کانديداى اکادميسين سيستانى

 

 

از مبارزات خواهر امیرکابل تا شجاعت  زوجهً میر هزاره

 

در این اواخرکتاب بسیار مهم وپراز اسناد ومدارک تاریخی در ارتباط به  تجاوز اول انگلیس برافغانستان وفرجام این تجاوز زیر فرنام «زندگی امیر دوست محمدخان » نوشته موهن لال کشمیری، در دسترس نگارنده قرار گرفت که در هفته آینده به معرفی مفصل آن پرداخته خواهدشد، واما قبل از آن بنابرمندرجات این کتاب در اینجا به یادکرد از شجاعت ودلیری دو شیرزن افغان پرداخته میشود که کارنامه های هریکی از آن دو میتواند درس بزرگی برای سایر زنان افغان باشد.

از مزیتهای این کتاب، یادآوری از دلیری وشجاعت دو زن یکی دخترمیر دایزنگی ، خانم یزدانبخش میرهزاره بهسوداست ودیگری مبارزات خستگی ناپذیرخواهر امیردوست محمدخان، خانم عبدالرحیم خان، مشهور به مادر مددخان میباشد که هنگام تجاوز انگلیسها برکشور خانه به خانهً رؤسای با رسوخ کابل وکوهدامن وکوهستان وپروان میرفت و آنها را به قرآن سوگند میداد وبرای مقابله با انگلیسها وراندن آنان از کشور تحریک وتحریص میکرد.

بقول موهن لال، مادر مدد خان وقتی بخانه متنفذین میرفت، چادر می انداخت وآنها را به حمایت از برادرخود تشویق میکرد.او علاوه میکندکه « از زبان کسان نزدیک اوشنیده ام که بعد از حمله امیر به بامیان وشکست او درآنجا، این زن شب وروز بخانه سران کوهستان میرود ، قرآن را درمیان میگذارد وبلباس آنها گره میزند وحمایت وهمکاری آنها رابرای برادرش کمایی میکند. در بین افغانها گره انداختن بدامن مردان وسیله موثراست برای جلب حمایت وترحم آنها که به اساس عنعنه ملی ردشده نمیتواند، خصوصاً که توسط زنی سرشناس صورت بگیرد. وقتی ازاین موضوع خبرشدم، باساس شناخت سابقی که با میردرویش( برادر میر مسجدی خان) داشتم برایش نوشتم وسفارش کردم که از بغاوت دست بکشدوبشاه شجاع بیعت نماید.»(ص275،ج2)

موهن لال جای دیگری مینویسد:«این زن که اکنون بیوه است وبه نام مادر مددخان یاد میشود، به برادرخودامیر کابل شباهت دارد وزنی است متهور وفعال. هنگامی که تمام افراد فامیل امیرزندانی و ( بعد) به هندوستان اعزام شدند، این زن به هروسیله ممکن دست زد تا اولیای انگلیس را راضی بسازد که همراه خواهرش( ظاهرامادرعبدالرشیدخاین،خانم عبدالامین خان توبچی باشی _ س) درکابل بماند. مشارالیها میدانست که گرچه برادرش در ترکستان بسرمی برد، عاقبت عودت خواهدکرد وآنوقت قیام ملی درکشور صورت خواهدگرفت. به این منظوراو شخصاً بمنزل هریک از سران قومی میرفت وآنها راتحریک  به قیام برضد انگلیس مینمود. وهنگامی که امیردوباره خود را به میدان جنگ رساند وبا سپاه ما در بامیان وکوهستان می جنگید، مشارالیها شب وروز آرام نداشت واز یک قریه به قریه دیگرمیرفت ورئیس محل رابا شفاعت بقرآنی که در دست داشت تحریک بجنگ وقیام ملی  وحمایت از برادرش امیر المؤمنین میکرد. هنگامی که امیر تسلیم شد، مشارالیها بسیار ماهرانه بجلال آباد گریخت وباوجود تعقیب ومراقبت ما(انگلیسها) ، خود را بنحو به پشاور رسانید.»(ص 185_186، ج1)

شجاعت زوجه میرهزاره:

زن دیگری که ازشجاعت وهوشیاری  آن موهن لال یاد میکند، زوجه یزدان بخش میرهزاره بهسود است. یزدان بخش پسرکوچک  میرولی بیگ مسکونه کارزاربود که از طرف یک خان محلی دیگر به قتل رسیده بود وبرادربزرگش موسوم به میر محمدشاه برجای پدر رئیس قوم هزاره شد. بعدها یزدانبخش نیروی گردآورد وبرقاتل پدر حمله کرد واو را دستگیر وبه انتقام خون پدرش سربرید وسپس برادر بزرگ را نیز مغلوب ساخت وخود زعیم قوم هزاره گردید.از آن پس هرقدر برقدرت یزدانبخش افزوده میشد، باعث ناراحتی امیر کابل میگردید.امیردوست محمدخان از طریق غلام خانه(سپاه قزلباش که از لحاظ مذهبی با میر یزدانبخش همدلی داشتند) سعی نمود تا روابط خود را با میر هزاره تحکیم ببخشد ولهذا با امضای خود درورق قران از او دعوت نمود به کابل برای ملاقات امیر بیاید. امیر این دعوت نامه را توسط افراد سرشناس اهل تشیع کابل به میریزدانبخش فرستاد.

گفته میشود وقتی پیام امیر به میر هزاره دربهسود رسید، به نحوی که مصونیت اواز جانب هم مذهبان خودش تضمین شده بود،میر تصمیم گرفت بدربار کابل برود، اما زوجه او که دخترزعیم دایزنگی بود، شوهر را از رفتن به کابل برحذر داشت.موهن لال مینویسد: «این زن دارای صفات خارق العاده بود وهم قدرت ودسترسی عجیبی در پیشگوئی واقعات آینده داشت. مشارالیها بعضی اوقات کالای مردانه می پوشید که مجهز با شمشیر وسپر، تیروکمان، نیزه وخنجر وهم تفنگ فتیله ای بود وهمراه شوهرخود به میدان جنگ میرفت و در پهلوی او در جنگ سهم میگرفت. وبدریافت افتخارات نایل میگردید. این زن بداخل خانه بشوهرخود خدمت، راحت ومشورت تقدیم میکرد ، اما در میدان جنگ دشمنان او را میکشت. مشارالیها نسبت به شوهر با ارتباط مشکوک بودن بصداقت وراستی افغانهاهوشیارتر بود وهمیش او رامشوره میداد تا بالای افغانها اعتماد نکند وخود رابدسترس آنهاقرار ندهد، ولی این بارمشارالیها موفق نگردید شوهرش دعوت امیررارد کندیا مانع رفتن او بکابل شود. لهذا با شجاعت معمول لباس وسلاح در برکرد ومثل یک سپاهی دلیر به معیت شوهر خود روانه کابل شد.

امیر دوست محمدخان از میر هزاره در کابل بخوبی استقبال کرد، اما بزودی ...مهمانان خود رااسیرساخت. امیر دوستمحمدخان میخواست میر هزاره رابدون فوت وقت بکشد، امااسیر هوشیار ودراک بخوبی میدانست که زروطلا یگانه وسیله ایست برای زایل ساختن حرص وآزامیر. میر هزاره مبلغ یک لک روپیه به امیر پیشنهادکرد، بشرطی که فوراً رها گردد تا بقلمروخود رفته این پول رااز مردم خود جمع آوری کند. وتا آنوقت اهل تشیع کابل تضمین این پرداخت را خواهندکرد.

امیرکه همیشه بطور ستمگرانه درطلب وتقاضا[ی پول] می بود، امر اعدام امیر هزاره رافسخ نمودتا پول موعود تحصیل شده بتواند. هنگامی که ترتیبات مقتضی برای بدست آوردن تضمین غلام خانه بارتباط تادیه پول موعود براه افتیده بود، اسیرمذکور یعنی میر هزاره از زندان امیر فرار کرد. وقتی امیر دوست محمدخان ازاین خبراطلاع یافت، خشم وغضب ومایوسیت او اتنها نداشت، اما زوجه دلیرمیر هزاره را هنوز در تصرف داشت ومشارالیها رابدربارخود احضارنموده بشدت سرزنش کرد. هزارهً خوش صورت، در دربار روی خود را بجانب امیر گشتانده باصدای قهرمانانه گفت:« اوپسر سرفرازخان! آیا شرم نداری که خود رابیک زن برابر میسازی؟» با شنیدن صدای این زن امیر ودرباریانش سرهای خود راپایان انداخته احساس خجالت نموند. درباریان امیر شجاعت وروحیه این زن را ستوده به امیر گفتند، مصلحت نمیدانند این زن شکنجه وعذاب شود. امیر که از خشم نشسته بود متوجه وضع شده موافقت کرد تا مشارالیها رادر حفاظت اهل تشیع قرارقراردهد، چونکه آنها به مقایسه گارد امیررفتار بهتر با زوجه میر هزاره میکردند. آنگاه این زن بناحیه اهل تشیع در چنداول برده شد.

بعد از چندی زن موصوفه درحالی که لباس مردانه وسلاح بتن داشت، بسواری اسپ از کابل فرار ورهسپار کوه های بلند وپر برف هزاره جات گردید. امیر بزودی از فرار مشارالیها خبرشد ویک گروپ سواره نظام رامامور ساخت تا او رادستگیر کنند. سپاهیان امیر او رادر یک حلقه بگیرآوردند(محاصره کردند) ، اما این زن موفق گردید با فیر تفنگ وتفنگچه بطرف سپاهیان، آنها رااز خود دورسازد. تک وتوک متقابل دوام داشت وبعضی اوقات آرام میشد تا که او فرصت یافت از طریق دره ها بقلمرو هزاره جات برسد، آنگاه سپاهیان امیر مجبور شدند دست خالی بکابل برگردند، البته با احساس عمیق خجالت که نتوانسته بودند یک زن رادستگیرنمایند. زن دلیر در عین زمان نزد شوهرخود رسید وبا تجلیل واحساسات عالی مردم هزاره مواجه گردید. معهذا زعیم هزاره بمقابل امیر کابل هیچ عمل و نیت سوء نشان نداد وهرگزبا اعمال غصب واضافه ستانی وظلم امیر که بالای نواحی دیگر هزاره جات تطبیق میشد ، مداخله ننمود. علاوتا مالیات قلمروخود رابوقت معین بامیر می پرداخت، ولی در عین زمان به اعمار قلعه بسیار مستحکم در یک موضع کوهستانی پرداخت وغله جات وسلاح کافی درآنجا ذخیره نمود تا در وقت ضرورت پناهنگاه محفوظ برای اوباشد.» (ص 189_191) بقول موهن لال بالاخره درسال 1832 میلادی میرهزاره توسط حاجی خان کاکروالی بامیان دستگیر وبه قتل رسید.(همان، ص195)

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت