فرمان خروج بایدن وتسلط طالبان برافغانستان؛ گواهی برشکست

بیل روجیو از اعضای ارشد بنیاد دفاع از دموکراسی ها و سردبیر مجله لانگ وار ژورنال است. نویسنده در عنوان مطلب تحلیلی حاضر از اصلاح  (goes to zero) در رابطه با ایالات متحده و سیاست های اعمالی آن در قبال افغانستان و تحولاتش استفاده کرده است. اصطلاح به صفر رسیدن عموما در مباحث اقتصادی مطرح می شود. بدین ترتیب که یک سهام می‌تواند کاملاً از بین برود؛ چنانکه نه تنها ارزش آن کاهش می ‌یابد، بلکه تمام پول سرمایه‌گذار را از بین می‌ برد که اغلب در نتیجه ورشکستگی به صفر می‌ رسد. کاربستِ عبارت “به صفر رسیدن” در تحلیل پژوهشیِ روجیو نیز، با استناد بر ادله ای مستند جهت جریانیِ محکوم به شکست ناشی از رویکردِ مماشات گونۀ ایالات متحده با گروه هایی چون طالبان و القاعده، و نهایتا پیش کش کردن افغانستان به طالبان از سوی ایالات متحده و آغاز پایانی تلخ است. چراکه به باور نویسنده، جو بایدن امکان آن را داشت تا روند توافق نامه دوحه که توسط رئیس جمهور پیشین ایالات متحده، یعنی دونالد ترامپ منعقد گردید را رها ساخته و متعاقبا جریان خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان را در مسیر دیگری پیش برد. لیکن صدور مصمم فرمان خروج نیروها، و فرصت ندادن به دولت و ارتش، همچون میخی بر تابوت نیروهای دفاع ملی افغانستان و چراغ سبزی به طالبان در تصرف افغانستان بود. دولت بایدن با اظهاراتی متناقض و تعارضاتی کذب مبنی بر “(یا) ماندن در افغانستان برای مدت زمانی نامحدود، و یا ترک این کشور در اسرع وقت، درصددِ توجیه و موجه ساختن اقدام خود در چشم آمریکایی ها برآمد. این در حالی بود که سایر گزینه ها، همچون عقب نشینی مرحله ای که به دولت و ارتش افغانستان اجازه می داد تا خود را برای مبارزه با طالبان به تنهایی آماده کنند، هرگز مورد توجه قرار نگرفت. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.

فرمانِ شتاب زده و عجولانۀ دولتِ جو بایدن مبنی بر خروج تمامی نیروهای آمریکایی از افغانستان که کمتر از دو ماه پس از روی کار آمدنِ این رئیس جمهور ایالات متحده صادر شد، آشکارا و بی پرده مسئول سقوط دولت و ارتش افغانستان و تسلط فوری طالبان بر افغانستان بود. چنانچه تنها چهار ماه و نیم پس از فرمانِ این دستور از سوی جو بایدن، نیروهای ایالات متحده روند خروج از افغانستان را خاتمه بخشیده، و به دولت یا ارتش افغانستان فرصتی جهت تجدید قوا و یا تقویت تشکیلات خود در جهت مبارزه با طالبان به تنهایی را نداند. این در حالی بود که پس از صدور فرمانِ مبتنی خروج نیروها، ارتش ایالات متحده که نقش مهم و قابل توجهی در مهار و کنترل طالبان داشت، صرفا تمام تلاش و تمرکزش را بر خاتمه دادن به عملیات خود در افغانستان و خارج ساختنِ نیروها و دارایی هایشان از این کشور معطوف و متمرکز ساختند.

برای کسانی که از نزدیک نظاره گرِ وضعیت و شرایط موجود در افغانستان بودند، عواقب و اثراتِ فرمان خروج نیروهای آمریکا، به راحتی قابل پیش بینی بود. چنانچه باید اشاره کرد هنگامی که جو بایدن در ۱۴ آوریل ۲۰۲۱ این فرمان را صادر کرد، من پیش بینی کرده بودم که دولت افغانستان تا پایان تابستان سقوط خواهد کرد. بدین ترتیب همان گونه که شاهد بودیم، طالبان در ۱۵ اوت ۲۰۲۱ وارد کابل شد و پنجشیر، آخرین سنگر مقاومت در برابر طالبان نیز تا ۷ سپتامبر ۲۰۲۱ سقوط کرد. از این رو صراحتا باید گفت، جو بایدن آشکارا شرایط امنیتیِ ناپایدار و بی ثباتِ وقت را درک نکرده بود و با فرضِ درک وی از شرایط و اوضاع، باید گفت بایدن تعمدا افغانستان را به طالبان و متحدان تروریست آنها از جمله القاعده تحویل داد؛ که نتیجه و سرانجام این وضعیت نیز رسیدن به فاجعه ای عیان و هویدا برای مردم افغانستان بود. آنگونه که در ادامۀ بحث تشریح خواهم نمود؛ این جریان حتی فاجعه ای نیز برای امنیت ملی ایالات متحده محسوب می شد. چراکه القاعدۀ امروز نسبت به القاعدۀ تاریخ ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۱ در افغانستان (یعنی یک روز پیش از حادثۀ ۱۱ سپتامبر)، از موقعیت قدرتمندتری برخوردار است.

دولت باید به جایِ بازبینیِ صریح و صادقانۀ کارنامۀ خود در این روند، ترجیح می دهد تا تقصیر را در ماجرای فروپاشی افغانستان صرفا بر گردن توافقنامۀ انعقادی در فوریه ۲۰۲۰ از سوی دولت دونالد ترامپ با طالبان اندازد، توافقی که به “توافقنامه دوحه” نیز معروف است. چنانچه بر اساس یک بررسی صورت گرفته توسط شورای امنیت ملی دولت بایدن؛ «گزینه های انتخابیِ جو باید در رابطه با چگونگیِ اجرایی سازی روند خروج از افغانستان، قویا متاثر از شرایط ایجاد شده توسطِ سلف او بود.» اما باید گفت، گرچه توافق دوحه قطعا توافقی منحوس و مصیبت بار محسوب شده و شرایطی را برای شکست در ارتش افغانستان رقم زد، اما در مقابل، دولت بایدن نیز هیچ تعهدی به اجرای توافقی که خود آن را نامناسب توصیف کرده بود، نداشت.

بدین ترتیب می توان گفت، دولت بایدن همچون بسیاری تصمیم گیری های سیاسی دیگر در واشنگتن، با اظهاراتی دوآلیسم گونه، یا به عبارتی با بیان راه حل های متناقضِ کذب مبنی بر “(یا) ماندن در افغانستان برای مدت زمانی نامحدود، و یا ترک این کشور در اسرع وقت”، درصددِ توجیه و موجه ساختن اقدام خود در چشم آمریکایی ها برآمد. این در حالی بود که سایر گزینه ها، همچون عقب نشینی مرحله ای که به دولت و ارتش افغانستان اجازه می داد تا خود را برای مبارزه با طالبان به تنهایی آماده کنند، هرگز مورد توجه قرار نگرفت. در هرروی می توان گفت عواقب این عقب نشینی بسیار گسترده بوده و امنیت ملی ایالات متحده را نیز در معرض خطر قرار داده اند.

حال می توان گفت افغانستانِ تاریخِ ۱۴ نوامبر ۲۰۲۳ بسیار بدتر از افغانستان در تاریخ ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۱، یعنی یک روز پیش از حمله مرگبار القاعده به آمریکا که از خاک افغانستان طراحی شد، می باشد. چراکه طالبان در ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۱، کنترل کامل کشور را در دست نداشته، در منجلابی از مقابله با اتحاد شمال بر سر کسب قلمرو فرو رفته، و در سطح بین المللی نیز منزوی و طرد شده بودند. لیکن طالبانِ امروزی کنترلِ کامل و عملی افغانستان، منابع این کشور، و همچنین ارتشی که با میلیاردها دلار تسلیحات آمریکایی به جای مانده مسلح شده است را در دست داشته، و به موازات آن نیز در حال اعزام نمایندگان خود به کشورهایی چون چین، روسیه و ایران می باشد.

در نتیجه افغانستان امروز، پناهگاهی امن برای گروه های تروریستیِ در حال مخاصمه با ایالات متحده نیز می باشد. چراکه طبق ارزیابیِ گزارش منتشر شده در ۱ ژوئن ۲۰۲۳ از سوی تیم پشتیبانی تحلیلی و نظارت بر تحریم های سازمان ملل متحد؛ «روابط بین طالبان و القاعده مناسباتی نزدیک و مبنی بر همزیستی باقی مانده، و القاعده نیز افغانستانِ تحت کنترل طالبان را به عنوان پناهگاهی امن برای خود می بیند؛ ضمن آنکه القاعده از رژیم طالبان نیز حمایت می کند.» چنانچه القاعده در شش ولایت از ۳۴ ولایت افغانستان کمپ هایی آموزشی، و همچنین خانه های امن و یا یک مرکز عملیات رسانه ای را راه اندازی کرده است. از دیگر سو، القاعده در حال آموزش بمبگذارانی انتحاری برای گروه طالبان پاکستان است؛ گروهی که در ماه مه سال ۲۰۱۰ به انفجار خودرویی بمب گذاری شده در میدان تایمز اقدام نمود. همچنین شایان ذکر است که رهبران القاعده در دولت طالبان مناصب تصدی گری و رهبری نیز در اختیار دارند. چنانچه طالبان برای اعضای القاعده و نیز اعضای خانواده های نیروهای القاعده، پاسپورت و کارت شناسایی ملی صادر می کند. شبکه حقانی، گروه زیرشاخۀ طالبانی نیز از سوی وزارت امور خارجه آمریکا به عنوان یک سازمان تروریستی خارجی و رهبران کلیدی آن به عنوان تروریست های ویژه تعیین شده جهانی در لیست قرار دارند؛ چراکه طالبان با القاعده روابطی نزدیک داشته، برخی مناصب کلیدی در دولت طالبان از جمله معاون امیر و رئیس وزارت داخله که پاسپورت و کارت ملی صادر می کند را در اختیار دارند.

حال به ذکر ادله و تشریح این بحث می پردازیم که چگونه دستور عقب نشینی و خروج نیروهای آمریکایی از سوی دولت بایدن به طور آشکارا و علنی به سرانجام و عاقبتی از یک افغانستانِ تحت کنترل طالبان با پناهگاهی امن برای گروه القاعده منجر گردید. مهمتر از همه اینکه، فرمان عقب نشینی نیروها، تأثیری فوری و ویرانگر بر نیروهای دفاعی و امنیتی ملی افغانستان (ANDSF) داشت:

·       نبود زمان و یا فرصتی جهت تجدید قوا و سازماندهی مجددِ دولت و ارتش افغانستان:

از زمانی که روند خروج نیروهای آمریکا از افغانستان اعلام شد، ارتش و وزارت امور خارجه ایالات متحده تمام هم و غم و همت خود را بر خروج امن پرسنل آمریکایی از افغانستان متمرکز ساختند. بدین ترتیب، روند خروج نیروها با ضرب الاجل و شتاب زده بود؛ و هیچ بازه زمان یا اقدامی جهت کمک به دولت افغانستان و نیروهای دفاعی و امنیتی این کشور جهت تدوین و اجرای یک استراتژی جدید در مسیر مبارزه با طالبان آنهم بدون حمایت ایالات متحده وجود نداشت. دولت افغانستان نیز بدین ترتیب در مخمصه ای از اتخاذ تصمیماتی سخت و دشوار قرار گرفته بود؛ تصمیماتی چون تلاش برای دفاع از سراسر افغانستان، یا اقدام برای تثبیت نیروهای خود، و یا دفاع از مواضعی کلیدی. بدین ترتیب در این برهه زمانی، دولت و ارتش افغانستان هرگز فرصت یا زمانی جهت برنامه ریزی برای آینده نداشتند.

·       پیام هایی مبهم و آشفته: بسیاری از مقامات افغان هرگز خروج ایالات متحده را باور نمی کردند:

اینجانب چه پیش و چه پس از اعلام خروج، گفتگوهای متعددی با مقامات افغان از جمله مشاوران رئیس جمهور، مقامات وزارتخانه های دفاع و داخله، نمایندگان پارلمان و دیپلمات ها داشته و طی این مکالمات دریافتم که به واقع این افراد هرگز باور نداشتند ایالات متحده افغانستان را ترک و مردم افغانستان را در دست غارتگرانِ طالبان رها کند. اینجانب به مسئولان و مقامات افغانستان هشدار داده بودم که اتفاقِ خروج ایالات متحده امری اجتناب ناپذیر است و درنتیجه آنها باید استراتژی جدیدی را به منظور نبرد با طالبان و جستجوی متحدان جدید طراحی می کردند. لیکن پاسخ یکی از مقامات چنین بود که “از سوی [اعضای کنگره / مقامات وزارت امور خارجه / مقامات وزارت دفاع، سیا و غیره] به من اطمینان داده شده است که ایالات متحده عملا افغانستان را ترک نخواهد کرد.” بدین ترتیب می توان گفت مقامات ارشد افغانستان هرگز زمان بررسی واقعیتی مبنی بر خروج آمریکا از افغانستان را نداشتند و در برخی موارد، به مقامات افغان امید واهی داده می شد که ایالات متحده آمریکا افغانستان را ترک نخواهد کرد یا اینکه اصلا دولت بایدن جریان خروج را متوقف یا معکوس خواهد نمود.

·       تضعیف روحیۀ نیروهای دفاعی و امنیتی ملی افغانستان:

باید گفت این مسئله که توافق دوحه مسبب تضعیف نیروهای دفاعی امنیتی افغانستان -که برای تدارکات و عملیات خود به حمایت ایالات متحده وابسته بودند- گردید، امری غیرقابل انکار است. چراکه مذاکره با طالبان، آنهم بدون مشارکت دولت افغانستان و در غیاب نمایندگان آن، خود حاملِ پیامِ گمراه کننده ای به نیروهای دفاعی امنیتی افغانستان بود که بسیاری از آنها نیز در آن هنگامه مشغول مبارزه با طالبان در خط مقدم نبرد بودند. بااین وجود دولت بایدن همچنان می توانست و یا فرصت آن را داشت تا توافق دوحه را رها ساخته؛ و یا ایالات متحده -در صورتِ اصرار بر تصمیمی راسخ برای خروج، امکان آن را داشت- زمانیکه افغانستان را ترک می کند، مجددا بر روند کمک به دولت افغانستان متعهد گردد. لیکن در این میانه، فرمان خروج نیروهای آمریکایی همچون میخی بر تابوت نیروهای دفاع ملی افغانستان شد. چنانکه به بسیاری از پاسگاه های افغانستان که توسط طالبان محاصره شده بودند، چنین اولتیماتوم داده می شد که یا تسلیم شده و پایگاه های خود را رها کنید یا تا سر حد مرگ بجنگید. در این شرایط نیز برخی واحدهای نظامی و ارتشی افغانستان تسلیم شده و یا پست های خود را رها کردند که امتیازی نظامی برای طالبان محسوب می شد.

·       پایان حمایت نظامیِ مهم و کلیدی آمریکا:

پیشتر غالبا چنین بود که اگر طالبان به طور اصولی به مناطق کلیدی افغانستان نفوذ می کردند، نیروهای پشتیبانی هوایی و عملیات ویژه آمریکا به نیروهای افغان کمک می نمودند؛ مانند زمانی که طالبان بین سال های ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۸ شهرهای فراه، غزنی و قندوز را تحت کنترل خود در آوردند. ضمن آنکه نیروهای آمریکایی به واحدهای عملیات ویژه افغانستان مانند کماندوها در تعقیب و تفحص رهبران و عوامل کلیدی طالبان و همچنین هدف قرار دادن تأسیسات طالبان و القاعده، از جمله کمپ های آموزشی، پایگاه ها، انبارهای اسلحه و مهمات یاری می دادند. بدین ترتیب می توان گفت ارتش افغانستان بدون حمایت ایالات متحده، در عملی ساختن ظرفیت و توان خود جهت انجام عملیات تهاجمی -که مولفه ای کلیدی برای دور نگاه داشتن طالبان محسوب میشد-، دست بسته بود.

·       وابستگیِ نیروهای دفاعی و امنیتی ملی افغانستان به تاکتیک ها و تدارکات غربی:

ایالات متحده و ناتو ارتشی افغان ساخته بودند که به تاکتیک ها و تدارکات غربی وابستگی داشت. به طور مثال؛ کماندوهای افغان به عنوان نمونه ای مشابه با نیروهای عملیات ویژه ایالات متحده ساخته شده بودند. اما این کماندوهای افغان برای حمل و نقل به هلیکوپترها؛ همچنین برای پشتیبانیِ هوایی نزدیک به هواپیماهای جنگی؛ و برای اطلاعات، نظارت و شناسایی نیز به هلیکوپترها (آمریکایی) وابسته بودند. همچنین می توان گفت نیروهای دفاعی و امنیتی افغان جهت تامین تدارکات و تخلیه پزشکی خاصا در مناطقی دور افتاده و گاها محاصره شده از سوی طالبان، به حمل و نقل هوایی وابسته بودند. به کر گرفتنِ این هواپیماها مستلزمِ یک زنجیرۀ لجستیک پیچیده و جریانی از تعمیر و نگهداری دشوار آنها بود، روندی که هم توسط ارتش آمریکا و هم از آن مهمتر، پیمانکاران غیرنظامی ارائه می شد. بدین ترتیب با اعلام خروج نیروها توسط ایالات متحده و آغاز روندِ بسته شدن پایگاه ها؛ فعالیت های لجستیکی و تعمیر و نگهداری تدارکات نظامی نیز قویا تحت تاثیر قرار گرفت. درنتیجه؛ با این شرایط، پیمانکاران غیرنظامی نیز مجبور به تعطیلی عملیات خود در داخل افغانستان شدند؛ زیرا بدون تضمین امنیتی ارائه شده ای از سوی ایالات متحده و ناتو، آنها نیز قادر به فعالیت نبودند. هرچند اقداماتی و تدابیری به منظور ارائۀ دستورالعمل هایی را برای نگهداری و تعمیرات از راه دور وجود داشت؛ اما این اقدامات بسیار ناچیز و کمتر از آن چیزی بود که برای حفظ ظرفیت کامل نیروهای هوایی افغانستان ضرورت داشت. بدین ترتیب، خروج تجهیزات هوایی ایالات متحده همراه با کاهش در دسترس بودن هواپیماهای افغان؛ تأثیری منفی بر توانایی نیروهای دفاعی امنیتی دفاعی افغانستان به منظور مقابله با طالبان و همچنین دفاع در برابر حملات طالبان داشت.

·       پیام هایی گمراه کننده و امید واهی به حمایت نظامی ایالات متحده:

ارتش ایالات متحده به عنوان بخشی از تعهدات خود در قبال طالبان در توافقنامه دوحه، تمامیِ عملیات تهاجمی، از جمله حملات هوایی که طالبان را از تسخیر مراکز مهم جمعیتی باز می داشت، متوقف نمود. هرچند با ادامه پیشروی نظامی طالبان تا تابستان ۲۰۲۱ نیز گاها ارتش ایالات متحده در تلاش برای جلوگیری از فروپاشی نیروهای افغان، با کمکِ حملات هوایی، مقابله می کرد. اما جریانِ پوچ بودگیِ کمک های ایالات متحده بیش از همه در ژوئیه و اوایل آگوست ۲۰۲۱ نمایان شد؛ یعنی زمانی که طالبان مراکز ولایت قندهار و هلمند را محاصره کرده و آماده تصرف آنها بودند. در آن برهه زمانی، این دست مشارکت ها و فعالیت های ایالات متحده به نحوی القای امیدی واهی به مقامات و پرسنل نظامی افغانستان مبنی بر این بود که ایالات متحده نهایتا به دفاع از آنها برخواهد خاست. اما زمانی که حملات پایان یافت، نهایتا نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان خود را تنها یافتند.

·       جهل و بی بصیرتی در برابر طالبان:

پس از پایان یافتن رویکردِ «افزایش نیرو» توسط ایالات متحده در افغانستان در سال ۲۰۱۳ و انتقال مسئولیت امنیت اولیه ایالات متحده و ناتو به نیروهای دفاعی و امنیت ملی افغانستان در سال ۲۰۱۴، استراتژی افغانستانِ ناتو برای حفاظت از مراکز جمعیتی اعلام شد؛ در حالی که باید گفت این استراتژی ولسوالی های افغانستان را نادیده می گرفت. بدین ترتیب طالبان نیز از استراتژی ناتو استقبال کرده، و استراتژی شورش روستایی خود را پیاده کردند؛ چناناچه بر طبق این استراتژیِ طالبان، این گروه کنترل نواحی روستایی را به دست گرفته و نفوذ خود را به ولسوالی های مجاور و با هدف نهایی رسیدن به مراکز جمعیتی را گسترش می دادند. از این رو؛ طالبان استراتژی خود را با صبر و حوصله اجرایی کرده، به آرامی کنترل ولسوالی ها را به دست آورده یا در طول زمان به فتح ولسوالی ها پرداختند. به طور معمول چنین بود که طالبان در هر سه ماه ۱ تا ۳ درصد از ۴۰۷ ولسوالی افغانستان را تحت کنترل خود درآوردند یا در آنجا مناقشه، نزاع و جنگ داشتند؛ به استثنای دوره ای زمانی مابین نوامبر ۲۰۱۷ تا دسامبر ۲۰۱۸، یعنی زمانی که طالبان کنترل ولسوالی ها را به دلیل اقدامات دولت ترامپ برای پس زدن پیشروی های طالبان از دست داد. اما هنگامی که دولت ترامپ مذاکرات با طالبان را آغاز کرد، طالبان نیز آهسته اما پیوسته پیشروی خود برای به دست گرفتن کنترل یا نزاع در ولسوالی ها را از سر گرفتند. بر اساس ارزیابی جاری از وضعیت ولسوالی های افغانستان از سوی مجلۀ لانگ وار ژورنال (FDD’s Long War Journal) تا ۱۳ آوریل ۲۰۲۱، یعنی یک روز پیش از اعلام خروج بایدن، طالبان ۷۷ ولسوالی را تحت کنترل داشتند و ۱۹۴ ولسوالی دیگر نیز جزو مناطق تحت مناقشه و نزاع محسوب می شد. در حالی که شرایط نامناسب و رو به وخامت بود، اما نیروهای دفاعی و امنیت ملی افغانستان، با حمایت ارتش ایالات متحده، همچنان با طالبان برای کنترل قلمرو می جنگید و طالبان هیچ مرکز مهم جمعیتی را کنترل نکردند. اعلام عقب نشینی به طالبان این امکان را برای آنها فراهم آورد تا مرحله نهایی از استراتژی خود یعنی، کنترل ولسوالی های کلیدی، به دست گرفتن مراکز ولایات، و نهایتا پیش روی به سمت کابل را اجرا کنند. اما نیروهای دفاعی و امنیت ملی افغانستان بدون حمایت از سوی ایالات متحده یارای مقاومت در برابر حملات طالبان را نداشتند. تا ۲۳ ژوئن، طالبان ۱۳۹ ولسوالی را تحت کنترل داشت و ۱۷۳ ولسوالی نیز جزو مناطق درگیر مناقشه و نزاع محسوب می شدند. همچنین تا ۶ آگوست، طالبان ۲۲۳ ولسوالی را تحت کنترل داشتند و ۱۱۶ ولسوالی نیز مناطقی تحت نزاع و مناقشه بودند. در همان روز، طالبان کنترل نخستین ولایت، یعنی نیمروز را با تسخیر مرکز این ولایت به دست گرفتند. ولایات باقی مانده نیز به استثنای پنجشیر، تا ۱۵ اوت، یعنی زمانی که طالبان وارد پایتخت کابل شدند، سقوط کردند. بدین ترتیب باید گفت طالبان برای تسخیر افغانستان یک استراتژی نظامی در نظر داشت که آن را با دقت اجرایی نمود؛ اما برای موفقیت نهایی خود به روند خروج نیروهای ایالات متحده نیاز بود که دولت باید ترتیب آن را داد و زحمت این کار را کشید.

برملا سازی چندین افسانه در رابطه با خروج نیروها از افغانستان

اما دولت بایدن برای دفاع از تصمیم خود جهت خروج از افغانستان، افسانه هایی را ساخت که باید مورد توجه و رسیدگی قرار گیرد؛ زیراکه آنها به تصمیمی فاجعه بار برای کنار گذاشتن متحدان سابق افغان ما مربوط می شوند.

·       ارتش افغانستان مبارزه نمی کرد: 

·       جو بایدن چند روز پس از ورود طالبان به کابل گفت که “ارتش افغانستان بدون اینکه بخواهد بجنگد، سقوط کرد”؛ که این دست اظهار نظرها توهینی به ده ها هزار نیروی افغانی بود که در خدمتِ نیروهای دفاعی و امنیتی ملی بوده و به مدت دو دهه با طالبان جنگیدند. شایان ذکر است، طبق تخمین ها و برآوردهای صورت گرفته، از زمانی که ایالات متحده رژیم طالبان را در اواخر سال ۲۰۰۱ سرنگون کرد، ۶۶۰۰۰ پرسنل نیروهای دفاعی امنیتی افغانستان در جنگ با طالبان کشته شدند. صدها هزار نفر دیگر به احتمال زیاد مجروح گشتند. بنابراین باید گفت نیروهای دفاعی و امنیت ملی افغانستان حتی در موارد ناقص و نه چندان قوی هم که بود، با طالبان مقابله کرده، برای دفاع از کشورشان جنگیده و جان باختند.

·       افغانستان «ظرف ۱۱ روز» فروپاشید: 

·       به گفتۀ ژنرال مارک میلی، رئیس ستاد مشترک ارتش پس از تسلط طالبان بر افغانستان: ” من و یا دیگران هیچ نشانه ‌ای دال بر فروپاشی دولت و ارتش افغانستان ظرف ۱۱ روز مشاهده نکرده ‌بودیم.” اما همانطور که در شماره ۷ در مطالب بالا به توضیحِ آن پرداختم، سقوط حکومت افغانستان در ۱۱ روز اتفاق نیفتاد. بلکه از زمانی که اولین ولایت، یعنی نیمروز، تحت کنترل طالبان قرار گرفت تا زمانی که کابل، پایتخت این کشور سقوط کرد، ۱۱ روز محسوب می شد؛ که این ۱۱ روز صرفا آخرین بازی راهبردی طالبان برای به دست گرفتن کنترل افغانستان بود و ژنرال میلی و سایرین در سازمان نظامی و اطلاعاتی صرفا پیشروی طالبان در تابستان ۲۰۲۱ را نظاره گر شدند؛ با این حال آنها معتقد بودند که فروپاشی دولت افغانستان امری غافلگیر کننده بود، چیزی که هیچ کس نمی توانست پیش بینی کند. به هر روی -نباید فراموش می کردند که- هیچ حقیقتی پنهان نمانده و روزی آشکار خواهد شد.

·       طالبان پیشتر شریک صلح و اکنون شریک قابل اعتماد در عرصۀ ضدتروریسم: 

·       توافقِ نابه جا و نامعقولِ دوحه از سوی دولت ترامپ باعث شد که با طالبان به عنوان شریکی قابل اعتماد در مسیر دستیابی به صلح رفتار شود. طالبان به عنوان بخشی از توافق چنین وعده دادند که، به اعضای القاعده پناه نخواهند داد و ضمن آن موافقت کردند تا با دولت افغانستان نیز وارد گفت و گو و مذاکره شوند. این ها همه در حالی بود که توافق دوحه در همان زمانِ امضا نیز توافق نامه ای مرده و منحل بود؛ و طالبان به پناه دادن به رهبران القاعده و دیگر گروه های تروریستی ادامه دادند. به علاوه، طالبان هرگز با دولت افغانستان وارد مذاکره نشدند. باید اشاره کرد علیرغم اینکه طالبان از مفاد توافقنامه دوحه سرپیچی کردند، لیکن دولت بایدن باز هم آن را همچون وحی منزل تلقی و دستور خروج را صادر کرد. همچنین علیرغم تخطی های متعدد طالبان از توافقنامه دوحه که غیرقابل اعتماد بودن این توافقنامه را به اثبات می رساند، دولت بایدن در جریانِ تخلیه نهایی، بازهم تامین امنیت فرودگاه بین المللی حامد کرزی را به طالبان واگذار کرد. در نتیجه تکیه بر این تصور غلط که می توان به طالبان اعتماد کرد، به کشته شدن ۱۳ نظامی آمریکایی در حمله انتحاری داعش منجر شد. به هرروی دولت باید از زمان عقب نشینی، طالبان را به عنوان شریکی قابل اعتماد در مسئلۀ روند ضدتروریسم معرفی کرده است؛ درحالیکه القاعده همچنان در افغانستان است.

·       القاعده شکست خورده است: 

·       مقامات اطلاعاتی، نظامی و دولتی ایالات متحده و همچنین تحلیلگران آمریکایی فاتحانه برای بیش از یک دهه، چنین ادعا کردند که القاعده از بین رفته، شکست خورده، تضعیف شده، دچار اضمحلال گردیده، افول کرده یا دیگر ناتوان و ناکارآمد است. چنانچه بایدن در تاریخ ۳۰ ژوئن ۲۰۲۳ چنین گفت: «به خاطر می آورید که در رابطه با افغانستان چه گفتم؟ گفتم القاعده در آنجا نخواهد بود. حال چه شد؟ چه اتفاقی افتاد؟ نگاهی به مطبوعات بیاندازید. حق با من بود.» اما در این رابطه حق به جانب او نیست. همانطور که در مقدمه اشاره کردم، القاعده نه تنها اکنون زنده است، بلکه در در پناهگاه امن خود در افغانستان با کمپ های آموزشی، خانه های امن، و مرکز عملیات رسانه ای و رهبرانی که در دولت طالبان خدمت می کنند، در حال ترقی و کامیابی است. القاعده آنقدر خیالش از بابت پیروزی طالبان راحت و آسوده بود که آخرین رهبر آن، ایمن الظواهری، در خانه امنی در کابل که توسط شبکه حقانی اداره می شد، پناه گرفته بود. ایالات متحده ایمن ظواهری را در حمله ای پهپادی به خانه امن او در کابل در ۳۱ ژوئیه ۲۰۲۲، تنها دو هفته مانده تا سالگرد تسلط طالبان بر افغانستان، کشت. اما پس از آن حمله، هیچ حمله دیگری که در جریان آن رهبران القاعده در افغانستان را هدف قرار داده باشد، اجرایی و عملی نشده است. پس می توان گفت دولت بایدن با این کار سعی داشت تا جهان را متقاعد کند که ظواهری آخرین رهبر مهم القاعده در افغانستان بود (که دیگر مرد). این در حالیست که دیگر رهبران کلیدی القاعده در افغانستان پناه گرفته اند. چنین شایعه شده است که سیف العدل جانشین ظواهری، و نیز معاون او عبدالرحمن مغربی از ایران به افغانستان سفر کرده و ممکن است تا به امروز در آنجا پناه گرفته باشد.

به هرروی باید گفت فاجعه ای که بر سر افغانستان آمد، مسئله ای بدیهی و قابل پیش بینی بود. دولت بایدن نیز  از دادن زمان کافی و لازم به دولت و ارتش افغانستان برای کنار آمدن برای مقابله و سازگاری با جنگ ممانعت کرد. با نزدیک شدن به ضرب الاجل خروج ایالات متحده، اوضاع وخیم شد؛ اما دولت و رهبران ارتش ایالات متحده به علائم هشدار دهنده توجهی نکردند. در نهایت سرانجام کار چنان شد که طالبان اکنون بر افغانستان سلطه گسترده و القاعده نیز در موقعیت و جایگاه قدرتمندتری نسبت به تاریخ ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۱ قرار دارند.

منبعلانگ وار ژورنال



 

 

 


بالا
 
بازگشت