نهمین نشست کتاب ‌نامه بلخ؛ بررسی کتاب “سایه افغانستان بر امنیت در آسیای مرکزی” اثرِ کریل نورژانوف و امین صیقل

 

کلکین : نهمین نشست از سلسله نشست ‌های کتابنامۀ بلخ با موضوع معرفی و بررسی کتاب: “سایه افغانستان بر امنیت در آسیای مرکزیاثرِ کریل نورژانوف و امین صیقل، در تاریخ ۳ بهمن (دلو) ۱۴۰۲، در عمارت بلخ به همت دکتر مجتبی نوروزی، و با حضور چهره هایی برجسته چون دکتر سید عسکر موسوی، دکتر محمود شوری (معاون و عضو هیئت علمی موسسه ایراس)، امین صیقل (نویسنده کتاب و استاد علوم ‌سیاسی دانشگاه ملی استرالیا)؛ سمیه مروتی (از مترجمین کتاب و کارشناس مسائل افغانستان و پاکستان)؛ طیبه واعظی (عضو هیئت ‌علمی و استاد مطالعات منطقه ‌ای دانشگاه تهران)؛ سید میثم موسوی (دانشجوی دکترای مطالعات منطقه ‌ای دانشگاه تهران و کارشناس مسائل افغانستان) برگزار شد که جناب آقای رضا عطایی نیز مدیریت نشست را برعهده داشتند.

لازم به ذکر است امین صیقل چهره علمی-دانشگاهی افغانستانی و استاد علوم ‌سیاسی در دانشگاه ملی استرالیا این پژوهش علمی را با همکاری نورژانوف، سال ۲۰۲۱م به زبان انگلیسی منتشر کرده ‌اند که با همت سمیه مروتی و سارا حسنی به فارسی بازگردانده شده و توسط انتشارات موسسه ایراس در تهران چاپ و منتشر شده است.

در ابتدای نشست جناب آقای عطایی به ذکر کلیتی پیرامون کتاب حاضر پرداخته، در رابطه با چهرۀ علمی افغانستانِ معاصر یعنی نویسنده کتاب، پروفسور امین صیقل چنین اشاره داشتند که «ایشان در حوزۀ افغانستان و مسائل این کشور آثار پژوهشی بسیار فاخر و برجسته ای ایجاد کرده اند. شاید بتوان گفت از میان آثار ایشان، کتاب “تاریخ افغانستان معاصر” که به فارسی برگدانده شده و توسط انتشارات سعید در سال ۱۳۹۴ در کابل انتشار یافت، نوع جذابی از تاریخ نگاری افغانستان معاصر محسوب شود. کتاب دیگری که می توان از ایشان نام برد “ظهور و نزول شاه و تبدیل ایران به حکومت اسلامی” می باشد که در سال ۲۰۱۷ نگاشته شده است. اما آنطور که در پیشگفتار کتاب حاضر اشاره شده، عنوان اصلی این کتاب با عبارت “شبح افغانستان بر امنیت در آسیای مرکزی” مطرح گردیده است که مترجم کتاب حاضر، سرکار خانم دکتر مروتی تحت عنوان “سایه افغانستان” آن را ترجمه و برگردان نمودند. لازم به ذکر است انتشارات موسسه ایراس (مطالعات ایران و آسیای مرکزی) چند ماه پیش، این کتاب را در تهران چاپ و منتشر نموده است و مایه خرسندی است که جناب دکتر محمود شوری معاونت محترم موسسه ایراس نیز در این نشست حضور دارند. اما همان گونه که هم نویسندگان کتاب و هم مترجمان آن در مقدمه شان ذکر کرده اند، نویسندگان کتاب سال ۲۰۱۶ پژوهشی تحت عنوان افغانستان و همسایگان آن پس از عقب نشینی ناتو نگاشته بودند و کتاب حاضر به نحوی تکمیل کنندۀ آن پژوهش بوده است. تمرکز اصلی کتاب حاضر بررسی آثار و پیامدهای بحران افغانستان در پنج جمهوری آسیای مرکزی پس از تحولات ۱۱ سپتامبر است. شایان ذکر است که نسخۀ انگلیسی کتاب حاضر فوریه ۲۰۲۱ انتشار یافته و تحولاتی که در این کتاب بررسی شده، رویدادهایی تا اواسط سال ۲۰۲۰ را پوشش می دهد. همچنین می توان گفت امین صیقل همراه با نورژانوف در مرکز عربی-اسلامی دانشگاه ملی استرالیا مشغول پژوهش و فعالیت هستند که سال ها پیش پروفسور صیقل خود مدیریت آن را بر عهده داشتند. و بنابر صحبت های جناب صیقل در سال ۱۳۹۴ در دانشگاه فردوسی مشهد مطرح نمودند، چنین می توان گفت که عمده کارهای صورت گرفته در این مرکز عربی-اسلامی پیرامون مباحث تاریخی-اجتماعی کشورهای اسلامی و در راستای توسعه روابط استرالیا با این کشورها، فعالیت های پژوهشی تحقیقاتی صورت می گیرد. همچنین در رابطه با شخصیت علمی نویسنده کتاب این نکته حائز اهمیت است که به عنوان یک همکار مطالعاتی در دانشگاه پرینستون و بنیاد راکفلر و دانشگاه کمبریج نیز فعالیت داشته اند

 پروفسور صیقل، که به خاطر اختلاف زمانی ایران و استرالیا امکان حضور برخط و آنلاین را نداشتند، برای این نشست کتاب نامه بلخ، پیام صوتی در اختیار دبیر نشست قرار دادند که در ابتدای نشست بعد از صحبت های آقای عطایی پخش شد، جناب دکتر صیقل در این پیام صوتی چنین گفته اند:

«بسیار خرسندم که دکتر سمیه مروتی و سارا حسنی کتاب سایه افغانستان بر امنیت در آسیای مرکزی را ترجمه نموده اند و از ایشان سپاسگزارم. همچنین امیدوارم که ترجمه کتاب حاضر به زبان فارسی، به دست محققین، دانشجویان، و سیاستمداران بسیاری رسیده، از آن استفاده کرده و برایشان مفید واقع شود. همان طور که مستحضر هستید، اوضاع افغانستان هر روز به سمت تاریکی پیش می رود و جنایاتی که در این کشور صورت می گیرد، بسیار دلخراش و آزار دهنده است. به باور اینجانب، به نظر نمی رسد مسئلۀ افغانستان در چشم اندازی کوتاه مدت و فوری حل و فصل شود؛ اما به هرروی شناخت خطرات و چالش های پیش رو به ویژه از طرف همسایگان افغانستان، امری واجب و ضروری است. چراکه کشورهای همسایه نه تنها در قبال رفاه و بهبود شرایط زندگی مردم افغانستان بلکه نسبت به امنیت خود نیز مسئولیتی بزرگ و مهم داشته و اهمیتِ ایفای نقشی مثبت از جانب این کشورهای امری اساسی و لازم است. بدین ترتیب می توان گفت، تا زمانی که حکومتی همه جانبه، بر پایه و اساس ارادۀ مردم افغانستان و متکی بر حقوق بشر به ویژه برای زنان و دختران افغانستان به وجود نیاید، این کشور منبع بزرگ خطر برای منطقه خواهد بود. بدون برپایی چنین حکومتی، نه شرایط افغانستان رو به بهبود و اصلاح می رود، و نه امنیت منطقه تامین خواهد شد. بار دیگر از عزیزانی که در ترجمه کتاب حاضر و برپایی نشست مرتبط با تحلیل آن همکاری و فعالیت داشته اند تشکر و قدردانی نموده، برای تمامی حضار پیروزی و سلامتی آرزومندم. امین صیقل

در ادامه نشست جناب آقای عطایی به معرفی نخستین سخنران، جناب آقای سید میثم موسوی پرداختند. به گفتۀ ایشان، «سید میثم موسوی در ولایت پکتیا و شهر مجاهد پرور گردیز و در قریه سادات خواجه حسن متولد شدند. کارشناسی روابط بین المللی را در دانشگاه کابل گذرانیده، مقطع کارشناسی ارشد خود را در دانشگاه بین المللی امام خمینی قزوین پشت سر گذاشته، و اکنون دانشجوی دکتری مطالعات منطقه ای دانشگاه تهران می باشند. ایشان همچنین موسس مجموعه مترجمان افغانستان هستند. در سال گذشته ایشان کاری به نام “اسناد جنگ افغانستان” اثر کریگ ویتلاک را ترجمه نمودند که انتشارات ترجمه این اثر نشر کلکین است.» جناب سید میثم موسوی در ارزیابی کتاب، این نکات را مطرح نمودند:

«در ابتدا شاید طرح مقدمه ای کوتاه پیرامون کتاب حاضر خالی از لطف نباشد. ضرب المثلی در میان جامعه ازبکستان وجود دارد، با این مضمون: “درصورتی که همسایه شما آرام باشد، شما نیز آرام خواهید بود”. خب اگر بخواهیم از همین ضرب المثل الهام گرفته، نتیجه یا فرضیه ای حاصل کرد، باید گفت که افغانستان در بین جامعه ازبکستان و یا در کل آسیای مرکزی از چه اولویت و اهمیتی برخوردار است. و یا در همین راستا و ذیلِ نمونه ای دیگر می توان بر جمله با این محتوا اشاره داشت که افغانستان به عنوان (کشور) بی ثباتی در نظر گرفته می شود که شکل ثبات به خود گرفته است. بدین ترتیب با تکیه بر این دست موارد مطرح شده می توان تا حدودی فرضیه خود را چنین شکل داد که افغانستان چه تهدیدی برای کشورهای آسیای مرکزی به حساب می آید. همان طور که مطلع هستید، منطقه آسیای مرکزی پس از فروپاشی شوروی دچار چالش های امنیتی فراوان شد که می توان به مواردی چون جنجال های قومی-سرزمینی، بی ثباتی های سیاسی، نبود توسعه اجتماعی و اقتصادی، تهدیدات فراملیتی، جرایم سازمان یافته، و در نهایت رقابت های منطقه ای و فرامنطقه ای اشاره کرد. مابین سال های ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹ که شوروی به افغانستان حمله می کند، شاهد آن هستیم که همین جریان تجاوز شوروی خود پیامدهای منفی چه برای افغانستان و چه برای منطقه به دنبال داشت. به طور مثال یکی از مهمترین پیامدهای این جریان رشد تروریسم، افراط گرایی، جهادگرایی با کمک و حمایت کشورهایی چون ایالات متحده آمریکا، پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی به شمار می رود. اما متعاقبا با خروج شوروی از افغانستان نیز کشور وارد جنگی داخلی مابین احزاب و جناح های سیاسی جهت کسب قدرت شد. در اواخر دهه نود میلادی نیز شاهد ظهور طالبان هستیم. با روی کار آمدن طالبان، کشورهای آسیای مرکزی برخلاف میل باطنیشان وارد تعامل و ارتباط با طالبان می شوند. به خصوص کشور ازبکستان در این جریان ورود پیدا می کند. آن زمان در ازبکستان، اسلام کریم­اف بر سر قدرت بود و او که یکی از مخالفین اساسی ارتباط با گروه های اسلام گرا محسوب می شد، هیئتی را به سرپرستی کاملوف به ولایت قندهار می فرستد تا با ملا برادر دیدار کند. همچنین جهت اعزام هیئتی از طالبان به تاشکند و ملاقات با اسلام کریم­اف دعوت به عمل می آورد. دلیل اصلی ازبکستان از این اقدام آن بود که به نحوی خاطر جمع گردند که خاک ازبکستان از سمت گروه هایی چون جنبش اسلامی ازبکستان به رهبری طاهر یولداش متحمل حملاتی نخواهد شد. که متاسفانه این چنین پیش نرفت و روابط عقیدتی و امنیتی طالبان پیرامون تحرکات حزب اسلامی ازبکستان منتفی شد. اما در سپتامبر ۲۰۰۱ شاهد ورود افغانستان به فضایی جدید هستیم، افغانستانِ جدیدی شکل می گیرد که روابط افغانستان با آسیای مرکزی نیز به عرصه جدیدی پا می گذارد. بسیاری براین باور بودند که این روابط نوین در سطح بسیار بالایی پیش خواهد رفت، لیکن با بررسی آمار مرتبط در همین راستا، ملاحضه می کنیم که چندان هم این روابط مورد مقبولیت و استقبال مردم افغانستان نبوده است. به عبارتی، بسیاری انتظار آن را می کشیدند که به دلایلی چون قرابت های فرهنگی، ژئوپلیتیکی و یا سطح روابط افزایش یابد، لیکن به خاطر مسائل امنیتی این امر محقق نشد. به هرروی، در رابطه با کتاب حاضر می توان گفت که اثری پرمحتوا و دربردارندۀ منابعی غنی در هر فصل بوده، نویسندگان همکار در این اثر خود نشان از وزن و ارزش کتاب است. کتاب حاضر بر آن است تا نشان دهد چگونه کشورهای آسیای مرکزی سیاست امنیتی خود را پس از سال ۲۰۱۴ در قبال افغانستان به کار می گیرند. نویسندگان این کتاب براین باورند که کشورهای آسیای مرکزی به عنوان همسایه نزدیک افغانستان و منطقه ای با قرابت جغرافیایی، فرهنگی و عقیدتی، دارای روابط تناقض آمیزی هستند. چراکه از یک طرف می بینیم کشورهای آسیای مرکزی با افغانستان قرابت فرهنگی-قومی داشته و از سوی دیگر اما روابط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنها بسیار پایین و به باور نویسندگان، نگاه کشورهای آسیای مرکزی به افغانستان، نگاهی دگر است و خود را جدا از افغانستان می دانند که این جریان به مسائل امنیتی باز می گردد. به عبارتی، گرچه کشورهای آسیای مرکزی به مسائل اقتصادی و سیاسی نیز توجه لازم را داشته اما به دلیل نااطمینانی از امنیت در این کشور، روابط فوق در حد پایین بوده است. چنانچه در کتاب نقل قولی از وزیر خارجه قزاقستان، شهرت نوریشنوف، آورده شده است بر این اساس که “افغانستان نباید به عنوان یک تهدید شناخته شود؛ بلکه می تواند متضمن فرصت های مهم اقتصادی نیز برای کشور ما باشد. چراکه دیر یا زود وضعیت افغانستان بهبود خواهد یافت.” بنابراین می بینیم که در این جریان امنیت حرف اول را میزند. در جایی دیگر نویسندگان کتاب حاضر اشاره داشته اند که مسئولیت دول دیگر آسیای مرکزی نسبت به ایجاد ثبات در افغانستان بسیار کمرنگ است. اما در کل باید چنین گفت که نگاه کشورهای آسیای مرکزی به افغانستان نگاهی امنیتی است و افکار عمومی در این منطقه نسبت به افغانستان، دیدگاهی مردد، نامطئن و همراه با بی اعتمادی دارند. چنانچه طبق مثالی در کتاب حاضر، گرچه یک تاجیکستانی که خود را از لحاظ قومی، نژادی و فرهنگی به افغانستان نزدیک می داند اما اشتیاق کمتری برای ارتباط با افغانستان دارد. در همین راستا باید گفت یکی از نقاط قوت کتاب حاضر اشاره به نقل قولی مرتبط، پس از هر مطلب و مبحث ارائه شده است. چنانچه طبق نقل قولی از یکی از اساتید دانشگاهی تاجیکستان، “افغانستان منبعی از چالش ها و تهدیداتی چون افراط گرایی مذهبی، تروریسم بین المللی، گردش غیرقانونی مواد مخدر و سلاح و مهاجرت غیرقانونی تبدیل شده است و این مسئله تهدیدی واقعی برای امنیت هر دو کشور، کشورهای تازه استقلال یافته، و کل آسیای مرکزی است.” در ادامه به گروه داعش به عنوان تهدید جدی جدیدی اشاره دارد که افغانستان و منطقه آسیای مرکزی با آن درگیر هستند. بدین ترتیب به نظر می رسد مسئله امنیت و نگاه امنیتی در رابطه با افغانستان و تحولات آن دیدگاهی غالب است. حال اگر بخواهیم روابط میان کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان را ذیل چارچوبی نظری مطرح کنیم، شاید بتوان گفت چارچوب نوواقع گرایی متناسب باشد. طبق چارچوب نورئالیسم، اگر نگاه امنیتی مرتفع گردد، کشورهای به سمت روابط اقتصادی گام بر خواهند داشت و ما نگاه ازبکستان و قزاقستان را در این چارچوب می توان بررسی کرد. اما فصل پنجم کتاب حاضر فصلی حائز اهمیت محسوب می شود که به بررسی نقش کشورها را در ایجاد و تامین صلح و ثبات افغانستان می پردازد. بحث فصل مذکور در جهت تشریح مسائل از سال ۲۰۱۸ است؛ زمانی که اتفاقات خوبی برای کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان افتاد. حال این اتفاقات شامل کسب عضویت موقت قزاقستان در شورای امنیت ملل متحد در سال ۲۰۱۸ و دیگری روی کار آمدن شوکت میرضیایُف است که بنابر قول رئیس جمهور ازبکستان، سری برنامه های اصلاحاتی گسترده ای را آغاز کرده، تعهد نمود که رویکرد همکاری جویانه ای را نسبت به افغانستان پیش گیرد. اقداماتی از این دو جمهوری که باعث شد هشدارهای دفاعی قرقیزستان و تاجیکستان و آشفتگی های داخلیِ رو به افزایش ترکمنستان که باعث انحراف توجهات بشود را خنثی سازد. برای روشن تر شدن بحث باید گفت، در سال ۲۰۱۸ برای تاجیکستان و قرقیزستان دو اتفاق افتاد؛ برای تاجیکستان بدین ترتیب بود که حالت آماده باش در برابر ناامنی های ایجاد شده ایجاد شد، و برای قرقیزستان نیز یک سری کمپین های ضد تروریسم را با روسیه برقرار ساخته بود. و همین موضوع باعث کنار رفتن مسائل پیرامون تاجیکستان و قرقیزستان و روی کار آمدن مسائل مرتبط با ازبکستان و قزاقستان شد. اما در کتاب حاضر چنین مطرح شده است که علی رغم این تحولات، همچنان ایجاد روابطی سازنده امری زودهنگام به نظر رسیده و تا زمانی که امنیت افغانستان برقرار نشود، روابط در همان سطح پایین باقی خواهد ماند. اما در بخشی ذیل همین فصل پنجم از مبحث مرتبط با ارزیابی مجدد افغانستان در نگاه آسیای مرکزی عبارتی به کار رفته است که گویی بیان می کند با توجه به تحولات موجود، دولت اشرف غنی در قدرت باقی می ماند؛ حال سوالی که پیش می آید آن است که نویسندگان کتاب حاضر بر اساس چه فاکتورهایی به این تحلیل دست یافتند که اشرف غنی در قدرت می ماند؟ نویسندگان کتاب حاضر بران باورند که از سال ۲۰۱۸ روابط تا حدودی بهبود می یابد. حال اتفاقاتی که در این سال رخ داده است که شامل دید و بازدیدهایی بین مقامات کشورهای آسیای مرکزی یا افغانستان می شود؛ ملاقات هایی بین اشرف غنی با روسای ارتش قزاقزستان و ازبکستان یا مقامات تاجیکستان و نشست صلح ازبکستان که در سال ۲۰۱۸ شکل گرفت. در ادامه مطالب بحث شده در کتاب چنین آمده است که با وجود چنین روابطی میان کشورهای منطقه و افغانستان، باز هم به خاظر مسائل امنیتی روابط فی مابین در سطح پایین است. همچنین در پایان کتاب به نقش کشورها در جهت تامین صلح افغانستان پرداخته شده که نقش ازبکستان نسبت به مابقی کشورهای منطقه آسیای مرکزی پررنگ تر بوده است. اما در کلیت امر؛ اگر بخواهیم به یک نتیجه گیری دست یابیم باید گفت به لحاظ کیفیت، محتوا و منابع در سطح غنی و برجسته ای است؛ اما ضمن آن به چند نکته نیز می توان اشاره کرد. به طور مثال در قسمت از کتاب صحبت از برگزاری نشستی می شود که به طور واضح در این رابطه توضیحی داده نشده و نشست مشخص نشده است. همچنین در اثنای مطالب به مقامات و مناصبی اشاره می شود که نام افرادِ منصوب در این مناصب به طور خاص و مشخص در داخل متن یا پاورقی عنوان نشده است. همچنین بهتر بود که نشست هایی چون نشست سمرقند ۲۰۱۷ یا نشست تاشکند ۲۰۱۸-۲۰۱۹، پلتفرم c5+1 نیز در داخل مباحث کتاب مورد بررسی قرار می گرفت. همچنین بهتر بود ذیل اشاره به پروژه های ریلی و غیره نقشه مرتبط با آنها نیز ترسی و آورده می شود

آقای عطایی در ادامه نشست به معرفی سخنران دوم، سرکار خانم دکتر واعظی پرداختند. «دکتر واعظی استادیار گروه مطالعات منطقه ای دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و عضو مرکز مطالعات راهبردی نیز می باشند. کتاب هایی چون “سیاست خارجی قدرت های بزرگ”، “تحولات سیاسی روابط هند و آمریکا” برخی از آثار منتشر شده از سرکار خانم دکتر واعظی است که اینجانب افتخار این را داشتم در دوره تحصیلی مقطع کارشناسی ارشدم شاگرد ایشان باشم و در فرایند پایان نامه از وجود ایشان به عنوان استاد محترم مشاور ذیل بررسی موضوع “بررسی پیوندهای فرهنگی افغانستان و آسیای مرکزی” بیشتر بهره ببرم؛ در همین جا شاید بتوان نکته ای را از خانم دکتر واعظی، به عنوان پرسش مطرح نمود و آن اشاره به مسئله و نکته ی مهمی از سوی مولفان کتاب حاضر مبنی بر روابطی دوگانه میان آسیای مرکزی و افغانستان است که اینجانب از آن به روابط “عشق و نفرت” تعبیر می کنم؛ گویی علی رغم وجود پیوندها و ریشه های فرهنگی، باز مفهومی از “دیگری” نسبت به افغانستان مطرح است. دیدگاه صحیح در این رابطه چیست؟»

خانم دکتر واعظی در ابتدا با اشاره به ارزش و اهمیت کتاب حاضر، چنین بیان کردند که

«کتاب سایه افغانستان برخلاف سایر منابعی که در زبان فارسی موجود می باشند، به طور مستقل بحث آسیای مرکزی و افغانستان را مطرح ساخته است. چراکه منابع موجود در این حوزه و یا اسناد و مدارک قابل دسترسی، اندک و محدود می باشد. یعنی پژوهش در منابع فارسی در رابطه با بحث روابط کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان با قلت داده ها و اطلاعات مواجه است. موارد اشاره شده در کتاب حاضر، زوایای برخی مسائل همچون مسائل پشت پردۀ کنفرانس بُن را آشکار ساخت. نکتۀ بعدی که بر ارزش و بهای کتاب حاضر می افزاید، استفاده از منابع متعدد و موثق، و سعی در غنی سازی مطالب با تکیه بر منابع معتبر است. در عین حال می توان گفت متن رسا و روان کتاب که از یک سو به پردازش مطالب از سمت نویسندگان و از سمت دیگر به تسلط مترجمان محترم بر متن ارتباط می یابد نیز بر جذابیت و گیرایی کتاب افزوده است. در خوانش کتاب، مقدمه آغازین را وزین، پربار با نگاهی جامع از کلیت مطالب و بیان کنندۀ چارچوب نظری مورد استفاده و آماده کنندۀ ذهن خواننده برای ورود به بحث اصلی می توان یافت. شایان ذکر است که ذیلِ قسمت مقدمه، نویسندگان به بهره گیری از مباحث امنیتی سازی و امنیت زدایی در مکتب کپنهاک اشاره دارند. همان طور که می دانید در مطالعات امنیتی منطقه ای بحث مجموعه های امنیتی منطقه ای مطرح است که بیان می دارد مجموعه از واحدها و بازیگران بین المللی که غالبا به لحاظ جغرافیایی در مجاورت یکدیگر بوده و به لحاظ امنیتی نیز تحت تاثیر عوامل امنیتی مشترکی قرار دارند؛ به صورتی که مدیریت مسائل امنیتی مابین آنها در قالبی جداگانه امکان پذیر نمی باشد. همین مسئله نکتۀ بسیار مهمی است که بایستی در رابطه با افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی مشخص گردد. می توان گفت در این زمینه دو دیدگاه به طور کلی وجود دارد؛ یکی دیدگاه نظریه پرداز این مجموعه، بَری بوزان، که معتقد است افغانستان از دیرباز تا کنون منطقه ای حائل بوده است؛ به عبارتی، عضو هیچ مجموعه امنیتی منطقه ای قرار نگرفته و همواره حد فاصلی برای ممانعت از برخورد بین مجموعه های منطقه ای مجاور محسوب می شده است؛ به طور مثال ممانعت از برخورد میان مجموعه امنیتی منطقۀ خاورمیانه و آسیای جنوبی. اما در عین حال که نویسندگان از مفهوم امنیتی سازی این مکتب بهره جسته اند، به درستی به این مسئله نیز اشاره داشته اند که چه افغانستان را عضو مجموعه امنیت منطقه ای آسیای مرکزی بدانیم و چه ندانیم، این مسئله که نگاه به افغانستان یک نگاه به دیگری است، واقعیتی در دل این کتاب می باشد که بازگو شده است. چراکه علی رغم پیوندها فرهنگی، سنتی و زبانی بین کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان، لیکن دورۀ هفتاد سالۀ حکومت شوروی شکاف های میان ملت ها و خرده قومیت های منطقه را تشدید ساخت. به هر روی شاید بتوان به این نکتۀ اشاره کرد که نام کتاب با عنوانی از “سایه افغانستان بر امنیت در آسیای مرکزی”، عنوانی هوشمندانه می باشد؛ زیرا علی رغم آنکه کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان می بایست مسائل امنیتی مشترکی داشته باشند، اما عملا شاهد یک سویه بودن ین رابطه می باشیم که موجب شده افغانستان تا حدی به عنوان عامل تهدید و تاثیر گذار بر منطقه شناخته شود. بدین ترتیب می توان گفت دیدگاه نویسندگان کاملا دقیق و درست است و برخلاف دیدگاه غربی که تحت الشعاع آن غربی ها سعی در برقراری این پیوند دارند؛ اما نتوانسته عامل اشتراک شود. چنانچه همان گونه که مشاهده می کنید؛ همکاری های حوزه های اقتصادی و سازمان های منطقه ای نیز نتوانسته آنگونه که باید و شاید در طی بیست سال اخیر (با ثباتی نسبی در افغانستان) موفق به تعمیق پیوندها در بین کشورهای منطقه شود گردد. اما با ورود به فصل های بعدی کتاب مسئله مطرح می گردد و آن است زمانی که بحث تهدید افغانستان در آسیای مرکزی مطرح هست، چرا تقسیم بندی کتاب باید بر مبنای دوره های ریاست جمهوری آمریکا (اصل جرج بوش، اصل اوباما و اصل ترامپ) باشد؟ بنابراین شاید بتوان گفت این مباحث نگاهی متمرکز با محوریت منطقه آسیای مرکزی را می طلبید و بیشتر احساس می شود، چرا که زیر مجموعه تقسیم بندی های مذکور نیز تحولات داخلی افغانستان است. اما فصول دوم و سوم کتاب بخش های اصلی کتاب می باشند و بحث نگاه آسیای مرکزی را به افغانستان و امنیت منطقه ای مطرح می سازد و باید اشاره کرد که نویسندگان گفتمانِ امنیتی سازی را با توجه به چارچوب نظری مورد استفاده در کتاب برای امنیتی سازی در سطحی خوب و متناسب پردازش و بررسی کرده اند. به طور مثال می توان گفت نویسندگان کتاب حاضر با ارائه نقل قول های مختلف از مقامات کشورهای مختلف نسبت به تحولات افغانستان به ویژه در فصل دوم و تشریح چگونگیِ تبدیل مسئله افغانستان در گفتمان رهبران کشورهای آسیای مرکزی به معضلی امنیتی، گفتمان امنیتی ساز را به خوبی روشن و تبیین ساختند. با توجه به نقاط قوت موجود در این فصل، اما نکته ای که شاید بتوان در این فصل مطرح کرد، آن است که علی رغم اشاره نویسندگان کتاب حاضر بر تعدد منابع تهدید از جانب افغانستان به سمت کشورهای آسیای مرکزی، بیشتر مباحث برروی تروریسم و گروه های افراطی تمرکز داشته است؛ در حالی که مسائلی دیگر چون مواد مخدر که ساختار اقتصادی کشورهای منطقه را تحت تاثیر قرار داده نیز قابل ذکر بود. در همین راستا می توان بر نگاه رهبران منطقه بر مسئلۀ مهاجرت نیز گرچه تا حدی مورد طرح و بررسی قرار گرفته است لیکن امکان بسط و تشریح بیشتر آن نیز بود که این امر به غنای بیشتر کتاب نیز می افزود. فصل سوم نیز می توان گفت به لحاظ بررسی مبحث توسعه فصلی حائز اهمیت است. چراکه مبحث توسعه و امنیت همواره در پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر هستند. از همان ابتدای حمله ایالات متحده، تلاش کشورهای غربی به نحوی بر ایجاد پیوندهای مطرح شده میان کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان می باشد؛ چراکه اعتقاد بر آن است اگر توسعه و بهبود اقتصادی ایجاد گردد، به تبع آن امنیت نیز شکل می گیرد و یا برعکس، امنیت موجود مسبب توسعه اقتصادی در منطقه می شود. بنابراین شاهد ارائۀ طرح هایی چون جاده ابریشم جدی، همکاری میان کشورهای منطقه در حوزه انرژی یا مسائل اقتصادی هستیم و این رویکردها به نوعی واکنش کشورهای آسیای مرکزی برای بازگرداندن امنیت به منطقه است. لیکن در نهایت این تعاملات چه در سطح مراودات دیپلماتیک و چه در همکاری های اقتصادی چندان کارگر و موثر نبود. دلیل این ضعف و فترت در نتیجه، کسری زیرساخت های موجود در افغانستان (علی رغم اینکه کشورهای آسیای مرکزی هم از نظر اقتصادی چندان پیشرفته نیستند)، و همچنین ناامنی، بی ثباتی و مشکلات داخلی در افغانستان است. بحث ابتکارعمل های دیپلماتیکی که کشورهای منطقه اتخاذ می کنند طبیعتا یکی از راه حل ها بوده است که تا حدی می تواند موثر باشد و ضمنا این پیام را به رهبران افغانستان القا کند که در صورت فراهم آمدن ثبات و امنیت در داخل کشور، افغانستان قابلیت آن را دارد که به سمت روابط منطقه ای جذب شود؛ اما در نهایت روی کار آمدن مجدد طالبان این فرصت را از مقامات سابق افغانستان می گیرد. اما اینجانب دررابطه با فصل چهارم دیدگاهی انتقادی تر داشته ام؛ یعنی بحث قدرت های بزرگ و معادلۀ آسیای مرکزی و افغانستان. به باور اینجانب، فصل حاضر علی رغم جایگاه ارزشمند و غنی خود، باز ادامه همان تقسیم بندی فوق الذکر و به عبارتی نگاه به افغانستان از زاویه دید قدرت های بزرگ است. شاید بتوان گفت نویسندگان می توانستند نگاه قدرت های بزرگ را با محوریتِ بیشتری بر افغانستان و با دیدگاهی بومی تر مطرح سازند تا اینکه از منظر سیاست خارجی روسیه، چین یا آمریکا نگریست. در نهایت فصل آخر نیز چشم اندازی نسبت به مسئله افغانستان و نگاه نویسندگاه بر آینده، پتانسیل های موجود در منطقه و مسائلی از این دست است که با توجه به برآیند این مسائل از دل پروژه ای پژوهش محور ، فصل قالب توجه و مهمی محسوب می شود. در مجموع کتاب حاضر بسیار ارزشمند و غنی است که کمک میکند بخشی از خلاء موجود در این حوزه را پر می کند. در پایان به لحاظ شکلی می توان موردی را مطرح ساخت و آن لزومی برای مرتفع ساختن برخی مسائل ویرایشی و شکلی است

در ادامه نیز سرکار خانم دکتر سمیه مروتی، یکی از مترجمین کتاب، سخنرانی خود در رابطه با کتاب حاضر را ارائه کردند. دکتر مروتی کارشناس مسائل افغانستان و پاکستان و همچنین عضو هیئت علمی موسسه مطالعات ابرار معاصر هستند و تا کنون چندین کتاب از سوی ایشان در حوزه مطالعاتی افغانستان ترجمه شده و مقالات علمی-پژوهشی بسیاری را نیز در زمینه نوشته اند. همچنین ایشان جهت بررسی کتابناپلئون افغانستاناثر سندیگال،به عنوان مترجم کتاب، در نشست دوم کتابنامه بلخ نیز حضور داشتند.

ایشان در ابتدا با تشکر از ارائۀ نکات و مطالبی از سوی دکتر واعظی و موسوی، چنین اشاره داشتند؛

«با تواجه به آنکه اینجانب صرفا مترجم کتاب حاضر هستم، فهم خود را از کتاب سایه افغانستان مطرح می نمایم تا شاید انگیزه ای برای مخاطبان و شنوندگان جهت خوانش کتاب حاضر باشد. در ابتدا دلیل و چرایی انتخاب کتاب حاضر و یا کتاب هایی ترجمه شده از سوی اینجانب، خوانش کتاب هایی از دید اینجانب مفید و موثر و متعاقبا احساس ضرورت برای موجودیت برخی کتب به زبان فارسی است. اما دررابطه با کتاب های حوزه افغانستان و پاکستان شاید بتوان گفت، فعالیت در این عرصه هم رحمت و هم به نوعی بحران است. به ویژه در کتابی مانند “همزیستی تنش زا” پیرامون پاکستان، کتابی سخت و سنگین با واژگانی پیچیده محسوب می شود که بعضا مترجم باید خود به واژه سازی اقدام کند و هیچ معادل فارسی در این رابطه وجود ندارد. اما با آشنایی حضار دررابطه با کتاب سایه افغانستان بر امنیت در آسیای مرکزی، صرفا به ارائۀ محورهای مربوطه در این راستا اشاره خواهم نمود. به باور اینجانب یک سوء تفاهم یا بردداشتی اشتباهی دررابطه با نقش آسیای مرکزی در افغانستان برای کشورهایی که خنثی هستند وجود دارد؛ بدان معنا که هیچ تاثیر آنچنانی بر روندهای داخل افغانستان ندارند، یا تمایلی به شناخت آنها وجود ندارد، یا مواردی دیگر. حال چه در قسمت منابع انگلیسی که فراوانی منابع پیرامون روابط افغانستان با ترکیه یا قطر با عمان را با فراوانی منابع در روابط افغانستان با ترکمنستان ملاحظه کنیم. در حالی که ترکمنستان یکی از کشورهای به شدت اثر گذار است. در نتیجه لطفی که کتاب حاضر دارد آن است که از یک سو خواننده را با مسائلی که کشورهای آسیای مرکزی در قبال افغانستان دارند آشنا ساخته و در مقابل، مسائل و مصائبی که افغانستان با کشورهای آسیای مرکزی دارد را تشریح می سازد. سوء تفاهم دیگر در فهم پژوهشگر، دانشجو و محققان این حوزه دررابطه با چند کلید واژه وجود دارد. به طور مثال مواردی که نویسنده چندان به توضیح آنها نپرداخته است، شاید به دلیل آشنایی اساتید این حوزه با مسائل مذکور و فرض آنها بر آگاهی جمعی خوانندگان از موراد مطرح شده در کتاب است. به طور مثال جایی از کتاب نویسندگان دررابطه با مهاجران صحبت به میان می آورند و در این رابطه مسئله ای که همواره در اذهان عمومی شکل گرفته بدین صورت بوده است که پدیده مهاجرت غالبا از افغانستان به دیگر کشورهای رخ می دهد، در حالی که در رابطه با کشورهای آسیای مرکزی این اتفاق جزو مثال های نقض است و شاهد مهاجرت از تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان به افغانستان نیز هستیم. موضوع دیگر، انتفاع هاییست که کشورهای آسیای مرکزی از افغانستان می برند. بنابراین باید گفت گرچه شاید سایه افغانستان بر امنیت منطقه می تواند در برخی موارد آسیب زا باشد، لیکن انتفاعاتی در این جریان نیز وجود داشت و در کتاب با قیدِ داده و دلیل توضیح داده شده است. به طور مثال، کشورهای آسیای مرکزی به خصوص سه کشور هم مرز با افغانستان، به دلیل روایت مشترکی که ایجاد کردند مبنی بر آنکه “اگر نامنی از مرزهای افغانستان وارد مرزهای ما شود، امکان دارد به روسیه و احتمال مناطق دیگر تسری یابد، در نتیجه با فروش امنیت، دلارهای زیادی را جذب کردند و پایگاه بسیاری از نهادهای بین المللی به کشورهای آسیای مرکزی رفته است” یا کشورهای آسیای مرکزی مسئول تقسیم غنایم، پول ها و طرح ها شدند. یا می توان گفت ازبکستان توانسته بسیاری از ابرپروژه های زیرساختی خود را با تاکید بر نیاز افغانستان به برق و با بودجه اتحادیه اروپا و چند نهاد بین المللی دیگر پیش برد. این کشورهای برخلاف وعده و قراردادها، اگر مبالغی برای سد سازی و نیروگاه ها و غیره به کشورهایی چون ازبکستان اختصاص داده می شد، در نتیجه بایستی با درصدِ تخفیف بیشتری نیز برق را به افغانستان می فروختند و جریانی از استمرار برق رسانی را تضمین می ساختند؛ اما دیدیم که این اتفاق نیفتاد. در همین راستا می توان گفت در کتاب حاضر لطفی که وجود دارد آن است که گرچه اسم کتاب بر محوریت افغانستان و کشورهای آسیای میانه می چرخد، اما ذیل مطالب مطرح شده در این زمینه، شناخت جامعی نیز از تک تک کشورها ارائه می دهد. اما نکتۀ قابل اشاره در اینجا (با تاکید بر ازبکستان و قرقیزستان) آن است که در خاندان حکومتی برخی کشورهای منطقه، مسئله امنیت در افغانستان، مبارزه با گروه های افراطی، مبارزه با اسلام افراطی و موارد این چنین باعث تسری قدرت استبدادی آنها و پوششی برای فساد شده است. به طور مثال در کتاب حاضر بر اشاره این مسئله دررابطه با ازبکستان و قرقیزستان تاکید داشته چنین بیان می شود که از دست داشتن هیئت حاکمه، فرزندان، و دایره قدرت در موضوع تجارت مواد مخدر نیز چشم پوشی می شود و در رابطه با مافیای مواد مخدر، هیچ اسمی از عاملان دخیل در کشورهای آسیای مرکزی نمی بینیم. اما نکتۀ حائز اهمیت دیگر دررابطه با کشور ترکمنستان می باشد. باید گفت که در رابطه با کشورهایی چون ازبکستان و تاجیکستان مطالبی از گروه هایی افراطی را خوانده و دیده ام، اما دررابطه با گروه های افراطی کشور ترکمنستان مطالب چندانی به چشم نمی خورد؛ یا دررابطه با توافق نانوشته ای که ترکمنستان با طالبان بعد از ورود نیروهای آمریکایی به افغانستان داشته است چیز زیادی نشنیده ایم. بنابراین می توان گفت واکاوی و کنکاشی که نویسندگان در مورد جزئیات گروه های تروریستی در ترکمنستان، عملیات های طالبان در ترکمنستان و یا دررابطه با رفتن ترکمنستان به سمت طالبان داشته اند، امری ستودنی است. اما مورد قابل ذکر دیگر به ویژه برای فعالان و پژوهشگران حوزه آسیای مرکزی، روندی از طرح سوال و طرح بحث در ذیل مطالب کتاب حاضر است. بدین معنا که مخاطب کتاب را خوانده و در جریان درک مطالب، شک، تردید، سوال، و نیاز به مطالعۀ بیشتر را احساس می کند. در ادامه می توان به کلید واژه “فروش امنیت” اشاره کرد که در کتاب حاضر بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. باید گفت فروش امنیت را هم طالبان دررابطه با کشورهای آسیای مرکزی، هم در مقابل پاکستان و هم در مقابل چین دارند. گرچه در رابطه با کشورهای آسیای مرکزی می توان گفت که پس از حکمرانی طالبان بیشتر این کلمه را می شنویم، اما طبق آنچه در این کتاب اشاره شده است، از سال ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ به بعد رفت و آمد میان طالبان و کشورهای مذکور وجود داشته و توافقاتی به صورت پیدا و پنهان دنبال شده است. اما موضوع دیگری که لازم است به آن اشاره کرد، آن است که نمی توان هیچ نظری را در مورد افغانستان با قطعیت و صد در صد بیان کرد؛ افغانستان سرزمین شگفتی ساز هاست؛ به عبارتی هر تحلیل و نظری پیرامون افغانستان می تواند در روزی دیگر و به واسطۀ اتفاقی دیگر زیر سوال رود. یا بر اساس جمله ای در کتاب “اسناد افغانستان” می توان چنین اشاره کرد که؛ با دست یابی به برخی از لپ تاپ های گروه القاعده و طالبان، نیروهای آمریکایی دریافتند آنچه تا آن زمان دررابطه با ارتباطات و شبکه سازی های این گروه می دانستند سوء تفاهمی بیش نبود. یا در کتاب “بازگشت طالبان”، حسن عباس با تاکید بیان می کند که “در مورد موضوعات افغانستان، با تاکید بر طالبان، در هر آنچه که به شما به عنوان داده ارائه می شود تردیدی داشته باشید. احتمال آنکه داده برای آن باشد که شما را گمراه و مسیردیگری را برای خود هموار سازد بسیار زیاد است. بنابراین شاید بتوان گفت چندان هم نمی شود به تحلیلگران مسائل افغانستان خرده گرفت

 

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت