طالبان کیستند؟ _نگاهی به کتاب “طالبان؛ سپاهیان خدا در نبردی اشتباهی”

اثر فهمی هویدی_

نوشته شده توسط: رضا عطایی (کارشناسی‌ارشد مطالعات منطقه‌ای دانشگاه تهران)

 

مشخصات کتاب:

عنوان: طالبان؛ سپاهیان خدا در نبردی اشتباهی

(خاطراتی از سفر به افغانستان در زمان طالبان و گفتگو با سران حکومت)

مولف: فهمی هویدی

مترجم: وحید خضاب

ناشر: قم، انتشارات شهید کاظمی. چاپ اول، زمستان ۱۳۹۹، در ۲۳۶ صفحه

الف) مقدمه

از چندین ماه پیش از سقوط نظام مرسوم به جمهوریت در ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ (۱۵ آگوست ۲۰۲۱م) و روی کار آمدن دوباره طالبان بر صفحه شطرنج سیاست و قدرت افغانستان، دوگانه‌ی تطهیر طالبان یا تکفیر طالبان، در سطح جامعه و نخبگان در ایران و در میان افکار عمومی ایرانیان و جامعه مهاجر افغانستانی ساکن در ایران پدید آمد. در این مجمل، قصد واکاوی دوگانه به وجودآمده‌ را نداریم و همانطور که دریادداشت‌های دیگریبه بررسی این امر پرداخته‌ایم، یکی از مهم‌ترین زمینه‌های خلق دوگانه مذکور که فضای نخبگانی و مردمانی را به تزاحم آرا و تناقض نظر رساند، فقرشناختی از افغانستان در ایراناست. آن هم در شرایطی که موضوع اصلی افغانستان، مطرح‌شدن چنین مساله‌ و دوگانه‌ای نبوده است، فضای عمومی و مجازی جامعه به چنین امری متمایل گردید.

علاوه بر آنچه گفته شد، شناخت طالبان، به عنوان یکی از واقعیت‌های جامعه افغانستان برای مردم آن کشور و همچنین مردمان سایر کشورهای همسایه و منطقه، به ویژه دانشگاهيان و سیاستمداران، از اولویت و اهمیتی بیشتری برخوردار است.

کتاب “طالبان؛ سپاهیان خدا در نبردی اشتباهی” حاصل دو سفر “فهمی هویدی”، نویسنده و روزنامه‌نگار مصری، در سال‌های ۱۳۷۷ش (تابستان ۱۹۹۸م) و ۱۳۷۹ش (۲۰۰۱م) به افغانستانِ تحت سیطره امارت اسلامی یا طالبان است که می‌تواند زاویه معرفتی قابل توجهی از کیستی و چیستی پدیده‌ای به نام طالبان و فهم زمینه‌ها و ریشه‌های ظهورآن ارائه نماید.

شایان ذکر است، اولین سفر فهمی هویدی به افغانستان، به چند ماه پس از کودتای هفتم ثَور(اردیبهشت) ۱۳۵۷ش و روی کارآمدن حکومت کمونیستی یا شبه‌کمونیستی در افغانستان باز می‌گردد. فهمی هویدی مشاهدات و خاطرات حاصل از آن سفر را که بر اساس یک ماموریت کاری-روزنامه‌نگاری بوده در کتابی که به فارسی تحت عنوانافغانستان سقف جهانتوسط سرور دانش ترجمه شده، آورده است.  پیش از این در یادداشتی تفصیلی به معرفی و بررسی آن کتاب پرداخته‌ایم. از همین‌روی، پیشنهاد می‌شود پیش از مطالعه یادداشت حاضر، برای شناخت بیشتر از فهمی هویدی و نگاه پیشینی‌اش از افغانستان، که در این اثر نیز بدان اشارات قابل توجهی دارد، آن یادداشت را در سایت کلکین ملاحظه نمایید.

طالبان؛ سپاهیان خدا در نبردی اشتباهی” با عنوان اصلی “طالبان جندالله فی المعرکه الغلط” سال ۲۰۰۱م (۱۴۲۲ق) در قاهره چاپ و منتشر شده است (ص ۱۰). این کتاب توسط وحید خضاب، نویسنده و مترجم ایرانی، به فارسی برگردانده شده و توسط نشر شهید کاظمی در قم، زمستان ۱۳۹۹ چاپ و منتشر شده است.

کتاب پس از مقدمه مترجم (صص ۹_ ۱۴) از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول کتاب با عنوان “سفری برای نزدیکی به واقعیت” در نُه فصل (صص ۱۵_ ۱۵۸) گزارش سفر نخست فهمی هویدی در دوران حکومت طالبان بر افغانستان در تابستان ۱۹۹۸م (۱۳۷۷ش) است و بخش دوم کتاب با عنوان “سفری برای نزدیکی به تعقل” در چهار فصل (صص ۱۵۹_ ۲۲۸) گزارش سفر دوم هویدی در سال ۲۰۰۱م (۱۳۷۹ش)، چند ماه پیش از سقوط طالبان، به افغانستان است.

ب) تصویری از افغانستان تحت سیطره طالبان

همانطور ذکر شد، کتاب گزارش دو سفر فهمی هویدی به افغانستان است. سفر اول مربوط به تابستان ۱۹۹۸م است که ده روز به طول انجامیده است (ص ۲۰) و سفر دوم، در ماه‌های پایانی حکومت طالبان، مربوط به سال ۲۰۰۱م است.

فهمی هویدی در فصل اول از بخش اول کتاب توضیح می‌دهد که پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، همچون نگاه غالبی که در سطح جهان از آن‌ها وجود داشت، خودش نیز نگاه منفی به طالبان داشته است (صص ۱۹ و ۲۲):

پنهان نمی‌کنم که من در حالی به افغانستان سفر کردم که در دلم چیزکی نسبت به آنها [طالبان] وجود داشت، نمی‌توانستم موضعگیری‌ها و رفتارهایشان را بپذیرم؛ از بس که پیش از سفرم راجع به رفتارهای خام آنها و روابط منفی آنها با جامعه خوانده بودم. و این مساله باعث شده بود که موقع رسیدن به افغانستان، خودن را در موضع منتقد ببینم، در عمق دلم یک پیش‌داوری راجع به آنها داشتم؛ محکومان می‌کردم و همه رفتارهایشان را با دید منفی می‌دیدم.۲۱)

شایان ذکر است، مشابه این سوگیری و پیش‌داوری را فهمی هویدی در اولین سفرش نیز به افغانستان و از مردم افغانستان، در سال ۱۳۵۷ش (۱۹۷۸م) نیز داشته است که ما در یادداشت کتاب سفرنامه‌اشافغانستان سقف جهاننقل کرده‌ایم.

فهمی هویدی، پس از ذکر این نکته که مبنای مشروعیت و تقسیم مناصب قدرت میان اعضای طالبان به میزان اعتمادی که ملامحمد عمر به اعضایش دارد، باز می‌گردد (ص ۲۰) درباره دو عضو ارشد طالبان -اولی جوانی ۲۲ ساله به نام ملاشیرعلی حنیفی، مدیر سازمان خدمات بهداشتی ولایت جلال‌آباد، و دیگری جوانی بیست و پنج ساله به نام ملا عبدالحی مطمئن، سخنگوی ملامحمدعمر- با آنها آشنایی پیدا کرده، می‌نویسد:

هیچ‌کدام‌شان [تا پیش از پیوستن به طالبان] از روستایشان بیرون نیامده بودند و هیچ از دنیا نمی‌دانستند… هر دو نفرشان هنوز در باب مدنیت، دوائر حکومتی و حکومت، بسیار نوپا بودند. هیچ ‌کدام‌شان تا قبل از رسیدن به این مناصب هیچ وقت روی صندلی ننشسته بودند و هیچ میزی ندیده بودند و هنوز هم تعامل با این دو اختراع، سختشان بود!۲۱)

از همین‌روی فهمی هویدی، می‌گوید: حتی یک لحظه به ذهنم خطور کرد که نکند اینها[اعضای طالبان] حاصل یک عملیات شبیه‌سازی موفقیت‌آمیز هستند که محصولاتش را در کل افغانستان پخش کرده است (ص ۲۱).

فهمی هویدی ویزایش را از سفارت افغانستان در اسلام‌آباد می‌گیرد (ص ۲۵) و توضیح می‌دهد که در آن زمان، با توجه به تحریم طالبان از سوی کشورهای همسایه و جامعه جهانی، تنها دو راه برای ورود به افغانستان وجود داشت؛ دروازه جنوبی از طریق پاکستان و دیگری دروازه شمالی از طریق ترکمنستان (ص ۲۴).

فهمی هویدی از منطقه مرزی پاکستان و افغانستان با وسعت حدود ۵۵ کیلومتر، با عناوین “دولتی در دلِ دولت” و “منطقه آزاد” تعبیر می‌کند که به ظاهر جزء قلمرو دولت پاکستان محسوب می‌شود، در صورتی که اداره‌کنندگان اصلی‌اش شیوخ قبایل پتان و پشتون هستند(ص ۲۸) از همین‌روی بنا به اظهارات و مشاهدات هویدی، در این منطقه‌ی مرزی، هر چیزی از تجارت سلاح و مواد مخدر تا قاچاق آزاد است (صص ۲۸ و ۲۹).

هویدی نابود کردن راه‌های مواصلاتی را بزرگترین پیروزی مجاهدین و حکومت کمونیستی کابل در طول سال‌ها جنگ می‌خواند (ص۳۵) که ثمره‌اش این شده است مسیری دو-سه ساعته به هشت، نُه ساعت به طول انجامد:

رسیدن از یک شهر به شهر دیگر، با مسافتی که بین‌بینشان هست سنجیده نمی‌شود، بلکه با ساعت‌هایی که مسافر باید بین ایم دو شهر در راه باشد سنجیده می‌شود. به عنوان نمونه، فاصله بین طورخان -در مرز پاکستان- تا کابل ۳۰۰ کیلومتر است و در شرایط عادی، می‌تواند حداکثر طی سه ساعت طی شود، ولی در آن اوضاع که ما می‌خواستیم مسیر را طی کنیم، ۱۲ ساعت طول کشید! و مجبور شدیم در بین راه، شب را در جلال‌آباد توقف کنیم و فردا صبحش باز به مسیرمان ادامه دهیم. عذاب راه فقط در سختی‌هایش و ساعت‌های طولانی که آدم باید در جاده باشد خلاصه نمی‌شود، بلکه خستگی و کوفتگی‌ای که آدم به آن دچار می‌شود هم هست. طوری که آدم وقتی به مقصد مورد نظرش می‌رسد بیشتر شبیه جسدی له‌شده است!۳۶)

هویدی خاطره جالبی از مسیر به سمت کابل روایت می‌کند که تا نزدیکی‌های کابل، راننده ماشین، نوار آهنگ نغمه، خواننده مشهور زن افغان، را پخش کرده بوده که راننده با دیدن ماموران طالبان، سریع ضبط را خاموش می‌کند و نوار است را در جیبش می‌گذارد:

آواز نغمه که گوش می‌کردیم می‌گفت: “آقای ملای من، به دادم برس. معشوقم تب کرده و منتظر دعایی است که تو برایش بنویسی، شاید جان را به تنش برگرداند!” صحنه خالی از پارادوکس هم نبود، نغمه داشت با آواز مخاطب خودش “ملا” را صدا می‌کرد، و کمی بعد، چند نفر از ملاهای طالبان در جاده پیدا شدند!۳۹)

همانطور که اشاره شد، اولین سفر فهمی هویدی به افغانستان به سال ۱۳۵۷ش (۱۹۷۸م) باز می‌گردد که وی در جریان آن سفر توانسته است جز اولین خبرنگارانی باشد که با نورمحمد تره‌کی دبیرکل حزب خلق افغانستان مصاحبه انجام دهد که شرح آن در یادداشتافغانستان سقف جهانآمده است، حال با گذشت بیست سال، دوباره به کابل آمده است، او خرابی و ویرانی‌های کابل را این‌طور بیان می‌کند.

از همراهم پرسیدم به کدام هتل می‌رویم؟ قبل از اینکه پاسخ دهد پیشنهاد کردم یا برویم هتل کابل یا ایریانا. نتوانست جلوی خنده‌اش را بگیرد. گفت ما اصلا گزینه‌ای در مقابل‌مان نداریم چون در کل کشور فقط یک هتل وجود دارد و آن هم هم هتل کونتینانتال است، اگر هم خوشت نمیاد، خونه خودمون هست، تشریف بیارید اونجا.۴۱)

تصویری که بیست سال پیش از کابل در ذهنم نقش بست، هنوز کاملا در خاطرم بود. این تصویر را در اولین کتابی که درباره افغانستان نوشتم ثبت کردم. در آن کتاب تحت‌تاثیر جغرافیای افغانستان و رنگ و نقش شرقی کشور بودم. فکر می‌کنم الان یادآوری آن تصویر مهم باشد تا بتوانیم می آن تغییری که بر سر شهر آمده بود را درک کنیم. به همین خاطر بخشی کوچک از آن کتاب را اینجا می‌آورم…۴۳)

اما حالا زندگی در کابل زیر و رو شده است، چه در ظاهر و چه در کیفیت. از نظر ظاهر، نصف شهر کاملا ویران شده، و در نصف دیگر هم آسیب هست، فقط میزان آسیب است که جا به جا فرق دارد. آن نصف شهر که خراب شده، واقعا تبدیل به جای مخروبه‌ای شده که امکان زندگی انسان در آن وجود ندارد.۴۷)

فهمی هویدی به درستی توضیح می‌دهد دلیلی که شهر کابل در دوران حکومت کمونیست‌ها از آسیب مصون مانده بود به این باز می‌گردد که صحنه اصلی نبرد در سایر نقاط کشور بوده و در آنجا حکومت کمونیستی کابل از هیچ آسیب و صدمه‌ای مضایقه نکرده است. اما بعد از ورود مجاهدین به کابل و شروع جنگ‌های داخلی مجاهدین، این شهر به تعبیر هویدی، به صورت “قسط‌بندی” شده‌ای ویران می‌شود (ص ۴۷):

اگر به تاریخ‌ها دقت کنیم، می‌بینیم که شهر کابل از سال ۱۹۹۲ تا الان صحنه درگیری بوده است. به عبارت دیگر، سریال نابودکردن شهر و تخریب دارایی‌های عمومی آن و لرزاندن تن و بدن اهالی شهر با شدت تمام در طول این مدت استمرار داشته و همه طرف‌ها، در این شش سال در این سریال مشارکت داشته‌اند. اگرچه این سریال در ظاهر سریال “کشتن شهر” بوده اما از دید ما، این جریانات چیزی نبوده جز حرکت فعالانه همه مجاهدین در “مسیر خودکشی دسته‌جمعی”… چطور توانستند این کار را بکنند، طوری که تصویر قبلی کابل به کلی از صحنه پاک شود؟ مسئله، جای بحث و بررسی دارد.(صص۴۸ و ۴۹)

پیش ادامه این یادداشت، باید خاطرنشان ساخت که مطالب این بخش با بخش بعدی یادداشت که عهده‌دار بررسی زمینه‌های به وجود آمدن طالبان است هم‌پوشانی بسیار دارد. که با توجه به ساختار کتاب، که به شکل سفرنامه است به این سبک و سیاق مورد بازخوانی قرار گرفته است.

از همین‌روی، فهمی هویدی، در ابتدای فصل سوم بخش اول کتاب با عنوان قابل توجه “ریشی برای هر شهروند” به نکته قابل تاملی اشاره می‌کند که می‌توان از آن هم به ماهیت طالبان و هم زمینه و بستر ظهور آن در افغانستان پی برد:

اگر بخواهیم صحنه افغانستان را در یک عبارت خلاصه کنیم باید بگوییم مجاهدین، شکل زندگی در افغانستان را تغییر دادند، اما نیروهای طالبان محتوای آن را عوض کردند.۵۲)

حتی جالب است فردی که توسط طالبان به عنوان همراه فهمی هویدی گمارده می‌شود، به وی پیشنهاد می‌کند که گشت و گذاری هم در محله “دشت برچی” در غرب کابل داشته باشیم، این بخش از گزارش سفر هویدی، با توجه به قرابت فضای امروز افغانستان، جالب به نظر می‌رسد:

همراهم که خبردار شد من ۲۰ سال پیش هم کابل بوده‌ام پرسید: نظرت چیه که یه چرخی توی منطقه دشت‌برچی بزنیم؟ به خاطراتم رجوع کردم، چیز خاصی درباره این اسم به نظرم نرسید. از او پرسیدم چرا این منطقه را پیشنهاد کرده است. جواب داد آنجا یکی از مناطق تجمع شیعیان هَزاره است که در رسانه‌ها مطرح می‌شود تحت تعقیب‌اند و آنها را زندانی می‌کنند و بر و بچه‌های طالبان دائما به آنها ظلم می‌کنند و در جا‌به‌جایی و کسب و کار به آنها فشار می‌آورند و حتی مغازه‌هاس آنها رت هم تعطیل کرده‌اند. به ذهنم رسید در سفر قبلی‌ام اصلا توجهی به روابط بین سنی و شیعه نکرده بودم چون آن وقت، این موضوع اینقدر مطرح نبود. دلیل این مسئله هم یا به این بر می‌گشت که اوضاع به صورت کلی باثبات بود و دلیلی برای تنش در فضا به چشم نمی‌خورد یا اینکه حکومت کمونیستی وقت افغانستان با توجه به موضع اساسی‌اش که به صورت کلی نسبت به تدین داشت، توجهی به اختلافات مذهبی نمی‌کرد. وارد آنجا که شدیم، دیدیم منطقه و خیابان اصلی‌اش سرشار از زندگی و جنب و جوش است. نه کسی را دیدم که تحت تعقیب باشد و نه مغازه‌ای را بسته بودند و نه اثری از هرگونه تنش و ناآرامی به چشم می‌خورد… در آنجا دو مسئله نظرم را به خودم جلب کرد؛ اول اینکه قیافه آنها با بقیه افغانی‌ها فرق داشت و حالت چهره‌شان بیشتر به چهره مغول‌ها شبیه بود، طوری که به راحتی می‌شد در هر مکان عمومی‌ای آنها را تشخیص داد. دوم اینکه بخش زیادی از کسانی که در پیاده‌روها نشسته و یا دور دست‌فروش‌های حلقه زده بودند و همینطور بخش زیادی از رهگذران خیابان‌ها از افراد مسن بودند. وقتی از همراهم در خصوص این مسئله سوال کردم جواب داد که تعدادی زیادی از جوان‌ها به شاخه نظامی حزب شیعه وحدت پیوسته و در حال حاضر در ضمن گروه‌های مختلف حکومت در شمال، دارند با جماعت طالبان می‌جنگند.(صص ۵۸ و ۵۹)

ج) طالبان کیستند؟ زمینه‌های به وجود آمدن طالبان

یکی از مسائلی که هم امروز و هم در خصوص دوره اول طالبان بسیار مطرح بوده است، ساحتِ تک‌قومی بودن این گروه در افغانستان می‌باشد. فهمی هویدی در گزارش سفر سال ۱۹۹۸م/ ۱۳۷۷ش در این مورد می‌نویسد:

اگرچه جماعت طالبان، که خود وابسته به قومیت پشتون هستند، به شدت نقش عامل قومیتی را نفی می‌کنند و در اثبات آن استدلال می‌کنند که وزیر آموزش و پرورش در حکومتشان و معاون او ازبک هستند نه پشتون، اما در حقیقت، مسئله با آنچه آنان می‌گویند تا حدی فرق دارد…۶۲)

سیاست و حکومت طالبان، برخواسته از نوعی خوانش ظاهری از شریعت که به زعم‌شان آنها را از تخصص به علوم و فنون و تخصص‌های امروز بشری بی‌نیاز می‌سازد. فهمی هویدی، از قول مولوی محمد نیک، مسول امر به معروف و نهی از در ولایت جلال‌آباد که توسط رهبری طالبان، ملامحمد عمر به این سمت گمارده شده است، چنین نقل‌قول می‌کند:

امیرالمؤمنین [منظور ملاعمر] معتقد است هر مسولیتی که به آنها محول شود را می‌توانند انجام دهند چون آگاهی‌شان به علوم شرعی برای آنها پس‌زمینه و بستری فراهم کرده که می‌توانند مرز کار درست از غلط را در تمام حوزه‌های فعالیت‌های انسانی تشخیص دهند!۶۶)

مولوی عبدالحی مطمئن، از سخن‌گویان طالبان در پاسخ به این پرسش فهمی هویدی که ساختار حکومت امارت اسلامی چگونه است، چنین جواب داده است:

راس حکومت “امیرالمؤمنین” ملامحمدعمر مجاهدین است که حرکت طالبان در آگوست ۱۹۹۴ او را که اولین کسی بود که جرقه ایجاد طالبان را زد به عنوان امیر خود انتخاب کرد. در آن جلسه، علما او را به عنوان “امیرالمؤمنین” انتخاب و با او بیعت نمودند. از آن روز، او اختیاراتی که دارد را به کار می‌بندد و خطبای مساجد هم در نماز جمعه برای پیروزی و تقویت او دعا می‌کنند.۶۹)

بنا به توضیحات هویدی، ملامحمدعمر در دوران جهاد با اتحاد جماهیرشوروی نیز مشارکت داشته و یک چشمش را از دست می‌دهد. بعد از شکست شوروی و ورود مجاهدین به کابل، ملامحمدعمر برای ادامه تحصیلاتش به یک مدرسه دینی به شهرستان میوند قندهار می‌رود و با مشاهده فساد گسترده، هسته‌ی اولیه طالبان به وجود می‌آورد(ص ۶۹).

هویدی بنا به مشاهدات و پرس و جوهایی که آن زمان درباره ساختار طالبان داشته است، می‌نویسد:

در ساختار حکومتی طالبان بعد از امیرالمؤمنین، مجلس وزرا که به آن شورای موقت حاکم می‌گویند و مجلس شورا قرار داشت که ریاست هر دوی آنها با ملا محمد ربانی بود. در بین خود طالبان به او “حاجی‌معاون” می‌گویند چون واقعا و عملا هم نفر دوم طالبان بعد از ملامحمدعمر است. … مجلس وزرا یا مجلس حاکم هم شامل ۲۱ نفر وزیر می‌شود، وقتی هم که ده تن از دیگر مسولان رده‌بالا از قبیل قاضی‌القضات و مسول میارزه با مواد‌مخدر و ریس دارالفنون مروزی به آنها اضافه می‌شدند، تبدیل می‌شد به مجلس شورا، به عبارتی دیگر، بین دو قوه اجرایی و قانون‌گذاری تفکیکی وجود نداشت…۷۰)

نهاد دیگری هم هست که به آن “شورای موارد اضطراری” مر‌گویند و شخص امیرالمؤمنین در راس آن قرار دارد. این شورا مربوط به امور غیرنظامی نیست، بلکه بیشتر به مسائل نظامی و امنیتی می‌پردازد… لذا اکثر اعضای این شورا از فرماندهان میدانی هستند.۷۱)

فهمی هویدی بعد از توضیح نقش قاضی‌القضات در ساختار طالبان که مسولیت تشخیص شرعی بودن یا نبودن تصمیمات را بر عهده دارد و اگر در مواردی اختلاف نظر به وجود آید به “مجلس افتاء” ارجاع داده می‌شود، ریزبینی قابل‌توجهی درباره ساختار اندیشه سیاسی طالبان ارائه می‌دهد:

در اینجا دو نکته وجود که باید به آنها توجه کرد. نکته اول اینکه جاهایی که طالبان برای روشن شدن احکام شرعی به آنها رجوع می‌کند، بیشتر از “محدثین” تشکیل شده تا “فقها”. عموما نظرگاه‌های دسته اول تنگ‌تر است. نکته دوم آنکه عبارت “علما” در افغانستان، بسیار ساده به کار می‌رود. به این معنا که طبق گفته مولوی رحیم‌الله زرمتی، معاون وزیر فرهنگ طالبان، علما به کسانی گفته می‌شود که پیش برخی شیوخ، درس تفسیر و حدیث و صرف و نحو و منطق و اصول فقه خوانده باشند. وقتی به او گفتم خواندن این دروس برای آنکه کسی عالم یا فقیه شود کافی نیست و در کنار اینها باید عالم به زمانه مردم هم باشد تا بتواند برای آنان فتوا دهد، حرفم به نظرش عجیب آمد و گفت: اهل علم برای همه آن چیزهایی که تو گفتی وقت ندارند!۷۳)

شاید این بخش از توضیحات فهمی هویدی، از سبک زندگی طالبان، بتواند فهم بهتری از این گروه ارائه دهد:

از آنجا که نیروهای طالبان بیش از هر چیز خود را سربازانی در نبرد می‌دانند، وزرایشان هم زندگی بسیار بسیار ساده‌ای در خوراک و پوشاک و مسکن دارند. این وزرا هنوز از زندگی‌ای که در روستاهایشان تجربه کرده بودند جدا نشده‌اند و اکثرشان هنوز روی زمین می‌خوابند، و روی زمین غذا می‌خورند و غذایشان هم چیزی بیش از آنچه عموم افغان‌ها می‌خورند، نیست. و اگر قرار باشد وزیر به هر دلیل در دفترش غذا بخورد، همه کسانی که در دفتر هستند برای صرف غذا در کنار هم دعوت می‌شوند، از جمله خدمتکار، و غالبا هم همگی با دست و از یک سینی بزرگ در کنار هم غذا می‌خورند!۷۶)

تعداد زیادی از رهبران جنبش طالبان و اکثریت قاطع نیروهای آن، تازه با زندگی شهری آشنا شده و در بین آنها کسانی هستند که برای اولین‌بار در طول زندگی‌شان به کابل قدم گذاشته‌اند. … درک این پس‌زمینه، به ما کمک می‌کند تا تصویری از چشم‌انداز فکری اکسر رهبران جنبش به دست آوریم. مسئله فقط به این محدود نیست که این افراد فاقد هرگونه تجربه در باب زندگی سیاسی و مدیرت و حکومت‌داری هستند، بلکه تجربه شخصی‌شان هم بسیار محدود و ناچیز به حساب می‌آید منظورم این است که این افراد چیزی از زندگی این شهر که حالا دارند بر آن حکم می‌رانند ندیده و هیچ وقت با چنین زندگانی‌ای خو نگرفته بودند، بلکه ناگهان و طوری که آن اوایل اصلا به ذهنشان نمی‌رسیده، از میدان جنگ به اینجا منتقل شده‌اند.(صص ۸۵ و ۸۶)

فهمی هویدی زمینه شکل‌گیری طالبان در جنوب افغانستان را در مثلث سه ولایت قندهار، زابل و اُرزگان تحلیل می‌کند که تحلیل در خور توجهی است که به این شکل، کمتر بدان توجه شده است:

اکثریت رهبران جنبش طالبان و نیروهای آن و هسته‌های اصلی‌اش از سه استان همجوار برخاسته‌اند که مثلثی در جنوب افغانستان و در مرز پاکستان تشکیل می‌دهند: استان قندهار و استان زابل که قاعده مثلث را تشکیل می‌دهند و استان اُرزگان که دقیقا بالای آن قرار دارد و به مثابه راس مثلث است. در این بین، قندهار از بقیه بزرگ‌تر است و همین استان خاستگاه و پایگاه اصلی جنبش طالبان بوده است… دو استان دیگر، در اصل به مثابه امتداد انسانی و جغرافیایی قندهار محسوب می‌شوند. این مثلث، با تمام زوایایش، از مناطق توسعه‌نیافته و محروم افغانستان از نظر عمرانی و فرهنگی محسوب می‌شود و ارتباطش با دنیای خارج قطع است. شاید روستاهای فقرزده شمال پاکستان که از آن سه استان هم توسعه‌نیافته‌تر و محروم‌ترند، دورترین جایی باشد که ساکنان این سخ استان، به حکم نزدیکی جغرافیایی، به آن قدم گذاشته باشند. این یعنی فرزندان این مناطق وقتی به عنوان رزمنده و فاتح یا حاکم به کابل رفتند، روستایی که در آن زندگی کرده بودند الگو و نمونه مستقر و تثبیت شده در عمق وجود و اداراک‌شان بود.(صص ۸۶ و ۸۷)

فصل نُهم و پایانی از بخش اول کتاب حاوی مباحث عمیقی در خصوص بازشناسی گروه طالبان است. عنوان قابل تامل “طالبان، گروهی که از دل بحران متولد شد” (صص ۱۴۱_ ۱۵۸) بر این فصل کتاب که در واقع جمع‌بندی نهایی فهمی هویدی از سفر سال ۱۹۹۸م/ ۱۳۷۷ش به افغانستان است.

فهمی هویدی در این فصل نگاهی به نقش پاکستان و سازمان استخباراتی آن کشور در به وجود آمدن طالبان دارد. هویدی بعد از ذکر روایت رایج در این زمینه که طالبان را محصول آی‌اس‌آیِ پاکستان و سازمان سیا می‌داند، می‌نویسد:

اما چیزی که من می‌خواهم متذکر شوم این است که اکتفا کردن به این اطلاعات، تصویر ناقصی از صحنه افغانستان ارائه می‌دهد. من شخصا جزو کسانی هستم که قائلند تاریخ به صورت بی‌حساب و کتاب یا بی‌علت حرکت نمی‌کند و بسیاری از حوادث و تحولاتش، خصوصا در زمینه تحولات فکری و سیاسی، ناگهانی و بدون نشانه‌های قبلی رخ نخواهد داد بلکه طبق قواعد خاصی صورت می‌گیرد. به نحوی که این تحولات در جواب نیازی و در پاسخ به شوقی یا پُرکردن خلأیی حاصل می‌شوند.(صص ۱۴۳ و ۱۴۴)

فهمی هویدی تنها بررسی زمینه‌ها و شرایط سیاسی و اجتماعی را در ظهور طالبان کافی نمی‌داند و زمینه‌های فرهنگی شکل‌گیری طالبان را نیز مهم می‌داند، چرا که به زعم وی، فهم پس‌زمینه فرهنگی، به شدت در روشن شدن ماهیت افکار و چشم‌اندازهای حرکت طالبان، کمک می‌کند (ص ۱۵۳).

هویدی این پس‌زمینه فرهنگی را در تحلیل مدارس دینی دیوبندی که اعضای طالبان، تحصیل‌کردگان آنها به شمار می‌آید، تحلیل و بررسی می‌نماید (صص ۱۵۳_ ۱۵۵)

در آخرین صفحات فصل آخر بخش اول کتاب که حاصل سفر اول هویدی در دوران طالبان به افغانستان است، مهم‌ترین دستاورد دو ساله‌ی روی کارآمدن آنها را در تامین امنیت و مبارزه طالبان با انواع مختلف فساد، چه فساد اخلاقی و چه فساد مالی می‌داند (صص ۱۵۶ و ۱۵۷).

بخش دوم کتاب تحت عنوان “سفری برای نزدیکی به تعقل” صص ۱۵۹_ ۲۲۸) در چهار فصل، گزارش دومین سفر فهمی هویدی در دوران طالبان به افغانستان، آن هم در ماه‌های پایانی حکومت طالبان بر افغانستان می‌باشد.

در این سفرکوتاه که مقصد آن قندهار است. فهمی هویدی به همراه چندین نفر از علمای بزرگ اسلامی-عربی برای انجام مذاکره و ارائه مشورت‌های مصلحتی برای منصرف کردن مقامات طالبان از تخریب مجسمه‌های بودا به افغانستان می‌روند (ص ۱۷۹).

در این بخش کتاب که خاطرات دومین سفر فهمی هویدی در ماه‌های پایانی حکومت طالبان بر افغانستان آمده است، گزارش مبسوطی از بحث و جدل‌های هویدی و همراهاناش با مقامات مختلف طالبان برای عدم تخریب مجسمه‌های بودا گذشته است.

نکته شایان توجه در این بخش کتاب و سفرنامه این است که فهمی هویدی، همانند سفر سال ۱۹۹۸م/ ۱۳۷۷ش به افغانستان تحت سیطره طالبان، در گزارش سفردومش در قلمرو طالبان در سال ۲۰۰۱م، متذکر می‌شود که تنها دستاورد حکومت طالبان، تامین امنیت بوده است (ص ۱۹۶):

شاید این مهم‌ترین موفقيتی است که طالبان از زمان به قدرت رسیدن در سال ۱۹۹۶ تا الان به دست آورده‌اند. از این موضوع گذشته، هیچ ویژگی دیگری در این مسیر نمی‌بینی و هرچه به چشمت می‌خورد فقط حرف دشمنان را ثابت می‌کند نه بیشتر.(صص ۱۹۶ و ۱۹۷)

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت