هفتمین نشست کتابنامه بلخ؛ بررسی کتاب “پیش‌گامان شعر نو در افغانستان” اثر پرتو نادری

 

کلکین : هفتمین نشست از سلسله نشست ‌های کتابنامۀ بلخ با موضوع معرفی و بررسی کتاب: “پیش‌گامان شعر نو در افغانستاناثر پرتو نادری، در تاریخ ۵ دی (جدی) ۱۴۰۲، در عمارت بلخ به همت دکتر مجتبی نوروزی، و با حضور چهره هایی همچون دکتر وحید عیدگاه طرقبه ‌ای (عضو هیئت ‌علمی دانشگاه تهران، شاعر و نویسنده)؛ فروزان کریمی (شاعر و نویسنده، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامهطباطبایی)  و دکتر روح ‌الله بهرامیان (شاعر و نویسنده، استاد دانشگاه سمنگان در افغانستان)، و با پخش پیام صوتی ارسالی نویسنده کتاب، برگزار شد که جناب آقای رضا عطایی نیز مدیریت نشست را برعهده داشتند.

پرچم ‌دار شعر نو زبان فارسی، علی اسفندیاری معروف به “نیما یوشیج” است که با طرح ‌اندازی نوینی که در قالب و محتوای شعر فارسی انداخت، او را به “پدر شعر نو” می ‌شناسند، به نحوی که شعر نو فارسی با عنوان “شعر نیمایی” نیز شناخته می ‌شود.

کتاب “پیش‌گامان شعر نو در افغانستان” عهده‌ دار بررسی زندگی ادبی پانزده تن از شاعرانی است که پرچم ‌دار شعر نو فارسی در دهه‌ سی خورشیدی در افغانستان بوده ‌اند.

کتاب “پیش‌گامان شعر نو در افغانستان” در واقع اثر پژوهشی شاعر و نویسنده نام ‌آشنای افغانستان، پرتو نادری است که از سه بخش تشکیل شده است؛ کتاب با مقدمه پنجاه صفحه‌ ای تحت عنوان “سخن آغازین” (صص ۷_ ۵۶) شروع می ‌شود و بخش میانی در بیش از دوصد صفحه، عهده ‌دار بررسی پانزده تن از پیش‌گامان شعر نو فارسی در افغانستان است (صص ۵۷_ ۲۷۸) و در نهایت کتاب با “سخنان پایانیِ” (صص ۲۷۹_ ۲۹۴) مولف و پژوهشگر، خاتمه می ‌یابد.

شایان ذکر است که کتاب حاضر ذیل یادداشت مفصلی در سایت کلکین، معرفی و بررسی شده است.

جناب آقای عطایی در ابتدای نشست صحبت را با شخصیت نام آشنای مولف کتاب، آغاز و بیان کردند. «پرتو نادری، شاعر و نویسنده معاصر معروف افغانستان نویسنده کتاب حاضر می باشد که برای علاقمندان و مخاطبان شعر فارسی و به ویژه افرادی که در رابطه با آثار شاعران شعر نو در افغانستان تتبع و تامل دارند، نام پرآوازۀ ایشان آشناست. اشعار پرتو نادری به زبان های انگلیسی، آلمانی و فرانسوی ترجمه شده که این امر حاکی از قدرت شاعر در عرصۀ فرهنگی خود دارد. کتاب پیشگامان شعر تو در افغانستان، کار پژوهشی و تحلیلی جناب پرتو نادری در رابطه با پیشگامان شعر نو طی دهۀ سی و چهل هجری شمسی در افغانستان است. در اینجا لازم است از آقای مهدی کریمی که قبول زحمت نموده، کتاب حاضر را از کابل افغانستان تهیه و به دست ما رسانیده اند، و همچنین از دوست عزیزم جناب منوچهر فرادیس، مسئول نشر زریاب که این اثر را در کابل چاپ و منتشر کرده اند و در این نشست حضور دارند، تشکر ویژه ای داشته باشیم

نشست هفتم با صحبت های سرکارخانم فروزان کریمی، شاعر و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی آغاز شد. خانم کریمی از بنیانگذاران انجمن شعری صدا در کابل بوده، و همچنین عضو و دبیر اسبق انجمن علمی دانشجویی مطالعات افغانستان در دانشکده اکو هستند. از ایشان مجموعه اشعاری در دست چاپ و انتشار وجود دارد و در حوزه شعر و ادبیات معاصر افغانستان، به خصوص پژوهش ادبی دارای مقالاتی همچون “روایت شناسی داستان کوتاه”، “نوستالژی در شعر صنم عنبرین”، “وطن در شعر واصف باختری”، “بازتاب اوضاع اجتماعی در شعر دورۀ امانی” و غیره هستند، به باور ایشان:

 «با توجه به سابقه علمی و پژوهشی چهرۀ سرشناسی چون استاد نادری و پیشینۀ ادبی ایشان، شاید بتوان گفت نقد و نظر در باب آثار ایشان کاری سخت و سنگین است؛ به همین جهت هر آنچه مطرح نموده و به سمع و نظر مخاطب می رسانم تنها نقطه نظر اینجانب بوده و در جایگاه نقد محسوب نمی گردد. در ابتدای امر و در باب معرفی کتاب می توان گفت کتاب پیشگامان شعر معاصر افغانستان نتیجه تلاش و سخت کوشی فراوان استاد پرتو نادری می باشد که در سال ۱۴۰۰ و با همت انتشارات زریاب در کابل به چاپ رسید. تمرکز اصلی کتاب بر روی شعر معاصر در افغانستان است و همانگونه که می دانیم طلایه دارِ شعر نو در ادبیات فارسی علی اسفندیاری یا همان نیمایوشیج است. نیما کاری را در شعر معاصر انجام داد که ذیل آن، سنت هزارسالۀ شعر کلاسیک را در مسیر دیگری پیش برده، شعر نو را طرح و قالب ریزی کرد. طبیعتا زمانی که جریانی شکل می گیرد، صرفا به جغرافیای ابتدایی خود منحصر نمی ماند و به مناطق دیگر نیز وارد می شود؛ بدین ترتیب ادبیات کشورهای دیگر نیز از این جریان تاثیر می پذیرند. از این رو، افغانستان نیز از رویکرد و نگاه نیما تاثیرپذیرفته و شعر نو در افغانستان نیز رواج یافت. کتاب حاضر غالبا به شعرایی می پردازد که به نحوی نخستین بار به شعر نو پرداخته و اکثرا تمرکزشان بر دهۀ ۳۰ می باشد. به هرروی، کتاب حاضر در سه بخش نگاشته شده که بخش نخست را سخنان آغازین نویسنده تشکیل می دهد. بخش دوم کتاب نیز که بخش اصلی محسوب می شود، و نهایتا به بخش پایانی [و جمع بندی و نتیجه‌ گیری] کتاب می رسیم. آنگونه که خود نویسنده در آغاز کتاب مطرح می سازد، کتاب حاضر بر مبنای کتابی دیگر به نام “اشعار نو” که در سال ۱۳۴۱ منتشر گردیده (نخستین کتابی که به تحلیل شاعران و نویسندگان پرداخته)، به رشته تحریر در آمده است. کتاب مذکور که مبنای کار استاد نادری بوده، از ۲ بخش فارسی و پشتو تشکیل شده است که در بخش پشتو ۷ شاعر در نظر گرفته شده و ۱۵ شعر نیز مورد ارزیابی قرار گرفته است. اما در بخش فارسی این کتاب، ۱۵ شاعر در نظر گرفته شده و به ۵۳ شعر نیز پرداخته شده است. اینجانب با طرح سه پرسش قصد دارم بر این اثر نگاهی کلی داشته باشم. نخست آنکه؛ چه موضوعات و چه محتوایی در این کتاب گنجانده شده و دوم دررابطه با روش به کارگرفته شده در کتاب حاضر می باشد. نهایتا آنکه نگاهی به موضوعات فنی و ویراستاری از کتاب حاضر می پردازیم. زمانی که هر اثر مورد ارزیابی قرار می گیرد، معمولا نقطه ضعف ها و هم نقاط قوت آن بیان و سنجیده می شود. بدین ترتیب کتاب استاد نادری نیز عاری از این دو مقوله نیست. در پاسخ به نخستین پرسشِ فوق الذکر می توان گفت. کتاب حاضر از بحث پر چالشی از تفاوت میان فارسی و دری شروع می شود. شایان ذکر است امروزه یکی از معضلات اصلی در جامعه ایران و افغانستان، تمایز و تفکیک فارسی و دری می باشد. اما استاد نادری به گونه ای کلی به این بحث پرداخته و با استناد به اساتید بزرگ ایران چون شفیعی کدکنی، ذبیح الله صفا و غیره، اطلاعات نوینی در اختیار مخاطب می گذارد و نهایتا به اثبات این مسئله همت میگمارد که دری، فارسی، تاجیکی همگی یک حوزۀ زبانی بوده و یا به واقع سه عضوی از یک پیکرند. مورد دوم در کتاب حاضر، در رابطه با چگونگیِ ورودِ واژۀ دری به قانون اساسی افغانستان است. می توان گفت این بخش برای اینجانب دربرندارندۀ معلومات و اطلاعات تازه ای بود و در هنگام خوانش همواره براین گفته بودم که  این بخش خیانت امین صدیق فرهنگ محسوب می شود که استاد پرتو به واقع با اشاره به دلایل موجه مخاطب را قانع می سازد که در شرایطی از ناچاری قرار گرفته و در موقعیتی که فارسی یا دری به شکلی کلی از محتوای قانون اساسی حذف گردد، بهتر آن است که دری جایگزین گردد. اما موضوع سوم که کتاب حاضر بدان پرداخته و جزئی از مزایای کتاب نیز محسوب می شود؛ تحولات ادبی شکل گرفته در سایر کشورها و مناطق (ادبیات عرب، ادبیات ترک، و ادبیات اردو) می باشد. مسئله چهارم کتاب نگاه کلی استاد پرتو به شعر نیمایی می باشد که استاد پرتو برخی از شاخصه ها و ویژگی های شعر نیمایی را نیز شرح داده است. همچنین در قسمت پنجم که باز مزیت کتاب حاضر محسوب می شود، به نخستین پیشگامان شعر نو در افغانستان پرداخته است. مزیت و برتری کتاب حاضر آن است که بر خلاف سایر کتب مرتبط که به نحوی سردرگم و پیچیده است، استاد پرتو کوشیده است تا این سلسله را به گونه ای رعایت کند. در قسمت ششم نیز که باز مزیت کتب در نظر گرفته می شود، ارائه تحلیلی مقایسه ای حال یا از دیدگاه اندیشه، یا ساختارهای زبانی، و یا مقایسه شعرها به طور فُرمیک می باشد که متضمن نوعی ابتکار و نوآوری نویسنده در اثر خود است. مورد هفتم که مجددا مزیت کتاب محسوب می شود، معرفی منابع عالی در شعر معاصر افغانستان است. اصولا در جریان تحقیق و پژوهش شعر معاصر افغانستان، با قلت منابع و اطلاعات اولیه مواجه می گردیم. اما در کتاب حاضر فهرست خوبی از آثار مرتبط با شعر معاصر را نویسنده تنظیم کرده است که استفاده از آنها خالی از فایده نیست. مورد هشتم که باز نقطه قوت و مزیت کتاب است، بخش تحلیل استاد نادری و اشاره به نقاط ضعف و قوت اشعار می باشد. . بنابراین اشاره به نقاط ضعف حین ذکر نقطه قوت های تحلیلی، خود از ارزشمند بودن کتاب حاضر حکایت می کند. مزیت و نوآوری دیگر کتاب به باور اینجانب آن است که در زمان تحلیل شعر از سوی استاد نادری، در صورتی که آن شعر یادآور خاطره ای بوده، حس نوستالژی را تداعی کند، استاد آن خاطره را نقل قول می کند که این در وجه همزاد پنداری و ارتباط با مخاطب امری جالب توجه است. مثلا در صفحه ۶۰ کتاب متوجه می شویم که استاد پرتو نادری خاطره عبدالحی آرین پور را روایت کرده است. همچنین نکتۀ دیگر که ابتکار نویسنده محسوب می شود، آن است که ضمن تشریح یک بُعد از شخصیت ادبی یک شاعر، بُعدی دیگر از وی را نیز به تصویر می کشد. به طور مثال در رابطه با غازی زاده به علاقۀ ایشان به موسیقی و ترک آن به دلایلی می پردازد. همچنین اگر از شعر شاعری به عنوان آهنگی استفاده شده باشد نیز یاد شده است؛ به عنوان مثال از شعری که در صفحۀ ۶۹ کتاب آمده است آهنگی ساخته شده که احمد ظاهر آن را خوانده است.

اما در ادامه باید اشاره کرد که کتاب حاضر از لحاظ بیان موضوعات و واقعیات سیاسی نیز تحلیل های ارزنده ای ارائه کرده است. به طور مثال می توان از دل شعر به وضعیت سیاسی، فرهنگی و تاریخی آن دوران که شاعر زیست می کرد نیز پی برد. چنانچه در صفحۀ ۲۱۸ و تحلیل نویسنده بر شعر فارانی شاهد کاربرد واژۀ شب در شعر هستیم که استاد نادری این واژه را به بی عدالتی آن زمان تعبیر می نماید. موارد فوق همگی در راستای ابتکارعمل، نوآوری و مزیت کتاب حاضر محسوب می شد اما شاید بتوان گفت مزیت ها در دل خود اشکالاتی را نیز به همراه داشت که در صورت مرتفع گشتن آن، ویرایش دوم کتاب بسیار غنی تر خواهد بود. مورد نخست از این موارد آن است که می تواند تکمیل کنندۀ بخش نخستین باشد، آن است که استاد پرتور اشاره داشته اند کتاب بر مبنای کتابی دیگر نگاشته شده است اما شرحی جامع از آن کتاب ارائه نشده است؛ اینکه کتاب مذکور چگونه کتابی بوده، در چه زمانی نگاشته شده، در آن زمان چه جایگاهی داشت و با چه رویکردی به شعر توجه داشته است.یا آنکه معیار انتخاب شاعران و اشعار آنها چه بود. بدین ترتیب شاید بتوان گفت کتاب مذکور به گونه ای مبهم معرفی شده است  و نتیجتا نقاط ضعفی که باعث شده کتاب حاضر(اثر استاد نادری) شکل بگیرد چه موارد بوده است. اما مسئله دیگر آن است که وقتی نویسنده واژه فارسی و دری را مشخص می کند، استناد استاد نادری بیشتر بر تحلیل و گفته های اساتید ایران بوده است، اما چون کتاب به جغرافیای افغانستان مربوط می شود، چه خوب بود که این ارجاع به آثار افرادی همچون عبدالاحمد جاوید بازمی گشت. اما مورد بعدی که از نقطه نظر من جزو نواقص کتاب به شمار می رود، آن است که واحد تحلیل در این کتاب شعر قرار داده شده است؛ یعنی با تحلیل شعر به شاعر می رسیم؛ لیکن به قسمت های پایانی که نزدیکی می شویم، این واحد تحلیل تغییر می یابد و از شاعر به شعر می رسیم. به عبارتی شاید بتوان گفت در این صورت انسجام و یکدستی کتاب دقیقا مورد توجه قرار نگرفته است. مسئله دیگر آن است که استاد نادری صراحتا مشخص نساخته اند که هدف این کتاب معرفی و یا نقد و نظر است و اینجانب حداق قادر به دریافت رویکرد مشخصی در این باب نشدم. مورد دیگر به این موضوع بر می گردد که اصل تناسب بین شعرا در نظر گرفته نشده است. مثلا نویسنده از آصف سهیل بسیار کلی و سریع با تحلیل دو شعر عبور کرده، اما در رابطه با ضیاء قاری زاده و یا خلیل الله خلیلی یا محمود فارانی به گونه ای مفصل، موشکافانه و طویل تحلیل می شود. اما شاید بتوان گفت مورد دیگر عدم مشخص بودن نقل قول ها و همچنین ادغام حرف نویسنده با نقل قول ها است و مرز سخن روشن نیست. به طور مثال با ارجاع به صفحه ۴۶ الی ۵۰ کتاب درمی یابیم که در انتهای صفحه ۵۰ صرفا به یک منبع اشاره شده است. مورد دیگر آن است که بعضی از شعرها اشاره و گفته شده است لیکن منبع آن ذکر نشده است. همچنین می توان گفت مورد دیگر استفاده از منابع الکترونیک ضعیف چون ویکی پدیا شاید یکی دیگر از موارد مورد بحث باشد. اما در نهایت باید یک نکته در باب مزیت و قوت کتاب اشاره کرد و این است که استاد نادری در قسمت آخر کتاب مقایسه ای میان شعر دهه ۳۰ و دهه ۴۰ پرداخته است و این رویکرد برجسته ای در کتاب حاضر است. نویسنده در این مقایسه نقطه اوج شعر نیمایی را با واصف باختری مشخص نموده است که نمود بارز شعر معاصر افغانستان را در واصف باختری یافته است. اما دررابطه با مزایای کتاب می توان گفت انتخاب صحیح رنگ کتاب است که به نحوی با این مسئله که اکثر شعرای نام برده در کتاب حاضر نیز درگذشته اند، تناسب و قرابت دارد. همچنین اگر پروانه های روی کتاب را نماد یک شاعر در نظر گیریم هر یک به اندازۀ خود در این عرصه نقشی برای ادبیات افغانستان داشته اند. همچنین ترکیب رنگ آبی نشانگر آزادی به معنای آزادی شعر از عهد کلاسیک به عصر مدرن است. »

در ادامه نشست آقای عطایی پیش از آغاز صحبت جناب دکتر روح الله بهرامیان پیرامون کتاب حاضر، به شرح مختصر فعالیت های ایشان پرداختند. به گفته ایشان، «دکتر بهرامیان مقطع دکتری خود را در دانشگاه خارزمی به پایان رسانیده و عضو هیئت علمی دانشگاه سمنگان می باشند. اما اگر بخواهیم از ابتدا نگاهی به شخصیت و فعالیت های ایشان داشته باشیم باید گفت که دکتر بهرامیان در سال ۱۳۶۶  در ولایت بلخ افغانستان متولد شده و از دهه ۱۳۸۰ به فعالیت های علمی ادبی مشغول بوده و در سمت معاونت علمی دانشگاه سمنگان فعالیت کرده در همین راستا آثاری نیز از ایشان منتشر گشته که به عنوان نمونه می توان به آثاری چون “حرف آخر” (شعر)، “تنهایی تاریخ ندارد” (شعر)، اتاق خالی گلدان (شعر)، “پیامبر مجنون” (شعر)، “توضیحات در نقد ادبی (نقد)، “مرگ زنده کابل (داستان بلند)، و “شعور سرگردان” (مجموعه شعر)، اشاره نمود که در کابل چاپ و منتشر شده اند

دکتر بهرامیان با ذکر اهمیت کتاب برای افغانستان و عرصه ادبیات این کشور و همچنین مخاطبان آن در ایران، نقد و رونمایی کتاب را وجهی دیگر از معرفی و شناخت بهتر آن می داند. به گفتۀ ایشان:

«علی رغم افت کاری برخی فعالان عرصه شعر و ادب، پرتو نادری از شعرای بسیار خوب افغانستان است. اما در رابطه با کتاب حاضر نظر اینجانب به نحوی ساختارگرایانه است. کتاب حاضر یک دهه شعر افغانستان را بررسی کرده لیکن با توجه به نگارش و گفته های آقای نادری، شاید بتوان گفت کتاب حاضر بر زمینه های جغرافیایی، تاریخی و فرامتن های مشابه صحبت ندارد و منبعی که کتاب حاضر مبتنی بر آن نگاشته شده و به نوعی شرح آن محسوب می شود، دربرگیرندۀ چند شاعر با برخی اشعار نو هست که بهتر بود پیوند قطعی این اشعار با ادبیات سنتی ما می بود. در این رابطه می توان به افرادی چون صلاح الدین سلجوقی، خلیل الله خلیلی در افغانستان و یا روان فرهادی اشاره کرد که خوشبختانه نقطه قوتی که در این کتاب مشاهده می شد ذکر صحبت هایی از آقای روان فرهادی بدون هیچ گونه دخل و تصرفی در کتاب حاضر است. اینجانب به شخصه از بخش مرتبط با نگاه آقای روان فرهادی و اشرافشان به شعر دهه ۴۰ در کتاب حاضر بسی لذت بردم. بنابراین می توان گفت چگونه یک مطلب و متن گرچه شعر نیست اما به سبکی شاعرانه مطرح شده است. در همین راستا می توان گفت با خوانش کتاب پیشگامان شعر نو افغانستان، مخاطب تنها چند شعر نمی خواند، بلکه متنی که در چندصد صفحه کتاب بیان می شود نیز احساسی و شاعرانه اند. در رابطه با اشاره به اشخاص برجسته در این عرصه می توان گفت صلاح الدین سلجوقی در افغانستان کتابی تحت عنوان “افکار شاعر” دارد. یا زمانی که “نقد بیدل” از صلاح الدین سلجوقی را می خوانیم، ملاحظه می کنیم که پیش از دهه ۴۰ رگه هایی از فعالیت های نوجویانه وجود داشت. در همین زمینه با توجه به نظریه آقای کدکنی می توان این مسئله را مطرح کرد که “آب در ظرف های مرتبط به یک سطح می ایستند”؛ بدان معنا که ما در عصر تنظیمات یا مشروطیت متاثر از ادبیات اروپا یا غرب بوده ایم که این تاثیر پذیری از ورودیِ کشوری چون ترکیه صورت گرفته است. به طور مثال عدنان سمیع که آقای طرزی کارهای ایشان را در افغانستان تقلید نموده و دست به ترجمه و فعالیت هایی متاثر از وی زد. به هرروی، کتاب حاضر مخاطب را با شعر یک دهه افغانستان و نخستین چهره هایی که در این راستا فعالیت کردند آشنا می کند. می توان گفت یکی از اهداف پنهان در کتاب حاضر آن بوده است که پرتو نادری قصد تبیین نوعی نگاهی از به کمال نرسیدگی شعر نو را در افغانستان دارد. خود پرتو نادری در شعر معاصر افغانستان شاعری توانمند و برجسته بوده و حق بیان مسائل و مواردی را دارد که ذیل آنها سهم خود را نیز در ادبیات افغانستان داشته باشد و ما نیز این حق را به ایشان می دهیم. اما به لحاظ ساختاری باید گفت که ساختار کتاب دچار اشکالاتی است. شایان ذکر است وقتی با آثاری مرتبط با بررسی یک دهه فعالیت ادبی مواجهیم، بایستی زبانی متمرکز از نویسنده را نیز شاهد باشیم. چراکه ساختار یک اثر پیوندی از جز به جز یک چهارچوب است. بنابراین در یک تحقیق عملی بایستی بخش بندی ها، فصل ها، درآمد و سایر اجزای اثر را به نحوی پیش برد که ساختاری ارگانیک به جای ساختاری مکانیک را شاهد باشیم. در همین زمینه می توان از آقای فتوحی یاد کرد که در این راستا به خوبی توضیحاتی ارائه داده اند. اما پس از آنکه ارتباط جزء به جزء رعایت و برقرار گشت، با موضوع ثانوی که “فرم” است رو به رو می شویم. فرم تمامیِ آن روابط و پیوندهایست که اسکلت و چارچوب استخوانی را پوشش می دهد و در نهایت خواننده را متوجه می سازد که کتاب پیش رو اثری ادبی، هنری، سیاسی، اقتصادی و غیره است. از دیگر سو می توان گفت که بخش بندی ها و ارتباطات ارگانیک به خواننده کمک می کند تمام مباحث را به لحاظ ژانری در یک بستری بررسی نمایید که ادبی و شاعرانه باشد. همچنین می توان به لحاظ نگارشی نیز به برخی مشکلات در ارجاعات، نشانه گذاری و مواردی از این دست نیز اشاره کرد. همچنین مرتب نبودن منابع نیز از جمله موارد قابل نقد است. اما در نهایت با تمامی این اوصاف می توان گفت کتاب حاضر برای مخاطبان گشایشی در شناخت بیشتر ادبیات و شعر افغانستان و چگونگی تاثیرپذیری شاعران افغانستان از برخی شعرای ایران به ویژه نیما یوشیج محسوب می شود. اما بعدها شاعران افغانستان از این مسیر انصراف داده و آن نقطه بزنگاه شعر کلاسیک و شعر مدرن یا نو در افغانستان محسوب می شود. اما آیا بایستی از ادبیات کلاسیک برید و یا خیر این امر ضرورت عصر حاضر نیست

در ادامه نشست جناب آقای عطایی با اشاره به هدف نشست های کتاب نامه بلخ در عمارت بلخ که در جهت و راستای فراهم شدن فضای گفتمانی بین جامعه ایرانی و افغانستانی است. به گفتۀ ایشان، واقعیت آن است که هر دو طرف به خوبی و آنچنان که باید و شاید یکدیگر را نمی شناسند و این جلسات اگر بتواند طرفین را در مسیر صحبت و واکاوی ریشه های مشترک و پیوند دهنده سوق دهد، می توان نتایج خوبی را به همراه داشته باشد. از همین روی بسیار خوشبختیم که به مدد کتابنامه بلخ در جوار دوستان و همراهانی چون جناب دکتر وحید عیدگاه طرقبه ای هستیم. ایشان شاعر و استاد رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران و پژوهشگر فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و همچنین ویراستار ادبی فرهنگ جامع زبان فارسی در فرهنگستان هستند. دو مجموعه شعر از ایشان به چاپ رسیده است که یکی تحت عنوان “من هم یکی از شمایم”، و دیگری با عنوان “در زیر ابرهای نبارنده” است. اما یک اثر پژوهشی از ایشان انتشار یافته است که تکامل یافتۀ رسالۀ دکتری ایشان بوده به نام “تلفظ در شعر کهن فارسی” که در سال ۱۳۹۹ از سوی بنیاد موقوفات دکتر افشار منتشر گردیده و برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران نیز بوده است.

در ادامه جناب آقای طرقبه ای ضمن استقبال از نشست هایی مرتبط با آشنایی هرچه بیشتر فرهنگ و ادبیات افغانستان و ایران و درک هرچه بهتر اشتراکات، در ارائه نقطه نظرات خود نسبت به کتاب حاضر چنین بیان نمودند:

«در ابتدا می توان اشاره کرد که آشنایی اینجانب با ادبیات و شعر افغانستان به واسطۀ همین کتاب کلید زده شد. همچنان که مولف فرهیختۀ کتاب حاضر اشاره دارد، در شعر نو افغانستان رگه هایی از توجه به شعر نو ایران و شاعرانی چون نیما یوشیج و برخی دیگر از نوپردازان در حوزه شعر و ادب وجود دارد که در آثار دهه ۳۰ و ۴۰ شاعران افغانستان به چشم می خورد. و باز همچنان که در کتاب حاضر اشاره شده است، توجه و تاکید اصلی عملا معطوف بر نیما نبوده است؛ چون نتیجه آثار شاعرانِ پیشگام شعر نو در افغانستان بیشتر در حال و هوایی “نیمه نو” بوده است. به عبارتی می توان گفت آنچه این شاعران سروده اند غالبا در فضایی میانه و بینابینی از شعر سنتی و نو قلب گرفته است. به همین دلیل نیز رویکرد آنها اکثرا به سمت شاعرانی چون فریدون توللی، نادر نادرپور و همچنین گلچین گیلانی بوده است. شایان ذکر است که شاعران نام برده شده در رسته شعرای تماما نوگرا نبوده اند و بدین ترتیب ضمن مشاهده فضایی نو در اشعار آنها، پایبندی خاصی به قالب های میانه نیز می توان یافت. نکته دیگر آن است که در کتاب حاضر ملاحظاتِ انتقادی و تحلیلی چشم گیری وجود دارد که به خواننده کمک می کند تا از بحث های نظری دور شده، به واقع در زیر و بم شعرها کاوش و کنکاش نماید. آنگونه که در آغاز جلسه نیز اشاره شد، بعضا جناب پرتو نادری اشکالاتی را بر اشعار وارد ساخته و با مبحث انتخاب واژه، از رویکرد گزینش مطلوب در انتخاب بهترین و متناسب ترین واژه در اشعار اشاره می کنند؛ واژگانی که بافت شعر و انسجام آن را بر هم نزند. بنابراین از نقطه قوت های کتاب حاضر، کاربرد عملی و تاملی در اشعار و دور شدن از جریانی صرفا نظری می باشد. همچنین می توان از توجه ایشان به گرایش های نو و نیز گرایش های متضاد با نوگرایی در دل شعر اشاره نمود که می توان در همینجا به مواردی چند نیز اشاره کرد. مثلا در کنار ترکیب سازی نسبتا نو و میانه در شعری، برخی از ترکیب های کلیشه ای و سنتی نیز مشاهده می شود. به طور مثال در بخش مرتبط با یوسف آیینه، جناب نادری چنین اشاره دارند که برخی از اشعار یوسف آیینه ضمن دربرداشتن فضایی نو، مشمول کلماتی است که تا حدی فضا را کهن ساخته است. چناچه جناب نادری چنین اشاره دارند: «هرچند در شعر ترکیب هایی تکراریِ گذشته مانند مُشکِ تر، مرغِ آرزو، قاصدِ صبا و چشم می پرست به کاررفته است، اما در کلیت، زبان شعر حرکتی به سوی زبان تازه و امروزی دارد.» یعنی هم نوآوری ها و هم اشکالات را در شعر ملاحظه کرده اند.

حال اشاره ای به بخشی از شعر یوسف آیینه خواهیم داشت تا بتوان بهتر گفته های جناب پرتو را درک کرد:

بوی زندگی از کران رسید

باد نوبهار در چمن وزید

شاخ بید مشک تر شد و خمید

مرغ آرزو بال و پر کشید

برگ روزِ نو بر درخت سال باز شد پدید

جام آفتاب در افق شکست

سرخ لاله ها، چشم می پرست

رقص بادها، شور آب ها

سبزه زارها، خرم است و مست

برگِ روز نو بر درخت سال باز شد پدید

می رسد ز دور قاصد صبا (این قاصد صبا به نظر مولف کتاب فضا را کمی قدیمی ساخته است)

من در انتظار با شکوفه ها

بی توام بهار نیست دلپذیر

با کرشمه ها سروِ من بیا

بدین ترتیب می توان گفت وزن روان و میانه و کلمات فصیح است اما مواردی چون “سرو من” از نظر نویسنده ممکن است مخاطب را به سمت کهنه گرایی ببرد. اما از دیگر نکات مورد توجه جناب پرتو، باز در مبحث انتخاب واژگان است که از هم قافیه شدن رئوس با ونوس انتقاد کرده است. چراکه رئوس، جمع رأس، کلمه ای سنتی و کهن است و به فضای لطیف و رمانتیک نمی نشیند و باید گفت مولف کتاب در این زمینه ها بسیار دقت ورزیده است. اما ممکن است خواننده در برخی قسمت ها با مولف کتاب حاضر همراه نباشد. به طور مثال جناب نادر در شعر دیگری از کاربست لغت “ساعد” نقد می کنند در حالی که شاید چندان هم این نقد در شعر عبدالحی آرین پور وارد نباشد و تناسب وزن و مفهوم شعر را برهم نریخته است. چنانچه شعر مطروحه اینگونه می باشد:

دست تو بود به دستم که به ناز

به سر بستر گل غلتیدی

ساعدت را چو گرفتم به نیاز،

تیز دیدی و به من خندیدی

اما یکی از نکاتی که مولف کتاب بدان پرداخته است، این امر می باشد که شعرای پیشگام افغانستان نوگرایی را تاحدی دنبال می کنند و پس از آن از این روند رویگردان شده و مجددا به سوی قالب های شعری کهن باز گشته اند. اما به باور جناب پرتو از شعرایی که در این زمینه استثنا بودند سلیمان لایق می باشد که نیمایی پردازی را رها نکرد و همچنان به این مسیر ادامه داد. چون بسیاری از این شعرا از جمله خلیل الله خلیلی، شعر نیمایی داشته اما بیشتر به سمت شعر کلاسیک رفتند که غالبا چهارپاره سروده و قصایدشان نیز مشهور است. از دیگر شعرایی که راه نیمایی را ادامه ندادند، عبدالحی آرین پور است که نه تنها راه نیمایی را ادامه نداده، بلکه به مخالفت با آن برخاست. بدین ترتیب مولف کتاب افسوس خورده است که چرا شعرایی که این قریحه شاعری را داشته اند و در فضای نو گام برداشته اند، هم این راه را رها کرده و هم با آن به مخالفت برخاسته و آن را بادی وزیده شده از سمت ایران به سمت هرات و کابل و سایر نقاط افغانستان می دانستند. اما نکتۀ دیگری که در کتاب حاضر آن است که خودِ نیمایی بودن را به ذاتِ ارزشمند دانسته و هرآنچه که از نیمایی بودن دور سازد را گاها ضد ارزش تلقی کرده است. مثلا در شعر برخی شعرا گفته شده که شاعر بسیار قافیه پردازی کرده و شعرش از حال و هوای نیمایی دور شده است. در حالی که این شعر در هر قالب به تناسب می تواند رشد کند و اینکه حتما شاعر در قالب شعر نیمایی قلم زند و با قافیه پردازی در این عرصه مورد نقد قرار گیرد را نمی توان تایید و تصدیق کرد. به طور مثال در جایی دیگر مولف از اینکه آرین پور غزل سرایی کرده است، تاسف می خورد؛ در حالی که باید گفت غزل سرایی به خودی خود ایرادی نیست، بلکه آنکه غزلی نوگرایانه نسروده است شاید جای نقد و انتقاد باشد. هرچند مولف در جایی دیگر خود گفته اش را تصحیحی کرده، اشاره می کند که مسئله صرفا قالب نیست. از دیگر نکات قوت جناب آقای نادری در نقدر شعر شاعران، توجه ایشان به شُعاری بودن و یا نبودن شعر شاعران است. برخی اشعار به خاطر اجتماعی یا سیاسی بودن (که ممکن است در برهه زمانی خود بسیار مورد پذیرش و استقبال هم باشد) حالتی شعاری به خود میگیرند که منتقد باید هوشیار باشد این عاملی برای تضییع ارزش ادبی شعر نیست. اما از داوری های خوبی که در کتاب حاضر دیده می شود، در صفحه ۸۸ است که چنین بیان می شود: «سروده های نیمایی یوسف آیینه این دو نتیجه را پیش روی ما می گذارد. نخست اینکه آیینه تا سال های پسین زندگی به گونه ای به دنبال شعر نیمایی گام برداشته و دوم آنکه گویی آیینه در چند دهه اخیر که شعر نیمایی این میزان رو به کمال و پختگی پیش رفته، همچنان با رمز و راز این شعر بیگانه مانده است. مقایسه نیمایی های نخستین و آخرینِ یوسف آیینه نشان می دهد که از شعر نیمایی جز صورت، یعنی شکستن افاعیل و رکن ها، درک درست و همه جانبه ای نداشته است.» این بسیار مهم است که مولف کتاب تشخیص دهد که در شعر نیمایی تنها برهم زدن مصرع ها مهم نبوده و داشتن حال و هوایی تازه و معاصرگونه به دنیا، محیط و برش هایی از زندگی یک شعر را به شعری نو تبدیل می کند. از دیگر موارد قابل ذکر از سوی مولف کتاب آن است که شعر فریدون توللی به ویژه شعر مریم بسیار مورد توجه برخی شاعران بوده است. همچنین برخی از شعرهای نیماییِ یوسف آیینه به دلیل تداوم و ادامه داشتن سطرها شبیه بحر طویل شده است. و یا آنکه مولف اذعان داشته است که در شعر رحیم الهام برخی چهارپاره ها به حالت نیمایی گراییده شده است (یعنی شعر در ابتدا چهارپاره و در برخی سطرها کوتاه و بلند شده است). همچنین در شعر رحیم الهام و نیز بارق شفیعی و مایل نوعی قافیه بندیِ خاص در چهارپاره دیده شده است که مورد توجه مولف کتاب بوده است. شایان ذکر است در چهارپاره قالب بدین ترتیب است که قافیه مصرع دوم با مصرع چهارم یکی است. اما در شعر این چند شاعر برخی چهارپاره ها بدین ترتیب بوده است که مصرع اول با مصرع چهارم، و مصرع دوم با مصرع سوم هم قافیه است. این نحوه از چهارپاره برای مولف کتاب نامشخص است و شاید تفننی از سمت شعرا محسوب می شده است، اما به منشا این کار اشاره ای نشده و باید ذکر کرد که منشا این ابتکار نیز خود نیما و چهارپاره های نیما است که منشا کار نیما نیز خود اشعار فرانسه است. اما در ادامه می توان گفت که مولف کتاب نکته ای دیگر را نیز در شعر بارق شفیعی یافته مبنی بر اینکه حکومتی شدن و اتخاذ مناصب و درگیر شدن در مشغله های سیاسی، شاعر را در میانه راه از ذوق هنری دور ساخته است. در ادامه می توان گفت بهتر است مرتفع ساختن مشکلاتی ویرایشی و ویراستی نیز در چاپ های آتی مد نظر قرار گیرد. در نهایت می توان سخن را با اشاره به مطلبی اشاره شده در ابتدای کتاب پایان رساند مبنی برآنکه فارسی نامیست درست برای دری و دری نامیست درست برای فارسی و تاجیکی نام دیگری برای این دو می باشدو بدین ترتیب ما با سه زبان رو به رو نیستیم و آشار شعرای خراسانی چه در ایران و چه در افغانستان گواه بر این امر است. چنانچه مولانا جلال الدین محمد بلخی که از دیار بلخ است به شعر خود می گویید فارسی؛ و یا آنکه حافظ شاعر شیرازی بوده اما بیان داشته است که: “تو قدر او به سخن گفتنِ دری بشکن…“  به هرروی با ذکر اهمیت وجودی هر شعر، نهایتا می تواند فضا را با خواندن چند سطر شعر از محمود فارانی تلطیف و سخن را تمام نمود…»

آن عقاب زخمی و آواره ام من

برفراز بام دنیا

کز پرش خون می چکد در جام خورشید

برتر از هر تیغه و هر سنگ خاره

برتر از هر قلۀ پر برف

برتر از هر ابر پاره

بال می افشاندم در آسمان لاجوردی

خشمگین و خسته و خاموش

می زند منقار در چشم ستاره

با دل نومید با بال شکسته

از ستیغ نیلگونِ کوه سوی چرخ جسته

تیر خورده لیک از صد دام رسته

رشته امید از هستی و از پستی گسسته

دل به آفاق بلند دور بسته

در تنش دیگر توانی نیست

زیر سقف سبز گردون آشیانی نیست

بال تبدارش دگر از کار مانده

چشم خون افشانش از دیدار مانده

لیک با این خستگی با ناامیدی

او به راه خویش می بالد

هرگز از رنجش نمی نالد

در دل گردون آبی می رود تا مرگ

دیدگان تشنه او خیره مانده

بر کران های کبود دور

در تلاش چشمه های نور

در هوای تور..

در ادامۀ نشست، به دلیل مسائل دسترسی به اینترنت، حضور برخط شاعر و پژوهشگر ارجمند جناب پرتو نادری در نشست فراهم نشد، ایشان از کابل پیام صوتی در اختيار کتاب ‌نامه بلخ گذاشتند که در بخش پایانی نشست پخش شد. در پیام صوتی بیست دقیقه ‌ای جناب نادری، بعد از تقدیر و تشکر از عوامل و دست اندرکاران کتاب ‌نامه بلخ در برگزاری نشست، نکات و زوایای تحقیق و نگارش کتاب “پیشگامان شعر نو در افغانستان” را بیان داشته اند. ایشان ضمن تشکر از حضار و ناقدان حاضر در نشست، اشاره کردند:

«کتاب پیشگامان شعر نو در افغانستان از جمله اقدامات و فعالیت های صورت گرفتۀ اینجانب در دوران جمهوریت افغانستان بود که در آخرین سال جمهوریت،  کتاب حاضر تکمیل شد و چاپ آن تا زمان مسلط شدن طالبان بر افغانستان ادامه یافت. کتاب حاضر بر پایه و اساس کتابی نگاشته شده است که تحت عنوان نوی شعرونه/اشعار نو در سال ۱۳۴۱ خورشیدی از سوی کمیتۀ مستقل مطبوعات افغانستان در کابل انتشار یافته بود. کتاب مذکور دربردارندۀ دو بخش پشتو و فارسی می باشد که در بخش فارسی اشعار ۱۶ شاعر شامل حدودا ۵۴ پارچه شعر آورده شده است. اشعار مذکور یا در قالب چهارپاره سروده شده اند و یا آنکه تلاش هایی در جهت تغییر جایگاه افاعل عروضی بوده و یا آنکه برخی از آنها در قالب و فرم شعر نیمایی جای می گرفتند. همچنین در شعرِ یکی دو شاعر تلاشی برای درهم آمیزی وزن های مختلف در یک شعر دیده می شود. البته باید اشاره کرد آنچه ما در این کتاب، شعری نیمایی تلقی و نامگذاری می کنیم، نبایست بر بنیادی از معیارها، موازین و یا درکی که امروز از شعر نیمایی وجود دارد ارزیابی گردد. چراکه شاعران این اشعار در حوزۀ جغرافیایی افغانستان در مسیری ناهموار با گام هایی لزران گام بر می داشتند. در نتیجه این مسیر ناهموار تنها شامل حال افغانستان، و نه ایران می شد، زیرا زمانی که کتاب نوی شعرونه در سال ۱۳۴۱ به چاپ رسید، سه یا چهار سال از خاموشیِ جاودان یاد نیما یوشیج گذشته بود و او تمامیِ ارثیۀ ادبی خود را برای بازماندگان به جای گذاشته، راه و رسم خود را تثبیت کرد، راه و رسم نیمایی به یک جریان بدل گشته بود. همان گونه که احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و دیگر شعرا در ایران راه و رسم خود را در شاعری باز کرده بودند و شعر نو در ایران در کنار شعر سنتی، به جریانی قوی و تثبیت یافته تبدیل شده بود. همچنین دررابطه با کتاب نوی شعرونه می توان گفت که دارای نواقصی نیز مبتنی بر آن نیز بود که از چند شاعر صرفا به ذکر چند شعر بسنده کرده است آنهم بی آنکه در رابطه با چند و چون اشعار شعرای مذکور و یا حداقل خلاصه ای از زندگی نامه شعرای اشعارِ نگاشته، اشاره شده باشد. بلکه تنها نام شاعر ذکر شده و پس از آن اشعارشان یکی پس از دیگری نگاشته شده است. شایان ذکر است که تنها مقدمه برجسته و بسیاری خوبی از روان فرهادی در آن کتاب وجود دارد که اینجانب مقدمۀ مذکور را در کتاب پیشگامان شعر نو آورده ام که می توان گفت مقدمۀ روان فرهادی به واقع دفاعی از شعر نو و جریانی محسوب می شود که نمی شود در تمامی عرصه ها آن را متوقف ساخت. اما دررابطه با آنکه چه کسی برای نخستین بار در افغانستان شعر نیمایی را سروده است، بحث های بسیاری وجود دارد که برخی از آنها چندان دقیق و قابل اتکا نیست. چراکه برخی با ذکرِ نام بعضی شاعران در فلان جریده یا روزنامه طی سالی خاص، برای اثبات نام برخی شعرا به عنوان پایه گذار شعر نو در افغانستان تلاش داشته اند. در حالی که تلاش اینجانب در کتاب حاضر بر آگاه سازی و روشن نمودن این مسئله بوده است که از این ۱۶ شاعر، کدامیک این مسیر را ادامه و کدامیک آن را رها نموده، و کدامیک از آن رویگردان شدند. به نظر من، پیشوای یک جنبش ادبی آن کسی نیست سخنی در این باره گفته باشد، بلکه آن کسی می باشد که جنبش ادبی را حفظ و آن را به پیش می برد. در ایران این نوع قالب شکنی ها و تلاش برای رسیدن به شعری نو در زبان پارسی دری تنها در آثار نیما نبود، بلکه پیش از وی، شاعرانی چون شمس کسمایی، جعفر خامنه ای، لاهوتی و برخی دیگر نیز در این جریان وجود داشتند؛ لیکن نیما یوشیج سبک شعر نو را با نگرش نظری و تئوریک مطرح نموده، گام به گام این مسیر را پیش می برد تا به سبکی تثبیت یافته بدل شود.  اما بحث که دررابطه با سردون نخستین شعر نو در افغانستان مطرح می شود به این مسئله باز می گردد که نخستین شعر در این عرصه را به خلیل الله خلیلی متعلق می دانند. ایشان شعری با عنوان “سرود کوهسار” را سروده است.

شب اندر دامن کوه

درختان سبز و انبوه

ستاره روشن و مهتاب در پرتو فشانی

شب عشق و جوانی

میان سبزه و گل

نشیمن گاه ببلبل

ز دور آید صدایی چون سروش آسمانی ز نی های شبانی

تا جایی که پژوهش گران ادبی در این رابطه تحقیق و بررسی نموده اند، این شعر در سال های ۱۳۱۷-۱۳۱۸ خورشیدی سروده شده و جالب آنکه، انجمن ادبی کابل در آن زمان، با چاپ این شعر مشکل داشته و حتی در همین رابطه نیز یادداشت و توصیه ای برای استاد خلیلی با این مضمون ارسال کرده بود که به نظر می رسد چنین جوانی با چنین طبع شعری بلند، توانمندی در قصیده سرایی خراسانی دچار افول در سرایش شعرهایی فاخر گشته و چنین اشعاری می سرایند. بدان معنای که در ابتدای امر، سرودن چنین اشعاری معمول و قابل پذیرش نبود. به هرروی باید گفت استاد خلیلی با همین شعر از پلی که شعر سنتی افغانستان را به شعر نو پیوند می داد، عبور کرد لیکن گام های آخر را برنداشت و مجددا با اشعار سابق خود بازگشت کرد. هرچند بازگشت وی از شعر نو مشخص نیست؛ شاید سرزنش های شعرای بزرگ سنت گرای آن دوران و شاید عواملی دیگر در این بازگشت دخیل بودند. اما دررابطه با استاد خلیلی سخنی وجود دارد مبنی بر اینکه استاد خلیلی در چهارپاره سرایی در افغانستان فعالیت های بسیار درخشانی داشته است. هرچند چهارپاره را به رستۀ اشعار نیمایی حساب نمی کنند چراکه پیش از نیما نیز جعفر خامنه ای و سایرین در این عرصه قلم زده اند؛ یا حتی در گلستان سعدی می توان نمونه هایی یافت که بتوان گفت به نحوی چهارپاره محسوب می شوند. به هر روی در افغانستان قالب چهارپاره پس از شعر نیمایی بسیار رواج یافت و در واقع پلی برای عبور از شعر سنتی به شعر نیمایی یا شعر اوزان آزاد عروضی و یا شعر سپید بود. به هرروی دریغ بزرگ آن است که علی رغم تلاش های استاد خلیلی در این مسیر، در نهایت از آن بازگشت نمودند. اما شماری از شعرا در میان شعرای ذکر شده در کتاب پیشگامان شعر نو در افغانستان، همچون استاد خلیلی و یا آرین پور شعرایی داشتیم که از این جریان بازگشتند. به طور مثال آرین پور شعر نو را بسیار قدرتمند آغاز کرده اما در نهایت دیدگاهش تغییر یافت و چنین اذعان داشت که این جریان تقلیدی از شعر نیمایی بود. اما شعرای دیگری چون سلیمان لایق، محمود فارانی یا بارق شفیعی این عرصه را ادامه دادند. گرچه محمود فارانی یکی از استعدادهای بزرگ و درخشان افغانستان بود، لیکن صد افسوس که پس از سال ۱۳۵۷ خورشیدی خاموش شد و دیگر نوشته و کتابی از اون ندیدیم. به هرروی، در جریان نوشتن کتاب دریافتم که، برخی از این شعرای گرانمایه همچون موسی نعمت، حبیب الله بهجت و یا فتی محمد منتظر، آنقدر گمنام ماندن که با جستجوهای بسیار در نهایت نتوانستم نوشته ای قابل پیوند در اشعار آنها بیابم. اما افسوسی دوچندان آنجاست که افرادی در دهه ۳۰ خورشیدی با گام هایی لزران برای عبور ازدیوارهای بلند و سخت اوزان عروضی و وارد شدن به عرصه ای فراخر از شعر نیمایی تلاش کردند، لیکن پس از ۶۰ و ۷۰ سال چنان گمنام مانده که حتی شاعران دست به قلم نیز آنها را نمی شناسند. در نتیجه جامعه افغانستان تا هنوز حتی یک حافظه فرهنگی دقیق و عمیق نیز نداشته و در عرصه فرهنگ شاهد خالی و رها ماندن جریانی مستلزم پیشروی و تداوم در عرصه شعر و ادب توسط نسل های بعدی هستیم و این مسئله یکی از دلایلی بود که اینجانب نیاز به نگارش کتاب پیشگامان شعر نو را حس کردم. به طور مثال اینجانب در مصاحبه های زیادی در رابطه با کوتاه سرایی مدرن در افغانستان دریافتم که چه دیدگاه هایی پیرامون انتساب شاعری در این حوزه شعری وجود داشته است. بدین ترتیب می توان گفت شعر معاصر افغانستان در دو مرحله دستخوش تحولاتی گردید: ۱-نخست در اواخر سده ۱۳ خورشیدی در زمان امیر حبیب الله. چنانچه می توان گفت در زمان امیر حبیب الله روندی از اصلاحات فرهنگی و اقتصادی همچون تاسیس مکتب حبیبیه و ساخت سد و مورادی از این دست آغاز گشته بود و متعاقبا شاهد شکل گیری جنبش مشروطیت بودیم. اما نباید جنب مشروطیت را دارای ریشه های طویل و عمیق مردمی دانست که مسبب تحولی در جامعه افغانستان بود، خیر. حلقات مشخص و معینی با افکاری ویژه در سطح کابل وجود داشتند که خواستار اهدافی چون حکمرانی پادشاه در چهارچوبی قانونی و قانونمند بودند. همچنین تفکری ضد غربی و خاصتا ضد انگلیسی در این حلقات وجود داشت. از دیگر سو خواستار القای تفکر و باوری از پذیرش آموزش و تحصیل در مکاتب برای تمدن بودند. در این زمان حتی کلماتی مرتبط با فناوری به عرصه شعر ورود یافت و بدین ترتیب می توان گفت در زمان جنبش مشروطیت تحولی در محتوا یا مضمون شعری ایجاد شد که شعرایی چون محمود طرزی، عبدالرحمان لودین و عبدالعلی مستقنی پیشگامشان بود. به خصوص در زمانی که شعر افغانستان سخت متاثر از مکتب هند و سبک شاعری بیدل و پرورش مفاهیم انتزاعی و کاربست استعارات فراوان قرار داشت؛ کشاندن جلوه های واقعی از زندگی به شعر خود تلاشی مثبت و خوب محسوب می شد. البته محمود طرزی به لحاظ زبانی تلاش هایی برای دگرگونی شعر نیز داشت؛ اما نه آنگونه که به محتوا آسیب و یا تغییری وارد گردد و فرم و قالب همان قالب کلاسیک و قدیمی بود. ۲- اما مرحلۀ دیگری که شعر افغانستان متحول و به رسیدن به شعر اوزان آزاد عروضی منجر گردید، دوران صدارت شاه محمود خان (که پس از هاشم خان، دومین صدراعظم پادشاهی سابق بود) می باشد. او در سال ۱۳۲۵ خورشیدی صدر اعظم شد و در این دوران قانون مطبوعات یا قانون انتخابات شهرداری ها یا بلدیه شکل گرفت. یا انتخابات پارلمانی صورت گرفت و در این انتخابات پارلمانی دولت نخواست که مداخله کند. و همین امر سبب شد که در پارلمان شخصیت های بسیار فرهیخته، عمدتا نویسنده مورخ چون غبار وارد گردند. مورد دیگر مرتبط با همین دوره آن است که  برای نخستین بار نشریه های غیر دولتی همچون “انگار، ندای خلق، وطن” و غیره به وجود می آید. همچنین در این دوره هسته های احزابی به رهبری غبار و محمودی شکل می گرفت که شاهد شکل گیری ویش زلمیان (جوانان بیدار) بودیم. بی تردید بسیاری از شاعرانی که در کتاب نوی شعرونه مشاهده می کنیم، در آن دوره جوانان برومندی بودند که از همان دوران شعر و شاعری را آغاز کرده و حتی تعدادی در جنبش های آن دوران سهم داشتند. بدین ترتیب در سال ۱۳۴۱ که به قطع آخرین صدارت داوودخان می باشد کتاب مذکور نیز به چاپ می رسد. شایان ذکر است که در آن زمان افغانستان هنوز وزارت فرهنگ و اطلاعات نداشته و در قالب یک کمیته بوده است. بدین ترتیب چاپ این کتاب در آن زمان پیرامون اندیشه هایی نو در رابطه جلوه هایی ملموس از زندگی بوده و تجربه های ملموس از شاعر به شعر ورود می یابد. در این میان دو شاعر به نام های سلیمان لایق و بارق شفیعی وجود داشتند که اشعارشان با نوعی ایدئولوژی چپ آمیخته است. اما محمود فارانی بیشتر به انتقادات اجتماعی پرداخته و اشعار دیگر شعرا اکثرا اشعار رمانتیک متاثر از شعرای ایران بود. لازم به ذکر است زمانی که شاعران افغانستان قصد حرکت به سمت شعر نیمایی را داشتند، هنوز صدای نیما به درستی در افغانستان شنیده نشده بود و بیشتر از برخی شاعران دیگر ایران چون فریدون توللی، گلچین گیلانی، نصرت رحمانی، فریدون مشیری، نادر نادرپور و فروغ فرخزاد متاثر بودند. بدین ترتیب می توان گفت فضای کلی غالب در کتاب و در اشعار نو و یا در چهارپاره ها بسیار رمانتیک است. به هرروی تلاش شاعران افغانستان در این عرصه قابل تقدیر است چراکه پیشقراوان این جریان محسوب می شدند. چراکه در مسیری ناهموار گام برداشته و نیز مورد مخالفت سنت گرایان نیز بودند. اگر نگاهی دقیق و عمیق به کتاب پیشگامان شعر نو در افغانستان داشته باشیم، تردیدی نیست که صدای نیما در دهه ۴۰ خورشیدی شنیده و در طی این سال ها موج دوم شعر نیمایی سرایان در افغانستان چون واصف باختری، لطیف ناظمی، اسدالله حبیب، رفعت حسینی، حسین وفا سلجوقی، عارف پژمان، عبدالحلیم شایق پندار، و غیره قامت بلند می کنند. از میان دیگران، واصف باختری پیشگام و جلوتر از سایرین اسب خود را می تازاند و شعر نیمایی را با همان پیش نیازهای نیما و بسیار دقیق می سراید. در این دهه شاعران به زیبایی اشعار نیمایی را سروده، بر هم نسلان خود تاثیر گذاشته، و این مسیر را ادامه می دهند. اما نکته قابل توجه در این جا آن است که عمدتا تحول و دگرگونی شعر پارسی در افغانستان که به شعرهای نیمایی و یا سپید منجر شد، در شعر شاعران جریان چپ سیاسیِ افغانستان رخ داده است. دررابطه با کتاب پیشگامان شعر نو در نهایت باید این نکته را متذکر گردد که کتاب حاضر دربردارندۀ سه بخش است که بخش نخست به نوعی مقایسه وضعیت شعر آن زمان افغانستان با شعر ایران، کشورهای عربی و یا ترکیه است و می توان گفت تلاش شاعران شعر نو در افغانستان آن دوران برای خلق اثر در شعر نو بسیار قابل تقدیر و ستایش است

(علاقمندان می توانند مباحث مطرح شده در نشست پیشین را با کلیک بر روی این قسمت، مشاهده و مطالعه نمایند.)

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت