شرایط و مشخصات جنگ افغانستان و اوکراین: دیدگاهی تطبیقی

 

دکتر مانوج کومار میشا درحال حاضر به عنوان مدرس علوم سیاسی کالج سوامی ویوکاناندا (SVM) در اودیشا هند، فعالیت دارد. پیش از این، او به عنوان مسئول هماهنگ کننده در دانشکده مطالعات بین المللی دانشگاه راونشاو، اودیشا، هند مشغول فعالیت بود. نویسنده در مطلب تحلیل حاضر به طور بسیط و جامع به ابعاد مختلفی از مقایسۀ شرایط و همچنین ویژگی های مابین دو جنگ اوکراین و افغانستان پرداخته، و ضمن روشنگری در زمینه هایی از مداخلات قدرت های خارجی و منتفع گردیدن کشورهای دخیل در صحنۀ جنگ های مذکور، به لزوم توجه بر تلاش های دیپلماتیک در راستای پایان بخشیدن به جنگ آنهم به صورت کارآمد، عملی و واقعی اشاره دارد. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.

 

پیش از آغاز بحث باید گفت، این خواست و تمایلِ قوی و پایدار مردم افغانستان برای استقلال و جدا شدن از اشغال خارجی بود که باعث تداوم روند مقابله و تضعیف اتحاد جماهیر شوروی طی نه سال جریان اشغال آن گردید که متعاقبا نیز منجر به فروپاشی این قدرت شد. به نظر می رسد، اوکراین به عنوان کشوری مستقل از تمایل بی وقفۀ افغانستان در کسب استقلال ظاهر شد.

به هرروی اکنون که اوکراین برای استقلال خود می جنگد، پیشبردِ مقایسه ای بین دو کشور از نظر بستر و زمینه های نسبی، ویژگی ها و پیامدهای مبارزه آنها برای استقلال در برابر اشغال خارجی امری حائز اهمیت و لازم به نظر می رسد.

جنگ نیابتی تحت هدایتِ منافع شخصی قدرت های خارجی، عامل تعیین کنندۀ قوانین بازی

علی رغمِ وجود تفاوت ها و تمایزاتی در شیوه و روش های پیشبردِ هر یک از این دو جنگ، می توان گفت سناریوی جنگ در اوکراین و تأثیرات انسانی آن کم و بیش مشابه سناریوی جنگ در افغانستان می باشد. شایان ذکر است مداخلۀ شوروی در افغانستان در سال ۱۹۷۹ نمود و نمونه ای از جنگِ نیابتی و هماوردِ بین دو ابرقدرت دوران جنگ سرد بود؛ که نهایتا کابل قربانی آن رقابت دو سویه گردید. شاهد بودیم که ایالات متحده در تقلا برای از پای در آوردن شوروی و وادارساختن آن به خروج از افغانستان، جریانی از کمک های مالی و تسلیحاتی به گروه های شبه نظامی جهت کشاندن آن ها در جنگی طویل و طولانی را آغاز کرد. آن زمان جهان، جهانی دو قطبی بود و دو ابرقدرت جهت کسب نفوذی جهانی برای خود با یکدیگر رقابت می کردند.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شاهد ظهور یک نظم بین المللی پیچیده ای بودیم که نه تماما تک قطبی و نه تماما چند قطبی بود. حتی با وجود آنکه برخی ظهور نظم جهانی تک قطبی حول محوریت ابرقدرت صرفِ ایالات متحده را پیش بینی می کردند، اما در این میان، چالش ‌هایی منطقه ‌ای و غیرمتعارف برای تفوق و برتری ایالات متحده، هژمونی آمریکا را به چالش می ‌کشیدند. بدین ترتیب، ایالات متحده در سال ۲۰۰۱ جنگ علیه تروریسم را در خاک افغانستان آغاز کرد تا چنین تهدیدی را برای هژمونی خود از میان بردارد. با این اوصاف، تهدیدهای غیر متعارفی چون تروریسم که به عنوان یکی از تهدیدهای مهم در برابر برتری آمریکا ظاهر شد، عوامل هم مسیر از استراتژی های ایالات متحده بودند.

کشور افغانستان در جریان جنگ جهانی علیه تروریسم، به صحنه ای از جنگ نیابتی میان آمریکا از یک سو و بسیاری از قدرت های منطقه ای مانند روسیه، ایران و چین از سوی دیگر تبدیل شد؛ جایی که هر یک از طرفین با حفظ اتحادهای مخفیانه ای با گروه های تروریستی، سعی در تاثیرگذاری و کنترل شرایط افغانستان داشتند. متعاقبا واشنگتن با درک چالش های مستمر برای اهداف و منافع ژئوپلیتیک خود در افغانستان به یکی دیگر از صحنه های رقابت که اوکراین باشد، نقل مکان کرد؛ جایی که روسیه در حال بازتعریف اهداف منطقه ای خود بود و از زمان الحاق کریمه در سال ۲۰۱۴ و همچنین با جریان خروج عجولانه و ناشیانه از افغانستان، به عنوان چالشی اصلی برای هژمونی ایالات متحده ظاهر شد. بدین ترتیب ایالات متحده کشور افغانستان را به گروهی سپرد که موازی با القاعده جنگ افغانستان را در سال ۲۰۰۱ به راه انداختند. البته شایان ذکر است که این جنگ در روندِ از میان برداشتن تهدیدِ اولیه و اصلی برای سرزمین آمریکا، یعنی القاعده و مغز متفکر آن، موفق عمل کرد. بدین ترتیب می توان گفت اوکراین نیز در قابلی مشابه به عنوان صحنه رقابت بین جاه طلبی های منطقه ای روسیه و نفوذ جهانی ایالات متحده ظاهر شده است.

باید گفت مواردی چون اشتیاق به قدرت، جستجوی منابع و اشاعه ایدئولوژی، عوامل اصلی محرک در مداخله قدرت های خارجی در دو کشور افغانستان و همچنین اوکراین هستند. البته ناگفته نمایند که عوامل مذکور همگی مکمل دیگری هستند. کشور افغانستان در کانون ژئوپلیتیک قرار داشت، نقطه تمرکزی که اتحاد جماهیر شوروی و متعاقبا ایالات متحده تلاش می کردند تا در آنجا قدرت خود را از طریق استراتژی های دریایی و قاره ای تثبیت نموده، ایدئولوژی های وابسته به خود را بسط و گسترش داده، و نهایتا دسترسی خود را به منابع طبیعی تسهیل سازند.

برای مثال می توان گفت اتحاد جماهیر شوروی خواهان رسیدن به اقیانوس هند بود و ایالات متحده نیز سیاست هایی را به منظور تکثر و تنوع جریاناتی از خطوط لوله جهت انتقال منابع از منطقه دریای خزر به بازار جهانی مد نظر داشت. در خصوص کشور اوکراین اما؛ تفوق روسیه از نظر حضور دریایی و تسلط محسوس آن بر مسیرهای تجاری پس از الحاق کریمه در سال ۲۰۱۴ در دریای سیاه، نقش مهمی در فراخواندن پاسخی قاطع از سوی آمریکا و اروپا نسبت به تهاجم روسیه داشت.

حتی با وجود آنکه باور اوکراینی ها با این احساس همراه است که بدون دیکته شدن توسط هیچ قدرت خارجی با دشمن خود در حال جنگ هستند، اما باز هم نباید نادیده گرفت که نقش مداوم و ثابت ایالات متحده از زمان انقلاب نارنجی در سال ۲۰۰۴ و از طریق برکناری یانوکوویچ از قدرت در سال ۲۰۱۴ تا شرایط در حال تحول کنونی، به بعد دیگری از این واقعیت اشاره دارد که اوکراینی ‌ها نهایتا آنچه را که ایالات متحده در عمق عقاید و احساسشان تزریق و تغذیه کرده، باور می ‌کنند. برخلاف نقش آمریکا در تقویت نیروهای دموکراتیک در اوکراین، روسیه از زمان الحاق کریمه در پی حفظ شبکه ای از همدستان خود جهت برقراری کنترلش بر سرزمین های اشغالی، کسب اطلاعات در مورد اهداف نظامی، کمک به سرکوب مخالفان و گسترش تبلیغات در مناطق اشغالی، و تخریب دموکراسی اوکراین از داخل بوده است.

از سال ۱۹۷۹ بیشترین هزینه برای تداوم تسلط قدرت های خارجی و جنگ های داخلی را غیرنظامیان افغانستان پرداخته اند، همانطورکه میلیون ها غیرنظامی کشته شده و میلیون ها نفر دیگر آواره شده اند. اوکراینی‌ ها شانس بیشتری به نسبت افغان ها برای گذراندن مرحله طولانی جنگ، ویرانی‌ ها و مرگ ‌ها دارند. بسیاری از افغان ‌ها از جمله گروه‌ های قومی اقلیتی و زنان به منظور مقابله با شورش طالبان به آینده ‌ای از نظر کیفی بهتر و دموکراتیک تر به رهبری نیروهای آمریکایی و ناتو، آنهم نه از طریق پایان دادن به شورش طالبان، بلکه حداقل با تعدیل دیدگاه های رادیکال آن، امیدوار بودند. اما این امیدهای خوشایند با خروج عجولانۀ نیروهای آمریکایی از افغانستان بر باد رفت. علیرغم فاجعه افغانستان، آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه این مسئله را متذکر شد که خروج ایالات متحده از افغانستان در اوت ۲۰۲۱ کمک به اوکراین را آسان تر کرد؛ بدین ترتیب این دیدگاه دلالت بر تغییر اولویت ها و منافع قدرت های خارجی داشته و مسئله ای بیشتر از مسئولیت پذیری و پاسخگویی در قبال تخریب زندگی غیرنظامیان و نهادهای یک کشور خاص به حساب می ‌آید.

جنگ های مدید و طویل

برخلاف جنگ در خاک اوکراین که به عنوان جنگی بین دولتی مابین روسیه و اوکراین دسته بندی می شود، شرایط جنگ در افغانستان بسیار پیچیده تر بود؛ چراکه جنگ افغانستان به واسطۀ اشغال و شورشی طولانی مدت در نمونه مداخله شوروی از سال ۱۹۷۹ و متعاقبا با جنگ علیه تروریسم تحت دولتی حمایت ایالات متحده مشخص و معین گردید. در هر دو مورد، قدرت‌ های خارجی بر شرایط افغانستان تسلط داشتند و جنگ ‌های داخلی پیوسته و بی پایان وجود داشت.

با این حال، بر خلاف اوکراین که روسیه نتوانسته آن را اشغال کند، اتحاد جماهیر شوروی آن زمان و متعاقبا ایالات متحده به قدر کافی بر افغانستان کنترل داشتند و به این ترتیب تنها با جریان شورش و تروریسم مبارزه کردند، جریانی که تعریف جنگ بین دولتی را با سرخوردگی و ناکامی مواجه ساخت. با این حال، یک مطالعه صورت گرفته توسط مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی با تکیه بر داده هایی که دوره زمانی ۱۹۴۶ تا ۲۰۲۱ را پوشش می دهد، به آمارهای خوش بینانه و جزئی اشاره دارد مبنی براین که ۲۶ درصد از جنگ های بین دولتی در کمتر از یک ماه و ۲۵ درصد دیگر در عرض یک سال به پایان می رسد؛ اما «زمانی که جنگ ‌های بین ‌دولتی بیش از یک سال طول بکشد، در این صورت آنها به طور متوسط به بیش از یک دهه ادامه خواهند یافت». بنابراین، جنگ در خاک اوکراین که از خط قرمز یک سالگی گذشته است، احتمال آن وجود دارد که جنگی طولانی مدت/مدید باشد.

نقض قوانین بین المللی در کنار بی طرفی افغانستان و اوکراین، از سوی قدرت های خارجی

در حالی که مداخله شوروی در افغانستان در سال ۱۹۷۹ موضع گیری مبنی بر عدم تعهد افغانستان در طول جنگ سرد و همچنین سیاست بی طرفی دیرین این کشور را نقض کرد؛ از دیگر سو ایالات متحده نیز تحت اقدامی به نام “جنگ علیه تروریسم “نتوانست مابین افرادی که طراح اصلی حمله به سرزمین آن و دولت افغانستان بود تمایز قائل شود و بدین ترتیب در سال ۲۰۰۱ جنگی را علیه خود دولت افغانستان آغاز کرد.به طور مشابه و به همین ترتیب، اوکراین نیز تفاهم نامه بوداپست در سال ۱۹۹۴ را امضا کرد جایی که قدرت های خارجی مانند روسیه، انگلیس و آمریکا به اوکراین در ازای برچیدن زرادخانه هسته ای خود تضمین های امنیتی ارائه کردند.

به هر حال، ایالات متحده و روسیه -ضامنان امنیت- به چند قصد و یا منظور به جریانی از روند مداخله خود در امور داخلی اوکراین ادامه داده اند؛ که می توان گفت این اقدامات یا برای ترویج مواضع ایدئولوژیک خود با هدف نهایی ایجاد رژیمی سازگار و حرف شنو، یا با وارد ساختن این کشور به حلقه های امنیتی خود از طریق تهدیدی از گسترش ناتو که قدرت های غربی انجام داده اند، و یا از طریق تهاجمات دوره ای همانگونه که روسیه انجام داده است، صورت گرفت.

برخی جنبه های مثبت از جنگ در خاک اوکراین در مقایسه با سناریوی جنگ  در افغانستان

باید گفت با سرگرفتن جنگ اوکراین، جهان شاهد فوران و غلیانی گسترده از جریان همبستگی و حمایت از مردم اوکراین را به ویژه از سوی کشورهای اروپای غربی بود، در حالی که افغان ها یا سایر قربانیان غیر اروپایی هرگز -چنین حمایتی را- از جنگدریافت نکردند. اوکراینی های مهاجر خوش شانس هستند که به واسطۀ قرابت جغرافیایی کشورشان با اروپای غربی و اشتراکات فرهنگی و نژادی فضای بزرگ تری دارند. در حالی که اوکراینی ها به وضوح بر افغان ها ارجح شناخته شدند، این موضوع مورد توجه جدی فعالان اجتماعی و دانشگاهیان نیز قرار گرفت.

تفاوت های قابل توجه در تجربیات افرادی که ناچار به مهاجرت از کشورهای غیر اروپایی از جمله افغانستان، یمن، لیبی و سوریه و همچنین از کشورهای اروپایی از جمله اوکراین هستند، مسائلی از قبیل نژادپرستی و بحث متمدن بودن در مقابل غیرمتمدن بودن را به جدال و بررسی های آکادمیک کشاند. بسیاری از فعالان اجتماعی از این موضوع ابراز تأسف کردند که برخی افغان هایی که درصدد آمدن به ایالات متحده بودند تا حد زیادی با بی توجهی مواجه شده و یا برای درخواست آزادی/عفو مشروط بشردوستانه، ملزم به پرداخت نزدیک به ۶۰۰ دلار برای هر نفر گردیدند؛ در حالی که اوکراینی ها مجبور نبودند مبلغی بپردازند.

نیروهای امنیتی اوکراینی در مقایسه با همتای افغان خود جهت مقابله با دشمن بسیار بهتر عمل کردند و دلیل اصلی این امر آن بود که ارتش و پلیس افغانستان تا حد زیادی به کمک های خارجی، تسلیحات و مهمات وابسته گردیده و تمامت بر پایه و اساس یک شالوده و مدلی جدید بنا شده بودند. از طرف ديگر، اصلاحات بخش امنیت در اوکراین ماهیت تکاملی داشت که از کمک های کوچک در مقیاس کوچک به بلوغ و بالندگی رسیده بود؛ ماهیتی تکاملی از زمانی که این کشور در سال ۱۹۹۴ به مشارکت برای صلح ناتو پیوست تا به تدریج از سال ۲۰۱۴ تا شرایط کنونی سرعت بگیرد.

همچنین دولت اوکراین به صورت دموکراتیک انتخاب شده است، درحالی که در زمان مداخله شوروی در سال ۱۹۷۹، افغانستان رژیمی کمونیستی تحت حمایت شوروی داشت و زمانی که ایالات متحده  نیز جنگ در افغانستان را در سال ۲۰۰۱ آغاز کرد، این کشور تحت رژیم طالبان بود؛ گروهی که پایگاه حمایتی آنها به دلیل حکومت استبدادی و بنیادگرایی مذهبی در میان جوامع اقلیت، میانه روهای مذهبی و زنان رو به اضمحلال بود.

جالب آنکه، رژیم افغانستان که توسط ایالات متحده پس از انحلال طالبان از قدرت مستقر و برپا گردید، نتوانست -چون طالبان- از حمایت گسترده ای برخوردار شود؛ چراکه طالبان قدرتی خارجی محسوب نمی شد، بلکه از بزرگترین جامعه قومی افغانستان -پشتون‌ها- برخاسته بود و همواره برای مبارزه اعلام شده خود جهت استقلال در برابر اشغالگری ایالات متحده ابراز همدردی می‌ کرد. این درحالیست که کشور اوکراین در مقایسه با افغانستان به لحاظ قومیتی کمتر تقسیم و دچار شکاف می باشند؛ از این رو، درخواست ولادیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین جهت پیشبردِ مبارزه ای متحد علیه تهاجم شوروی موفقیت آمیز محسوب می شود.

جنبه منفی از جنگ اوکراین در مقایسه با جنگ های افغانستان

اوکراین دقیقا مشابه افغانستان به صحنه رقابت قدرت ‌های بزرگ تبدیل شده است؛ صحنه ای که قدرت ها به آن ورود کرده، تسلیحات و سلاح های به روز شده خود را در آن عملیاتی و آزمایش نموده، و آخرین پیشرفت های تکنولوژیکی خود را در زمینه نظامی به نمایش می گذارند. بااین وجود، بر خلاف افغانستان که قدرت های خارجی آن را مورد حمله قرار دادند تا بدان طریق از متحدان خود محافظت و دشمنانشان را نابود سازند، اوکراین در معرض خشونت بیشتری قرار گرفته است؛ چراکه روسیه مجبور نیست بین دوستان و دشمنان و همچنین بین مکان های غیرنظامی و نظامی تمایز قائل شود و جریانی از خشونت های بی حساب و کتاب و بی امانی را مرتکب می شود. اوکراین نیز متاقبلا تمام توان خود را در جهت بازپس گیری سرزمین های اشغال شده از سوی روسیه به کار بسته است. بدین ترتیب با نگاهی اجمالی به کشته شده ها، تخریب و ویرانی ها و همچنین تلفات، به راحتی می توان بر این وجه رقت انگیز و اسفناک صحنه جنگ اوکراین تاکید داشت.

جنگ در اوکراین بیشتر از سوی ایالات متحده به عنوان فرصتی برای تضعیف روسیه آنهم تنها از طریق تأمین کمک، تسلیحات و مهمات بدون به خطر افتادن جان سربازانش تلقی می شود. همانطور که توانست با موفقیت اتحاد جماهیر شوروی را پس از اشغال سال ۱۹۷۹ و بدون از دست دادن جان سربازان خود تضعیف سازد. اما مداخله ایالات متحده در افغانستان پس از سال ۲۰۰۱ در افغانستان در درجه اول به دلیل دخالت مستقیم آن، به فاجعه ای برای ایالات متحده تبدیل شد. بنابراین، ایالات متحده احتمالاً حداکثر تلاش خود را به منظور تحلیل  و فرسوده ساختن روسیه و درگیر نگه داشتن آن در باتلاقی طولانی مدت از جنگ به کار خواهد بست.

ضمن آنکه خطر حاضر با این واقعیت ترکیب و تشدید می شود که هر گونه سرریز درگیری و جنگ یا شلیک اشتباه از سوی روسیه خود می تواند مسبب درگیری و نزاعی بزرگتر شود؛ زیرا اوکراین توسط کشورهای عضو ناتو مانند لهستان، رومانی، اسلواکی و مجارستان احاطه شده و هر گونه حمله به هر یک از این اعضا، ائتلافی را به انتقام جویی جمعی دعوت خواهد کرد. علاوه براین، ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه مایل است جنگ را تقویت تشدید سازد تا به هر قیمتی بازندۀ جنگ نباشد؛ همانطور که او فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را “بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن” می دانست. او حتی تهدید کرده که از حدنصاب هسته ای عبور می کند تا ایالات متحده و کشورهای اروپای غربی را از حمایت بی وقفه از اوکراین باز دارد.

 در طول جنگ سرد، جنگ قدرت بین دو ابرقدرت در سراسر جهان گسترش یافت که می ‌توانست شدت جنگ ‌های نیابتی را از تبدیل شدن به جنگ هسته ‌ای کاهش دهد. با این وجود، سناریوی جنگ محلی اوکراین م ی‌تواند شدیدتر و ویران‌کننده ‌تر نیز باشد؛ جریانی که در آن یک صحنۀ کوچک از جنگ می ‌تواند قدرت ‌های خارجی را وادارد تا برای برگرداندن ورق جنگ به نفع خود تمام تلاششان را به کار بندند.

ارتباط بین صحنۀ نبرد و جنگ افغانستان و اوکراین با این واقعیت به خوبی برقرار می شود که ادامه آشفتگی در افغانستان امکانی را فراهم آورده که ذیل آن قدرت های خارجی می توانند از شرایط بهره برداری کنند. جدا از گزارش ‌های موثق مبنی بر اینکه روسیه بسیاری از سربازان سابق افغان را برای جنگیدن در خاک اوکراین استخدام می‌کند، گزارش ‌هایی نیز حاکی از آن وجود دارد که روسیه به دنبال تسلیحات از افغانستان، از جمله سلاح هایی است که ایالات متحده در سال ۲۰۲۱ در افغانستان برجای گذاشته است. به هرروی در حالی که مقامات اوکراینی و غربی تاکید داشته اند که روسیه با کمبود تسلیحات مواجه است، روسیه این ادعاها را رد کرده است. شایان ذکر است با خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان در بحبوحه تسلط طالبان بر کابل، ۷۰ درصد تسلیحات آمریکایی و همچنین مهماتی به ارزش ۴۸ میلیون دلار که در اختیار نیروهای افغان قرار گرفته بود در این کشور جنگ زده باقی مانده است. جای تعجب نیست که افغانستانی ها به اشتغال نیاز دارند و دولت افغانستان برای رسمیت شناخته شدن و کشب منافع مالی در شرایط پس از خروج ایالات متحده می تواند در برابر فشارهای خارجی آسیب پذیر باشد.

دغدغۀ منافع شخصی؛ مانع قدرت های خارجی از رسیدن به پایان دیپلماتیکی برای جنگ ها

توافقی برای خروج عجولانه که دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا در فوریه ۲۰۲۰ با طالبان منعقد و متعاقبا دولت بایدن ادامه داد، به خوبی نشان داد جریانی که ذیل آن حمایت واشنگتن برای مبارزه دولت افغانستان علیه طالبان در ۲۰ سال گذشته به امری مهم و حیاتی بدل گردیده بود، می ‌توانست به طور ناگهانی و بدون در نظر گرفتن عواقبش پایان یابد و این کشور هر لحظه پیش از هرگونه توافق سیاسی مؤثر بلندمدت برای پایان دادن به جنگ، دولت افغانستان را ترک کند.

به طور کل، دررابطه با افغانستان، مقامات آمریکایی مشغول در مسائل این کشور جنگ زده اعتراف کرده اند که هرگز برنامه ۲۰ ساله ای برای کشور وجود نداشت؛ و در عوض، ۲۰ برنامه یک ساله وجود داشت. بنابراین، بسته به شرایطی که برای ایالات متحده نامطلوب تلقی گردد و همچنین بر اساس تغییر کانون منافع این کشور، واشنگتن می تواند هر زمان که بخواهد از تعهد طولانی مدت به افغان ها فاصله بگیرد. از طرف دیگر، در رابطه اوکراین نیز، ایالات متحده و قدرت های اروپای غربی در حال ارائه تسلیحات، مهمات و آموزش های به روز شده هستند تا جریان جنگ را به نفع کیف برگردانده و اطمینان حاصل کنند که سرزمین های اشغال شده توسط روسیه را پس می گیرد.

 اما به هرروی، به جز اظهارات رئیس جمهور آمریکا، جو بایدن مبنی بر اینکه مقولۀ جنگ روی میز مذاکره پایان خواهد یافت، دیگر هیچ گونه تفکر، تلاش و اقدامی جدی در راستای حل دیپلماتیک جنگ و یا حداقل در جهت گشایش کانال هایی دیپلماتیک بین دو طرف متخاصم از سوی این قدرت ها صورت نگرفته است. جنگ کره در دوران اوج جنگ سرد نشان می دهد که جنگ ها و تلاش های دیپلماتیک می توانند همزمان ادامه داشته باشند. بدین صورت که، یک کانال دیپلماتیک کارآ و موثر می‌تواند راه خروجی را برای طرف بازنده فراهم کند تا زمانی که بخواهد وارد عمل شود.

منبعwww.eurasiareview.com

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت