مأموریت مولانا فضل الرحمن برای مهار طالبان افغانستان

عمر فاروق روزنامه نگار مقیم اسلام آباد پاکستان، در مطلب تحلیلی حاضر، به وزنِ نقش و نفوذ مولانا فضل الرحمن در تعاملات و میانه داری های شکل گرفته مابین پاکستان و طالبان افغانستان می پردازد. به گفتۀ نویسنده، حضورِ اخیرِ این چهره در کابل، تلاشی در راستای متقاعد ساختن طالبان افغانستان، جهت استفاده از اهرم نفوذ و تاثیرگذاری خود بر گروه تحریک طالبان پاکستان بوده است. با این حال شاید بتوان گفت که حل و فصل این مسئله، می تواند به جای تمایل و اراده، بیشتر حالتی از توان و ظرفیت را در بر داشته باشد. به عبارتی دیگر، نویسنده براین باور است که در صورت فرضِ اقدامِ فضل الرحمن در جهتِ نقش آفرینیِ سازنده در قالبی عملگرایانه، از دیگر سو باید به این مسئله نیز توجه داشت که آیا طالبان افغانستان نیز به موازاتِ عملگرایی لازم در جهت تعقیبِ طالبان پاکستان و کنترل ستیزه جویان پنهان شده در سرزمین خود، توان نظامی کافی جهت مقابله با تروریسم و جنگ طلبی را نیز دارند یا خیر. که به باور نویسنده، رویکرد مبهم و نامشخص طالبان، همواره پاسخ برای پرسش هایی از این دست را بی جواب، و معمای مشکلات را سر به مُهر می گذاردمطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.

 

مولانا فضل الرحمن نمونه ای بارز از یک شخصیت سودجو و فرصت طلبِ قابل توجه و مهم از سیاست های پاکستان است. به نحوی که می توان گفت فرصت طلبی این چهره به گونه ای ایده آل با عملگراییِ تشکیلاتِ دولتیِ نیمه اسلام گرا-نیمه مدرنیست در پاکستان، که با توجه به شرایط مانند آفتاب پرست رنگ عوض کرده، تناسب و تطابق کامل دارد. مولانا فضل الرحمن آموزش دیده و تربیت یافتۀ سنت دیوبندی می باشد، سنتی که در ساختار و قالبِ اصلی خود عمیقا عملگرا و پراگماتیک بوده است؛ چراکه در دوران استعمار بریتانیا متولد شد و حکومت استعماری در هند بریتانیا نیز به نگرشی لیبرال در  رخصت دادن به هر فرقه مذهبی بدون محدودیت چندانی شناخته شده بود.

پس بدون شک می توان گفت اسلاف و پیشینیان سنت های سیاسی دیوبندی، متاثر از سنت های لیبرال بریتانیا پیرامونِ ادیان و سیاست، در جریانی از مبارزات ضد استعماری با حزب سکولار کنگره دست به دست هم دادند. فضل الرحمن نیز راهِ سلف خود را دنبال کرد و در دهه ۱۹۹۰ شریک بی نظیر بوتو بود، یعنی زمانی که عناصرِ سنتی تر از روحانیون پاکستان شعارهایی علیه رهبری سیاسی زنان سرداده، آن را «حرام» می ‌خواندند.

اما مولانا در برخورد با طالبان و دیگر عناصر شبه نظامی در پاکستان و افغانستان از برتریِ خاصی برخوردار بوده است؛ چراکه او ریاست و نظارت بر شبکه بزرگی از حوزه های علمیه دیوبندی در جامعه پاکستان را بر عهده دارد، جایی که اکثر رهبران طالبان افغانستان به عنوان بخشی از دوره های آموزشی در درس نظامی (Dars-e-Nizami)، – -یک بسترِ آموزشیِ رایج و معمول در مدارس محافظه کار پاکستان-، تحصیل کرده و آموزش دیده اند.

اما این مسئله همچنان در ادبیات و متون آکادمیک مبهم و رازآلود باقی مانده است که؛ چگونه سنتِ احیاگرِ دیوبندی -سنتی تولد یافته در ایالت اوتار پرادش هند بریتانیا، سرزمینی دور از افغانستان و مناطق مرزی پاکستان و افغانستان- بدین صورت بسط و گسترش یافته، با فرهنگ پشتون در شمال غرب پاکستان ادغام شده است. لیکن آنچه به وضوح بیشتر شناخته شده این واقعیت می باشد که دولت نظامی ژنرال ضیاءالحق تحت حمایت ایالات متحده، از سنت مذهبی دیوبندی در قالب محیط و بستری مساعد جهت ایجاد شبکه ای جهادی در مبارزه خود علیه اشغال افغانستان توسط شوروی در دهه ۱۹۸۰ استفاده کرد. گرچه در سنت دیوبندی فضل الرحمن رهبری (این) جریان سیاسی را برعهده دارد، لیکن با تمامی این اوصاف، ساختارِ سازمانیِ تحت سرپرستیِ وی، خود در مرکز معضلی مرتبط با جنگ طلبی، نزاع و ستیزه جویی در جامعه پاکستان است.

اما باید اشاره کرد که هیچ مرزبندی مشخص و معینی بین اعضای جمعیت علمای اسلام فضل الرحمن و تحریک طالبان پاکستان در مناطق مرزی پاکستان و افغانستان وجود ندارد. نشست و برخواست و معاشرت های فضل الرحمن با جریان های قدرت در اسلام آباد، آنهم در زمانی که ارتش پاکستان عملیاتی نظامی علیه تحریک طالبان پاکستان در مناطق مرزی پاکستان و افغانستان به راه انداخت، او را به هدف خاص بمب گذاری های انتحاری تبدیل کرد. بدین ترتیب می توان گفت این مسئله ای کاملا واضح و آشکار است که  فضل الرحمن در سمت اشتباه از طالبان پاکستانی قرار دارد؛ حال مهم نیست که رهبران طالبان افغانستان چقدر از او در کابل استقبال می کنند. با این وجود، شرایط همیشه نیز اینگونه نبود؛ چنانچه در زمانی نه چندان دور، جمعیت علمایِ اسلامیِ فضل الرحمن در جهت تسهیل تماس و تعاملات بین رژیم نظامی ژنرال پرویز مشرف و تحریک طالبان پاکستان در مناطق قبیله ای به کار گرفته می شد؛ و یا اینکه برخی از توافقات بین طالبان پاکستان و حکومت نظامی با میانجیگری رهبری محلیِ جمعیت علمایِ اسلام در آن روزها صورت گرفت.

طی چند هفته گذشته، پاکستان و طالبان افغانستان در بحبوحه موج فزاینده تروریسم در مناطق مرزی پاکستان-افغانستان، درگیرِ مذاکرات سیاسیِ فشرده ای شده اند. در یک حمله تروریستی اخیر، پنج پلیس محافظ از تیم واکسیناسیون فلج اطفال، بر اثر انفجار بمبی در ولسوالی باجور از مناطق مرزی پاکستان و افغانستان کشته شدند. چراکه دولت پاکستان مشغول اجرایی ساختن یک کمپین واکسیناسیون فلج اطفال در بخش هایی از این کشور بوده است. این درحالیست که طالبان با واکسیناسیون فلج اطفال به دلایل مذهبی مخالف هستند. یک هیئت بلند پایه از طالبان افغانستان به منظور گفتگو با مقامات غیرنظامی و نظامی پاکستان و در جهتِ کاهش تنش بین دو کشور، به اسلام آباد سفر کردند. نشست مذاکرات رسمی میان طرف طالبان به رهبری ملا شیرین آخوند و مقامات نظامی و اطلاعاتی پاکستان در راولپندی برگزار شد. فضل الرحمن نیز که تقریبا در همان زمان در کابل بود، با ملا حسن آخوند نخست وزیر افغانستان گفت و گو کرد. گفته می شود که مولانا فضل الرحمن این مطلب را به نخست وزیر طالبان بیان کرده است که، پاکستان خواهان تضعیف روابط با دولت طالبان نیست.

سخنگوی طالبان نیز پس از این دیدار، با صدور بیانیه‌ ای اعلام کرد که طالبان قصد آسیب به پاکستان را ندارد. چنانچه به گفتۀ نخست وزیر افغانستان، حکومت طالبان اجازه نخواهد داد که کسی تهدیدی برای پاکستان باشد. اصلی ترین نقطه اختلاف بین دولت طالبان و اسلام آباد، حضور جنگجویان طالبان پاکستانی در شهرها و مناطق مرزی افغانستان است؛ جایی که آنها در سراسر مرز به نیروهای امنیتی پاکستان حمله می کنند. در همین راستا پاکستان از طالبان افغانستان می ‌خواهد که اقداماتی را علیه طالبان پاکستان صورت دهد. اما رژیم طالبان تا کنون تمایلی به این موضوع نداشته است. در همین راستا، دیپلمات های پاکستانی سفرهایی از اوت ۲۰۲۱ به کابل داشتند، لیکن روندی از تغییر موضع در رویکردِ طالبان برای مقابله با تحریک طالبان پاکستان به سختی تضمین شد. به باور کارشناسان، روابط کابل و اسلام آباد در نقطه انقطاع و گسست قرار داشته و چنانچه این خشونت ها در خاک پاکستان متوقف نشود، امکان قطع روابط فی مابین نیز وجود دارد. دولت پاکستان خصوصا نگران خشونت های طالبان در جریان انتخابات پارلمانی نیز می باشد که قرار است در تاریخ ۸ فوریه ۲۰۲۴ برگزار گردد.

اما می توان مشکل دیپلماتیکی ناشی از تعامل پاکستان با طالبان افغانستان را با عبارات زیر شرح داد:

 از لحاظ دیپلماتیک و نظامی، مشکلات پاکستان با طالبان افغانستان دو وجه یا دو بُعد دارد. نخست آنکه، مقامات پاکستانی نگران این موضوع بوده و هستند که ستیزه جویانِ گروه تحریک طالبان پاکستان که در سمت افغانستان در شهرهای و مناطق مرزی مخفی شده اند، بتوانند به نیروهای امنیتی پاکستان حمله کنند؛ و این معضلی مرتبط با امنیت مرزهاست. و دوم آنکه، همین تحریک طالبان پاکستان احتمالا می ‌تواند حملاتی تروریستی در شهرها و مراکز شهری پاکستان و به‌ ویژه در طول فصل انتخابات صورت دهد. بنابراین می توان گفت، این مشکل نیز به معضل تروریسم و جنگ طلبی باز می گردد، جریانی که از حمایت طالبان افغانستان برخوردار می باشد. اما این مسئله به ویژه زمانی مشکل ساز می شود که سراج الدین حقانی، وزیر داخله افغانستان، میزبان رهبری تحریک طالبان پاکستان در افغانستان می باشد.

شایان ذکر است که فضل الرحمن در زمان اقامتش در افغانستان با حقانی نیز دیدار کرد. حال مشکل اینجاست که، زبان و اصطلاحات استفاده شده توسط دیپلمات های پاکستانی در تشریح و تبیینِ مشکلات مذکور برای رهبران افغانستان که آموزش پایه و اصولیِ آنها بر اساس الهیات است و نه دیپلماسی، کاملا قابل درک نیست. فضل الرحمن از  اصطلاحات و زبانی که رهبری طالبان افغانستان دانسته و یا درک می کند به خوبی آگاه است؛ اما آیا وی در ارائه دیدگاه ‌های دیپلماتیک و نظامی پاکستان با نیرویی که لازمه و نیاز زمان می باشد نیز موفق بوده است؟ شاید بتوان گفت که پاسخ به این سوال در حال حاضر آسان نیست.

فضل الرحمن پیش از عزیمت به کابل توسط وزارت خارجه پاکستان در جریان قرار گرفت و دیپلمات های پاکستانی او را به افغانستان همراهی کردند. اما پس از آن وزارت خارجه پاکستان او را به عنوان یک فرستاده رسمی رد کرد. ضمن آنکه، اظهارات رسمی رهبری طالبان افغانستان به وضوح نشان می دهد که آنها تروریسم و جنگ طلبی ناشی از تحریک طالبان پاکستان را به عنوان عامل اصلی تحریک در روابط پاکستان و افغانستان نمی دانند. از دید آنها، عامل تحریک کننده چگونگی رفتار پلیس پاکستان با پناهجویان افغانی است که اکنون مجبور به بازگشت به کشورشان هستند. جالب اینکه، فضل الرحمن با رهبری طالبان در افغانستان بر سر این موضوع که در پاکستان با افغان‌ ها بدرفتاری می ‌شود، موافقت داشت.

می توان گفت فضل الرحمن رهبری مذهبیست که به ندرت اطلاعات کافی از دیپلماسی مدرن و الزامات نظامی کشورداری دارد. ضمن آنکه به موازات آن باید اشاره کرد، مدیریت مرزها و ظرفیت سازی برای مقابله با تروریسم و گروه های شبه نظامی به سختی نقطه قوت و تمرکز رهبران طالبان افغانستان است. به عبارتی، مسئله صرفا قصد طالبان افغانستان برای تعقیب و پیگیریِ طالبان پاکستان نیست؛ بلکه مشخص ساختن این مسئله که آیا طالبان افغانستان نیز ظرفیت و دانش فنی برای کنترل ستیزه جویان مخفی شده در سرزمین خود را دارد یا خیر نیز به همان اندازه حائز اهمیت و توجه است.

نگاهی گذرا به تاریخچه آنها نشان دهنده این موضوع خواهد بود که به سادگی چنین توان و ظرفیتی نداشته و درصدد تخریب ظرفیت نظامی سازمانی ساخته شده و به جا مانده توسط نیروهای آمریکایی می باشند. هرچند در این میان روزنۀ امیدی وجود دارد مبنی بر آنکه؛ فضل الرحمن بر خلاف آن دسته از بنیادگرایان اسلامگرا است که محصول جنگ اعراب و اسرائیل پس از سال ۱۹۶۷ در جوامع مسلمان بوده و همواره در نگرش های سیاسی خود جمود و انعظاف ناپذیری نشان می دهند. اما دو پرسش به وضعیت ما در این شرایط مطرح می گردد: آیا رهبری طالبان افغانستان به همان اندازه که فضل الرحمن از خود عملگرایی نشان داده، پراگماتیست و عملگرایانه است؟ و دوم آنکه، چگونه طالبان افغانستان می ‌توانند توان نظامی خود جهت مقابله با تروریسم و جنگ طلبی را تضمین و در این فرآیند به عنوان یک دولت مدرن نمود کند؟ چراکه واقعیت امر از تردید و ابهامی همیشگی از قصد و نیست آنها، همچنان مشکل آفرین خواهد بود.

منبع: https://thefridaytimes.com

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت