سليمان راوش

       چه با يد کرد ؟ ها

          بخش دوم

                  در شناختی بنيادينه های ستم بر زنان

 

اين نبشته را به دعای شادی  روان پاک« آمنه» که در ماه ثور

 1384 در ولايت بدخشان ، و آمنه های ديگری که به جرم عشق

 و آزادی  در قبيله ِ تفکر قبيله سالاران دين، سنگسار شده اند ،

 انشاء نموده ام .               

                         

گفتيم  انسان انديشمند و محقق نمی تواند مانند ساير بخش های ديگر جامعه با مسايل و پديده ها ، قشری و يا سطحی بر خورد داشته باشد ، ويا در پی حل موقت و نا موثر مشکلات اقدام نمايد . کار محقق و انديشمندان عرصه های اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و ديگر هيکل های معنويت اين است که کالبد ها را در دستگاه تحقيقاتی روند هايی فلسفی ، عـقيدتی و فرهنگی تاريخ ، همه جانبه تجزيه و تحليل نمايد تا علت  نا هنجاری های ساختاری هيکل ها را در يابد.

 مثلأ يکی از نابهنجاری های ساختاری اجتماعی ، تظلم بر حقوق انسانی زنان و حتی ناديده انگاشتن زن به مثابه ء انسان است ، و اگر انسان هم به شمار می آيد ، انسان دست دوم  است و فاقد ارزش های مساوی با مردان.

برای کسی که معتقـد به آفرينش زن و مرد به مثابه دو انسان نامتجانس ودر عين حال مساوی و مکمل يکد گر است ، اين پرسش خلق می شود که : چه بايد کرد؟ که تفکرتظلم  بر زنان را از بين برد تا جامعه معتقـد به ارزش های انسانی زنان شوند.  انهائيکه سطحی انديشند، حل مسله را در به ميان آوردن ريفرمها دانسته و يک سر ی از قوانين برای حقوق زنان مثل حق تحصيل ، ازادی کار ، حق انتخاب و حق رأی ، و غيره را مطالبه می کنند ، و يا مهربانانه اعطا می فرمايند. اين نوع بذل و بخش ها عمومأ  از سوی دولتمداران و صاحبان صنايع سياسی که در پی سود و قدرت و شهرت اند به عمل می آيد، تا بدين وسيله بازار يا بی کرده باشند واز فروش امتعه های تقلبی ، از اکت دفاع از حقوق و ازادی های زنان سودها برده باشند.  اما آيا اين ريفرمها و بذل و بخش ها می تواند در جهت تامين ازادی و برابری مرد وزن در جامعه کمک کند. تجارب تاريخی و واقعيت های عينی جوامع مسلمان که در آن حقوق زن از لحاظ عقـيدتی به شکل بسیار ظالمانهء پايمال است ، نشان داده و می دهد که اين ريفرمها و منبر گرفتن ها برای جلب ترحم بر زنان و خيرات جمع نمودن چيز های بنام آزادی حق آزادی زن نه تنها حقوق زنان را تامين نميدارد ، بلکه در اثر جمع اوری خيرات ها زنان را از ماهيت آزادی بی خبر نگهميدارد ، و آنها گمان می کنند که همين صدقات و خيرات ها در حقيقت بدست آوردن  آزادی هاست . زيرا زنان از روز پيدايش خويش مطابق اديان سامی عنصر محکوم و تابع مرد و برای مرد آفريده شده است و زنان که  از قرنها تا به امروزبا تفکر محکوميت خويش زيسته اند نمی توانند مفهوم آزادی  راجدا از فرامين دينی و عقيدتی که به آن ايمان  دارند باور کنند ، بنأ ، برای آن عده از زنان  که اندکی چشم و گوش شان با تمدن آشنا شده است در چوکات و حفظ باور های عقـيدتی خويش اين صدقات و خيرات  ها را رسيدن به معراج آزادی تلقی می دارند . اکنون برای يک انديشمند اين سوال پيش می آيد که : چه بايد کرد؟  که زنان جامعه پی به آزادی واقعی خويش ببرند . اينجاست که محقق انديشمند نخست به پرسش های که در بخش اول اين مقال  از آن ياد گرديد ، متوسل می شود . مثل : چرا؟ زن بايد محکوم باشد . در کجا؟ بيشترين زنان را محکوم می شمارند؟. کی ها؟ زنان را محکوم داشته است ؟. کی ؟ اين محکوميت آغاز يافته است ؟.  با پيش کشيد اين پرسش هاست که پژوهشگر که در پی ازادی زنان  و اشنائی زنان به حق و حقوق شان است ، در قدم اول به رد يابی های محکوميت زنان می پردازد و کار را از پيدايش انسان می آغازد و در اين پروسه حقيقت پيداش  زن را می خواهد بررسی  نمايد  .

 انديشمند در روند آغاز کار خويش و قبل از آن از جريان رويداد ها ومطالعات عمومی  در حافظه دارد که پيشترين تظلم بر زنان از سوی مذهبيون بوده و و در جوامع اسلامی ، بخصوص زن مقام انسانی خود را از دست می دهد. اگر يک محقق زاده ی يک چنين جامعه ء است  مسلمأ از جامعه خويش می آغازد و در پی حل يافت ها برمیآيد .  زيرا او معتقد است  که اگر کسی ادعای خدمت به بشريت را دارد . نخست او بايد خدمت خود نمايد، بعد به خانواده خود ، به  جامعه ء خود ، تا برسد به جامعه بشری . کسی که به خود رسيده نتواند ، مشکل خانواده  و جامعه خود را حل نتواند ، به نظر می رسد ادعای خدمت و حل مشکلات جهانی از سوی چنين کسی بايد کذب باشد.  بنأ ، اينجا محقق و انديشمند که می خواهد ستم  بر زن را ريشه يابی کند ، در جامعه مسلمان و عقب ماندهً  مانند افغانستان زندگی می کند ، به ويژه  امر مهم برای او اينست که زنان سر زمينش  در قرنها بنا به دستورات دينی به ظلم ها و ستم ها گير مانده است .  اينجاست که محقق می پرسد که چه بايد کرد؟ بايد مقام و منزلت زن و هدف خلقت زن را در اديان مطالعه نمود يعنی در کتاب های آسمانی. و ديگر اديان که متکی به خرد اند و خدا را از طريق خرد و استدلال های عقلی باورمند هستند و به آفرئنش انسان برخورد عقلی دارند ، به علم معتقد اند و دانش بشری را در کشف راز ها پيدايشی انسان و جهان قبول نموده و از افسانه  هاو ترفند های باوری  در اتکا به علم و خرد فاصله می گيرند.

محقق آگاه و دارای وسعت نظر چون موضوع تحقيقش ريشه يابی ستم بر زنان مسلمان است ، بر خود واجب می داند که چگونگی پيدايش زن و حقوق و مقام زن را در کتاب مسلمانان يعنی در قرآن جستجو نمايد . او لازم نمی بيند که از تورات و انجيل آغاز نمايد به ويژه به تورات کتاب يهوديان مراجع نمايد.  زيرا کتاب مسلمانان  کاپی تورات به ويژه در رابط به نوع آفر ينش انسان است و انجيل عيسی که در ساير مقررات شرعی با تورات و قرآن تفاوت های حتی می توان گفت ماهوی دارد با آنکه گويا از يک منبع نزول يافته است.  اما در زمينه خلقت انسان و انهم انسان زن پيروی از تورات نموده است ، و قرآن عينأ مانند ساير احکام دينی اين موضوع را نيز از دو کتاب ذکر شده کاپی کرده است .

 زن در تورات و قرآن موجود نفرين شده از سوی الله به شمار می آيد . محقق و پژوهشگر اين موضوع را يعنی خلقت زن را در روايات اسلامی چنين می خواند: « . . . و الله آدم را در بهشت مقر داد که در آن تنها همی رفت و همسری نداشت که بدو آرام گيرد و لحظه ای بخفت و چون بيدار شد زنی را بالای سر خود  نشسته ديد که الله از دنده ء او خلق کرده بود و از او پرسيد : ( کيستی ؟ )

گفت : زنی هستم.

گفت برای چه خلق شدی ؟

 گفت : تا به من آرام گيری .

و فرشتکان که مقدار علم آدم را دانسته بودند پرسيدند : ای آدم نام او چه باشد؟

 گفت : ( حوا)

گفتند: چرا حوا

گفت :از آنرو که از زنده ای آفريده شده .

 از ابن اسحاق روايت شده است که وقتی الله عزو جل با ابليس عتاب کرد و نامها را  به آدم بياموخت به گفته ء اهل تورات و ديگر مطلعان خوابی بر او انداخت  انگاه يک دنده ء او را از طرف چپ بگرفت و جای آن گوشت پر نمود و آدم همچنان به خواب بود تا بيدار شد تا خدا از دنده ء وی حوا را بيافريد و زنی شد که بدو آرام گيرد و چون خواب از او برفت و بر خاست وی را پهلوی خويش ديد وچنانکه گفته اند و الله بهتر داند گفت : ( گوشت و خون و همسرم) و بدو آرام گرفت ( يعنی که آميزش کرد . م ) و چون الله وی را همسری داد که بدو آرام گرفت گفت : ( ای آدم تو وهمسرت در بهشت مقـر گيرد .» 1

برای پژوهشگری که مسايل را می خواهد موشکافانه بررسی نمايد به وضاحت مشاهده می کند که   توطئه عليه زنان   از افسانه پيدايش آدم حوا آغاز می يابد. چطور؟

بخاطر اينکه  اولين  خلقت انسان را به وسيله خدا خلاف تمام نورم های عقل، مرد را،  که همانا آدم باشد بر شمره اند . برای یک لحظه محقق ، در اينجا نظريه علمی و منطقی ( داروين ) را کنار می گذارد، که بنا بر اين نظريه :« . . . انسان  از تکامل حيوانات پديد آمده و يکی از شاخه های ميمون های قديمی است ، بدين معنی که يکی از پستانداران در پيدا کردن غذا و پناهگاه مهارت پيشتری نشان داد و در گرفتن شکار پاهای جلو خود را بکار برد  و تدريجأ پای خود را مبدل به نوعی دست کرد و پس از تمرين های متمادی توانست بدن خود را روی ران های عقبی راست نگهدارد . اين کار به حد دشوار است که هنوز اطفال کوچک بايد مدتی آنرا تمرين کنند . این ، موجود شکارچی ماهری بود ، بطوری دسته جمعی حرکت می کرد و هنگام بروز خطر ، اصوات عجيبی از خود در می آورد . اين حيوان که نيمه حيوان وانسان بوده نخستين جد ماست.» ا ز طرف ديگر دانشمندان مراحل تکامل زمين و انچه در اوست و انسان را اين گونه بيان می دارند : « . . .  دانشمندان به کمک دو علم زمين شناسی و ديرين شناسی ، نشان داده اند که سطح زمين شاهد تغيرات و تحولات فراون بوده است و تاريخ اين تحولات را چنين می نويسند :

 1 ـ قديم ترين دوران که ( آر کئو زو ئيک)  نام دارد ، دو هزار مليون سال طول کشده و فاقد آثار جانداران است .

 2 ـ  دوران بعدی ( پرو ترو زو ئيک ) است که هزار مليون سال طول کشيده و دارای آثار گياهها و جانوران ساده دريايی است .

 3 ـ دوران بعد ( پالئوزوئيک ) نام دارد که 360 ميلون سال طول کشد و دارای اثاری بسیاری از انواع جانوران بی مهره و ماهی ها و سپس دو زيستان و بدن خزندگان است .

 4 ـ دوران ( مزو زوئيک) است که 150 ميليون سال طول کشيده و دارای اثار انواع خزندگان و آثار نخستين پستانداران ، و پرنده گان تخم گذار و بالاخره نخستين پستانداران دارای رحم است .

 5 ـ  دوران ( سنو زوئيک) که 75  مليون سال طول کشيده و اکنون نيز ادامه دارد و دارای آثاری همه گونه پستاندار و انسان نما ها ست. در حدود يک ميليون سال آخر دوران  سنوزوئيک آثار نوع آدمی يافت شده است .»3

  و اين را هم ناديده می انگارد که امروز علم به کشف ژنتيک مهاجرت انسان ها در جغرافيايی مختلف در ادوار پيشتر از هزاران سال قبل از خلق آدم و حوا مذهبيون نايل آمده اند ، کاری هم به کشفيات استخوانهای انسان و حيوانات که قدامت انها به ميليون سال می رسد، يعنی به دوران که هزار پشت ادم و حوا در زمين تولد نيافته بود ، وشايد هزاران سال  پيش از روزيکه ادم را از سرزمين هند  به صحرای سينا  تعبيد نموده بودند، ندارد. زيرا به يک محقق معلوم است که  بر اساس نوشته تورات ، آدم و حوا 5800 سال پيش  از باغ عدن که در سرزمين شوش واقع بوده است به صحرای سينا تعبيد شده اند  در حاليکه کشفيات باستانشناسی در افغانستان ، تاجيکستان ، و ايران ، هند و چين را بجايش می گذاريم که از تمدن تا ده هزار سال پيش خبر می دهد، يعنی از پنج هزار سال پيش از ساختن آدم و حوا از سوی الله. محقق همه اينها را کنار می گذارد  و فقط بحث خويش را روی چرنديات  خنده آوری  مقولات دين سالاران در مورد زنان ادامه داده و آنرا تحليل می نمايد تا ريشه ستم بر زن را در دين يافته باشد .

با ناديده گرفتن دانش های عصر و کشفيات عينی ، صرف در حدود ملاحظات دينی محقق به خود حق می دهد که بپرسد چرا بايد الله اول مرد را خلق کرده باشد ، در حاليکه بايد زن را خلق کرده باشد و از دامن زن مرد را آفريده است. و اين امر می توانست منطقی هم باشد . چنانکه از دامن مريم عيسی را خلق کرد . و گذشته از آن ملاحظه ميگردد که در نباتات و حيوانات هم همين پروسه وجود داشته است که جنس مادينه افتخار مادر بودن را دارد.

 چرا اينجا تقلب به بيان آمده و توطئه ننگ آلودی  البته صرف برای مرد صورت گرفته است . بخاطری اينکه هميشه کتاب نويسان دين مرد ها بودند ، پيغمبران ، آنها برای اينکه زن را زبون و خلقت آن را برای ارضای شهوات و خواسته های خود توجيه کرده باشند بهر حال حتی از ننگ زاييدن هم دريغ نکرده اند ، اما برای آنکه از اين شرمندگی کاسته باشند ، بجای معقد قبرغه را مجرای زايش نام برده اند ، در حاليکه حداقل يک شکاف برابر به نوک سوزن هم در قبرغه شان الله  برای اين اثبات باقی نگذاشته است . انهم از قبرغه چپ  نه راست تا بتوانند بگويند که :« ـ زن از دنده ای خلق شده که راستی پذير نيست ، پس اگر با کجی او بسازی ، ساخته ای، و اگر خواهی به راستیيش باز آوری او را می شکنی ، و چاره اش طلاق است 4

 اينجاست که  کتاب سازان نرينه طی قرون توانستند فارغبالان عقل وانديشه رادر  دستگاه توليدات فکری خويش مزد بگير استخدام نمايند.

 افسانه پيدايش انسان  را محقق از لحاظ دين ادامه می دهد تا باز يابد که ديگر چه دسته گلی به آب داده شده است . پژوهشگر در خلال تحقيق ،  پاسخ ها و پرسش های  را که درهنگام بررسی و مطالعه ء منابع و متون در نزدش پيدا می شود ، که قابل رد و يا تائيد است و يا سوال بر انگيز می باشد ، جهت افشای ماهيت  احاديث و احکام و روشن نمودن آن برای قضاوت  ها  با خط درشت اما بسیار خلاصه یاد داشت بر می دارد و درمتن بررسی  های خويش می گنجاند.  اين امر باعث خواهد شد که خواننده يک اثر تحقيقی خود در باره حق و باطل روايات آسمانی و زمينی بيانديشد و قضاوت نمايد و تصميم بگيرد. و اکنون محقق کار خود را در رابطه به افسانه ای پیدايش انسان ادامه می دهد تا ادعای لعنت زن از سوی الله را در يابد . 

 در کتب اربعه  گناه خوردن ميوه ای ممنوع جنت نيز به گرد زن افتاده و زن از سوی الله وتعالی لعنت شده است . و مهم تر آنکه الله تعالی مرد را بندهء خود خطاب می کند و زن را مثل اينکه در نزد الله تعالی موجود  ديگری باشد مانند آدم خطاب نمی دارد .  محقق در تاريخ طبری و تاريخ ابن اثير چنين می خواند :« . . . از وهب بن منبه روايت کرده اند که : وقتی الله عزوجل  آدم و همسرش را را در بهشت مقر داد و گفت از ميوهء اين درخت نخوريد ، شاخه های درخت ممنوع در هم پيچيد ه بود و فرشتگان از ميوه ء آن می خوردند (( آيا  وهب بن منبه از جنت آمده و يا ايشان در آنجا تشريف داشتند !!!))  و همان ميوه بود که الله  ادم و حوا را از خورد آن منع کرده بود . و چون ابليس خواست که آنها را به گناه افگند  به دهان مار رفت  و مار چهار پا داشت و چون يک تختی تنومند بود  ( اين مار در کجا بود در جنت يا در دوزخ يا در عرش پس جنت هم مار داشته )، وقتی مار به بهشت در آمد   ابليس از درون آن بر آمد و از ميوهء اين درخت ممنوع بر گرفت و پيش حوا برد و گفت : « ببين ميوهء اين درخت چه خوش بو و خوشمزه و خوشرنگ است» و حوا بخورد و آدم نيز از آن بخورد  و عورتهای شان نمايان شد و آدم به دل درخت پناه برد و پروردگارش ندا داد :

 آدم کجايی ؟

گفت : پرورد گارا من اينجا يم

گفت : چرا بيرون نيايی ؟

پاسخ داد : پروردگارا از تو شرم دارم .

 ( آدم از کجا می فهميد که عريانی عورت شرم است  کی برای او گفته بود که عورت انسان شرم است . و هنگامی که ا بلیس از دهن مار برآمد  اينقدر ملائک  کجا بودند و الله چه مصروفیت داشت که مانع ابلیس نشد )

خداوند گفت : ملعون باد زمينی که از آن آفريده شدی و درخت را نيز لعنت کرد و ميوهء آن خار شد .

 (چرا زمين لعنت شد  و درخت بی زبان چه گناه کرده بود )

و الله عزوجل فرمود :  ای حوا تو که بنده ء مرا فريب دادی با کراهت آبستن شوی و به هنگام وضع پيوسته در خطر مرگ باشی. ( اگر آدم بنده الله است  پس حوا بنده الله نيست .  دوم : ايا ابستن شدن یک زن عمل ناپسند  و زشت است؟ سوم : آيا ساير پستانداران هم بنده الله را فريب داده اند که هنگام وضع حمل درد می کشند )

 و به مار گفت : تو که ملعون به شکمت در آمد و بنده مرا فريب داد ملعون خواهی بود و پاهايت شکمت شود و روزيت در خاک باشد ، دشمن بنی آدم باشی و آنها نيز دشمن تو باشند هر جا یکيشان را ببینی پاشنه ء او را بگزی و هر جا ترا ببينند سرت را بکوبند .»  5

  ( بسیار خوب مار گناه کرد  و پاهایش  شکمش شد . اما ديگر کرم ها  و خزندگان که به شکم می خزند چه گناه کرده اند . کدام ملعون در شکم اینها در آمده است . )

عين مطلب را طبری از قول جمعی از اصحاب پيغمبر و ابن مسعود و محمد بن قيس نيز روايت کرده است . در روايت   محمد بن قيس چنين آمده است که گويا الله بالای بنده خود آدم بانگ ميزند که : « چرا ميوهء را که منع کرده بودم خوردی؟

آدم گفت : خدايا حوا به من خورانيد .

الله به حوا گفت : چرا به او خورانيدی ؟

گفت مار به من فرمان داد.

به مار گفت چرا به او فرمان دادی ؟

گفت ابليس به من فرمان داد .

الله گفت : ملعون و مطرود باد و تو ای حوا که درخت را خونين کردی با هر هلال خونين شوی . . . . »6

 ( اگر زنان جزأ هر ماه حيض می بينند . پس چرا ديگر پستاندران هم هر ماه حيض می شوند ؟)

از افسانه پيدايش ادم مطابق روايات اديان سامی ، محقق روی چند مسله  بايد  انگشت بگذارد تا بتواند حقايق  رابرای ديگران از جمله برای خود زنان روشن بسازد . اول : زايش  زن از قبرغه مرد که نمی تواند  هيچ عقلی و  منطقی آنرا باور کند اما چرا  اين افسانه به يک حقيقت آسمانی تبديل يافته با يد واضح شود.

دوم اينکه برای محقق خيلی مهم است که زنان بايد بدانند که مطابق دين اين موصوفه ها در پهلوی مار و ابليس به لعنت الله گرفتار اند . و ديگران که ادعای آزادی را در مذهب و دين می دانند  ، بايد بخوانند که  زن برای مرد آفرِيده شده و بنده الله تنها مرد است .

 سوم اينکه مادر شدن هم در دين عمل زشت و ناپسند است ، چون که الله به حوا گفته که ( با کراهت ابستن شوی و پيوسته در خطر مرگ باشی).

اينجاست که محقق ريشه اين تظلم بر زن ،موجود يکه دوام زندگی و حيات وابسته به وجود اوست  که اگر او نمی بود نه ادم  بودو نه حيوان ونه گياه ، را بايد کشف کند و اشکار سازد . پس چه بايد کرد ؟

پژوهشگر به ادامه ی تحقيق خود درمی يابد که اين ستم و ظلم بر زن تنها در دين اسلام يا از سوی الله مسلمانان نيست و تنها الله نيست که بر زن ظلم را حلال ساخته است . بلکه  در تمام اديان به ويژه اديان  سامی زن محکوم است  . اما در هردين ، شکل ستم زن بگونه ء متفاوت به عمل آمده است ، مثلأ در اديان سامی فقط در عسيويت است که آنهم در گفتار شخصی عيسی که بر زن ستم را روا نميدارد  اما پيروان بعدی او که انجيل راتوراتی ساخته اند  ستم بر زن را مطابق تورات خلاف نظرات عيسی روا دانسته اند . مثلأ  عيسی  حتی زانيه را مبرا از نکوهش می داند و مانند موسی و محمد قابل سنگسار نمی شمرد  ، چنانچه که  در انجيل امده است که : « کاتبان فريسيان زنی را که در زنا گرفته شده بود پيش او ( عيسی) آوردند و به او گفتند : موسی در تورات به ما حکم کرده است که چنين زنان سنگسار شوند . تو چه می گويی ؟ و عيسی گفت : در اين صورت شما هم چنين کنيد ، بشرط اينکه سنگ اول را کسی بر او اندازد که خود زنا نکرده باشد ، و آنان تا به آخر يکی يکی بيرون رفتند . » 7

 در ادیان سامی، تنها شيوه ای ستم  بر زن در دين اسلام و يهود يکسان است و اين از برای آن است که اسلام کاپی از يهوديت است يعنی موسی و محمد در رابطه به قضايای يکسان می انديشيدند. چنانچه که محقق اين تشابه را در تاريخ کامل عزالدين ابن اثير  به نقل از  تورات و قرآن چنين می خواند : «  خدای بزر گ می گويد : پس فروهشت ايشان را از بالای بهشت به زمين با فرهيب ( اعراف / 7 / 22) < ترجمه از ميبدی . اثر پذ يری حوا از فريبندگی ابليس بيشتر بود . يک بار آدم او را به همآغوشی با خود خواند ، حوا گفت : نه ، مگر اينکه به اينجا آیی . چون به آنجا آمد ، گفت : نه ، تا از اين درخت ــ بته ء گندم ــ بخوری .  آندو از آن بخوردند و پس و پيش ايشان برای شان اشکار گرديد . جامه ايشان همگی ناخن بود  که فرو ريخت و همين اندازه که روی انگشتان دست و پا است ،بر جای ماند  . [ اماسوال اينجاست که در دست و پای حيوانات هم ناخن است .] پس آندو اغاز به نهادن برگ های درختان بهشت بر پيکر های برهنه ء خود کردند ( اعراف / 7 / 22 ؛ طه / 20 / 121) . گويند آن برگها برگ درخت انجير بودند . درخت که آدم و حوا از آن خوردند ، چونان بود که هر کس از آن می خورد ، می زيست. آنگاه آدم رو به گريز نهاد . پرورد گارش او را آواز داد که : ای آدم ، آيا از من می گريزی؟ گفت: نه ، پروردگارا ، ولی از شرم تو همی گريزم . خدا گفت : ای آدم از کجا آسيب خوردی ؟ گفت : از حوا ، پروردگارم . خدا گفت : از او بر من باد که هر ماه وی را گرفتار خونريزی سازم و او را نابخرد گردانم  گرچه از آغاز او را خرد مند آفريده بودم . او را چنان سازم که با دشواری بار دار گردد و به سختی بزائيد و بار ها بر لبه پردگاه مرگ جای گيرد .

من از آغاز او را چنان آفريده بودم که به آسانی بار دار گردد و به آسانی بزائيد . اگر آزموده شدن او نبود ، زنان چنان می بودند که خون ريزی ماهانه نداشته باشند و همواره به آسانی بار دار می شدند و به آسانی می زائيد ند ( اما يا الله ساير حيوانات ماده چه گناه کرده اند ؟ که خون ريزی ماهانه دارند و دوران بارداری شان مشکل است)

 و خرد مند و فرزانه می بودند .  ( مگر همين اکنون بسیاری از زنان نسبت به بسیاری از مردان خردمند و فرزانه نيستند ؟ . )

خدای بزرگ فرمود بی هيچ گمان زمين را که زن از آن آفريده شد ، چنان به سختی نفرين کنم که همه ميوه های آن خار گردند . ( يا جل الله ، تو که در اول گفتی که زن را از قبرغه ء چپ مرد آفريدی ، پس اين زمين که زن از آن آفريده شده  در کجاست ؟  همين اکون  در زمين انقدر گل و ميوه درخت است که در جنت شايد نباشد کم کی همه ميوه آن خار است.)  در آن هنگام در بهشت و در زمين از درخت که کنار و درخت خار نيکو تر و بهتر نبود .

خدا به مار گفت : آن ديو  نکوهيده ء نفريده  به ميان تو در آمد و بنده ء مرا بفريفت . تو نفريده ای نفرينی  که دست و پايت را بسوی شکمت بر گرداند و ترا جز خاک خوراکی نباشد. تو دشمن آدمی زادگانی و آنان دشمنان تو هستند . هرگاه يکی از ايشان را بيابی ، پاشنه ء او را خواهی گزيد و هر يک از ايشان ترا بيابد سرت خواهد کوفد. ( يا جل الله ، کژدم ، غندل و ديگر گزندگان هم پاچه آدم را می گيرند و آدميزادگان سر هر يک را می کوبند اين ها را چرا از عرش به زمين فرو اوردی) فرو رويد که برخی از شما دشمنی برخی ديگر باشد ( همگی دشمنان همديگر خواهيد بود : بقره / 2 / 36 ؛ اعراف  / 7 / 24) : ( پس مسبب اين دشمنی الله بوده است)  آدم  ، ابليس و مار پس خدا ايشان را به زمين فرو آورد و همه ء کرامت و نعمتی که به آدم و حوا ارزانی داشته بود ، از آنان باز گرفت .

 اکنون به نقل از تورات:

 « و مار از همه ء حيوانات صحرا که خداوند خدا خواسته بود ، هوشیار تر بود ( کدام صحرا؟ ) و به زن گفت : آيا خدا حقيقأ گفته است از همه ء درختان باغ نخوريد ؟ زن  به مارگفت : از ميوه  ء درخت باغ می خورم . لیکن از ميوه ء درختی که در وسط باغ است ، خدا گفت از آن مخوريد  و آن را لمس مکنيد ، مبادا بميريد . مار به زن گفت : هر آينه نخواهيد مرد . بلکه خدا می داند در روزی که از آن بخوريد ، چشمان شما باز می شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهيد بود . و چون زن ديد که آن درخت برای خوراک نيکوست و به نظر خوشنما و درختی دلپذير  ، دانش افزا ، پس از ميوه اش گرفته بخورد و به شوهرخود نيز داد و او بخورد . آنگاه چشمان هر دوی شان باز شد و فهميدند که عريان اند . ( اما هنگاميکه الله زن را از پهلوی چب آدم خلق کرد و آدم بدون مقدمه با او اميزش نمود  نمی فهميدند که عريان اند و تنبان در جان شان نيست که بکشند و بپوشند . دوم اينکه ار چرا ، ابليس چی شد ؟، ) پس برگ های  انجير به هم دوخته ستر ها برای خویش ساختند . ( تار و سوزن از کجا کردند) و آواز خداوند خدا را شنيدند که در هنگام وزيدن نسيم بهار در باغ می خراميد .

 ( يعنی که در جنت هم بهار و تابستان و خزان و زمستان بوده است .) و آدم و زنش خويشتن را از حضور خداوند خدا در ميان درختان باغ پهنان کرد ند . وخدا وند خدا آدم را ندا داد و گفت : کجاستی ؟ گفت : چون آواز ترا در باغ شنيدم ، ترسان شدم  زيرا عريانم پس خود را پنهان کردم . گفت: که ترا آگاهانيد که عريانی ؟ آيا از آن درختی که تو را قدغن کردم که از آن نخوری، خوردی؟ ( چطور مگر الله نميدانست که آدم چه کرده ؟ الله که از همه چيز باخبر است . ) آدم گفت اين زنی که قرين من ساختی ، وی از ميوه درخت به من داد که خوردم . پس خداوند خدا به زن گفت : اين چه کار است که کردی ؟ زن گفت : مار مرا اغوا کرد که خوردم . پس خداوند خدا به مار گفت : چون که اين کار کردی ، از جميع بهايم و از همه حيوانات صحرا ملعون ترهستی . بر شکمت راه روی و تمام ايام عمرت خاک خوری . و عداوت ميان تو و زن و در ميان ذريت و ذريت وی می گذارم . او سر تورا خواهد کوبيد و تو پاشنهء وی را خواهی کوبيد . و به زن گفت : الم وحمل تو را بسيار افزون کنم . با الم فرزندان خواهی زائيد  و اشتياق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکم رانی خواهد کرد. ( جان مطلب همين جاست  که زن بايد مشاق مرد باشد و مرد بر زن حکم رانی نمايد ، اگر چه امروزه مرد مشاق زن است ، بر کس آنچه که الله اراده نموده است ، و لی بهر حال حکمرانی مرد بر زن امر مطلق به شمار می رود .) » 8

 در اين جا لازم است که تذکر داده شود که بر علاه توطئه مذهبيون  و پيغمبران مذکر عليه زنان از افسانه پيداش ادم و حوا  ، محقق ژرفنگر يک چيزی ديگر را نيز کشف می کند و آن اينک الله مسلمان که نام توراتی انجیل  آن يهوه است ، نمی خواسته که انسان صاحب عقل و معرفت شود و خوب را از بد تميز بدهد ، با يد در جنت مثل حيوان می چريد و خواب می کرد و همخوابگی ، اين کشف را محقق از خوانش تورات پيدا می نمايد . به قول ( لایارد) مستشرق انگليسی همين عمل حوا يعنی خوردن ميوه درخت معرفت که باعث پيدايش معرفت در انسان شد مورد تقدير مردم بين النهرين شده است : « از مطا لعاتی  ( لايارد ) که قصه آدم و حوا نخست در ميان اکد يها  و سومری ها شهرت داشته و از آنان به کلدانيها و اشوری ها رسيده است . در کتيبه سنگی مکشوفه ( که اکنون در موزهء بريتانيا است ) درخت معرفت در وسط قرار گرفته و آدم و حوا در دو طرف آن به روی چاريايه نشسته اند و مار که موجب گمراهی حوا شده و او را به خوردن ميوه ، ترغيب کرده است در پشت سر حوا ايستده است . اين درخت چون به آدمی امتياز عقل و معرفت را بخشيده و انسان را از اين جهت شريک و نظير خداوندان ساخته است مورد احترام مردم بين النهرين قرار گرفته بود و در برخی از کتيبه ها سلاطين وشخصيت ها را در برابر اين درخت مقدس ترسيم کرده بودند . اين عقيده و فکر مذهبی بعد ها در کتاب تورات ، سفر تکوين ، باب سوم ، به اين صورت معکس شده است .

 آدم را خداوند از خاک زمين آفريد و حوا را نيز از دنده آدم خلق کرد و هر دو در باغ عدن به خوبی و خوشی می زيستند . در اين باغ انواع و اقسام درخت ميوه و آب گوارا و همه نوع آشاميدنی و خوردنی وجود داشت . در وسط باغ دو درخت بود يکی بنام درخت معرفت ، ديگری بنام درخت حيات . آدم و حوا را خداوند اجازه داد هرچه مايل باشند از ميوه درختان تناول نمايند  مگر از دو درخت معرفت و حيات و از خوردن ميوه اين دو درخت ممنوع شدند . . . خوردن اين ميوه سبب شد که آدم وحوا عقل و معرفت پيدا کردند و نيک و بد را از هم تشخيص دادند. . . »9

( پس الله يا بگفته يهوديان يهوه، نمی خواسته که انسان صاحب عقل باشد ، و اگر حوااز اين ميوه نمی خورد انسان هم مانند حيوان در هر جايی که می بود زندگی می داشت ، پس مرحبا زن که باعث عقلل انسان شدده است). 

محقيقن و انديشمندان می دانند چنانکه عوام الناس هم اعتراف میکنند که تورات و انجيل از سوی الله که نام آن در تورات و انجيل يهوه است نازل شده و احکام اسمانی اند . و قرآن مکمل اين احکام  یا به عبارت ديگر کاپی آن به شمار می رود گرچه تناقضات بسيار در کلام الله در هر سه کتاب ميتوان مشاهده نمود . در تورات که يک دين آسمانی است در مورد حق و حقوق زنان ميخوانيم که :« زنان بايد در سکوت و کمال فروتنی تعليم بيگرند . من به زنی اجازه نمی دهم که تعليم دهد و يا بر مردان حکومت کند . زنان بايد ساکت باشند . زيرا اول ادم آفريده شده و بعد حوا و آدم نبود که فريب خورد بلکه زن فريب خورد و قانون الهی را شکست . اما اگر زنان با فروتنی در ايمان و محبت و پاکی جد و جهد کنند ، با آوردن فرزندان به اين دنيا ، نجات خواهند يافت .» 10

( از اين ايت تورات به خوبی بر می آيد که چرا مذهبيون و پيغمبران مذکر سعی نمودند که بگويند که مرد زن را از نه از جای ديگر که از قبرغه چب زائيده است ، چرا گناه خوردن ميوه درخت را به گردن زن انداخته اند، تا هميشه خود را گناه کار بدانند ، فروتن باشد  و هيچگاه هم قصد حکومت کردن بر مرد را نداشته باشد . نباید کاری بکند که مرد را زير دست داشته باشد ، يعنی حق ندار د حتی کاتب هم شود چه رسد به سرکاتب بودن. زيرا اگر کاتب شود شايد  مستخدم دفتر مرد باشد . )

محقق و پژوهشگران  ضمن دريافت خويش متوجه می شوند که پاپ های توراتی  همه معتعقد اند که اين زن است که آدم را به گناه آلوده نموده است . مثلأ : « بد نیست ببينيم که تر تولين [ مرد کليسايی 420 ـ 347 که لقب قديس هم داشت ] در اين مورد چه می انديشيده است : [ زن ! تو دروازهء شيطان هستی . تو آنرا که شيطان يارای آنرا نداشت که از روبر روی حمله ور گردد متقاعد گرداندی . به سبب تو بود که پس خدا نا گزير به مردن شد . تو بايد پيوسته جامه سوگ و ژنده به تن داشته باشی ]  تر تولين همچنين زن را معبد بنا شده برفراز فاضلاب ميخواند . » 11

  محقق نمی تواند همه آنچه را که است باز گو نمايد و يا ياد داشت دهد. پس بازهم چه بايد کرد ؟  لازم است که منابع را برای اثبات قول خويش نشان دهد تا نا باوران پس از مراجعه بر آن منابع به باور آيند . مثلأ آيه های که ستم بر زن را در دين يهود و نصاری حلال می شمارد ،برای ناباوران بهترين منبع قناعت همانا تورات است . و کتب عيسويان توراتی . اين بهترين راه است بر اصل بيان و هدف . زيرا مثلأ محقق خواسته که ريشه ظلم و ستم را در اسلام پيدا نمايد لازم نيست که بسیار مشرع تحقيق در زمينه ريشه يابی احکام قرآن در اديان مشابه آن نمايد ، که اين خود بحث ديگری می شود . بهتر است پس ذکر چند نمونه و ياد آوری منبع به اصل تحقيق خويش بپردازد .

 افسانه ء زايش زن ازمرد با تمام غير عقلانی بودن و ننگ آلود گیش  براين  هدف بوده که زن را به بهايی هر بی ننگی و چرنديات خنده آوری که است بايد مردان و به ويژه بيضه داران دين تابع خويش قلمداد کنند و بخاطريکه که اين تابعيت را مهر هميشگی زده باشند حرفها و مقاصد خويش را به گردن ارادهء خدا انداخته اند .

محقق از بررسی های اوليه خود در يافت  که : « تيوری توطئه گرانه ی  خلقت زن و مرد بسيار قديمی است و ريشه در عهد عتيق و تورات و حتی قبل از آن ، در اساطير جوامع پيشن و اوليه مانند سومر ، دارد .

 به باور محقق ترک (مريچ دد اوغلی ) ، قرآن هم اين داستان را رد نمی کند ، بلکه از طريق آيه اول سوره ی النسا که : [ ای مردم . . . همو که شما را از يک تن يگانه آفريد و همسر او ( شما) را پديد آورد و . . . حتی آنرا تأ ئيد هم می کند . به نظر يک محقق ديگر ترک ، پروفيسور ( آريف تکين ) آيه 189 از سوره ی الاعراف ، مبنی بر اينکه : ( او کسی است که شما (مردان) را از تنی يگانه  ( آدم) آفريد و همسرش را از او ( مردان) پديد آورد . . . و آيه ی 21 از سوره ی الروم ، مبنی بر اينکه : [ و از جمله آيات او اينست که برای شما ( مردان ) از نوع خودتان همسرانی آفريد که با آنان آرام گيريد . . . ] بر داستان تورات در مورد خلقت زنان از مردان تأکيد می کنند به نظر وی ، اين آيات در ضمن با داستان های دينی باقی مانده از دوره ی سومر ، دين يهود و مسيحت در مورد علت خلقت زنان همخونی دارند و ريشه هايش به دوره های پيش از زايش يکتا پرستی می رسد . به نظر دد اوغلو آن دسته از آيات قرآنی ، که به صحت محتوای کتاب تورات صحه می گذارد ، نيز ، ناظر بر اين ادعا هستند ، شايد حديث ها نبوی زير نيز در اين راستا باشند : [ در مورد زنان به خير رفتار کنيد . آنان از دنده ی کج خلق شده اند . اگر بخواهی دنده را راست کنی می شکنی ] يا

[ زن از دنده ای خلق شده که به هيچ وجه راستی پذير نيست ] يا [ زن از دنده ای خلق شده اگر بخواهی دنده را راست کنی می شکنی .] 12

پس از اشکار شدن توطئه ای پيدايش زن  ، اکنون چه بايد کرد ؟ در بخش اول اين مقال گفته شد که بايد بر بنياد ها و اساس ها مراجعه نمود . بنياد اسلام بر قرآن و حديث استوار است ، به ويژه  قرآن که انکار و تغير آن باعث گناه و کفر است.

 پس چه بايدکرد ؟ ناگژير قرآن را بايد گشود تا چه آمده باشد اند ر باب زنان و حق و حقوق شان و مقام شان . اما پيش از آن احاديث و روايات اسلامی را که انعکاس از قرآن است يا به عبارت ديگر تفسير و تاويل آيات به شمار می آيد ، بايد مورد بررسی قرار گيرد ، زيرا قرآن حکم است و حکم  در قضاوت پس از دعوی صادر می گردد . از اين لحاظ نخست بايد دعوی اسلام را بر علیه زن ملاحظه نمود .

 محقق در نخستين کام ارزيابی های خويش از  مقام زن در اسلام در می يابد که زن در اسلام بنده مرد  است .  مرتضی راوندی به نقل  از کتاب آفرينش و تاريخ اثر مقدسی  . کتاب منتخب التواريخ حاج محمد هاشم خراسانی ، از قول محمد پيغامر اسلام می نويسد که :«. . .  [ اين نکاح بندگی است ، بنگريد تا فرزند خود را بندهء کی می گردانيد ]  اين جملات مبين ارزش و مقامی است که تازيان در حدود 14 قرن پيش برای دختران و زنان قايل بودند . ناگفته نگزاريم که پيشوای اسلام با اينکه عثمان مردی پير وعنود و کج خلق بود بنابه مصلحت دختر خود ( رقيه) را به عثمان داد ولی زندگی زنا شويی اين دو مقرون به صفا و صميميت نبود و ظاهرء رقيه در اثر ضربه تازيانه عثمان جان می سپرد حضرت با سعه صدری که داشت اين گناه را ناديده می گيرد و دومين دختر خود ( ام کلثوم)  را به نکاح وی در آورد ، در احاديث آمده است که حضرت رسول گفت : اگر دختر سومی داشتم ، او را هم به همسری عثمان در می آوردم . » 13

 در همين باره امام محمد غزالی در کتاب کيميا سعادت می نويسد: « . . . آخرين خبری که به وقت وفات رسول شنيدند اين بود که در زير زبان می گفت : . . . والله الله در حديث زنان که ايشان اسيرانند در دست شما.»  14

 ( بنا بر اين روايت پيغمبر اسلام زن را بنده مرد می داند ، و مرد آزاد است. دوم چون پيغمبر ارزش به زن قايل نبوده ، قتل حتی دخترش هم برايش ارزش نداشته است ، سوم پيغمبر وقتی می گويد اگر دختر سومی می داشتم هم به او می دادم ، معلوم است که رضايت زن در امر ازدواج شرط نيست  ، او را مانند حيوان به هرکی [ ولی مرد او] خواهد به جهت منافع خويش ميتواند قربانی کند . ) 

و پيغامبر اسلام در حج الوداع نيز تأکيد بر برده بودن زن نموده است  . در تاريخ يعقوبی نوشته شده است که : « . . . پس پيغمبر گفت اوصيکم بالنسا ء خيرا فانما عوارت عندکم لايملکن لا نفسهن شيئاو . . .  يعنی شما را به نيکی با زنان و صيت می نمايم ، آنان را به شما سپرده اند و چيزی از امر خويش را بدست ندارند  . . .»15

 در همين مورد در کتاب زن در گرداب شريعت  نوشته شده است که: « امام غزالی در مورد تبعيت زن از شوهر تا به حد بردگی در کتاب علوم الدين می نويسد : [ نکاح برای زنان نوعی بردگی و اسارت است . زن از آن پس تمامأ در اختيار اوامر ارباب خود است . ]

 به نظر محقق ترک الهان آرسل اين نظر در زمان خود نيز تازه نبوده است و تکرار حديثی بود که ابو عمر التکوانی در کتاب خود از عايشه نقل ميکند که : [ نکاح برای زنان نوع بردگی است . نکاح برای زنان کنيزی است ]  به نظر وی سخنان پیغمبر اسلام در حج الوداع نيز تأ کيد بر اين نظر است که : [ به آنان ( زنان ) به نيکی امر کنيد ، زيرا آنان محبوسان ( بردگان) شما هستند و صاحب شخصيت خود نيستند ( يا فاقد حق اداره ی خويش اند ) » 16 

 بر علاه اينکه زن در اسلام برده و کنيز مرد به شمار می آيد  او را شيطان و بد تر از شيطان نيز خوانده اند.

 اکنون محقق در پی دريافت احاديث که زن را شيطان می شمارد ،میرود ، و می خواند که : « منابع مختلف اسلامی در مورد وسوسه شيطانی زنان و اينکه زنان نقش شيطانی بازی می کنند و بهمين علت گناه اغفال مردان را به گردن دارند ، هم نظرند . در این زمينه آيات قرآنی و آحاديثی نبوی نيز است نقل می شوند که از آن جمله اند :« فلمار ء اقميصه قد من دبر قال انه من کيد کن ان کيدکن عيظم» يعنی . . .  گفت اين از مکر شما [ زنان] است که مکر تان بزرگ است . و احاديث از يپغبر است که می گويد :

ـ محکم ترين سلاح شيطان زنان اند

ـ زنان دام شيطانند

ـ جوانی شعبه ای از ديوانگی است و زنان دام شيطانند

ـ  اگر زنان نبود خدا آن چنان که شايسته ی پرستش اوست پرستيده می  شد . ( اگر زنان نمی بود مرد از کجا پيدا می شدی که خدا را پرستش کند )

ـ اکر زن نبود مرد به بهشت می رفت . ( اگر زن نمی بود مرد از کجا پيدا می شد که به بهشت رود )

ـ از هيچ فتنه ای که خطر ناک تر از زن و شراب باشد بر امت خويش بيم ندارم . ( شراب درست ، اما زن مادر است ، خواهر است ، و همسر است و بلاخره انسانی مثل مرد ها ، چه جای بيم دارد .)

ـ پس از من برای مردان فتنه ای زيان انگيز تر از زنان نخواهد بود . ( در مورد اين حديث خواننده خوب دقت نموده قضاوت نمايد . ) » 17

محقق که در پی يافتن بنياد های دينی و مذهبی ستم  بر زنان است ، در جای ديگری  می خواند  که در اسلام و مذاهب اسلامی : « زن جزضعيفه ای ناقص عقل و انسانی درجه دوم به شمار نيامده ، و و ظيفه ای مهمتر از اين نداشته است که خواه بصورت زن عقدی ، و خواه در مقام متعه {متعه: زنی که جهت تمتع زنا شويی برای مدت معينی گرفته شود }  يا کنيز ، وسيله ارضاء غريزه جنسی مرد قرار گيرد .

 احاديث و احکام غلاظ  و شدادی نيز که در باره واجبات  و مسحبات و مکروهات و محرمات  مربوط به زنان وضع شده ، غالبأ  اين هدف را داشته است که [ ضعيفه] بصورتی اطمينان بخش و بی دغدغه ، سرمايه [ جماع ] باقی بماند و پيش از آن اظهار وجودی نکند . اگر از چند بانوی استثنايی قرآن و عالم اسلام که مذهبيون[ قطيفه برشانه . يا نکتايی والايی ريشدار] وجود آنها را  برای گرمی بازار خود لازم داشته صرفنظر شود ، در تمام آثار اين مکتب بر داشتی جز اين ، در مورد زن و { مقام والای او } نخواهد يافت .

 چنين بر داشتی در همه روايات و احاديث محدثان اعظم و غير اعظم  اين مکتب ريا، منعکس بوده است ، و از همان زمان پيدايش اين مکتب ، در { کتب اربعه} بصورت احاديث منقول از رسول اکرم به چشم می خورد :

ــ درجهنم نگريستم و بيشتر اهل آن را از زنان يافتم .

ــ مجالست با ارازل و گفت و شنود با زن ها دل را بميراند .

ــ اگر زنان نبودند خدا چنانکه شا يسته پرستش اوست پرستيده می شد .

ــ زن بصورت شيطان می آيد و بصورت شيطان می رود .

ــ از زنان بد به خدا پناه ببريد و از نيکان شان نيز بپرهيزيد.

ــ بد ترين دشمن تو همسر تو است که همخوابه تو و مایملک تو است .

ــ زنی که خود را معطر کند تا مردمان بوی عطرش را بشنوند آن زن زنا کار است { شنيدن : به معنی درک کردن بوی چيزی را هم گويند. }

ــ  زن از دنده ای خلق شده که راستی پذير نيست ، پس اگر با کجی او بسازی  ساخته ای ، و اگر خواهی به راستيش باز آوری او را می شکنی ، و چاره اش طلاق است . » 18

 محقق برای  برای اثبات احکام و احاديث  باز هم به پرسش چه بايد ؟ روبرو می شود ، بايد به سراغ روايات  ائمه رفت تا شرح مستند اين احاديث در گفتار ها را در يافت. پس او گفتار ائمه را در کتب که نه از سوی يهود ، نه از سوی نصارا و نه از سوی کمونيست و کافر نوشته شده بلکه از سوی خود پيشوايان اسلام تحرير يافته و قرنها هم است که کسی به رد و يا قلب آن نپرداخته ، مراجعه می کند به کتب: { اصول کافی. کتاب العشره باب من تکره مجالسته و مرافقته . در مجمع المعارف و مخزنالعوارف ، عين نهم  در عقبت زناکاران و لاطيان. در حلية المتقين ، باب چهارم فصل ششم باب ششم فصل ، فصل دوم ـ باب سيزدهم ، فصل سيزدهم ـ باب خاتمه . و در جامع عباسی  باب يازدهم ، مخصوصات ابکار . و مفاتيح الجان ، باب سوم ريا، فصل اول }  که نوشته شده است :

 ــ « يکی از اصحاب ، از احمد بن محمد و او از موسی بن القاسم روايت کند که شنيدم محاربی از حضرت جعفر صادق عليه السلام نقل می کرد که آنحضرت از پدرانش و آنان از رسول خدا صلی الله عليه و آله شنيده بودند که فرموده بود : سه دسته اند که همنشينی با آنها دل مرد را بميراند : نشستن با اغنيا ء ، مجالست با ارازل و فرومايگان ، و گفت شنود با زنان .

ــ  در حديث معتبر از حضرت محمد با قر ( ع) منقول است که رسول الله ( ص) فرمود بال و پر زنان را کوتاه کنيد به ترک لباس تا از خانه بيرون نروند و هر که راضی باشد به زينت و بيرون رفتن زنش از خانه ، پس او ديوث است  و بنا می شود برای او هر قدمی که بر دارد خانه ای  درجهنم . و فرمود که هرکه اطاعت زنش کند خدا اورا به جهنم اندازد . پرسيدند: غرض از اطاعت چيست ؟ فرمود مثلأ اذن می طلبد که به حمام يا عروسی رود ، و مرد قبول کند . »       ( از اين حديث بر می آيد که اتکای طالبان به مثابه متکاملترين شکل  مجاهدين  اسلامی و طرفداران پر و پا قرص شريعت غرای محمدی همين روايت بوده که حمام ها را به روی زنان بستند و رفتن به حمام  و بيرون برآمدن زنان را  منع نموده بودند . بر علاوه  از اين چه بيشرمانه است که يک مشت قليل که فاقد همه اوصاف انسانی اند مليارد ها انسان را ديوث می گويند ، زيرا امروز نه تنها در افغانستان بلکه در سراسر جهان همه زنان کار می کنند ، آرايش که ويژه انسانيت است به عمل می آورند و حمام می روند. آيا شوهران همه اين زنان به گفته اين فرومايگان

 . . . است؟  . اما جالب اينست که وقتی حرفهای ضد بشری خود شان ، برای شان آورده شود خجالت می کشند و همراه با کشيد ن خجالت شمشير هم بيرون می کشند و کافر و ملحد گفته می کشند تا اراجيف شان پنهان و ناگفته بماند و ناپيدا مورد قبول باقی قرار گيرد . )

 ــ« و نيز حضرت رسول خدا ( ص ) فرمودند که پدر بايد دختر خود را سوره نور ياد بدهد و سوره يوسف ياد ندهد ، و او را در بالا خانه ها جا ندهد» . ( در باره سوره نور در همين مقال بحثی مفصلی خواهيم داشت . طالبان بمثابه مسلمانان واقعی و آگاه از دين به همين خاطر بود که شيشه های بلند منزل هار ا گفته بودند سياه رنگ کنند که زنان نتوانند بيرون را ببينند. )

ــ « ونيز حضرت رسول اکرم (ص) فرمود که در نيکی اطاعت زنان مکنيد تا به طمع نيفتند  در امر کردن شما به بدی ، و از بدان ايشان ببريد و از نيکان شان نيز بر حذر با شيد .»

ــ « و نيز از آن حضرت ( ص ) منقول است که هر زنی که خود را خوشبو کند و از خانه بيرون آيد لعنت الهی بر او باشد تا به خانه باز گردد ، ملائکه و همه جنيان نيز به او لعنت فرستند. »

( در تاريخ يعقوبی نوشته شده است که { حضرت محمد  چنان خوشبو می کرد که عطر عبايش را از جای سرش رنگ می کرد و برق مشک از فرقش ديده می شد و پيش از آنکه خودش ديده شود ببوی خوشی که داشت آمدنش از دور شناخته می شد ، و می گفت : اطيب الطيب المسک يعنی از هر عطری خوشبو تر مشک است  و هر گاه از خانه اش بيرون رود  شانه می زد و سرش را درست می کرد و موی خود را مرتب می نمود و می گفت : ان الله يحب من عبده ان يکون له حسن الهيئة ، همانا الله  ازبنده اش دوست می دارد که خود را آراسته کند . 19}

اما زنان که بايد خوشبو باشند و اراسته ، در صورت اين خوشبوی و اراستگی موجب لعنت الله می گردد. چون زن در نزد الله مسلمانان  بنده او به شمار نمی آيد . زيرا الله از بنده اش دوست می دارد که خود را آراسته دارد ، نه از زن. )  

ــ و نيز از آن حضرت ( ص) منقول است که چون اراده جنگ می کردند با زنان خود مشورت می نمودند تا آنچه ايشان گويند خلاف آن عمل نمايند .

ــ « و آن حضرت ( ص) نهی فرمودند از آنکه زن جز برای شوهر خود زينت کند ، و اگر بکند بر خدا لازم است تا او را در آتش جهنم بسوزاند  و نهی فرمود از آنکه زن نزد غير شوهر و محارم خود زياده از پنچ کلمه  ضروری بگويد . و نهی فرمود از آنکه  زنان زين سوار شوند . و نهی فرمود از آنکه کسی زنان خود را به حمام فرستد . »            ( همه اين احاديث را مگر طالبان  به مثابه کامل ترين گروه مجاهدين اسلامی مراعات نمی کردند ؟ پس چرا آنهارا محکوم  می کردند و می کنند و اين ها را نه ؟ )

ــ « از حضرت امام محمد باقر( ع) و حضرت امام جعفر صادق ( ع) منقول است که حقتالی  برای زنان  غيرت جائز نداشته است و فقط از برای مردان غيرت قرار داده است ، زيرا که از برای مردان چهار زن و از برای زن به غير از يک شوهر حلال نکرده است و اگر شوهر ديگر طلب کند نزد الله زنا کار است ، و غيرت و رشگ نمی برند مگر زنان بد »

( از اين روایت چنين استنباد می شود که اگر زنان می خواهند بد نباشند و خوب باشند بايد شوهران خود را تشويق کنند که چند زن بگيرد .)

ــ « به روايت معتبر از حضرت صادق ( ع ) منقول است که از علامات بدی که در آخرالزمان ظاهر شود آن است که زنان سوار بر زين شوند . و فرمود که زين مرکب ملعونی است برای زنان. »

( گويند گروهی از اسلا ميست ها در يکی از شهر های افغانستان زنی را که بر مرکب نشسته بود دو صد تازيانه زد و شوهرش را مجبور ساختند که دم مرکب را دو ساعت در دهن داشته باشد . اما خوبست که امام صادق امروز زنده نبود ورنه همه فابريکه های بايسکل سازی را  هم آتش می زد )

ــ در احاديث معتبر وارد شده است که وظيفه مرد در برابر زنش اين است که او را سير کند و بدنش را بپوشاند و يکروز در ميان روغن برای ماليدن به او بدهد ، و هر سه روز يک مرتبه گوشت برای او بياورد ، و رنگ مانند حنا و وسمه هرششماه  يکـبار به او بدهد ، و درهرسال چهار جامه اش بدهد دو تا از برای تابستان  و دو تا از برای زمستان» ( از ديگرانش اگر صرف نظر شود ، فقط اين تعين نگرديد که هر سه روز بعد گوشت گوسفند آرد يا از گاو و يا شتر .) ــ « اگر جامه ای مثلأ به بول نجس شده باشد و خواهند که آنرا به قليل طهارت دهند ، پس اگر به بول شير خواره نجس شده باشد با ريختن آب بر آن طاهر می شود و احتياج به فشردن نيست ، اما به شرط آنکه طفل پسر باشد نه دختر » 20

 ( اين ديگر انتهايی زن ستيزی و دشمنی با زن را نشان می دهد ، البته اين ستيزش با زن به خاطر رد زن نيست بلکه به خاطری اسير ساختن او و تابعيت او از مرد است تا مرد هر گونه که بخواهد با اسير خويش رفتار نمايد . ورنه هرکدام اين آقايون به ده  هاو صد ها زن  داشتند و می گفتند که : {خوشم نمی آيد که دنيا و جهان  و آنچه را در آن است داشته باشم ، اما يک شب بی زن بخوابم .}21)

 بهر حال  بحث زنبارگی و سکس در اسلام مسله جداگانه و از حوصله اين مقال بيرون است زيرا کمترين دين و يا حتی ميتوان گفت که در هيچ دين  سکس مطرح نشده است . اما در اسلام مطرح شده است و بسيار برهنه هم مطرح  است .

 پس از احاديث يک محقق موظف است که پيش از پرداختن به قرآن به مثابه ی حکام نهايی ،   از علمای دين هم روايات بايد داشته باشد  تا بيبيند که انها چه دُ ر فشانی هايی نموده اند . پس چه بايد کرد ؟ بايد به سراغ اين فقها رفت .

امام محمد غزالی  در کتاب کيميای سعادت  زير عنوان {حق شوی بر زن} می نويسد : « حق مرد عظيم تر است بر زن ، که وی به حقيقت بندهء مرد است ؛ در خبر آمده است که : « اگر سجود  جز خدای را روا بودی زنان را   سجود فرمودندی برای مردان»

حق مرد بر زن آنست که : در خانه بنشيند ،و بی دستور وی بيرون نشود ، و به در و بام نشود ، و بت همسايگان مخالطت و حدطث بسیار نکند ، ویب ضرورت در نزيک ايشان نشود ، واز شوی خويش جز نکويی نگويد ، و استخی که ميان ايشان باشد ـ در معاشرت و صحبت ـ حکايت نکنند ، و بر همه کار بر مراد و شادی وی حريص باشد ـ و در مال وی خيانت نکند و شفقت نگاه دارد ، و چون دوست شوی وی در بکوبد چنان جواب گويد که وی را نشناسد .، و روی از جمله آشنايان شوی خويش پوشيده دارد  تا وی را باز ندانند ، و با شوی بدان چه بود قناعت کند و زيادتی  طلب نکند ، و حق وی را از حق خويشاوندان مقدم دارد ، و هميشه خويشتن پاکيزه دارد ـ چنانکه صحبت و معاشرت را بشايد ، و هر خدمتی که به دستی خويش بتواند کرد بکند ، و با شوی به جمال خويش فخر نکند ، و بر نيکويی که از وی ديده باشد ناسپاسی نکند ، و نگويد که من از تو چه ديده ام ؟ و هر چه زمانی بی سببی  طلب خريد و فروخت نکند  و طلاق نخواهد ، که رسول می گويد  ( ص) : در دوزخ نگريستم  بيشتر زنان را ديدم ، گفتم چرا چنين ا ست ، گفتند زيرا که لعنت بسيار کنند و از شوی خويش ناسپاسی و کله کنند . » 22

   در بحث ديگر ی زيرعنوان { در آداب زندگانی کردن با زنان از اول نکاح تا به آخر } می نويسد : « . . . در خبر است که زنان را از ضعف و عورت آفريده اند . داوری ضعف ايشان خاموشی بودنست ، و داوری عورت ايشان  خانه بر ايشان زندان کردن است » و در جای ديگر می گويد « الرجال قوامون علی النساء» بايد که مرد بر زن مستولی باشد رسول ( ص) گفت « تعس عبدالزوجه» نگونسار است کسی که بنده ء زن باشد . چه زن بايد که بنده ء مرد بود . »  23

 بهر حال اين حرفها و احاديث را محقق توانسته در پيش از بيان امام غزالی ياد داشت نمايد اما چيزيکه بسيار مشمئز کننده  و تهوع آور است  روايت همين امام محمد غزالی است در کتاب نصيحت الملوک در صفحات 270 ـ 273 و 275 که می نويسد : و نيز بدان که جملگی خوی زنان بر ده گونه است و خوی هر يک به صفت چيزی از حيوانات مانند است : يک ـ چون خوک ، دوم چون کپی « ميمون» ، سوم ـ چون سگ ، چهارم ـ چون مار ، پنجم چون استر « قاطر» ، ششم چون گژدم ، هفتم چون موش ، هشتم چون کبوتر ، نهم چون روبا ، دهم چون گوسفند . و زنيکه خوی گوسفند دارد مبارک بود ، همچون گوسفند که اندر همه چيز های وی منفعت يابی ، زن نيک هم چنين با منفعت بود . . . » 24

 در تشخيص مبارک بودن زنی که خوی گوسفند دارد  که همه چيزی آن منفعت دار است اين معنی نهفته است که صفت گوسفند معلوم است و گوسفندی بودن يکی از ضرب المثل های معروف است . زنی که خوی گوسفند ی داشته باشد به اين معنی است  که مرد ميتواند اگر بخواهد  زن را چون گوسفند قربانی نما يد ، خواهد بفروشد ، خواهد بخشش بدهد ، و خواهد انگونه که می خواهد از هر عضو و جايش لذت ببرد ،  اين تشخيص و تعين ، تشخيص و تعين امام غزالی نيست ، اين تشخيص و تعين از آيات قرآن و تفاسير که از آن به عمل آمده است باز تاب يافته است . البته نه با ذکر کلمه گوسفند ولی بد تر از آن يعنی  برده ، بنده ، کنيز  . مثلأ در قرآن بنا بر تفسير که از آن به عمل آمده ،  زن حتی از حق دفاع از حقوق  زنانگی شان محروم شده اند . مثلأ درآيهء223 سورهء بقره که می گويد : { نسآوکم حرث لکم فأ توا حرثکم انی شئتم.} يعنی : زنان شما ( در حکم ) کشتزار شما هستند، پس هر گونه که خواستيد به کشتزار خويش در آيد .»  25

 مرحوم علی دشتی که خود يکی از اسلام شناسان روزگار خويش به شمار می آيد و [ سالها خود از طلاب مدارس دينی نجف و کربلا بوده و آشنايی بسِار عميق به علوم اسلامی داشته]  به نقل از تفسير جلالين  در رابط به اين آيه می نويسد : «  جلالين در تفسير جمله  انیٌ شئتم بهر سوی مزرعه می نويسد :

 {منَ قيام و قـُعـُود و اضطجاع و اقـبال و ادبار} يعنی نشسته ، ايستاده ، خوابيده از پيش { قـُـبـُل}و از پس { دُ بُر}.

 پس از آن می نويسد که اين آيه در رد عقيده جهودان نازل شده است که می گفتند اگر از پشت به پيش زن روی آورند  بچه او چب خواهد شد .

 سيوطی معتقد است که آيه 223 صريحأ می فرمايد نزد زنان خود از آن سويی روی آوريد که خداوند امر فرموده است ، بنا بر اعتراض عمر و جمعی از صحابه نسخ شده است  ، زيرا اهل کتاب پهلوی زنان خود می خوابيدند و طبعأ انصار که اهل مدينه بودند اين روش را با حجب و مستوری تر بود پذيرفته بودند . اما مهاجران بنا به عادت قريش و اهل مکه  زن را به انواع مختلفه دستمالی کرده و از هر طرف او را می غلطانيدند و لذتی می بردند از اين که آنها را بر پشت بیفکنند و  دمر بيندازند { دمر : کسی که روی سينه و شکم دراز کشيده باشد } و يا با پس و پيش او ،هر دو سر و کار داشته باشند .

 يکی از مهاجران زنی از انصار  را برده بود و می خواست با وی چنان کند ، زن تن در نداد و گفت : ما به يک پهلو می خوابيم . خبر به حضرت رسول رسيد و بدين جهت اين آيه نازل شد که { زن مال مرد است و هر گونه دلخواه اوست می تواند با او بر آيد }

  احمد بن حنبل و ترمذی از ابن عباس نقل می کنند که  که عمر با مدادی نزد پيغمبر آمد و گفت : يا رسول الله  هلکت . ای پيغمبر خدا از دستم رفت . پيغمبر فرمود : ما اهلکت يا عمر ؟  عرض کرد : حولت رحلی الليلة فلم يرد عليه شيئأ : يعنی کاری خواستم انجام دهم و نشد . آن وقت اين آيه نازل شد و معنی  انی شئتم  اين است { مقبلات ، مدبرات و مستلقيات . يعنی : به پشت خوابيده ، از جلو از عقب  طاق باز و د مر}» 26

  محققی  که می خواهد بنياد های ستم بر زنان را بر تابد در می يابد که در آيه ديگر از قرآن ، زن ارزش انسانی خود را از دست می دهد و صاحب هيچگونه اراده نيست ،  چنانکه امام غزالی فرمود :مانند گوسفند است .  همچنانکه اگر کسی قوت خريد گوسفند را داشته باشد می تواند هر چقدر که بخواهد  بخرد ممانعت نيست به شرط که طویله کلان داشته باشد و علف تهيه نموده بتواند . زنان هم در همين رديف قرار داده شده اند، اگر کسی در باره ايشان عدالت بتوانند  مانع وجود ندارد هر چقدر می خواهد بگيرد چنانکه در قرآن آمده است : « از زنان هرچه خوش داريد ، دو تا دوتا  و سه تا سه  تا و چهار تا چهار تا بگيريد » 27

  در اين رابط يک محقق بايد قناعت آنعده از پژوهشگران را فراهم نمايد که صرف به خاطر عقيده وارثتی  بدون ملاحظات تاريخ  وانمود ميدارند که تعدد زوجات در اسلام بنا بر مصلحت های سياسی  و يا اهداف تاکتيکی  بوده  ، و به ويژه ازدواج های پيغمبر اسلام را ازاين نوع می شمارند  که همه اين ها از نظرات محمد حسين هيکل پيروی می کنند . گويا که کتاب ( حيات محمد ) او را مطالعه  فرموده باشند يا شايد  شنيده باشند.. برای قناعت ايشان بازهم ، چه بايد کرد ؟ بايد به تاريخ مراجعه نمود تا نشان داده شود که شخص پِغمبر مانند بسياری از انسانهای ديگر خواهان بدست آوردن نعمت های بسيار ارزان  و خوب بود . مثلأ نمی توانست جلو خواست های نفسانی خويش را بگيرد . چنانچه که از قول ام المومنين حضرت عايشه  همسر محمد پيغمبر اسلام ، در تاريخ الرسل و الملوک محمد بن جرير طبری نوشته شده است که :

 «  در جنگ بنی المصطلق از آنها بسيار کشته شد . از جمله علی بن ابی طالب مالک و پسر وی را بکشت  و پيمبر از آنها اسيران  بسيار گرفت و ميان مسلمانان تقسيم کرد  و جويريه دختر حارث بن ضرار از جمله آنها بود .

 عايشه گويد : [ وقتی پيمبر اسيران بنی المصطلق را تقسيم می نمود جويريه دختر حارث جزو سهم بن قيس يا پسر عموی وی شد  ، و دخترنمکين و شيرين حرکات بود و هر کس او را می ديد مجذوب می شد ، او با صاحب خود قرار مکاتبه نهاد  و خواستار آن شد که مالی بدهد  و آزاد شود ، و پيش پيغمبر آمد تا در کار پرداخت مال از او کمک بخواهد .

 عايشه گويد : چون وی را بر در اطاق خود ديدم از او بيزار شدم که دانستم پيمبر دلبستهء او می شود و چون به نزد پيمبر آمد گفت : ( ای پيمبر خدای من جويريه دختر حارث بن ابی ضرار سالار قوم هستم  و به بليه ای افتاده ام که دانی و در سهم ثابت بن قيس شماس يا پسر پسر عموی وی افتاده ام  و قرار مکاتبه نهادم و آمده ام که در پرداخت مال مکاتبه با من کمک کنی ؟ )

 پيغمبر گفت : می خواهی که کاری بهتر از اين کنم ؟

گفت: ای پيغمبر خدا بهتر از اين چيست ؟

 گفت: مال مکاتبه را بدهم و ترا زن خويش کنم

جويريه گفت: آری

پيمبر گفت : چنين کردم » 28

ملاحظه می گردد که محمد هم مانند ديگرا ن مجذوب زيبايی گرديد . و حتی قصه عاشق شدن پيغمبر بر زينب زن پسر خوانده اش زيد بن حارث در قرآن آمده است .  که با مداخله الله وتعالی و نزول فرمان يعنی آيه 37 سورهء احزاب  اين رسوايی عشقی پايان می پذيرد .  ترجمه فارسی آيه چنين است : « و چنين بود که به کسی که هم خداوند و هم خود تو در حق او نيکی کرده بودید ( از متن اين آيه چنين بر می آيد که گويا شخص سوم آن را بايد نازل نموده  باشد) ، گفتی که همسرت را نزد خويش نگهدار  واز خداوند پروا کن و چيزی را در دل پنهان می داشتی که خداوند آشکار کننده آن بود ، و از مردم بيم داشتی ، حال آنکه خداوند سزاوار تر است به اينکه از او بيم داشته باشی ؛ آنگاه چون زيد از او حاجت خويش بر آورد ، او را به همسری تو در آورديم ،  تا برای مومنان در مورد همسران پسر خواندگانشان ــ به ويژه آنگاه که از اينان حاجت خويش را برآورده باشند ــ محظوری نباشد ؛ و امر الهی انجام يافتنی است . » 29

تفسير اين آيه را محقق برای توضيح ادعای خويش  در بيان علی دشتی می يابد که می نويسد : « آيه خيلی روشن است و نيازی به تفسير ندارد . پيغمبر از زينب خوشش می آيد  ولی وقتی زيد به حضورش رسيده اجازه می خواهد او را طلاق دهد  به وی می فرمايد طلاقش مده و برای خود نگاهدار . با اين بيان روی خواهش درونی پا گذاشته به زيد پند می دهد که زن خود را نگاه دارد . اما خداوند به او می گويد تو از ترس زبان بد گويان ميل باطنی خود را که طلاق زينب باشد ظاهر نساختی  در صورتی که تو فقط بايد از خدا بترسی . چون زيد حاجت خود را انجام داد ، او را به زنی تو می دهم ( وای به حال زن بيجاره ،  حاجت سر حاجت است که بايد  بر آورده سازد .) تا بر مومنان قيد و بندی در ازدواج با پسر خوانده شان نباشد . » 30

در تفسير کمبريج در رابط به عشق محمد نسبت به زينب آمده است که : « روزی رسول (ص ) به خانه زينب آمد و زيد را می جسته  . زينب را ديد ايستاده در سماخچه [ سا ما کچه ، سماچه يعنی پستان بند ، سينه بند . احتمالأ زينب عريان و تنها سينه بند به سينه داشته است ]  داروی بوی خوش می کوفت . خوشش آمد و در دلش افتاد اگر او زن او بودی . چون زينب رسول را بديد دست به روی نهاد . [ پيغمبر ] گفت لبساقة  و حسنأ [ يعنی ] هم شرينی و هم زيبايی . ای زينب سبحان الله  مقلب القـلوب .

 اين واقعيت آشکار می سازد که ازدواج ها نه مصلحتی و سياسی بلکه بيشتر ناشی از علاقمندی به لذت بوده است  . تأييد اين حقيقت را محقق  در[  روش پيامبر در انتخاب همسر ] در يابد . چنانکه در کتاب طب المومنين  رهنمود های  چهارده معصوم  تاليف محمد ابراهيم  اوازه « رضوی»  که در سال 1382 در تهران اسلامی چاب و نوشته شده است  درمی يابد که نوشته شده است : «  از امام صادق ( ع ) نقل شده است که فرمود : [ پيغمبر  (ص ) وقتی می خواست زن بگيرد ، يکی را می فرستاد او را ببيند و می فرمود : گردنش را بوی کن که خوشبو باشد ، بويش خوب و طيب است و نيز اگر غوزک پايش پر گوشت باشد ، فرجش هم پرگوشت خواهد بود .» 31 

اما اين حق که زن ارباب آينده ء خود را از لحاظ های ويژه معلوم بدارد ، برايش داده نشده است ، و اگر در اين مورد زبان بشوراند فتواي بی حيايی بر او صادر می شود. زيرا اعتراض بر امر مسلط  ، مستلزم تسليط است ، و زن بنا بر حکم اسمانی فاقد نيروی تسلط باز نگهداشته شده است و در تسلط مرد گير افتاده است . احاديث و روايات دينی همه اين نا بهنجاری ها را چنانکه از بحر قطره ی  بيان گرديد صراحت می دهد، اما برای اينکه نتيجه تحقيق  يک محقق مورد قبول واقع گردد ، بايد بگفته پژوهشگر عزيز کشور ما که : « هر آنچه را ما بنام حديث می شناسيم نخست اينکه بايد در يکی از کتب حديث آمده باشد ، دوم اينکه از نظر سند و متن صحيح و معتبر باشد و سوم اينکه تعارضی با قرآن  نداشته باشد . » 32

 انچه در کتب حديث امده بود گفته شد اکنون چه بايد کرد ؟ بايد اکنون عدم تعارض با قرآن را بر ملا ساخت . مثلأ تسلط مرد بر زن را همانگونه که احاديث و روايات  فقها و امامان و اصحاب  دين و ساير قبيله سالاران مذاهب اديان توحيدی پيروان کتب اربعه  ، در مانيفست ايشان پيدا نمود .  آيه 34 سوره نساء مبين اين واقعيت تلخ است يعنی حکم مطلقه يی تسلط مرد بر زن چنانکه نوشته است : « الرجال قومون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض »: يعنی مردان بايد بر زنان مسلط باشد چرا که الله بعضی از انسان ها را بر بعضی ديگر برتری بخشيده است . هر گونه تعريف و يا تفسير ديگر از اين آيت نمی تواند  موجه باشد  زيرا از قرون متمادی تا به امروز شخصيت های مانند محمد بن جرير طبری  که تفسير بزرگ  رابه عمل آورده و يا امام محمد غزالی  و صد ها مفسر ديگر که زبان عربی  مادری داشند و به علم قرآن سر آمد روزگار بوده اند ، و در تراجم مختلفه مترجمين قرآن  به همين گونه که در بالا ذکر گرديده نوشته شده است . و اين امر بيان مطلق تسلط مرد بر زن را در دين اسلام نشان می دهد . که همه احاديث و روايات  بر همين ستون استوار شده است. 

 بر علاوه چنانکه گفته شد  در باره سوره ء نور صحبت خواهد شد   و رسول الله هم سفارش نمود که به دختران تان سوره نور بياموزانيد و سوره يوسف را نی .  اکنون بايد ديد که چه چيز در سوره نور جالب است .

در سوره نور مساله حجاب مطرح است . حجاب اسلامی چيزيکه يکی از دست آورد بزرگ و بنيادی انقلاب اسلامی در ايران و پيروزی مجاهدين را در افغانستان تشکيل می دهد. ياد آوری  اين نکته را يک محقق که می خواهد بنياد ستم بر زنان را از سوی اسلاميست  بر ملا بسازد ، نبايد ناگفته بگزارد که  ، همين که آخند ها در ايران و ملا  ها و چلی ها در افغانستان  وقتی قدرت را غضب کردند اولين کاری که کردند زنان را در جوال بنام حجاب اسلامی انداختند ، حتی بدون ترديد فقط همين امر گويا که استراتيژی انقلاب اسلامی و جهاد  مجاهدين را تشکيل ميداده است و واقعيت هم چنين بود دگر همه چيز به روال سابق گذاشته شد فقط هدف انقلاب  اسلامی عليه زنان بود وبس . و اين امر مسلمأ ناشی از تطبيق آيه31 از سوره ء نور است که البته طالبان به مثابه ی نيروی اجرائـوی مـتعهد به شريعت غـرای محمدی چهار گامی حتی از امر قرآن هم به جلو تاختند. در اين آيه گفته شده است که ترجمه فارسی آن چنين است : « به زنان مومن بگو  ديدگان شانرا فرو گذارند( يعنی فقط پيش پای خود را ببينند) و ناموسشان را محفوظ بدارند ( منظور از ناموس چنانکه طبری ترجمه نموده عبارت از فرج می باشد ، که در عربی آن درخود آيت هم «فروجهم»  ذکر شده. ملاحظات تاريخ نشان می دهد که جز حوا که در جنت برهنه بوده  آنهم در هنگام که بگفته خود اين جنابان ديدگانش کور بود ه ، دگر حتی در دوره بربريت تاريخ  هم زنان ناموس شان را پوشيده نگهداشته است ، اگر منظور از عرضه کردن باشد ، چرا متقاضيان منع نشده است ، عرضه در اثر تقاضا صورت می پذيرد و قتی تقاضا نباشد عرضه نيست . اما برای متقاضيان گرچه يک آيه بالا يعنی در آيه 30 منع به عمل آمده اما اگر اشتهای مردان تحريک گردد، و دروازه های حلال ديگر  گشوده است .  بدين معنی که حتی زنانيکه ناموس کسی ديگری است و به کسی ديگری تعلق دارد بر اساس عشق رضايت و توافق دوجانبه ازدواج کرده اند . به متقاضی مومن روا است . در اين  مورد از ابوسعيد الهودری نقل شده است که : { محمد در جنگ حنين يک گروه از اصحابش را به نقطه ی [ اوتاس ] فرستاد . آنان بر ساکنان اوتاس پيروز شدند و زنان شان را برای ما آوردند . در آن موقع اشتهای ما ( مومنين ــ مجاهد ين) برای زنان شديدأ  تحريک شده بود . محمد اين زنان را بين مسلمانان تقسيم کرد ، اما برخی از مسلمان به اين عنوان که اينان زنان مشرکين اند ( شوهر دارند ) از همخوابگی با آنان خوداری کردند . در همان موقع اين ايه به شرح همبستری با زنان شوهر دار ممنوع است ، ولی زنان اسير جنگی از اين دستور مستثی هستند نازل شد . بدين معنی اگر اين نوع زنان  صاحب همسر هم باشند قابل همبستری اند . با نزول اين آيه اعتراضات و خود داری ها به پايان رسيد و از آن پس زنان اسير شوهر دار نيز مورد استفاده ی جنسی مسلمانان قرار گرفتند . }33  متن آيه چنين است . ترجمه فارسی آن : [ و همچنين زنان شوهر دار  ، مگر ملک يمين« کنيز» تان ، اين فريضه الهی است که برشما مقرر گرديده است ، و فراتر از اين بر شما حلال گرديده است. . .} 34    {ادامه آيه 31} و زينت شان را جز انچه از آن اشکار است ، اشکار نکنند ، و رو سری های شان را بر گريبان های شان بياندازند ، و زينت شان را اشکار نکنند  مگر به شوهر شان يا پدر شان ، يا پدر شوهر شان يا پسران شان يا پسران شوهر شان ، يا برادر شان يا پسران برادر شان ، يا پسران خواهر شان زنان { همکيش} شان ، يا ملک يمين های شان ، يا غلامان که نياز مند { به زن } نيستند ، يا کودکان که بر نهانی های زنان آگاه نيستند . و { بگوکه } چنان پای نکوبند تا زينت که پنهان داشته اند ، معلوم شود » 35 

در مورد اين آيه برخی از مفسرين امروز به منظور کاستن از تلخی های اوامر باب شکر  ريزی ها را گشوده اند چنانکه می گويند منظور از زينت همان قسمت های از وجود زنان است که نبايد نامحرم ببيند ، مثلأ از زانو به به بالا تا زير گلو . در حاليکه آيه به صراحت اعلام می دارد که سراپای زن بايد پوشيده باشد مثلأ هيچ زنی حتی روسپی بی حيا هم اگر باشد در برابر پدر يا پدر کلان از زانو به بالای خود را تا به سينه برهنه نمی سازد که اگر منظور آيت اين باشد که مگر  در نزد پسر و برادر و پدر  و غيره. منظور اين نيست منظور از زينت: چشم و ابرو دهن تا به ناخن زن است ، منظور اين است که روی خود را ميتواند در نژد کسان ذکر شده نپوشاند . يک عالم دين اين را می داند ، رهبران مجاهدين و پيشرفتر آنها طالبان معنی اين آيه را می دانستند فقط اين ماموران مزد بگير منفعت جو هستند که می خواهند بين عقل و دين نوع آشتی برقرار نمايند يا به عبارت ديگر دموکراسی اسلامی به بار بياورند چيزيکه ممکن نیست . اين کاری است که در طول قرنها بنام عرفان و صوفيگری و غيره صورت گرفته اما سر انجام از همان گودالی که بر آمده بودند دوباره  به همان گودال خود را دفن یافتند، به استثای چند تای که فرار را بر قرار ترجيح دادند و عقل وفلسفه و استدلال را تاييد نمودند و افتخار تکفيراز  سوی مفتيان دين نصيب شان گرديد،و چنان ابن سينای بلخی فرياد زدند که :

با اين دو سه نا د ان که چـنان می دانـنـد                از جـهـــــــل که د ا نـای جهـا ن آنـنـد

خر باش که اين جمــــاعت از فـرط خری                هرکو نه خر است، کافرش می خوانند

ابو علی سينا بلخی

 اما برای يک محقق در سوره  نورغير قابل قبول قسمتی از آيه 33 است که بهيچوجه نمی تواند انسان عاقل جرأت نمايد بيانديشد که چنين حرفی شامل يک دين باشد . آيه چنين است : « . . .  ولا تکرهوا فيتکم علی البغا ان اردن تحصنالبغوا عرض الحيوة الدنيا و من يکرههن فان الله من بعد اکرههن غفور  رحيم » ترجمه اين آيه در قرآن که بهاء الدين خرمشاهی ترجمه نموده چنين است :{ و کنيزان تان را اگر عزم پاک دامنی دارند ،به فحشا وادار مکنيد  که بهره دنيوی بدست آوريد ؛ و هر کس ايشان را اجبار کند ، بداند که خداوند با توجه به اکراهشان ، آمرزگار ومهر بان است. } و در قرآن که ابوالقاسم پاينده مترجم تاريخ طبری  با مقدمه ی بلند آنرا ترجمه نموده با اندکی تفاوت چنين است : { کنيزان تان را به طلب مال دنيا بزنا کاری وادار مکنيد  و چون وادار شدند خدا [ نسبت بايشان ] آمرزگار و رحيم است }» 36

داکتر رضا آيرملو استاد  دانشگاه کوتنبرگ  در رابط به اين آيت می نويسد :« زنان برده { کنيزان } عمومأ به عنوان ابزار کار جنسی شناخته می شوند . صاحبان زنان برده می توانند و حق دارند که زنان برده را به اندازه مردان برده مورد بهره کشی قرار بدهند : بخرند ، بفروشند ، اجاره دهند ، بکسی ببخشند ، يا آزاد سازند  و از حق ولايت انان بهره مند شوند . اضافه بر آن ، صاحبان برده حق دارند از جنسيت زنان برده نيز هرگونه که خواستند بهره ببرند ، يا حتی بهره مندی جنسی آنان را به ديگران ببخشند . آنان حق دارند که هروقت خواستند با زنان بره رابطه ی جنسی بر قرار کنند و همخوابگی داشته با شند . در اين صورت ، نه مراسمی لازم است  ، نه جلب موافقتی  و نه حتی پرسشی . البته در قرآن مجبور کردن آن بخش از زنان برده که عزم پاکدامنی دارند به فحشا و خود فروشی ممنوع شده است :

 . . . و کنيزانتان را ، اگر عزم پاکدامنی دارند ، به فحشا وادار نکنيد که بهره ی دنيوی بدست آوريد ، و هرکس ايشان را { برای اين کار } اجبار کند ، بداند که خداوند با توجه به اکراه شان ، آمرزگار مهربان است . » 37

  نزد يک محقق روشن است که در طول چند دهه جهاد درافغانستان  گروه مجاهدين هزارها تن از دختران و زنان را در پاکستان به عرب ها و پاکستانی  و ديگر دلالان زن  دلالی نموده بفروش رسانده اند ، و تا به امروز  دختران را می ربايند و بفروش می رسانند . چنانچه که رسانه از برخی اين زن ربايی ها خبر داده اند . چيزيکه مسلم است اينست که اين کاررا در ايران ، افغانستان و پاکستان و يا مثلأ اندونيزيا و ديگر کشور های اسلامی ، کافران انجام نمی دهند ، دختران که در دوران جهاد به عربها و پاکستانی ها فروخته می شد از سوی کافران فروخته نمی شد . ازسوی  کسانی می شد که مدعی  تامين اسلام و مسلمانی در افغانستان بودند ، و آنها اين امر را مطابق آيه 33 سوره نور گناه هم نمی شمردند . زيرا از روال اين آيه بر می آيد که دلالی زنان گناه کبيره نيست و هيچ جزا ولعنتی هم در پی ندارد و مانند ديگر موارد نه از آتش جهنم و نه از آب جوش خبری است ، بلکه در اين کار گفته شده نکنيد ، و اگر کسی به جبر بالای انها اين کاررا می قبولاند ،الله در مورد{ آنها } آمرزگار و رحيم است . سوال اينست که چه گناه آنها کرده اند که الله  گناه انها را بيامرزد؟ گناه بزرگی از لحاظ دين انجام دادند و آن (اکراه) است . اکراه در لغت به معنی کسی را خلاف ميل او به کاری مجبور کردن است . بدين لحاظ چون خلاف ميل نموده اند يعنی از امر ارباب خويش سر پيچی کرده اند ،با توجه به اکراه شان  الله امرزگار است ، و شايد ببخشد . گذشته از اين، همين که می گويد : {هر کسی ايشان را اجبار کند بداند که الله با توجه به اکراه شان رحيم است } فاعل از سوال و جواب  الله فارغ است، مفعول است که با وجود انجام  مجبرانه ء فعل بالايش مخاطب قرار دارد . و از طرف ديگر زن که در اسلام چنانکه قبلأ بسيار نمونه آورده شد برده است ، به ويژه کنيز حق تخالف با ارباب مرد را ندارد . سراسر تاريخ اسلام پر است از تظلم بر زنان که چگونه کنيز گرفته می شدند . بهر حال بحث کنيز گيری در اسلام و ستم بر آنها بحث ديگری است . اما حرف اينست که در هر حال زن در اديان سامی در اثر تحقيق که محقق به عمل می آورد فاقد همه ارزش های انسانی است . اگر جا جائی هم از زن به نيکويی ياد شده { آلولويی} پيش نيست .

در اين انجا مسله ی که مطرح می شود انيست که زنان خود از بنياد ستم بر خويش آگاهی ندارند . و اگر برای شان گفته شود هم ، چنان بيم دارند از عقوبت های که برای شان در عدم فرمانبرداری ذکرشده که هرگز حاضر به شنيدن آن نمی شوند . زيرا ترساندن يا { بيم رسانی} سنگ پايه اسلام را تشکيل ميدهد. در زمينه ترساندن زنان ، شجاع الدين شفا مطلبی دارد بدين شرح : « ترساندن ( ضيعفه)  از عواقب اخروی عدم اطاعت هميشه از مؤثر ترين ابزار مکتب آخوند بوده ، و در اين زمينه آنقدر احاديث موثق است که مجموع آنها به تنهايی از چندين  برابر گنجايش کتاب حاضر [ کتاب توضيح المسايل شامل 960 صفحه] تجاوز می کند . به عنوان نمونه ، فقط از آنها يکی را برايتان نقل می کنيم که امتياز خاص آن ، روايت حديث توسط آية الله فقيد ، دستغيب شيرازی ، شهيد محراب ، از بزرگترين شخصيتهای جمهوری اسلامی . { روایت است از امير المومنين  عليه السلام که فرمود : يک روز من و فاطمه زهرا  ( عليها السلام) وارد شديم بر حبيب خدا  محمد ( ص ) و رسول الله را گريان ديديم  ، فاطمه زهرا ( ع ) از پدرش علت گريه را سوال کرد . حضرت فرمود متذکر شدم  آنچه را که در ليلة المعراج از عذاب زن ها نشانم دادند . حضرت زهرا (ع) به پدر عرض کرد مگر راجع به عذاب زن ها چه ديدی ؟

 خلاصه روايت شريفه آنکه حضرت فرمود : ديدم زنی را که به مويش آويزانش کرده اند در حاليکه مغزش می جوشد و ديدم زنی را که به زبانش آويزان شده و در حلقـش حميم جهنم می ريزند . و ديدم زنی را که دست و پايش را بسته و مار ها بدان می پيچند . و ديدم زنی را که سرش خنزير ( خوک ) و بدنش شکل الاغ است . حضرت زهرا  منقلب شد و عرض کرد مگر چه کار کرده اند که چنين می شوند؟  حضرت فرمود : اما آن زنی که به مويش آويزان کرده اند و مغزش می جوشد زنی است که مويش را نامحرم ببيند . { توضيح آيت الله دست غيب : جای که حرام است پيدا بودن موی زن ، پس وای اگر برجستگی های محرک شهوت را نپوشاند } و فرمود : اما آن زنی را که به زبانش آويزان کرده بودند و در گلوی او از حميم جهنم می ريختند ، زنی است که به شوهرش جسارت کند و بی ادبی کند { تذکر آيت الله دستغيب : پس شما متوجه باشيد هر کدام دختر داريد سفارش کنيد زبانش را نگهدارد ، و الا اگر کلمه ء درشتی بگويد اينست عقوبتش } و فرمود : اما آنکه به پستانش آويزان کرده بودند زنی است که بدون علت شوهرش را از همبستری خود مانع شود و بهانه بياورد . و فرمود : اما آن زنی به پا هايش آويزان شده بود ، زنی است که بدون اجازه  شوهرش از خانه بيرون رود .

 ونيز حضرت رسول اکرم ( ص ) فرمودند : زنی را ديدم که گوشت های بدنش را با مقراض می چکيدند و مجبورش می کردند که بخورد . و اين زنی است که برای بيرون رفتن از خانه آرايش کند { تذکر آيت الله دستغيب : بی حيايی بی شرم ! معلوم نيست کجا خواهد برود . لباسی را که برای شوهرش بايد ببوشد ، زينتی را که برای شوهرش بايد بنمايد برای مردم می کند. غيرت کجا رفته است ؟ حيثيت چه شده  ؟ مثلی اينکه رکی بوده خشک شده است ! } و نيز آن حضرت ( ص ) فرمود : زنی را ديدم که سر تا پايش شکل سگ بود و آتش از مقـعدش داخل و از حلقش خارج می شد . اين زن آوازه خوان است . { کتاب معراج ، فصل اول } .

 تصور می کنيد اين طرز فکر در باره « مقام والای زن » منحصر به دوره های گذشته  مکتب ريا بوده است ؟ خير !  در يک مکتب اصيل ، ممکن است فروع تغير کند ، و لی اصول تغير نمی کند . استدلال های فلسفی و الهی بزرگان مکتب نيز ، چون غالبأ از « الهامات غيبی) مايه می گيرد ، امروز همان قدر محکم و ايراد ناپذير است که در گذشته بوده است . و نمونه های از اين استدلال  ها در همين عصر « مقام والای زن » در همين جمهوری روحانيت مبارز ، نقل از طرف بزرگان همين روحانيت چنين ا ست . . .  * » 38

 و با چنين تهديد ها و تخويف ها است که زن  نمی تواند جرأت نمايد که از آزادی و حقوق خويش حرفی به ميان بياورد و امروز هم اگر عده از زنان که جرأت می کنند و آزادی از اسارت مرد را طلب می نمايند در تأکيد به اصول اسلام می خواهند چيزيکه بهيچوجه مبين ازادی شان از اسارت نيست  بدست آورند. در حقيقت زنان درس خوانده و آشنای نسبی به مدنيت امروزی وقتی حقوق خويش را با حفظ معتقدات مذهبی مطرح می نمايند در حقيقت در پی آزاديهای بنيادی خويش نيستند بلکه درپی حداقل { رهايی} خويش اند ، زيرا رهايی چيزی و آزادی چيزی ديگری است  راهايی قسمتی از آزادی است نه کل آزادی . مثلأ برای زن اجازه داده می شود که از خانه بيرون رود . در حقيقت امر رهايیش بخشيده شده است و او در اثر مجادله های بسيار  امر رهايی از زندانی بودن در خانه را بدست آورده است و اجازه يافته که ميتواند بدون محرم شرعی از خانه برآيد، آيا او با اين اجازت يافتن  آزادی خويش را بدست اورده است ؟. مثلأ: بسيار ساده آيا او ميتواند آنگونه که ميخواهد لباس بپوشد و برآيد و يا  روايات اسلامی را در پوشيدن لباس بايد مدنظر داشته باشد. اگر گفته می شود که چون در يک جامعه اسلامی زندگی می کند ، بايد مراعات نمايد ، پس آزاد نيست ، تنها رهايی حاصل يافته است . دراين مورد مثال های فراوان وجود دارد ، که اينجا از ساده ترين آن ياد شد. همين  نکته است  که زن را به خود اساراتی می کشاند ، زيرا او در طی هزار و چند سال  قبول نموده است که مرد به اوحاکم است و زن بايد فرمانبردار مرد باشد.  ، اين امر اکنون ايمان اورا تشکيل می دهد. و از طرف ديگر سيلی از احکام تخويفی و تهديدی که در قرآن که او آن را قبول نموده است که از آسمان آمده است و خروار ها حديث و جوال جوال روايات امامان  و فقها و منافقين ، آنهم در طی هزار و چند صد سال باعث شده است که تن بر خواری و ذلت بدهد . مهمتر از آن که در طی پس از استيلا اسلام به زن ديگر مجال آن داده نشد که به خود بيانديشد جز اينکه دست بين و دست نگر مرد باشد . و مرد هم انقدر بر سرش کوفت که ديگر به آن عادت نموده است و آنرا داروی رفتن به بهشت در آخرت می داند .

  اينجاست که يک محقق به پاسخ خيلی ها بغرنج در برابر پرسش چه بايد کرد؟ مواجه می شود.

   زيرا بنياد هايی اسارت و ستم بر زن ، باور و عقيده ء زن را تشکيل می دهد و زن به آيه آيه آن ايمان دارد .

در جامعه ایکه 95 %  آن را بطور کل بيسواد تشکيل می دهد ، و زن که نصف از نفوس اين جامعه است اضافه از بيسوادی عام جامعه ، اين جنس  از قرنها به اين طرف در چهار ديواری خانه و تفکرات تظلمی باوری حاکم بر جامعه زندانی بوده است و از هرگونه تماس و مباشرت های اجتماعی دور نگهداشته شده است ، چگونه در امر، نخست رهايی و بعد آزادی او اقدام به عمل آيد؟ .

 از اين آيا ها و چگونه ها بسيار موجود است که يکی پشت ديگر صف می بندد . اما يک نکته برای حل اين مصائب الويت پيدا می نمايد ، و آن اينکه در پی تغير تفکر جامعه از باور به خرافات بر آمد . و هر چه که زن و يا مرد را در بند و زنجير و معاد انديشی نگهداشته و نگهميدار آزاد نمود . و مقولات  ستمگرانه را افشا و از هاله  تقدس کاذب بيرون کشيد   و سعی نکرد که بخاطر حفظ موقف در چراگاه مصلحت انديشی چريد و دم را غنيمت شمرد. و از باز گويی حقيقت انکار نمود ، قول معروف است که « اگر کسی حقيقتی را نداند نادان است ؛ اما اگر کسی بداند و دانايی خود را انکار کند  جنايتکار است ».

 بهر حال انچه که بنياد ستم بر زنان شمرده می شود در جوامع مانند افغانستان اسلامی ، باور های دينی است و ربطی به مسايل اقتصادی و سياسی ندارد ،  مسا يل سياسی و اقتصادی در يک جامعه شامل عام می شود و تفريق جنسيتی را شامل نمی شود، در تمام برنامه های سياسی و اقتصادی در تمام جهان زن و مرد نفع و ضرر مشترک دارند ، جز در ممالک اسلامی که تابع قوانين اسلام اند و تفريق بين زن و مرد در دين اسلام موجود است .    ، و قتی در يک جامعه قانون دين و شريعت حاکم باشد هرگز نمی شود که از تساوی حقوق زن و مرد حرفی به ميان آورد . به همين خاطر است که مذهبيون سعی می دارند جامعه را با وجود فشار های لازم با نام اسلامی نگهدارند . مثلی که در افغانستان  همين حالا دو قانون برقرار است . يکی قانون قرآن است که  محاکم قضايی از آن پيرويی می کند و دوم قوانين به اصطلاح مدنی  انهم با محتوای اسلامی . مطابق قانون قرانی مرد بر زن حاکم است ،حق طلاق دارد ، حق زدن و کشدن و سنگسار دارد و بسیار حق های ديگر که بخشی از ان گفته شد . مثلأ همين چندی پيش آمنه به فتوای شرع اسلامی سنگسار شد . کی می تواند بر ضد اين سنگسار اقامه ی دعوا کند ، اگر کند ، بر ضد اسلام عمل نموده و ملحد است. و يا کی می تواند بگويد که ميراث زن و مرد بايد برابر باشد ، اگر بگويد پس کفر گفته است  و بسیار چيز های ديگر .

 بناء در برابر يک محقق يک مشکل ديگر نيز قد بر می افرازد ، و آن اينکه که افشای ناروايی ها در متون دينی به سبب باور های مردم قهر ها و غضب های کوزه يی را بر می انگيزد ، البته اين قهر های کوزه يی از سوی رهبران آگاه دين نيست حرف آنها روشن است و در دفاع ازهر آنچه در متون دينی می باشد  شمشير هم می کشند . پس محرقه در کجاست ؟ محرقه در وجود کسانی است که هم به نعل ميزنند و هم به ميخ . نه حاضرند که بدی دين را قبول نمايند نه حاضر اند که تطبيق احکام  دين را بالای خود و بالای ديگران بپذيرند به نسبت ظالمانه بودنش . اينان آنچه را که از دين ميدانند بنا برمصلحت های ذهنی خويش انکار می کنند بی خبر از آن که با اين کار گناه عظيم را مرتکب می شوند .

 قول معروف است که می گويد:« اگر کسی حقيقتی را نداند نادان است ؛ اما اگر کسی بداند و دانايی خود را انکار کند جنايتکار است .»  و گاهی هم  بخاطر از دست ندادن بهشت احتمالی اسلام که در آن  حور های باکره ، روی تخت های رديف شده در کنار جویهای عسل و شير  و بره های بريان  انتظار شان را می کشد د ايه مهربان تر از مادران اسلام شده هر کسی که زبان در مورد دين بشوراند ، می فرمايند اين بهتان است بر دين  .

 پس بازهم چه بايد کرد؟ بايد گفت اين حرفهای که باعث بد نامی دين می شود و قهر و شرم بر می انگيزد . نه يهود گفته ، نه نصاری ، نه هندو ، نه کمونيست و نه ساير کافران . اين در قرآن است ، در حديث است ، در کلام امامان است ، گفتار و روايات پيشوايان دين است . اگر ازش شرم می داری انکار کن ، اگر نمی داری مثل انها در دفاع برآی ، و بگو هر چه است قبول دارم .

 پس راه اينست که مشت دين سالاران را در جامعه باز کرد و مکان آنان را مشخص ساخت و به جايگاه مطلوب حال شان نشاند ،اين کار فقط پس از افشای جنايات شان وتفکرات جنايی شان می تواند صورت پذيرد و بس .

پينوشتها :

 

 1 ـ محمد بن جرير طبری ، تاريخ طبری جلد اول ، ص ، 64

2 ـ مرتضی راوندی ، تاريخ اجتماعی ايران ، جلد اول ، ص ، 12

3 ـ همانجا ، ص ، 15

مرتضی فريد تنکابنی ، پيغمبر اسلام ـ کلمات قصار حضرت رسول و سير در نهج الفصاحه برگزيده

از کتب اربعه و صحاح سته و توضيح المسايل  ، شجاع الدين شفا430

5 ـ  تاريخ طبری ، جلد ، اول ، ص ، 66

6 ـ همانجا  ، ص 67

7 ـ کتاب مقدس ، يو حنا ، باب هشتم ،3 ـ 10

8 ـ  ابن اثير ، تاريخ کامل ، جلد اول ، ص ، 36 ـ 37 ـــ  تورات ،عهد عتيق ، سفر پيدايش ، فصل سوم ، ايه 1 ـ 43

9 ـ راوندی ، تاريخ اجتماعی ايران ، جلد اول ، ص ، 78 ـ تورات ، سفرپيدايش ، باب سوم

10 ـ کتاب مقدس ، فصل دوم ،تيموتاوس ، باب اول و دوم ، ايه های 11 ــ 15

11 ـ سايت عصر جديد ، مقام زنان در اديان سامی

12 ـ کلمات قصار حضرت رسول و سيری در نهج الفصاحه ، ص 347 ، شماره 825 ، حديث شماره 824 و زن در گرداب شريعت ، ص ، 61ـ  62    

13ـ  راوندی ،تاريخ اجتماعی ايران ، جلد 6، ص 222 ـ 223  

 و حاج محمد هاشم خراسانی ، متخب التواريخ ، از ص ، 24 ببعد . و مقدسی ، افرينش و تاريخ جلد 5 ، ص ، 20

14 ـ امام  محمد غرالی ، کيميای سعادت ، جلد دوم ، ص 29

15 ـ احمد بن ابی يعقوب ، تاريخ يعقوبی ، جلد اول ، ص 505 ـ 506

16 ـ داکتر رضا آير ملو ، اسلام شناسی اجتماعی درايران  ، زن در گرداب شريعت، ص ، 250ـ 251

17 ـ  همانجا ، ص 147 ـ148

18 ـ کلمات قصار حضرت رسول ، مجموعه سخنان محمد ، برگرفته از کتاب توضيح المسايل شجاع الدين شفا ، ص 429 ـ 430

19 ـ تاريخ يعقوبی ، جلد اول ، ص 458

20 ـ اصول کافی ، کتاب العشره ، باب من تکره مجالسته و مرفـقـته ، مجمع المعارف و مخزن العوارف ، عين نهم ، در عقوبت زنا کاران ولاطيان ، حلية المتقين ، باب چارم ، فصل ششم ـ باب ششم ، فصل دوم ـ باب 13 ، فصل سوم ـ باب خاتمه ، جامع عباسی ، باب يازدهم ، مخصوصات احتکار ، برگرفته شده  از توضيح المسايل  شجاع الـد ين شفـا ،

 ص 577 ــ 580

21 ـ حلية المتقين ، باب چارم ، فصل چارم ، توضيح المسايل ، شفا ص 725

22 ـ امام  غزالی ، کيميای سعادت ، جلد اول ، ص 305

23 ـ همانجا ، ص 297 ـ 299

24 ـ امام محمد غرالی ، نصيحت الملوک ، ص 270 ـ 273 ـ 275 ، سايت عصر جديد ، مقالات در باره زنان

25 ـ قرآن ، ترجمه بهاء الدين خرمشاهی ، آيه 223 ـ سوره ء بقره ،

26 ـ علی دشتی ، 23 سال رسالت ، ص 250 ـ 252

27 ـ قرآن فارسی با مقدمه ء ابوالقاسم پاينده ، ايه سوم سوره النساء و قران ، تر جمه خرمشاهی

28 ـ تاريخ طبری ، جلد سوم ، ص 1102 ـ 1103

29 ـ قرآن ـ ترجمه ء خرمشاهی ، آيه 37 سوره احزاب

30 ـ علی دشتی ، 23 سال رسالت ، ص 277

31 ـ محمد ابراهيم آوازه « رضوی »  طب المومنين  رهنمود های چارده معصو م  ، چاب تهران ، 1382 ص 19

32 ـ خواجه بشير احمد انصاری ، ميان دو سنگ آسياب ، سايت آريايی

33 ـ زن در گرداب شريعت ، ص 262 ـ 263

34 ـ قرآن ، ترجمه خرمشاهی ، آيه 24 سوره النساء

35 همانجا ، آيه 31 سوره نور

36 همانجا ، آيه 33 ، سوره نور ، و قرآن فارسی  با مقدمه ابوالقاسم پاينده  آيه 33 سوره نور

37 ـ زن در گرداب شريعت ، ص 261 ـ 262

38 ـ توضيح المسايل شجاع الدين شفا ، ص 431 ـ 433

* ـ توضيات روحانيون معاصر جمهوری اسلامی در رابط به حقوق زنان را در همين کتاب و بعد از 433  خوانده می تواند بخوانند    .                         

 


بالا
 
بازگشت