پایه‌های پُرشکاف عمارتِ امارت

 

گزارشی از موزاییک قبیله‌ای در ساختار قدرت طالبان

در این گزارش تلاش شده تصویر کلانی از یک دینامیسم غالبا مغفول‌مانده یعنی مناسبات قبیله‌ای در درون گروه طالبان عرضه شود. اهمیت پرداختن به این وجه از حیات سازمانی و ایدئولوژیک طالبان از این جهت مهم است که خود طالبان و بسیاری از گزارشگران و تحلیل‌گران خارجی همواره جنبه‌ی ایدئولوژیک-مذهبی طالبان را برجسته کرده‌اند.

مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان می‌توانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آیین‌نامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.

اشارهگروه طالبان در خارج از افغانستان معمولا با دیدگاه‌های تندروانه‌ی مذهبی خود شناخته می‌شود. حتا در میان مردم افغانستان نیز جلوه‌های دینی رفتارهای طالبان گاه سبب شده که وجه عقیدتی حاکمیت این گروه بیشتر برجسته به نظر بیاید. هرچند پابندی طالبان به آموزه‌های رادیکال مذهبی مشهور است، آنچه غالبا پوشیده است و پیوسته از نظر بسیاری از ناظران دور می‌ماند رویه‌ای کاملا مادی، دنیوی و غیرمذهبی در هویت این گروه است: ساختار قبیله‌ای تقسیم قدرت در میان ارکان سیاسی طالبان. در نزدیک به دو سالی که از دور دوم حاکمیت طالبان در افغانستان می‌گذرد، هیچ کشوری حکومت این گروه را به رسمیت نشناخته است. این واقعیت مانع از آن شده است که طالبان بتوانند خود را در سطح بین‌المللی به‌عنوان یک قدرت سیاسی مشروع معرفی کنند. از سوی دیگر، طالبان در داخل افغانستان نیز نتوانسته‌اند رضایت شهروندان را به‌دست بیاورند. فضای بسته‌ی سیاسی، بحران اقتصادی سرتاسری، فشار نظامی طالبان بر بخش‌هایی از جامعه، محروم‌سازی زنان از حق تحصیل و اشتغال، تعطیلی رسانه‌های آزاد و توقف خدمات اجتماعی پاره‌ای از علل نارضایتی مردم نسبت به حکومت طالبان است. در این میان، شکاف‌های درونی طالبان -که برخاسته از رقابت‌ها و منازعات قبیله‌ای دیرپای تاریخی در خاستگاه اجتماعی این گروه است- به این پرسش دامن زده است که آینده‌ی سیاسی افغانستان در ماه‌ها و سال‌های پیش رو چه صورتی خواهد یافت.

نکته‌ی مهمی که لازم می‌دانیم بر آن تاکید کنیم این است که ما در این گزارش کوشیده‌ایم تصویر کلانی از یک دینامیسم غالبا مغفول‌مانده- یعنی مناسبات قبیله‌ای در درون گروه طالبان- عرضه کنیم. اهمیت پرداختن به این وجه از حیات سازمانی و ایدئولوژیک طالبان از این جهت مهم است که خود طالبان و بسیاری از گزارشگران و تحلیل‌گران خارجی همواره جنبه‌ی ایدئولوژیک-مذهبی طالبان را (به قیمت پنهان ماندن وجه قبیله‌ای آنان) برجسته کرده‌اند. البته یک پژوهش جامع در این مورد نیاز به سال‌ها کار دقیق میدانی دارد. دامنه‌ی چنان پژوهشی به مراتب گسترده‌تر از این گزارش خواهد بود. در این گزارش بنا این بود که سنگ نخست چنان کاری گذاشته شود. معنای این سخن این است که ممکن است، با تمام جهدی که برای سنجش داده‌ها کرده‌ایم، هنوز خطاهایی در این گزارش راه یافته باشند. این گزارش به روی نقد و تصحیح داده‌ها باز است. ما از تمام خوانندگان دعوت می‌کنیم که برای کامل شدن این گزارش دیدگاه‌های خود را با ما در میان بگذارند. این گزارش در حقیقت پاره‌ای از اندام‌ها و بسترهای موجود واقعیت کنونی طالبان را از نظر مناسبات قبیله‌ای میان سهامداران اصلی قدرت طالبان تصویر می‌کند. به بیانی دیگر، اگر کسی بنا داشته باشد تحولات بعدی در سیاست‌های درون‌گروهی طالبان را دنبال کند، این گزارش بخشی از گسل‌ها و خطوط برجسته‌ی فعلی این تحولات را نشانه‌گذاری می‌کند. گزارش حاضر قدم نخست است و در ماه‌ها و سال‌های پیش رو به صورت مداوم ویراسته و پیراسته خواهد شد.

در پیش از ظهر ۲۴ اسد سال ۱۴۰۰ خورشیدی، چهار چرخ بال از ارگ ریاست‌جمهوری به پرواز درآمدند و سپس در میدان هوایی ترمذ در کشور ازبیکستان بر زمین نشستند. این چرخبال‌ها حامل اشرف غنی، رییس‌جمهور، حمدالله محب، مشاور امنیت ملی و شماری از نزدیکان او و محافظانش بودند که به این ترتیب از کشور فرار کردند. با فرار اشرف غنی، شهر کابل سقوط کرد. جنگ‌جویان طالبان به سرعت وارد شهر شدند. تا شامگاه آن روز، جنگ‌جویان این گروه در بسیاری از نقاط شهر ایست‌های بازرسی ایجاد کرده بودند. ساعت هشت شب، حمدالله مخلص و مولوی صلاح‌الدین ایوبی، دو فرمانده طالبان، وارد ارگ ریاست‌جمهوری شدند؛ تلویزیون الجزیره این صحنه را به‌گونه‌ی زنده پخش کرد. ملا عبدالغنی برادر و شماری از اعضای طالبان از دوحه این صحنه را تماشا می‌کردند.

ملا برادر در پروازی از دوحه به قندهار و از آن‌جا به کابل رفت. سراج‌الدین حقانی که تا آن زمان هیچ عکسی از او دیده نمی‌شد و اف‌بی‌آی برای اطلاعاتی که منجر به دستگیری‌اش شود، ۱۰ میلیون دالر جایزه تعیین کرده بود، به کابل رسید. طالبان یک‌بار دیگر پس از ۲۰ سال کنترل افغانستان را به‌دست گرفتند.

هفت ماه پس از استقرار طالبان در کابل، در حالی‌که اعضای این گروه یکی پی دیگری رؤیت می‌شدند، اختلاف‌ها و تفاوت نظرهای سیاسی نیز اندک اندک به سطح می‌آمدند.

افشای مخفیگاه ایمن‌الظواهری، رهبر القاعده و سپس صدور فرمان منع آموزش زنان از سوی رهبر طالبان نقطه عطفی بود که توجهات را به اختلاف‌ها و رقابت‌های درون‌سازمانی طالبان جلب کرد. اعتراض به تصامیم رهبری طالبان که در قندهار مستقر شده بود و از ظاهرشدن در میان مردم به سیاق اولین رهبر این گروه به‌شدت پرهیز می‌کرد، تا وزارت داخله و دفاع و معاونت ریاست‌الوزرای طالبان در کابل هم رسید. پس از آن بود که این پرسش به جد مطرح شد که دستگاه حکمرانی واقعی طالبان در کجا است؟

 

طالبان کیستند؟

براساس روایت ملا عبدالسلام ضعیف در کتاب «طالبان»، اساس تحریک طالبان در هفته‌ی اول ماه اکتبر سال ۱۹۹۴ میلادی در روستای «سنگسار» که اکنون بخشی از ولسوالی ژیری ولایت قندهار است، گذاشته شد. در ابتدا، مولوی عبدالصمد به‌عنوان امیر طالبان برگزیده شد؛ اما با کناره‌گیری او از این گروه، ملا محمد عمر به‌عنوان امیر تحریک طالبان انتخاب شد. ملا عمر پیش از آن در جبهه حفیظ‌الله آخوندزاده یک جنگ‌جوی ساده بود. مطابق روایت عبدالسلام ضعیف، طالبان کار شان را ابتدا با ۳۵ جنگ‌جو و یک موتورسایکل که به‌دلیل صدای بلندش در میان آنان به «تانک اسلام» مشهور شده بود، شروع کردند. سپس حاجی بشر نورزی ، یکی از افراد متمول طرفدار ملا عمر، دو موتر به این گروه اهدا کرد و مصارف آن را نیز به عهده گرفت (حاجی بشر نورزی که برای مدت مدیدی نزد امریکایی‌ها محبوس بود، پس از به قدرت رسیدن دوباره‌ی طالبان از زندانی در امریکا آزاد شد و به افغانستان بازگشت). با این حال، امتیازگل، پژوهشگر پاکستانی در کتاب «خطرناک‌ترین جای جهان؛ مرزهای بی‌قانون پاکستان» می‌گوید که ملا عمر تحت حمایت نظامیان پاکستانی بود و کرنیل امام، قنسول پاکستان در هرات و از افسران آی‌اس‌آی او را آموزش نظامی داده بود. تحریک طالبان با شورش ملا عبدالرزاق و ملا محمد ربانی در ارغستان و اسپین‌بولدک، تحرک بیشتری یافت. پس از آن مولوی احسان‌الله احسان، مولوی عباس آخوند، مولوی وکیل‌احمد متوکل، ملا بورجان، ملا مشر آخوند، ملا عبدالخالق آخوند و ملا عبیدالله نیز با تحریک طالبان یک جای شدند. عبدالسلام ضعیف چهره‌های اولیه و مهم طالبان را این‌طور برشمرده است: ملا محمد ربانی، ملا عبیدالله، ملا بورجان، ملا حبیب‌الله، ملا عبدالسلام، ملا خان‌محمد، ملا محمدنسیم آخوندزاده، ملا محمدحسن رحمانی، ملا محمدحسن آخوند، ملا دادالله، ملا عبدالغنی برادر (او نیز در کنار ملا عمر در جبهه حفیظ‌الله آخوندزاده جنگیده بود)، ملا عبدالرئوف، ملا نورالدین ترابی و ملا عبدالرزاق. همچنین، برابر روایت ملا عبدالسلام ضعیف، چهره‌های مذهبی شاخصی که در هنگام اعطای لقب امیرالمؤمنین به ملا عمر در نشست هزار و ۵۰۰ نفری علما در قندهار حضور داشتند، مولوی سید آغا، مولوی عبدالغفور، مولوی عنایت‌الله، مولوی شهاب‌الدین دلاور، مولوی نورمحمد ثاقب، مولوی جلیل‌الله مولوی‌زاده، مولوی عبدالغنی، مولوی عبدالحکیم و مولوی عبدالعلی دیوبندی بوده‌اند. یک مقام ارشد پیشین امنیتی می‌گوید که در اعطای لقب امیرالمؤمنین به ملا عمر، شیخ عبدالله ذاکری نقش ویژه‌ای بازی کرده است.

هفت سال پس از ظهور، طالبان در اکتبر ۲۰۰۱ به‌دلیل خودداری ملا عمر از اخراج اسامه بن لادن، رهبر سازمان تروریستی القاعده و اعضای این سازمان، آماج خشم ایالات متحده امریکا قرار گرفت. امریکا اسامه بن لادن را متهم شماره یک حمله‌ی تروریستی بر برج‌های تجارتی دوگانه در نیویورک می‌دانست. ائتلاف نظامی به رهبری امریکا «عملیات آزادی پایدار» را که هدف آن نابودی القاعده و رهبر این گروه و تخریب تمامی زیرساخت‌های طالبان و به دام‌انداختن کلیه عوامل تروریستی دخیل در حملات یازدهم سپامتبر بود، آغاز کردند. با سقوط کابل و سپس قندهار، رهبر مخفی طالبان به همراه سایر مسئولان و فرماندهان این گروه که از این جنگ تا آن هنگام جان سالم به در برده بودند، کاملا از نظرها پنهان شدند.

 

ترکیب قبیله‌ای طالبان

اعضای گروه طالبان را عمدتا پشتون‌ها تشکیل می‌دهند. بنیان‌گذار این گروه، ملا محمد عمر، از قبیله‌ی هوتک بود. بسیاری از اعضای اولیه‌ی آن را فرماندهان و جنگ‌جویان قندهاری که در دو حزب جهادی «حزب اسلامی» مولوی یونس خالص و «نهضت انقلاب اسلامی» مولوی محمدنبی محمدی عضویت داشتند، تشکیل داده بودند.

حرکت طالبان از همان ابتدا نشانه‌های واضحی از بافت قبیله‌ای پشتون‌ها را منعکس می‌کرد. این پیوند قبیله‌ای در سازمان طالبان بعدها آشکارتر شد.

 

زیرساخت قبیله‌ای حرکت طالبان

پشتون‌ها به‌صورت عموم به چهار گروه بزرگ تقسیم می‌شوند: بتانی، کرلانی، غرغشتی و سریانی. این بخش‌بندی مجموع پشتون‌ها را که در پاکستان و افغانستان زندگی می‌کنند، در برمی‌گیرد. پشتون‌های بتانی به دو گروه غلزی/غلزی-لودی تقسیم می‌شوند. پشتون‌های کرلانی عمدتا در داخل مرزهای پاکستان، به‌ویژه در خیبر ایجنسی و یک بخش دیگر آن در داخل افغانستان زندگی می‌کنند و دست‌کم به ۱۹ قبیله تقسیم شده‌اند. در داخل مرزهای افغانستان آنان به غلزی‌ها نزدیک و گاهی از یک شاخه به حساب می‌آیند. معروف‌ترین قبایل کرلانی که در افغانستان ساکن اند، ختک، خوگیانی، منگل، زدران، زازی، وردک و عثمان‌خیل می‌باشد. از قبایل معروف آنان در پاکستان می‌توان از قبایل افریدی، محسود، وزیر و توری نام برد. توری‌ها تنها به‌دلیل مذهب شیعه، در سال‌های اخیر نبردهای خونینی، به‌ویژه با طالبان پاکستانی تحت رهبری بیت‌الله محسود داشته‌اند. از لودی‌ها هم می‌توان به قبیله‌ی نیازی اشاره کرد. شاخه‌ی غرغشتی‌ها قبایل اندکی دارند که از قبایل شناخته‌شده‌ی آنان می‌توان از صافی و کاکر نام برد. شاخه‌ی سریانی به دو زیرشاخه‌ی درانی و یوسف‌زی تقسیم می‌شود. درانی‌ها عمدتا در افغانستان و یوسف‌زی‌ها عمدتا در خطوط مرزی و داخل پاکستان زندگی می‌کنند.

در داخل افغانستان اگر کرلانی‌ها را نزدیک به غلزی‌ها در نظر بگیریم، می‌توان به دو گروه عمده‌ی درانی (پشتون‌های جنوب) و غلزی (پشتون‌های مشرقی) اشاره کرد. احمدشاه درانی در سال ۱۷۷۴ میلادی امپراطوری درانی‌ها را در قندهار پایه‌گذاری کرد. عمده‌ی شهرت درانی‌ها نیز پس از احمدشاه درانی می‌آید، زیرا کمابیش در طول بیش از دو قرن در افغانستان حکمرانی کرده‌اند. از قبایل «زیرک، نورزی، اسحاقزی، علیزی، پوپلزی» می‌توان به‌عنوان معروف‌ترین قبایل درانی نام برد. قبیله‌ی زیرک به زیرشاخه‌های «اچکزی، الکوزی و بارکزی» تقسیم می‌شود. عبدالرحمان‌خان که دولت مدرن در افغانستان را بنیان گذاشت و برای نخستین‌بار پس از فروپاشی امپراطوری درانی‌ها، قدرت مرکزی را به پشتون‌ها بازگرداند، از قبیله‌ی بارکزی بود. خانوارهای معروف ذیل این قبیله، محمدزی، مصاحبان و نوابی‌ها هستند. آنان در مجموع، از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۲ خورشیدی سلسله پادشاهی در افغانستان را حفظ کردند. داوودخان را می‌توان آخرین فرد مقتدر از محمدزی‌های درانی بر شمرد. از چهره‌های متأخر درانی، می‌توان از حامد کرزی که از قبیله‌ی پوپلزی است و همین‌طور ملا هبت‌الله که به قبیله‌ی نورزی تعلق دارد، نام برد.

غلزی‌ها دومین گروه قومی بزرگ پشتون در افغانستان هستند. میرویس‌خان هوتک که به حاکمیت صفوی‌های ایران در مرزهای کنونی افغانستان پایان داد، معروف‌ترین حاکم غلزی است که کم‌تر از یک قرن قبل از ظهور احمدشاه درانی به قدرت رسید. معروف‌ترین قبایل غلزی به‌نام‌های «هوتک، احمدزی، خروتی، اندر و زدران، خوگیانی و وردک» یاد می‌شوند. زدران، خوگیانی و وردک در افغانستان امروزی عموما در ذیل قبایل غلزی در نظر گرفته می‌شوند. ملا مشک عالم، که در شورش علیه انگلیس‌ها چهره‌ی معروفی بود، از قبیله‌ی اندر بود. غلزی‌ها که عمدتا شامل قبایل اندر، صافی، وزیری و زدران می‌شد، در همراهی با تاجیک‌ها و هزاره‌ها و قزلباش‌ها پس از تسلیم‌شدن یعقوب‌خان به انگلیس‌ها و تبعیدش به هند، در شورشی که به جنگ دوم افغان-انگلیس معروف است، سهم گسترده‌ای داشتند. هرچند که در نهایت عبدالرحمان‌خان، با حمایت لایتون که فرستاده‌ی پادشاهی بریتانیا در افغانستان بود، قدرت را تصاحب کرد. اولین رییس‌جمهور رژیم کمونیستی، نورمحمد ترکی، نخستین چهره‌ی برجسته‌ی غلزی بود که پس از سقوط جمهوری داوودخان درانی به قدرت می‌رسید. ملا محمد عمر چهره‌ی دیگری از قبیله‌ی هوتک بود که بنیانگذار اصلی گروه طالبان محسوب می‌شود.

یک مقام پیشین امنیتی می‌گوید در میان قبایل درانی به‌صورت معمول در منازعه‌ی قدرت، قبایل بارکزی، سدوزی، محمدزی، اچکزی و پوپلزی کنار هم قرار می‌گیرند. در مقابل آن، قبایل نورزی، اسحاقزی و علیزی با هم نزدیک‌تر اند. همچنین از عمده‌ترین قبایل غلزی که در صفوف طالبان حضور دارند، می‌توان به زدران، منگل، خوگیانی و هوتک اشاره کرد. این تقسیم‌بندی به این معنا نیست که از سایر قبایل در طالبان حضور ندارند. برای مثال، ملا خیرالله خیرخواه از قبیله‌ی اچکزی است، به همین ترتیب، ملا عبدالغنی برادر، چهره‌ی معروفی از قبیله‌ی پوپلزی در میان طالبان است. افراد متعلق به شبکه حقانی و ملا یعقوب از طالبان غلزی ‌اند. از نظر جغرافیایی، طالبان جنوب (درانی) به‌صورت عمده شامل طالبان ولایت‌های قندهار، هلمند، بخش‌هایی از ارزگان، فراه و هرات می‌شوند. طالبان مشرقی نیز به‌صورت عمده شامل ولایت‌های زابل، خوست، ننگرهار، پکتیا و لوگر می‌شوند.

 

پیشینه‌ی تشکیل فراکسیون‌ها و بروز اختلافات در میان طالبان

اختلاف‌ها میان اعضای طالبان سابقه‌ی طولانی دارد. نخستین نشانه‌های آن را می‌توان در عدم تمایل اولیه‌ی جلال‌الدین حقانی در پیوستن به گروه طالبان یافت. جلال‌الدین حقانی، رهبر شبکه حقانی که در دوران حکومت صبغت‌الله مجددی وزیر عدلیه بود، پس از ایجاد طالبان به مخالفت با این گروه برخاست؛ اما پس از فشار آی‌اس‌آی، به این گروه پیوست. با وجود این‌که ملا عمر، غلزی و مربوط قبیله‌ی هوتک بود، اطرافیان او را درانی‌های جنوب تشکیل می‌دادند و این یکی از دلایلی بود که جلال‌الدین با رهبری طالبان قندهاری کنار نیامد و ساختار تشکیلاتی مستقل نیروهای خود را حفظ کرد. رهبری طالبان نیز که بیشتر متشکل از پشتون‌های قندهاری بودند، جلال‌الدین را وارد حلقه تصمیم‌گیری نکردند و پس از رسیدن به کابل و ایجاد حکومت، وزارت امور اقوام و قبایل را به او دادند. قرار گرفتن در مدیریت این وزارت به جلال‌الدین این امکان را داد که به‌صورت مداوم در کابل نباشد و بیشترین وقت خود را در مناطق مشرقی بگذراند و به گسترش و تحکیم نفوذ خود در آن مناطق بپردازد.

پس از سقوط حکومت طالبان و فراری‌شدن رهبران آن، نقش ملا عمر در سازماندهی فعالیت‌های طالبان کم‌رنگ شد. براساس گفته‌های عبدالحی مطمئن در کتاب «ملا محمد عمر، طالبان و افغانستان»، ملا عمر در سال ۲۰۰۳، ملا عبدالغنی برادر و ملا عبیدالله را به ترتیب معاونان خود معرفی کرد. ملا برادر از آن ‌زمان تا هنگام دستگیری در پاکستان در سال ۲۰۱۰، نقش اصلی را در سازماندهی دوباره‌ی طالبان بازی کرد.

در اواخر زمستان ۱۳۸۸/۲۰۱۰، ملا عبدالغنی برادر که معاون ملا عمر و از رهبران اصلی این گروه در آن زمان به شمار می‌رفت، در کراچی پاکستان دستگیر شد. در بهار ۱۳۸۹، نیویورک تایمز گزارش داد که رهبر طالبان به‌جای او ملا عبدالقیوم ذاکر را که به‌تازگی از زندان گوانتانامو آزاد شده بود، تعیین کرده است. ذاکر در آن زمان در میانه دهه‌ی سوم عمرش قرار داشت و با وصف فقدان پیشینه‌ی رهبری سیاسی، یک جنگ‌جوی سرسخت به حساب می‌رفت. معاون دوم ملا عمر، ملا اختر محمد منصور بود که پیش از آن مدیریت بخش مالی طالبان را به عهده داشت. در سال ۱۳۹۰خبرهایی مبنی بر بستری‌شدن رهبر مرموز طالبان به نشر رسید و به‌دنبال آن ملا اختر محمد منصور در جایگاه سرپرست رهبری طالبان نشست.

زندانی‌شدن ملا برادر که به نظر می‌رسید ارتباطاتی میان او و حامد کرزی، رییس‌جمهور وقت افغانستان برقرار شده بود، از دید دولت افغانستان کارشکنی پاکستان در روند صلح افغانستان تلقی شد. ملا برادر و کرزی هر دو از نظر تباری از قبیله‌ی پوپلزی مربوط به شاخه‌ی درانی قوم پشتون هستند. یک تحلیل‌گر مسائل طالبان که نمی‌خواهد نامش افشا شود، می‌گوید که «ارتباط حامد کرزی و ملا برادر از طریق بزرگان قومی پوپلزی» تأمین شده بود. از نظر این تحلیل‌گر مسائل طالبان، هم‌قبیله‌ای‌بودن ملا برادر -که در میان طالبان فرد بسیار معتمد ملا عمر به حساب می‌آمد- و حامد کرزی که سکان ریاست‌جمهوری افغانستان را به عهده داشت، زمینه‌ای ایجاد کرده بود که می‌توانست به تفاهم بیناقبیله‌ای منجر شود. تفاهمی که از نظر سیاسی قابلیت گشودن باب گفت‌و‌گو میان طالبان و دولت افغانستان را داشت.

زمانی که اختر محمد منصور به‌عنوان قایم مقام و معاون ملا عمر خودش را تثبیت کرد، ارتباطی که میان حامد کرزی و ملا برادر ایجاد شده بود، از میان رفت. منصور از یک‌سو در آن زمان متهم به نزدیکی و ارتباط تنگاتنگ با آی‌اس‌آی، سازمان استخبارات پاکستان بود و از جهتی دیگر از نظر قبیله‌ای به قبیله‌ی اسحاقزی تعلق داشت. با وجود آن‌که منصور باشنده‌ی ولسوالی میوند ولایت قندهار است، اما اسحاقزی‌ها عمدتا در ولایت هلمند مستقر هستند و از نظر اقتصادی، به‌دلیل سلطه‌ی‌شان بر تولید و انتقال مواد مخدر، بدنه‌ی ثروتمند طالبان به حساب می‌آیند. با این حال، قبیله‌ی اسحاقزی از نظر کمی اندک و در اقلیت ‌است. قیوم ذاکر که تازه از زندان امریکا، در خلیج گوانتانامو برگشته بود، به قبیله‌ی علیزی تعلق داشت که آنان نیز شاخه‌ای از قوم درانی و متعلق به پشتون‌های جنوب‌ اند و در هلمند و برخی مناطق قندهار زندگی می‌کنند. ذاکر مخالف سرسخت گفت‌وگو برای مصالحه بود.

 

مرگ مشکوک امیرالمؤمنین

در هفتم ماه اسد سال ۱۳۹۴ اداره‌ی امنیت ملی افغانستان اعلام کرد که ملا عمر مرده است. یک روز پس از آن، در هشتم ماه اسد، اختر محمد منصور مطابق اعلامیه‌ای که طالبان صادر کردند، به‌عنوان رهبر این گروه برگزیده شد. نشستن اختر محمد منصور به‌جای ملا عمر مسیر پر پیچ و خمی را پیمود و واکنش‌های بسیاری برانگیخت. مهم‌ترین آن، بی‌اعتمادی بخشی از طالبان به منصور بود که با پنهان‌کردن مرگ ملا عمر فرمان‌هایی به‌نام او صادر کرده بود. دلیل دوم، رقابت بر سر تصاحب کرسی رهبری طالبان بود. ملا رسول خادم، از طالبان هلمندی بلافاصله از صفوف طالبان به رهبری منصور جدا شد. ملا منان نیازی که در دور اول حاکمیت طالبان والی بلخ بود نیز با ابراز نارضایتی از این موضوع، به خادم پیوست و به‌عنوان معاون او منصوب شد. ملا رسول به قبیله‌ی نورزی از قوم درانی تعلق داشت. نورزی‌ها در قیاس با سایر قبایل، از جمله اسحاقزی قبیله‌ی پرجمعیت در میان درانی‌ها محسوب می‌شوند. طیب آغا که از نزدیک‌ترین یاران ملا عمر به حساب می‌آمد، نیز از دفتر سیاسی طالبان کنار رفت. جای او را عباس استانکزی گرفت که حمایت شورای رهبری طالبان تحت رهبری منصور را داشت. ملا اختر محمد منصور با وصف این‌که در زمان غیبت ملا عمر و زندانی‌شدن ملا عبدالغنی برادر، رهبری عملی این گروه را به عهده داشت، اما پس از علنی‌شدن مرگ ملا عمر ناگزیر بود برای تثبیت جایگاهش به‌عنوان رهبر طالبان، با ملا یعقوب، فرزند ملا عمر و سراج‌الدین حقانی، رهبر شبکه حقانی رقابت کند. اختلاف بر سر تعیین جانشین ملا عمر، با میانجی‌گری مولانا سمیع‌الحق، رییس دارالعلوم حقانیه با اعلام رسمی منصور به‌عنوان دومین رهبر طالبان به پایان رسید.

منصور در ماه جوزای ۱۳۹۵ در یک حمله‌ی هوایی نیروهای امریکایی در منطقه‌ی احمدوال از توابع ایالت بلوچستان پاکستان کشته شد.

رهبری رسمی اختر منصور (در مقام امیرالمؤمنین) کم‌تر از ۱۰ ماه دوام کرد. او پس از به زندان‌افتادن ملا عبدالغنی برادر در پاکستان، رهبری طالبان را در اختیار گرفته بود و برای مدت بیش از شش سال، بدون آن‌که لقب ویژه‌ای داشته باشد، قدرتمندترین فرد در میان طالبان بود. به نظر سمیع یوسفزی، خبرنگار که شناخت نزدیکی از طالبان دارد، پس از آن‌که منصور نقش رهبری طالبان را به عهده گرفت، میزان قدرت قبیله‌ی اسحاقزی در میان این گروه به طرز قابل توجهی افزایش یافته بود. بنابر گزارش نیویارک تایمز، منصور فرماندهان تندرو میدانی و مستقر در شورای کویته را به حاشیه رانده بود و به‌جای آن افراد میانه‌رو را انتخاب کرده بود. با این حال بعید به نظر می‌رسد که منصور صرفا در پی به قدرت رساندن میانه‌روان (طرفداران پایان جنگ از طریق گفت‌و‌گو با دولت افغانستان و امریکا) بوده باشد. حملات طالبان در دوره‌ی رهبری او به‌صورت چشم‌گیری افزایش یافته بود.

بالاگرفتن تردیدها درباره‌ی زنده‌بودن ملا محمد عمر و سپس علنی‌شدن مرگ او و سوءاستفاده از نام او به‌واسطه‌ی منصور، صفوف طالبان را به اندازه‌ی کافی متفرق کرده بود و کسانی که علنا با او مخالفت می‌کردند، کم نبودند. جداشدن عده‌ای از فرماندهان نامور این گروه، مانند قیوم ذاکر، رسول خادم و ملا منان نیازی، عمق پراکندگی و بی‌اعتمادی در درون یک گروه بسیار متمرکزی مانند طالبان را به خوبی نشان می‌دهد. نکته‌ی قابل توجه‌تر از آن این بود که افراد جداشده از صف طالبان با جنگ‌جویان طالبان تحت رهبری منصور در هلمند و هرات درگیر شدند. از این منظر، عزل و نصب‌های منصور را می‌توان یارگیری و تلاش برای تحکیم پایه‌های اقتدارش فهم کرد. از این رو، قدرت‌یافتن طالبان اسحاقزی در دوره‌ی او چندان پرسش‌برانگیز به نظر نمی‌رسد.

بازگشت طالبان به قدرت در سال ۱۴۰۰

در سال ۱۳۸۸، در کنفرانس لندن که برای تجدید تعهد جامعه‌ی جهانی برای حمایت از دولت افغانستان برگزار شده بود، دولت افغانستان در برابر گرفتن تعهد مالی از کشورهای کمک‌کننده اعلام کرد که با افزایش کمی و کیفی نیروهای امنیتی افغانستان، این کشور روند واگذاری مسئولیت امنیتی از نیروهای ائتلاف به حکومت افغانستان را تکمیل می‌کند. یک سال بعد در کنفرانس کابل دولت افغانستان بار دیگر بر گرفتن مسئولیت‌های امنیتی از نیروهای خارجی تأکید کرد. این موضوع، روند خروج نیروهای خارجی از افغانستان را کلید زد و همزمان روند گفت‌وگو با طالبان را نیز سرعت بخشید.

در ماه جدی ۱۳۹۱، برای نخستین‌بار نشستی با حضور نمایندگان برخی احزاب و گروه‌های سیاسی داخل کشور، به‌شمول نمایندگانی از حزب اسلامی و اپوزیسیون به رهبری داکتر عبدالله عبدالله و نمایندگان طالبان در پاریس برگزار شد. چهره برجسته‌ی طالبان در این نشست طیب آغا، رییس‌دفتر ملا عمر بود. طالبان در این نشست تمایل شان را برای پایان‌دادن به جنگ نشان دادند. در بیانیه‌ی طالبان در این خصوص، ضمن تأکید بر خروج کامل نیروهای امریکایی از افغانستان، بی‌اعتبارخواندن انتخابات آتی ریاست‌جمهوری در سال ۲۰۱۴/۱۳۹۳ آمده بود که «ملا عمر بارها تأکید کرده که ما به‌دنبال انحصار قدرت سیاسی نیستیم و خواهان حکومتی با مشارکت همه‌ی افغان‌ها در کشور می‌باشیم».

دفتر سیاسی طالبان در قطر که از سال ۱۳۹۰ به کارش آغاز کرده بود، در ۲۸ جوزای سال ۱۳۹۲ با حضور نمایندگان طالبان رسما بازگشایی شد. به این ترتیب، دوحه از جوزای سال ۱۳۹۲ به‌صورت رسمی و علنی میزبان مقام‌های طالبان بود. رییس‌دفتر سیاسی طالبان در ابتدا و قبل از آن‌که شایعه‌ی مرگ ملا عمر قوت بگیرد، به عهده‌ی طیب آغا بود. در این دوره، علاوه بر طیب آغا، مولوی شهاب‌الدین دلاور، شیرمحمد عباس استانکزی، حافظ عزیزالرحمان و سهیل شاهین در این دفتر حضور داشتند. در سال ۱۳۹۵، طیب‌آغا ظاهرا در مخالفت با اختر محمد منصور که مرگ ملا عمر را برای سال‌ها پنهان نگهداشته بود، از این دفتر استعفا کرد. بنابر حکم اختر محمد منصور، شیرمحمد عباس استانکزی مسئول دفتر سیاسی طالبان در قطر شد. پس از آن چهره‌های دیگری نیز در این دفتر افزوده شدند. این چهره‌ها عبارت اند از، ملا داوود، داکتر صالح، جهانگیروال، قاضی سید جان، محی‌الدین سادات، جان‌محمد مدنی، ضیاءالرحمان مدنی و ملا سید رسول.

پنج عضو بلندپایه‌ی طالبان در دهم جوزای ۱۳۹۳ در بدل رهایی بو برگدال، افسر امریکایی که از سوی طالبان اختطاف شده بود، از زندان گوانتانامو در خلیج کوبا آزاد شدند. این چهره‌ها شامل عبدالحق وثیق، ملا فاضل مظلوم، ملا نورالله نوری، ملا خیرالله خیرخواه و عبدالنبی عمری می‌شدند. آن‌ها پس از آزادی به هیأت طالبان در دوحه پیوستند.

در طول سال‌های بعدی روند گفت‌و‌گوهای غیررسمی میان امریکا و طالبان از سوی شیرمحمد عباس استانکزی مدیریت می‌شد. اعضای هیأت طالبان در این دوره بین ۸ تا ۱۴ نفر بوده‌اند. سرانجام بنابر درخواست امریکا از پاکستان، ملا عبدالغنی برادر، معاون ملا عمر و فرمانده عمومی این گرو، در ماه عقرب سال ۱۳۹۷ از زندان (در پاکستان) رها شد و به جمع اعضای دفتر طالبان در قطر پیوست. برادر پس از رسیدن به قطر، رییس‌دفتر سیاسی طالبان شد. ملا برادر در اواخر سال ۱۳۹۷ هیأتی چهارده‌نفری از مقام‌های طالبان را برای گفت‌وگو با امریکا تعیین کرد. این افراد شامل چهره‌های شناخته‌شده‌ی طالبان بودند.

 

 

 

 

 

  


بالا
 
بازگشت