چگونگي انكشاف حوادث در دهه هاي ٧٠  و بعد از آن در افغانستان

نجيب الله عظيمي

 

المان

 

اين چه شوريست كه در دور قمر مي بينم

                                                 همه آفاق پُر از فتنه و شر مي بينم

 

قسمت چهارم

 

 

اوضاع داخلي و تاثيرات آن بالاي جامعه

 

دولتهاي كه بعد از كودتا هاي نظامي اپريل١٩٧٨ روي كار آمدند، دست به اقدامات شتابنده زدند، كه اكثريت آنها داراي خصايل روشن سوسياليستي بودند، آنها به تقليد از انقلاب اكتوبر١٩١٧ در شوروي فرمان هاي اصلاحاتي شانرا نيز توسط شوراي انقلابي ذريعه شماره هاي مسلسل صادر نمودند. (اعلان جمهوري دموكراتيك، منع سود و سلم، منع معاملات قرض و گروي ها، منع ازدواج اجباري يا طويانه براي دُختران، ملي نمودن سيستم آبياري، تعين نصاب و توزيع عادلانه زمين براي دهقانان)

نكات بحث برانگيز(نظامي و سياسي، اقتصادي و اجتماعي) را كه اكنون مي خواهم، بالاي آن مكث نموده و تماس حاصل نمايم، آنست كه:

ـ اكثرآ از تحليلگران عقيده برآنند، كه حزب دموكراتيك خلق افغانستان بعد از تصاحب قدرت در اپريل ١٩٧٨ زماني دست به اجرا و عملي نمودن ريفورم هاي رديكال اجتماعي، اقتصادي و سياسي اش مي زند، كه جامعه آنروزه افغاني هنوز آماده گي كامل خود را براي عملي گرديدن آنها در دست نداشت.

ـ اكثريت قاطع از مردم اهداف اوليه و اساسي دولت آنروز را بدرستي درك نه نموده و دولت به كُمك حزب هم نمي تواند آنها را بدور ريفورم هاي انساني خود جذب نمايد.

ـ همچنان عقيده برآنست، كه برنامه هاي اجتماعي و اقتصادي كه از جانب دولت آنروز اعلان گرديد، اجرا و به سر رساني آن از توان اقتصاد ضعيف و عقب مانده افغانستان بسيار بدور معلوم مي گرديد.

مانند هميشه و دولت هاي سابق كشور غرض تحقُق آن برنامه ها و ريفورم هاي رديكالي به كُمك ها از خارج تكيه بيشتر گرديده بود.

ـ پروگرام هاي اعلان شده از جانب دولت، بسيار بزُرگ و پُر مدعا بوده و حتا در نزدي بسياريها قبل از وقت معلوم مي گرديد.

ـ چنانچه كه در همان روز ها بسياري از اهل اقتصاد و سياست عقيده برآن بودند، كه شرايط عيني و ذهني غرض تحقُق نيم بند آن پلانها در كشور وجود نداشت و مردم كشور هنوز روحآ و رواننآ آماده پذيرش چنان پرش هاي سياسي و اجتماعي نه گرديده بودند.

بيايد كه غرض دستيابي به روشنايي بيشتر اوضاع، كمي جدي تر و عميقتر به موضوعات پيچيده  و با دقت بيشتر آنها را مورد بررسي و كنجكاوي قرار بدهيم، كه حقيقت در كُجا بوده است.

 

آيا همه چيزهاي را كه حزب دموكراتيك خلق افغانستان بعد از اپريل ١٩٧٨ در كشور براه انداخت به ضديت بالمقابل مردم مواجه گرديد؟

آيا درهمه پروگرام ها و ريفورم هاي پيش كشيده آنها شتاب زده گي هاي حيرت انگيز وجود داشتند؟

آيا جامعه آنروزه افغاني واقعآ براي قبول و پذيرش بسياري از جهشهاي پيش از وقت" تيپ شوروي" آنها هنوز آماده گي لازم خود را نداشت؟

آيا واقعآ هنوز شرايط عيني و ذهني غرض تحقُق چنان شوك ها و يا تكان هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي "هنوز امتحان نشده" در كشور و منطقه ما وجود نداشتند؟

يا پرابلمها از خارج و بيرون مرز كشور، يعني(سازماندهي مقاومت و به راه اندازي جنگهاي داخلي) بودند، كه سد راه دولت قرار گرفته و از همان لحاظ دولت نيز نتوانست، ريفورم رويدست داشته خود را تطبيق نموده و عملآ به پيش به برد؟

آيا اولتر از همه عوامل خارجي بود و يا آنكه عوامل داخلي، كه رول عمده و غيري قابل انكار خود را در ناكامي آن تحولات(تا حدودي قابل ملاحظه پيش از وقت) بازي نمودند؟

يا آنكه هر دو عامل (داخلي و خارجي) دست به دست هم داده و باعث عدم تطبيق آن پروگرام ها و ريفورم ها در داخل كشور گرديدند؟

يا آنكه فيوداليزم در آميزش با اسلام سُنتي در افغانستان آنقدر تاثير عميق داشت، كه نماينده گان مايل به چپ و حاضر به تحقُق ريفورم هاي رديكالي در كشور نه توانستند، نسخه كاري را غرض پذيرش اهداف اقتصادي و سياسي شان در جامعه مُختلط (فيوداليستي آميخته با اسلام سُنتي) در يابند؟

و در اخير آيا مردم افغانستان تحول پذير نيستند؟ و يا مردماني اند، كه خود عليه تحول قرار ميگيرند؟ و يا اصلآ دوست ندارند، كه كشوري شان مانند كشور هاي ساير ملل دنيا ترقي و تحول نمايد؟

همچنان ده ها پُرسش هاي ديگر سياسي، كه ممكن در اين جر و بحث محدود(گوشه از فعاليت حزب) توجه لازم به آنها صورت نه گيرد و يا نظر به محدوديت موخذات و اسناد آرشيفي از قيد قلم به ماند.

ولي اميدواري وجود دارد، كه يك تعدادي از هموطنان علاقه مند به تاريخ و سياست كشور به توانند با چنگ زدن عميق تر به موضوعات مورد بحث كنوني، آنرا غنا بخشيده و در آينده ها غرض مطالعه و تبادل نظر و باز يابي حقايق بيشتر خدمت هموطنان عزيز تقديم بدارند.

هدف اصلي اين كنجكاوي و بازرسي مجدد، رهيابي به حقايق دهه هاي اخير تاريخي در كشور بوده، دهه هاي كه مالامال از وقايع و حوادث شتابنده نظامي و اجتماعي، اقتصادي و سياسي بوده اند، دهه هاي كه نه تنها براي بسياري از مردم و سياست مدار افغان، بلكه مردم و سياست مداران منطقه نيز پيچيده بوده اند.

درُست در همان برهه تاريخ در كشوري باستاني و عمدآ عقب گذاشته شده ما افغانستان حوادثي خيلي مُغلق و پيچيده (نظامي و سياسي، اجتماعي و اقتصادي) رخ داده اند، كه به هيچ وجه نه مي توان از پهلوي آنها سرسري و بي تفاوتانه گذشت و يا آنكه آنها را ناديده گرفته و اهميتي لازم به آنها قايل نه گرديد، كه گويا هيچ چيزي واقع نه شده، يا آب از جايش تكان نه خورده است.

طوريكه در قسمت هاي گذشته ها نيز تذكُر داده و تاكيد نمودم، بايد كه به سراغ آن حوادث رفت ولو كه هر قدر پيچيده و مشكل هم باشند، بايد كه آنها را به بررسي گرفت.به خاطري آنكه براي بسياري از خواننده گان تاريخ حوادث پيچيده سياسي آنروز ها روشن تر گرديده باشند، بايد كه آنروزها را از آغاز شان به چهار مرحله معين تقسيم نمود.

 

اول: دوران حاكميت نور محمد تره كي

دوم: دوران حاكميت حفيظ الله امين

سوم: دوران حاكميت ببرك كارمل

چهارم: دوران حاكميت نجيب الله

 

چون اين بازرسي محدود ما گنجايش بررسي كامل همه مراحل را ندارد. بنآ توجه اجمالي را به سه مرحله آن معطوف مي داريم، زيرا مرحله چهارم آن يك مرحله بكلي جداگانه ديگر بوده و البته كه آن هم به كنجكاوي بيشتر و جر و بحث جداگانه و دقيق تر ضرورت دارد.

 

مرحله اول دوران حاكميت نور محمد تره كي:

بعد از تصاحب قدرت توسط حزب دموكراتيك خلق افغانستان در ١٩٧٨ در كشور تمايلات شديد و احساساتي نمايش قدرت بالا گرفته و شعارهاي افراطي و ذهيني گرايانه، چپ گرايي هاي بيموقع و سرخ گرايي هاي قبل از وقت همه امورات اداري و دولتي كشور را زير تاثير مستقيم خود قرار مي دهند.(تلاش همان ميباشد، كه گوشه هاي منفي و ضررهاي اصلي آن سرخ گراييها و بيهوده گي هاي مستقيم آن ذهيني گرايي هاي قبل از وقت برملا گردند.)

 

كودتاي خونين نظامي را،" دخلكو پاسون"،" دخلكي بچيانو انقلاب"،" دكارگرانو او بزگرانو انقلاب"،

" سره انقلاب" و غيره..... نام و نشان ها دادن و دولت را به تقليد كور كورانه از كشورهاي، كه دهه ها قبل در آنها  قيامهاي خونين نظامي به وقوع پيوسته بودند، يك حزبي اعلان نمودن، قدرت حزبي و دولتي را درانحصار يك اتني يا يك مليت قرار دادن، به كودتاي خطرناك داخل حزب خموشانه چراغ سبز دادن، در ترد رُفقاي همرزم، ولي محكوم به اشرافيت به آرامش سهم گرفتن و صرف ماه ها بعد به آن متوجه گرديدن، به صد ها متر خود را از مردم به دور قرار دادن، به بهانه جلوگيري از وقوع كدام حادثه خود را در خانه خلق قيد نمودن، به مردم از عقب پرده تلويزيون نگاه نمودن ..... وغيره سهو و خطا ها از جمله اشتباهات و گناه هاي بزُرگ سياسي و اقدامات غيري دموكراتيك بودند، كه كشور را بيك چشم بهم زدن(پلك زدن) به پرتگاه خطر ناك نابودي، جنگهاي بي پايان و برخورد هاي لايه تنهايي و تصفيه هاي خونين داخلي كشانيدند.

 

پيش رفتن سريع و بيدرنگ در جاده ماجراجويانه سياسي جامعه و مردم كشور را بدون اساس و دلايل معقول سياسي آيديولوژيكي به طبقات مُختلف تقسيم نمود:

اول: خلقيان كه مصدر خدمت گرديده بودند(زيرا ليدران كودتا را انقلاب و قيام سرخ خلقي نام گذاشته به پيروزي آن افتخار مي نمودند) و خلقياني كه در انجام و اجراي آن كودتا سهم گرفته بودند ديگر از جمله اقشار ممتاز جامعه به حساب رفته و به آنها افتخار مي گرديد.

دوم: آنهايكه(در كودتاي خونين سهم نه گرفته بودند) يعني غيرحزبيان و مردم عادي، كه كدام كاري خارق العاده را انجام نداده بودند(گويا دشمنان خلق بوده) واز همان لحاظ مورد كدام احترام و اعتمادي نيزقرار نداشتند يعني(تقسيم واحترام انسانها نسبت به سهم آنها درانجام و اجراي كودتاي ماجراجويانه)

حزب حاكم آن زمان به عوض آنكه به آهستگي و مرحله به مرحله جامعه نيمه فيودالي و قصدآ عقب گذاشته شده افغانستان را آماده پذيرش اهداف و پروگرام هاي رديكالي (بدوراز واقعيت هاي رياليستي رُشد اجتماعي و اقتصادي) جامعه آنروزي افغانستان نمايد و مردم جامعه را محتاطانه به تحقُق صلح آميز آن پروگرام هاي متيقن گرداند، از روش هاي غيراعتدالي، يعني جبر و فشار، قهر و غضب استفاده نموده و مردم بي خبر افغانستان را از بازيهاي بزُرگ و خطرناك آيديولوژيكي و سياسي شرق و غرب(البته به دستياري غرب) عليه خود مي شوراند.(آغاز تراژيدي مردم افغانستان)

طوريكه تجربه نشانداده وروديت هرنوع فشار يقينآ كه ضد فشار را توليد مي نمايد، در افغانستان نيز چنان گرديد.( البته كه به كُمك كشورهاي همسايه و آنهايكه به تضعيف آينده افغانستان علاقه مندي هاي شديد تاريخي داشتند، مثلآ پاكستان و ايران)

 

مرحله دوم دوران حاكميت حفيظ الله امين:

استعمال و به كارگيري اصطلاحات ذهيني گرايانه و قبل از موقع، داراي گرايشات منفي سوسياليستي چون "د خلك ديكتاتوري"، "خلقي سور انقلاب"، " كارگري انقلاب" و....... و عيره.ترمينالوژي ها يا اصطلاحات ماجراجويانه سياسي بودند، كه در نكات مُختلف كشور حساسيت احزاب مُختلف و نماينده گان گوناگون آنها را بر انگيخت.

همان گونه كودتاي خونين داخل حزبي را غرض غصب كامل و يكه تاز قدرت حزبي و دولتي با يك باند براه انداختند، منحيث شاگرد ناسپاس استاد مظلوم و خوش باور خود را با بالشت خفه نمودند، بعدآ تصفيه هاي خونين حزبي و دولتي را بنام تامين"مصونيت، قانونيت و عدالت" در كشور براه انداختند، دستگاه هاي جهنمي زجر و شكنجه را ايجاد نمودند، پرده هاي منازل مردم را شبانه به زور بالاي آنها پائين كردند، بيانيه هاي به اصطلاح"سرخ و آتشين انقلابي" را با تمسخر به" بسم الله الرحمن الرحيم" آغاز نمودند.(دوام و شدت تراژيدي واقعي مردم افغانستان)

همان گونه مي توان صد ها مثال خود نما گرانه، ماجراجويانه، كجروانه و آزاردهنده سياسي را آورده  و پهلوي هم گذاشت، گويا كه قصدآ در آن روز ها در جامعه سُنتي و اسلامي ما دامن زده مي شد.

بعدآ با بي شرمي و ديده درايي تمام از" ديكتاتوري پرولتاريا"،" اعمار جامعه نوين سوسياليستي"،

" ماترياليزم دياليكتيك "،"انترناسيوناليزم پرو لتري" نام بُردند، همچنان واژه هاي ذهيني گرايانه و فاز هاي نوين و اوتوپيستي يا (تخيلي) سياسي را بدون درنظر داشت مراحل تاريخي كشور به پيش كشيدند كجروي ها و خيانت هاي ضد مردمي را نام و نشان هاي سياسي دادند، آنها و امثال آن شعبده بازي ها و كارروايي هاي مداري گرانه يي بوده اند، كه به هيچ وجه نه مي توان ديگر از پهلوي آنها با چشمان بسته و سرسري گذشت. (البته كه آن سرخ پوشيها و سرخ گرايي هاي شرم آور و پيش از وقت ديگر جُز و گوشه از تاريخ بد بخت كشوري ما بوده و نمي توان از آن چشم پوشي ورزيد، با آنكه انسان از مراجعه به آنروزها و ياد آوري از آنها رنج ميبرد، ولي همزمان نمي تواند به آنها مراجعه نه نمايد.)

 

مرحله سوم دوران حاكميت ببرك كارمل:

كودتاي نظامي نيروهاي خارجي را به نفع فركسيون ديگري حزب بنام" فاز نوين" و يا " مرحله نوين و تكاملي" ناميدند و پيروزي كودتاي ديگران را به نام " پيروزي مرحله نوين"،"مرحله نجات انقلاب شكوهمند ثور"، " انقلاب برگشت نا پذير و شكست ناپذير ثور" نام گذاشتند، به حضور نيرو هاي خارجي در كشور بنام"كُمك هاي انترناسيوناليستي"، "انترناسيوناليزم پرو لتري" ،"كُمك هاي برادرانه و دوستانه" هويت قانوني دادند، سمپتي يا (علاقه) روشن و برحال خود را به شوروي نشان دادند و   ..... و غيره ژيست ها مسايلي بودند، كه هيچ گونه ارتباط زنده و نزديك با واقعيت هاي عيني جامعه آن روزه افغاني نداشتند.

تبارُز دوام دار چنان (سمپتي ها) يا خوش بيني هاي يك جانبه به كشوري (هدف از شوروي مي باشد) دولت آنروزافغانستان را به طوري اتوماتيك و يك جانبه آن به اقماري كشوري تبديل نموده رفت، كه در نصفي ديگري از كره جهان(بازهم درينجا هدف از شوروي ميباشد) از كدام سمپتي يا خوش بيني رضاكارانه و داوطلبانه مردمان كشورهاي ديگري جهان برخوردار نه بود.(البته كه ليدران را نبايد

به حساب آورد، آنها را بايد استثنا شمُرد.)

كشوري را كه اكثريت آنرا عيسويان آرتودوكس تشكيل ميداد از روي سمپتي يا(علاقه) آيديولوژيكي "برادر بزُرگ" ناميدند. برادري مردماني كه اكثريت آنها را مسلمانان سُنتي تشكيل مي داد. برادران كه از نگاه دين و مذهب هم كدام قرابتي نزديك با همديگر نه داشتند.

چرا بايد در ابراز دوستي و علاقه مندي اسراف ورزيد؟

آيا در آنروزها  ضرورت به تبارُز چنان سمپتي ها يا علاقه مندي هاي يك جانبه مي رفت؟

سياستي كه نه تنها سودي به كشور ها آورد. بلكه آنها را به مرور زمان از همديگر جدا نموده و دور كرده و به هر طرف روان گردانيد.

طوريكه در بالا نيز در آنباره تذكُر داده شد، استعمال و بكارگيري اصطلاحات خارجي و ترمينالوژي هاي پيچيده سياسي در كشوريكه اكثريت قاطع از مردم آن را(اضافه از ٩٨ فيصد آن) خوانده و نوشته كرده نمي توانستند، نه تنها به آنها چيزي را روشن نمود، بلكه از آن اصطلاحات و كلمات خارجي و بيگانه سياسي چيزي را نيز درُست درك نه نموده و ندانستند، خلاصه آنكه مردم در جستجو و دريافت مفاهيم آن سرگردان گرديده و اهداف عمومي آنروزه حكومت و دولت را نيز نه فهميدند.

پس به بسيار وضاحت ديده مي شود، كه اكثرآ از مردمان(حدود ٩٨ فيصد) هنوز روحآ و رواننآ آماده پذيرش چنان" شوك ها"  يا تكان هاي شديد و پيش از وقت آيديولوژيكي و سياسي در كشور نه بودند.

در پهلوي آنكه از لغزش ها، اشتباهات افراطي و سرخ گرايي هاي پيش از وقت دوره هاي اول و دوم ياد آوري كرد، بايد كه از به كارگيري اصطلاحات خارجي و ترمينالوژي هاي پيچيده سياسي و ابراز سمپتي هاي يك جانبه به شوروي و غيره حرفها و شُعار هاي دُنباله رونده نيز بايد ياد آوري نمود.

 

اقدامات و تدابيريكه دوره هاي اول و دوم افراطي را از دور سوم متفاوت گردانيدن عبارت بودند از:

ـ دقت و احتياط از سرخ گرايي هاي پيش از وقت سياسي در سراسر كشور

ـ باز نگري به سياست شديدآ چپ گرايانه و ماجرجويانه قبل از وقت در كشور

ـ  اعلان عفوعمومي براي همه زندانيان بدون در نظر داشت آيده هاي سياسي آنها در سراسري كشور

ـ اعلان عزاي ملي به قربانيان رژيم ترور حفيظ الله امين و شُركاي آن

ـ غمخواري هاي دلجويانه از هموطنان و همرزمان به زندان افگنده شده و غيره تدابير دل سوزانه، كه بعد از آمدن ببرك كارمل در مرحله سوم براه انداخته شدند.

با آن همه باز نگري هاي و احتياط كاري ها در ابتدا، رژيم جديد باز هم نتوانست خود را از نزديكي با شوروي و شمُوليت در لست خوش بينان و علاقه مندان به راه رُشد غير سرمايه داري و بالاخره ساختمان سوسياليزم "تيپ شوروي" در افغانستان رهايي بخشد.

رژيم جديد در افغانستان در جنگ اعلان ناشده امريكا و شوري نيز حيثيت يكي از مهره اصلي طرف دار شوروي در افغانستان را به عُهده گرفت و با آن عمل خود دولت و كشور را زير ضربه مستقيم كشورهاي مُخالف موجوديت قواي شوروي در افغانستان قرار داد.( تقريبآ همه كشور هاي كپيتاليستي يا سرمايه داري جهان كه ضد بلوك سوسياليستي را داشتند.)

 

اشتباهات در پلانگذاري:

از آنكه اكثرآ از پروژه هاي در نظر گرفته شده در پلان ها و برنامه هاي جديد دولت  وابسته به كُمك ها از خارج گرديده بود، بنآ اجراي آنها نيز وابستگي دولت را به كشورهاي در نظر گرفته بيشتر مي نمود و با به اجرا گذاشتن چنان پلان ها، دست آنها را در نفوذ و ديكته شان باز تر مي گذاشت.

چون اقتصاد ضعيف آنروز افغانستان به تنهايي خود توان برداشت چنان مصارفات گزاف را نداشت، بنآ تحقُق چنان پلانها و پروگرام به سنگ گراني شباهت داشت، كه به گفته عوام بايد كه بوسيده شده و دوباره به زمين گذاشته مي شد. پلانهاي كه هيچگاهي هم عملي نه گرديد و جامه عمل را نه پوشيد.

ساير اشتباهات:

عدم موجوديت كادرهاي با تجربه ملي در ابتدا، عدم تجربه قبلي دولت داري از جانب اكثريت آنها ايام احراز چوكي هاي جديد حزبي و دولتي، تلاش هاي قهر آميز دورانهاي اول و دوم حاكميت آنهاغرض تحقُق پروگرام هاي مُختلف الجوانب آنروز شان، اثرات فراوان منفي از خود در كشور و جامعه به جا گذاشتند.

تعقيب و تقليد كور كورانه از سيستم خود كامه، بُحراني و در حالي فرو پاشی شوروي، پيش بيني هاي خوش باورانه و بدور از واقعيت هاي عيني در افغانستان، نقل قول از سخنان ديگر بي تاثير و جدا از رياليزم اجتماعي و سياسي رهبران مريض و معيوب، مشكوك و نامحبوب شوروي، نشري بيانيه هاي از قبل آماده شده راديويي و تلويزيوني آنها، پخش موضوعات يك جانبه و محافل خسته كُننده حزبي و دولتي ازطريق راديو و تلويزيون و....غيره موضوعات سياسي ديگر، نه تنها حساسيت مردم را مقابل شوروي آن زمان بر انگيخت، بلكه رفته رفته حزب حاكم آن زمان را(هدف از حزب دموكراتيك خلق افغانستان ميباشد) نيز به حزب دنباله رو حزب كمونيست شوروي معرفي نموده و منفور گردانيد.

 

عدول از سياست پلوراليزم:

حزب حاكم بعد از تكيه به قدرت سياسي در كشور از تحقُق عملي رُكن اساسي و مهم، يعني ديالوگ و مذاكره و همكاري صادقانه ميان احزاب همفكر كه داراي ارزش فوق العاده براي تعميم يك دموكراسي سالم در جامعه مي باشد، بسيار زيركانه طُفره مي رود.(با ايجاد جبهه بنام" پدر وطن" وظايف خود را انجام شده مي پندارد.)

در حاليكه و هنگاميكه هنوز خودي شان در اپوزيسون قرار داشتند، از تمام رهبران حكومت هاي قبلي همواره چنان تقاضا ها را مي نمودند، كه(غرض موثريت كارها نيروهاي اپوزيسون يا احزاب مُخالف بايد در حكومتها شامل ساخته شده و جا داده شوند.) مگر زمانيكه خودي شان در حاكميت دولتي قرار گرفتند، آن رُكن اساسي را كه يكي از خصايلي نيك يك حزبي توده يي در عمل ميباشد فراموش نموده و مانند حكومات سابق هيچ حزبي سياسي ديگري را در كابينه خود شامل نه نمودند.(دولت يك حزبه)

حزب حاكم و رهبران آن در طي تمام دوران حكمروايي شان نه تنها از نظريات صادقانه و دوستانه احزاب نيمه فعال ديگر استفاده هاي لازم را به عمل نياورند، بلكه همكاري دوستانه آنها را نيزغرض تحقُق پروگرام هاي رديكالي شان نيز جلب نه نموند.(رد همه انواع و اشكال پلوراليزم و حاكميت يك حزبي در عمل)

حزب سياسي آن زمان بعد از تصاحب قدرت به كلي فراموش نمود، كه غرض جلب اعتماد و اعتقاد بيشتري مردم بايد حزب و دولت را از چوكات يك اتني يا يك مليتي بيرون آورده خود و اعضاي خود را در خدمتي مردم قرار بدهد، نه آنكه خود را بالا و باداري مردم، زيرا دوام چنان سياست تحريك آميز در يك كشور كثيرالمليت شانسي ندارد و آينده چنان يك آيده" ناسيوناليستي" محكوم به شكست ميباشد.(گرچه در ابتدا پرنسيپ يك اتني جدآ تعقيب گرديده و مد نظر گرفته شد، ولي در مراحل بعدي يا" فاز هاي" بعدي به پرنسيپ كثير المليتي حزب و دولت توجه لازم به عمل آورده شد.)

باوجوديكه حمايت از فعاليت آزادانه احزاب، تضمين و حمايت از فعاليت هاي علني آنها، پشتيباني از سيتم چند حزبي، تحقُق مفكوره و آيده فعاليت آزاد جبهه ملي و مترقي به اشتراك وسيع وطن پرستان، تشكُل صادقانه و صميمانه روشنفكران مُختلف العقيده، تنظيم فعاليت ترقي خواهان ميانه رو و بالاخره رول شخصيت هاي ملي و متنفذ اعلان گرديد، ولي در عمل يا پراتيك به ضرورت آنها دقت و توجه لازم صورت نه گرفت و اهميت آن سياست در حل پرابلم هاي پيچيده كشور مد نظر گرفته نشد.

حزب حاكم در طول تمام دوران حاكميتش از همكاري با احزاب و سازمان هاي ديگر، تحت عناوين و بهانه هاي مُختلف احتراز بعمل آورد و به نظريات، پيشنهادات، انتقادات و مفكوره مُخالفان سياسي توجه جدي نه كرد و به آنها كم بها داد.

 

عدم انتخابات و آزادي هاي انتخاباتي:

افسوس كه در طي اضافه از يكدهه حكومتداري از شيوه و پرنسيپ هاي آزموده شده براي همه جهان، چون انتخابات آزاد، سري، مستقيم و نوبتي سر باز زده شد(عمدآ مد نظر گرفته نه شد) و ضرور هم پنداشته نه شد.

اصل زريني، كه هركه و هرآنكه، عضو هر حزب و يا سازمانيكه باشد و در هر موقفيكه قرار داشته باشد، نمي تواند بالا تر از قانون قرار داشته باشند مراعت نه گرديد.(گرچه گفته نمي توانيم، كه حالت از اول تا به آخر چنان باقي بماند، بودند زمانهايكه تلاش صورت گرفت، كه اصول تا حدودي زيادي مراعت گردند.)

اصلي زرين كه همه احزاب و سازمانها داراي حقوق و امتيازات مساوي بوده و حق اشتراك مساويانه را نيز در اداره امور و حيات سياسي كشوري شان دارند، نيز به باد فراموشي سپُرده شد.( گرچه ايام مصالحه به آن اصل نسبتآ توجه گرديد، ولي افسوس كه ديگر خيلي ناوقت گرديده بود و نتوانست كه موثر تمام گردد. ولي طوريكه در بالا تذكُر داديم، درين بخش بالاي آن تماس نه خواهيم گرفت.)

 

چگونگي آزادي مطبوعات:

گرچه قوانين در جهت دفاع از حقوق انسانها، اعاده و تضمين آزادي هاي فردي، گرانتي و احترام به عقايد، تضمين مصونيت هاي قانوني براي آزادي هاي بيان، قلم، نشرات و مطبوعات اعلان گرديد و موسسات مستقل، چون اتحاديه هاي  صنفي و كارگري، دهقاني و پيشه وري، كلتوري و فرهنگي، جمعي و انفرادي، به ميان آورده شد، ولي بد بختانه كه دولت نه توانست از آن امكان بدست آمده براي بقاي بعدي خود نيز استفاده هاي لازم سياسي و آيديولوژيكي را نمايد.

در جوامع سرمايه داري نماينده گان گروه هاي مُختلف سياسي(كمونيستها، ليبرال ها و محافظه كاران) از آزادي مطبوعات طور خيلي زيركانه استفاده هاي لازم و ضروري شان را غرض تحقُق اهداف مهم و با اهميت سياسي شان به عمل مي آورند، ولي با تاسف كه دولت نو بُنياد " مايل به چپ" آنروز در افغانستان نه توانست از آن امكان مُيسر گرديده نيز استفاده هاي لازم را براي طرح هاي اصلاح طلبانه و به اصطلاح آنروز" آينده ساز و دوران ساز" شان نمايد.

نشر روز نامه ها، اخبار و مجلات شكل و شيوه هاي از قبل آماده شده و فرمايشي را به خود اختيار نمودند، در نتيجه سانسورهاي مجاز و نامجاز، حزبي و دولتي، كمبودات، نواقصات و نارسايي ها در جامعه بررسي نه گرديده و پوشيده نگاه داشته شدند.

با وجوديكه ده ها نشريه از ده ها ارگان هاي صنفي به نشر مي رسيد ، ولي در واقعيت نشريه وجود نداشت كه به تواند آزادانه همه چيز به نويسد. اين فاكت را به خاطري تذكُر دادم، كه تخلف در زماني دولت داري آنهاي به وقوع مي پيوندد، كه اكثريت شان خود از از جمله ادامه دهنده گان سُنن پسنديده نُهضت هاي مشروطيت (آزادي قلم و بيان) دانسته و طرفدار ترقي و مدرنيته در جهان معاصر مي پنداشتند.

بالاي نظريات جديد بكر و باير و مخصوصآ نظريات مُخالف سياست جاري حزب و دولت سرپوش گذاشته شد و تصادمات مفكوره وي رفته رفته به مرور زمان به تضاد هاي آشتي ناپذير سياسي مبدل گرديده و موقع ابراز نظر و انتقاد از مُخالفان سياسي سلب گردانيده شد.(هيچ نشريه از مُخالفان سياسي نتوانست در طي هر سه دوران حاكميت حزب پا به عرصه زنده گي انتقادي به گذارد.)

درهاي باز گفت و شنود و مذاكرات رو در روي سياسي با گذشت هر روز بسيار زيركانه و ماهرانه بروي منتقديون يا(انتقاد كُننده گان) مسدود گردانيده شده و چنان نظريه موجود بود، كه نشرات حزبي و دولتي بيان گر واقعيت هاي اجتماعي و سياسي جامعه بوده و زبان مشترك همه نيروهاي سياسي در كشور مي باشد و ضرورت به انعكاس كدام نظري ديگري كه خلاف سياست جاري حزب و دولت در كشور باشد نمي رود، زيرا نشرات جاري در كشور همه چيز را مي نويسند و انعكاس مي دهند.

با دوام چنان فضا و باسپري گرديدن هر روز نارضايتي ها يكي بالاي ديگري تراكم نموده و جامعه شباهت به مشكي پيدا نموده مي رفت ، كه هرلحظه هوا داخل آن گردد.

 

در عرصه خدمات اجتماعي:

پرابلم هاي مُختلف اجتماعي و اقتصادي از قبيل، غُربت و بيكاري، فقر و بي خانگي ميان كاركُنان و ماموران سطوح مُختلف دولت، مانند سابق ادامه پيدا نموده رفت و باعث ايجاد فشارهاي جديد روحي و رواني بالاي آنها گرديده مي رفت.

اگر دوام جنگ هاي لايه تنهايي از يك جانب تورم بي وقفه پولي را در كشور به ميان آورده مي رفت، ازدياد پيوسته معاشات منصوبان برحال قواي مسلح هم نمي توانست تفاوت بزُرگ را ميان آنها وآنهاي كه به وظايف شخصي اشتغال داشتند از بين به برد.

ارتقا ناموزون معاشات و غيره امتيازات از جانب حزب به كارمندان حرفوي در اپرات حزب فاصله هاي جديد را ميان كارمندان حرفوي حزب و ماموران و كاركُنان كم در آمد دولت به وجود آورده مي رفت و باعث نارضايتي ميان آنها مي گرديد.

خدمات اجتماعي از قبيل ترانسپورت شهري، صحت عامه و مُخابرات درطي اضافه از يكدهه طوري كه شايد و بايد توسعه لازم نيافت، چون دريافت كُمك ها از كشورهاي در حال رُشد و ساير كشورهاي صُنعتي غرب به مرور زمان قطع گرديده رفتند، بنآ اتكا بعدي كشور نيز بدوش شوروي و سايركشور هاي در حال بُحران سوسياليستي اروپاي شرق باقي مانده بود، كشور هاي كه خود تخنيك چندان پيش رفته نداشتند. به خاطري افاده بيشتري مطلب اگر به دو مثال (خوب و خراب) كشورهاي سوسياليستي اشاره نمايم به نظرم كه كفايت مي نمايد.

١ـ يكي همان موترهاي برقي بودند كه از جانب كشوري چكوسلواكيا در زمان اداره دولت محمد داود بكار انداخته شدند و بعدها يك كمي ديگر هم انكشاف داده شدند.البته كه نمونه خوب كُمكها بودند، يعني موترهاي خوب و قوي بودند.

٢ـ ديگري آن همان موترهاي عادي سرويس شهري بودند، كه ازكشوربلغاريای سوسياليستي خريداري گرديده بود، ولي موترهاي بودند، كه خدا نشان كس ندهد، با هردور خودن شان به جاده ديگر انسان فكر مي نمود، كه همين حالان چپه شده و سرنگون خواهد گرديد.(آن را نمونه و مثال خراب تخنيك يك كشوري سوسياليستي دانست.)

 

در عرصه اقتصادي:

با وجوديكه دولت  فعاليت آزاد دوران سرمايه هاي شخصي را تضمين نمود. ولي نه توانست سرمايه هاي فراوان افراد و اشخاص مُختلف(داخلي وخارجي) را بداخل كشور جلب و آنها را غرض بهبود و پيشرفت اقتصاد كشور بكار به اندازد.

واردات كشور را مانند هميشه وسايل تخنيكي، ادويه جات و غيره اشياي ضروري براي مردم كشور تشكيل مي داد، كه مانند سابق جريان داشت. دولت در پهلوي آنكه موفق نه گرديد، كه از ورود اشياي غيري ضروري و استهلاكي به كشور جلوگيري لازم را به عمل آورد. همانگونه موفق نه گرديد، كه ميتود معين را غرض كنترول نرخ ها و صعود سرسام آور آنها دريابد.

صادرات كشور را نيز مانند گذشته ها، همان مواد اقلام عنعنوي افغانستان، چون گاز تصفيه نا شده و مايع شمال به شوروي ، پوست و روده، قالين و قره قول و ميوه جات خشك و بعضآ هم سيتروس هده تشكيل مي داد، كه از سالي به سالي ديگري متفاوت مي بودند، چيزي را كه ناگفته نبايد گذاشت، آنست كه در زمان حاكميت" پلانيزه" روشنفكران كشور واردات آن با گذشت هرروز نسبت به صادرات آن بيشتر گرديده مي رفت و نمي شد كه از آن جلوگيري به عمل آورده شود.

هيچ كشور خارجي و هيچ كدام از سرمايه دار داخلي كشور دست كدام به ابتكار اقتصادي نه زده و كدام يك بانك مشترك و يا شخصي را بكار نه انداختند. حتا ايام حكومت داري همان روشنفكران كشور كدام مركز رسمي تبادله اسعار در مركز و ولايات كشور ايجاد نه گرديد و بكار انداخته نشد.

مركز تبادله اسعار را مانند دورانهاي قديم همان سراي شازده در قلب كابل و همان دلالان دعوا جلب او تشكيل ميدادند، كه نه از درآمد اصلي آنها كسي چيزي خبر داشت و نه آنها خود را نزد كدام مرجع مسول مي پنداشتند و نه از درآمد اصلي شان كدام ماليه واقعي به كدام كسي مي پرداختند.

در ايام دولتداري نيروهاي "مترقي" شيوه هاي فرسوده و كُهنه اداره و توليد در كشور از ريشه تغير نه نمود و در مراكز توليدي و موسسات دولتي از اشكال مُختلف فعاليت هاي خلاق كارگري استفاده لازم به عمل نيامد. روحيه واقعآ رفيقانه و همكاري دوستانه در كليكتيف هاي كارگري(اتحاديه هاي كارگري و صنفي) تامين و عملي نه گرديد.

فابريكات جديد صُنعتي و موسسات كوچك توليدي آنقدر احداث نگرديد، كه باعث جلب نيروهاي جديد كار در جامعه گردد و جامعه عقب مانده و نيمه فيودالي ما را به سوي صُنعتي سازي سريع سوق بدهد و به تعداد طبقه كارگر در آن كشوري دهقاني به افزايد.

چون جنگ بي وقفه در سرا سر كشور جريان داشت، بنآ كشورهاي سوسياليستي نيز نظر به دوام جنگها و ادامه نا آرامي ها نتوانستند در براه اندازي كدام پروژه يي قابل ملاحظه توليدي موفق گردند.

كدام پروگرام كوتاه مدت غرض ايجاد و براه اندازي كدام شهرك كوچك توليدي نيز رويدست گرفته نشد. چون جنگ ديگر در سر تا سري كشور بيداد مي نمود، موقع براي ساختمان پروژه هاي سبك صُنعتي نيز در ولايات كشور مساعد گردانيده نشد.

شبكه هاي برق در سراسر كشور از اثر دوام جنگهاي كور خسارات بزُرگ را برداشته مي رفت، اگر دولت اينجا و آنجا تلاش هاي را مي نمود، تا مراكز جديد توليد برق را ذريعه گاز و جنراتورهاي گازي احيا و به كار به اندازد، اما اندازه آنها آنقدر نمي بودند، كه به توانند كفايت همه را نمايند.

با گذشت هر روز و در اثر دوام جنگ ها بند ها و پايه هاي برق در مركز و اطراف كشور تخريب گرديده مي رفتند، بالاخره روزي رسيد، كه شهر كابل نيز دچار مشكلات گرديده و برقها در آنجا نيز نوبتي گرديده و ساكنان پايتخت كشور نيز برق را به نوبت بدست مي آورند.

اگر شبي در منطقه از شهر برق مي بود، به اصطلاح عوام همان شب بالاي مردم همان منطقه جشن مي بود، از لباس شويي گرفته تا اتو كاري و غذا پزي همه اش در همان شب از جانب فاميل ها اجرا گرديده و صورت مي گرفت.( در پهلوي آنكه حتمآ فلمي نيز ديده مي شد.)

راه هاي مواصلاتي و موتر رو كه شريان هاي اصلي و اساسي زنده گي مركز را با ولايات آن تشكيل مي داد، رفته رفته در اثر جنگها و اثابت راكت هاي كور و گردش تانك هاي غول پيكر به مخروبه مبدل گرديده و دولت نظر به مصروفيت در جنگ ها نمي توانست در جهت احيا و ترميم دوباره آنها موفق گردد.(خلاصه آنكه حالت طوري بود، كه همانكه جنگ ختم گردد، آبادي و ترميم شروع گردد.)

خطوط مواصلاتي و ترانسپورتي در اثري مين كاري مجاهدان تخريب گرديده و با گذشت هر روز به گودال ها و چقوريها تبديل گرديده ميرفتند، كه عبور و مرور عراده جات را از آنها مشكل مي نمود. در بسياري جا ها مسافرين از از موترهاي شان پياده شده و در پهلوي آنها يك اندازه راه را پيموده و بعد از عبور از جر و چقوري ها دوباره سوار آن گرديده و به سفرهاي خسته كُننده و ملامال از خطر شان ادامه مي دادند. بسياري از فاصله هاي را كه سابق مردم بيك روز مي پيمودند، ديگر بيك شبانه روز تبديل گرديده بودند. با آنكه براي بسياري ها عادي نه بود ولي از روي مجبوريت همه آنرا مي پذيرفت چون چاره ديگري وجود نداشت.

دزدي و راه گيري توسط گروه هاي مسلح و اخذ باج از دريواران و سر نشينان به كاري عادي وروز مره " دزدان عصيانگر" مبدل گرديده و دوام آن حالت مردم بيچاره را افغان را به فغان رسانده و رنج فراوان ميداد.

من تا كنون به هيچ وجه نمي توانم آن وضعيت(حاكميت قانون جنگل) را بدرُستي درك نموده و هضم نمايم، كه چرا كسي بايد به خود چنان حق را بدهد، كه از هموطن ديگري خود پولي را به زور و به ناحق به گيرد، ولو كه جنگ هم باشد و "عصيانگر باج گير" گويا "جهاد" هم نمايد.

آيا جهاد در آنروز ها به معني اخذ جزيه از هموطن بيچاره و مسلمان بود؟

يا جهاد در آنروز ها ديگر به خاطري پُر كردن جيب هاي شخصي براه افتاده بود؟

چرا يك مسلمان بايد جبرآ(ولو كه جنگ هم باشد) به كسي جزيه وار پول به پردازد.(كُجاست وجدان انساني و اسلامي جهاد گر)

در طي تمام دوران جنگ تخريب خطوط و سيم هاي هوايي ارتباطي چون مخابرات، پايه هاي تيليفون و تيلگراف ادامه يافته و بالاخره حملات راكتي مجاهدين رفته رفته آنها را نيز به كلي فلج نموده و از بين برد.(مجاهدين آنروز خاك وطن شان را طوري به توبره باد نمودند، كه گويا آن وطن از آنها نه بوده باشد.)

صنايع دستي البته كه مانند گذشته به توليدات كوچك خود ادامه داده و سعي لازم در جهت صادرات آن به كشورهاي سوسياليستي نيز صورت ميگرفت. ولي در آمد از آن مدرك آنقدر بزُرگ نبود، كه بتواند درد سراسري كشور و مملكت را دوا  نمايد.

 

در بخش زراعت:

فرمان جديد در باره اصلاحات ارضي كه به تعقيب اصلاحات آغاز يافته ولي ختم نگرديده محمد داود از جانب دولت جديد(جمهوري دموكراتيك) و حزب حاكم آن يعني(حزب دموكراتيك خلق افغانستان) اعلان گرديد و گروه هاي اصلاحاتي آنها نيز مجددآ به كار شان شروع نمودند، ولي.دوام جنگ هاي داخلي آن پروسه را ابتدا به سكته گي و بعدآ توقف داد.

دولت با وجوديكه در فرمان جديد خود در باره اصلاحات ارضي اهداف نيك انساني را براي دهقانان تهي دست و بي نواي كشور تعقيب مي نمود، ولي دولت آن زمان و نماينده گان آن نتوانستند آن اهداف را موفقانه تطبيق نموده و بسر رسانند.

دولت آنروز يعني(جمهوري دموكراتيك) نيز نظر به دلايل زيرين نتوانست در كشوري زراعتي، چون افغانستان به ريفورم زراعتي خود جامه عمل به پوشاند.

١ـ چون جنگ ها ديگر آغاز يافته بودند و با گذشت هرروز به شدت بيشتري آن تطبيق آن ريفورم را زير سوال بُرده مي رفت. با وجودي آنكه دولت با خوش بيني هاي فراوان در آنروزها از براه اندازي آن درين و آن قريه و قصبه گزارشات تلويزيوني را داده و آغاز موفقانه آنرا بخش مي نمود. ولي از ختم آن كسي چيزي نمي دانست، كه چه خواهد شد و به كُجا خواهد رسيد.

٢ـ نظر به انتشار جنگ ها در سر تا سر كشور و عدم امنيت در بسياري از ولايات، قُرا و قصبات آن ريفورم نه توانست در بسياري از مناطق كشور آغاز يافته و تطبيق گردد.

٣ـاصلاحات آغاز يافته براي دهقانان تا به آخر تعقيب نگرديد و همچنان ساير مسايليكه به اصلاحات و دان زمين به دهقانان ارتباط مي گيرد، عملي نه گرديد، از آن جمله اراهه كُمك هاي اضافي مالي از طريق بانكهاي زراعتي و كشاورزي به دهقانان،به دسترس گذاري وسايل تخنيكي غرض شخم زمين، فراهم آوري شرايط سهل غرض خريداري كود اضافي كمياوي و پيش خريد تخم گندم براي كشت و زراعت وغيره.

٤ـ دوام جنگ پروسه نورمال زراعتي را در مجموع برهم زد.

٥ـ با دوام جنگ ها بسياري از دهاقين قريه و قصبات خود را رها نموده و روانه شهرهاي گرديدن كه جنگ در آنها كمتر بودن. دوام جنگها باعث كاهش زارعين و نيروهاي زراعتي در اكثري از ولايات و مناطق مُختلف كشور گرديد.

دهقانان وزارعين در اكثرآ از ولايات از دو جانب زيري فشار قرار مي گرفتند:

١ـ .يكي از جانب نيرو هاي دولتي كه نه بايد به مجاهدين كُمك نمايند.

٢ـ ديگر از جانب مجاهدين كه از كشت و زراعت و فروش حاصلات به دولت پرهيز نمايد.

٦ـ با دوام آن حالت، يعني جنگ بخش مهم و حياتي كشور، يعني زراعت آن صدمه بزُرگ و جبران ناپذير را متحمل گرديد. دهاقين كشور محلات اصلي بود و باش شانرا رها و غرض كاريابي به شهر هاي بزُرگتر سرازير گرديدند.

٧ ـ در اثري بيجا گرديدن دهاقين از خانه و كاشانه هاي شان يكتعدادي زيادي از آنها تغير رشته داده و مصروف فراگيري حُرفه ها و رشته هاي ديگري شده و يكعده ديگري از آنها كشور را ترك وروانه ديار غير گرديدند. در كشور هاي بيگانه نيز روز خوش نداشته و در آنجا از جانب گروه هاي مسلح مجاهدين مورد اذيت و آزار قرار مي گرفتند، كه در جبهات با آنها كُمك و همكاري نمايند.

٨ـ نظر به فشارهاي گوناگون از جوانب مُختلف دهقانان كشور نه تنها بدفاع از آن ريفورم نه برآمدن، كه دولت براي آنها در نظر گرفته بود، بلكه در بعضي موارد يا از بيچاره گي و يا از بي دفاعي در پهلوي گروه هاي مسلح مذهبي قرار گرفته و از بدست آوري رايگان زمين اباً ورزيدند.

درينجا نبايد به اشتباه رفته و تقصير را در وجودي دهقانان جستجو نمود، بلكه  دولت نتوانست كه كميته هاي واقعي  دفاع از دهقانان را در قُرا و قصبات آنها ايجاد و از آنها و فاميل هاي آنها دفاع لازم را نمايد.

٩ـ خلاصه آنكه ريفورم براي كسانيكه در نظر گرفته شده بود، نه تنها براي آنها جنبه عملي پيدا نه نمود، بلكه از جانب آنها نيز پشتيباني لازم نگرديد و در بعضي موارد، حتا خودي آنها(يا بزور يا به رضا) مقابل آن ريفورم قرار گرفته و عليه آن برخاستند.

١٠ـ چون دهقانان جبرآ از دو جانب مقابل ريفورم قرار داده شدند و دولت آن روز نيز نتوانست به آن پُرابلم غلبه حاصل نمايد و در آينده ها نتوانست توجه جدي به بهبود وضع ساير پيشه وران و مالداران مناطق مُختلف كشور نمايد.

١١ـ امروز باكمال تاسف بايد اذعان نمود كه اصلاحات ارضي براي كشوري زراعتي چون افغانستان كه از اهميت به سزاي برخوردار بود،(البته كه در اثري مداخله از خارج و سازمان دهي مقاومت و دوام جنگ هاي داخلي) نه تنها عملي نه گرديد، بلكه همانگونه بروي كاغذ باقي مانده و در عمل ناكام گرديد.

 

در عرصه خوراك و پوشاك:

گرچه كه كوپراتيف هاي فراوان زراعتي در مركز و ولايات كشور ايجاد گرديده و اقدام هاي پراگنده در جهت ميكانيزه سازي زراعت كشور نيز براه انداخته شد.ولي چون جنگها دوام پيدا نموده مي رفت فلهاذا دولت نيز نتوانست در توسعه زمينهاي بكر و باير موفق گردد و استفاده وسيع و موثر از منابع آبي را غرض بهبود وضع زراعت و باغداري در كشور نمايد.

دوام جنگ ها و راه گيري هاي مسلحانه باعث آن ميگرديد، كه مواد خوراكه و غذايي با مشكلات زياد از راه هاي مُختلف داخل شهر كابل گردند. دولت مي توانست همانقدر مواد خوراكه و غذايي را وارد كابل نمايد، كه به مشكلات زياد مي توانست رفع نياز مندي هاي عامه را نمايد.

طوريكه در گذشته ها نيز تذكُر داده شد، همكاري كشورهاي بزُرگ صُنعتي نيز نظر به دلايلي سياسي قطع گرديده بود و كُمك در آنروز ها صرف از جانب شوروي بود، كه به مردم مي رسيد، كشوري كه در آنروز ها ديگر خود در آستانه فروپاشي قرار داشت، چون مقدار آن كُمك ها همان قدر مي بود، كه به سختي مي توانست كفايت همه را نمايد و ارسال آن نا كافي به شمار مي رفت.

قلت مواد خوراكه در طي تمام دوره به گفته مُخالفان زمامداري"حكومت كمونيستان" در سر تا سري كشور به مشاهده رسيده و نرخ و نواي سرسام آور آن در مركز و ولايات كشور مو را در وجودي انسانها بلند مي نمود. نظر به قلت مواد خوراكه بازار قاچاق چيان و محتكرين مواد خوراكه در نكات مُختلف كشور پيوسته گرم بوده و دولت در مقابله با آنها خود را عاجز احساس مي نمود.

تلاش هاي قابل ملاحظه انكشافي در جهت احداث پروژه هاي جديد تربيه و پرورش حيوانات و پرنده گان صورت نه گرفت و نظر به دوام جنگ ها نه توانست بازرسي موثر از وضع مالداران در كشور عملي گردد، در آن بخش ها نيز همه چيز به فردا موكول گرديده و كدام تغيري به ملاحظه نه رسيد.

 

در بخش صنايع ثقيل و خفيف:

در عرصه رُشد و انكشاف سريع صنايع خفيف و ثقيل دولت موفق به جلب كُمكها و همكاري هاي همه جانبه كشورهاي بزُرگ صُنعتي نه گرديد. بايكوت يا (تحريم صُنعتي) آنها در آن عرصه نيز دوام پيدا نمود و دولت جمهوري دموكراتيك افغانستان نظربه محدوديت مناسباتش با شوروي و ساير كشورهاي سوسياليستي نتوانست راه بيرون رفت كشور را از طريق ديپلوماسي پيدا نمايد.

ليدران فريفته از دور به سوسياليزم آنروز دولت افغانستان تمامآ اميد و آرزو خود را به شوروي هنوز در نظري آنها هنوز بزُرگ، ولي بيخبر از بُحران آن و ساير كشورهاي خود رُشد نيافته سوسياليستي اروپاي شرق بستند، كه آنها حتمآ بداد شان خواهد رسيد.

كشورهاي هنوز خود رُشد نيافته اروپاي شرق، كه يك سلسله اقدامات ابتدايي شانرا با وسايل" قرون وسطايي" دست داشته تخنيكي شان براي افغانستان به عمل آوردند، ولي آن تلاشها آنها با آن وسايل دست داشته نه تنها باعث از دياد و افزايش قابل ملاحظه توليدات در كشور نه گرديد، بلكه در رُشد و ارتقاي بعدي آن نيز چندان موثر واقع نه گرديد.

 

در بخش كار:

با وجودي كه ساعت كار در دفاتر دولتي و موسسات توليدي روزانه ٨ ساعت تعين گرديده بود، ولي از مناسبات جديد كاري، چون (حق استراحت، داشتن بيمه كامل صحيي، رخصتي با معاش) و غيره امتيازات كه در جوامع كارگري آن زمان از آن استفاده بعمل مي آوردند، در افغانستان جنبه عملي پيدا نه نمود. در بسياري از موسسات و ادارات توليدي چنان مناسبات وجود نداشت و يك عده ديگري از موسسات آنرا مراعات نه نموده و مد نظر نه گرفتند.

از جانب نماينده گان نيرو هاي دموكراتيك در كشور تلاش براه انداخته شد كه زنان حق اشتراك فعال را در حيات اجتماعي، فرهنگي و سياسي كشور بدست بيآورند. ولي با وجودي آن حقوق مساوي كار براي زنان و مردان در همه جا دقيقآ مراعات نه گرديده و مد نظر گرفته نمي شد.

 

در بخش تعليم و تربيه:

باوجود دوام جنگها در مركز و ولايات كشور دولت موفق گرديد، كه در مركز شهر كابل و مراكز يك تعداد از ولايات ديگري كشور موسسات تعليمي و تربيتي و مكاتب ابتداييه فراوان را براي پسران و دختران كشور افتتاح نموده و بكار اندازد.

پيروزي دولت را در بخش تحصيلي نيز ميتوان به ديده قدر نه گريست، زيرا از ابتدا اعلان جمهوري دموكراتيك در كشور در قدم اول شوروي و بعدآ هم كشورهاي ديگري سوسياليستي در تربيه كادرهاي تخصُصي، تخنيكي و فني كشور كُمك هاي قابل ملاحظه را به پيش بُرده و انجام دادند.

اگر تعداد محصلين را كه طي حاكميت جمهوري دموكراتيك به تحصيلات عالي دست يافتند، با تمامآ دوره هاي قبلي حاكميت هاي مُختلف كشور به مقايسه به گيريم، مي توان گفت، كه حاكميت جمهوري دموكراتيك آنروز خدمات واقعآ قابل قدر را و بيشتر از هر نظامي ديگر را در آن عرصه انجام داد.

در طي دوران حاكميت حزب دموكراتيك خلق افغانستان اضافه از٢٠هزار جوان (پسر و دختر) افغان تنها در شوروي از تحصيلات عالي برخوردار گرديدند، احصاييه آنهاي را كه چه تعدادي ديگري از جوانان افغان دركشورهاي ديگري سوسياليستي از تحصيلات عالي مستفيد گرديده اند ميتوان از اسناد آرشيفي وزارت تحصيلات آنروز كشور در صورتيكه در جنگهاي تباه كُننده برادران مجاهد نه سوخته و بر باد نرفته باشند بدست آورد، كه به چه تعداد بوده اند؟

دولت جمهوري دموكراتيك افغانستان در عرصه سواد آموزي نيز به پيشرفت هاي قابل ملاحظه دست يافت، چنانچه كه در گزارشات سازمان ملل متحد در همان سالها از كار و فعاليت دولت در آن عرصه قدر داني گرديده و درج اسناد موسسه ملل متحد مي باشد.(پژهشگران مي توانند به اسناد آن سال هاي ملل متحد مراجعه نمايند.)

دولت با وجوديكه تلاش فراوان نمود، كه اطفال از رفتن به مكتب و از تعليم و تربيه لازم در سرا سر كشور مستفيد گردند. ولي با آنهمه تلاش ها نتوانست از اطفالي دفاع نمايد، كه خارج از دايره نفوذ و تسلط اش قرار داشتند. يعني،(مناطقي كه تحت تسلط مجاهدين قرار داشتند)

دولت همچنان نتوانست از اشتراك اطفال در مناقشات نظامي، اكمال و انتقال سلاح در عقب جبهات و ساير كارهاي اجباري در نكات مُختلف كشور جلوگيري بعمل بيآورد. چون جنگ هاي تباه كُن پدران را از دست پسران و خانواده ها مي ربود، بنآ اطفال يتيم و بي بضاعت گرديده، بي دفاع مانده و در دست تلخ سرنوشت و حوادث قرار مي گرفتند.

 

در بخش صحي:

دولت با تمامآ تلاش هايش نه توانست از صحت طفل و مادر در سراسر كشور حمايت دايمي به عمل آورده و نتوانست از صحت مادران ايام حاملگي آنها، تاديه رخصتي با معاش بعد از ولادت به آنها موفق گردد. چون جنگ ها دوام مي يافت و بودجه لازم براي اجراي چنان كُمك ها باقي نمي ماند.

چون جنگ در مركز و ولايات كشور پيوسته دوام پيدا مي نمود.بنآ دولت نتوانست موسسات صحيي، ادارات حفظ و مراقبت، مراكز كُمك هاي اوليه، كلينيك هاي وقايوي و شفاخانه هاي سيار را در گوشه و كنار كشور اعمار و از وضع رقت باري صحيي مردم شهرها و ولايات كشور درتمام گوشه و كنار آن حفاظت نمايد. زخميان جنگ در جبهات از كُمك هاي دو جانبه طبي برخوردار گرديده تداوي مي گرديدند.

آنهايكه عليه دولت مي جنگيدن از جانب طبيبان و پرسداران داوطلب كشور خارج كه در عقب جبهات قرار داشته و حضور يافته بودند تداوي گرديده و يا آنكه به جانب پشاور بُرده شده و درلاگرها يا (پناه گاه هاي) آنجا تداوي و علاج مي گرديدند.

آنهاي كه به طرفداري دولت مي جنگيدن از جانب داكتران و طبيبان كه در داخل و مراكزي ولايات كشورموجود بودند تداوي و معالجه گرديده و به آنها رسيده گي صحيي صورت ميگرفت. در اين جا به بسيار وضاحت ديده ميشود كه با تاسُف بزُرگ در آن روز ها برخورد در مقابل تابعين يك كشور يك نوع نه بوده بلكه دو گانه بودند.

طوريكه توضيع داده آمديم به خوبي ديده مي شود كه تفريق انسانها در آنروزها نظر به آيديولوژي آنها صورت مي گرفت، يعني آنهاي كه براي دولت مي جنگيدند از كُمك هاي معالجه وي دولت برخوردار گرديده و صحت مي يافتند و آنهايكه عليه دولت مي جنگيدند نمي توانستند بالاي كُمكهاي دولت محاسبه لازم را نمايند. آن برخورد دوگانه دولت در آنروز ها خود يك عمل درُست نه بوده و خلاف پرنسيپ هاي انساندوستانه و بشر دوستي بودند

 

در بخش خانه سازي:

دولت جديد بعد از روي كار آمدن خواست پلان ٢٥ ساله محمد داود را مجددآ مورد مطالعه قرار داده و آنرا روي دست به گيرد ولي طوريكه بعد ها ديده شد، نظر بدوام جنگ ها آن پروژه وسيع و طويل المدت شهر سازي و خانه سازي نه توانست  جنبه عملي به خود به گيرد. مگر با آنهم دولت با اتكا به كُمك هاي شوروي در توسعه پروژه مكروريانهاي شهر كابل پرداخته و آنرا آهسته آهسته توسعه داده رفت.اپارتمانهاي آماده گرديده معمولآ به دسترس كارمندان نومنكلاتور، وزرا و مقامات بُلند پايه حزب و دولت توضيع مي گرديد.

دولت قصبه ديگر را بنام قصبه كارگري نيز روي دست گرفت و چند تعميري را در منطقه بادام باغ در وسط راه خير خانه آباد و آنرا براي يك تعدادي از كار كُنان و كارمندان دولت توزيع كرد. چون مردم از سراسري كشور به كابل پناه آورده مي رفتند، بنآ معضله خانه و داشتن سر پناه مانند هميشه پُرابلمي لاينحل باقي مي ماند.

 

بازرسي از باز مانده گان  شهدا، معلولان و معيوبان جنگ:

با دوام جنگ در كشور به تعداد قربانيان در هر دو جانب( هم از جانب دولت و هم از جانب مُخالفان) افزود مي گرديد. كساني كه از جانب دولت آنروز ها ديگر بنامهاي " اشرار، مجاهدين" و غيره نام ها ياد مي گرديدند. طوريكه از زخميان در دو جبهه پرستاري به عمل آورده مي شد. معلولان و معيوبان جنگ نيز به دو طريق كُمك ها را به دست مي آوردند.

آنعده از افراديكه در جبهات جنگ به خاطري دولت شهيد و زخمي ميگرديد، كُمك مادي را از جانب دولت مستحق گرديده و بدست مي آورد. ولي آن كُمكها هم آنقدر نمي بود، كه بتواند براي مدت مديدي كفايت فاميل قرباني داده را نمايد.

تاديه كُمك هاي بعدي نيز عاري از نواقصات نه بودند، يعني آنكه اعضاي فاميل هاي شهدا روزها را با اوراق هاي دست داشته شان سرگردان به خاطري بدست آوري كُمكها در ادارات مُختلف كشور مي گذشتاندن، آنهايكه بدون آنه هم و بدون كدام چون و چراي اضافي بايد مستحق بدست آوردن آن كُمك ها مي بودند.

خلاصه آنكه دولت با تمامآ تلاش هايش نه توانست مواظبت جدي و لازم از اعضاي فاميل هاي شهدا، قربانيان " جنگ هاي ناعادلانه" نظامي و سياسي بيگانگان نمايد و مساعدت هاي لازم مالي و پولي را طوريكه شايد و بايد به آنها نمايد. آنهاي كه عزيز ترين چيز، يعني زنده گي شان را قربان " آيده هاي تخيلي" گروه هاي مُختلف نظامي و سياسي جوانب مُختلف كشور نموده بودند، با آنكه بذل هرنوع كُمك و تاديه هر اندازه مساعدت نمي توانست تلافي جانهاي از دست رفته آنها را نمايد.

با دوام جنگ هاي خانمان سوز در كشور موسسات اجتماعي و ادارات كُمكي، چون پرورشگاه وطن، موسسه كُمك به بي نوايان، مراكز معلولان و معيوبان ايجاد گرديده رفتند. ولي با آنهمه پرستاري لازم نه توانست از باز مانده گان و اطفال آنها نظر به موجوديت بروكراسي هاي اداري و غيره مسايل به عمل آيد.

در اثري قطع مناسبات و كُمك كشورهاي بزُرگ سرمايه داري دولت نتوانست، كه كُمك ها و همكاري هاي وسيع و همه جانبه موسسات خيريه بين المللي را در مورد جلب و جذب نمايد. اگر كُمك ها هم از جانب آنها صورت مي گرفت مقدار آن آنقدر وسيع نمي بود، كه بتواند بدسترس همه ضرورت مندان قرار داده شود.

در اثري دوام جنگ هاي داخلي دولت نه توانست، كه توجه وسيع خود را به اعضاي خانواده گان بي سر پرست، بيوه زنان و اطفال يتم در كشور نمايد و كُمك هاي لازم مادي و اقتصادي را طوري پيگر براي آنها داده و آنرا دوام بدهد. كُمك هاي كه از جانب دولت صورت مي گرفت نمي توانست كفايت كامل آنها را نمايد.

 

در رابطه به دين و مذهب:

با وجودي كه دولت مطابق به خط و مشي خود، احترام به دين اسلام و آزادي مراسم و مناسك مذهبي را در جامعه ما رسمآ آزاد اعلان نمود، ولي در مقابل دين مروج مردم افغانستان از جانب نماينده گان بلند پايه آنها بي احترامي و بي ارجي هاي گوناگون(تحقير آميز و خود نماگرانه) به شيوه هاي مُختلف آن صورت پذيرفت.

از آغاز حكمروايي به اصطلاح" خلقيان چپ" تاثيري عميق و شديد روحانيون در جامعه سُنتي و عقب مانده مذهبي ما مد نظر گرفته نشد.(ژست هاي تخريش آور و آزار دهنده ضد روحانيت آنها اصلآ در زمان اداره و حكمروايي خيلي ها كوتاه، ولي خيلي ها " قرمزي" نور محمد تره كي آغاز يافت و بعدآ توسط اداره شديدآ ماجراجويانه حفيظ الله امين نيز جدآ به پيش بُرده شد و حتا برخورد تعصب آميز نيز با آن صورت گرفت. چنانچه كه در باره تمسخُر به بسم الله الرحمن الرحيم در بالا تذكر نيز داده شد.)

دولت در زمان اداره حفيظ الله امين نه خواست از اصل تاديه آزادي هاي فردي به پيروان مذاهب مُختلف در كشور حمايت نمايد و به مراسم و مناسك مُختلف مذهبي آنها احترامي لازم قايل گردد.

در نتيجه قيد و قيودات اداراه استخباراتي حفيظ الله امين آهسته آهسته فرار و مهاجرت پيروان طريقه هاي مُختلف از داخل كشور آغاز گرديده و بعدآ در دوران هاي بعدي به اشكال مُختلف دوام پيدا نموده رفتند.

در زمان اداره ببرك كارمل گرچه نرمش ها و دلجوي هاي از روحانيون كشور صورت پذيرفت، ولي آن غمخوري ها ديگر نتوانست زخم هاي التهاب يافته آنها را مداوا نمايد. روحانيون تا يك مدت زياد با بي اعتباري فراوان به سوي رهبران كشور به عنوان "كمونيست ها يا كافر ها" مي ديدند.

به خاطري آنكه  با پلانهاي استراتيژي دور نگر، خطرناك و انتهاري كشورهاي بيگانه  در افغانستان و براي افغانستان آشنايي حاصل نموده باشيم و به مهلكيت مداخلات نظامي و فعاليتهاي تخريبكارانه ادارات استخباراتي آنها ازخارج و حساسيت پيچيده گي اوضاع در داخل افغانستان نفوذ بيشتر نموده باشيم بهتر است، كه حوادث واقع شده در دو كشور(ايران و افغانستان) را كه از ريشه با هم تفاوت داشتند، به مقايسه تحليلي به گيريم و آن اينكه :

باوجوديكه تحولات خطرناك سياسي در دو قطب مُخالف(يكي بسوي اسلام بُنياد گرا و ديگري بسوي دموكراسي چپ "تيپ شوروي") در دو كشوري همسايه افغانستان و ايران تقريبآ همزمان رخ دادند، ولي هر دو تحول رديكالي با يك تفاوت بزُرگ در هر دو كشور(ايران نسبتآ آزاد و متمايل به اروپا و آمريكا و افغانستان قصدآ عقب گذاشته شده، كه با فيوداليزم و سلام سُنتي دست و پنجه نرم مي نمود) جامه عمل شان را پوشيدند.

در افغانستان بعد از اپريل ١٩٧٨ روشنفكران به اصطلاح آنروز جهانيان" ماركسيست هاي رديكال يا كمونيست هاي افغان" قدرت دولتي را بدست مي آورند.

در ايران به كُمك و همكاري هاي فعال فرانسويان خميني(نماينده شيعيه هاي معتصب مذهبي) به ايران ديسانت گرديده و قدرت دولتي را بدست مي گيرد، ديسانتي كه با پلان هاي تاكتيكي و استراتيژيكي آن روزهاي ادارت استخبارتي آمريكا و جهان غرب مطابقت كامل داشت.

آخوندهاي كه به عقيده بسياري از ليدران(سازمانهاي چپي) آنروز افغانستان سياه ترين و مرتجع ترين قشر را تشكيل مي دادند و گويا غرض مبارزه و سقوط حتمي حاكميت " ترقيخواهانه و تحول طلبانه آنها از جانب غرب به ايران فرستاده شده بودند.

 

اكنون به باريكي سياسي قضيه " تحول رديكال به طرف راست" در ايران توجه نمايد كه:

ـ همان اخوند هايكه نه تنها ريش و لباسهاي دراز آنها، بلكه شال هاي سرشانه يي كشال آنها نيز بالاي سر و صورت و شانه هاي آنها گراني مي نمودند، توانستند كه در چندين جبهات جنگنده و بالاخره حاكميت سياسي مانند لباس هاي شان " سياه" را بالاي كشور و مردم ايران تامين نمايند.

ـ همان آخوندهاي كه نه شرق و نه غرب را، نه شمال و نه جنوب را مي شناختند، نه تنها به جبر و فشار، بلكه با نيرنگ و تاكتيك هاي مُختلف سياسي توانستند حاكميت مذهبي و فرقه خود را در كشور تامين نمايند.

ـ بالاخره همان آخوندها نه تنها توانستند كه از گروه ها و تنظيمهاي شيعه و فراري افغانستان در ايران حمايت و پشتيباني(مالي و پولي، نظامي و لوژيستيكي) كامل نمايند، بلكه توانستند كه تنظيم ها را مانند تنظيم هاي مستقر در پاكستان تا به تخت نشيني به كابل نيز همرايي و پشتيباني همه جانبه نمايند.

 

اكنون توجه تانرا به باريكي اوضاع در افغانستان معطوف بداريد:

همان دريشي پوشان تحصيل يافته و همان روشنفكران معتقد به مدرنيت، كه حتا به عقيده بسياري از نماينده گان جهان آنروز سرمايه و غرب" ماركسيستها يا كمونيست هاي افغان" را تشكيل داده و از جمله پيش قراولان آيده و آيديولوژي هاي كه در غرب تولد گرديده و رُشد يافته بود، نتوانستند، كه به خواست و آرزوهاي سياسي و ايديولوژيكي خود در افغانستان نايل آمده و به آنها(ريفورمهاي وارخطا) شان جامه عمل به پوشانند؟

درين جا سوال خلق مي گردد، كه چرا؟

آيا خواست و آرزوي روشنفكران آنروز افغان(نماينده گان اشرافيت و خواريكش يك حزب متشكل از دو فركسيون) عقب روانه تر از خواست وتمايلات آخوند ها و روحانيون بُنياد گراي ايران بوده اند و يا خير؟

آيا روشنفكران ترقيخواه و تحول طلب آنروز افغان(اعضاي هر دو جناح حزب) بيسواد تر و يا عقب مانده تر از آخوند ها و روحانيون دامن كشال ايران بودند؟

شايد كه جوابات از ديد گاه هاي مُختلف سياسي و رنگا رنگ بوده باشند، ولي اگر پي انكشافات واقعي حوادثات آنروزهاي ايران وافغانستان را گرفته و آنها را عادلانه پهلوي هم بگذاريم، بايد كه به تفاوت هاي بزُرگ (از زمين تا به آسمان) سياسي را ميان آندو تحولي، كه مردمان آندو كشور ها را همرايي نمودند متوجه گرديم، بايد كه به گويم:

تحول در هر دو كشور(چه در افغانستان و چه در ايران) به تناسُب مواقف انكشافي آن كشور ها خيلي رديكالي بودند:

در افغانستان حوادث خيلي به طرف چپ ميلان داشت و در ايران شديدآ به طرف راست.

چرا آن چپروي در افغانستان در مقابل وزش شديد شمال و باران حوادث(از خارج و داخل) نتوانست استاده گي نمايد ولي آن راستگرايي شديد و بي بند و باري اسلامي توانست درايران از بُحران حوادث نجات يافته و جامعه ايران را كشان كشان به طرف بُنياد گرايي سركش مذهبي به برد؟

چرا در افغانستان چنين شد و در ايران چنان؟

كُجاست منطق قضيه؟

به نظرم كه منطق قضيه در انجاست!

يعني آنكه هر اقدامات را كه حزب دموكراتيك خلق افغانستان بعد از اپريل ١٩٧٨ در افغانستان به راه انداخت (البته گذشته از گناه ها و اشتباهات رهبرانش)به ضديت بالمقابل جامعه جهاني در راس ايالات متحده آمريكا و ديگر كشورهاي سرمايه داري مواجه گرديد.

كشور هاي بزُرگ سرمايه داري در اثري براه اندازي تبليغات خصمانه و دروغين مذهبي، افغان هاي داخل كشور را عليه هر نوع گرايشات ترقي خواهانه و تحول طلبانه آن روز دولت حاضر به مُخالفت نمودند.

درينجا بايد به فاكت هاي متقابل جدآ توجه ورزيد:

اندازي فعاليتهاي خصمانه ادارات استخباراتي كشورهاي خارجي و بيگانه عليه حكومت مركزي يا آخوند هاي ايران در آنروزها آن حدود و اندازه را نداشتند، كه در افغانستان داشت.

اگر درهمه پروگرام ها و ريفورم هاي پيش كشيده آنروزي نماينده گان دولت افغانستان شتاب زده گي حيرت انگيزي وجود داشت، كه مردم افغانستان را بيدرنگ به سوي شاهراه ترقي و تحول به برند.

در ايران در جهت مُخالف آن(پوشانيدن جامه و غيره قيودات اسلامي) شتاب زده گي فوق العاده وجود داشت، كه پذيرش آن براي ملت روشن آن روز ايران خيلي دشوار تر از مردم افغانستان به نظر مي رسيد.

چون مداخلات از خارج در جهت مُخالف آن كمتر دست داشت، بنآ ملا هاي ايران نيز توانستند آنرا به جبر و فشار در كشور تطبيق و آن عقب روي ها را بزور در مصنه اجرا قرار داده و عملي نمايند.

اگر جامعه آنروزه افغاني براي قبول و پذيرش بسياري از جهش هاي پيش از وقت" تيپ شوروي" آن روز هاي دولت به اصطلاح"كمونيست هاي" افغان هنوز آماده گي لازم خود را نداشت. در ايران نيز عين قضيه را مي توان تعقيب نمود، زيرا مردم روشن ايران نيز آماده گي هاي قبلي و لازم شانرا به سوي چنان عقبروي هاي قرون وسطايي نداشتند.

ولي چون مداخله شديد از خارج وجود نداشت، بنآ ملا هاي ايران توانستند بزور و جبر و بدون مداخله از خارج آن پرابلم بزُرگ "عقب روانه" را بالاي مردم روشن ايران تطبيق نمايند.

اگر شرايط عيني و ذهني واقعآ غرض تحقُق چنان شوك ها و يا تكان هاي شديد اجتماعي، اقتصادي و سياسي انكشافي "هنوز امتحان نشده" در افغانستان و منطقه ما وجود نه ميداشتند. پس در ايران نيزبايد چنين واقع مي گرديد، يعني آنكه شرايط عيني و ذهني جهت عدم تطبيق چنان شوكها و تكان هاي عقب روانه و قرون وسطايي در كشوري ايران نيز بايد وجود نه مي داشت. ولي طوريكه ديده شد چنان نه گرديد، ملا ها در آن عرصه نيز موفق بيرون بدر شدند.

اگر ليدران افغان در آنروز ها با نا دور انديشي هاي بدور از رياليزم شان تلاش هاي شان را به سوي پيشروي(اجتماعي و اقتصادي و سياسي) داشتند. پس ايرانيان با رهبران بدور از واقعيت هاي اسلامي شان در ايران نيز تلاش شانرا براي واپس گيري آزاديهاي ملت ايران مي نمودند، آزادي هاي نورمال انساني كه ملت ايران در ايام حكمروايي شاه به دست آورده بودند.

باز هم چرا آخوند هاي ايران به سوي عقب روي هاي قرون وسطايي مذهبي شان در ايران  موفق مي گردند؟

ولي چرا روشنفكران معتقد به مدرنيته آنروز افغان يا به گفته مُخالفان سياسي آنها(كمونيستهاي آن روز افغانستان) صرف بسوي شاهراه صرف ترقيخواهانه ولي" وارخطا و گويا پيش از وقت" شان ناكام مي گردند؟

اگر امروز فاكتور منفي مداخلات خارجي را حذف و يا يكسو گذاشته و فرضيه بدور از منطق را رو بروي خود ترسيم نموده و تصور نمايم، كه گويا جهش هاي عجولانه بسوي ترقي و تعالي براي ملتي عقب مانده ما يعني(افغانها) مشكل بوده و يا چنان پيشروي هاي وارخطا مهابانه بدور از درك و توان شعور سياسي آنها بوده و آنها نه توانستند آن جهش ها را هضم و درك نموده و از همان لحاظ با تمامآ قوا عليه آن قرار گرفتند.

پس همان طور بايد به پذيريم، كه عقب روي به سوي قرون وسطا براي ملتي (درينجا هدف از مردم ايران مي باشد) كه در آنروزها يك قدم پيشتر از افغانها قرار داشتند و بايد ديگر بزور به سوي قهقرا بُرده مي شدند، بايد براي آنها نيز دو چند مشكل تمام ميگرديد و آنها نيز بايد با دو چند قواي شان عليه آن بي عدالتي به پا مي خاستند، ولي طوريكه ديده شد، بازهم چنان نشد، چرا؟

آيا امروز ديگر بايد اين تيوري غلط را پذيرفت كه:

مردم افغانستان گويا عليه تحولات(ترقي خواهانه و تحول طلبانه) داخلي برخاسته و جنگ هاي داخلي را براه مي اندازند و در ايران برخلاف آن همه ترقيات و پيشرفت ها مردم آن بدون مُخالفتها و چون و چراي اضافي سري اطاعت خود را به اخوندها و ملاهاي بُنياد گرا پاهين نموده و تسليم عقب گرايي در آخر قرن ٢٠ در كشور مي گردند. درين تحليل نيز نمي توان تسلسل منطقي را دريافت؟

امروز ديگر با تمامآ تلخيهاي حقايق تاريخي در كشور در پهلوي آنكه بايد به اشتباهات داخلي رهبران آنروز دولت هاي افغانستان اشاره لازم را نمود، بايد كه به اين تيوري نيز اولويت لازم را قايل گرديد، كه پرابلمها در افغانستان از خارج طوري سازماندهي گرديده و براه انداخته شدند، كه به شكل ديواري سد راه دولت قرار گرفته و دولت بدون تجربه آنروز افغانستان نيز به هيچ شكلي نتوانست ريفورمهاي روي دست داشته( ولو وارخطا و پيش از وقت) خود را تطبيق نموده و عملآ به پيش به برند.

در حاليكه ملا هاي ايران برخلاف با داشتن دست آزاد در تحقق هرنوع خواستهاي عقب روانه و عقب گرايانه مذهبي شان توانستند مردم ايران را كشان كشان بسوي قرون وسطا پيش بُرده و دراساسگذاري رژيم به اصطلاح امروزه اروپاييان" فندامنتاليزم و تروريستي اسلامي" موفق گردند.

چونكه كدام مقاومت مشترك و مُخالفت شديد مسلحانه از خارج مقابل ملا هاي ايران برپا نگرديده و به راه انداخته نشد. بنآ ملاهاي بُنياد گراي ايران نيز با صف آرايي در يك جبهه مشترك با آرامش خاطر توانستند عليه مردم ايران قرار گرفته و همه خواست هاي قانوني و غيري قانوني مذهبي شان را بالاي مردم كشور تطبيق نموده و به قبولانند.

امروز ديگر با پهلو بهم گذاري حقايق تاريخي در هر دو كشور(ايران و افغانستان) به خوبي مي توان دريافت، كه اولتر از همه عوامل خارجي بودند، كه رول عمده و غيري قابل انكار خود را در ناكامي تحولات البته كه(تا حدودي پيش از وقت) در افغانستان بازي نمودند.

درينجا نبايد ديگر به اشتباه رفته و تيوري هاي غلط را پذيرفت، كه مردم افغانستان تحول پذير نه بوده و نيستند؟ و يا مردماني اند، كه خود عليه تحول قرار مي گيرند؟ و يا اصلآ دوست ندارند، كه كشوري شان مانند كشور هاي ساير ملل جهان ترقي و تحول نمايد؟

از پهلو به هم گذاري حقايق دو كشوري همسايه به خوبي هويدا مي گردد، كه گناه بزُرگي روشنفكران افغان در آن بوده كه در پهلوي آنكه خود را در محوري شوروي(در حالي فروپاشي) قرار دادن عليه سيستم جهاني، كپيتاليستي نيز قرار گرفتند و از همان لحاظ خصومت بي پايان جهان غول پيكر، عظيم الحبثه نيو ليبراليستي سرمايه و صاحبان ذخاير نفتي سرمايداري را عليه خود و حاكميت هنوز تجريد و بيگانه از مردم خويش برانگيختند.

در حاليكه ملاهاي بُنياد گراي ايران باوجوديكه در ساختمان يكدولت فناتيك و مذهبي اسلامي در ايران تب و تلاش نمودند، ولي عليه سرمايه داري و جهان سرمايه قرار نه گرفته و در جهت خلع سلاح آنها و نماينده گان سرمايه كلان به پيش نه رفتند، بنآ جرم آنها به تناسب"كمونيستان افغان" هم آنقدر بزُرگ و نابخشيدني نبود، كه بايد مانند روشنفكران بي تجربه افغان مشتركآ نابود و سربه نيست گردانيده شده و ناكام به زباله دان تاريخ به عقيده استراتيژيستهاي نظامي و سياسي جهان سرمايه فرستاده مي شدند.

 

 

ادامه دارد.................



بالا
 
بازگشت