جنبش مشروطه خواهی و يادی از مشروطه طلبان

 

خالق بقايی پاميرزاد

 

به شهادت تاريخ ، خلقهای جهان در شرايط و کشورهای مختلف ، بخاطر تامين حق ، عدالت اجتماعی و ترقی و تعالی وطن شان عليه اقليت های حاکم ستمگر و حکومت های استبدادی ، بلا انقطاع مبارزه نموده که اين مبارزات به اشکال گوناگون آن ، صفحات تاريخ و زندگی جوامع بشری را شکوه و جلال خاصی بخشيده است.

مردم زحمتکش و شرافتمند افغانستان نيز در طول تاريخ پر از نشيب و فراز شان ازين جريان بدور نمانده و درين راه دشوار گذار قربانی های بيشمار داده است.

بناکردند خوش رسم بخاک و خون غلطيدن

خدا رحمــت کند آن عاشقان پاک طينت را

ويا

عشق از فرياد ما هنـــــــگامه ها تعمير کرد

ورنه اين بزم خموشان هيچ غوغايی نداشت

از آغاز قرن 19 وقتی که استعمار انگليس در هند گسترده ميشد و آثار انقلاب صنعتی و مدنيت اروپا به سرحدات شرقی کشور ما ميرسيد ، افغانستان با گسترش روابط اقتصادی با سرزمين های همسايه ، پيوستگی يافته بود و آمد و شد سوداگران و مبادلهً اموال تجارتی با آنها صورت ميگرفت.

مردم ما با شرايط نيمه فيودالی مواجه بودند و زندگانی مشکلی را پشت سرميگذاشتند. در چنين احوال نه دولت های مرکزی نيرومند وجود داشت و نه وحدت مرکزی. زيرا مدعيان جديد بدست آوردن قدرت يعنی خاندان پاينده خان بارکزی همواره با همديگر دست بگريبان بوده و مملکت را به تفرقه و تجزيه روبرو ساخته بودند.

درين وقت آثار پيشقدمی قوای تزاری روسيه به سواحل آمو و مرو رسيد و نمايندهً آن دولت بنام « ويتکويچ» به کابل آمد ( 1837 م ).

انگليس ها هم آرام نه نشستند ، برای جلوگيری از هجوم احتمالی روسيه تزاری در سال ( 1839 م ) پنجاه و چهار هزار لشکر را به قوماندانی جنرال کين و رهنمايی مکناتن از راه کنار دريای سند و کويته و گذرگاه کوژک بر قندهار سوق دادند.

جنگ اول انگليس و افغان ( 1839 ـ 1842 م ) دوام کرد. قوای متجاوز انگليس در مقابل قيام عمومی ملت شجيع افغانستان از پای درآمدند و سياست گذاران انگليس اين آتش مشتعل را که بدست خود افروخته بودند با بازگردانيدن امير مفرور دوست محمد خان از کلکته به کابل و سپردن زمام امور بدست او ، خاموش ساختند.

دراين گيرودار محشرآسا دولت قاجاريه فارس آرام نه نشسته بارها به هرات تاختند ولی هراتيان غيور بعد از تحميل محاصره ها و خسارات فراوان و مقاومت های مردانه ، قوای قاجار را به ناکامی پس راندند.

پرورش فکر و فرهنگ و دانش به تمرکز نيروهای خلاقهً مردم و امنيت ضرورت دارد و اين نبود.

مردم زحمت ديدهً افغانستان غير از مقابله با بيگانگان به خانه جنگی و برادر کشی ( سردارها! ) نيز مصاب بودند ووضع عمومی و سياسی افغانستان وقتی پيچيده تر شده بود که انگليس ها با ازبين بردن دولت سکهه پنجاب ، پشاور را نيز در سال 1849 م گرفتند.

امير شيرعلی خان پسر و جانشين دوست محمد خان ، بعد از غلبه بر برادران قدرت را در سال 1863 م تصاحب کرد. درحاليکه نيروی خلاقه کشور با اين خانه جنگی ها ضايع گرديده بود.

در جنگ اول که امير وتمام زمامداران از ميدان گريخته و بار دفاع از کشور را تنها بدوش مردم و دهقانان افغانستان گداشتند و مردم با تحمل مصائب سنگين شجاعانه از عهدهً حفظ مملکت برآمدند اينک بعد از سی و هفت سال بازهمان استعمار خراب کار برکشور ما حمله ميکند و يکبار ديگر بار دفاع مملکت به دوش مردم افغانستان می افتد.

چون قوای استعمار اين بار نيز شکست می خورد و کيوناری سفير انگليس در بالاحصار به آتش کشيده ميشود  ناچار « گريفن» نمايندهً انگليس عبدالرحمن خان را که در سمرقند فراری بود فرا ميخواهد و مملکت را در تحت ادارهً انگليس به او می سپاررد. ( 1880 م  ـ 1297 ق )

قابل ذکر است که هم اميردوست محمدخان و هم عبدالرحمن خان وقتی از بخارا و سمرقند وارد سرحدات شمالی ميشوند ، از جانب روسای محلی سمت شمال پذيرايی گرديده ، قوايی در اختيار شان قرار داده ميشود تا در مقابل دشمن مقاومت کنند. ولی امير دوست محمد خان از ميدان جنگ در چاريکار فرار ميکند و خود را در بالاحصار به انگليسها تسليم مينمايدو حلقهً غلامی را می پذيرد. اينست خصلت استبداد خشن و فاقد تفکر ، انديشه و فرهنگ و فضيلت انسانی.

همچنين خيانت های اين دو امير مستبد در از بين بردن غازيان جنگ های افغان و انگليس در تاريخ اظهرمن الشمس است و مردم افغانستان هرگز اين خيانت را از ياد نميبرند و آنها را نمی بخشند.

خوب در چنين اوضاع و احوالی مملکت از نشوونمای طبيعی خود باز ماند و دورهً عبدالرحمن خان با قهر و سرکوبی های خونين 21 سال دوام کرد که از نظر فکری و فرهنگی نيز عصر ناميمونی بود. زيرا طوريکه گفته آمد اکثر سربرآوران مملکت به تيغ خشم و کين او از پای درآمدند. ووسايلی برای  بيداری مردم و پرورش فکری فراهم نيامد. البته آنچه بدست او برمردم شريف هزاره گذشت فصل تلخ تاريخ را تشکيل ميدهد که جز محقق هيچ هزارهً اين جنايات را فراموش نمی کند.

سرانجام اميرعبدالرحمن خان در سنه ( 1905 م ) در قصر باغ بالا جان داد و مملکت را به دوپسرش حبيب الله و نصرالله گذاشت که اولی بحيث امير و دوهمی بحيث نائب السطنه  و زمام اختيا ررا با استبداد و خودسری کامل بکف گرفتند و اين مرز و بوم را مملکت شخصی خدا داد پنداشتند. امير حبيب الله از راه نرمش پيش آمد و قدرت مطلق خود را رنگ اولامری شرعی و روحانی داده همواره ميگفت :

نزد خرد شاهی و پيغمبری                    چون دو نگين اند و يک انگشتری

اما جريان اجتماعی زمان و زايش و جنبش عواملی که همواره درداخل جامعه کارگر می افتد و در مقابل هرگونه استبداد و تشدد ، بر مقاومت جامعه ميافزايد و نيز شرايط اقتصادی ووضع طبقاتی مردم نگذاشت که فکر نو بکلی از بين  رود ـ بنابرين مفکوره آزادی خواهی که ميتوان بنيان گذار آن سيد جمال الدين افغانی را دانست با آنچه درين عصر درکشورهای ترکيه ، ايران و هند اوج گرفته بود ، الهام بخش يک تعداد جوانان روشنفکر و ايثارگر ما گرديده و اينها عليه اميران خودکام به پا خاسته آهنگ مبارزات شان را به اشکال مختلف ادامه دادند و اين مبارزات بنام مشروطه خواهی به شهرت رسيد.

گرچه امير حبيب الله سراج و نادرشاه غدار مانند امير عبدالرحمن و امير دوست محمد با کشتار های بيرحانه خواستند اين آهنگ را متوقف کنند ولی خود آنها بدست فرزندان مردم به قتل رسيدند. و درخت مشروطه خواهی و آزادی طلبی بخون مشروطه خواهان آبياری و ريشه گرفت و ثمر داد که ما امروز ثمر آنرا بچشم سر مشاهده ميکنيم.

 

                                                  شجاع الدوله غوربندی                            مير سيدقاسم خان لغمانی

                               

اينک من خواستم از مشروطه خواهان اول ، دوم و سوم يادی بعمل آيد و دين شان تاحدی ادا گردد. عجالتا به معرفی مختصر دوشخصيت ممتاز و ازجملهً مشروطه خواهان اول و دوم ( جناب مير سيدقاسم خان لغمانی ) و جناب ( شجاع الدوله غوربندی ) ميپردازم و سلسله را ادامه ميدهم.  

از صاحبنظران و آگاهان کشور تمنا دارم تا نظريات ، خاطرات و تصاويری از مشروطه خواهان در دسترس باشد جهت تکميل اين نوشته به سايت آريايی گسيل فرموده ممنون سازند.

 



بالا
 
بازگشت