ثريا بهاء

 

پژوهشى درزمينهء نقدادبى فمينيستى

 


نقدادبى فمينيستى باآثارويرجينياوولف «١٩٤١-١٨٨٢» آغازمى شود. اودرنوشته هاى خودديدگاهى زنانه رابرگزيده است، تجربيات زنان وصداى زنان رادرادبيات بازتاب ميدهد. رجينياوولف به نام «اتاقى ازآن خودآدمى به عنوان مبداء نقدفمينيستى موردقبول زنان فمينيست بانظريات متفاوت قرار دارد اگرچه زنان نويسنده قرن نوزدهم مانندجورج اليوت ، ژرژساند  واميلى برونته نگرش هاى متداول اجتماعى رادرباره زنان به نقدکشيدند، امابعضى محدويت هاى زمانى راپذيرفتندتامتهم به بى ادبى وطرح مسايل جنسى نشوند.
ويرجينياوولف وسايرزنان نويسنده دراوايل قرن بيستم ديدگاهى بطورمشخص زنانه رادرآثارخودبرگزيدندوجنبش گسترده ترى اززنان نويسنده رابوجودآوردندکه درمسيرتاريخى خودبه رشدوشگوفايى ادامه ميدهدوابعادوسيع ترى رابخودگرفته است .

ورجينياوولف درکتاب « اتاقى ازآن خودآدمى » علاوه ازشرايط اجتماعى که به زنان تحميل مى شودبه شرايط مادى زنان نويسنده سخت توجه ميکند. اين مسأله مهم تاآن زمان ناديده گرفته شده بود. درشرايط که زنان ازاستقلال مادى برخوردارنبودندبايدانتظارات مردان ونيازهاى آنهارابرآورده مى کردندوحتى يک اتاق هم ازآن خودنداشتند. اگرمشغول نوشتن ميشدندبارهارشته افکارشان بوسيله شوهر، اطفال ، کارهاى خانه وآشپزخانه به عناوين مختلف گسيخته مى شد. طبيعى است که درچنين شرايطى باکمبودامکاناتى که درجامعه مردسالارى داشتندقادربه نشان دادن نبوغ خودنبودند.

وريرجينياوولف درمورد اندک بودن زنان نويسنده ميگويد«مردهاتمام تجربياتى را که يک انسان مى تواندکسب کندتجربه کرده اند. درحاليکه زنان ازکسب تمام اين تجارب منع شده اند. درچنين شرايطى چگونه نبوغ يک زن مى تواندشکوفاشود؟» ورجينياوولف درآثار خودخواهان ازميان بردن هويت هاى تثبيت شده ى جنسى است . نقدادبى درطول تاريخ حقايق مردانه رابعنوان حقيقت مطلق ارائه داده است . اين روش برروى آثار داستان نويسان زن نيز اثرگذاشته است به همين دليل زنان نويسنده ياسعى ميکنندمثل مردان بنويسند، ياآنطوريکه مردان ازآنان انتظاردارند بنويسندودرزندان ايدئولوژى زن بودن اسيراندونمى توانند درباره ى تجربه ى خودبه عنوان يک جنس حقيقت رابنويسند.وريرجينياوولف معتقدبودکه زنان متفاوت مى نويسندزيراتجربه ى اجتماعى متفاوتى دارند. به نظراو، زمانى که زنان به کسب تساوى حقوق اجتماعى واقتصادى بامردان نايل گردند، هيچ مانع نمى تواندازتکامل آزادانه ى استعدادهاى هنرى آنهاجلوگيرى کند.همانگونه که برداشت هاى متنوعى ازفمينيسم وجوددارددرموردنقدادبيات فمينيستى نيزديدگاهاى متفاوتى موجوداست. که ميتوان ازنقدفمينيستى امريکائى ، انگليسى ، فرانسوى وايرانى نام برد.نقدفمينيستى ، اين سوال اساسى رامطرح مى سازد: تجريبات وصداى زنانه تاچه حددرادبيات بازتاب يافته است.ازنگاه تاريخى درمتون ادبى ، زنان به نسبت مردان نقش کم اهميتى دارندوتحت سيطره ى فرهنگ مردسالاردرحاشيه قرارگرفته اندوبيشتر تجارب مردانه درادبيات ارائه داده شده است .

نقدادبى فمينيستى تيب سازى زنانه درادبيات ومعيارهاى تعين شده آثارادبى راموردنقدقرارميدهدوروشن ميکندکه چگونه آثارضدفمينيستى که درادبيات بوجودآمده است زنان راارزيابى مى کند. نقدادبى فمينيستى به بررسى کمبودشخصت هاى واقعى زنان درآثارنويسندگان مردمى پردازدودرعين حال استفاده ازفرهنگ مردسالاردرآثارزنان نويسنده رانيزدرنظرميگيردونشان ميدهدکه زنان چگونه باکاربردشخصيت هاى قالبى ساخته ى فرهنگ مردانه ، ازفرهنگ مردسالار دنباله روى ميکنند. بانقدآن روشن ميکندکه چگونه آثاراين زنان مى تواندروى آگاهى هاى زنان ديگرتأثيرمنفى بگذارند.منتقدين ادبى مرد، حقايق مردانه رابه عنوان حقيقت محض جلوه ميدهدونيم ديگرحقيقت « ازديدگاه زنانه » ناگفته باقى ميماند.دريک جامعه مردسالارزن خودرا ازديدگاه مردانه تصويرميکندوتحت تأثيرفرهنگ حاکم قرارميگيردوفرهنگ راازديدگاه مردانه مى بيند.ادبيات بايداين قدرت راداشته باشدکه احساسات وتجارب ويژه زنان راباهمه تنوع آن منعکس کند. بايدقادرباشدتجارب زنان رادرجهت انسانى وبرابرى سيستم وارزش هاى فرهنگى به پيش برد.ادبيات بايداين توان راداشته باشدفرهنگى راکه ازنظرتاريخى درخدمت منافع مردانه بوده است ، ازاقتدارطلبى بيرون آوردوبه آن خصلت دموکراتيک بدهد. هدف نقدفمينيستى اين است که نقدرا انسانى وادبيات راواقعى کند. فمينيست هابه دنبال جاى بيشتردرنظم کنونى جامعه نيستند، بلکه آنان به دنبال نظم جديدى هستندکه با« ارزش هاى انسانى » بنيان گذارده شودونه باارزش هاى جنسيت گرا!درادبيات فمينيستى اطلاعات راجع به تبعيض بايدبه دقت واردنوشته شودوهمه جانبه وطبيعى به نظربرسد.نقدفمينيستى زنان نويسنده رابه عنوان يک گروه مشخص درنظرنمى گيردکه همه يکسان بنويسند، بلکه خلاقيت وابتکارشخصى وهنرمندانه آنهارادرآفرينش اثردرنظرمى گيردوکاربردويژه آنها، اثرراازيکديگرمتمايز مى سازد.

بطورکلى ادبيات قادراست که سطح شعور، آگاهى هاى سياسى واجتماعى زنان راارتقابخشد. جنبش هاى آزاديخواهانه ودموکراتيک راپديدآورد، يک اثرخوب ادبى که شرايط محروميت زنان راتصويرميکندمى تواندخواننده کتاب رابطورجدى تکان دهد.ادبيات فمينيستى مرکزتوجه خودرابرروى آثارنويسندگان زنى قرارميدهد که قادرباشنددرکارهاى آينده خودچارچوب هاى مردسالاررابشکنندوخود راازکليشه هاى رايج رهاکرده وبه خلق شخصيت زن هاى درداستان هاى خودبپردازندکه معرف شخصيت واقعى زنان ، آگاهى زنان وحقايق زنانه باشند.

اريکاجونز بارمان هاى که زنان رابه صورت قربانيان بيچاره معرفى مى کندمخالف است به نظراوبايديک رمان ايده آل فمينيستى بى آنکه قهرمان زن خودکشى کندويادچاراختلالات روانى شودبايدتصويرمثبتى ازقهرمان زن ارائه شود.

قهرمانان « فمينيست نو» در داستان بوسيله اعتمادبه يکديگروکمک سايرزنان دربرابرنابرابرى اجتماعى وتخريب مقاومت ميکنندوبااحساس همکارى وکمک يکديگربه سوى يک نظم جديداجتماعى حرکت ميکنندکه بهترين نوع فرهنگ زنانه است .

براى نويسندگان فمينيست نشان دادن حقيقتى که درجستجويش هستندچه معناى ميدهد؟

بطورکلى تصاويرى که اززن درادبيات نشان داده ميشودغيرواقعى است .بين اين تصويروزندگى واقعى زنان فاصله عميقى وجوددارد.دراين تصويرسازى زنانى که درجامعه فعالند، دانش وشخصيت مستقل دارند به عنوان نمونه زنانى که فاقدزنانگى هستند، وظايف زنانه رافراموش کرده اندگمراهند، نامتعادلندمعرفى شده اندوسايرزنان که حالات بچگانه دارند، غيرمنطقى اند، عشوه گراندوکلفت مآبندمطرح شده اند.

نقدفمينيستى بايدقادرباشدکليشه هاى جنسى راتشخيص دهد، ايده ها، هويت ، شخصيت وسرنوشت زن را زيرسوال برد.

درين صورت است که نقدانسانى مى شودوبه يک ارزش گذارى صادقانه ميرسد.

بهترين کتابى که دراين بخش پژوهشى تأثيرعميقى داشته است نوشته تنن درکتاب تحت عنوان
« You just don't understand» 

که درسال ١٩٩٠انتشار يافت . تنن به بررسى روشن زبانى مردوزن هر دومى پردازدواستدلال ميکندکه تمايزهاى زبانى ازتفاوت هاى فرهنگى مبتنى برجنسيت ناشى مى شودوبه قدرت وابسته نيست. به نظرتنن ، مردان در روش محاوره خودبه دنبال مقام هستنددرحاليکه زنان پيوندرا جستجوميکنند.

ازاين روتنن برترى رادرقالب سبک فرهنگى توجيه ميکندونه بهره گيرى ازقدرت.

سيمون دوبوار  ، کيت ميلت ، فريدن وگرير اين چهار نويسنده سوال هاى جديدى مطرح کرده اندوهمگى درطرح يک سوال اصلى درموردنقدفمينيستى مشترکند:

« چگونه مى توان محروميت فرهنگى زنان راتوضيح دادوآن رامتوقف ساخت ؟ »

کيت ميلت درکتاب  « سياست جنسى » پدرسالارى را براى بيان ستمى که برزنان اعمال مى شودبکارمى بردبه نظراوپدرسالارى زن راتابع مردياجنس پسترتبديل ميکندکه اغلب به عنوان موجودات ضعيف درمقابل مردان قوى مطرح ميشوندوتصويرکاملى ازطرزجنسيت گرا رانشان ميدهد.

موج دوم فمينيست ها، درفرانسه باسيمون دوبوارشناخته ميشود. اواز ادبيات به عنوان مهمترين معناى قدرت پدرسالاردرخانواده نام مى برد.

دوبوارمعتقداست که نويسندگان مردديدى عميقا"محافظ کارانه نسبت به زنان دارند. نويسندگان مرددرموردزنان مى نويسندتااينکه خودرابيشترو کاملتربشناسند.

سيمون دوبواردرقلب همه فمينيستهاى فرانسوى جادارد.

علاوتا"اوبعنوان يک نويسنده طرفدارفلسفه ومکتب ادبى اگزيستانسيالسم « اصالت وجود»وهمچنين بعنوان دوست ، همکاروهم زندگى ژان پل سارترازويژگى خاص دراشاعهء تفکرات اگزيستانسيالسيت هابرخورداربودسارتردراين زمينه مينويسد!

« سيمون دوبوار ازدقت ، وسعت نظر و شکيبائى خاص اصلاح درنوشته برخوردار است . هرگزنقايص عبارات راهرچقدرهم بى مقدارباشندمورداغماض قرارنميدهد. »

اودرکتاب  «جنس دوم » مى گويد:

هنگاميکه يک زن سعى ميکندخودراتعريف کندباعبارت « من يک زن هستم » شروع ميکند. هيچ مردى اين کاررانمى کند. اين واقعيت ، عدم تقارب بنيادين بين اصطلاحات « مردانه » و« زنانه » رانشان ميدهد. درتعريف انسان ازواژه « مرد» استفاده مى شودنه ازواژه « زن» اومعتقداست که « زنان درميان مردان پراگنده شده اند، نه تاريخ دارند ونه انسجام طبيعى . آنهابرخلاف سايرگروه هاى تحت ستم ، درکنار يکديگرهم جمع نشده اند. زن دررابطه نامتوازن بامردقرارگرفته است مردهمان « شخص » است وزن همان « ديگرى » سلطه مرد، نوعى فضاى پذيرش ايدولوژيک راتأمين کرده است، قانون گذارا ، کشيشان ، فلاسفه ، نويسندگان ودانشمندان سعى کرده اندنشان دهندکه منزلت تحت سلطه زن درآسمان مقدرشده ودرزمين سودمنداست. »

سيمون دوبوارميگويد:

موجوديت زنان برخلاف مردان دوپاره است . موقعيت مردبه هيچ وجه باسرنوشت او درمقام يک مذکرتضادى ندارد. ولى اززنان انتطارمى رود که براى اثبات زنانگى خويش ، خودرابه شيئى وطعمه مبدل سازد.

انسانيت زن بامونث بودن اودرتعارض است . هرکدام راکه انتخاب کند، قسمتى ازموجوديت خودراانکارکرده است . فقط وقتى زن ازدوپارچگى نجات خواهديافت که انسانيت اووجنسيتش باهم درتعارض نباشد.

هلن سيکسوس  «١» در« خندهءمدوزا »

 که بيانيه معروف نوشتارزنان است وآنرادرسال ١٩٧٥نوشته وبه سيمون دوبوارتقديم کرده است ، اززنان ميخواهدکه تمناى خودرادرنوشته بگذارند. اوزنان رامخاطب قرارمى دهدوميگويد:

« من ... سرشارم ، اميال من اميال تازه اى آفريده اند. تن من آوازهاى ناشنيده راميداند. بارهاوبارها.. من احساس کرده ام چنان سرشارازسيلان نورم که مى توانم ازهم بشکنم »

هلن سيکسوس سرپيچى ازقوانين سخت پدرسلارراوظيفه زنان نويسنده مى داندکه زن بايد«زبانى براى خودبوجودآوردکه درونش رانشان دهد. »
 
زن بايدخودراازسانسورنجات دهدو« شايستگى هاى خودراتمناهاى خود، قلمروپهناورهستى خودراکه مهروموم ونگهدارى شده است ، بازيابد. »
 
درنقد فرانسوی علاوه بر نوشتار زنان مسئله زبان از اهميت فراوان برخوردار است. سيمين دوبوار دراين مورد می گويد : از رشد زبان زنان جلوگيری بعمل آمده است در فرهنگ و جامعه شناسی ، زبان زنان بعنوان ديگری بکار برده شده است نه بعنوان خود . اين نظر مورد قبول سايرفمينيست هاى فرانسوى است.
«١» هلن سيکوس  در١9٣٧درالجزايربدنياآمد.اومنتقد، نووليست ، نمايشنامه نويس ومديرمرکزمطالعات زنان است که درسال ١٩٧٤درپاريس تأسيس شد



امه سزرشاعرسياهپوست ميگويدکه دربرخوردبايک سياهپوست مردم

همشه ازخودميپرسندکه آياخون اوهم سياه است ؟ ولى هرگزاين سوال به ذهن شان نمى رسدکه آيايک سفيدپوست خون اوهم سفيداست ؟ »

نقدفرانسوى ازساخت شکنى استفاده مى کندومعتقداست که درک عمومى ازسفيدوسياه ، زن ومرد، فرهنگ طبيعت بايدازميان برداشته شود. درين معانى ساخته شده يکى ازترم هابه عنوان سنت بطورمثال «سفيد- مرد» شناخته مى شودوبه محروميت ترم مخالف «زن- سياه »مى انجامد. فمينيست ساخت شکن ، به درهم ريختن باورهاى جامعه پدرسالارمى پردازدودرجستجوى يک روش زنانه نوشتن وخواندن ادبى وفلسفى دراثرهستندوبه مسايل روانکاوى سخت توجه دارند.

نقدادبى فمينيستى درايران !

فمينيست هاى ايرانى دردرجهء اول چگونگى نگرش ادبيات فارسى را دستورکارخودقرارداده اند، درپژوهشهاى خودبه عمق ارزشهاى سرکوب کننده فرهنگى واجتماعى رسيده اندکه اخلاقيات مردسالاردررگهاى جامعه ايرانى جريان دارد.

فمينيست هاى ايرانى کليشه هاى ضد« زن وزنانگى » درادبيات کلاسيک راهدف نقدخودقرارداده اندبطورنمونه مولوى شاعرشوريده وتحسين برانگيزآنجاکه زنان رامخاطب قرارميدهدجنبه ى « زن ستيزى رابخود ميگيردوزن را« مظهرهواى نفسانى » مى داند.

سعدى اشعارضدزن فراوان داردبه اين دونمونه اکتفامى کنم

زن نوکن اى خواجه درهربهار
که تقويم پارينه نايدبه کار

يا

زبيگانگان چشم زن کورباد
چوبيرون شدازخانه درگورباد

واحدى مراغه اى شاعرعارف دررابطه بازن چنين مى سرايد

زن چوبيرون رودبزن سختش
خودنمائى کندبکن رختش

ورکند سرکشى هلاکش کن
آب رخ مى بردبه خاکش کن

اين اشعارنمايانگرفرهنگ زن ستيزونگاه تحقيرآميزمردان فرهيخته نسبت به زن وزنانگى است که منعکس کنندهء شرايط اجتماعى وفرهنگى مردسالارى است که به تفکرسرکوبگرجنسى ميدان ميدهدوآنراپذيرفتنى مى کندازاين انواع اشعاردرادبيات زبان فارسى فراوانند.

چه رسدبه زنان افغانستان که ازشرايط اجتماعى وفرهنگى واپس گرا وناسالمى مرد سالارى رنج مى برندوهرروزترورهويت ميشوندو حتى توان فريادکشيدن هم از آنهاسلب شده است . مشتى بيماران ساديست و زن ستيزبا بيرحمى سرنوشت انسانى ايشان رابازيچه تفکرجنسيت گرائى خودنموده اند.

دراکثرکشورهاى جهان سوم شکستن ساختارمردسالارموضوع اصلى نقدفمينيستى رادربرميگرد.مردهاى کشورهاى جهان سومى به علت عدم شناخت ازفمينيسم دچار وحشت بى دليل شده « فمينيسم » را اژدهاى هفت سرمى دانندکه همه چيزراخراب مى کند، مناسبات زن وشوهررا بهم ميزندوبا مفاهيم علمى آن آشنائى ندارند. درحاليکه فمينيسم يک ديدگاه انسانى مترقى است که ازتفاوت بيولوژيکى زن ومرد آگاه است اماآنرامبناى برترى ذهنى واجتماعى يک جنس برجنس ديگرنمى داندوارزش هاى همه جانبه جنسيت  زنانه رادرنظرمى گيرد، زن رايک انسان کامل مى داندکه جهان راازديدگاه زنانه مى بيند. فمينيسم مردان رانيزاززندان عقايدمردسالارآزادميکندآنهامجبورنيستند خودرادرچارچوب کليشه « مردومردانگى » قراردهندوبراى اثبات قدرت مردانه فشارجسمى وروحى شديدرامتحمل شوند« زن وزنانگى» و«مردومردانگى » رادرقلمرو« انسانى » آن بررسى ميکندبادرنظرداشت اين مسأله نقدفمينيستى برادبيات خصلت انسانى ودموکراتيک مى دهدو ساختارفرهنگى مردسالاررادرهم مى شکند.

دراين جاازکتاب « ودراينجادختران نمى ميرند» نوشته شهرزادکه توسط انتشارات نوردرسال ١٩٩٦درونکورکانادابه چاپ رسيده است مختصرنقد مى شود.

شهرزاددراين کتاب خواننده راباشرايط وحشتناک وغيرانسانى زندان هاى اسلامى شيرازوتبريزآشنامى کند.

شهرزادراپس ازدستگيرى فعاليت سياسى به بازداشتگاه «سيدعلى خان » مى برندبازجوهابااهانت وفحش سعى مى کنندازاودرموردگروه سياسى ونوع فعاليت هاى آن اطلاعاتى بدست آورند. شهرزادمقاومت مى کند.

بازپرسهابراى درهم شکستن مقاومتش اوراشکنجه مى کنندوپس ازسيلى زدن هاى پى درپى اورابه ميله صليب مانندمعروف به « تی »  مى بندنداورا شلاق ميزنندوشوهرش رادرمقابل چشمانش شکنجه وبه ديارعدم مى فرستند.

شهرزادزنى است که ازعشق قدرت مى گيردودرمقابل مرگ مى ايستد.

شهرزادمراحل سقوط ازانسان به ضدانسان براى حفظ بقادرزندان را بررسى مى کند، عده اى خصوصيات انسانى خودراهمچنان حفظ مى نمايندوعده اى ديگردرزيرفشاروشکنجه جهان بينى خودراتغييرميدهند.

سهيلازنى که درزندان جاسوسى مى کند، شهرزادبه اواعتراض مى کند سهيلاگذشته خودرابررخ اومى کشدکه موقعيت مهمى داشته ، شهرزاد پاسخ ميدهدکه موقف توبخاطرشايستگى وتوان تونبودبلکه بخاطرموقعيت شوهرت بوده است ، شهرزادبه مسأله مهم اجتماعى مى پردازدوآن عدم کفايت ولياقت زنانيست که تنهابه خاطرروابط خانوادگى ازجمله موقعيت شوهران شان وياروابط ديگرى« معشوقه بودن » درموقعيت اجتماعى وسياسى خاص قرارگرفته وازامکانات آن نيزاستفاده کرده اند، امادانش وشخصيت فردى آنهارشدنکرده است .

شهرزاددرسلول تاريک وسردخوددرازکشيده ، بازجوداخل سلول مى شودوچراغ رامستقيما" درچشم زن زندانى مى اندازد. زندانى دستش راجلونورمى گيرد.

بازجومى گويد: « حاضرى براى زندانيان صحبت کنى ؟ » زندانى مقاومت ميکند. بازجوبه پستان زن تيغ ميکشد، بلافاصله دهن ، چشمان ودستهاى اورامى بندندوپس ازکتک وفحش هاى رکيک به اوتجاوز مى کنند.

تجاوزجنسى اساسى ترين ودرعين حال وحشيانه ترين نوع شکنجه براى درهم شکستن مقاومت زن زندانى است .

شهرزادواکنش متفاوت زنان درمقابل تجاوزجنسى رابيان مى کند.فرهنگ مردسالارچنان درذهن زندانى رسوب کرده است که آنهاحتى درآن شرايط گناهکاررامعرفى نمى کنند.

زنانى که درمقابل وحشيانه ترين شکنجه هامقاومت کرده وازعقايدسياسى خوددفاع کرده اند، به مسأله تجاوزجنسى که مى رسدمهرسکوت برلب مى زنندوبه پيروى ازسنت تثبيت شده مردسالارباحياء بوده آبرودارى مى کنند. اين قدرت راندارندعمل تجاوزجنسى راکه درانجام آن کوچکترين گناهى ندارند، افشاءکنند. فريباتنهازن زندانى است که صداى خودرابلندمى کند: « ماتاکى بايدباشرم زنانه اجازه بدهيم اين نوع شکنجه براى تحقيروخردکردن برمااعمال شود؟"

دريک جامعه استبدادى مردسالارى کسى نمى خواست به چهره ومحتواى انسانى هم زنجيرى خودبيانديشدکه انگيزه اش براى مبارزه وپذيرش اين شرايط همان حس شکوهمندآزادى وعدالت خواهى بوده است .

فريباآگاهى زنانه دارد. اين مسأله به اوقدرت وجرأت لازم براى بيان شجاعانه حقيقت راميدهد.

شهامت شهرزادبه زنان ديگر قدرت ميدهدکه شرم وآبروى دارى که زاده وپرداخته فرهنگ مردسالاراست وازاين شرم سوء استفاده مردانه مى شودکنارگذارده وازخودسخن گويد. جرأت شهرزاددرنوشتن اين کتاب ، حوادث آن رابراى هميشه درتاريخ به ثبت مى رساند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باقى دارد
 
 
منابع

A room of one's own -1 « ورجينياوولف »

٢- Second Sex « سيمون دوبوار»

٣-همه ميمرند « سيمون دوبوار»

٤- نقدفمينيستى مهاجرت « بکرى تميزى »

٥-women and Litertur

٦- ودراينجادختران نمى ميرند « شهرزاد »