عثمان نجیب

 

بخش دیگری از گفتار مکتب خردگرایی، من، بیش از این، نه می‌دانم:

پایه‌گذار: محمدعثمان نجيب 

بیش‌ترین‌ها چه که همه سررشته‌داران دانش و مقلدین شان به قانون جاذبه‌ی نیوتن متکی اند و آن را آیه‌های آسمانی می‌دانند. شکی نیست که نیوتن با کنش ها و بینش ها و پرداخت های خردگرایانه‌ی خودش، انقلابی برپا کرد و مدعای گالیله را صحه گذارد. ولی نیوتن نه گفت که عنصر جاذبه‌‌ی زمین چرا در همه موارد نیست؟ چرا، انسان می‌تواند نگذارد، سیبی که در دستش است به زمین فرو افتد؟ چرا انسان وقتی بالای دهنه‌ی سیاه‌چاله یا حد اقل بالای یک حفره قرار می‌گیرد، آن ها قادر به جذب آنسان به سوی خود یا کشش انسان به طرف خودش نیست؟ شما، یک لیوان آب، یک ورق کاغذ، یک کیلوگرم وزن یا هر چیزی را که می‌خواهید، در کف دست تان بگذارید و همان‌جا رهایش کنید. بسته‌گی به توانایی های ایستایی شما دارد که تا چه زمانی آن شی را روی کف دست تان نگه می‌دارید‌ مگر هرگز زمین قادر نیست، بدون خواست شما، آن شی را از دست‌ تان به سوی خود بکشاند. مادامی که رهایش می‌کنید، هم فشار افت خود شی نسبت به حجم آن و هم قوه‌ی جاذبه‌ی زمین، با هم شده، آن را ته نشین زمین می‌کنند. در میانه‌ی ‌این سه ح کت منتهی به نشست شی در سطح یا عمق زمین، قدرتی است نامرئی که به شما توانایی داد تا شی را در کف دست تان نگه دارید. برای شی مورد نظر ناتوانی داد تا نه تواند از کف دست شما فرار کند و به زمین هم صلاحیت نه داد تا شی را بی اراده‌ی شما، از کف دست تان برون کند. در عین حال به شما هم‌، توانایی مجادله با قوه‌ی کشش زمین را داد. به شما اراده بخشید تا هر لحظه که خواسته باشید، شی مورد نظر را در کف دست تان نگه‌ داريد. و هرگاهی هم که خواستید رهایش کنید. پس نیوتن این قوه و قدرت از کدام منظر می‌شناسد؟ به چه نامی می‌شناسدش؟ موجودیت یک‌‌ چنین قدرت را قبول دارد یا خیر؟ ما که آن را خدا می‌شناسیم. خدایی که همه اراده به دست اوست. این‌جا بحث من آن نی‌ست که بنای ناسازگاری با خردورزی نیوتن یا دانش را داشته باشم. این‌جا محلی هم نی‌ست که من بلندپروازی کزده و فیزیک یا متافیزیک یا دیدگاه نیوتن را رد کنم. ولی بدون شک می توانم استدلال کنم، بپرسم و بگویم. چون من هم درک می‌کنم، نیوتن هم درک می‌کرد و هر انسانی حتا مورچه هم درک دارد که قدرتی، فوق همه قدرت ها وجود دارد. فلاسفه هم در تعریف و باز تعریف علوم متداوله‌ی فلسفی‌,!علم بشر را به اندازه‌ی درک هوشی او قابل درک دانسته و بر انکشاف علمی تاکید دارند. نه انتهای علمی. پس این انتهای علمی چی‌ست؟ همان اندازه‌ی محدود توانایی‌های ادراکی بشر. فراتر از آن عالم‌الغیب، همان خلق شی، خالق انسان، خالق زمین و جاذبه‌ی زمین و آگاه به غیب است. و اوست

به شما هم‌، توانایی مجادله با قوه‌ی کشش زمین را داد. به شما اراده بخشید تا هر لحظه که خواسته باشید، شی مورد نظر را در کف دست تان نگه‌ داريد. و هرگاهی هم که خواستید رهایش کنید. پس نیوتن این قوه و قدرت از کدام منظر می‌شناسد؟ به چه نامی می‌شناسدش؟ موجودیت یک‌‌ چنین قدرت را قبول دارد یا خیر؟ ما که آن را خدا می‌شناسیم. خدایی که همه اراده به دست اوست. این‌جا بحث من آن نی‌ست که بنای ناسازگاری با خردورزی نیوتن یا دانش را داشته باشم. این‌جا محلی هم نی‌ست که من بلندپروازی کزده و فیزیک یا متافیزیک یا دیدگاه نیوتن را رد کنم. ولی بدون شک می توانم استدلال کنم، بپرسم و بگویم. چون من هم درک می‌کنم، نیوتن هم درک می‌کرد و هر انسانی حتا مورچه هم درک دارد که قدرتی، فوق همه قدرت ها وجود دارد. فلاسفه هم در تعریف و باز تعریف علوم متداوله‌ی فلسفی‌,!علم بشر را به اندازه‌ی درک هوشی او قابل درک دانسته و بر انکشاف علمی تاکید دارند. نه انتهای علمی. پس این انتهای علمی چی‌ست؟ همان اندازه‌ی محدود توانایی‌های ادراکی بشر. فراتر از آن عالم‌الغیب، همان خالق شی، خالق انسان، خالق زمین و جاذبه‌ی زمین و آگاه به غیب است. و اوست که ما را از کیفیت خلقت خود ما، حيوانات و نباتات و زمین و آسمان خبر داده. این اخبار، تنها در قرآن نی‌ستند. در همه‌ی کتب آسمانی و صحیفه ها آمده اند. قرآن هم به عنوان آخرین کتاب خداوند به گونه‌ی  کامل برای ره‌نمایی بشر فرستاده شد.   نظر اندازید به کیفیت خلقت اشتر، قسم به اسب و قسم با آتشی که از قوت پای اسپ برون می‌شود‌ و مشخص می‌فرمایند والارض کیف سطحت. انسان خردمند زمین را کره‌وی تشخیص داده، ولی مدام از سطح زمین صحبت می‌کند. آیا ما در خود همبن کره‌ی توپ مانند زنده‌گی داریم؟ یا که این کره سطح و  سطوحی هم دارد؟ اگر زمین سطح نه می‌داشت، سیب نیوتن که پسا افتیدن بر روی کره‌ ایستایی نه می‌داشت و می‌رفت به مکانی که شاید نیوتن به آن متوجه نه می‌شد. بشر غرور دارد و ناسپاس است. برای کشف افتیدن یک سیب همه جهان یک آدم را نعوذبالله پرستش می‌کنند. ولی برای خالق سیب، یرای خدای رویانیده‌ی درخت سیب که خودش گفته لنخرج به حبا و‌نباتا، برای خالق خودش و نابود کننده‌ی خودش اندیشه‌یی نه دارد. با آن که واقعیت و  حقیقت را می‌‌داند. در بحث‌های پس از این می‌بینیم که چرا بهترین فلاسفه و خردورزان پیشا فیلسوف بودن علوم کسبی و دنیوی، بهترین عالمان دینی خود بوده اند؟ فلاسفه چه ضرری می‌کنند، اگر تنها و صربح بگویند من، بیش از این نه می‌دانم. با آن که بارها آن را غیر مستقیم گفته اند.

ادامه دارد...

 

 


بالا
 
بازگشت