تاریخ در ترازوی نقد

نگاهی به کتاب “جعل تاریخ و تاریخ جعل در افغانستان”

 

نوشته شده توسط: رضا عطایی (کارشناسی‌ارشد مطالعات منطقه‌ای دانشگاه تهران)

مشخصات کتاب:

عنوان: جعل تاریخ و تاریخ جعل در افغانستان

نویسنده: محیی‌الدین مهدی

ناشر: کابل، بنگاه نشر کتاب کابل و نشر امیری، چاپ نخست تابستان ۱۴۰۲، در ۱۹۰ صفحه.

پیش از این در چندین یادداشت‌ نقد و نظر کتاب‌های افغانستان در سایت کلکین، درباره اهمیت و جایگاه تاریخ در فهم و بازخوانی هویت سخن گفته‌ایم. در این زمینه یادداشت‌هایاز افغانستان در مسیر تاریخ تا تاریخ افغانستان وروابط ایران و افغانستان در نیمه‌ی اول قرن بیستم را بنگرید.

اما آنچه که در موضوع، مهم‌تر است، شیوه‌های مطالعه و رجوع به تاریخ می‌باشد. به نحوی که می‌توان ادعا نمود، تاریخ، وسیله‌ی خنثایی است که با توجه به روش‌های خوانش آن است که برداشت‌های مختلف، بلکه متضادی را پدید می‌آورد.

برای فهم بهتر، موضوع سقوط اصفهان و اضمحلال سلسله صفوی مورد قابل توجهی به نظر می‌رسد. با توجه به مرزهای سیاسی امروز و تحولاتی که در عصر ملت-دولت در ایران و افغانستان روی داده است؛ از سقوط اصفهان، همچون حمله اعراب و مغولان تلقی و روایت می‌شود و در کتاب‌های درسی ایران از آن به “یورش افغان‌های یاغی” و “حمله‌ی افاغنه” تعبیر می‌شود. (به کتاب‌های درسی تعلیمات اجتماعی پایه پنجم ابتدایی و کتاب تاریخ پایه سوم راهنمایی، دهه هشتاد شمسی ایران مراجعه شود)

در افغانستان نیز این موضوع با خوانشی کاملا ناسیونالیستی فهم و برداشت می‌شود به نحوی که از میرویس هوتکی، به مثابه‌ی قهرمانِ ملی افغانستان در آزادسازی کشور از چنگال صفویه‌یِ اشغال‌گر قرائت می‌شود.

در صورتی که همانطور در یادداشت‌های یادشده، بدین موضوع پرداخته شد، کشورهای ایران و افغانستان تا سال ۱۷۴۷م (سال کشته‌شدن نادرشاهافشار)، دارای تاریخ مشترک است و نمی‌توان موضوع “سقوط اصفهان” را به یک روایت نادرست “حمله‌‌ی خارجی و اشغال” و به یک روایت نادرست دیگر “استقلال و آزادسازی” دانست.

با توجه به آنچه گفته شد، کتاب “جعل تاریخ و تاریخ جعل در افغانستان” در ۱۹۰ صفحه، شانزده مقاله محیی‌الدین مهدی درباره تحریفات و جعلیات و همچنین قرائت‌های نادرست از تاریخ افغانستان معاصر می‌باشد که نخست با عنوان “ضرورت بازنویسی تاریخ افغانستان” در سایت اینترنتی “آریاپرس” به صورت دیجیتال منتشر شده است و سپس چاپ کاغذی آن با اضافات و بازنگری با عنوان “جعل تاریخ و تاریخ جعل در افغانستان” توسط بنگاه نشر “کتاب کابل” و همکاری نشر امیری منتشر شده است. (صفحه ۸، مقدمه کتاب)

هر کدام از مقالات شانزده‌گانه کتاب حاضر، عهده‌دار نقد و بررسی یک موضوع یا یک رویداد از تاریخ افغانستان معاصر است که به زعم نویسنده کتاب، در خوانش‌های رسمی و مرسوم، دچار جعلی‌سازی و تحریفاتی شده است. همچنین شایان ذکر است، تعداد صفحات مقالات کتاب متغیر است. بعضی مقالات، بیست صفحه و بیش از بیست صفحه، از حجم کتاب را در بر گرفته‌اند و برخی دیگر در حد پنج الی ده صفحه‌اند.

کتاب “جعل تاریخ و تاریخ جعل در افغانستان” از یک حالت و ویژگی کلی برخوردار است که این ویژگی و حالت کلی را هم می‌توان به عنوان پاشنه‌آشیل اثر و مهم‌ترین نقد به کتاب مطرح نمود و هم در عین حال این حالت و ویژگی کلی را می‌توان برجستگی و نقطه مثبت کتاب دانست.

مقالات شانزده‌گانه جناب مهدی، در نقد و بررسی مواردی از تحریفات و جعلیات تاریخ‌نگاری افغانستانِ معاصر، از این روی جالب و خواندنی به نظر می‌رسد (وجه مثبت کتاب) که ایشان با تتبعات و تأملاتی که در حوزه تاریخ افغانستان داشته‌اند، در واقع فهرستی از مواردی که از نظر تحلیلی‌شان در تاریخ‌نگاری و تاریخ‌نویسی معاصر افغانستان، دارای ایراد و اشکال بوده‌اند، ارائه کرده‌اند. از این منظر، کتاب ایشان می‌تواند برای سایر پژوهشگران و محققان، به عنوان یک فهرست احتمالی از جعلیات و تحریفات تاریخ‌نگاری افغانستان معاصر محل ارجاع باشد.

اما از منظر دیگر، کتاب “جعل تاریخ و تاریخ جعل در افغانستان” فاقد هرگونه روش‌مندی علمی به عنوان یک پژوهش علمی است که بتوان به آن اتکا نمود و بیشتر به روش نقد و تحلیل ژورنالیستی نگاشته شده است تا یک پژوهش علمی.

جناب مهدی در مقالات شانزده‌گانه، موارد فراوانی از رویدادهای تاریخی را ساخته-پرداخته تحریفات و جعلیات تاریخ‌نویسانِ معاصر افغانستان می‌دانند -که در اصل این مساله، نگارنده یادداشت حاضر نیز با ایشان موافق است- اما در مقام نقد و بررسی، تنها به تحلیل شخصی خودشان در نشان‌دادنِ تحریف و جعلی‌بودن -یا به تعبیر علوم‌اجتماعی در برساخت‌بودن آنها- بسنده می‌کنند، که نگارنده این سطور با بخش قابل توجهی از دعاوی ایشان موافق است.

از باب مثال، تنها تعداد صفحات دومین مقاله و مطلب کتاب با عنوان “جعلیات جنگ‌های افغان و انگلیس” (صص ۳۱_ ۳۸) نشان می‌دهد، حق مطلب نمی‌تواند درباره رویدادهای سه دوره جنگ‌های مرسوم به افغان-انگلیس ادا شده باشد.

اختصاص تنها هشت صفحه به بررسی سه دوره تاریخی مختلف از سه دوره جنگ‌های افغان-انگلیس، که از مهم‌ترین برهه‌های تاریخ افغانستان معاصر محسوب می‌شود، فقط با استناد به هشت منبع انجام گرفته است که آن هم بیشتر به توصیفی از کلیاتی از این جنگ‌ها و در نهایت ارائه یک تحلیل کلی که افغان‌ها پیروز هیچ‌کدام از این سه جنگ نبوده‌اند، بسنده شده است (صص ۳۱_۳۸).

آیا درباره این سه برهه از جنگ‌های مرسوم به افغان-انگلیس، هیچ منبع و سند دیگری وجود ندارد که محل ارجاع قرار گیرد؟ آیا هیچ مدرک دسته‌اولی از اسناد آن دوره در آرشیو کتابخانه‌ها و وزارت‌خارجه‌های انگلیس، روسیه، ایران و غیره وجود ندارد که نویسنده تنها به نقل‌قول‌هایی از غبار در “افغانستان در مسیر تاریخ” و وارتان گریگوریان در “ظهور افغانستان نوین” و فیض‌محمد کاتب در “سراج‌التواریخ” بسنده نموده است؟

پاشنه‌آشیل کتاب “جعل تاریخ و تاریخ جعل در افغانستان” از همین‌جا نمایان می‌شود که هر کدام از رویدادهای تاریخی مورد بررسی نویسنده، می‌تواند موضوع یک پژوهش مستقل باشد و قرار گیرد نه اینکه تنها با صرف ادعای تحریف و جعلی‌بودن، مورد تحلیل شخصی قرار گیرد.

نشان دادن تحریف و جعلی بودن روایت رسمی و غالب از یک رویداد تاریخی، منوط به این است که پژوهشگر تا حد امکان بتواند اسناد دسته‌اول و نزدیک به آن‌ رویداد را بررسی نماید و از تجزیه و تحلیل مجموع روایت‌های متضاد و متناقض درباره آن رویداد، به یک تحلیل برسد.

آن هم در خصوص رویدادها و برهه‌های مد نظر کتاب “جعل تاریخ و تاریخ جعل در افغانستان” که فراوان اسناد دسته‌اول به شکل سفرنامه‌ها، کتاب خاطرات و زندگی‌نامه‌های خودنوشت افرادی که یا شاهد عینی آن رویدادها بوده‌اند یا اینکه نقشی در آن رویدادها داشته‌اند، امروزه وجود دارد و در دسترس است.

همچنین اسناد و مکاتبات سفارت‌خانه‌ها، سرکنسول‌ها و دیپلمات‌های کشورهایی که گزارشی درباره آن رویدادها به کشورشان مخابره کرده‌اند و هم‌اکنون در اسناد کتابخانه‌های ملی و وزارت‌خارجه‌ی کشورهای مختلف، مورد ارجاع پژوهشگران و محققان است.

 نگارنده یادداشت حاضر، با بسیاری از تحلیل‌های نویسنده کتاب “جعل تاریخ و تاریخ جعل در افغانستان” درباره تحریفات و جعلیات تاریخ‌نگاری افغانستان معاصر موافق است اما اثرشان را فاقد صلاحیت‌های لازمی می‌داند که بتوان بر آن “پژوهش علمی” نام نهاد.



 

 


بالا
 
بازگشت