بیژنپور- آ.آبادی

  هشتم مارچ 2006

  کشور نروژ

نسبت زنان افغانستان

 با جنبش همبستگی جهانی زن ( هشت مارچ )

 

    از سی  ملیون جمعیت افغانستان، بیش از نصف آن زنان هستند.  بطور کل 25 درصد مردان و 5 درصد زنان دارای سواد عمومی و متوسط میباشند.  درهر پانصد  نفر زن،  تنها یکنفر سواد مسلکی ویا عالی دارد.  بدین ترتیب 30.000 زن دارای تحصیلات بالاتر هستند، که بیش از  20.000 آن بدلیل نا امنی و جنگهای داخلی سه دهه ی اخیر، در خارج از کشور بسر میبرند.  

    قانون اساسی در کشور ما  81 سال سابقه دارد،  دولت شاه امان الله ( 1919 ) که حامی روشنفکران و مخالف روحانیت مذهبی در دولت بود، نخستین قانون اساسی را ( ولو ناتمام ) بوجود آورد.  این قانون اگرچه بسیار دموکراتیک وعلمی نبود، اما از حقوق زن و آزادیهای محدود زنان حمایت کرده بود. 

    متاسفانه دولت انگلیس بود که نظام سیاسی مشروطه و متمایل به ملی شدن را تحمل نکرد ،  روحانیون عوام و برادران بدنام ( فرزندان یحیی خان )  و برخی قبایل مخالف دولت در جنوب افغانستان را تحریک نمود، تا سرانجام دولت مستقل،  با قانون اساسی و ریفورم های اصلاحی و لیبرالیستیک در یک شورش سرنگون شد و تا امروز همان بحران ادامه یافته است.

    قوانین اساسی در قرن چهارده خورشیدی،  که منبع اصلی آن احکام دین و عرف وسنتها ست ،  بسیار سختگیرانه  و ضد زن بوده اند ، حقوق طبیعی و آزادیهای فرد را تضمین نکرده اند.  در ترتیب و تصویب این قوانین هرگز زنان مستقیماً نقش نیافته اند.  آخرین قانون اساسی در کشور چهار سال قبل پس از سقوط طالبان ساخته شد که دقیقاً در آمریکا مسوده شده بود.  همین قانون اساسی غربی  بسیار غیر دموکراتیک  و کاملاً پارادوکسال است. 

    برخی زنانی که ادعای آزادی  را هم دارند،  در جریان کار قانون اساسی عضو بود ند.  ایشان (  شکریه بارکزی و... ! ) که جوایز شجاعت در کار ژورنالیسم را از غرب دریافت کرده است ،  به قاونونی رای داده اند که آزادی زن را اول به سنتهای ارتجاعی وآنگاه به جال شریعت انداخته است.   در حقیقت این گام اول بود برای بی خاصیت سازی دین !

   این بار آمریکا وانگلیس  با استفاده از جریانات ضد آزادی در حوزه ی پاکستان؛  با شعار های عوام فریبانه، آزادی زنان را بخاطر اهداف مبهم خود و گروه های افراطی  جمع طالبان که خود آنها را آفریده اند؛ ازبین برده اند.

   قوانین غیر عادلانه وضد زن، صد درصد محصول جامعه ی بدوی – قبیلوی ویاهم بسیار سنتی- مذهبی ما نمی باشند، بلکه حکومتهای قبیلوی وضد مردمی که در تحت حمایت انگلیسها وبرای اهداف آنها یکی پس دیگری آمده اند، باعث حقارت زن و مجازات آن در تحت قوانین مذهبی شده است. 

    حکومتهای قومی که به شد ت ستمگر وخشونت طلب بودند،  بجهت  آنکه کمتر از نصف کشور و بیشتر از 30 درصد جمعیت آن را در بر نمیگرفتند ، ناچار برای دفاع ودوام قدرت خود به نیروی بیگانه تکیه نمودند.  این بیگانه ( انگلیس ) خرابکار ولی عاشق وطن ما  بود؛ که  دوصد سال به دسیسه و تجاوز خود علیه افغانستان پرداخت.

    لذا واضح است که نخستین قانون اساسی و رژیم ملی شاه امان الله ،  که در آن زنان بصورت فعال وارد میدان مبارزه و تلاش سیاسی برای آزادی بهتر شده بودند،  توسط بریتا نیا و و عوامان  خوکرده به غلامی  و نوکر وی سر نگون شد !

    رژیمهای توتا لیتر قومی  درکشور کثیر المله ما نه تنها زنان بسیاری را برای خواهشات انحرافی خود، گروه گروه در پشت پرده های حرم سرا نگهداری میکردند،  بلکه برضد اقوام کوچکتر دارای مذهب دیگر ( تشیع ) فتوای قتل عام صادر مینمودند و بفرمان روحانیان مذهب سنی، مال ودارایی آنان را غارت و زنان و دختران جوانشان را به کنیزی میگرفتند.  هزاران مادروکودک وهمچنان پیر مردان آنهارا در آغاز قرن بیست زنده بگور نمودند. 

    آرمان قبیله ( خرافات ) و قوانین قبیله  ( عادات و تعصبات ) افراطی است.  سیاست دولتهای قبیلوی دردو صد سال اخیر ژنوساید وقتل عام اقوام دیگر بود،  وهمیشه در جنگهای خانوادگی میان خود خونریزی کرده اند.  این دولتهای میراث  استعمار بریتا نیای کبیر در افغانستان بودند.

    توجه بفرمایید !   برای درک فرهنگ قبیله  وانگیزه ی وابستگی عوامل حکومت ، میخواهم دو نمونه از اخلاق  شاهان  متأخیر افغانستان  در مورد برخورد با زنان در قرن 19 و 20 را برایتان ذکر کنم:

    اول -  تیمورشاه از قبیله درانی، دوصد بیست زن رسمی و چهار صد زن کنیز ( زن غیر رسمی ) داشت. اکثر آنها زنان کسانی بودند که خود شان اعدام و مال شان چپاول و زنا نشان به غنیمت گرفته شد ند.  قانونی که ای عمل نابکار و وحشت اشرار قبیله را در حق اقوام دیگر، توجیه میکرد،  مذهب روحانیان  غلام به بیگانه بود.   

    دوم -  حبیب الله محمدزایی ( در قرن 20 میلادی )  که حدود صد زن  واز جمله 20 زن رسمی داشت.  اودر اثر همین عیاشی توسط یکی از زنان خود ترور شد.   زنی که این شاه فاسد پرور و فساد کستر را ترور نمود،  مادر امان الله خان  همان شاه  دموکرات است ، که هم خود وهم پسرش آزادیخواه و حامی زنان بودند.  

    یکی از مشکلات ما اساساً نداشتن  اندیشه  ویا  روان کار سامان بخش ، در زنان درس خوانده  بیرون مرز افغانستان است.  زنانی که از آمریکا به کشور برگشته اند، بیشتر درراه اهداف خارجیان ،  وسیله های ساده ای هستند.  اما زنانی که در اروپا بصورت مرده مرش فعال هستند،  به دولتهای میزبان خود رابطه و تفاهم ندارند.  هردو گروه از این زنان دارای نقش خوب در رشد ذهنیت زن سنتی جامعه ی ما نیستند. 

    خطر اصلی در آنست که ، زنان میهن ما در گذشته قربانی خشونت قبیلوی، استبداد مذهبی - سنتی وتعصبات  بیهوده وغیر انسانی درجامعه شده بود ند.    اما امروز بروشنی بر می آید که بار دیگر قربانی بازیهای سیاسی- استخباراتی و اهداف گلوبالیزم میشوند.

    آمریکا عادت داشته است که از نقش زنان  درراه مقاصد خود استفاده کند،  اما به توسعه و استحکام جنبش زن اندک توجهی نشان ندهد.   یعنی آمریکا هم طالبان را دارد، هم القاعده را وهم  از برخی احزاب غیر ملی در حوزه ی مجاهدین را نیز روگردان نیست .   مبارزه با تروریسم و مواد مخدر یک شعار فریبنده  برای مردم  جهان سوم است.

    جنبش های دفاع از حقوق زن درسراسر جهان،  بصورت پراکنده و جدا ازهم فعالیت دارند،  اما چون خود بوجود نیامده ویا لااقل برای خود هم سودی نمیر سانند،  انتظار همکاری جدی از ایشان برای زنان افغانستان را نداریم.  اولاً این جنبشها برای زن افغانستان قابل درک نیستند.  دوم آنکه در اروپا زنان برای برابری مطلق مبارزه میکنند،  اما در افغانستان برای زنده ماندن و رهایی از فقر، بیسوادی و عذاب فزیکی لت وکوب توسط مردان!   

    جنبش فیمینیسم که شفا ف ترین شکل آزادی خواهی زنان در دنیای پیشرفته است،  اصولاً برای خیلی از زنان روشنفکر افغانستان قابل درک نیست.  زنانی که در زیر لوای  هشت مارچ  و نهاد های فیمینیستی جهان  سخن میگویند،  مسلماً شرایط زن افغانستان را نمیدانند. 

    این تفاوت تاریخی-  اجتماعی نیز مشکل انتیگراشون مارا در اروپا بوجود آورده است.  افغانستان کشوری است که هرگز قادر نشد، شرایط ودست آورد های مدرنیسم را خود تجربه کند.  همه اقشار مدعی آگاهی،  مخصوصاً در جامعه زن،  از هر مرحله ی تحولات  تاریخی  فقط چند تعریف  تیوریک  خوانده اند وبس.

    اکنون می بینیم که نقش مذهب و سنت ، افکار مدرنیته  ولیبرالیسم،  اندیشه های دموکراسی و هومانیسم  و سرانجام گلو بالیسم  چه هدیه ای برای زنان افغانستان داشته و دارند:

     مذهب فراتر از قوانین:

    در سیستم قانون گذاری افغانستان ، دین بالاتر از قا نون اساسی ومنبع اصلی آنست.  زن از دیدگاه دین ( قراــت قرون وسطا یی )  انسان وابسته به مرد و درجه دوم است.   فرهنگ و فرمایشات دین در برابر زنان به لحاظ اختیار، د ر هیچ مرحله ی تاریخ قابل قبول زن نبوده است.   فرمان های دین  بیشتر بنام  مردان و درباب اختیارات ایشان نسبت به  زنان صادر شده اند.  یکی از آن مفاهیم وحتی احکام  آنست که :  زنان صلاحیت  تعدد زوجات ازسوی مردان  واختیار طلاق از ایشان را  باید قبول کنند.  اطاعت از تمام مردان خا نواده ، نزدیکان  تکلیف شرعی زن مسلمان است. 

    دین میگوید، زن برای مخالفت با احکام  خداوند  ویا هر اشتباه دیگری  انتظار مرگ را ببرد.  عشق و عواطف که خصوصی ترین حق اوست مجازات سنگسار دارد.  زن حق در خواست طلاق از شوهر را ندارد.  حق او در موضوع شهادت دادن  و در یافت میراث  فقط نیم مرد است.  حق قضاوت، امامت، فقاهت  و ریاست دولت را ابداً بدست نمی آورد.  این باور فقط میتواند افکار بسیار قشری  و تعصبات قبیلوی را برتابند؛  تا خدایگانی و آهورایی بودن  دین آفریدگار را!

     سنت ورواجها

    جامعه ی ما از عرف و سنتها بیشتر تابعیت میکند، تا قوانین و مقررات .  افغانستان به سنتها بیشتر اداره شده است تا به قوانین .  تنها زنان قبیله هستند که اگر از سنتها سر پیچی کنند، همان عقوبتی را خواهند داشت که از  سرپیچی فرمان دین داشتند.  مجازات مخالفت با عرف قبیله از مجازات تخلف از دین کمتر نیست.  

    زن هم در قبیله  وهم در عرف مردم گوناگون ما؛ حق عاشق شدن، مورد عشق قرار گرفتن را ندارد.  اگر چنین موردی پیش آید چنان زنانی موجب ننگ شناخته شده و سپس به طریقی محکوم به مرگ میشوند.  تاریخ سرزمین ما از چنین قربانی شدن  نمونه های بسیار دارد.  دریک اعتراف بیان نا پذیر میتوان گفت :  نود درصد مردان از نوجوانی تا پیری،  درسراسر دوران زندگی بصورت غیر رسمی  وبسیار محرمانه هم عاشق شده اند وهم  زنانی را بدام  برنامه های نا تمام خویش کشانده اند.  اما حاکمان دین و قاضیان یقین فیصله ها را فقط در برابر زنان  بر سر زبان افتادگا ن  وگویا رسوا شدگان طبیق کرده اند.

    رابعه بلخی ( مادر شعر فارسی ) شاعره بزرگ وشاهدخت دانشمند قرن نهم میلادی،  دختر کعب قزاری شاه بلخ،  که عاشق جوانی بنام بکتاش، از سرلشکران سپاه پدر خود بود،  برادرش ( حارث ولیعهد پادشاهی بلخ  )  همینکه جریان عشق اورا فهمید،  رابعه را در حمام نشتر زد و در همانجا بکشت و به پخت …!  

    طلاق برای زنان ما نه تنها یک حق نیست ،  بلکه موردی است که زن را بشدت سزاوار تحقیر و توهین میسازد.  زن قبل از طلاق  انسان 50 درصدی است،  همینکه طلاق داده شد؛ 25 درصد انسان میباشد.  اما خانواده ها و افراد بسیاری هم هستند که حق طلاق را برای زن قدر میکنند و خواهر ودختر مطلقه ی خودرا بیش از دوران قبل از ازدواج احترام مینماند.  زنان طلاق شده بدلیل سنتهای مردود وعمیقاً غیر انسانی هزاران مشکل دیگر را باید تحمل کنند. نه در خانه پدر قدر دارد ونه راهی به خانه ی نزدیکان و خویشاوندان.

    جامعه هیچگونه سازمان،  اداره ویا نهاد ومرجعی را ندارد که زن از آنها کمک بگیرد.  زن طلاق شده از چنگ وجنگ شوهر خلاص میشود ویه عذاب بزرگ دیگری مواجه میشود. این مشکل باعث میگردد که زن در زیر فشار لت وکوب شوهر معیوب وکور وکر ودست وپا شکسته شود؛ ولی زبان به درخواست طلاق حق دینی خود نگشا ید.

    ازدواج یک دختر بدلیل سنتها و عقب ماندگیهای اقتصادی -  فرهنگی، در برابر چند راس حیوان صورت می گیرد.  قدر هر زن تعداد مال و حیواناتی است که شوهر به فامیل همسر می پردازد،  پس ارزش زنان با حیوانات سنجش میشود.  فرزندان زن طلاق شده را به او نمی دهند وحق باز دید آنهارا هرگز ندارد.  همان فرزندان را علیه او تحریک میکنند تا به مادر خود تحقیر نمایند !

    خشونت با زنان    

    خشونت علیه زنان رایج ترین عمل از مناسبات خانوادگی، در کشور های اسلامی و جوامع سنتی است.  شوهر، پدر وبرادر شوهرو در مواردی خواهر ومادر شوهر، همان صلاحیتی را دارند، که پدر وبرادر آن زن در خانواده ی پدری اش دارند. صلاحیت تمام بستگان مرد برای این زن آنست ، که در صورت کوچکترین اشتباه اورا شدیداً لت وکوب کنند و گاهی این مجازات به مرگ زن انجامیده است. 

     نه دین و سنت،  نه دولت ویا کدام نهاد دیگری  در حمایت از او بپا نمی شوند، اینجا میتوان گفت که همان حق 25 درصد انسانی او نیز از بین میرود و زن دیگر یک حیوان بی زبان میشود.  دست وپا شکستن، کور وکر شدن، ونفرین… یک امر عادی است.  اما باید این آگاهی را نیز انکار نکنیم که خیلی از مردان روستایی و بسیاری از روشنفکران و آقایان شهری،  فرهنگ حرمت  گذاری به زن را رعایت کرده اند.

    انگیزه ی خشونت بسیار است، اما مهمترین آن  عبارت است از:  

    1-   تعدد زوجات برای یک مرد.  به حکم دین  وقوانین غیر مد نی.

    2-   مرد سالاری مطلق واسارت زنان در چندین زندان آقایان !

    3-   عدم آگاهی زنان از حقوق و مکلفیت آنها.

    4-   مذهب سالاری از طریق مردان و محرومیت زنان از کاربرد صلاحیت دینی و مذهبی ایشان بدلیل تفسیر های ناجور مردانه از احکام دین،  درهمان عئوالیم جامعه ی جاهلیت عرب،  نه مدنیت دینی به اضافه  سنت زدگی مردم ما.

    5-   عقده باران بودن جامعه از  خانواده تا نظام سیاسی  به جهت  فقرمالی وکمبودات فراوان درتأمین معیشت و زندگی.

    6-    کم اقبالی مردم بخاطر غیر مدنی بودن وعقب ماندگی جامعه و حکومت قبیله.

    7-   موجودیت نظامهای نا عادلانه وغیر ملی.

    8-   فقدان برنامه های حمایت اجتماعی در سیاست دولتهای دست نشانده خارجیان.

    9-   نبودن روح همگرایی و تفاهم برای تشکیل جنبش سراسری در میان زنان روشن فکرما .  

    10-  اهداف مبهم استعماری کشورهایی بزرگ در افغانستان، که خودرا مرجع آزادی ومنبع دموکراسی می خوانند.

   نقش زنان ما درغربت

    اینکه زنان  پناهنده در نروز، به توجه بیشتری احتیاج دارند یا خیر،  موضوع بسیار درجه یک نیست.  مهم ترین نیاز آنها قبل از برابری با مردان،  جلب توجه نهاد های اجتماعی و فرهنگی نروژ در راه انطباق فرهنگی ما با این کشور است.   زن  آواره شده ی جامعه سنتی- مذهبی شرقی نه تنها با مشکلات فراوان مالی واقتصادی روبرو میشود،  بلکه از حالت دو شخصیتی شدن و تفاوتهای فرهنگی در این کشور نیز رنج بسیار می برد.

    زنان نروژ و تمام اروپا  باید برای برابری کامل و امتیازات بیشتر مبارزه کنند،  اما زن مهاجر تا رسیدن به این مرحله از مبارزه،  راه ومشکلات  بسیاری در پیش رو دارد.

    زنان سالمند ما بدلیل اخلاقیات سنتی، نمیتوانند با فرهنگ مدرن سازش یابند،  زنان مذهبی نیز همین مشکل را دارند.  اختلاف کسانی که از 50 سالگی بالاتر ند با جوانان، واختلاف نسل جوان با نسل قدیم نیز موجب  دو شخصیتی شدن  در فضای فرهنگی آنان شده است . 

    مشکل فرهنگی ما آنست که مردان مسلمان مساجد بناکرده اند،  برای مساجد هفتاد درصد کمک مالی دریافت میکنند،  درحالیکه  خانواده های آنان نه به مسجد راه دارند ونه عضو کدام انجمن و مرکز کلتوری برای خود شان هستند.  مردان وطن ما در اینجا نیز همان برخوردی رابا همسر ودختر خود دارند؛  که در افغا نستان داشتند.  همسران ودختران آنها همان مشکل ومحرومیتی را دارند که درکشورهای خود داشتند.  اتفاقاً هیچ مرکز ونهاد اجتماعی وسیعی موجود نیست که زنان در آن  به فعالیت ویا به  بررسی و حل مشکلات فرهنگی خود و خانواده هایشان بپر دازند.

    دولت برای تمام آتحادیه ها، انجمنها ومراکز مذهبی- فرهنگی راجستر شده ی مردان مهاجر در نروژ ،  کمک مالی میکند،  اما برای محرومیت زنان خارجی از فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی،  اقدامی خاصی نکرده است.  دولت باید تمام مراکز مذهبی – فرهنگی  برای مردان  مهاجر را یا معطل بسازد  ویا به شرط  تأمین فعالیت مساوی ومشترک زنان ودختران آنها  تأیید  وحمایت کند ! 

     اگر مقامات دولت نروژ بی تفاوتی خودرا دراین مورد ادامه دهند،  ده سال بعد زنان مهاجر بادادن قربانی های بیشتر،  با دهها مشکلات روانی وبیماریهای افسردگی گرفتار خواهند بود.  ما میدانیم که فعالیت های فرهنگی – اجتماعی زنان مهاجر از وظایف دولت نیست؛  اما دولت زمانی که  ریشه ی مشکل ما را میداند ولی برای رفع آن عمل نمی کند، هم غفلت است  وهم برخورد ظالمانه با زنان. 

     تفاهم از آگاهی بوجود می آ ید و محبت از آزادی.  اکثریت زنان خارجی در این کشور نه فرهنگ مناسبی از گذشته دارند، که باید آن را حفظ کنند وتداوم بخشند، ونه از فرهنگ این کشور آگاهی لازم  بدست می آورند،   تا در آن جذب شوند.  فقط  در میان غمهای نو و کهنه  و درپی آرزوهای خیالی عمر باقیما نده آنها  سپری میشود.  بلی  خوشبختانه "  فاتی کاسه"  به ایشان نان خوردن خواهد داد،  اما خوردن همه ی نیاز آنها نیست ... !

     بحران خانواده خارجیان را بسیار حساس وبدبین ساخته است.  مردان  مهاجر اکثراً از آزادی اروپا برای زنان ناراض اند  وزنان مهاجر از تعصب و سختگیری مردان خانواده  نسبت به خود شان.  همین اختلاف فرهنگی  میتواند  سالها ادامه پیدا کند وسر انجام  باعث  بحران و ازهم پاشی  خانواده ها گردد.

     من در جلسات  مهم مهاجران افغا نستان هرگز بیشتر ازپنج زن شرکت کننده  ند یده ام.  بسیار معمول است که به  زنان نوبت  صحبت  داده نمیشود.   برخی از مردان دوزن دارند ویکی از همسران خودرا یا خواهر نشان داده اند ویا زن برادر، این مردان  حتی حق بیرون شدن  تنهایی  به همسران را  نمی دهند،  وزنان آنها نیز بنابر ترس از شوهر وخویشاوندان خود، علاجی برای حل مشکلات خود نمی یابند.  

 


بالا
 
بازگشت