نيز به رهبري دولت آن وقت پيش نموده و ارائه داشتند.

شركت آن نيرو ها در به ثمر رسانيدن پروگرام هاي اصلاحي با دولت نو بُنياد و تلاش مشترك آنها در جهت پياده نمودن سيستم جديد اداري، باعث پريشاني و وارخطايي نيرو هاي ديگر( در آنروزها هنوز نه چندان نيك نام، و نه چندان مشهور و برازنده) گرديده و آنها را به اقدامات بالمقابل با دولت وا دار مي نمايد.

سهمگيري فعال جوانان آنروز در تغير اداره كُهنه دولتي از ريشه، پشتيباني از براه اندازي ريفورم نوين زراعتي ، همكاري همه جانبه و وطنپرستانه در جهت اعمار روابط نوين اجتماعي در سراسر كشور، جامعه سُنتي و نيمه فيودالي افغاني را تا حدودي نسبي تكان مي دهد

عمل مشترك گروه از جريان(جناح پرچم) با دولت نو بُنياد در جهت انجام تحولات اجتماعي و سياسي در نكات مُختلف كشور، رفته رفته با مقاومتهاي محافل بُنياد گراي داخلي، رهبران عُصيان گر محلي، سران قبايل سرحدي، خانها و فيودال هاي منطقه رو برو مي گردد.( گروه ها و افرادي هنوز بي نام و نشان سياسي، كه بعدآ كشور هاي بيگانه و مُخالفان آنروز جمهوري افغانستان، آنها را در دادن نام و نشان به آنها كُمك مي نمايند)

تلاش هاي ناهمگون رهبر حكومت آن روز(محمد داود) در خارج كشور سوء تفاهم را ميان كابينه به وجود آورده و با بروز بُحران در رهبري دولت و كابينه، نيرو هاي نيمه علني شامل در كابينه (جناح پرچم) به عقب نشيني مي پردازد.(باوجودي كه عده از نويسنده گان خارجي، دلايل عقب كشي جوانان آنروز را از همكاري با جمهوري محمد داود ناشي از پشيماني و سرخورده گي آنها دانسته، ولي دليل در جاي ديگر بود و آن اينكه آنها بعد از گرفتن هدايت از رهبري جريان شان از همكاري با جمهوري محمد داود دست گرفتند.)

با بروز بُحران در كابينه نيرو هاي شامل دولت در چنان شرايط حساس از همكاري با جمهوري جوان (نظام هنوز نضج نه يافته) دست كشيده و آنرا غيري مسوولانه تنها مي گذارند. همان عمل است كه ما آنرا غيري مسولانه مي دانيم.

افسوس كه آن همكاري ها هم دير دوام نمي يابد و به عدم همكاري خاتمه مييابد.(گرچه كه بسياري از نويسنده گان يكي ازعوامل اصلي سقوط و ميلان بعدي دولت را به سوي يكه تازي همان عقب نشيني نيرو هاي شامل در كابينه آن دولت مي دانند، يعني همان چپيان، ولي در اصل دلايل ديگر رول خود را بازي نمودند.) 

دولت نوتاسيس، يعني جمهوري جوان نيز نظر به تسلط ساختار چندين ساله فيودالي، تشديد مبارزات داخلي و عدم نضج حاكميت نيرومند مركزي نه توانست، به تنهايي و بدون همكاري ساير نيرو هاي مترقي به اجراي تحولات ريشه وي موفق گردد.(تلاش هاي بي ثمر در جهت اساسگذاري يك حزب جديد نيز نتايج لازم را براي مبتكاران محافظه كار بدست نه مي دهد.)

كناره گيري نيرو هاي اپوزيسون شامل در حكومت و عدم همكاري آنها با نماينده گان جمهوري زمينه را براي سر بلند نمودن گروه هاي مُخالف داخلي و جُنبيش هاي اسلامي در گوشه و كنار كشور آسان نموده رفت و آنها توانستند، كه به كُمك بيگانگان(مخصوصآ پاكستان) خود را سر و سامان داده و به سازمان دهي آشوب ها و شورش هاي داخلي شان عليه حكومت مركزي به پردازند. 

نيرو هاي هنوز بي نام و نشان اسلامي افغانستان در آنروز ها با همكاري ادارات استخباراتي كشوري همسايه (پاكستان) كه از قبل ها در تضعيف افغانستان علاقه مندي فراوان داشت به حركت در آمده و با همدستي كشور هاي ديگر(ايران بعدآ به آن افزود مي گردد) به آنها نام و نشان مي دهند، كه امروز اكثرآ از مردم ما آنها را به آن نام و نشانهاي داده شده از جانب پدران شان، يعني(اعراب و پاكستاني ها مي شناسند.

مُخالفان دولت آن زمان افغانستان مخصوصآ (پاكستان) در آن روز ها ابتدا گلبدين و بعدآ رباني را در سرحدات آن كشور جا داده و به سر و سامان دادن مقاومت مخفي آنها آغاز مي نمايد. البته كه آن سرو سامان دادن ها در آن روز ها صرف عليه ژست هاي "سرخ گرايي هاي مصنوعي" محمد داود بوده و هنوز كدام سر و صداي ديگري چون " اسلام در خطر است" و يا "خطر كمونيزم" را نداشت.

كشور هاي شامل پكت مخفي(عرب ها و پاكستاني ها) عليه رژيم جمهوري آنزمان با اقدامات عاجل و ابتدايي شان توانستند، كه دولت هنوز تحكيم نه يافته را تا يك اندازه مصروف مشكلات و كشمكش هاي داخلي نمايند، تا آن شورش و آشوب ها را خاموش نمايد.(همان اقدامات هنوز ابتدايي كشوري همسايه، يعني پاكستان توانست، كه نماينده گان دولت جمهوري افغانستان آنروز را تا اندازه هم وارخطا نمايد.)

امروز آن واقعيت را نه بايد از نظر بدور انداخته و به آن اهميت قايل نه گرديد، كه ابتدا پيروزي نظام جمهوري درافغانستان و بعدآ هم اعلان پروگرام رديكالي آن توسط نماينده گان محافظه كار آن نظام ، تعادل نظامي و اقتصادي را كه تا قبل از آن تحول در افغانستان ميان بلوكهاي مُخالف(شرق و غرب)  در منطقه به ميان آمده بود برهم مي زند.

توسعه روز بروز مناسبات سردرگُم نماينده گان دولت جديد التاسيس(جمهوري افغانستان) با شوروي، مشاوران نظامي و استراتيژيست هاي سياسي كشور هاي غرب را يكايك به آب سرد  پرتاب نموده مي رفت و اعلان خط و مشي(خطوط اساسي دولت جمهوري) به كُلي آب يخ را بالاي آنهاي ريختاند، كه هنوز در خشكه قرار داشتند. 

پيروزي نظام نو در كشور و اكت هاي به اصطلاح" قرمزي " محمد داود و نماينده گان رژيم جديد، تسلسُل همكاري هاي متقابل و مفيد را كه در سال هاي اخير اداره شاهي و مخصوصآ در دهه قانون اساسي و دموكراسي، ميان قُطب هاي مُخالف سياسي(شرق و غرب) در منطقه و كشوري ما به ميان آمده بود و مساويانه به نفع مردم ما پيش مي رفت از هم گسيختاند و مرز بندي هاي جديد را ميان آن دو قُطب مُخالف هرچه بيشتر ما برملا تر نموده رفت.

امروز ديگر به صورت واضع مي توان گفت، كه تغير نظام آن روز در افغانستان نه تنها كشوري ما را، بلكه منطقه را نيز تكان نسبي داد، همان طوريكه شوروي آن زمان را بيدار نمود، امريكا و ساير كشور هاي هم پيمان غربي آنرا نيز جدآ متوجه افغانستان و منطقه نمود. 

تغيرات غيري مترقبه در افغانستان (پيروزي نظام جمهوري) كشور هاي بُزرگ صُنعتي جهان را به آن وادار نمود، تا يك باري ديگر منطقه را بيلانس نموده و سياست جديدي شانرا در  منطقه در پيش گيرند.(در آن روزها صرف نزديكي سر درگُم محمد داود با شوروي، استراتيژيست هاي غرب را به باز نگري سياست شان در منطقه مجبور نمود، گرچه كه در آنروز ها هنوز كدام سوالي جدي ديگري در نزدي شان وجود نداشت.)  

اين مطلب آنقدر هم به واقعيت نزديك نه مي باشد، كه بسياري از تحليل گران در ياد داشت هاي شان تذكُر مي دهند، كه گويا كشورهاي بزُرگ صُنعتي جهان، فقط بعد از تغيرات اپريل ١٩٧٨ دست بكار شده و در تغير سياست شان در منطقه اقدام جدي ميورزند. البته كه تغيرات بعدي در افغانستان به آن پروسه شدت و حدت بيشتر را مي بخشد. يعني آنكه آن تحول در افغانستان(تاكتيك اولي را كه عبارت از پشتيباني صرف دو گروه كوچك گلبدين و رباني بودند، به ستراتيژي بزُرگ ايجاد كمپ ها، تربيه و پرورش مجاهدين در امتداد سرحدات افغانستان و پاكستان ارتقا مي دهد.)

 كشور هاي بزُرگ سرمايداري در هماهنگي با پاكستان و ساير كشور هاي ذيعلاقه در قبال افغانستان سياست مُحتاطانه را در پيش مي گيرند، يعني آنكه بيشتر متوجه افغانستان گرديده و بهترين طريقه را در آن مي يابند، تا بيشتر در محل دست به كار گردند.

كشور هاي پشتيبان در آن روز ها غرض زير نظر داشتن دقيق تر افغانستان توجه بيشتري شان را به پاكستان معطوف ميدارند، آنها تلاش ميورزند، كه پاكستان نيز حوادث افغانستان را جدي تر مورد ارزيابي قرار داده و در مورد آينده آن به انديشد.(حتا از همان زمان به بعد پول ها شروع به سرازير شدن به پاكستان مي نمايد.)

پاكستان نيز منحيث كشوريكه" شري خيزد، كه به خيري ما تمام گردد" از خدا مي خواست، كه حادثه در منطقه رُخ بدهد، كشوريكه هيچگاهي علاقه به موجوديت افغانستان قوي در پهلوي خود نه داشت، با بدست آوردن چنان يك شانس طلايي تلاش مي ورزد، تا در تعين سر نوشت و مسير انكشاف آينده افغانستان، به نفع آن كشور دست به كار شود و در تطبيق پلانهاي سري و مخفيانه كشورهاي ديگري جهان فعالانه شريك گردد.(كتاب هاي مُختلف از جانب خودي پاكستاني به چاپ رسيده اند، كه ديگر هيچ شك و شبه را به هيچ كس باقي نه مي مانند.)

بعد از تلاشها و تماسهاي فراوان كشورهاي عربي با پيروي از تمايل ايالات متحده با دادن وعده هاي دلگرم كُننده به ريس دولت و تيم او، آنها را  قانع مي نمايند، كه به تجديد مفكوره شان، يعني (نزديكي با روسها) را به دقت زير مطالعه قرار دهند و از جانب ديگر غرض آوردن فشار از نزديك از طريق همسايه افغانستان وعده هر نوع كُمك و همكاري را به پاكستان يعني (تبديل آنرا در آن روز ها هنوز به ژاندارم كوچك در منطقه) مي دهند. 

بعد ها و مخصوصآ بعد از(اپريل ١٩٧٨) كشورهاي بزُرگ صُنعتي جهان نيز از روش شان در مورد افغانستان دست برنداشته و به سياست هاي مبهم و زيري پرده شان در منطقه دوام مي دهند.(اينكه بعد ها قضايا به چه انجامد، نتايج آن امروز ديگر تقريبآ به بسياري از مردم جهان هويدا مي باشد.)

يكي از موضوعيات مهمي سياسي گذشته، كه همين حالان كمتر بالاي آن تماس گرفته مي شود، آنست كه با آنكه نزديك به يك دهه مي گردد، كه بسياري از سياست مداران بلند پايه ديروز افغان در بسياري از كشور هاي اروپايي، امريكا و حتا آسترليا زنده گي دارند، ولي تا به حال هيچ كدام شان ديده نه شده اند، كه در كدام يك از گردهمآيي بزُرگي كه از طريق كدام تلويزيوني نيز بخش گرديده باشد، اشتراك نموده باشند و سياست هاي نادُرست ديروزي كشورهاي ميزبان امروزي شان را انتقاد روشن و علني نموده باشند؟

در اين جا سوال خلق مي گردد: يا رُفقاي قبلي چيزي ندارند، كه به گويند؟

و يا نه مي خواهند، كه كسي را آزرده نموده و چيزي به گويند؟

شايد كه نمي خواهند، كه مناسبات خود را با كشوري ميزبان شان خراب نمايند؟

(به هرصورت آزادي عمل را به هريك و به هر فرد ميگذاريم. ولي آنقدر گفته مي توانيم، كه همراه رفته گان منتظر عكس العمل هاي قاطع، جدي و به موقع سياسي بوده و مي باشند.) 

تلاش هاي چند جانبه و سازماندهي مداخلات هنوز غيري مستقيم كشور هاي بزُرگ صُنعتي و عربي بالاخره رهبري حكومت جمهوري آنروز افغانستان را به آن وا ميدارد، تا سياست خود را مقابل نيرو هاي اپوزيسيون داخلي و شوروي آنروز تغير بدهد و به توصيه آنها عمل نمايد. نمونه روشن آنرا مي توان از صحبت مشهور محمد داود در هرات نام  بُرد. (يعني دوري از هر دو، هم از روسها و هم از حزبي ها)

فشارهاي مبهم كشورهاي بزُرگ صُنعتي در تباني با كشورهاي عربي و منطقه بالاخره ثمر خود را مي دهند.

اينكه بعدآ چه كار ها در داخل كشور و اطراف آن صورت مي گيرند؟

اينكه بعدآ كار ها به كُجا مي انجامد؟  

موضوعاتست، كه بررسي، تعقيب و مطالعه آنها به تحقيقات جداگانه، منظم و واقع بينانه ضرورت دارند، البته كه در آينده ها به آنها بايد مراجعه نمود. 

به خاطري آنكه قضاياي بعدي را با شتاب زده گي تعقيب و مطالعه نه نموده باشيم و در ضمن باعث خستگي خواننده گان عزيز نه گرديده باشيم، بهتر است كه بقيه گفتني ها و تحليلها را در نشرات بعدي خدمت مطالعه كُننده گان محترم تقديم بداريم.  

 

    



بالا
 
بازگشت