شیون شرق

 

تازه‌گی‌تای مجموعه‌ی شعری «در از دحام تنهایی»

فرستنده: محمدعثمان نجیب 

«در از دحام تنهایی» دفتر شعری عالم‌پور عالمی است‌که به‌تازگی در ۱۵۰ برگه، ۵۰۰ نسخه، از نشان انتشارات مادر جامه‌ی چاپ به‌تن کرد. این مجموعه نخستین دفتر شعری عالم‌پور است‌که چاپ می‌شود و بدست اهل ادب و شعر قرار می‌گیرد. در این جامعه‌ها بیش‌تر از سختی‌ها، سفتی‌ها و نابرابری‌های جامعه‌ی افغان‌ستان گفته‌شده است و به‌شکل نظم‌مند روی موارد گپیده که در افغان‌ستان رسم‌شده، شده است و جاری است و می‌شود. گاهی نگاه انتقادی به آن موارد داشته و گاهی از بی‌چارگی در مقابلش گفته است. در این‌جا نگاه ما بیش‌تر روی موارد است‌که شاعر با آن‌ها درگیر است و ازشان گفته و گلایه برده است و روی تازگی‌های شعری « از دحام در تنهایی» است

عالم‌پور کیست؟ 

مناسب است در نخست به‌معرفی سراینده‌ی این مجموعه‌ی شعری بپردازیم

ایشان عالم‌پور عالمی استند، زاده‌ی آبشار پنج‌شیر، کارشناسی در رشته‌ی زبان و ادبیات پارسی دری از دانش‌گاه البیرونی دارند. پرنویس توانایی استند که مسولانه و منظم می‌نویسند، ستره و پاکیزه شعر می‌سرایند و جدی ویراستاری می‌نمایند. «یعقوب یسنا از دیدگاه منتقدان» نخستین کتاب تحقیقی‌ ایشان است‌‌که سال‌ها پیش از نشان انتشارات مقصودی، در کابل، چاپ یافته است. دومین کار تحقیقی‌شان در زمینه‌ی شعر است و پژوهشی دارند زیر نام «بازتاب زنانه‌گی در شعر شاعران معاصر افغانستان » و پژوهش دیگری تحت نام «بازتاب نگاه زنانه‌ در شعرهای مهری کبیری» دارند. در زمینه‌ی ویراستاری بیش‌ از 10 کتاب شعری و رمان کار کرده‌اند و اکثرش اقبال چاپ یافته و تعدادش بدست نشر سپرده‌ شده‌است

جمع بیش‌تری از نقد نوشته‌ها و نوشته‌های ایشان از آدرس‌های مختلف مانند «خامه‌پرس» و «فارسی تایمز» و «فراسو» و « نیم‌رخ» نشر شده است.

نقد بر شاعران روز

بیاییم روی اصل گپ؛ یکی از گزینه‌ی را که سراینده‌ی این دفتر جدی‌تر مورد گپ قرار داده است، نقدِ است به‌جامعه‌ی شعر و شاعران روز افغانستان. عالم‌پور از کم‌آگاهی و کم معلوماتی شاعران روز افغانستان رنج می‌برد و با زبان نقد سروده‌های چنین شاعران را «فحش» می‌خواند. با گویش صریح ابراز می‌دارد آن‌چه که این شاعران سر به‌کف می‌سرایند چیزهایی جان‌دار و جاویدان نیست بل‌که سروده‌های ذوقی، تهی‌درون و بی‌ریشه‌ای استند که زود می‌غلتند و از یاد می‌روند. نگاه عالم‌پور به شاعران روز افغانستان شبیه نگاه فروغ فرخ‌زاد به شاعران روز ایران است؛ فروغ بار ها گفته بود« آن‌چه شاعران ایران تقدیم جامعه‌ی ادبی می‌دهند گپ‌های است‌که می‌گویند و چیزهایی است‌که می‌گویند و می‌گویند؛ چیزی نیست جان‌دار و درن‌پر...زود می‌غلتند و می‌میرند » ازین دو نگاه پیداست‌که شاعران مشکل جدی‌دارند... در افغانستان جدی‌ترین مشکل شاعران کم آگاهی شاعران به‌مسایل و کم خواندن‌شان است.

ذوق‌زده‌گی و غرور نا برابر بلای دیگری است‌که شاعران افغانستان به آن دچارند؛ شاعری‌که چند کتاب نخوانده و چند شعر خوب ننوشته تصور می‌کند عقل کل است؛ صادق هدایت است و هایدگر و...است؛ این همه چه دانی و عقل کل پنداری سبب برین شده تا شعر را جدی‌نگیرد و چیزهای ناجور را به‌جامعه تقدیم نماید. بدبختانه جامعه‌ی ما به این مهلکه درگیر است و حتا هر روز گواه دیدن چنین کژی است. توجه کنید به این چار پاره:

کوری‌مان «بوف کور» را ماند

ناهدایت شده، ضرر کردیم

آه لعنت به حد این پوچی

نیچه را رفته باخبر کردیم

.....

نه به‌نیما و شاملو ماندیم

نه به‌خود آب و آب رو ماندیم

چندتا شعر ناگهان گفتیم

ناگهانی چه فحش‌هایی را

خدمت عصر بی‌پدر کردیم

شاعر می‌گوید با سربسر ساختن چند شعر موزون تصور کردیم هایدگر و نیما شدیم، این تصور کاذبانه سرطان سرخ برای‌مان شد و به‌جای جدی‌گیری و پخته‌ساختن خود «فحش» را به‌جامعه سپردیم.

زبان روز در از دحام تنهایی

 از ویژگی‌های دفتر شعری «از دحام در تنهایی » بکارگیری و استعمال کثیر واژه‌های روز است. بیش‌تر کار گرفتن از تشبیه‌های ساخته و تازه، واژه‌های نو، زبان نو، القاب و اوصاف روز به‌جای‌گاه این اثر افزوده است. بکارگیری ازین تشبیهات و... کار خلاقانه‌ است و کاری است‌که در اشعار بسیاری شاعران روز کم‌پیداست و حتا یافت نمی‌شود. شاعران بیش‌تر در وصف دختران مخاطب شعرشان، از نام‌ها و واژه‌های لیلا، جانم، صنم و....استفاده می‌نمودند/می‌کنند این رسم بوده که هنوزم جاری است و شاعران معاصر هم ازین کلمات و القاب و واژه‌ها کار می‌گیرند. ولی در دفتری شعری «در از دحام تنهایی »تازگی‌ها شیرین و شیوای رخ‌داده است و از واژه‌ها و القاب کهنه‌شده کار نگرفته بل‌که واژه‌های تازه‌ی را جای‌گزین آن کرده است. درین دفتر شعری، به دختر مخاطب شعر، بیش‌تر «دیوانه» خطاب شده است؛ دیوانه واژه‌ی تازه‌ای که در وصف معشوق بکار رفته است. دیوانه درین مصداق پیشینه‌ی استعمالی در شعر ندارد زیرا شاعران در بند قدیم بسته‌اند و به‌مخاطب شعر خود صنم و لیلایم می‌گویند

گل از گل، از تو از تر تازگی‌ات رنگ می‌گیرد

ببین دیوانه‌جان، دیوانه دست از جنگ می‌گیرد..

واژه‌ی «دیوانه »در شعر قدیم قلیل استعمال و حتا استعمال نشده است و در شعر شاعران معاصر هم دیده نشده است. شاید در زمانه‌ی کنون بکارگیری شده باشد که کم‌پیداست. این واژه در مروجه‌ی جامعه برای ناز و ناز دادن و ابراز عشق و علاقه به مخاطب، استعمال می‌شود. شاعر یا استعمال‌کننده با استفاده این واژه در حق مخاطب بیان می‌کند آن را دوست‌دارد، باهاش شوخی می‌کند و برش علاقه دارد. البته در شأن رفیق هم استفاده می‌شود و طبق رواگ بچه‌هاهم بین خود ازش کار می‌گیرند و طبقه‌ی اناث هم...ولی در شأن معشوق در شعر کارگرفتن‌اش تازگی دارد.

«معشوقه‌جان» و بکارگیری‌اش در شعر تازگی دارد؛ البته معشوق بیش‌تر در شعر شاعران کار گرفته‌شده است ولی پیوستش با «جان» تازگی دارد. شاعران قدیم و روز زیاد از معشوقم و عشقم کار گرفته‌اند و هیچ‌کسی معشوقه‌جان نگفته است....ازین بابت این واژه تازگی دارد و از تازه‌گی‌های این دفتر است.

به‌مانند این دو واژه‌های بی‌شمارِ است‌که گرفته شده و تازگی دارد پرستو، جان، عزیزم و... همه واژه‌های تازه‌اند.

استعمال این واژه‌های دال به‌زبان روز در شعر شاعر و چیرگی شاعر به زبان شعری است.

بازتاب جنگ

 آن‌چه بیش‌تر در مجموعه شعری، در از دحام تنهایی، بازتاب یافته، قیل و قال در باره‌ی جنگ، پیامد جنگ و به‌ستوه آمدن جامعه از آفت‌ جنگ است . شاعر می‌گوید جنگ از افتخارات مردم ما شده؛ هرکس می‌بالد که جنگ کرده‌ و جنگ‌جو است. شاعر از مردمی می‌گوید که جنگ و جنگیدن مایه‌ی بالیدن‌شان است و به‌کسان که اهل جنگ نیستند، نیش‌خند می‌بندند و در مقابل با دهن‌های پر از آب و خود پرستی اعتراف به جنگ‌جو بودن خود می‌کنند و خود را کسان تفنگ‌زن حساب می‌کنند. در نخست شاعر روایت از این رسم می‌کند، بعد با گونه‌ی نقد افسوس می‌خورد و از چنین رسم شور مردم خود گلایه می‌کند و آه می‌کشد. توجه کنید به این بیت‌ها

تا سر از کودکی بر آوردم، زنده‌گی را قشنگ می‌دیدم

در کنارم همیشه در هرجا، افتخارات جنگ می‌دیدم

قهرمانان! قهرمان من بودی، دست و پای و زبان من بودی

پشت دروازه‌های تردیدم، نقش پای پلنگ می‌دیدم

قهرمان زاده در دیار خودش، مثل یک دختر اساطیری

شوکت و شأن من بودی،در دو دست تفنگ می‌دیدم.... 

در این ابیات چند اعتراف می‌کند جنگ و جنگ‌جو بودن از افتخارات مردم‌اش است و از هنگام کودک بوده این رسم وجود داشته را متوجه شده و درک نموده است‌که بالیدن به‌جنگ در میانه‌ی مردم رنگ پر داشته است. البته این بالیدن منشأای دارد این‌که مردش در برهه‌ای با اتحادیه‌ شوروی جنگیدند و لشکر زور آن‌هارا تار و مار کردند و کشور را از کام‌شان نجات بخشیدند که بیش‌تر منشأای بالیدن به همین‌جا ختم می‌شود. اما شاعر با دید حسرت به این حال می‌نگرد، ازین‌که مردمش را دچار به‌چنین پدیده می‌بیند رنج می‌برد- زیرا گزینه‌های دیگری دارد دوست‌دارد مردمش طرفدار آن‌ها بیش‌تر باشند، آن گزینه عشق است و عشق ورزیدن به‌گونه‌ی در بیت پایانی غزل فوق می‌گوید

در خیابان که راه می‌گردم، راه دیوانه خانه می‌جویم

عاشقی لذ دیگر دارد، آن زمانی...؛قشنگ می‌دیدم

این‌جا عشق را، دوست‌داشتن را و هم‌دیگر پزیری را به‌تر و قشنگ‌تر از جنگ و... دانسته و به‌گونه‌ی ترغیب داشته است‌که راه عاشقان و خوب‌دلان پیشه کنید.

«در از دحام تنهایی» روایتی از جامعه است؛ از کژی جامعه، از بی‌مهری‌اش، از نا رسایی‌اش و.... شاعر این دفتر راوی ستره‌گویی است‌که شده‌هارا گفته است و از ناجوری‌ها گلایه داشته و با زبان پاکیزه بیان‌شان داشته است. از بالیدن مردمش به جنگ از نا پسندی عشق و غربت عشق سروده است و روشن‌گری نموده است. بکارگیری واژه‌های تازه، زبان نو و القاب نو از ویژگی‌های ویژه‌ی این دفتر شعری است.

 

 

 

  


بالا
 
بازگشت