ســید مقصـود برهان



یادی و خاطره یی از یک مطبوعاتی خوش قریحه و سابقه دار کشور

زنده یاد محمد شریف نسیم پروان




محمد شریف نسیم فرزندعبدالقادر خان یکی از معززین ولایت باستانی پروان بوده که در سال 1308 هجری خورشیدی در گذراکرم خان چاریکار دیده به جهان گشود.  شریف در سن هفت سالگی  به مکتب رفت و همزمان قرآن و کتب مقدماتی دینی و فرهنگی را مانند خلاصه کیدانی، حافظ، بوستان – گلستان و غیره کُتب دینی را فرا گرفته و بعد از فراغت از مکتب متوسطه  شامل دارالمعلمین کابل گردید. موصوف در پهلوی دروس دارالمعلمین مطالعات خود را توسعه داده متون قویتر زبان دری را بیشتر و بیشتر آموخت و بعد از فراغت از دارالمعلمین کابل به صفت معلم در مکتب چاریکار مقرر گردید.

 نسیم اکثراً شبهای جمعه صرف نظر از تابستان و زمستان- دوستان و علاقمندان کتاب و موسیقی را در منزل و یا در باغچه شخصی شان که متصل خانه شان بود دعوت و کلیات مرزا عبدالقادر بیدل (بدخشی)، مثنوی معنوی، شهنامه فردوسی، یوسف زلیخا، تذکرت اولیا، جنگنامه وغیره آثار کلاسیک و جدید زبان و ادب دری – فارسی را تا نیمه های شب میخواندند وهمچنان به هنرمندان و آواز خوانانی که حضور بهم میرسانیدند موقع فراهم میشد تا دست به ساز برده و گوشها را بنوازند. همزمان اشعاری را که خود یا رفقایش تازه سروده بودند بخوانش گرفته و طبع آزمایی میکردند. تا اینکه در سال 1330 خورشیدی روزنامه یی در ولایت پروان بنام «پروان» تاسیس گردید و نسیم از همکاران قلمی و دایمی روزنامه گردید. نسیم با ابراز لیاقت وکاردانی در سال 1333 هجری خورشیدی مدیر مسئول روزنامه پروان مقرر گردید. وی در پهلوی سایر مطالب ادبی و ذوقی روزنامه را تخته مشقی برای مردم  خصوصاً جوانان و علاقمندان قرار داده، مردم و خصوصاً جوانان در وقت معین منتظر آمدن اخبار میشندند وقتیکه نسیم به کار آغاز کرد روزنامه شکل دیگری بخود گرفته با سیما و مطالب بهتر و خوبتر به خوانندگان عرضه میگردید، تیراژ روزنامه هر روز بیشتر از دیروزشده و هواداران زیادتر پیدا میکرد. نسیم از اینکه از خواست ومشکلات مردم وکمبودی های محیط با خبر و آگاه بود، نشر مطالب انتباهی و انتقادی را حق اولیت داده، آنچه را که خود درک میکرد و یا دیگران از حق تلفی های که برحق مردم روا داشته میشد دفاع کرده و نقش صفحات روزنامه میساخت. در حالیکه عامه مردم با نشرات روزنامه علاقمندی بیشترنشان میدادند، اما اینکار به مذاق قدرتمندان  و مامورین بلندپایه و حاکمان شهر خوش نمیخورد. مخصوصاً حاکم اعلی که شخص مستبدی بود و سواد چندانی هم نداشت از اینگونه نشرات راضی نبود، اما نسیم چنانکه قبلاً تذکر رفت مطالب انتقادی و انتباهی را به نامهای مستعار چون «راستک» « چپک» و غیره به نشر میسپرد. حاکم اعلی به مدیر مطبوعات ذریعه تلفون و یا حضوراً به تکرار میگفت:

 اینگونه مطالب را منتشر نسازئیدو بالای دوایر دولتی انتقاد نه نمایند که بزرگان را خوش نیآید.

اما  نسیم این گفتار حاکمان را کمتر میشنید و میگفت:

اگر انتقاد راست و بجاست چرا ادارات کار خود را اصلاح نمیکنند؟ اگر اشتباه حقیقت  است چرا جواب نمینویسند، چرا انتقادات را مرفوع نمیدارند و مردم را قناعت نمیدهند؟ هدف و مرام اخبار همین است. نشر مطالب انتقادی بجای رسید که مناسبات مدیر اخبار با حاکم اعلی تیره شد و او را هر روز به ولایت  میخواست و مورد عتاب قرار میداد بلاخره مدیر روزنامه از رفتن به نزد حاکم ابا ورزید، اما روزی حاکم بعد از تلفون  و تحکم زیاد به مدیر اخبار به لحن جدی گفت:

امر میکنم هرچه زود تر به دفترمن حاضر شوئید، ورنه بزور پولیس ترا حاضر میکنم. نسیم درجواب گفت:

من با شما کاری ندارم و نوکر شخصی شما هم نیستم – اگر شما کار یا هدایتی به من دارئیدخودتان به دفتر من بیآئید، من کارهای برای اجرا کردن و نوشتن دارم. حاکم اعلی که قبلاً ذریعه تلفون با عصبانیت برخورد کرده بود با برآشفتگی به دفتر مطبوعات پیدا شد، اما نسیم از جای خود تکان نخورد و از حاکم استقبال نکرده به حیث یک مراجعه کننده عادی از وی پذیرایی کرد. حاکم که خیلی عصبانی بود اینگونه برخورد را تحمل نکرده نتوانست و به مدیر اخبار دشنام داد و ناسزا گفت و توهین کرد.  نسیم با سنگ سرمیزی به طرف وی وار کرد اما حاکم سر خود را پائین کرد و سنگ بدیوار خورد و شکست؛ حاکم هم با دشنام و عصبانیت دفتر را ترک کرده با لحن اخطار آمیز گفت:

در ظرف 24 ساعت در پروان نباشی به شبرغان تبعید هستی!

حاکم مستبد و دیکتاتور در این کار خود سابقه هم داشت. زیرا قبلاً یک نفر از مامورین ملکی مکلفیت پروان را که میرزا جمعه خان نام داشت بنا بر سخن چینی ها و سعایت به شبرغان تبعید کرده بود. نسیم با تماس با تلفونی با ریاست مستقل مطبوعات موضوع را یادهانی و بنا بهدایت رئیس مستقل مطبوعات به ولایت بغلان رفت و مدیر مسئول روزنامه (دیوه) شد. مردم ولایت بغلان از اخبارداری وی مخصوصاً از تبلیغات وی در زمینه بیداری مردم و جوانان خوش و مسرور بودند و مقامات ریاست مستقل مطبوعات او را ترفیعاً به مطبوعات ولایت بلخ بحیث مدیر مسئول روزنامه (بیدار) مقرر کردند، شریف سالیان متعدد در زمان حاکمیت چندین والی در ولایت بلخ وظیفه اجرا کرد. والیان متعدد ولایت بلخ از اخبار داری و شیوه برخورد نسیم که شخص خوش ذوق، با سویه وخوش برخورد بود از همکاری با وی خوش و مسرور بودند و در فضای دوستانه با همدیگر کار میکردند تا اینکه یکی از والی ها به حیث وزیر داخله مقرر و شریف نسیم را هم منحیث مدیر قلم مخصوص و تحریرات وزارت داخله پیشنهاد کرد. در وزارت داخله نسیم همچنان امور محوله را با کفایت، کاردانی، صداقت و با برخورد صمیمی با مردم به پیش میبرد. که با تغیر حکومت و نظامها همچنان با ایمانداری و وطنپرستی به کارش در پُست های مختلف ادامه داد. اما با آمدن رژیم کودتایی کمونیستی در 7 ثور 1357 هجری خورشیدی صحنه را بخود تنگ دیده و مجبوراً مانند سایر هموطنان ابتدا به یکی از کشور های همسایه مهاجر  و بعد هم در ایالت کالیفورنیای کشور ایالات متحده امریکا متوطن شد.

مرحوم شریف نسیم شخصیت وطندوست بود و هیچوقت از درد و سوز وطن عزیز غافل نبود. او یگانه راهی را که بتواند درد خود را با وطنداران شریک سازد، نوشتن اشعار میهنی  و دل انگیز بود. شعر را یگانه وسیله انعکاس دردهای خود میدانست تا اینکه در سال 2000 میلادی در غربت و فراق دوری از میهن محبوب بدرود حیات گفت.

روح اش شاد – یاد وخاطرات اش گرامی.

 

اینهم چند پارچه شعر دل انگیز که در سالهای اخیرحیات اش به یاد وطن و مادر سروده بود.

 

 

سال هفتاد وطن

 

نمـــیگویم دگر شعریکه بی یاد وطن باشد

بجز شعریکه بعد از سال هفتاد(1) وطـــن باشد

نویسم بعد این توفنده ابیاتی که سر تا پا

همش گویای درد و سوک وفریاد وطن باشد

 

سرایم بعد ازین اشعار پرسوزیکه در هرجا

سراسر قصه جانکاه اولاد وطن باشــــــــد

درامای ستم های که رفته بر وطنخواهان

زظلـــم اســــــلحه داران شیاد وطن باشد

 

سرایم داستان جانگداز چور و کشتن را

که از آوارگی و رنج افراد وطن باشد

همش آئینه وار عبرت آموز ترور و جنگ

همش تصویری از ویرانه آباد وطن باشد

 

همش یاد جوانانیکه شد قربانی راکت

بپاس سوگ مادر های ناشد وطن باشد

از آنچه بم و راکت کشته یا بی دست و پا کرده

همش افشاگری اهل فساد وطن باشد

 

سزد با خامه شاعر برکند کوه اسارت را

حماسه آفریند سخت فرهاد وطن باشد

 

(1)سال هفتاد هجری خورشیدی

-------------------------------------------------------------

-------------------------------------------

----------------

        

 

روز مادر

 

دی پر کشود از سرمن طایر خیال

میزد بسوی ماضی و آینده پروبال

برصفحه صفحه دفتر تقویم می پرید

پرواز می نمود به ایام و ماه وسال

 

فرخنده یادگار زمان را همی شمرد

ایام پرمسرفت و شبهای بی مثال

بانگی بزد پو بروسط ماه می رسید

اینست پر زابهت و با عظمت و جلال

 

این روز – روزمادر و روز مبارک است

روز کسی که فرض بود از وی امتثال

روز کسیکه زیر قدومش بود بهشت

بر موجب رضای وی ارضای بی زوال

 

مادر! مرا بورطه غمها گذاشتی

در رنج روزگار به اندوه انفصال

رفتی زدیده لیک زیادم نمیروی

دارد دلم به نام تو پیوند اتصال

 

برروح تو دعا و ثنا میکنم نثار

جنت نصیب تو بکند ذات ذوالجلال

هر کس برای مادر خود تحفه میدهد

من لولوی سرشک دهم روز احتفال

می 1985

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت