م. نبی هیکل

 

منطق دین اسلام:  دومعمای لاینحل

منطق دین اسلام:  دومعمای لاینحل

بحث وجود و عدم وجود خالق کاینات

قسمت دوم

در آغاز این بحث ادعا گردید که از قرنها بدینسو دو سوال فلاسفه و غیر فلاسفه را به خود مشغول داشته و پاسخ های ارایه شده تنها به چند دستگی انجامیده اند. این دو  معما عبارت اند از:

۱. چرا  خالق کاینات غایب است؟ غیابت خالق کاینات  برای تعدادی پرسشهای زیادی را موجب گردیده است.

۲. معمای  لاینحل دومی به  وجود   چیره دست   شر و بدی (evil)  رابطه دارد، در حالیکه خالق  قادر مطلق و مهربان غایب است.

 هردو معماحد اقل  یک راه حل دارد. و یک پاسخ به هردو سوال فوق پاسخ میدهد.

در بحث قبلی بر تعریف دین و تفاوت آن از مذهب مکث گردید و معمای اول توضیح گردید. در این قسمت بر معمای اول بیشتر مکث میشود زیرا غیابت حالق کاینات یعنی هستی و  عدم وجود  وی نه تنها مورد بحث قر ار داشته و هنوز قرار دار، بلکه با معمای دوم نیز رابطه دارد.

 در این بحث بر استدلال فلاسفه و دانشمندان علوم  طبیعی مکث میشود. بحث  بر اساس ماهیت استدلال عرضه خواهد شد. بصورت کل دو کمپ یا دسته از مدافعان در این بحث   روبروی هم  قرار دارند که  به نامهای آتی  شهرت دارند:

.            هواداران تکامل  تدریجی داروین که  اصطلاح (Evolutionists)  برای آنها به کار برده  میشود.

.            هواداران خلقت که به نام (Creationists) یاد میشوند.

.            مدافعان دیزاین عقلانی (intelligent Design ).

هردو معما در محراق   بحث های  کمپهای متذکر ه قرار دارند. بحث های بعدی  حقیقت این ادعار ا   ثابت میسازند. بنابرآن نخست به توضیح معمای دومی پرداخته میشود، تا این معمای دومی را در بحث های بعدی نیز بتوانیم با  صراحت  شناسایی نماییم.

بیایید ببینیم این  غیابت چه مشکلی را در اذهان ایجاد کرده است.

دو دانشمند (DANIEL HOWARD-SNYDER AND PAUL K. MOSER)  در مقدمه اثر ی که  ادیت کرده اند  نخست به توضیح  باور خداباوران در  ادیان یهودی و  عیسوی   در این رابطه میپردازند:

خداباوران  یهودی و عیسوی خود را  به  خدایی باورمند میدانند که معتقد اند بصورت کامل آنان را  دوست دارد و متوقع اند که بزرگتیرین خوبی را در  رابطه  شخصی و اجتماعی با خدا بیابند. . . (Daniel Howard-Snyder and  Paul, K. Moser, 2001:1)). پس از توضیح تفاوتهای فرعی در این دو باورمندی ، این مشکل را چنین توضیح میدهند:

Perhaps their existence has no personal guidance from God after all. Perhaps their lives simply blow with the winds of an impersonal nature. If God exists, God seems not to care for them. God seems too hidden to care at all. So the world appears as an uncaring, inhospitable place. Despair over life itself is, then, a natural result of divine hiddenness( Daniel Howard-Snyder & Paul, K. Moser 2001:1-2)

در استدلال فوق ابراز میگردد که  بحران موجود از آنجا بوجود میاید که  یهودان و  مسیحیان  خداباور معتقد اند که  رشد آنان بحیث   شخص/ انسان به   بودن آنان در  رابطه  شخصی و  اجتماعی با خدا بستگی دارد. و  پس از آن   استدلال میگردد که:

۱. برای بسیاری  از چنین خداباوران کدام ر ابطه  مشهود وجودندارد.

۲. خدا  غایب است و اگر   پنهان نباشد در واقعیت در  تجربه آنان وجود ندارد .

۳. ممکن است هستی آنان کدام هدایت شخصی از جانب خدا را  دارا نباشد.

۴. شاید هم زندگی آنان  با یک بادی ربوده شود که کدام ماهیت  شخصی ندارد.

۵. هرگاه خدایی وجود داشته باشد، به نظر میرسد که  در فکر آنان  نیست. بنابرآن  جهان به  یک محل غیر مرفه و فاقد توجه به نظر میرسد. نا امیدی و  یاس در رابطه با  زندگی ـ پس   نتیجه  طبیعی غیابت خداوند میباشد(Ibid., pp.1-2 ).

 متن فوق رابطه  معمای اول را با دوم نشان میدهد ۰زیرا ادعا میگردد که  اگر خدا غایب نمیبود   بصورت حتمی  جهان چنین نمیبود.

 

توضیح معمای دومی

معمای  لاینحل دومی به  وجود   چیره - دست   شر و بدی (evil)  رابطه دارد، در حالیکه خالق  قادر مطلق و مهربان غایب است.

ادعا این است که خالق کاینات- هرگاه وجود داشته باشد، با  اهریمن / بدی همدست است که از  شر و بدی جلوگیری نمینماید، یا   قادر به جلوگیری از آن شر نیست ؟ یا نمیخواهد بلکه به حضور بدی رضایت دارد؟ در غیر آن   وضعیت  هولناک امروزی جهان با   صفات یک خالق  قادر مطلق و مهربان و از همه چیز باخبر  در تناقض قرار دارد.

قسمت اول  استدلال مدعی است که اگر باشد چنین است و قسمت دوم اعتراض ناشی از غیابت خالق کاینات این است که  چون نیست غایب است و  وجود  وی  را نمیتوان  از نظر علمی ثابت کرد.

فراموش نکنید که این استدلال دیگران است نه از من. این معمای حل ناشده را چگونه میتوان حل کرد؟

اعتراضات دیگری نیز در سطوح پایینتر روشنفکری  در این رابطه وجود دارند که  خصلت  باتوم- اپ را دارند به این معنا که هستی خالق مورد  سوال مستقیم قرار  نمیگیرد بلکه کتاب وی  و  پیامبر وی و دین وی  مورد اعتراض قرار دارند. یعنی از چهار جهت خالق کاینات را مورد اعتراض قرار  داده اند.

اکنون برمیگردیم به  استدلال های کمپهای یاد شده در فوق.

ناگا ساوا  انواع ستدلالها برای اثبات هستی خالق کاینات را  فهرست و میپرسد: آیا  اتیستها میتوانند این استدلال ها را رد نمایند؟

استدلال آنتولوژیک (The ontological argument)

ماهیت یا چگونگی هستی، جهانهای ممکن و محتمل،  و مبداء مفهوم/ افاده خالق را معرفی مینماید.

existence of God that is known among philosophers as the ‘ontological argument’ or the ‘ontological proof’. The ontological argument, which was first clearly formulated in the Middle Ages, proposes that

one can prove the existence of God simply by analysing the concept of God.

Gödel’s aim was to reformulate and strengthen this medieval argument by adapting tools that were familiar to him from mathematical logic(Nagasaw, 2011,p.2-3)

استدلال کازمولوژیک (The cosmological argument)

پارادوکس های میتافیزیکی  لایتنایهی (infinity)، مدلهای علمی کاینات، و مباحثات فلاسفه د ر مورد  واقعیت نهایی (ultimate reality) و معنا و مفهوم   حیات، را مورد بحث قرار میدهد.

استدلال دیزاین (The design argument)

 راه پنجم اکویناس، تیوری تکامل داروین، افاده اغلاق غیر قابل تقلیل، منازعه جاری در رابطه با  دیزاین عقلانی (Intelligent Design)  را مورد خطاب قرار میدهد،( Yujin Nagasawa, 2011).

استدلال دسته کریشنیستان واضح است. اینان به  وجود  و قدرت خالق کاینات معتقد اند.

منابع

Yujin Nagasawa(2011). THE EXISTENCE OF GOD:

A philosophical introduction. London: Routledge.

Daniel Howard-Snyder and  Paul, K. Moser,:1’’     Introduction: The Hiddenness of God’’, in:  Daniel Howard-Snyder and  Paul, K. Moser(eds.)(2001).Divine Hiddenness: New Essays. Cambridge: Cambridge University Press.

 

------------------------

 

ابهام و پیچیدگی یکی از مشخصه های بحث بر  دین و مذهب اند، زیرا نه تنها  در مورد   پیدایش و مبدآء  آن  بلکه  در مورد  همه ی مرکبات آن مانند معنا و هدف دین یا مذهب(هرچند از هم فرق دارند)  نه اتنها اختلاف نظر وجود دارد، بلکه مسایل  زیادی مورد منازعه اند. با وصف اینهمه منازعات و اختلافات  بدون تعریف دین و مذهب نمیتوان بر آنها بحث کرد.

در این بحث کوتاه نخست بر تعریف و پس از آن بر مبدآ  دین مکث میشود، و  سپس دو معما را  که  در محراق توجه  بحث های  دراز مدت و  لاینحل قرار دارند معرفی خواهم کرد.  با این معما اکثریت ما آشنایی داریم اما در اینجا  به گونه جدید فرمولبندی شده اند.

تعرف  دین  یا مذهب

اینجانب  دین را  توصیه الهی برای حیات بر روی زمین، میدانم . مذهب از دید اینجانب  عبارت از درک عملی از این توصیه است و میتواند فردی و گروپی باشد. در این تعریف دین بحیث یک پدیده  الهی  معرفی شده است و بنابرآن دین به معنای  خاص دین اسلام تعریف  شده است. در معنای عام دین عبارت از  شیوه نورماتیف و عملی  زیستن است.

دانشمندان نیز برای تعریف دین که  به آن  کلمه (religion)  را به کار میبرند از دیر زمان تلاش  ورزیده اند. کلمه مذهب اغلب بحیث معادل کلمه ریلیجن(religion) پنداشته   شده است و به نظرم بیشتر صبغه پراگماتیک دارد، بدین معنا که مذهب یعنی دین در عمل.  درست مانند اینکه دیسکور یا افهام و تفهیم را بحیث زبان در عمل تعریف کرده اند. به پیروان  مذاهب چهارگانه در این رابطه میتوان اندیشید که به شکل دستور العمل  دینی  به کاربرده میشوند. در زندگی روزانه نیز در مورد  دین یا مذهب در عمل، قضاوت  صورت میگیرد و  دینداری عملی   سیمای دین  را میسازد.

 وقتی ما   افراطیت دینی و  یا تحجر و  خصومت با منطق و  با علم ر ا  در عمل توسط دینداران بخصوص توسط  محافظان - خودگماشته  دینی  پیوسته   شاهدیم، از خود میپرسیم این چه مسلمانی و چه دینی است؟ در این صورت منظور ما از  دین  بحیث یبک مجموعه   توصیه های  نورماتیف نیست بلکه دینداری در عمل است.

در بحث های دانشمندان پارسی- زبان، نیز  از دین ۱، دین ۲ و دین ۳ ، سخن  رانده میشود. این  اصلاحات از یکسو  توجه به دینداری عملی را  منعکس میسازند و از سوی دیگر بیانگر ابهام در تعریف دین است ، زیرا در این صورت ما تعبیر از دین را بحیث دین  میپنداریم.

وقتی به تعریف های دانشمندان میبینیم ابهام و پیچیدگی  یاد شده در فوق را با روشنایی بیشتر میبینیم. نقلی از تعریف هایی را از یک اثر علمی در ایجا میخوانیم:

Paul Tillich spoke of faith as 'the state of being ultimately concerned' 2

Paul Wiebe has recently developed a similar view in which he equates religion with what is of 'profound interest': 3'Religion is that central human reality in which individuals and groups try to master what they judge to be the one profound ill of life on earth by confronting this ill with a good equally profound.'( David A. Pailin, 1986).

این یک تعریف فلسفی است .

تعریف انتروپولوژیک یا مردم  شناسانه میلفورد سپیرو (Melford Spiro):

religion is 'an institution consisting of

culturally patterned interaction with culturally postulated superhuman beings.' 5

 Ninian Smart, starting from the phenomena of

religion, describes a religion as a tradition involving institutional organization, rituals, types of experience, doctrinal beliefs, mythic beliefs, and an ethical dimension, all interconnected into an organic whole.

هاروی کوکس (Harvey Cox) دید دینی از دین را بحیث:

'that cluster of memories and myths, hopes and images, rites and customs that pulls together the life of a person or group into a meaningful whole' as it

'lends coherence to life, furnishes a fund of meanings, gives unity to human events and guides people in making decisions(David A. Pailin, 1986:11-12).

 در همه تعریف های فوق میتوان دید که دین یا مذهب  بر اساس  دینداری در عمل تعریف شده اند. مولف متذکره نتیجه گیری مینماید که  اصطلاح ریلیجن (religion) بر تعدادی از باورهای  تعریف ناشده دلالت دارد که مشخصات حاکم آن  یک شبکه پیچیده را میسازند که مقدار  قابل ملاحظه مشابهت ها و هممانندی ها یی را با سایر  مذاهب  دارا میباشد. وی مرزهای مذهب را  مبهم میداند ، و  واقعیتی را میرساند که  هویت آن  موضع  آنچه است که لودویگ  ویتگشتاین(Ludwig Wittgenstein) ، از  ( خانواده  ای از  مشابهت ها ) سخن میگوید(David A. Pailin, 1986: 21).

موضعگیری   دینداری حاکم در برابر منطق و استدلال  در تاریخ اسلام و  مسیحیت  مشابهه هم است. این موضعگیری نه تنها به  دینداری آسیب رسانده بلکه دین را نیز  بد نام ساخته است، در حالیکه دین یک سیستم منطقی  باورها ، پیشنهادات و توقعات است.

مبدآ و منبع دین نیز مورد منازعه است.  تعدادی منبع آن را  آسمانی و الهی میدانند و تعداد دیگر آن را زمینی. بحث در مورد منبع آسمانی دین در نهایت به  هستی یک  خالق  و به غیابت وی منتهی میگردد.

از قرنها بدینسو دو سوال فلاسفه و غیر فلاسفه را به خود مشغول داشته و پاسخ های ارایه شده تنها به چند دستگی انجامیده اند. این دو  معما عبارت اند از:

۱. چرا  خالق کاینات غایب است؟ غیابت خالق کاینات  برای تعدادی پرسشهای زیادی را موجب گردیده است.

۲. معمای  لاینحل دومی به  وجود   چیره دست   شر و بدی (evil)  رابطه دارد، در حالیکه خالق  قادر مطلق و مهربان غایب است.

 هردو معماحد اقل  یک راه حل دارد. و یک پاسخ به هردو سوال فوق پاسخ میدهد.

توضیح دو معمای دینی

معمای اولی:

  غیابت خالق  یکتا با  اسما الحسنی نه تنها این پرسش را موجب گردیده  که چرا خالق کاینات غایب است، بلکه سوال هست و بود خالق را نیز موجب گردیده است.

 آنانی که به هستی و وجود خالق متعال باور مند اند نتوانسته اند نشان دهند او تعالی کجاست زیرا نتوانسته اند وجود وی را بصورت عینی  ثابت سازند و آنانی که منکر اند مدعی اند اگر هست کجا است؟

دسته های متعدد  دیگر نیز وجود دارند: عده ای خداهای خود را میپرستند  و عده دیگر  نه دلایل هستی خالق را   قانع کننده میدانند  و نه دلایل برعکس آن را. دسته ای از  افراد شواهد ی را که دال بر وجود  خالق یکتا اند نمیپذیرند زیرا مدعی اند  گواهی وجود ندارد که وی خالق این  گواه ها باشد و کدام رابطه مستقیم  علمی وجود ندارد تا رابطه علی  مربوطه را  ثابت نماید. و ده ها دلیل دیگر در مورد وجود خدا های  اعتقادی دیگران.

 نه آنانی که باور دارند توانستند  وجود وی را بصورت عینی  ثابت نمایند و نه منکران  وجود وی توانستند پاسخ قناعتبخش ارایه دهند، در حالیکه  دلایل مختلف مذهبی، کاسمولوژیک و  علمی برای اثبات وجود خالق  یکتا  نیز بیان گردیده اند.

 الله متعال همچنان غایب از دیده ها باقیمانده است. ما چاره ایی  جز ایمان به غیب نداریم، زیرا ایمان بر غیب بر اساس قول  خالق متعال صورت میگیرد. حال این معما را چگونه میتوان حل کرد که چرا خالق متعال غایب است و ما در صورت ایمان به وی،  به  سخنان وی باید  ایمان داشته باشیم بدون آنکه  وی را ببینیم.

به این سوال  از راه های مختلف میتوان پاسخ داد: ازراه دینی و از راه علمی. اما علم آنچه را نمیبیند  یا جودش را نمیتواند   ثابت نماید مورد مطالعه قرار نمیدهد. سوال اساسی  در این رابطه این است که علم برای  شناخت ناشناخته ها چگونه عمل میکند؟ حتمآ از  استدلال اینداکتیف، دیداکتیف و ابداکتیف استفاده مینماید تا به یک نتیجه گیری دست یابد.

در  رابطه با توضیح دین  نظریات متفاوت اند. تحولگرایان   قدیمی (past evolutionists) اگوست کومته (Auguste Comte) و زیگموند فروید (Sigmund Freud) معتقد بودند که دین  بحیث چیزی نه بیشتر از محصول  طبیعت و فرهنگ بر اساس اصول  تجربی (empirical) میتواند  توضیح گردد.

فرکمپ، به عبارت دیگر، با این باور موافق است که در تحلیل نهایی تحول تدریجی دین تنها زمانی بصورت کامل میتواند تقدیر گردد که دین از  دیدگاه تیولوژیک"theological"  دیده شود  BERNARD J. VERKAMP, 1995: viii)).

مسایل مختلف در رابطه با درک و توضیح دین مورد بحث قرار گرفته است. سوالهای اساسی عبارت اند از این که دین  از کجا ناشی گردیده، چگونه باید درک گر دد، فواید آن و نقش آن در زندگی چیست و امثال اینها. وقتی  منبع قرآن کریم مورد  سوال قرار داده میشود و یا  پیامبر بودن حضرت محمد، معنای آن این است که منشاء  الهی  دین مورد سوال قرار داده میشود.

عدم تمایل دانشمندان  دین شناسی برای تحقیق مبداء دین عمدتآ به  باور فرکمپ از  عدم موفقیت مساعی گذشته در این رابطه ناشی میگردد.  فرکمپ از  رابرت بروک- وی (Robert Brockway) به گونه مثال  نقل میکند که 

"the origins of the religion problem were abandoned shortly after World War One by virtually all anthropologists,"5

And "avoided" by all but a few scholars, because reliable information was so hard to come by, and the problem seemed so unsolvable.6(Ibid.,p1.).

برای خواننده این مقاله جالب خواهد بود در مورد این تیوریهای  مقداری   اطلاع  حاصل نمایند.  در ذیل  روایت فرکمپ را  در این رابطه میخوانیم:

. . . و در  طی  قرون بعدی انواع تیوریها  ظاهر گردیدند تا به آن سوال مبداء پاسخ دهند مانند یونانی های  باستانی مانند تیاجینیس(Theagenes)

 و استویک ها (Stoics) و  پس از آن تیوریسنهای  رومانتیک مانند فریدریک کر یوزر (Friedrick Creuzer) استدلال نمودند که دین از تمایل انسان به تمثیل یا بیان  نیروهای طبیعی ناشی گردیده است.  افلاطون (Plato) گیامباتیستا  ویکو(Giambattista Vico)، نیز  خاطرنشان کرده اند که دین نتیجه  تمایل انسان به  بیان تخیلی(imaginative) و اساطیری (mythological) به زبان  سمبولیک در مورد   طبیعت  است.

اما ارسطو معتقد بود که  منبع دین باید در احترام به  قوانینی ابدی کازمیک/ سماوی که در  انسان اولیه در نتیجه مشاهده نظم متداوم و هماهنگی  زیبا ی پدیده های  طبیعی مانند  آسمان، ایجاد گردیده، جستجو گردد.

دیموکریتوس(Democritus) و ایپیکوروس(Epicurus) استدلال کر ده اند که احترام نه بلکه  هراس از پدیده های طبیعی بوده که  به دین منتج گردیده است.کریتیاس و دیگر یونانیان و رومن ها ی قدیم و  تیوریسنهای قرن هجدهم هراس نوع دیگر ( یعنی  مجازات ابدی)، توام با  طمع و جهالت را منبع  دین میدانستند. برخی از این تیوریها  آشکارا بر خصومت با دین  بنا یافته بودند و  انگیزه  آتیستی (atheistic) یا  اگنوستیک (agnostic) که دین در کل یک  تصور /تخیل است، در آنسوی آنها  قرار داشت. در تفکرات تیوریسنهای  قرن نزدهم و اوایل قرن بیستم نیز موضعگیری همگون ، بدون شک  بخصوص  تمایل   تحول  یا تکامل گرا (evolutionist) فعال بود. از آنجاییکه آنها  بر واقعیت  تجربه دینی شک میکردند، متمایل بودند، به استدلال بیولوژیک،  سایکالوژیک، یا اجتماعی متوسل گردند (bid.,p.9).

فرکمپ مینگارد:

There is some evidence to suggest, however, that the whole of the religious phenomenon cannot be explained in such a way. In a work entitled The Children's God, David Heller has recently noted, for example, that while the child's representation of God bears the mark of a tremendous socialization impact of family, age, gender, personality, and religion,76 there are also "strikingly universal . . . common themes" (e.g., intimacy, omnipresence, anxiety, connectedness),77 ''which cannot be so readily explained by theories of socialization"78 or by "developmental change."79

How they can be explained, Heller leaves "for the individual observer to decide."80 Like Robert Coles' The Spiritual Life of Children,81 however, he does at least hold out the possibility that the children might be "tapping into something uniquely spiritual."82 This is a suggestion that sounds remarkably similar to the conclusion drawn earlier by Andrew Lang, Rudolf Otto, Joachim Wach, Mircea Eliade, and other modern scholars of religion, to the effect that in the final analysis, religion is something 'given' in the human soul that precedes, and cannot be reduced to, human experience alone(Verkamp,P.11-12)

در تحلیل نهایی  فرکمپ مدعی است که -  بر اساس این  نقل طولانی -دین ( چیزی اعطا شده در  روح انسان است که  نمیتواند  تنها به تجربه انسان تقلیل داده شود.).

 

منابع

BERNARD J. VERKAMP(1995). The evolution of religion: A re-examination. USA: University of Scranton Press.

David A. Pailin (1986). Groundwork of Philosophy of Religion. Westminster, London:  Ep worth Press.

 

بقیه در آینده

 

 

 

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت