خوشه چین

 

مرحوم محمد طاهر بدخشی

حریفی میکنم باهفت دریا

ولیکن زوریک شبنم ندارم

(شیخ عطار)

یکه خوان هستم

پنــــگ پنــــگ رباب ازدهــل دم ندارم

برای نــــرمش گردن خود مرهم ندارم

خودخواهی چون شمارانگشت(ح،د،خ،ا)

درمســــیرراه به پیش هـــم قــــدم ندارم

دیگران

ازاستعداد وتوانانایی ما دیگران ازین به بعد حق استفاده را ندارند.

ما خود ما هستیم درخدمت نسل فردای وطن.

چندنفر

شمالی باهمان بزرگی اش پا برجا است.

شهرت تاریخی اش ماسکاو لندن درهرجا است.

خاین یک چندنفر شریکان مافیای کرزی بودند.

محورچرخش کشور ازمزار تابه پکتیااست.

مرحوم محمد طاهر بدخشی.

شخصیت سوم ازجمله هفت عضو کنگره موسس بحیث انسان بافهم بلند جایگاه خاص خودرا داشت.

وهنوزهم روانش قابل احترام اهل سیاست باشرف است.

اوبه صراحت لهجه گفته بود باپشتون نمیشود حاکمیت کرد وبدون پشتون هم نمیشود حاکمیت کرد.

حرفش بدین معنی بود که ارزشهای ملی را باید اعتبار بخشید.

سٶ استفاده ازموقف خردمندان ناب جرم نابخشیدنی است.

دراینجا شعر (عطار) هوشدار دهنده است.

حریفی میکنم با هفت دریا

اما طاقت یک شبنم ندارم.

اول باید نهضت میهنی خراسان ایجاد شود.

استراتیژی وتاکتیکش ریخت وبافت داده شود.

چراکه گستردگی دامنه ای خراسان مشهد ونیشاپور،ثمرقند بخارا،کشمیر مرز مشترک باهند را احاطه مینمایند.

بدون طی مرحله حداقل یک صد سال آگاهی وسازمان دهی.

ایجاد آشوب وماجرای بیش نیست به نفع دشمنان توده های ملیونی.
(بارق)اینجا دیده غواص کور افتیده است.

ورنه اندربحر شعرم گوهر نایاب نیست.

بارق شفیعی نمرده زنده است.

خاین دور نمک دستر خوانش شرمنده است.

هرمصراع شعرش به وجد آورد مردان میدان را.

توسن آزادهگی را سوارکاران تازنده است.

چهارکلاه

خانه ای ما مصمم است که باهیچ طرف جروبحث سیاسی به حساب تاجک وپشتون نزدیکی نشان نمیدهد. نفع اش سرانجام دریک تفاهم نسبی به میل همان چهار کلاه یا مافیای قدرت دور میزند.

درمحکمه دختررا بچه خیل میبرند.

دعوارا دختر خیل.

اما توده های زحمت کش رنج بیشمار میبینند.

اساس تفکرمارا (آگاهی،آزادی وآبادی) تشکیل میدهد.

آگاهی،ازذهن خردمند شعاع می پراگند.

آزادی دامن عیاران دلاور مندان وآزادگان را گرفته کشان کشان درمیدان میکشاند.

آبادی پای حقوق دان،اقتصاد دان،انجنیران وتکنیشن ها وتوده کاررا به کا میبرد.

سیاست مدار خردمند ومتعقل آن است که درمسیرمبارزه قوت خود وجا نب مقابل را محاسبه وسنجش مینماید.

هیج گاه برای خود اجازه نمیدهد که اعضای خانواده سیاسی خویش را به تباهی بکشاند.

میگذارد که زمان درمسیر خودش حقایق را روشن بسازد.

قیام های هرات،تالقان وبالاحصار،آتشی بود که شخصیت های،آزادی خواهان عمده حلقه ماوستان،نخبه های خلقی وپرچمی را درکام مرگ فروبرد.

فقط دلالت مینماید که.

طی مقاله ای نوشته بودم

خمیرفطیرازدیوار تنور میچکد.

یاعدم پختگی سیاسی.

ناموس

بسیاری عاشقان برحضور فزیکی عاشق میشوند.

با آن هم. آیا ارمان شان به کرسی مینشیند یانه طرف دیگر قضیه.

اول. داشته ناموس اند باید حفظ شوند.

ولی این ناموسها (آریانای کبیر،خراسان پهناور)در زمان کنونی،افغانستان محل تولد کلیه اقوام ازهرلحاظ دست به دست گردیده است.

فعلن مرزپاکستان دریای آمو میباشد.

ترانه خراسان به مانند (سرجل، حمایل گل)را تمثیل مینماید.

یگانه سرمایه ما(عقل سلیم دربدن سالم)است.

صاحب نظر ورفیق انجنیر عالم است.

دوای تمامی امراض سیاسی.

دانش،دشمن جهالت حاکمیت ظالم است.

مبارزه ای امروز مابه منظور تغیر وتحول برای ثبات آینده است.

چسپیدن به گذشته جنایت برای نسل آینده است.

محاسبه

سیاست مدار خردمند ومتعقل آن است که درمسیرمبارزه قوت خود وجا نب مقابل را محاسبه وسنجش مینماید.

هیج گاه برای خود اجازه نمیدهد که اعضای خانواده سیاسی خویش را به تباهی بکشاند.

میگذارد که زمان درمسیر خودش حقایق را روشن بسازد.

قیام های هرات،تالقان وبالاحصار،آتشی بود که شخصیت های،آزادی خواهان عمده حلقه ماوستان،نخبه های خلقی وپرچمی را درکام مرگ فروبرد.

فقط دلالت مینماید که.

طی مقاله ای نوشته بودم

خمیرفطیرازدیوار تنور میچکد.

یاعدم پختگی سیاسی.

 

دوستان محترم!

جهان دارای سرنیزه به اهل نادان وسرتنبه صلاحیت میبخشد تابه تطبیق اهداف.

گناه مردم دانا همین است.

که ازجمع خویش شعاع آفتاب بسازند.

خوشا به حال کسانی که

شاگردان کوششی ومبارزان تحول پسند اند.

شاگردان درس میخوانند.

وسیاسیون عملگرا پر حرفی نمیکنند.

ازکیسه خویش سهم نمیبخشد خواهان تجزیه نمیباشند.

وسط

هرسه خطه کوچک وسط وبزرگ ازآن ماست

آریانا،خراسان،افغانستان.

سعی به خرچ دهیم هرچه درتوان ماست.

جمع تفکرخرد تبدیل به ماده وانرژی.

دراختیار ما می آیند فضا وکیهان ما

من درختم درختم ودرختم.

به هررنگی که جامه میپوشم درختم.

درختی باثمرم درهرشهر وگذرم.

میخواهم بشنوم ازباغ بان

حاصل همه درختان فدای سرم.

لایزال.

ازاعتقاد وباورمان به خدای لایزال نباید دین (دوکان) بسازیم برای غنیت گیری،تاراج اموال وناموس زنها ودختران زیبای مردم خودشان را بکشیم.

دوستان محترم!

من متناسب به علاقه مندان خود میخواهم مبارزه نماییم.

پنج نفرهم که بگوید حرکت به پیش ادامه میدهم.

شما چطور؟

 

شرم وحیا جوهر انسان است.

شرف وجدان تاج سر انسان است.

حاکم بودن به خودعناصر وجودی شکل ظاهری است.

معنی،فهم ودرک عقلانیت رهبرانسان است.

 

هموطنان عزیز!

این است تاریخ پرافتخار ما.

وداشته های قبلی ما.

ازلحاظ مادی ومعنوی برای ما تعلق داشت.

برای فهمیدن نسلهای بعدی مهم است.

ازداشتن کرده نگه کردن مهمتر است.

کسی برای ما چون دسته گل نمیدهد.

چگونه میتوانی بدست بیاوری؟

تیت شده ها ازلحاظ معنوی صرف نظر ازلحاظ زبان نژاد رنگ وعقیده.

برمحور(انسان)درسرمین واحد( خانه ای ما)جمع شویم وآماده حرکت برای حصول آگاهی،آزادی،وآبادی دست به کارشویم.

علم وهنررا ساده نگیرید.

عقب میمانید اگرآماده نگیرید.

صلح درکشورتان(خانه ای ما)تٲمین نمیگردد.

چون پنجاه سال برای سالهای دیگرهم سفیرید.

محبت

علم دریافت حقیقت وثبوت شی وحادثه است.

اما عشق جازبه است محبت است که میکشاند.

هنر زیبا نگاری وزیبا سرایی میکند.

سرگردان به سوی مقصد دیده درایی میکند.

سراینده را فشار درونی مجبور به آوازبلندمینماید.

همه شنونده ها دلسوزی و هیا هی هیاهی میکند.

درگذشته های دور رواج بود.

درروزهای مرد میدانی را به پیش قراولی درمیدان نبرد فیصله در(کمرش تناب ویاکمربند می بستند.

یعنی تو آزاده ای مرد باوقار وناترس میباشی.

درمیدان نبرد تاکه خونت نریزد میدان را رها نمی کنی.

اما بعد ها درزمان کرزی وغنی احمد زی.

کمربستن تبدیل به لنگی برسربستن عقلت را گروگان گرفتیم.

چپن برسرشانه جل اسپ درپشتت ماندیم که فردا سوارت شویم.

 

درسیاستی که خود وحلقه ای مربوط خودرا بیابی ((انسانی)) نیست.

اصل سیاست.

آگاهی، آزادی وآبادی جهت رفٱ همگانی میباشد.

مطلبی است که دربرنامه ای ((خانه ای ما)) مسجل ومدلل گردیده است.

با آنکه تعریف ازعلم وهنر

بیانش دریک کتاب نمی گنجد.

اشاره ای کوتاه میدهم.

گفته اند که علم وهنر.

علم ازفعالیت ذهن ومغز کشف وتولید مبدل به درک میشود.

هنر(عشق)ازتپش قلب چون هوا موج میزند باهمان زیبایی اش طرف قبول وپذیرش شنوندگان میدهد.

راه جزاین نیست که همه باید بگویند خانه ای ما.

عزت ما،شرف ما.

کلید خانه ای ما

بیاید درکف ما.

آزادی برای مردم ما معنی میبخشد.

راحت آسوده رفت وآمد نماید نفس ما.

این پراگنده ازتمام جهان بیایند خیل وکس ما.

فرهنگ حجر صلح نمیخواهد.

کبوتر صلح مارا مجاهدین به تفنگ زدند.

صلح کلام خدا است.

مگرازخانه ای ما بارها وبه تکرار بیان گشته است.

باهم زیستن تبلوردهنده انسان بودن است.

مع جبهه جدید تازه شکل یافته رسانیده شود.

فکرتان باشد که امریکا قطعه بازاست.

وروسیه شرنج باز.

کلاه ولنگی وساعت بند دست زیورات خانه را درنیاندازید.

چه زیبا گفت سعدی شیرازی

ای زبردست زیردست آزار

تاکی بماند گرم این بازار

به کارآیدت جهان داری

مردنت به که مردم آزاری

اصل

درکش مهم نقل مطابق اصل است.

این میوه مغزی ازچهار فصل است.

حکومت هایکه خرچ دستر خوانش ازبیرون بود.

حرف وتحریر ما به تمامی مراحل وصل است.

تشکیـــــلات گـــــــل هـــــای رنگـــــارنگ

زیبــــــا نمــــــایــــی میکنـــند رنگـــارنگ

یک بودم دوشدیـــــم به تساعـــد حسابـــــی

پیش قراول کاروان زنگوله داردشرنگ شرن

یک بودم سه شدم بعد ازسه هفت شدم همینطور تصاعد حسابی وهندسی آبادی خصلت ما هست.

رنگ ما بوی ما خصلت ما یک سان است برای زیبایی.

خصومت بارنگهای دیگر نداریم.

همه ما گل یک باغ میباشیم.

اتفاق خوشحالی را ببار می آورد.

روح ماکه شاد بود سیمای ما روشن تر وتازه میباشیم.

زردپیچک وعلف های ناجوان را درباغ راهی نیست ارزش باغ را ضریب صفرمینماید.

 

سخن نرم به مانند هوای گرم است.

سخن زشت به هوای سرد شرم است.

درشأن انسان باوجدان نمیگنجد.

حرارت محبت وگرمی برای فضای سرد،زشت آلرم است.

 

انعکاس چیزی باش که میخواهی دردیگران ببینی

اگرعشق میخواهی عشق بورز.

اگرصداقت میخواهی راست گوباش

اگراحترام میخواهی احترام بگذار

«گاندی»


رنگ پاییزی ما راه سفید درپیش میگیرد.

تابه منزل سبز برسد همره گلها خودرا خویش بگیرد.

طبعیت بهارمیزبانی ما را عهده داراست.

ازمیوه های شیرین ما لذت به مانند همیش بگیرد.

دوستان محترم!

درسال 1340دردیوارهای ابن سینا بارنگهای مقبول وخط کتابت خطاط ماهر نوشته شده بود.

حقیقت وگل سرخ هردورخار دارند.

من مینویسم.

ماروغندل گژدم هرسه زهر دارند.

ما میوه های درختان همان کنگرموسس 1343 ریشه درزمین داریم آب دریا وباران به ماحیات بخشیده است.

گل کردیم حوادث پیوسته فراوان گل وماجررا تکاند.

بقایایش امروز به پختگی لازم خویش رسیده است قبل ازاستفاده برزمین خوراک مورومورچه نشویم تلاش داربم.

دورهم جمع شدن آغازکاررا سرمشق تداوم سیاست خویش به کار میگیریم.

درافغانستان بدون پشتون زندگی کردن گناه کبیره است.

آنان که ارزش تاجک را ندا نند ماروغندل جزیره است.

گناه عمل کرد فاشستی به شمار انگشت مسٶلش توده نیست.

علم وادب،وجدان وشرافت دریک تناب شعاع آفتاب منیره است.

 

درگذشته های دورمیگفتیم

دستت خلاص ازینجا تابه لندن وبخارا

کنون صلاحیت نداریم تابه قلعۀ نجارا

همه ازخود بی خبریم درچنگ قدرت بی بشریم

زوربیجا میزنیم گیاه درزمین نداریم درآسمان ستارا

بلبل درقفس،قفس درمیان قففس دانه بیگانه خوریم

مغرورازخود بیگانه غروفش میزنیم برسر وطندارا

شرم وحیا درمیان نیست درجنگ پشتون وتاجک

 سترعورت میکنیم دامن خویش بالا میکشیم ایزارا.

 

رسالت مندان وطنم باید که فقررا ریشه کن بسازیم.

نباید خلقهای بی دفاع را درقالب زبان قوم ومذهب دشمن همدیکر بسازیم.

دزد کوچک قربانی فقراست دزد بزرگ ریشۀ فقر

عدالت یعنی حذف ریشه های فقر

نه به زنجیر کشیدن قربانیان فقر

رسالت مندان وطنم باید که فقررا ریشه کن بسازیم.

نباید خلقهای بی دفاع را درقالب زبان قوم ومذهب دشمن همدیکر بسازیم.

رسالت مندان وطنم باید که فقررا ریشه کن بسازیم.

نباید خلقهای بی دفاع را درقالب زبان قوم ومذهب دشمن همدیکر بسازیم.

رسالت مندان وطنم باید که فقررا ریشه کن بسازیم.

نباید خلقهای بی دفاع را درقالب زبان قوم ومذهب دشمن همدیکر بسازیم.

اوسیاست مدار حراف خودرا تحمیل نکن.

لنگهایت را مانند خرگوش قیل نکن.

شطرنج جهانی خیلی مغلق است بدان.

روسیه چال میرود امریکا ورق،خودرا دربن بازی دورفیل نکن

دیگر به آن مقام نمیرسیم که بودیم.

ازخطاواشتباه خود باید که بیاموزیم.

آنچه که درنهاد خویش داریم رسالت مندانه.

برای نسل فردا چراغ شویم وبیافروزیم.

سنبول علامه اختصاری یک عنصر است.

بی حرمتی به ارزشهای قابل قبول جامعه اهداف عالی تفکرانسانی را ضرب صفر نموده حتی به قهقرا میبرد.

انقلاب عبارت ازتغیرات کمی وکیفی وبنیادی به نفع بشر.

انقلاب صنعتی،انقلاب فرهنگی،انقلاب اجتماعی

خانه ای ما درصدد ایجاد زور به منظورقدرت نیست.

که ظلم دیگر بکند.

ظلم دیگر برای تباهی بشر بکند.

انگیزه آفرینی مینماید برای آموزش واعتلای فهم ودانش.

تاازین جاده های یوم بهتر خدمت نوع بشر بکند

اصیل
غذای شب مانده ونظام فروافتاده را قابل اعتماد نیست.

به جزازدانه های اصیل فروفته را درخاک روییدن نبات نسیت.

موجهای دریا می آیند ومیروند اما موج های تازه را بنگر.

محور

نیروهای تازه نفسان بادانش است که علیه جهالت دیگرراه نجات نیست.

بقای یک کشور اتحاد مردمش برمحور (انسان) باشرف ترین مخلوقات عالم موجود است.

میتواند بحیث مملکتی دارای ارزشهای فرهنگ بلند بالای جامعه ای انسانی به حیات سیاسی خویش ادامه بدهد.

درطول تاریخ استبداد زبانی نژادی،دینی،مذهبی،قومی لسانی،راه زوال خویش راپیموده است.

فیودور داستایوفسکی گفته است.

ما به جنگ جدید نیازداریم که

سلاح آن علم ودانش،رهبر آن روشنفکر باشد.

قربانیان این جنگ نادانی جهالت وخرافات باشدو

ازمثنوی مولوی بخوانید.

ازسخن گویی مجویید ارتفاع

منتظررا به زگفتن استماع.

منصب تعلیم نوع شهوت است.

هرخیال شهوتی درره بت است.

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت